این روزها سیاست چه خبر است؟

مذاکره با امریکا. آزادی زندانیان. فراخوان دانشجویان و استادان اخراجی به کلاس های درس، دعوت سپاه به دوری از سیات، کاستن از افراط و تفریط فشارهای اسلامی بر فرهنگ جامعه، عفو اسیران جنبش طبقه متوسطه…..چه خبر است؟

تحرک رئیس جمهور جدید نظام روشنفکران طبقه متوسطه را مجذوب خود کرده است. در عرصه داخل کشوری، آزادی بدون مقدمه تعدادی از زندانیان سیاسی و عفو زندانیان جنبش طبقه متوسطه توسط رهبری، بحث لغو قراردادهای سفید در رابطه کارگر و کارفرما، تغییر مدیریت بعضی از دانشگاهها و دعوت بخشی از دانشجویان ستاره دار دوره قبل و استادان اخراجی به کلاس های درس، دعوت از سپاه برای عقب نشستن در عرصه سیاست، آماده سازی برای لغو حصر رهبران جنبش سبز،  پیام تهنیت به یهودیان در صفحه تویتر یک وزیر کابینه، اعلام نرمش نیروهای انتظامی در برخورد به قضیه حجاب و بطور کلی شل کردن بند افراط و تفریط اسلامی بر گرده فضای فرهنگی موضوعات و عوامل تولید عشق بیشتر به دولت جدید در قلب الیت فکری بورژوازی پروغرب هستند. به این موضوع میشود رویه و برخورد متفاوت از این به بعد به قضیه اقلیت های مذهبی و اقدامات احتمالی مشابه در داخل کشور را اضافه کرد. در عرصه خارجی، اعلام مذاکره مستقیم با امریکا و قول دیدار با اوباما و روسای دیگر غرب در حاشیه اجلاس سازمان ملل، اعلام آشتی با پادشاه سعودی متحد قدرتمند امریکا در منطقه، اعلام تمایل به ایفای نقش میانجی در سوریه، و… نمونه موضوعات خبرساز گذرای همین روزهایند.

کسی که متوجه دلیل اقتصادی و سیاسی پشت رویکرد و منتالیته جدید دولت و رهبر و جمهوری اسلامی نیست، میتواند در مقابل هیجان روشنفکر طبقه بورژوا و مدیای وظیفه شناس تسلیم شود.  الیت دمدمی مزاج پروغرب، که چپ را نصیحت میکنند که “بابا جان نگفتیم راه تغییر از صندوق میگذرد و دوران خشونت و گفتمان سرنگونی و ذهنی گری های مشابه انقلاب به پایان رسیده است؟”، به عمد فراموش میکنند که در دوره سیاست رژیم چنج امریکا، برای سیاست جنگ جنگ می رقصیدند، “بعداز سوریه” منتظر نوبت ایران بودند، و حالا دسته جمعی آهنگ تدبیر و تعادل و مدارا میخوانند و در کارنوالی مملو از شادی، همراه مدیای طبقه خود، به عشق دکتر روحانی و نقش مثبت پرزیدنت جدید برای طبقه شان گیلاس های شان را به هم میزنند؛ “نگفتیم باید به روحانی رای داد؟”. “این تغییرات محصول صندوق است صندوق!”

 رویکرد و منتالیته جدید نظام بخشا محصول عقب نشینی امریکا و غرب در سوریه است. ماشین دمکراتیک آدم کشی اینها در آن کشور ویران به گل نشسته و دست رقبای شان برای مانور “عاقلانه” را باز گذاشته است. بعلاوه، جمهوری اسلامی را امروز هیچ نیرویی در خارج مرزها تهدید نمیکند، نه رژیم چنجی در کار است و نه تکرار سوریه ای در ایران و نه تهدید حمله نظامی.

یک نفع اتخاذ رویه جدید نظام، دادن چهره  ای از مدیریت و رئیس جمهور جدید به افکار جهانی و همیچنین قدرت های  قلدر مشهور به”جامعه جهانی” است که گویا برای ارزش های دمکراسی خواهانه و حقوق بشری تره خورد میکند و شایسته احترام و دوستی اند.

نفع دیگر این سیاست حذف تحریم ها و رونقی در اقتصاد است که به تبع آن مژده رونقی محسوس در بازار کار داده میشود.

