به مناسبت دهمین سالگرد ” روز جهانی علیه مجازات مرگ”

به مناسبت دهمین سالگرد ” روز جهانی علیه مجازات مرگ”

« Journée mondiale contre la peine de mort »

دربارۀ لزوم الغاء مجازات مرگ

همواره خطر تعقیب وزندان،هرروزشکنجه ومرگ

گروهى متولیان احکام الهى، منادیان شکنجه ومرگ

متکى برفقه شیعه،کتاب مقدس وقرآن، مستندبرموازین قانون قصاص، حدود و تعزیرات:

شلاق، قطع دست و پا، سنگسار، تیرباران و طناب دار

هربارقتلى جدید،قتلى قانونى،قتلى دولتى

قتلِ برنامه ریزى شده، قتلِ سازمان یافته،قتلِ تدارک شده

آدم کشى عمدى، با قصد قبلى

تجاوزبه حقوق انسانى وبى تفاوتى برهرآنچه عرف ومقررات حقوق بین الملل است

جمهورى اسلامى نظام مرگ است

مجلس شوراى اسلامى،محل قانونى کردن قتل، دستگاه قضائى مأمورصدوراحکام قتل

وحکومت ایران مجرى قتل

نمایندگان مجلس، قاتل، قضات، قاتل ودولتمردان قاتل

رژیم جمهورى اسلامى، ملجأ ومأواى قاتلان است.

که نفرین براین تخت واین تاج باد     براین کشتن و شور و تاراج  باد

 آلبرکامو مى گفت: “تازمانى که [مجازات] مرگ از حیطه‌ى قانونى خارج نشود، نه درقلب انسان و نه در    آداب و رسوم جامعه، صلحى پایدار و جود نخواهد داشت”. آلبرکامو مجازات مرگ را “کشتارگاه رسمى” (l’abattoir solennel) مى خواند. براى وى مجازات مرگ، قتل محسوب مى‌شد؛ قتلِ قانونى، قتلِ مجاز، قتل با تدارکات و از سَرحوصله، باشکنجه، با اعلام وحتی اعدام علنى. آلبرکامو، یکى از مدافعان پیگیر و خستگى ناپذیر الغاى مجازات  مرگ، همیشه تکرار مى‌کرد: “مجازات مرگ جنایتى دیگر و قتلى تازه است؛ به جاى آنکه قتل قبلى و تجاوز به جامعه را ترمیم کند، قتلى برقتل‌هاى قبلى مى‌افزاید”.

سابقه‌ى تاریخى مجازات مرگ

درجامعه هاى باستانى وقرن هاى گذشته، جان انسان ها وزندگى آنها دراختیارانحصارى ارباب، امیر، شاه و یا رهبر قرارداشته است. انسان، برده محسوب مى‌‌شد و جان و مال‌اش به خودش تعلق نداشته است. افزون برآن، مجازات مرگ و یا عفو و بخشش محکومان، حق مسلم قدرت مداران محسوب می گردید. اگر حکمرانى مى‌خواست، محکومی را مى بخشید واگر نمى‌خواست او را مى‌کشت. این شیوه‌ى متداول به ندرت مورد تجدید نظر قرار‌گرفته است.براى مثال در بابِل قدیم، دردوران حکومت حمورابى، قصاص مرسوم بوده ومجازات مرگ وقطع دست وپا اجرا  می شده است، ولى به مرور زمان درآن تجدیدنظرشده وموردتعدیل قرارگرفته ودر”قانون حمورابى” (ظاهرا” ازسومرى ها تقلیدشده)، بیش از چهارهزارسال پیش،۱۷۶۰سال قبل ازمیلادمسیح، فدیه وغرامت مالى، جایگزینِ بعضی کیفرهای جسمى گردیده است. در سال ۱۹۰۱  (ژاک دومورگان Jacques de Morgan باستان شناس فرانسوی،  لوح این قانون را درشهرشوش، دراستان خوزستان، کشف کرد).

هرچندسابقه ى تاریخى مجازات مرگ براساس قصاص، بانیت تلافى به مثل، قدیمى تر از ادیان یکتاپرستى، یهودیت، مسیحیت واسلام است و به صورتى همگانى در سراسردنیا اجرا مى شده ، ولى به مرور زمان، ادیان ومذاهب با توسل به قدرت آسمانی و با پیروی از آیه های مقدس،  به مسأله ی مجازات مرگ ودرواقع به آدم کشى وشکنجه، چهره اى روحانى ،الهى وخدشه ناپذیر  داده اند: چشم دربرابرچشم،جان دربرابرجان.

باوجود این لازم به یادآوری است که در بخش تعلیمات اخلاقی ادیان یکتاپرست، کشتن انسان، امرى مذموم وغیراخلاقى قلمداد مى‌شود، ولی در همان حال تصریح شده است که اگرفردى به نصایح خیرخواهانه و دستورات دینی ومقررات مدون آن، لااقل درهمان مختصرمندرج درکتاب هاى آسمانى، توجه نکند                                                                                                                                                           ومرتکب قتل و ضرب وجرح شود، مشمول مقررات مجازات قصاص خواهدشد. درکتاب مقدس(تورات وانجیل) وبه تبعیت ازآنها در قرآن، تناقض بین احتراز از ظلم وستم وآدم کشى و احترام به دستورات اخلاقى بشردوستانه ودرهمان حال تصریح براجراى قصاص ومجازات مرگ مشهوداست.

