انسان‏دوستی سرمایه ریاکارانه است

سرمایه‏داران دنیا را به لجن کشیده‏اند. مردم را به بازی گرفته‏اند. ثروت جامعه را در دستان خود قبضه نموده‏اند و از هر آن‏چه را که اندوخته‏اند و دارند، راضی نیستند. به زنده‏گانی و به چهره‏ی در هم ریخته‏ی مردم نگاهی بی‏اندازیم، در آن چیزی جز دردناکی و افسرده‏گی نمی‏یابیم. به تصاویر مخابره شده توسط بلندگوهای امپریالیستی زوم شویم، تا دریابیم که چگونه دسته دسته از مردان، زنان، جوانان و کودکان، دارند توسط جانیان بشریت، تلف، و له و لورده می‏شوند. زنده‏گی در این دنیا برای مردم، بی‏معنا و به‏مانند مرگ تدریجی‏ست و در حقیقت مردم، زنده‏گان، مرده‏اند.

متأسفانه در این دنیای هفت میلیاردی، بیش از یک میلیارد آن محتاج آب‏اند. نزدیک به یک میلیارد دیگر آن دچار سوءتغذیه‏اند و مرگ و میر روزانه‏ی کودکان هم، هزاران و هزاران است…. این آن دنیائی نیست، که جهان انسانی در پی و مدافع‏ی آن می‏باشد. این دنیا و مناسبات ردیف شده‏ی آن، بر ارزنده‏ی میلیاردها انسان محروم و کودکان نیست و بدرد سوختن و دفن شدن می‏خُورد. استثمار می‏کنند و دارند اموال عمومی را به یغما می‏برند، تنش به راه می‏اندازند و میلیون‏ها انسان را دارند از خانه و کاشانه‏ی‏شان بدور می‏کنند و فضای رعب و وحشت و مرگ و میر را، جای‏گزین آسایش و آرامش می‏نمایند تا سیاست‏های ارتجاعی و ظالمانانه‏ی خود را به پیش ببرند. فقر و دربدری و جنگ‏های دهشتناک امپریالیستی، همه‏جا را فرا گرفته است و علی‏رغم چنین وضعیت دردناکی، زمزمه‏های حمایت و تعرض بیش از این حاکمان به جوامع‏ی متفاوت و به زنده‏گانی ناچیز مردم، از سوی به اصطلاح مدافعین جامعه‏ی انسانی به گوش می‏رسد. علی‏رغم اوضاع اسف‏بار زندگی، و علی‏رغم ناامنی شغلی و خسران‏های جنگی، کسانی را می‏توان یافت که مدافع‏ی تداوم هر چه بیش‏تر تخریبی زنده‏گانی مردم و راه‏اندازی جنگی وسیع‏تر و گسترده‏تر از جانب قدرت‏مداران بین‏المللی‏اند.
خواب‏اند و در حقیقت خود را به خواب زده‏اند و به دلیل منفعت حقیرشان، مجالی برای درک و فهم علل مصائب دست‏ساز زندگی برای کارگران و زحمت‏کشان و محرومان از جانب آنان نیست. حامی سرمایه‏اند و به دروغ خود را در کنار مردم قرار داده‏اند. چگونه می‏توان چنین دنیای بی‏رحمی را دید و برای قربانیان و استثمار شونده‏گان آن، حق و حقوقی قائل نه شد؟ چگونه می‏توان یورش افسار گسیخته‏ی سرمایه‏داران بین‏المللی، به جان و مال میلیاردها انسان محروم را دید و نسبت به آن‏ها بی‏تفاوت بود؟ چگونه می‏توان جنگ‏های خون‏بار و خانمان‏سور را مشاهده نمود و آن‏ها را در زرورق دفاع از انسانیت و حقوق بشری پیچید؟!

چنین چهره‏ی در هم ریخته و مأیوس کننده‏ای را می‏توان در این دنیا دید. آشوب و جنگ را سرمایه‏داران همگانی نموده‏اند و دارند با قلدری تمام، می‏بُرند و می‏دُوزند. نه تنها مردم این خطه و آن خطه را به حساب نی‏آورده و نمی‏آورند، بلکه دولت‏مردان وابسته را هم، ملعبه و بازی‏چه‏ی سیاست‏ها و منفعت‏های درازمدت‏تر خود قرار داده‏اند. نمونه‏ی زنده و تازه‏ی آن سوریه و دولت آن می‏باشد. منفعت و دست‏اندازی چند سوئی قدرت‏مداران بزرگ جهانی را می‏توان، در پشت پرده و در پی مذاکرات رقبای امپریالیستی و آن‏هم به بهانه‏ی “رفع” معضل سوریه و به اصطلاح مبارزه با سلاح‏های کُشتار جمعی به‏عینه دید. این روزها دنیا به “ثمربخشی” و “بی‏ثمری” سیاست‏های بده و بستان، قدرت‏مداران بزرگ جهانی چشم دوخته شده است؛ دنیائی که تصمیم گیرنده‏گان آن عده‏ای مفت‏خوار و منفعت‏طلب هستند، و دنیائی که، چرخش آن تضمین کننده‏ی منافع‏ی سرمایه‏داران بین‏المللی‏ست.

