ایران، بعد از انتخابات , جدال های طبقاتی

بورژوازی حاکم در ایران  با بحران های کمرشکن اقتصادی، بحران سیاسی داخلی و بحران در رابطه با کشورهای بزرگ از جمله امریکا و اروپا روبرو است. ادامه ی این وضعیت جمهوری اسلامی را بر لبه پرتگاه قرار داده است. 

انتخابات ریاست جمهوری  در متن چنین شرایطی و برای  پاسخ به آن صورت گرفت. جمهوری اسلامی با تن دادن به یک دولت میانه رو، هم دو قطبی اصلاح طلبی و اصولگرایی را حاشیه کرد و هم چهره ی دیگری از جمهوری اسلامی را به جامعه بین المللی نشان داد که آماده است اختلافاتش را با مذاکره و بدون هیاهوی شعارهای ضد امریکایی و ضد غربی با آنها حل و فصل کند. این سیاست و تغییر آرایش بورژوازی ایران مورد توافق همه ی جناح ها و دسته بندیهای اقتصادی، سیاسی و نظامی در جمهوری اسلامی است.

از طرف دیگر توده های میلیونی کارگر و زحمتکش از بحران اقتصادی و تورم و گرانی که محاصره اقتصادی آن را مضاعف کرده است کمرشان خم شده است. این شرایط ضرب در سرکوب عریان سیاسی از طرفی و عدم آمادگی طبقه کارگر برای سازماندهی یک مبارزه اقتصادی و سیاسی و نبردی طبقاتی با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری، باعث شده است که صف متفرق و بی سازمان طبقه ی کارگر و مردم،  راه برون رفت از این وضعیت را در تغییر سیاستهای داخلی و بین المللی جمهوری اسلامی جستجو کند.

در نتیجه ی این وضعیت و در ایران بعد از انتخابات، قطب بندی های درون جمهوری اسلامی تخفیف یافته، اختلافات جناحی در مقابل یکپارچگی کنونی حاشیه ای شده است.همچنین روند کنونی بسوی کاهش تشنجات جمهوری اسلامی با بورژوازی بین المللی می رود.. چرا که ادامه وضع سابق برای جمهوری اسلامی مرگبار است. بحران اقتصادی درنتیجه تحریم های اقتصادی و فقر و فلاکت و بیکاری وسیعی که سراسر جامعه را فرا گرفته است برای جمهوری اسلامی عوارض سهمناکی در بر دارد. پافشاری بر گسترش فعالیت در زمینه انرژی هسته ای و تخاصم با غرب و امریکا، دامنه ی این عوارض را گسترده تر خواهد کرد. بورژوازی ایران بیش از خطر تهدیدات نظامی، به خطر اعتراضات و خیزش های میلیونی بیکاران و مردم زحمتکش و زنان و جوانان عاصی از جمهوری اسلامی واقف است. همه جناح های دولتی و غیردولتی صفوف جمهوری اسلامی این را فهمیده اند.

دولت جدید بر آمده از یک توافق درون جناح های بورژوازی ایران  و برای بیرون کشیدن جمهوری اسلامی از وضعیت کنونی ماموریت یافته و همزمان نقش ناجی و بهبود دهنده ی شرایط زندگی مردم را بازی می کند. همه ی صفوف بورژوازی ایران در لباس آخوند، نظامی، لیبرال، بوروکرات، تکنوکرات، طبقه ی متوسط و خرده بورژوازی پشت ان صف بسته اند.

شروع رسمی مذاکرات فی مابین ایران و آمریکا، مستقل از امکان به سرانجام رسیدن یا ناکام ماندن آن، جمهوری اسلامی ایران را چه در سطح مراودات بین المللی و چه در سطح داخلی، دستخوش تغییرات مهمی کرده است.

تغییرات در سیاست و آرایش جدید بورژوازی برای برون رفت  رژیم از این وضعیت، نمی تواند خارج از دایره ی رابطه دولت و مردم باشد. یکی از تبعات این وضعیت، تغییراتی در رابطه و توازن قوای اجتماعی در صفوف طبقه کارگر و مردم زحمتکش از طرفی و بورژوازی و دولت جدیدش از طرف دیگر است.