قدرتِ های سیاسىِ زمینى نیز با تأسی و تکیه بر تعلیمات دینى، دربرابرقتل و ضرب وجرح، قانون ومقررات قصاص را از کتاب های مقدس استخراج وتدوین وبه مرحله ى اجراگذاشته وجنایت پیشه گى وآزارواذیت همنوعان خودرا به دستورات بی چون و چرای خداوند ارحم الراحمین و قاصم وجبارنسبت داده و مى دهند.

ناگفته نماند که بعضی ازافراد مذهبى وروحانیون به صورتى بسیار محدود، البته با استفاده از دستورات و احکام الهی، بامجازات مرگ مخالفت کرده اند. براى مثال، سباستییَن کاستیلیون(Sébastien Castillion) بااین که روحانى بود بااین استدلال که: “خدا جان مى دهد وخدا جان مى گیرد”، با سوزاندن میشل سِروه درآتش، به مخالفت برخاسته وبا ژان کَلوَن(Jean Calvin)به مبارزه اى نظرى پرداخت. (ژان کلون، روحانى فرانسوى، دراواسط قرن شانزدهم، درشهرژنو، درسویس، حکومتى دینى براساس مذهب پروتستان برپاکرده وهمه رامجبوربه گردن نهادن بر”اعتراف نامه به ایمان” مى کرد ودرصورت امتناع، مخالفان  رادرآتش مى سوزاند).

دلایل طرفداران مجازات مرگ

 دُنی دیدرو(   Denis Diderot  )   فیلسوف آنسیکلوپتیست فرانسوی می گفت : ” به این دلیل که زندگی با   ارزش ترین نعمت هاست ، همه با این امر موافق اند که جامعه حق داشته باشد، زندگی را، از کسی که آن را از دیگران سلب کرده، بگیرد”.

امانوئل کانت معتقد بود: ” اگر جنایت کاری مرتکب قتل شده است باید بمیرد” و اضافه می کرد که این کار باید به صورت قانونی، با محاکمه و توسط دولت انجام به پذیرد.  ویلهلم فردریش هگل هم می گفت: “مجازات، حق مجرم است زیرا به اراده خود دست به عملی زده است که حق خود می داند، پس حق اوست که به سزای عمل اش برسد”. ژان ژاک روسو و شارل منتسکیو نیز نظرات مشابه ای داشتند .

با وجود چنین دیدگاه هائی که درظاهرعادلانه ومنطقی به نظر می رسد، مدافعان مجازات مرگ  بر دلائلی به شرح زیر تکیه کرده و هنوز تکیه می کنند: بعضی استدلال می کنند  که مجازات مرگ به این خاطر است که محکوم، بدهی اش را به جامعه به پردازد و یا کفاره پس بدهد. همواره می شنویم که با مجازات مرگ عدالت انجام می پذیرد. دلایل دیگری هم بیان می شود از جمله این که: مجازات مرگ درس عبرتی است برای ترساندن دیگران، زیرا با ایجاد رعب و وحشت ازتکرارجرم پیش گیری می شود و دیگر هیچ کس جرأت نمی کند دست به قتل واَعمال غیر قانونی بزند.

آیا ترس ازمرگ و تشدید مجازات، عامل باز دارنده و موجب انصراف از ارتکاب جنایت است؟ اگراین گونه استدلال ها درست هستند، چرا  طی قرون واعصار با این همه ابتکارات واختراعات شرم آوربرای قتل وشکنجه همچون : سوزاندن اعضای بدن، داغ ننگ زدن با آهن داغ برپشت زندانی، قلاده، غل وزنجیر، سرب داغ ریختن روی زخم وبدن زندانی، با شلاق و با کابل زدن،در سیاهچال انداختن، درتنورفلزی در معرض اشعه آفتاب قراردادن، تبعید واقامت اجباری درمناطق غیر قابل سکونت ، زندان ابد، زندان انفرادی، درقفس انداختن، تجاوز جنسی، فحاشی، در تابوت خواباندن، در تیمارستان نگه داشتن، یکی ازدست ها را قبل ازاعدام بریدن،به صلیب کشیدن، سنگسار، سرزدن با شمشیر، با تبر و یا با گیوتین، ازبلندی به پائین پرتاب کردن، با طناب ویا با جرثقیل به دارآویختن، صندلی را از زیر پای محکوم کشیدن، درآب جوش ویا روغن داغ انداختن، درآتش سوزاندن، به چرخ و به چهار اسب بستن و شقه کردن، خفه کردن، تیرباران، کشتن دراطاق گاز،سوزاندن روی صندلی الکتریکی، کشتن با آمپول هوا و یا تزریق زهر………. نه تنها جلوی ارتکاب جرم گرفته نشده ، بلکه به طور محسوسی قتل و آدم کشی و ارتکاب به انواع جرائم افزایش هم یافته است.

آیا تشدید سرکوب و زندان و یا قراردادن ده ها نفر محکوم در راهرو های مرگ در آمریکا، مانع تکرار ارتکاب قتل شده است؟

جمهوری اسلامی، بر مبنای قانون قصاص و حدود و تعزیرات و با ارتکاب این همه قتل و شکنجه قانونی و رسمی، در خفا و در ملأ عام : دار زدن،تیرباران، سنگسار، قطع دست وپا، شکنجه و آزارو اذیت و شلاق زدن، نه تنها نتوانسته از فحشا، دزدی وقتل وجنایت جلوگیری کند بلکه ماه به ماه و سال به سال ، ارتکاب جرائم سیر صعودی طی کرده است.

در اکثر کشورها، بنا برآمارهای دولتی، افزایشِ تعداد محکومین به مرگ، خود دلیلی بر بی اثر بودن مجازات مرگ است.

