بیهوده نیست اگر بگوییم این روزها روزنههایی از امید در دل بخشهای وسیعی از مردم ایران ایجاد شده است یا حداقل نفسهای راحتی کشیده شده است. هنوز دو ماه از آغاز ریاستجمهوری حسن روحانی نگذشته است که او تغییراتی ملموس (گرچه اندک) به میان آورده است.
اقداماتی فوری کمی از در هم برهمی اوضاع اقتصاد کاسته است. مثلا ترخیص کالاها از گمرک منظمتر شده است، بانکها به سمت تسهیل گذاشتن سرمایه در اختیار سرمایهگذاران هل داده شدهاند و دولت حرفهایی در ورد کنترل قیمتها زده است. (گرچه هنوز اتفاق مشخصی در این زمینه نیافتاده است. بر اساس گزارش بانک مرکزی، نرخ تورم مواد خوراکی در هفتهی اول شهریور ماه سال ۹۲ نسبت به همین مدت در سال قبل به ۵۶/۳ رسیده است.)
نسرین ستوده، مشهورترین زندانی سیاسی ایران، به همراه جمعی دیگر از زندانیان اصلاحطلب آزاد شدهاند. پروندهی موسوی و کروبی به شورای عالی امنیت ملی سپرده شده که دبیر جدید آن، شمخانی، گرچه اصولگرا است قبلا سالها وزیر دفاع خاتمی بوده. بعید نیست این دو به زودی آزاد شوند.
از پیش معلوم است که دولت جدید قصد دارد فضای فرهنگی را کمی باز کند و تندروهایی که در زمان احمدینژاد زمامدار شده بودند مهار کند. باز شدن خانهی سینما شاید یکی از اولین نمودهای این واقعیت باشد. گرچه گوش دادن به مصاحبههای بسیاری وزرای دولت جدید نشان میدهد که قضیه فقط محدود به سینما نیست.
شیوهی برخورد دولت در سیاست خارجی از زمین تا آسمان تفاوت کرده است. دیگر خبری از ماجراجوییهای سبک احمدینژاد نیست. تیم دولت روحانی استراتژی جمهوری اسلامی را چون زبدهترینِ دیپلماتهای بورژوایی دنبال میکنند و موفق شدهاند امتیازاتی اولیه به دست آورند، مثل لغو شمار کوچکی از تحریمها (مثلا تحریم کشتیرانی توسط دادگاه اروپا) و لحن مثبتی که بیشتر رهبران غربی نسبت به دولت جدید اتخاذ کردهاند. کار به جایی رسیده که دولت اوباما رسما گفته حاضر به دیدار با روحانی در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک هست. احتمال اینکه روحانی و اوباما به طور «اتفاقی» دیدار کوتاهی در دالانهای سازمان ملل داشته باشند وجود دارد. وزیر امور خارجهی روحانی، محمد جواد ظریف، البته از زبدهترین دیپلماتهای بورژوایی تاریخ ایران (قبل و پس از انقلاب) است که به واسطهی سه دهه زندگی در آمریکا و سالها کار در نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل (نیویورک) در دنیای دیپلماسی شناختهشده است.
نتیجهی مجموعهای از این عوامل، پایین آمدن چشمگیر قیمت دلار و یورو است که تاثیری ملموس بر زندگی مردم دارد. این البته در نتیجهی مجموعهای از تحولات دیپلماتیک و رفع فعلی خطر جنگ علیه سوریه است و معلوم نیست چقدر دائمی باشد.
خلاصه اینکه بخشهای گستردهای از تودهی مردم (بخصوص طبقات متوسط) احساس میکنند فضای تنفس کمی باز شده است، سرکوب فرهنگی-سیاسی قرار است کاهش یابد و وضع اقتصادیشان نیز نسبت به نابودی و بدبختیِ عظیمی که در دو سه سال گذشته شدت گرفته، بهبود خواهد یافت.