بهبود رابطه ی جمهوری اسلامی با غرب و آمریکا و لغو محاصره اقتصادی یا حتی تخفیف آن، بورژوازی ایران را به یک دوره  رابطه نرمال و متعارف با بورژوازی جهانی برای رونق بخشیدن به اقتصاد سرمایه داری خواهد رساند. در نتیجه به رگ های  اقتصاد ورشکسته، خون تازه خواهد رسید. بخشهای صنعت و تجارت راکد مانده سر پا خواهند آمد. و این کار بدون تشدید استثمار برگرده طبقه کارگر و کار ارزان، ممکن نخواهد شد. هر تغییر و بهبودی در رابطه بورژوازی ایران با خانواده بزرگ بورژوازی بین المللی طبیعتا به نفع ان تمام خواهد شد. اما این الزاما به معنای بهبودی در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر نخواهد بود.

معنی اصلاحات از سوی جناحی از بورژوازی، دادن چهره یک بورژوازی متعارف و مقبول خانواده بورژوازی بین المللی و پذیرفتنش در این خانواده است. اما تغییراتی که کارگران و مردم می خواهند، تامین بیشترین رفاه اقتصادی و بالاتری آزادیهای سیاسی است.

اگر اعتدال و میانه روی دولت ایران در رابطه با بورژوازی بین المللی و دولتهایشان سیاستی استراتژیک است، اما در رابطه با طبقه کارگر تظاهر به نرمش و اعتدال، تاکتیکی موقتی برای یک دوره معین است. در این تحولات، بخشهایی از بورژوازی که تا کنون از دایره قدرت و ثروت اندوزی کلان کنار مانده اند، از جمله بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی نفع می برند. شراکت بیشتر طیف ناراضی بورژوازی در اقتصاد و سیاست، آنها را پشت دولت جدید به صف خواهد کرد.

اعتدال و میانه روی تنها پاسخ حل بحران های اقتصادی و سیاسی داخلی و بین المللی جمهوری اسلامی نیست، پاسخ خطر احتمالی بحران های اجتماعی و خیزش و عصیان گرسنگان هم هست. در نتیجه، دولت جدید همزمان که به بورژوازی غرب و امریکا روی خوش نشان می دهد، ناچار است در رابطه با طبقه کارگر و مردم هم نقاب نرمش و اعتدال را به چهره بزند. اما این نرمشی موقتی است. گرایش همیشگی ونیاز سرمایه، تشدید استثمار طبقه کارگر است. سودآوری بیشتر سرمایه و تضمین امنیت آن در مقابل خطر عروج  مبارزه طبقاتی و اعتراض طبقه کارگر، نیازمند توسل به ابزار سرکوب است. این قانون لایتغیر سرمایه داری در سطح جهان است. توقع هرگونه نرمش بورژوازی در مقابل طبقه کارگر و شل کردن سر کیسه به نفع دستمزد بیشتر و رفاه و تامین اجتماع و تامین آزادیهای سیاسی، توقعی بیهوده و توهمی بیش نیست. هرگونه تغییر و بهبودی، تنها با مبارزه  بی امان طبقاتی، مبارزه اقتصادی وسیاسی طبقه کارگر امکان پذیر است.

بورژوازی ایران، روحانی و دولتش را بعنوان قهرمان خود برای  نجات سرمایه داری ایران از بحران و تحریم و دستیابی به فناوری های پیشرفته ی رونق سرمایه در ایران، جلو فرستاده است. اما این دولت، همانند پیشینیان خود، مطلقا پیشگام تامین مطالبات رفاهی و آزادیخواهانه طبقه کارگر و زنان و جوانان و صف آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران نیست و نمی تواند باشد. او قرار است ناجی جمهوری اسلامی سرمایه داران باشد نه ناجی کارگران و مردم.