در پایان چگونه می توان از کسانی که بدون ارتکاب هیچ جرمی، به اشتباه دستگیر و به دلایل واهی و قضاوت غلط به مجازات مرگ محکوم شده اند، که تعداد آنها هم کم نیست، اعاده حیثیت کرده و زندگی را به آنها بازگرداند؟

قصاص درکتاب مقدس و قرآن

عیسی به رهی دید یکی کشته فتـاده                            حیران شد وبگرفت به دندان سرانگشت

گفتا که، که را کشتی تا کشته شدی زار                         تا باز، که او را بکشد آنکه ترا کشـت

کشتن و بازهم کشتن. پایه های اجرای مجازات و برقراری عدالت اجتماعی درسراسرتاریخِ بشربرقصاص استوار بوده است. به ناچار ریشه های قانون قصاص را می بایست در کتاب مقدس و قرآن جستجو کرد.

کتاب مقدس: تورات وانجیل (عهدعتیق وعهدجدید) مشتمل بر۶۶ تألیف هستند که طی قرنهای متمادی جمع آوری و نگاشته شده اند.

عهد عتیق یا تورات از ۳۹ تألیف یا کتاب تشکیل شده ونویسندگان آن ناشناخته ومجهول الهویه هستند وتاریخ نگارش آن لااقل به چند قرن قبل ازمیلاد مسیح می رسد.

زبان مورد استفاده  عهد عتیق عبری است که ازشاخه های زبان سامی می باشد. چند متن آن نیزبه زبان آرامی (Araméen ) نوشته شده که درسوریه فعلی وبخشی ازخاورمیانه تکلم می شده است.

عهد جدید یا انجیل از ۲۷ کتاب یا تأ لیف تشکیل شده وتوسط مؤلفین مختلف و شاهدان عینی زندگی عیسی مسیح در طی قرن اول میلادی (قرن اول بعد از تولد مسیح) در اصل به زبان یونانی به رشته تحریردرآمده است.

 کتاب مقدس دست نویس بوده، وتا زمان اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ، کاتبان یهودی وکشیش های مسیحی نگارش آن را به عهده داشته اند. ظن قریب به یقین این است که کتاب مقدس دست خوش تغییرات واضافات و به احتمال قوی مورد سانسورهم قرارگرفته باشد.

در بارۀ کتاب مقدس باید توجه کرد که ۷۵ در صد آن را روایت و حکایت‌های مختلف،  ۱۵ درصد شعر و فقط ۱۰ در صد آن را متن‌های دکترین یهودیت و مسیحیت (Textes de doctrines) تشکیل می‌دهد.

کتاب مقدس و قصاص : از ۳۹ کتاب عهد عتیق یا تورات ، فقط  تالیف پنج کتاب آن را به موسی نسبت می دهند. یکی از آن ها بخش “مهاجرت”  یا “خروج” (Exode) است.

قسمت بیستمِ بخش مهاجرت مربوط به “ده فرمان” می باشد و دریکی از احکام آن آمده است: ” قتل نکن”. این دُگم دین یهودیت، یعنی منع آدم کشی، اصلی اخلاقی است. اما در همین بخش، اجرای مجازات و حتی قصاص خانوادگی به صراحت ذکر شده است: “…زیرا من که خداوند، خدای تو می باشم، خدای غیوری هستم وکسانی را که با من دشمنی کنند، مجازات می کنم. این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز می گردد” . درکتاب لاویان( Lévitique) از قبیله لِوی که  جزو پنج کتاب منسوب به موسی می باشد، دربخش بیست وچهارم آن، درمورد مجازات جرم کفرگفتن و چگونگی اجرای قصاص مرگ با سنگسار (و قانون قصاص به طور کلی) چنین آمده است:..” شخصی به خداوند کفر گفت…خداوند به موسی فرمود: اورا بیرون اردوگاه ببر وبه تمام کسانی که کفراورا شنیده اند بگو که دستهای خودرا برسراو بگذارند. بعد تمام قوم اسرائیل اورا سنگسارکند. …هرکس به خدای خود کفربگوید باید سزایش را ببیند وبمیرد. تمام جماعت باید اورا سنگسارکنند… هرکس انسانی را بکشد، باید کشته شود…جان دربرابرجان ..شکستگی در برابرشکستگی، چشم دربرابرچشم ودندان دربرابر دندان… هرکس حیوانی را بکشد، باید عوض بدهد، اما اگرانسانی را بکشد، باید کشته شود. …پس آن جوان را بیرون اردوگاه بردند. همانطورکه خداوند به موسی امرفرموده بود، سنگسار کردند”.( ترجمه کتاب مقدس تفسیری ۲۰۰۲).

 درکتاب انجیل یا عهد جدید نیز احکام قصاص وسنگسارکه ازعهد عتیق اقتباس شده تلویحا” موردتاکید قرار می گیرد: ” گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایرانبیا رامنسوخ کنم. من آمده ام تا آنهارا تکمیل نمایم وبه انجام رسانم” …”گفته شده است که هرکس مرتکب قتل شود، محکوم به مرگ می باشد…” (انجیل متی قسمت ۵ احکام تورات).