اما سوال اینجا است که ماه عسل با روحانی چه پشتوانهای دارد و تا چه زمانی به طول خواهد انجامید؟
در مورد روحانی، اولین نکتهای که باید به آن توجه کنیم بادهای محکمی است که در بادبان او میوزد. او یکی از ریش سفیدترین و محافظهکارترین چهرههای تاریخ جمهوری اسلامی است که بیشتر در مقامهای امنیتی و پشت صحنه بوده است. این است که مسیرش را بیهوده انتخاب نمیکند. مسیر کنونی روحانی از حمایت کامل خامنهای برخوردار است. همین است که اولا چهرههای حاشیهای جناح تندروی بسیجی-سپاهی اگر هم هارت و پورتی علیه دولت روحانی بکنند، تاثیر چندانی ندارند و ثانیا میبینیم که کابینهی او با پذیرش تقریبا کامل مجلس تحت کنترل اصولگرایان مواجه شد.
چنانکه در ابتدای انتخاب روحانی نوشته بودیم خامنهای و ریشسفیدهای نظام «امیدوارند شخصی مثل روحانی از یک طرف از کلافگی مردم از امثال احمدینژاد بکاهد و از سوی دیگر از سیطرهی کنترل خامنهای و طیف رهبری خارج نشود.»
همین است که دولت روحانی فعلا با پشتیبانی وسیعی در میان طیفهای مختلف جمهوری اسلامی روبرو است. در واقع میتوان بدون اغراق گفت که در طول شانزده سال اخیر، هیچ دولتی مثل «دولت تدبیر و امید» از پشتیبانی گستردهی طیفهای مختلف حکومتی برخوردار نبوده است.
نکتهی دیگر این است که پس از سرکوب جنبش انقلابی ۸۸، تودههای ایران چند سالِ سیاه را پشت سر گذاشتهاند. سالهایی پر از سرکوب و خفقان از یک سو و ویرانی اقتصادی، از جمله به لطف تحریمهای امپریالیستی، از سوی دیگر. به قول معروف، آنها به مرگ گرفته شدهاند تا امروز به تب راضی شوند. هرج و مرج و تلخی چند سال گذشته باعث شده بیشتر مردم از حتی یک جرعه هوای تازه و یک میلیمتر فضای باز و یک درجه امکانِ بهبود اوضاع استقبال کنند.
با این همه اما ماهِ عسل روحانی و شرکای دولت «وحدت ملی» دیری نخواهد پایید. امروز او شاید از بعضی جهات شرایطی مناسب داشته باشد. هم رضایت عمومی مردم را با خود دارد و هم بخشهای مختلف نظام و طبقهی حاکمه تا حدود زیادی پشت او متحد شدهاند. در صحنهی خارجی نیز غربیها پیرو سیاستهای پراگماتیک خود نسبت به تفاوت عظیمی که این چهرهی جدید با چهرهی احمدینژادیها دارد واکنش مثبت نشان دادهاند. از طرف دیگر، در ماجرای سوریه، پیروزی دیپلماتیک روسیه و بشار اسد فضا را برای پیشبرد دیپلماسی هستهای و عبور احتمالی از بنبست موجود به نفع جمهوری اسلامی و دولت روحانی مساعدتر از گذشته نموده است.
اما فعلا هر چقدر بادهای مساعد در بادبان کشتیِ «تدبیر و امیدِ» روحانی بوزند، آبهای پیش روی او متلاطمتر از این است که ناخدا بتواند به ساحل آرامش برسد.
مشکل اینجا است که روحانی با تناقضات بنیادین نظام جمهوری اسلامی از یک سو و سرمایهداریِ بیمار ایران از سوی دیگر روبرو است.
یکی از تناقضات مهم جمهوری اسلامی این است که دولتی دیکتاتوری با مشخصههای آن از یک طرف سازگار با جامعهی امروز ایران نیست و از طرف دیگر مختصاتی را ندارد که اصلاح سادهی آن از درون و تبدیلش به دولت دموکراتیک بورژوایی، بیبحران و انفجار، ممکن باشد. دیکتاتوری عقیدتی-مذهبی جمهوری اسلامی قوانین غریب ریزی برای زندگی مردم تعیین کرده است. فرهنگ و حیطهی عمومی را به شدت تحت سیطرهی خود محدود کرده است و زنان را به زندگی با شرایطی مجبور کرده که بی اغراق در هیچ کجای دیگر جهان، در جامعهای با طول و عرض ایران، نمونه ندارد. از سوی دیگر اما، جمهوری اسلامی شاهد رشد و مدرنیزاسیون وسیع جامعهی ایران در سه دههی اخیر بوده است. همین است که متولدین همین نظام، انگار ماموریتی تاریخی دارند که گورکنان آن نیز باشند چرا که منافع جوانان و زنان ایران امروز هیچ ربطی به منافع دار و دستههای حکومتی ندارد.