به قول خویش یکی می‏خواهد اسد را به دلیل استفاده از سلاح‏های شیمیائی “تنبیه” نماید و دیگری، به دنبال تقویت اسد – و در حقیقت – به‏منظور بر دوامی منافع‏ی خودی در این مملکت و مالیدن پوزه‏ی جناح‏های رقیب، از چنگ‏اندازی هر چه بیش‏تر حریم تحت کنترل خود، در این‏کشور می‏باشد. یکی دارد از جنایت‏کاری‏های دولت سوریه و عبور آن از خط قرمزها سحن به‏میان می‏آورد، و دیگری از ددمنشی‏های مخالفین دولت و دیگر دسته‏جات مسلح و وابسته به سرمایه‏های بین‏المللی حرف می‏زند…. هر دو حقیقت است و آن‏چه در این میان آشکار نیست و دارد وارونه به دنیای بیرونی معرفی می‏گردد، ماهیت حقیقی و درونی گرداننده‏گان اصلی این‏نوع درگیری‏هاست

به بیانی دیگر، ادعای سرمایه بر آن است که سیاست‏های‏اش در خدمت به سازنده‏گی و تأمین جان و مال کارگران و زحمت‏کشان می‏باشد. دارد بر این‏موضوع می‏کوبد که مدافع‏ی حق و حقوق کودکان و آزادی و محترم شمردن به خواسته‏های اولیه‏ی مردمی‏ست؛ امّا و در مقایل چه کسی‏ست که نه‏داند مفاهیم و مضامین واژه‏هایی هم‏چون تأمین دمکراسی و بشردوستی و محترم شمردن به حقوق پایه‏ای انسان‏ها، با خُلق و خوی حاکمان و قدرت‏مداران جهانی، کمترین سازگاری‏ای نه‏دارد؛ چه کسی‏ست که نه‏داند، نه‏دیده و یا نه شنیده باشد که مردم افغانستان، لیبی و غیره را، از چاله، به چاه‏ی بی‏انتها و مرگ‏باری هُل داده‏اند و بیرون آمدن از آن، نیازمند کار بس عظیمی‏ست؛ چه کسی‏ست که نه‏داند هدف سرمایه در این کشورها، برسمیت شناختن حقوق انسانی و رفع نداری‏ها و بر چیدن زندان‏ها و فقر نبوده و نیست؛ چه کسی‏ست که نه‏داند هدف در این جوامع، ریشه‏کن نمودن بساط دیکتاتوری و نابودی جنگ و خون و خون‏ریزی، و ناامنی جانی و تعریف دنیائی جدا از دنیای استثمار و برده‏گی و کهن، نبوده و نیست.
آری، این‏ها اهداف حقیقی و کارکردهای سرمایه از یک‏طرف و ادعاها و وعده و وعیدهای دولت‏مردان بزرگ جهانی مبنی بر تضمین دمکراسی و زندگی بهتر برای جوامع‏ای هم‏چون عراق، افغانستان، لیبی و غیره، از طرف‏دیگر بوده و می‏باشد؛ وعده و وعیدهایی که برای کودکان، کارگران، زحمت‏کشان، زنان و محرومان سوریه و آن‏هم در قالب اعطای دمکراسی و آزادی بسته‏بندی شده است، همان وعده و عیدهایی که ثمربخشی آن‏ها را مردم سرتاسر جهان دارند به عینه مشاهده می‏کنند.