قرآن و قصاص: احکام الهی درمورد قصاص مرگ، با استفاده ازکتاب مقدس، درقرآن نیز منعکس است، اما همچون مورد کتاب مقدس که فقط ده درصد آن شامل احکام قصاص، کشتن وسنگسار می شود، درسراسرقرآن نیز بیش ازچهارآیه درمورد قصاص وجود ندارد: آیه ۱۷۸ سوره البقره- آیه ۱۷۹سوره البقره۲- آیه ۱۹۴البقره ۲ و آیه ۴۵ سوره مائده ۵٫    

آیه های ۱۷۸ و ۱۷۹ از سوره البَقَرَه : یا ایهاالذین امنو کُتِب علیکُم القصاص فی القتلی الحُّر بالحّر و العبدُ بالعبد و الاُنثی بالاُنثی …  وَ لَکُم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب لَعلکم تَـَقّونَ. (ای کسانی که ایمان آورده اید برای شما حکم قصاص کشتگان چنین معین گشت که مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جای بنده و زن را به زن قصاص توانید کرد…. ای عاقلان حکم قصاص برای حفظ حیوه شماست تا مگر از قتل یکدیگر به پرهیزید).  و باز نیز آیه ۱۹۴ از سوره البقره: الشّهر الحرام بالشّهر الحرام و الحرُمات قصاص فَمَنَ اعتدی علیکم فاعتدوا عَلَیهِ بِمثلِ ما اعتدَدی عَلَیکُم… (ماه های حرام را در مقابل ماه های حرام قرار دهید که اگر حرمت آن نگاه نداشته و با شما قتال کنند شما نیز قصاص کنید پس هر که به جور و ستمکاری به شما دست دراز کند او را به مقاومت از پای در آورید به قدر ستمی که به شمارسیده …) و آیه ۴۵ از سوره المائده : و کَتبنا عَلیهم فیها اَن النفس بالنفس و العین بالعین و الانفَ بالانف و الاذن بالاذن وَ السّنّ بالسّنّ و الجروُح قصاص فَمَن تصدق به فَهوَ کفاره لَه و مَن لَم یحکُم بما اَنزل الله فاُولئک هُمُ الظالمونَ. ( و در تورات بر بنی اسرائیل حکم کردیم که نفس را در مقابل نفس قصاص کنن و چشم را در مقابل چشم و بینی را به بینی و گوش را به گوش و دندان را به دندان و هر زخمی را قصاص خواهد بود هرگاه کسی به جای قصاص به صدقه راضی شود کفاّره گناه او خواهد شد و هرکس خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از ستمکاران خواهد بود). (قرآن کریم  ترجمه فارسی از الهی قمشه ای)

عثمان بن عفان و تدوین قرآن: قرآنی که هم اکنون دردسترس داریم درزمان عثمان بن عفان، سومین خلیفه ازخلفای راشدین، جمع آوری، تنظیم وتدوین شده است. درواقع بزرگترین کارزندگی عثمان، گردآوری و تنظیم همین قرآنی است که امروزدراختیارمسلمانان می باشد. البته مرسوم کردن نماز جمعه نیز کارعثمان است. او اولین کسی است که قرآن را از بَر کرد. زیبا هم می نوشت و نسخه هائی ازقرآن را با دست خط خودش نوشته است.

سرانجام عثمان نسخه جدید قرآن خود را، به همین شکل و محتوای امروزی آن، به هر شهر و دیاری فرستاد و به حکام سراسرسرزمین های اسلامی دستور داد تا اگر نسخه دیگری ازقرآن، به غیر از قرآن ارسالی وی، دراختیار دارند آن را نابود کنند

بهمین جهت به نظربعضى متخصصان تاریخ اسلام وقرآن، بسیارى گفته هاى محّمد درقرآن فعلى موجود نیستند ویا مواردى به آن اضافه شده که گفته هاى پیامبرنمى باشند. آیه هایى هم که عمر و علی ازسخنان رسول خدا گرد آوری، حفظ ونگه داری کرده بودند درقرآن عثمان یافت نمى شوند و ناپدید شده اند.

 لازم به یادآوری است که قبلا” درزمان خلافت ابوبکر و با مشاورت عمر، از یکی ازمهم ترین کاتبان وحافظان قرآن به نام زید بن ثابت دعوت به عمل آمد تا قرآن را تنظیم وتدوین کرده و به صورتی منظم و مرتب به رشته تحریردر آورد، ولی وی عصبانی شده و فریاد زده بود: “می خواهید کاری بکنیدکه فرستاده ی خدا، خود نکرده است”. 

دین درخدمت حکومت: اما چرا عثمان دست به جعل مادی ومعنوی دروحی الهی زده و به سانسور و جابجائی در قرآن اقدام کرده است؟ جواب همان است که او خود گفته: “اتحاد یک پارچه مسلمین”. وحدت خلیفه وامت، امام وامت. درحقیقت هدف عثمان و نیز جانشینان وی، ادامه و تسهیل حکومت کردن بر مسلمانان، در سراسرسرزمین های مفتوحه، به نام یک قرآن رسمی و زیرپرچم اسلام بوده است.

 ماکیاول می گفت:” برای حکومت کردن همه چیز رَواست”. می توان قرآن را جعل و پس وپیش کرد و از ده درصد دُگم های کتاب مقدس و چهارآیه ی قرآن، قوانین قصاص استخراج و احکام حکومتی ساخت.

ولی همین قرآن و اسلام حکومتی که عثمان طرح ریزی کرده بود عاقبت او رادر خطر مرگ قرار داد. وی که، جهت بی دردسرحکومت کردن، افراد فامیل اش را درپست های مهم دولتی گماشته بود، از طرف مخالفان مصری مورد انتقادات شدید قرارگرفت و بالاخره درمدینه کشته شد.

