رژیم حاکم بر ایران همراه با حاکمیت دوران

در دوره قبل همین سرمایه داری، همین استثمار و همین چپاول بود، ولی حکومت‌ها دست شان باز بود که سرمایه داری را با مشخصات فرهنگی‌ و با بافت تولیدات بومی کشور تحت حاکمیت شان ترکیب کنند. رژیم شاه با اینکه یک رژیم وابسته بود، اما شیوه بانکداری، بیمه، نظام پزشکی، نظام آموزش و پرورش و تولیدات داخلی‌ مخلوطی از سیستم سرمایه داری جهانی‌ با سرمایه بومی و محصولات محلی بود. در مرحله قبل امپریالیست‌ها نیازی نداشتند که شیوه تولید بومی همه کشورها را بطور کامل نابود کنند و همه چیز را به سمت یکسان سازی انسان و یکسان سازی جهان سوق بدهند  

رژیم حاکم بر ایران، برای اینکه مورد حمایت اربابان جهانی‌ باشد و سر کار بماند، می‌‌بایست ریل جهانی‌ سازی را در جامعه ایران بچیند و تمامی پایه‌های مادی و هویتی جامعه را به نفع خط جهانی‌ سازی نابود کند. برای انجام این کار از همان ابتدا با لباس اپوزیسیون آمریکا و دولت‌های امپریالیستی ظاهر شد، با شعار‌های ضد استکباری هدف نهایی همان استکبار را هزار برابر دوران شاه در ایران دنبال کرد. بر تن‌ کردن این لباس ضد آمریکایی تا کنون بالاترین منفعت را هم برای رژیم و هم برای آمریکا داشته است

حاکمان ایران اگر این لباس ضد استکباری را بر تن‌ نداشتند، نمی‌‌توانستند چنین بلایی را بر سر جامعه ایران بیاورند، آنهم در کشوری که انقلابی با آن عظمت به وقوع پیوسته، ولی‌ نه تنها غل و زنجیر‌های استعماری و استثماری باز نشده که به مراتب قویتر، پیچیده تر وگسترده تر شده است.

ابعاد فجیع شخم زدن جامعه و از ریشه در آوردن هرچه که بویی از تاریخ و هویت زیسته شده آن مردم را دارد حاکی‌ از تلاش بی‌ وقفه رژیم در ویران کردن و از نو ساختن کشوری است که نعل به نعل مطابق با دکترین دهکده جهانی‌ انجام می‌‌گیرد، اگر همه تولیدات و محصولات داخلی‌ را به نفع واردات کالاهای بنجل کمپانی‌های غارتگربین المللی از بین می‌‌برد، اگرتبلیغ کالاهای تجاری را در تلویزیون و دیوار‌های شهر پر می‌کند و والدین فقیری را که توانایی خرید کالاهای تبلیغ شده را ندارند، در ذهن کودکان مقصر و بی‌ عرضه جلوه می‌‌دهد و به ناهنجاری‌های درون خانواده دامن می‌‌زند، اگر شادی یک عروسی‌ و جشن تولد را به تجمل پرستی‌ و مصرف گرایی تبدیل می‌‌کند، اگر برنامه‌ها و شوهای تلویزیونی آمریکا را به فارسی‌ دوبله کرده و از طریق تلویزیون هایی که در دیگر کشور‌ها راه اندازی کرده، رو به ایران پخش می‌‌کند، اگر سریال‌های تلویزیونی و سینمایش ازهالیوود تقلید کرده و همان تغییر سلیقه و ذائقه عمومی‌ که هالیوود در پی‌ آن است را دنبال می‌‌کند تا معیار موفقیت، پیشرفت، ترقی‌، آرزو و حسرت همه این باشد که یک قدم به چنین مدل‌ها و الگوهایی نزدیک بشوند، اگر با ترویج سلطه فرهنگی‌ امپریالیست‌ها چنان بلایی بر سر ساده‌ترین مسایل زیستی‌ مردم آورده و همه را به بیماری‌های روحی‌ و روانی‌ مبتلا و در کنار آن قرص ضد افسردگی و روان پزشک را مد می‌کند، اگر زیر پوشش شعار علیه تهاجم فرهنگی‌ غرب، جامعه را به سمت بی‌ هویتی و بی‌ اعتقادی به تمام ارزش‌های انسانی سوق می‌‌دهد و مصرف گرایی و خود پرستی‌ و سود جویی فردی را به عنوان ارزش جایگزین می‌‌کند، اگر نیمی از مجلات سینمایی اش به معرفی بازیگران و تبلیغ ستاره سازی‌های تهوع آورهالیوود اختصاص می‌‌یابد…