مهمتر از همه اینها اما، استراتژی ضرورت انباشت بیشتر سرمایه، مادر سیاست ها و تاکتیک های این دوره است. ضرورت جذب سرمایه به بازار ایران، امنیت سیاسی می طلبد. این ضرورت حکم میکند که فضای سیاسی برای اقشار مختلف طبقه متوسطه که پشت بورژوازی لیبرال نماز میخوانند، بازتر شده و از این طریق پایه های اجتماعی حاکمیت از میان طبقه متوسطه گسترش یابد. کوتاه کردن دست دخالت سپاه در سیاست، آزادی بخشی از زندانیان سیاسی طبقه متوسطه، ایجاد فضای بازتر فرهنگی، کم کردن فشار فرهنگ اسلامی، شل کردن بند استبداد بر گرده الیت فکری آن در سطح داخلی و دادن یک چهره امن و آرام و صلح طلب در عرصه بین المللی و منطقه ای به جمهوری اسلامی، همه و همه محصول نیاز اقتصادی این دوره است. راهی را که دولت سازندگی رفسنجانی آغاز کرده بود و در دوران دولت های بعدی با قدرت بیشتری ادامه یافته بود، امروز هم با همان شتاب و در یک شرایط متفاوت بین المللی و منطقه ای پیگیری میشود؛ کوتاه کردن دست آخوند و فتوا بر کارکرد سرمایه، تسریع پروسه انباشت سرمایه، تند کردن زنجیر استثمار بر گرده طبقه کارگر به همین هدف، پائین آوردن بودجه دولت و زدن سوبسیدهای دولتی بر مواد پایه ای مورد نیاز کارگر و زحمتکش جامعه، بالا رفتن روز به روز قیمت ها، همه و همه در همین مسیر نیاز به انباشت روز افزون سرمایه بوده است. صحبت های اخیر رفسنجانی که “به فرموده امام دشمنی تا ابد با امریکا ممکن نیست”، نقل قولی به موقع است که طبق آن، بیلیونر دیروز منفور و امروز محبوب، راه نشان سیاستمداران طبقه اش میدهد.

سوال این است که چرا خامنه ای دیروز در دوران احمدی نژاد مانور قهرمانی نمیداد و رفسنجانی از امام، برای کنار آمدن با غرب نقل قول نمیکرد؟

اولا احمدی نژاد در پروسه مدیریت پیشرفت و انباشت سرمایه و به تبع آن تند کردن زنجیر استثمار و استبداد و خشونت بی مرز، در چشم جامعه برگ سوخته ای شده بود. در چشم خامنه ای، احمدی نژاد ماموریتش را به نحو احسن به پایان رسانیده بود. کار به جایی رسیده بود که به جای تکرار غرزدن های خاتمی رئیس جمهور دوره دوم خرداد در مقابل رهبر، احمدی نژاد با اعتماد به نفس بیشتری که در اتکا به قدرت اجتماعی بورژوازی بزرگ ایران گرفته بود، در مقابل خامنه ای می ایستاد. نتیجتا برای خامنه ای به صرفه تر بود تا افسار راه آمدن با غرب و آرام تر کردن فضای سیاسی فرهنگی ایران برای طبقه متوسطه را به نماینده دیگری از همان طبقه بسپارد که راه تعامل با رهبر را هم، عین رفسنجانی، بهتر بلد است. اعلام “بی طرفی” رهبر در انتخابات، و بعدا دادن اختیار کامل به رئیس جمهور جدید برای کنار آمدن با غرب و تعامل بیشتر به نفع بورژوازی لیبرال در داخل و خارج مرزهای کشور، نه یک سیاست جدید که سیاست قبلی خامنه ای در همان مسیر استراتژیک، در دوره و شرایط جدید است. نتیجتا روحانی حامی سیاست جدیدی متفاوت با دوره پایانی احمدی نژاد نیست، اما دارای منتالیته متفاوت ویژه خود در کنار آمدن با غرب، اتکا به تجارب دوران ریاست امنیت ملی و توصیه های استادانه برادر بزرگتر خویش رفسنجانی است.

روشنفکران طبقه متوسطه میتوانند هنوز شادتر شوند، وقتی پرزیدنت جدیدشان در نزدیکی با غرب قدم های بیشتری بر میدارد و باز هم برای طبقه اش افتخار کسب میکند. میتوانند اندر مزایای عقل و تدبیر و شعور طبقاتی اش باز هم تفسیر کرده و داستان بسرایند که یک ایران آزادتر و سربلندتری همراه خود آورده است. بخشی از اینها، یا از سر خیر و انساندوستی طبقه بورژوا و به این دلیل از سر ناآگاهی به منافع طبقاتی خود، تبلیغ میکنند که طبقه کارگر هم از این آزادی ها بهرمند میشود و روزی میرسد که دمکراسی غربی در خانه کارگر را هم  بزند. شعور طبقاتی شان را شاهد میگیرند که بالاخره این کشور تا ابد دیکتاتوری نخواهد بود و حاکمان هم ناچارند بپذیرند که دنیا تغییر کرده است!

