آیا بالاخره رابطه جمهوری اسلامی و آمریکا برقرار و “عادی” خواهد شد؟

بر اساس مصاحبه با رادیو سپهر، ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۳

همزمان با سفر روحانی به نیویورک به منظور شرکت در نشست سازمان ملل، بحث آب شدن یخ ها در روابط رژیم جمهوری اسلامی با دولت آمریکا، بار دیگر به جلو صحنه پرتاب شد. این بار، بحث از این بود که روحانی حمایت خامنه ای و تعدادی از مقامات “ارشد نظام” و نیز برخی از “امام جمعه” های نماز جمعه را با خود دارد. به نظر چنین می آمد که در یک توافق غیر رسمی بین رسانه های غرب و جناحهائی از رژیم اسلامی و نیز بخشهائی از طیف طرفداران “مسالمت” و “خشونت گریز”، فضا قدری حماسی و شورانگیز و به درجه ای متمایز با دوره های پیشین، بویژه متفاوت با دوره “دیالوگ تمدن ها” ی خاتمی تصویر شود. از قبل، انگار که حادثه ای معجره آسا در حال اتفاق است، همه این طیفها بر بلیط بخت آزمائی ای که عنقریب برنده اعلام خواهد شد، یعنی “فرصت” دیدار “تصادفی” اوباما و روحانی در جریان نشست های مذکور سرمایه گذاری کردند. نفس آن تماس، چه تصادفی و چه دیپلوماتیک و “احتمال” وقوع لحظه شورانگیز “چاق سلامتی” بین اوباما و روحانی به عنوان “نقطه ای تاریخی” در حال تیک تاک بود. قبلا خامنه ای کلید چراغ سبز “نرمش قهرمانانه” را زده بود. دیدار “اتفاقی” که قرار بود در ضیافت شام بانکی مون انجام شود، ظاهرا به دلیل شرعی “صرف مشروبات الکلی” ازجانب هیات جمهوری اسلامی صورت نگرفت. در زمان انجام مصاحبه من با رادیو سپهر، هنوز “مکالمه تلفنی” اوباما با روحانی انجام نشده بود. با اینحال نفس اینکه جناب روحانی در مصاحبه هایش با سی ان ان و برخی خبرنگاران، “هولوکاست” را محکوم کرده بود و به برنامه های “صلح آمیز” رژیم اسلامی در رابطه با مساله استفاده از انرژی اتمی تاکید کرده بود، کافی بود که سخنگویان کاخ سفید آن اظهارات را “مثبت” ارزیابی کنند.
سوال قدیمی یک بار دیگر و در شرایط متفاوت دیگری به جلو صحنه پرتاب شده است: آیا آمریکا رابطه خود با رژیم اسلامی را “عادی” خواهد کرد و رژیم اسلامی را به عنوان رژیم تثبیت شده و فارغ از “ریسک” فروپاشی در ایران در نظر گرفته است؟ آیا تغییر شرایط، که مهمترین آنها شکست “پروژه آزادی عراق” و نتیجه دخالت نظامی آمریکا در ساقط کردن رژیم صدام، یک جامعه فروپاشیده از ساختار مدنی و اداری و دولتی در عراق از یک سو؛ و “ظرفیت” شکست دادن مردم در خیابان بویژه در ماجرای غلیان سال ۱۳۸۸ توسط رژیم اسلامی در ایران است، “ابرقدرت” سابق را ضعیف و “اسلام گرائی افراطی” را قوی تر ساخته است؟ آیا این بر هم خوردن توازن قوا، سرانجام دولت آمریکا و دولتهای غرب را به این نتیجه نرسانده است که تکرار اپیسود دوم، پروژه آزاد سازی عراق، این بار در ایران، برای موقعیت استراتژیک آمریکا در منطقه و در جهان نه تکرار صرف یک شکست، که یک فاجعه خواهد بود؟ آیا آمریکا و به تبع آن، غرب بهتر نیست که مثل بسیاری دولتهای مرتجع و “واپسگرا”، مثل عربستان و پاکستان، رژیم اسلامی را هم به عنوان حکومت دایر و “قوام گرفته” که دیگر خطر “نافرمانی” مردم ایران را پشت سر گذاشته است، برسمیت بشناسد و با آن مناسباتش را عادی سازی کند؟
واقعیت، اما، بسیار عمیق تر از ظواهر رویدادها و روندهای اجتماعی تر است. اینکه دولت آمریکا در نتیجه شکست پروژه “آزادی عراق” بطور ویژه و در نتیجه برهم خوردن توازن بلوکهای جدیدی که پس از فروپاشی جهان دوقطبی در اوائل دهه ۹۰ قرن بیست سر برآورده اند، ضعیف تر شده است، یک حقیقت آشکار است که حتی سخنگویان رسمی و رسانه های بورژوائی غرب به آن اذعان دارند. اما این مساله که گویا رژیم اسلامی به عنوان یک رژیم یک دست ارتجاعی و اسلامی بر جامعه ای مثل ایران سلطه خود را بی بازگشت ابقا کرده باشد، و