سهیلا وحدتی
ما زنان در بند هستیم! بندهایی که دستهای ما را میبندند، پاهای ما را از حرکت بازمیدارند، و لبهایمان را بسته نگه میدارند، بندهایی نامرئی که محکمتر از هر طناب و زنجیر مرئی عمل میکنند. بندهایی از جنس ظریف باور و با وزن سنگین ارزش. این بندها را نمیتوان با دندان جوید، نمیتوان با چاقو پاره کرد، بلکه باید با دگرگونی اندیشه و تعریف فرهنگی نوین، ارزش را از آنها بزداییم و آنها را از باورها دور سازیم.
فرهنگی که زنان را سرکوب میکند، چنان با ظرافت عمل میکند که نه تنها خشونتی که بر زنان میرود، ضد ارزش شمرده نمیشود، بلکه تحمل این خشونت ستوده میشود. بدینترتیب، خشونت تطهیر میشود و اعتراض به آن، تکفیر. زن باید تحمل کند، و سکوت کند؛ نباید حرف بزند و اعتراض کند. زنی که بدبختی و بیعدالتی را در نهایت سکوت بپذیرد و با آن بسازد و بسوزد، زنی شایسته است که رفتار او باید الگوی همه زنان قرار گیرد. و این ارزشها چنان با ظرافت و قدمت در تاروپود فرهنگ ما تنیده شده که ما بدون پرسشی همواره آنها را پذیرفته و باور داشتهایم. اما اکنون باید بپرسیم گذار به جامعه مدرن با فرهنگی که زنان را سرکوب میسازد، آیا امکان پذیر است؟
برای بهبودسازی این فرهنگ، باید زاویههای زنستیز آن را بکاویم که در عین سرکوب، آن را موجه جلوه داده و همگان را به سکوت در برابر نقض حقوق زنان فرامیخواند. تنها با شناخت عرصه عمل مشخص این فرهنگ در زمینه زنستیزی است که میتوانیم با آن مقابله کنیم و آن را دگرگون سازیم تا جایی که از زن ستیزی در آن اثری باقی نماند.
باید پنبه این فرهنگ را در جنبههای زن ستیز آن واژه به واژه بزنیم، روی هر واژه، هر عبارت و هر جمله و ضربالمثل مکث کنیم. به تاریخچه آن بنگریم، به موردهای استفاده آن و شیوههای ممکن استفاده از آن برای سرکوب زنان توجه کنیم، و به واقعیات امروز جامعه و به چشمانداز فردای جامعه نیز بیاندیشیم. سپس میتوانیم تصمیم بگیریم کدام واژه زشت است، و کدام واژه زیبا، کدام واژه بار منفی دارد، و کدام واژه بار مثبت. ما که ادعای گذار به مدرنیته و دمکراسیخواهی داریم، نبایستی بار مفهوم واژههایی را که با فرهنگ خویش به ارث بردهایم به سادگی بپذیریم. یک وظیفه ما در این روند دگرگونی فرهنگ میتواند بازتعریف واژهها و تعریف مفهومهای جدید برای آنها باشد.
از واژههایی که مسئول بیشترین سرکوب زنان در طول تاریخ بوده و هستند، واژههای «نجیب» و «سلیطه» است. این دو واژه متضاد، در عمل ابزار – یا بهتر است بگوییم اسلحه – فرهنگی برای ترور شخصیت و سرکوب زنان بوده و نه تنها در حوزه زندگی شخصی و خصوصی، بلکه در گستره وسیع زندگی اجتماعی عمل میکرده و میکند.
نجیب اگر چه در واژهنامه معین به معنی «اصیل، شریف، خوشگوهر، گرامی، و نیز بمعنی شتر برگزیده» آمده، اما در فرهنگ روزمره ما دارای دو معنی است که یکی در حوزه رفتار جنسی است و دیگری مربوط به رفتار روزمره در زندگی است. معنای «نجیب» در مفهوم مربوط به رفتار جنسی، صفت فردی است که پاکدامن است، شهوتی نیست و در رابطه جنسی نامشروع قرار نمیگیرد. واژه «نجیب» در رفتار روزمره و غیرجنسی به فردی گفته میشود که «سربزیر» و «حرفشنو» است، حرف جمع را اطاعت میکند، رودرروی بزرگترها قرار نمیگیرد، و بخاطر منافع خودش جنجال براه نمیاندازد. این نوشتار برروی این مفهوم نجیب تکیه دارد.
نجیب بودن گرچه برای مرد صفتی ستوده و مثبت است، اما صرف نداشتن این صفت نکتهای منفی برای مرد شمرده نمیشود. واژه متضاد نجیب به معنای کسی که حرف شنو نیست، و بلکه به عکس، زبان دراز است و جنجال براه میاندازد، برای زن بکار میرود و واژه «سلیطه» است(۱) که یک صفت مونث است و معادل مذکر ندارد! پس اگرچه واژه نجیب به عنوان صفت مثبت برای توصیف شخصیت هر دو جنس مرد و زن بکار گرفته میشود، اما واژه متضاد آن به عنوان صفتی دارای بار منفی برای زن تعریف شده است، و نه برای مرد.
«نجیب» و «سلیطه» دو واژه متضاد برای توصیف زن را در نظر بگیریم. «نجیب» یک واژه مثبت است و به عنوان خصلتی بس نیکو و پسندیده برای زن بشمار میرود. در مقابل، صفت «سلیطه» بار منفی دارد، و به عنوان ناسزا و توهین و بدگویی بکار میرود؛ «زبان درازی» به معنای «جواب دادن» و «حرف خود را به کرسی نشاندن» و « بر خواست خویش پافشاری کردن» برای «زن» نکوهیده شمرده میشود.
این دو واژه چارچوبی برای رفتار زن تعریف میکند که نه تنها رفتار شخصی او را در حوزه خانه و روابط خصوصی شکل میدهد، بلکه در حوزه اجتماعی نیز ارزشهای رفتاری را به زنان القا نموده و هنجارهای اجتماعی را تعیین میکند. از شرایط پذیرش زن، چه به عنوان همسر در مراسم خواستگاری و یا چه به عنوان جویای کار در جامعه، تاکید بر روی نجیب بودن زن دارای اهمیت است و شاید حتی بتوان گفت که از اساسیترین شرایط پذیرش و مقبولیت زن در زندگی خصوصی و جمعی است. حتی در میان زنان نیز نجابت بطور عام ستوده بوده و در هنگام قضاوت درباره یکدیگر، روی این ویژگی تاکید میشود بطوریکه اگر زنی باصطلاح «سلیطه» باشد، انگشتنمای دیگر زنان خواهد بود حتی اگر آن زنان دیگر در دل به شیوه رفتار وی غبطه بخورند و آرزو کنند که چنان توان و مهارت گفتاری داشته باشند.
بیایید مفهوم این دو واژه متضاد را کمی بیشتر بشکافیم. «سلیطه» زنی است که در حرف زدن کم نمیآورد و اگر لازم بداند با جار وجنجال تلاش خواهد کرد که حرف خود را به کرسی بنشاند و دراینکار از مخاطب خود، چه زن و چه مرد، ابا ندارد. از آنجایی که در فرهنگ سنتی ما حرف زدن زن در مقابل مرد، و بویژه در مقابل جمعی از مردان، کار شایستهای شمرده نمیشده، زن سلیطهای که در مقابل مردان خویش، یا بدتر از آن در مقابل مردان بیگانه و نامحرم، «حیا» نکرده و بدون «شرم» صحبت م