این قتل به علی نسبت داده شد ونتیجه ی آن خونخواهی عایشه همسرپیغمبروکینه وکدورت بین آنهاست که به “جنگ جمل” منتهی شد. علی خود نیز قربانی قرآن عثمان و حکومت دینی شد و به علت اختلافات مذهبی وفرقه ای به دست خوارج کشته شد. (بخاطر آورید واقعه بر سر نیزه کردن قرآن)

 هدف ازذکراین مختصر، داستان سرائی نیست بلکه منظوراین است که آنچه دردست است و به قرآن عثمان معروف است، صحت وسندیت صددرصد ندارد. درقسمت هائی ازآن، جای شک و شبهه ی جدی وجود دارد.

استفاده و تکیه برقرآن به کار حاکمان زمینی می آید. باورهای توده های مردم و احتیاج آنها به وجود خدا و ادیان و مذاهب مختلف، و ترس از خدا و آتش جهنم و مجازات نیز کار دین سالاران را آسان تر می کند. در ۱۷ ژانویه ۱۸۵۰ کنت دومونتلامبر می گفت : ” …. بعنوان مالک یک کلمه اضافه می کنم و روی سخنم با مالکین است…..امروز مساله چیست؟  مساله ترغیب کسانی است که مالک نیستند ولی باید به مالکیت احترام بگذارند. من فقط یک دستورالعمل برای ترغیب مردم دارم و آن، باوراندن مردم به خداست. خدائی که در تعلیم اصول مسیحیت، دزدان را تا ابد مجازات می کند. این تنها اعتقادِ به خداست که واقعا” می تواند بصورت جدی از مالکیت حفاظت کند”.

حاصل این که دین و کتاب آسمانی به کارطبقات حاکمه می آید. چهارآیه ی قرآن درمورد قصاص، بهترین ضامن امنیت سیاسی دردست خلفا، روحانیون و طبقات حاکمه بوده و هست تا هرمخالفی را از سرراه بردارند. مجازات قصاص سزای کسانی است که از دُگم ها وتهذیب اخلاقی پاسداران دینِ سیاسی ـ ایدئولوژیک طبقات حاکمه تمرّد کنند.

دراین راه چه باک که توده های مردم بهای سنگینی به تشکیلات قضایی و اداره اجرایی دولتِ دین سالاران بپردازند. اجبار و باور به دکترین های دولتِ دینی، امنیتِ سیاسی می آورد. اسلامِ ایدئولوژیک ـ سیاسی در دست حاکمیت، وسیله است ونه هدف. دُگم های دین ومذهب، مانع آزادی فکرو اندیشه ورهائی ازقیود حکومت حاکمان جبّاروظالم است. عدم آزادی فکرواندیشه و باورهای مذهبی روح وجسم را درقفس ایدئولوژی دینِ دولتی اسیر می کند. دامن زدن بر تاریک اندیشی و خرافات، با استفاه از پیشرفته ترین ابزارهای مدرن صنعتی، چاره ساز حاکمیت است.

 قالب های دینی،  “انسان گمراه” را درخود می پیچد و از انسان “گناهکار” اجازه فکر کردن واندیشیدن را می گیرد. روح را دربندهای نامرئی دین، وجسم را درغُل وزنجیر طبقات حاکمه محبوس می کند. آزادی مادّی، بدون رهائی از قیود دین حکومتی و ایدئولوژی های حاکم ناممکن است. نقد جامعه از نقد دین جدا نیست.

ای برادرتوهمه اندیشه ای                   مابقی خود استخوان وریشه ای

سزاربکاریا و انقلاب درعصرروشنائی

در تابستان سال١٧۶۴،  شلیک توپ الغاى مجازات مرگ، درکتابى صد صفحه اى، نوشته ى جوان بیست و شش ساله اى ایتالیایى به نام سزاربکاریا(Le marquis César Beccaria-1738-1794)اروپاى عصرروشنایى رابه لرزه درآورد وچنان انقلابى برپاکردکه طنین تأثیرات آن هنوز ادامه دارد.

وی دررساله ای به نام “در باره ی جرائم ومجازات ها” (Dei delitti e delle pene) و یا “جنایات و مکافات “، برای اولین بار در تاریخ، مرکزثقل مجازات مرگ را ازحیطه ی فلسفی ـ مذهبی به عرصه ی انسانی کشید. سزار بکاریا تئوری ” قرارداد اجتماعی ”  ژان ژاک روسو را پایه ی نظریه خود و اومانیسم را به عنوانِ نقطه ی حرکت و ناظر بر روابط بین انسان و قدرت قرار داد. وی معتقد بود: “مجازات مرگ نه ثمربخش است ونه لازم” . زیرا انسان، صاحب حقوقی طبیعی ست که هیچ قدرتی حق ندارد آن ها را ازاوبگیرد. حق زندگی، یکی ازموارد حقوق طبیعی انسان هاست. اولین حق ازحقوق بشر،حق زیستن است. احترام به حق زندگی هرانسانی، حق مطلق اوست.  وی مطرح می کرد: “کسی که آدم کش است، یک قاتل، حق مطلق انسان را برای زندگی کردن به رسمیت نمی شناسد، بنابراین دست به جنایت می زند. حال مساله اینست، چرا جامعه ی انسان های آزاد، دست به عملی می زند که فقط ازاشخاص جانی وآدم کش برمی آید؟”

به عبارت روشن تر، قبل ازانتشاررساله ی ” در باره ی جرائم و مجازات ها”، الغای مجازات مرگ درعبارات فلسفی بیان می شد، همچون نوشته ی فرانسوا ولتردر کتابِ: ” بهای عدالت وانسانیت” (Le prix de la justice et de l’humanité). [فرانسوا ولتر با خواندن رساله ی سزار بکاریا چنان به وجد آمد که نوشت: ” این رساله برای موازین اخلاقی، همچون اندک داروئی درعلم پزشکی است که می تواند دردهایمان را تسکین دهد”.]