پُر واضح است‏که سرمایه اساساً فاقد پتانسیل اعطای آزادی و دمکراسی و محترم شمردن به حقوق مردمی‏ست. وظیفه‏اش استثمار میلیاردها انسانِ محروم و زحمت‏کش و هم‏چنین باز تولید بحران اقتصادی و گسترده‏گی نکبت‏باری برای سازنده‏گان اصلی جوامع‏ی بشری‏ست. به منفعت طبقه‏ی خودی می‏اندیشد و کاری به منافع‏ی مردمی نه‏دارد. رشد و تکنولوژی و ابزار و آلات در چنین مناسباتی، در خدمت به بشریت نیست. از منظر سرمایه انسان ابزار و کالای سودده به حساب آمده و می‏بایست تا آخرین نفس و تا پایانی عمر خود، بر سرمایه‏های طبقه‏ی حاکمه بی‏افزاید. همه‏جا چنین سیاستی را پیشه‏ی خود ساخته است و دارد به وابسته‏گان‏اش دیکته می‏کند و با ایجاد تنش و جنگ در این منطقه و در آن منطقه، بر سیاست‏های‏اش شتاب هر چه بیش‏تری می‏بخشد، و بدون کمترین تردیدی جنگ کنونی سوریه را هم می‏توان در چنین راستایی توضیح داد؛ جنگ و خانه‏خرابی‏هایی که دهه‏هاست بر زنده‏گی مردم سرتاسر جهان و خاورمیانه سایه انداخته است و گام به‏گام دارد، دامان دیگر کشورهای منطقه را در بر می‏گیرد.

فارغ از همه‏ی این‏ها و علی‏رغم ادعاهای سرمایه مبنی بر مبارزه با نداری و دیکتاتورها، یک موضوع را می‏توان با صراحت تمام تاکید نمود و آن این است که هدف سرمایه‏داران جهانی، نجات مردم از شر سلاح‏های کُشنده و تضمین دمکراسی و آزادی نیست. چرا که می‏دانند گسترده‏گی این نوع جنگ‏ها و کُشتار، تضمین کننده‏ی بردوامی هر چه درازمدت‏تر منافع‏ی آنان، و هم‏چنین اخلال در روند و پای‏گیری انقلابات کارگری – توده‏ای‏ست؛ می‏دانند که پرتاب بمب و موشک و هم‏چنین استفاده از سلاح‏های شیمیائی، بر آواره‏گی هر چه بیش‏تر مردم می‏افزاید و می‏دانند که شعله‏ور نمودن هر چه بیش‏تر جنگ‏های کنونی، باعث رماندن مردم از جامعه و بازستانی حقوق پایمال شده و دیرینه‏ی‏شان می‏باشد؛ می‏دانند که اجرائی چنین سیاست خانمان‏سوزی، جنبش‏های اعتراضی را به عقب می‏راند و بر دامنه‏ی عروج سازمان‏های کمونیستی و انقلابی می‏کاهد.

مسلماً تجارب به‏جا مانده‏ی تاکنونی در خلاف چنین حکمی نیست و به دنباله‏ی آن‏ها میادین عراق، افغانستان، لیبی و غیره نمایان‏گر این واقعیات است‏که حقوق مردم دارد به میزانی گسترده‏تر، زیر پا گذاشته می‏شود و هم‏چنین ناامنی جانی در ابعادی به‏مراتب وسیع‏تر، بر فضای جوامع‏ی جنگ‏زده، چنگ می‏اندازد و چشم‏اندازی از برون‏رفت آن‏ها نیست؛ نمایان‏گر این واقعیات است که چنین درگیری‏ها و جنگ‏هایی، نه تنها، درگیری و جنگ‏های مردم با حاکمان زورگو نیست، بلکه جنگ و درگیری خودی‏ها به‏منظور کنار زدن جناح‏های رقیب از غارت هر چه بیش‏تر اموال عمومی‏ست. این جنگ قدرت‏هاست و طبعاً مردم کمترین نفعی در آن‏ها نه‏داشته و نه‏خواهند داشت و معین است که عاقبت و تداوم چرخه‏ی این‏نوع تنش‏ها بر خسران‏های جامعه و بر زنده‏گانی ناچیز کارگران و توده‏های ستم‏دیده می‏افزاید و بر شانه‏های نسل‏های بعدی سنگینی خواهد کرد.

در یک کلام جنگ سرمایه‏داران، جنگ تخریب و جنگ نابودی و جنگ کنار زدن جناح‏های رقیب است و بنابر این، قدرت‏مداران بزرگ جهانی بی‏جهت و بدروغ دارند، بر طبل مبارزه با سلاح‏های کُشتار جمعی و تضمین دمکراسی و منافع‏ی مردمی می‏کوبند؛ چرا که کارکردهای روزانه‏ی‏شان، در خلاف ادعاهای‏شان قرار دارد، و بر همین اساس و به جرآت می‏توان یک‏بار دیگر بر این نظریه مارکس تاکید ورزید که “انسان‏دوستی سرمایه ریاکارانه است”.

۲۶ سپتامبر ۲۰۱۳
۶ مهر ۱۳۹۲