مهمتر اینکه رژیم جمهوری اسلامی با این سابقه سی ساله قادر شده باشد که نشان بدهد رژیم تثبیت شده انباشت سرمایه، در جامعه ای با مشخصات تاریخی ایران است، حتی فاکت واقعی هم نیست. درست است که شکاف بین مردم و سران رژیم اسلامی از نظر اقتصادی بسیار بیشتر از دوران قبل از انقلاب ۵۷ است، درست است که ثروتهای افسانه ای قشری ار سرمایه داران تحت رژیم اسلامی و انبوه پول و مایملک تصرفی”رانت خواران” قابل مقایسه با ثروت و سرمایه و پول “هزار فامیل” دوره سلطنت نیست، اما در جامعه ای مثل ایران که پروسه سرمایه داری ریشه های عمیقتری به نسبت پاکستان و عربستان دارد، لازمه انباشت “متعارف” سرمایه در ایران عملکرد چند فاکتور مهم سیاسی و اقتصادی است:
از نظر سیاسی، رژیم اسلامی علیرغم کشتارهای خونین سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ و سی سال قتل زنجیره ای و علیرغم سرکوب خونین تظاهرات عظیم سال ۱۳۸۸، بر روی قله کوه آتشفشان خشم مردم نشسته است که با کوچکترین فرجه، خطر انفجار و آتشفشان “فتنه”های دیگر را چون کابوس بالای سر خود میبیند. همه، از خامنه ای تا سرداران سپاه، “اردوکشی خیابانی سال ۸۸” را به مراتب خطر بسیار بزرگتری از “هشت سال جنگ تحمیلی” و “رویاروئی ضد انقلاب مسلح” تصویر کرده اند. حضور سه میلیون مردم خشمگین در خیابانهای تهران، پدیده ای نیست که نه از خود مقامات رژیم اسلامی و نه از دولتهای غرب و آمریکا پنهان باشد. غرب و آمریکا، علیرغم ارتجاع و عقب ماندگی و “اسلام گرائی” رژیم های حاکم بر عربستان و پاکستان، با چنین تصویری که مردم از رژیم جمهوری اسلامی و مردم ایران متقابلا از جمهوری اسلامی از یکدیگر دارند و در این سی و چند سال داشته اند، با چنین تقابل و تخاصمی روبرو نیستند. بعلاوه لازمه تثبیت رژیم حاکمیت سرمایه فقط فقر و مسکنت مردم و “استثمار” و وجود اقلیتی با ثروتها و پولهای افسانه ای نیست. سرمایه داری، آن هم در کشوری چون ایران با پیشینه ای که ما از انقلاب مشروطه تاکنون از آن جامعه میشناسیم، به وجود لایه ای وسیع از قشر تحصیلکرده و تکنوکرات و نیز صاحب پول و ثروتهائی که “ریسک” میکنند تا به سرمایه گذاری در ساختار فنی و تکنیکی، و در پیوند با بازار جهانی تن بدهند، نیازمند است. قشری که از همان آغاز به قدرت رسیدن رژیم اسلامی، نتیجه چپاول زندگی مردم و کارگر و زحمتکش را همراه با “سلاطین” گوناگون بخشهای مختلف “واردات” نیازهای مردم، به خارج از ایران و در بانکهای خارج از ایران انتقال میدهند، دارد صریح میگوید، که پروسه “انباشت” سرمایه در ایران، و تحت شرایط حاکمیت رژیم اسلامی، آینده ای ندارد. غرب و سرمایه داری غرب و بازار جهانی، این “حفره سیاه” را که نمیتواند “سرمایه” و پول را و کالا و تولید سود را از خود عبور بدهد، میشناسند. بنابراین آنچه که در سطح دیپلوماتیک به عنوان نقطه شروعی برای آغاز “عادی” شدن روابط طرح شده است، در همان سطح دیپلوماسی باقی میماند. این از منظر غرب و آمریکا و از منظر سرمایه و چشم انداز انباشت سرمایه در ایران، یعنی جستجوی یک “فرج و فرصت” از این ستون تا ستونی دیگر. “نشست و مذاکره پیرامون “تغییر رفتار اتمی”، در سطح بسیار متفاوت و بین بلوکهای “اتمی”تر اصلا بی سابقه نیست. بلوک شوروی سابق، پای ثابت مذاکرات بر سر محدود کردن استفاده از سلاح اتمی و بر سر تعداد موشکهای بالیستیکی طی سالها بود. برخورداری شوروی سابق از یک پیمان نظامی وسیع، پیمان ورشو، و یک زرادخانه عظیم سلاح های کشتار جمعی، کوچکترین ضمانتی برای جلوگیری از فروپاشی بلوکی که پروسه انباشت سرمایه و حرکت آزاد پول و کالا و سرمایه را سد کرده بود، نبود و دیدیم که نبود. آیا واقعا قدرت رژیم جمهوری اسلامی از نظر تولید تکنولوژی و زرادخانه تسلیحاتی و “قدرت اتمی”، بیشتر از بلوک سابق شوروی است؟