از این زمان مسأله اى که بر اساس استدلالى انسانى و مشروع مطرح مى شد این بودکه:”برطبق کدام حق،انسان ها به خوداجازه مى دهند هم نوعان خودرابکشند” ؟ زیرامجازات مرگ هیچ حقى براى هیچ کس ایجادنمى کند، بلکه به سان جنگ یک ملت است علیه یکى ازشهروندانش که قضاوت‌اش بر این قرارگرفته که او را سربه نیست کند. به همین جهت سزاربکاریا مى گفت:”اگرثابت کنم مجازات مرگ نه ثمر بخش است و نه لازم، امکان پیروزى جامعه ى انسانى را  فراهم کرده ام” .

حال دیگرکشتن انسان و مسأله‌ى اِعمال مجازات مرگ، یا عفووبخشش محکومین،همچون قرون گذشته، نمی توانست منطبق براصلِ حقِ قدرتِ مطلق(Imperium Principis) قرار گیرد و لزوما” ازحیطه قدرت رهبران مالکِ جان ومال مردم وفرامین اشراف ونجبا خارج شده ودیگرقبح آن درعبارات اخلاقى ـ مذهبی خیراندیشانِ انسان دوست بیان نمى شد، بلکه درجملات روشن حقوق انسانى، معنى ومفهوم مى یافت.

هرچند هنوزدربعضى دموکراسى هاى بورژوائى غرب، اجرای مجازات مرگ و یا عدم اجرای آن در دست رؤسای منتخب مردم می باشد، ولی این اصل، قاعده نیست و در مقیاسی محدود اجرا می شود، مثلا” حاکمی درایالتى درآمریکا مى تواند با اعدام محکومی موافقت کند و یا اورا ازمرگ برهاند ودرزندان نگهدارد  و یا رئیس جمهورى، قادراست محکوم به مرگى رابه بخشد ویااجرای حکم مرگ را در باره اوتأیید کند.

برعکس درجامعه هائى که رژیم هاى سیاسى آنها،به هردلیلى،حقوق انسان هارابه رسمیت نمى شناسند وحقى براى آنهاقائل نیستند وخودرامالک الرقاب جان انسانها مى دانند، حق زندگى ومرگ محکومین براى آنهاهمچون گذشته کاملا” محفوظ است.

دولت هاى خودکامه ودرواقع افسارگسیخته ی این نوع رژیم ها، پایه هاى مجازات رادر بعضی کشورها حتی برقانون قصاص وشخصى کردن مجازات مرگ بنا نهاده اند.

حاکمان ظالم وخون ریز این کشورها نیزازوجود افکارعمومى مساعد وناآگاهى توده هاى مردم بهره برده وپذیرش مجازات مرگ توسط اکثریت آنهارا شاهدى برمشروعیت وتأیید قدرت مطلقه خود برجان محکومین به مرگ مى دانند وچون دست آنها برای هر تصمیمی باز است درنتیجه ازالغاى مجازات مرگ سر باز می زنند .آنهاهرگاه مى کشند، مجرى قانون وعادل اند و اگر مى بخشند، رحیم اند.

سزاربکاریا این سلاح راازدست آنهاگرفته است، زیرا انسان را دربرابرانسان و زندگی انسان رابه عنوان پشتوانه احترام به حق زندگى انسان هاى دیگر مدّ نظر قرارمی داد. وی با این طرز تفکر ، برعلیه قدرت مطلقه ی آسمانى و سیستم فکری ـ فلسفی نیروهاى ظالمِ زمینى، دست به قیامی تاریخی زده و از آن ها خلع ید کرده است.

 بدینسان الغای مجازات مرگ، فرای سیستم اقتصادی ـ سیاسی و ایدئولوژی های حاکم، مشروعیت خود را دررعایت حقوق طبیعی انسان می یابد، وپایه های آن بررعایت اصول حقوق بشر قرارمی گیرد.

کمون پاریس و انقلاب اومانیستی درحقوق

 برای اولین باردر تاریخ، مجازات مرگ وابزاراجرای آن گیوتین، توسط دموکراسی توده ای وعمل مستقیم توده های مردم مورد تهاجم قرار گرفت. شهروندان محله ی ۱۱ پاریس تصمیم گرفتند برای مخالفت با مجازات مرگ وشکنجه، دودستگاه گیوتینی را که درزندان لارُکِت (La Roquette) در پاریس حفظ می شد، به آتش بکشند. یکی ازگیوتین ها را درمیدانی درچند قدمی زندان، درپای مجسمه ی فرانسوا ولتر ، [به خاطر دفاع وی از شخصی به نام ژان کَلَس (Jean calas) که به دروغ متهم به قتل و محکوم به مرگ شده بود، ولی درحقیقت به علت اعتقاد وی به مذهب پروتستان ] ودیگری را در مقابل درِورودی زندان به شعله های آتش سپردند.

درروز ۶ آوریل ۱۸۷۱ ، صدوچهل و دو سال پیش، گردان ۱۳۷گارد ملی به کمک توده های مردم به این کارسترگ اقدام کرد. درآن روز شادی و شعف مردم حدی نداشت، زیرا خلق پاریس به مجازات مرگ وسمبل آن “گیوتین” یورش برده بود واین عمل انقلابی درآن روز و روزگارکار کمی نبود.هرچند آتش زدن گیوتین، عملی سمبلیک است ولی اثر مهمی بر قبول الغای مجازات مرگ درفرانسه داشته است.