 تمامی این تکه‌های به ظاهر از هم جدا، از تخریب “بناهای تاریخی” تا تخریب “خانه” به نفع “آپارتمان” تا تبدیل زمین‌های کشاورزی و چایکاری لاهیجان به “ویلا” تا بزرگ کردن دایره “صنایع مونتاژ اتومبیل” و واردات اتومبیل‌های آنچنانی بجای “وسیله نقلیه‌ عمومی‌” تا تبدیل روستاهای “تولید کننده” به شهرک‌های “مصرف کننده” تا رشد بی‌ سابقه تن‌ فروشی، اعتیاد، فقر و فاصله‌های وحشتناک طبقاتی و در کنار آن رشد انواع جراحی به اصطلاح زیبایی… تماما تکه‌های یک موزائیک هستند و این موزائیک چیزی نیست جز از بین بردن هویت آن جامعه و جانشین کردن هویت کاذبی که این هویت از تجربه زیسته شده تاریخی‌ ما بر نخواسته بلکه ساخته و پرداخته کمپانی‌های فراملیتی است که اداره زمین را بدست نمایندگان سیاسی خود در دست دارند.

جنایتکاران حاکم بر ایران با تخریب سیستماتیک در تمامی زمینه‌های مادی و فرهنگی‌، روندی را در جامعه حاکم کرده اند که این روند در انتها به هدف مشخصی‌ می‌‌رسد که همان هدف نهایی صاحبان کمپانی‌های فراملیتی برای تبدیل جهان به دهکده کوچک جهانی‌ است. دهکده‌ای که در آن انسان در دایره بی‌ انتهای کار “بیگاری” و “مصرف” به روبات تبدیل شده که هنرش، دانش اش، خوراکش، پوشش اش، سلیقه و ذائقه اش تماما از یک مرکز طراحی‌ و تولید می‌‌شود.

حاکمان ایران اگر همان روند دوره شاه را دنبال می‌‌کردند، باز نمی‌‌توانستند جامعه ایران را اینگونه شخم زده و آن را ویران کنند. به بهانه دشمنی و درگیری با استکبار و این اواخر به بهانه تحریم، تمامی تولیدات داخلی‌ را نابود کرده و آخرین محصولات  بنجل کمپانی‌های غارتگر فراملیتی که هنوز به دیگر کشور‌های منطقه نرسیده، در ایران مصرف می‌‌شود. آنوقت همین حکومت با فریبکاری و شیادی تمام به عنوان معترض، به این نابودی و تباهی که خود در همسویی با اهریمنان جهانی‌ بوجود آورده، ظاهر می‌‌شود و از جامعه طلبکار هم می‌‌شود و درس اخلاق می‌‌دهد. گویی یک حاکمیت دیگری غیر از خودش در ایران دارد طرح‌های اقتصادی و سیاست‌های فرهنگی‌ دیکته شده اربابان را پیاده می‌‌کند.

اگر بعضی‌ حکومت‌ها در دیگر کشور‌ها که ادعای مبارزه با استکبار را با خود حمل نمی کنند، مقاومتی حتا اندک در برابر پیاده شدن دکترین دهکده جهانی‌ از خود نشان می‌‌دهند، رژیم حاکم بر ایران چهار نعل در روند تخریب زمینه‌های مادی و تاریخی ما تا آنجا در حرکت است که حتا صنایع دستی‌ اصفهان و زیره کرمان را از کمپانی های‌ غارتگر وارد کرده و خصوصی سازی و بازار آزاد و سیستم بانکی‌ و مالیات و بیمه و نظام آموزشی‌ و کارت اعتباری… را دقیقا از آمریکا کپی می‌‌کند. رژیم با ادعای “پرچمدار اسلام ضد استکباری” کاری را که به نفع کدخدای دهکده جهانی‌ با جامعه ایران کرده و جریان‌های اسلامی از جنس خودش در منطقه انجام می‌‌دهند، امثال شاه و حسنی مبارک‌ها نمی توانستند انجام بدهند. حکومت‌های دیروز منطقه قادر نبودند دست به چنین جراحی بزرگ اقتصادی و فرهنگی‌ جوامع خود بزنند، چرا که به اندازه اسلام به اصطلاح ضد استکباری توان فریب و قدرت شیادی نداشتند.