سپس به دومین مجموعه تناقضات مهم پیش روی روحانی میرسیم و آن تناقضات مختصات سرمایهداری ایران در شرایط کنونی جهانی است. اگر کشوری مانند چین توانسته در دو دهه و اندی پیش راه رشد را طی کند این به برکت دورهای از شکوفایی اقتصادیِ سرمایهداری و گسترش وسیع اقتصاد جهانی و بوده است. استثمار فوقالعادهی نیروی کارِ صدها میلیونی این کشور توانست عروسِ افزایش تقاضا در کشورهای سرمایهداری پیشرفته شود و دورهای از ثبات را برای دولت دیکتاتوری حاکم در این کشور به میان آورد. بنیانهای این ثبات اما چند سالی است، بخصوص پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸، که به لرزه در آمدهاند. هیچ بعید نیست که شی ژینپینگ، رئیس جمهور تازه بهقدرت رسیده در چین، با تیان آن منی دیگر روبرو شود که این بار فرجامی متفاوت بیابد.
ولی سرمایهداری ایران با هیچ یک از این شرایط مساعد روبرو نیست. بر خلاف سرمایهداری چین که روی دوش صنایع و طبقه کارگری ساخته شد که در دوران طولانی اقتصاد غیرسرمایهداری ملیشده مائویی پا گرفته بودند، سرمایهداری ایران بیمار، نامنظم و بحرانزده است. مهمتر اما اینکه اقتصاد جهانی امروز نه در دوران رشد که در دوران رکود است. شش سال از بحران عظیم اقتصادی که در سال ۲۰۰۸ در گرفت میگذرد و چشماندازهای بورژوازی جهانی برای ثبات اقتصادی و سیاسی در هیچکجا مناسب نیست. این خطوط در زمانی نوشته میشوند که واهمهی بزرگی از احتمال رکود در اقتصادهای رو به رشد (چین، برزیل، هند، اندونزی و غیره) در جریان است. در این شرایط راهحلهای اقتصادی روحانی و شرکا کدامند؟
با نگاهی به تیمِ اقتصادی روحانی، دولت او را میتوان از نظر اقتصادی بدون اغراق راستگراترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی دانست. فردی که به عنوان مشاور اصلی اقتصادی او برگزیده شده، مسعود نیلی، میلتون فریدمنی ایرانی است و «حلقهی نیاوران» که امروز بیش از هر زمانی به دولت نزدیکند، چیزی معادل «پسران شیکاگو» هستند، یعنی همان درسخواندههای فریدمن در دانشگاه شیکاگو که در کشورهای مختلف آمریکای لاتین به قدرت رسیدند و با اجرای سیاستهای بازار آزاد، به ویرانی صنایع این کشورها و وضع طبقهی کارگر آنها انجامیدند.
اظهارات اقتصادی رفسنجانی در این روزها واقعا جالب است. او، که توافقش با خامنهای پس از مرگ خمینی بنیان حرکت اقتصاد ایران به سوی هر چه بیشتر بازار آزادی شدن بود، اخیرا گله از «تندروهایی» میکرد که از همان اوایل انقلاب (و حتی در میان اعضای «شورای انقلاب») خواهان «ملیسازی شرکتهای بزرگ» بودند. رفسنجانی در عوض مدعی شد که حتی در زمان حکومت محمد، پیامبر اسلام، در مدینه و دوران خلافت علی، اولین امام شیعیان، هم، «اقتصاد در دست مردم» بوده است و اینگونه از خصوصیسازی بیشتر و «کاهش تصدیگری دولت» دفاع کرد. طرفه آنجا که حکومت علوی که زمانی توسط امثال شریعتیها مدینهای کم و بیش سوسیالیستی دانسته میشد که در آن «مستضعفین» قدرت داشتند، امروز توسط رفسنجانیها به عنوان الگویی برای خصوصیسازی و سرمایهداری تبلیغ میشود!