بعلاوه یک فاکتور مهم دیگر که به عنوان یک مشخصه رژیم اسلامی ایران شناخته شده است، این واقعیت است که این رژیم همواره یک ائتلاف شکننده از باندها و گانگسترهای اسلامی بوده است که هر کدام خود را از دیگری “جمهوری اسلامی” تر میداند. و این باندها، در بیرون از ترکیب حاکمیت رژیم قرار ندارند، در همه ارگانهای آن در هم تنیده اند و لای دست و پای یکدیگراند. حذف این دار و دسته های اسلامی از “قدرت” و ساکت کردن آنها حتی توسط “ولی فقیه” اصلا کار ساده ای نیست. مادام و تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی در قدرت بماند، چاره ای جز حفظ این ائتلاف شکننده و حفظ موازنه قوا را ندارد. و بنابراین از این منظر، قول و وعده و وعید هر مقام رسمی و “منتخب”، هیچ ضمانت اجرائی ندارد. احتمال ضمانت یک قول و قرار فرضی، فقط هنگامی قابل تصور است که شخص خامنه ای و ولی فقیه یا خود راسا تعهد به انجام آن را برعهده بگیرد و یا اینکه صراحتا هر تصمیم “مقامات” دیگر را کتبا و به نام خود تضمین و امضاء کند. اما در خوش بینانه ترین حالت محتمل، شرط اینکه رژیم اسلامی بتواند هر قول و وعده و وعید خود را در رابطه با “عادی” کردن مناسبات با غرب را اجرا کند، بدوا این است که، حتی اگر عامل “نافرمانی” نهادینه شده مردم ایران را قلم بگیریم، همه جناحهای قدرت و باندهای، به گفته خودشان لایه های مختلف”مافیای قدرت”، را مقدمتا از ساختار قدرت حذف و به این ترتیب وادار به سکوت و دست برداشتن از “سهم خواهی” کنند. سهم هائی که جناحی بخاطر نقشی که در سرکوب “ضد انقلاب” و بر پا کردن چوبه های دار با “دستان خود”، و دیگری به دلیل “شهدا”ئی که در جنگ “تحمیلی” تقدیم کرده است و سومی در “ارشاد” دانش آموزان دبستانی برای فرستادن به بهشت از طریق رفتن روی میدان های مین، و چهارمی چاقو بدست در چهار راه ها بر حجاب و پوشش اسلامی دختران نظارت کرده است و پنجمی خود راسا جزو هیات برگزیده “امام” برای قتل عام زندانیان سیاسی بوده و ششمی وظیفه سازماندهی جوخه های مرگ “ماموران خودسر” و انجام ترور و تصفیه های “برون مرزی” را انجام داده است و هفتمی…
طی این سی و چند سال، ما در هر مرحله شاهد پیچیده تر شدن تخاصم و تصفیه جناحهای خود رژیم بوده ایم. رئیس مجلس اسلامی که از سران یکی از شاخه های “اصول گرا”است، در صحن مجلس خودشان به رئیس جمهور اصولگراتر، میتوپد، سخنرانی خود او در قم با لنگه کفش بهم میخورد، روسا دوره پیش اداره اطلاعات میشوند “زندانی عقیدتی” و در این میان “لشکر کرایه ای” هر باند و دارو دسته ای هرگاه بخواهند و متوجه شوند که باند و دارودسته های دیگر ممکن است “زیاده خواهی” کنند، میتوانند هر جلسه “رسمی” را تعطیل کنند و هر بساطی را بهم بزنند.
هنوز روحانی هنگام بازگشت از سفر آمریکا، پایش را از فرودگاه تهران بیرون نگذاشته بود، که از طرف “دانشجویان بسیجی” با شعار “نرمش” با “ذلت” فرق دارد، مورد استقبال قرار گرفت. همزمان جوانب پنهان مکالمه تلفنی اوباما و روحانی در رسانه های خود رژیم اسلامی “افشا” شد. معلوم شد که این خود جناب روحانی بوده است که قبل از عزیمت به ایران از زبان “هیات همراه” به مشاورین اوباما پیام داده است که مشتاق تلفن اوباما و شنیدن صدای اوست. “نرمش” ی که قرار بود اسلامی و قهرمانانه باشد، یکشبه دود شد و به “کرنش ذلت بار”، آنهم از جانب چند جناح از باندهای رژیم اسلامی تفسیر شد. به این ترتیب معلوم شد که “بیانات مقام معظم رهبری” و نطق و سخنسرائیهای سرداران سپاه و ائمه جمعه پیرامون آن نیز در مواجهه با رسوخ باندهای مافیای قدرت در جرح و اندام رژیم اسلامی، هیچ ضمانت اجرائی ندارد.

برای شنیدن مصاحبه روز ۲۶ سپتامبر با رادیو سپهر، لینک زیر را کلیک کنید:
http://www.radiosepehr.se/interviews/2013/IrajFarzad130926.wma