نباید فراموش کردکه مبارزه به منظورالغای مجازات مرگ درسراسر دنیا، همیشه درعرصه دولت وبه خواست رهبران سیاسی ونمایندگان مجلس صورت گرفته، ولی فقط درکمون پاریس است که درعرصه ی کوچه وخیابان و توسط توده های مردم به انجام رسید. این عمل بی سابقه،  تحت تأثیرآموزش های چپ انقلابی، افکارعمومی را برای پذیرش الغای مجازات مرگ در آینده آماده کرد. این جهش بزرگ، کمکی  به توده های مردم  درمسیراحرازحقوق دموکراتیک و اومانیستی آنها، از راه دموکراسی مستقیم و مشارکتی محسوب می شود.  

الغای مجازات مرگ در فرانسه

مبارزه برای الغای مجازات مرگ دراروپا سابقه ای طولانی دارد. اولین کسی که مجازات مرگ را درسال ۱۷۸۶، با تأثیرپذیری ازرساله سزاربکاریا ممنوع کرد، پیترولئوپُلدو (Pietro Léopoldo ) حاکم دوک نشین توسکان درایتالیا Le grand Duché de Toscane ) ( می باشد . سپس اتریش اقدام به لغو مجازات اعدام کرد ولی تحت شرایط اجتماعی آن زمان هر دو کشور دوباره آن را به مورد اجرا گذاشتند.

از این تاریخ الغای مجازات مرگ فراز و فرودهای بسیاری را از سرگذرانده است.

درفرانسه، مساله ی الغای مجازات مرگ در دوران انقلاب بورژوائی( ۱۷۸۹) بطورجدی مطرح شد، ولی بعد ازمباحثات داغ بین مخالفان وطرفداران آن مورد قبول نمایندگان مجلس قرارنگرفت ونهایتا” به قانون جزای ۲۵ سپتامبر– ۶ اکتبر ۱۷۹۱ منجرشد: ماده ی ۳ـ “هر محکوم [به مرگ] سرش زده خواهد شد” . با وجود این، برای ” انسانی ”  کردن مجازات مرگ و به منظورحذف شکنجه، در تصویب نامه ی ۲۰ مارس ۱۷۹۲ استفاده ازدستگاه وحشتناک گیوتین مجازشد. استدلال این بود که گیوتین آنقدر سریع عمل می کند که محکوم به مرگ هیچ دردی احساس نکرده ودریک لحظه جان می دهد و همان طور که دکتر ژوزف گیوتن طراح گیوتین می گفت:” تیغ گیوتین همچون نسیمی خنک بر گردن محکوم اصابت کرده و در یک لحظه جان می دهد”.

 اما دیدن هیبت این دستگاه هولناک، ازشکنجه بدتروآنقدر دهشتناک است که ویکتورهوگو در مورد آن نوشت: ” درباره مجازات مرگ می توان از خود نوعی بی تفاوتی نشان داد یا اصلا” اظهار نظر نکرد، آری یا نه نگفت، اما فقط تا زمانی که با چشم های خود گیوتین را ندیده باشیم”.   

 باردیگردرزمان انقلاب ۱۸۴۸، الغای مجازات مرگ درفرانسه مطرح شد. درروز ۱۵ سپتامبر، درمباحثه ی مجلس ملی فرانسه ویکتورهوگو خطاب به نمایندگان مجلس گفت: ” …آقایان …در سرلوحه ی مقدمه ی قانون اساسی نوشته اید: ” در حضور خدا”. ولی شما از آغاز، از همین خدا، حق زندگی و حق مرگ را که به هیچ کس به غیر ازاو تعلق ندارد، ربوده اید. آقایان سه چیز: برگشت ناپذیر (irrévocable)، جبران ناپذیر(irréparable) و فسخ ناشدنی (indissoluble) در ید خداست و متعلق به انسان نیست ….بعد از ماه فوریه [ انقلاب ۱۸۴۸] و از فردای روزی که خلق [ فرانسه]  تخت سلطنت را به آتش کشید، نیت عظیم دیگری درسر داشت و می خواست چوبه ی دار را نیز به آتش بکشد…. اما مانع اش شدند ونگذاشتند این ایده ی والا را به اجرا درآورد… حال شما [ نمایندگان مجلس ] درماده ی اول قانون اساسی، سلطنت را سرنگون کرده اید، آن دیگری را نیزبه انجام برسانید؛ چوبه دار[مجازات مرگ] را سرنگون کنید.” و سپس اظهار داشت : ” من به الغای صاف و ساده و قطعی مجازات مرگ رأی می دهم”.

(je  vote l’ abolition pure , simple et définitive de la peine de mort.)

در پایان وبه دنبال کشمکش های بسیارمیان نمایندگان مجلس، به ابتکارلامارتین (Lamartine) وبا اصرار و زیر فشار ویکتورهوگو، مجازات مرگ درزمینه ی جرائم سیاسی لغو و ۴ نوامبر ۱۸۴۸ درقانون اساسی جمهوری دوم فرانسه گنجانده شد:

ماده ۵ قانون اساسی: “مجازات مرگ در زمینه ی سیاسی الغا می شود”.

 قصد ویکتورهوگو، فرای این ماده و هدفش عدم تجاوز به حریم زندگی انسان بود . وی برای ” مصونیت زندگی انسانی ”    L’inviolabilité de la vie humaine)) مبارزه می کرد.

