چند نکته در مورد ” سوم اکتبر” روز اتحاد آلمان شرقی و آلمان غربی

فردا روز سوم اکتبر است. سوم اکتبر ۱۹۹۰ روزی است که دیوار برلین سقوط کرد و شوروی موسوم به سوسیالیست به مثابه ی یکی از اشکال سرمایه داری( دولتی) به دلیل تناقضات ذاتی اش از هم پاشید!
اگر چه سقوط شوروی تاکنون با شکست کمونیسم تداعی شده است و همواره نشخوارچیان ترهات نئولیبرالی، قلم فروشان مدافع وضع موجود و روشنفکران بورژا، فروپاشی شوروی را پایان کمونیسم و سوسیالیسم اعلام کرده و می کنند، اما باید بگویم که سقوط شوروی نه سقوط کمونیسم و نه فروپاشی نظام سوسیالیستی، بلکه عین شکست سرمایه داری و یکی از الگوهای این نظام یعنی سرمایه داری دولتی بوده و هست.
مارکس در نظریات خود در اثار مختلفش به تناقضات ذاتی نظام سرمایه داری که در بحران های ادواری و ساختاری نمودار می شود اشاره کرده و اعلام می کند، هر چند سال یک بار نظام سرمایه داری، دچار بحران های ادواری شده و بحران های ساختاری هم متعاقب بحران های ادواری همیشه دامنگیر این نظام بوده و هست. سقوط شوروی بمبست سرمایه داری دولتی بود. سقوط شوروی سقوط نظام کنترل شده ی کاپیتالیستی بود. سقوط شوروی نشان داد که سرمایه داری از نوع بازار ازاد یا کنترل شده ، سوسیال دمکراسی یا الیگارشی ان همواره با بحران روبروست و همین بحران ها از عوامل اصلی سقوط نهایی نظام سرمایه داری هستند.
اگر چه سقوط شوروی باعث تعرض بیش از پیش مدافعان کثیف وضع موجود به دستاورد های طبقه ی کارگر شد و کمونیسم پرولتری را در سطح جهانی با عقب نشینی های جدی روبرو کرد، اما تناقضات نظام کاپیتالیستی نئولیبرالی بعد از سقوط شوروی و بحران بازار ازاد و عروج دوباره ی جنبش های ازادی خواهانه و برابری طلبانه در سراسر جهان در اعتراض به وضع موجود و طمع ورزی و سودپرستی بورژوازی نئولیبرال نشان داد، که معضل نظام سرمایه داری و بحران و سقوط این نظام از هر شکلش که باشد، گریز ناپذیر است.
روز سوم اکتبر ۱۹۹۰ بورژوازی هار و افسار گسیخته سرمست از سقوط کاپیتالیسم دولتی زیر نام شکست سوسیالسیم تعرض خود را بیش از هر زمانی به کمونیسم اغاز کرد. در ان دوره چپ غیر کارگری در اقصی نقاط جهان یکی پس از دیگری تحت تاثیر تبلیغات زهر اگین بورژوازی نئولیبرال یکی پس از دیگری تغییر نام داده و از کمونیسم به هوادار محیط زیست و از سوسیالیسم به چپ و چپول تغییر اسم داده و علامت چکش و داس را از روی پرچم ها برداشتند و به صف یکی از جنایتکار ترین نیروهای مدافع وضع موجود یعنی نئولیبرالیسم پیوستند.
اگر چه تعرض نئولیبرالیسیم از مدتها قبل به کمونیسم اغاز شده بود، اما با سقوط دیوار برلین و اتحاد دو المان و فروپاشی شوروی این تعرض به مراتب کثیف تر شد ، تا جایی که هر مدافع کمونیسم را در جامعه طرد می کردند و به دیوانگی محکوم می کردند.
اکادمیکر های بورژوا خزعبلات منتشر شده در کتاب های ضخیم و بی مایه ی فوکویاما و امثالهم در مورد پایان تاریخ و شکست کمونیسم به خورد مردم می دادند و جامعه ی اکادمیک از چپ به یک جامعه ی کاملا نئولیبرال شیف کرد. در کودکستان ، مدرسه ، کلسیا، مسجد و دیگر محیط های جمعی از مضرات ” کمونیسم” و از خوبی های بازار ازاد و نئولیبرالیسم صحبت می شد، تا جایی که افکار یک نسل از نیروهای مستعد و جوان را در راستای پوسیده ترین تفکر چند دهه ی گذشته یعنی نئولیبرالیسم هدایت کردند.
بنابراین نباید زیاد عجیب باشد، که هر “عتیقه “یی که حتی یک کتاب از مارکس انگلس و لنین نخوانده باشد، به محض صحبت از کمونیسم یک گونی فحش و ناسزا روانه ی مارکس و لنین می کند و از موضع دفاع از عطوفت قلبی مدافعین نئولیبرال خزعبلات پشت هم ردیف می کند. خزعبلاتی که از ترم اول دانشگاه تا ترم اخر در رشته های مختلف علوم انسانی و بعضا دیگر رشته به خورد دانشجویان داده می شود!
فردا روز سوم اکتبر است. اگرچه سوم اکتبر در المان روز تعطیل رسمی است و برای ناسیونالیست ها و فاشیست های نئولیبرال المانی ” جشن ” اتحاد ( Vereinigung ) دو آلمان است. اگر چه این روز در المان تعطیلی رسمی اعلام شده است و فردا من می توانم استراحت کنم و مدرسه نرم و کار هم نکنم، اما از این روز تنفر عمیق دارم. تنفر من به خاطر فروپاشی سوسیالیسم بورژوایی نیست، بلکه دقیقا به خاطر این است که بورژوازی هار و مرتجع فروپاشی سوسیالیسم بورژوایی را چاشنی مباحثی قرار داد، که ارتجاعی ترین و کثیف ترین مباحث را به بهانه ی سقوط همین سوسیالیسم بورژوایی علیه کمونیسم مطرح کرد. مباحثی که تاثیرات ان تاکنون بر روی ذهن بخش عظیمی از جامعه باقی مانده است.
اگرچه در بیست و سه سال گذشته هزاران حرکت اعتراضی در اعتراض به وضع موجود از جانب طبقه ی کارگر کشورهای مختلف در سراسر جهان صورت گرفته، اما به دلیل پراکندگی مبارزات این طبقه و عدم تحزب کمونیستی و کارگری در سطح کشوری و جهانی هیچگاه این مبارزات نتوانسته است، تاثیراتی که لازم است داشته باشد و فروپاشی سرمایه داری را در پی داشته باشد. فروپاشی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم اگرچه ضرورتی گریز ناپذیر است، اما نقطه مقابل ان همین توحش بورژوازی است که ما هر روزه شاهد ان هستیم. برای استقرار سوسیالیسم و کمونیسم قبل از هر چیز نیاز به طبقه ی کارگر اگاه و متشکل هست. بدون تشکل طبقاتی کارگری، بدون مبارزه ی طبقاتی و رادیکال، بدون تحزب کمونیستی و پرولتری سرنگونی اتوماتیک و خودبخودی بورزوازی خیالبافی شاعرانه بیش نیست.
حسن معارفی پور