به هم ریختن منطقه خاورمیانه و طرح خاورمیانه “بزرگ” و “نوین” و گسترش توحش اسلامی از جنس رژیم، در راستای شخم زدن و آماده سازی آن منطقه برای ورود به مرحله جهانی‌ سازی است. بافت زندگی‌ و محصولات داخلی‌ و شیوه تولید هر کشوری را بر اساس شرایط عینی آن کشور به هم می‌‌ریزند، چه با ورود نظامی و چه به طرق دیگر بایستی آن منطقه را شخم بزنند و ویران کنند تا مرحله بعد ریل جهانی‌ سازی چیده بشود.

اشرافیت اسلامی حاکم بر ایران و جریان‌های اسلامی از جنس خودش در تمامی‌ این تغییر و تحولات و جنگ منطقه‌ای نقش جاده صاف کن اهریمنان جهانی‌ را برعهده دارند. رژیم در حمله تجاوز کارانه به عراق، افغانستان، لیبی‌… و در شکل گیری دولت‌های دست نشانده در این کشور‌ها و صدمه زدن به جنبش مردم فلسطین و جنبش‌های مردمی در منطقه بیشترین همراهی و همکاری را با امپریالیست‌ها داشته است. رژیم با کمک خود امپریالیست‌ها به عنوان پرچمدار مبارزه با امپریالیسم ظاهر می‌‌شود. آمریکا و دولت‌های امپریالیستی راه را باز می‌‌کنند تا خشونت و توحش اسلامی از جنس رژیم و طالبان در منطقه و در کشور‌های افریقایی تاخت و تاز کند تا توسط آنها ریل اقتصادی و فرهنگی‌ و بافت زندگی‌ موجود در آن مناطق را به هم ریخته و پتانسیل  اعتراضی توده‌های تحت ستم را به بی‌ راهه برده و مسیر طبیعی جنبش‌های اجتماعی را مختل کرده و نیروهای مردمی و انقلابی را سرکوب کنند. اربابان جهان هرگاه به جنگ منطقه‌ای و یا زمانی که  به جنگ کنترل شده با خود رژیم نیاز داشته باشند، رژیم و جریان هایی مثل حزب الله لبنان، طالبان… با استفاده از اهرم اسلام ضد استکباری! فضا سازی و زمینه سازی لازم را برای آنها مهیا می‌‌کنند.

در کشور‌های غربی به گسترش اسلام پر و بال می‌‌دهند و بخشی از بحران اجتماعی خود را با آن حل و فصل می‌‌کنند. سالهاست دارند دست آورد‌ها و خدمات اجتماعی جوامع خود را در خط جهانی‌ سازی از بین می‌‌برند، آنوقت برای اینکه ذهنیت توده‌ها در غرب متوجه منشأ اصلی‌ این به هم ریختگی نشود، این به هم ریختگی و از بین رفتن دست آورد‌های اجتماعی‌شان را به رشد اسلام و حضور مهاجرین در غرب نسبت می‌‌دهند و در مقابل آن راه را برای گسترش جریان‌های نژاد پرستی‌ و ضد خارجی‌ باز می‌‌کنند و به این وسیله بخشی از نیروهای جوامع خود را پی‌ درگیری‌ها و بحث‌های کشک روانه می‌‌کنند.

جناح‌های سرمایه داری از جمله چین و روسیه مشکلی‌ با اصل خط دهکده جهانی‌ و رشد توحش اسلامی و شخم خوردن منطقه و نقاط دیگر جهان ندارند، اختلاف بر سر سهم و جایگاه‌شان در این تغییر و تحولات است.  در این میان بیشتر اسرائیل است که به خاطر موقعیت حساس جغرافیایی اش نگران امنیت و جایگاه خود در این روند جهانی‌ سازی و تغییرات منطقه‌ای است. جدا ازاینگونه اختلافات درون خانوادگی، در این مرحله سرمایه داری جهانی‌ با میدان دادن و پهلوان پنبه ساختن از جنایتکاران اسلامی، نه تنها از شکل گیری و رشد  جنبش‌های آزادی بخش جلوگیری می‌‌کند بلکه در نهایت جنایت و ستمگری حاکمان اسلامی توده‌های منطقه را با سرعت بیشتری به سوی تغییر ذائقه و سلیقه و به سوی حقوق بشری پوشالی و دموکراسی خواهی‌ بی‌ خاصیت مورد نظر اربابان دهکده جهانی‌ سوق می‌‌دهد.