بحث ودرگیری در مورد مجازات مرگ درفرانسه همچنان ادامه یافت و همان طور که گفتیم در دوران کوتاه کمون پاریس بار دیگر مطرح شد که با شکست نظامی کمون به دست فراموشی سپرده شد. بالاخره پس از سالیان متوالی مبارزه برای الغای مجازات مرگ، درسال ۱۹۸۱ ، فرانسوا میتران رئیس جمهورسوسیالیست وقت ووزیر دادگستری وی آقای روبر بَدَنتِر (Robert Badinter  ) آن را ملغی کردند.

ماده یک قانون ۹ اکتبر ۱۹۸۱: ” مجازات مرگ لغو می شود”. ( La peine de mort est abolie )

در ۲۳ فوریه ۲۰۰۷، الغای مجازات مرگ توسط ژاک شیراک و پارلمان فرانسه، درمتن قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه ماده ۱-۶۶ نوشته شد: “هیچ کس نباید(نمی تواند) محکوم به مجازات مرگ گردد”. (Nul ne peut être condamné à la peine de mort)

 این مجازات برای همیشه از فرهنگ حقوقی فرانسه حذف و تقریبا” برای همیشه بازگشت ناپذیر گردید.

قانون قصاص درایران

 امروز ایران متأسفانه به گذشته بازگشته است، به گذشته های بسیار دور، به قانون قصاص و ریشه های آن درکتاب مقدس وقرآن. با استقرارجمهوری اسلامی در ایران و برمسند قدرت تکیه زدن روحانیت، وضع قوانین به مراتب ازگذشته وخیم تر و سیرقهقرائی طی کرده است. سیستم حقوقی و قانون گذاری وسازمان قضائی و اجرائی کشور، خود به جای حفظ جان مردم تبدیل به تشکیلات سازمان دهی قتل دولتی وشخصی شده است. مجازات مرگ از عرصه جامعه خارج وبنابرقانون قصاص درمحدوده شخصی قرارگرفته است. نوجوانی اجازه دارد صندلی را اززیرپای محکومی بکِشد و دست به قتلی شخصی ولی رسمی وقانونی بزند. مادری سالخورده و داغ دیده،  مجاز است طنابِ دار بر گردن جوانی محکوم بیاندازد. فراموش نکنیم که مجازات مرگ با طناب دار ویا قصاص با سنگسار، دلخراش ترین انواع اِعمال مجازات ها هستند.

دکترژزف گیوتَن ( Joseph Ignace Guillotin ) طراح گیوتین درماه های اکتبر و دسامبر ۱۷۸۹ درمجلس موسسان فرانسه اظهارداشت: “شیوه ی سر زدن با گیوتین، انسانی تر ازحلق آویز کردن است. در حقیقت احتضار با حلق آویز کردن طولانی تر است” .این اظهارنظر، شقاوت وتوحش حلق آویز کردن با طناب داررا نشان می دهد. چگونه می توان صدای شکستن استخوان های گردن، قطع نخاع و دست و پا زدن انسانی آویزان بر چوبه دار و یا صفیرسنگ هائی را که برسروتن انسانی محبوس درگودال، فرو می بارد تحمل کرد( سنگ هائی نه چندان بزرگ که محکوم را فوری بکشند و نه چندان کوچک که به وی آسیبی نرسانند.)

در پایان یادآوری می کنیم که از ۱۹۸ کشورعضو سازمان ملل متحد، حداقل ۱۳۸ کشورمجازات مرگ را الغا کرده اند. دراروپا از۴۷ کشور فقط بیولوروسی مجازات مرگ را الغا نکرده است.

کشورهائی که مجازات مرگ وسیعا” درآنها اعمال می شود عبارتند از: چین، آمریکا، ایران، عربستان سعودی و پاکستان. درقوانین فدرال آمریکا، مجازات مرگ پیش بینی شده است، ولی ۱۲ ایالت ازپنجاه ایالت،آن را اجرا نمی کنند. در ژاپن نیز مجازات مرگ وجود دارد.

 درسال ۱۹۴۸ در اعلامیه‌ی جهانشمول حقوق بشر نوشته اند : ” هرکس حق حیات و آزادی وامنیت شخصی  دارد”. در این ماده مجازات مرگ تلویحا” نفی شده است ولی نمی توان برآن استناد کرد، زیرا صراحت لازم را ندارد و آن را همچون مورد ادیان می توان بعنوان مخالفت با کُشتن واحترام به زندگی انسان تفسیر کرد ونه الغای مجازات مرگ.

هم اکنون ودرآغاز قرن بیست و یکم چگونه می توان به کمتر از آنچه ویکتورهوگو درصد وشصت وپنج سال پیش گفته است رضایت داد: “الغای صاف و ساده و قطعی مجازات مرگ”

                                                        شهزاد سرمدی ـ اکتبر ۲۰۱۳– پاریس

               

———————————————————————————-

من این نوشته را، دوسال پیش به صورتی محدود برای بعضی سایت ها فرستاده ام . هم اکنون آن را با تغییرات و اضافاتی جزئی به مناسبت سالگرد الغای مجازات مرگ دوباره دردسترس همگان قرارمی دهم.

این مطلب با استفاده از کتاب ها و ماهنامه های زیرنوشته شده است:

قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای ـ۱

کتاب مقدس، ترجمه تفسیری ۲۰۰۲ ـ۲

۳- Réflexions sur la peine capitale, Arthur Koestler/ Albert CAMUS 2002

۴-L ‘abolition de la peine de mort-Robert BADINTER 2007

۵-La Bible- Société Biblique de Genève 2007

۶-L’histoire, revue mensuel N° ۳۵۷-۲۰۱۰- La peine de mort

Le monde des religions N°۴۳-۲۰۱۰- Mahomet cet inconnuـ۷