طبقه کارگر آگاه و مردم زحمتکش باید این حقیقت را درک کنند که به محض اینکه سرمایه داری ایران کمر راست کند و راه رونق را در پیش گیرد، این پروسه برگرده طبقه کارگر وبا خون و عرق آن عجین خواهد بود.  کار بیشتر، دستمزد کم تر، اختناق و سرکوب از ملزومات پیشرفت سرمایه در ایران است. بجز این توهمی مرگباراست.

در این شرایط، امر مهم و فوری کمونیستهای درون طبقه کارگر، تدارک ایجاد تشکل های سراسری و تحزب کمونیستی طبقه خود است. بدون این بورژوازی به هدف خود که ساکت کردن، در انتظار نگه داشتن و راندن بیشتر طبقه کارگر به حاشیه ی جامعه و نهایتا به یاس و استیصال کشاندن آن خواهد رسید. این سیاستی است که دولت جدید بورژوازی ایران آن را تعقیب می کند.

جنبش های اجتماعی زنان و جوانان و برای جامعه ای سکولار و حذف دخالت مذهب در زندگی مردم بارها در نطفه خفه شده و یا به نیروی ذخیره ی جنبش های بورژوایی اصلاحات و سبز تبدیل شده اند. در شرایط کنونی زنان برابری طلب و جوانان آزادیخواه و برابری طلب بویژه در دانشگاه ها، پرچمدار بیشترین آزادیهای سیاسی، ازادی بیان و تجمع و تشکل و ازادی همه زندانیان سیاسی هستند. این فرصتی است تا صف آزادیخواهی و برابری طلبی بار دیگر مستقل از لیبرالیسم بورژوایی و جنبش اصلاحات و میانه روی ملی- مذهبی ها، در جامعه و در میان زنان و جوانان و در دانشگاه ها، عروج کند.

دور آتی دوره خاتمه یافتن توهم به اصلاحات از بالا و توسط دولت بورژوازی ایران می تواند باشد. مبارزه طبقاتی در آینده سر راست تر و بلاواسطه ی جنبش های بورژوایی چه در درون طبقه کارگر، امثال خانه کارگر و چه در درون جامعه برای آزادیهای سیاسی به پیش خواهد رفت. نباید ذره ای تردید داشت که، تنها نیروی تامین و تضمین کنننده ی هرگونه آزادی واقعی، طبقه کارگر است. دمکراسی خواهی خرده بورژوایی در دولت اعتدال هم خیلی زود سرش به سنگ استبداد سیاسی و سرکوب بورژوایی می خورد. در نتیجه، تنها ضامن تحقق خواستهای دمکراتیک و آزادیخواهانه، حضور طبقه کارگر متشکل و متحد در ابعاد سراسری و بمثابه طبقه ی واحد در صحنه ی جامعه است.

کارگران کمونیست، فعالین کارگری و کل صف آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران باید مصرانه و مجدانه علیه هلهله ی شادی بخشهایی از بورژوازی و خرده بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون که طبقه کارگر و مردم را به انتظار دعوت می کنند، وعده بهبود خودبخودی می دهند، “اوضاع خوب می شود” را به مردم تحویل می دهند، “به روحانی فرصت بدهید” را تبلیغ می کنند…، بایستند. آن را باور نکنند و برای هرگونه بهبود اقتصادی و سیاسی  تنها به نیروی مبارزه خود متکی باشند. مبارزه ای که بدون اتحاد و تشکل پایدار و سراسری طبقه کارگر، بدون ایجاد پایه های تحزب کمونیستی طبقه و بدون اتکای جنبشهای اجتماعی زنان و جوانان و کل صف آزادیخواهی و برابری طلبی به طبقه کارگر بهیچوجه کارساز نبوده و نخواهد بود… این تجربه تاریخی و تجارب انقلابات خاورمیانه و تجربه خود طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در مبارزه علیه استثمار و استبدار جمهوری اسلامی ایران است. از این تجارب باید آموخت.