کاری را که با انقلاب ۵۷ در ایران کردند، به شیوه و شکل دیگری در حال تکرار آن در منطقه هستند. اهداف اصلی‌ انقلاب ۵۷ تقسیم عادلانه ثروت، استقلال و آزادی و مقابله با واردات کالاهای بنجل کمپانی‌های فراملیتی در ازای فروش نفت بود. مهمترین خواسته های مردم استقلال و آزادی و رهایی از ستم سرمایه دارن داخلی‌ و چپاولگران بین المللی بود. منتها در انقلاب ۵۷ بخشی از مردم این توهم را داشتند و فکر می‌‌کردند اسلام خمینی هم جنس اسلامی است که خودشان به آن اعتقاد دارند، اسلامی که باورها و خواسته‌های انسانی خودشان را با آن ترکیب کرده بودند. خمینی دقیقا از همین توهم استفاده کرد و به کمک آمریکا و دیگر دولت‌های استعماری رهبری انقلاب را بدست گرفت و آرمان انقلاب را به نفع سرمایه داری و حکومت آخوندی سر برید. هر چند نیروهای انقلابی و مردمی که بیشترین تلاش را برای شکل گیری انقلاب ۵۷ انجام داده بودند، اینبار برای دفاع از خواسته‌ها و دست آوردهای انقلاب با تمام توان خود مقابل خمینی ایستادند. خمینی فقط با کشتار و سرکوب گسترده توانست با مردمی که انقلاب کرده اند مقابله کند. سرکوب دهه شصت سرکوب مطالبات انقلاب بود، سرکوب مردمی بود که انقلاب کرده بودند.

دولت‌های امپریالیستی با شناختی‌ که از خمینی و ماهیت دستگاه آخوندی داشتند، راه را باز کردند تا انقلاب ۵۷ هرچه سریعتر به سود خمینی به پایان برسد. می‌‌دانستند آخوندها با قدرت فریب و رذالتی که دارند نه تنها خواسته‌های انقلاب را نابود می‌‌کنند بلکه طرح بعدی آنها یعنی‌ شخم زدن جامعه ایران و منطقه خاورمیانه را هزار برابر امثال شاه هموار می‌‌کنند.

صاحبان دهکده جهانی‌ زمانی‌ بطور واقعی‌ بالای سر رژیم می‌‌روند که ببینند این رژیم دیگر قادر نیست جامعه را از گردنه‌های تعیین شده عبور دهد و در قدم بعدی با انفجار اجتماعی روبروست. ترس و هراس رژیم و اختلاف نظر درون جناحی بر سر چگونگی‌ پیش بردن  خط و خطوط حاکمیت از همین نقطه ناشی‌ می‌‌شود، مشکل سیاسی آمریکا با رژیم  برسر چگونگی‌ حفظ و تضمین گردش سرمایه در آینده ایران است که رژیم باید متناسب با نیاز گردش سرمایه، ساختار سیاسی و حکومتی را تغییر دهد. رژیم پیش از هرکسی به این موضوع آگاه است که آمریکا و دولت‌های امپریالیستی به هیچ حکومتی حتا به نوکران خود وفادار نیستند و هر زمان کارآیی و مصرف‌شان تمام شود سر آنها را می‌‌برند. این را هم می دانند که وقتی‌ پایه‌های روند جهانی‌ سازی در منطقه شکل بگیرد، مصرف زمانی‌ خودش و  جریان‌های اسلامی از جنس خودش خودبخود تمام است.