بله، روحانی شاید بتواند با ظریفکاری دیپلماتیک، تحریمها را کاهش دهد. اما سیاستهای بازار آزادی که او میخواهد دنبال کند، و برداشتن تحریمها اتفاقا به آنها کمک هم میکند، در میانمدت نتایجی مبرهن دارند: افزایش بیکاری، تعطیلی صنایع، بیحقوقی کارگران، قطع خدمات و یارانههای دولتی که بسیاری از تودههای مردم (بخصوص بیکاران) به آنها متکی هستند.
بر این دو بنیان فوقالذکر است که ماه عسل روحانی خاتمه خواهد یافت. (گرچه زمان این خاتمه معلوم نیست و لزوما قرار نیست در طول یکی دو سال آینده باشد.) کارگران، جوانان و زنان و بخشهای مترقی جامعهی ایران با باز شدن فضا، آرام آرام دوباره به تحرک در میآیند. «کفِ مطالبات» دوباره بالا میرود و بسیار فراتر از آنچه روحانی بتواند یا بخواهد بیاورد حرکت میکند. خواست تغییرات واقعی دموکراتیک و آزادی بیان و اندیشه دوباره به طور جدی نیرو بسیج میکند. آن اصلاحطلبهای حکومتی که امروز با سخاوتمندی خواهان فضای باز میشوند شاید ندانند که «هر بسیجی، عواقبی غیرمنتظره دارد.»
از سوی دیگر، طبقهی کارگر علیه اقدامات راستگرایانهی دولت روحانی در حوزهی اقتصاد و در دفاع از نانِ سر سفرهاش به میان خواهد آمد. نکتهی جالب در مورد وضعیت کنونی این است که حتی این امکان وجود دارد که بر خلاف روند معمول ایران در سالیان گذشته، این طبقهی کارگر باشد که اینبار پیشواز اعتراض اجتماعی شود. بعید نیست فریاد این طبقه باشد که کشتی روحانی را به سمت چپ شدن پیش ببرد. چنین تحولی به راستی سرنوشتساز خواهد بود چرا که هیچ نیرویی قادر به مقاومت در مقابل نیروی اجتماعی طبقهی کارگر، بخصوص وقتی که با نیروی حرکت دموکراسیخواهانهی تودههای ایران همگام شود، نخواهد بود.
مارکسیستها وظیفه دارند در همه حال حقیقت را برای تودههای مردم بگویند و تعریف کنند. امروز آنان که در عرشهی کشتیِ «تدبیر و امید» پرسه میزنند شاید محو شرایط مساعد بلافصل دور و بر خود شوند. اما مارکسیستها وظیفه دارند خود را به بالای بلندترین بادبان برسانند و آنچه لاجرم از راه خواهد رسید بگویند.
درست فردای پیروزی روحانی بود که نوشتیم: «شادیهای این یکی دو روز که تمام بشود، مشکلات و تناقضات بنیادین اجتماعی میماند که جنبش تودههای ایران باید به آنها بپردازد. مارکسیستها این روزها باید بیش از همیشه یک نصیحت لنین را آوازهی گوش خود کنند: «صبورانه، توضیح دهید». امروز ما چشماندازهای انقلابی خود را صبورانه به میان تودهها میبریم. تجربهی واقعی آنها است که ورق را برمیگرداند و گوشهایی شنوا برای برنامهی سوسیالیستیِ ما پیدا میکند. مبارزه ادامه دارد!»
این خطوط امروز بیش از همیشه حقیقت دارند. جامعهی ایران امروز بیش از هر چیز به مارکسیستهایی صبور احتیاج دارد که نیروی خود را در چند سال آینده آماده کنند. با هر یک درجه که فضا گشوده شود، جای کار بیشتری برای توضیح حقایق و ساختن نیرو ایجاد میشود. الان است که باید گروههای بحث و مطالعه را تشکیل داد، نشریات مختلف دانشجویی و کارگری را گسترش داد، بحث سیاسی در هر دانشگاه و کارخانه و محله راه انداخت.
وظایف سنگینی پیش روی ما قرار دارد. «مبارزه طبقاتی» تمام نیروی ناچیز خود را وقف این راه میکند. و از دل همین راه است که این نیرو روزی دیگر آنقدرها هم ناچیز نخواهد بود.*