اما اکنون بر خلاف آنچه بخشی از اپوزیسیون و باقی‌ مانده نسل دهه شصت، که خیمه شب بازی ضد استکباری رژیم را جدی گرفته اند، تمام حمایت‌های غیبی و علنی آمریکا و دولت‌های سرمایه داری در جهت حفظ رژیم و دور کردن خطر سرنگونی از بالای سر رژیم است. این بخش از باقی‌ مانده نسل دهه شصت دیگر کوچک‌ترین ربطی‌ به آن نسل مبارز ندارند، چرا که از بستر عمل مبارزاتی و تضاد‌های عینی دور افتاده و معیار تحلیل‌شان را نه عملکرد رژیم در ایران و خط آمریکا در منطقه، که عربده کشی‌‌های سیاسی دو طرف تشکیل می‌‌دهد. تغذیه فکری و پایه‌های تحلیل ضد امپریالیستی شان! را خود رسانه‌های امپریالیستی می‌‌سازند. خواسته یا ناخواسته به سیاهی لشگر معرکه ضد استکباری رژیم و دولت سرمایه داری تبدیل شده اند. چه نام چپ و کمونیست را با خود به یدک بکشند یا نکشند.

دولت‌های امپریالیستی با ایجاد تعزیه تحریم، جنگ و سلاح هسته ای… این امکان را برای رژیم مهیا می‌‌کنند که چشم انداز بعد از خودش را در جامعه کور کند. این ترس را در مردم ایجاد کند که اگر سرنگون شود، جامعه از هم گسیخته و تجزیه می‌‌شود و مردم به سرنوشت بدتری دچار می‌‌شوند. با ترساندن مردم از انقلاب، جامعه را دچار تردید و انفعال می‌‌کند تا در نهایت به همین دایره جناح بندی خودش تمکین کند.

برای اینکه شیوه مبارزه را در جامعه به یک شیوه بی‌ خاصیت تغییر دهند به چهره‌ها و مخالفان دست سازی احتیاج دارند تا مبارزه را به کاسبکاری و دلقک بازی و شهرت و جایزه بازی و سیرکی بنام حقوق بشری و دموکراسی خواهی‌ بی‌ خطر تبدیل کنند و در آخر از همان جنایت کاران این دموکراسی و حقوق بشر را طلب کنند. حمایت نهاد‌های فرهنگی‌ و رسانه‌های امپریالیستی از سینمای رژیم و سفر آکادمی اسکار به ایران و تبلیغ سیستماتیک از جناح اصلاح طلب و صد‌ها خیمه شب بازی دیگر برای دور کردن جنبش اعتراضی و خطر سرنگونی از رژیم است.

نیروهای مخالف رژیم در کردستان و مجاهدین خلق را در عراق در تنگنا قرار می‌‌دهند تا گلوله ای به سمت رژیم شلیک نشود. چرا که اینجا فقط بحث رژیم نیست بحث کل منطقه است اگر رژیم سرنگون شود جریان‌های اسلامی و دولت‌های دست نشانده در منطقه فرو می‌‌ریزد و روند جهانی‌ سازی در خاورمیانه با مشکل مواجه می شود. برای همین  در این مرحله مبارزه قهرآمیز برای سرنگونی رژیم، مبارزه با خط اصلی‌ اهریمنان جهانی‌ در منطقه است. اکنون هم با به صحنه آوردن نمایش مذاکره و تفاهم! می‌ خواهند امید قلابی نسبت به بهبود وضعیت اقتصادی در جامعه ایجاد کرده تا انفجار خشم جامعه را یک قدم به عقب اندازند.

با این همه خط جهانی‌ سازی برای سرمایه داری یک انتخاب نیست بلکه یک ضرورت و اجبار است. اگر بافت کنونی جهان را به سمت دکترین دهکده جهانی‌ تغییر ندهند، اگر نتوانند از این مرحله عبور کنند و زمینه رشد سرمایه را در مرحله بعد فراهم کنند، فرو خواهند ریخت.

 در این مرحله گذار، در این به هم ریختگی و هویت زدایی از جوامع و با این فشاری که روی گرده توده‌های زحمتکش جهان تلنبار شده، بیش از هر زمانی‌ عصیان اجتماعی را پیش رو دارند. آنچه اربابان جهانی‌ گریزی از آن ندارند، خشم و کینه مبارزان و توده‌‌های محروم نسبت به ستم طبقاتی است که همپای این جهانی‌ سازی دارد قد می‌‌کشد.

                                                     مسلم منصوری

 اکتبر ۲۰۱۳