این طیف دوست دارد فکر کند که دنیا حاکمیت دیکتاتوری طبقه حاکمه را بر خود ندارد. دوست دارد فکر کند که دمکراسی غربی دم در کشورهای محل تولید کار ارزان هم ایستگاهی دارد. دوست دارد فکر کند کارگر اگر متشکل هم بشود، مگر نه این است که باید به قوانین بازار آزاد تن دهد و مثل همه جای دنیا نیروی کار بفروشد و نان بگیرد. دوست دارد فکر کند کارگری که متشکل است و متحزب، هنوز استثمار شدید را ناچار است بپذیرد، مگر دنیای آزاد سرزمینی برای معامله کالای همه، کارگر و کارفرما، طبق قوانین بازار آزاد نیست؟ دوست دارد فکر کند دیگر دوران خشونت گذشته است و همه از این به بعد سرباز گوش به فرمان جامعه مدنی خواهند بود.

از نگاه اینها البته کشاندن میلیونی مردمان شریف به تن فروشی خشونت در حق زندگی شرافتمندانه شان نیست، بیکاری میلیونی و مرگ و میر ناشی از فقر خشونت طبقاتی نیست، عدم تامین معیشت که اصلا خشونت نیست، مگر همه دنیا فقر ندارد؟ اعتیاد هم که دردی برای همه “ملل” است. در چشم اینها عدم پرداخت مزد کاری که انجام گرفته هم خشونت نیست، ایرانه دیگه! در مقابل، اعتراض به تبعیضات و درگیری با مامور سرکوب خشونتی نابخشودنیست که کارگر باید از آن بپرهیزد و برای حل مشکل سراغ قانون و صندوق و رای برود. نصیحت می کنند که آخر مگر مثل همه جای دنیا دمکراسی یکروزه میوه میدهد؟ تجویز میکنند که طبق قانون رفتار شود، یعنی از نیروهای محافظ قانون طبقاتی پیروی شود. توصیه میکنند که تحمل و صبر به خرج داده شود، در حالیکه خودشان حاضر به گذشت یک وعده از سفره رنگی نیستند.

 

طبقه آگاه اما قادر به درک این نصایح نیست.

 در پایان تمام این ماجراهایی که روشنفکر طبقه متوسطه را به هیجان آورده است، مسیر دولتی که بالاترین ماموریتش مدیریت امر انباشت سرمایه است، تولید کارگر ارزان مهمترین مولفه در مسیر پیروزیست. در این دولت هم مثل دولت های قبل، سیاست هر جا برود، بی حقوقی کارگر یک شرط پیشرویست. این نه از نیت شیطانی این و آن دکتر رئیس جمهور که ناشی از یک ضرورت اقتصادی است. اگر قرار است کارگر در ایران دستمزد کارگر آلمانی و سوئدی دریافت نکند، وجود استبداد سیاسی علیه این طبقه و محروم کردنش از تشکل مستقل و تحزب یک ضرورت اقتصادی برای سرمایه است. نتیجتا این تحولات، برای طبقه کارگر، نه قرار است آزادی شورا و سندیکا را همراه داشته باشد، نه آزادی تحزب و تجمع، و نه دستمزد متناسب با تورم و نه بیمه بیکاری به میلیون ها بیکار و نه درمانی برای میلیون ها معتاد و نه چاره ای برای زندگی جهنمی مردمان شرافتمندی که به تن فروشی پناه برده اند و نه دکتر و خدمات درمانی رایگان برای میلیونها انسانی که از ابتدایی ترین مزایا بی بهره اند.سطح دستاورد کارگر در این بازار فریب و تولید توهم نه به اعلامیه و اعلام مطالبه فعالین بر دنیای مجازی در مقابل رئیس جمهور، که به درجه اتحاد رهبران کمونیست این طبقه در محل گره خورده است. این اتحاد چیزی از جنس نزدیک تر شدن رهبران کمونیست محافل و شبکه های کارگران کمونیست حول نقشه ای روشن است. سطح بهرمندی طبقه کارگر از اینهمه تولیدی که تنها محصول کار اوست به درجه تعهد میان رهبران و سازماندهان کمونیستش گره خورده است.

از این به بعد، با دوری که بورژوازی ایران برداشته است، طبقه کارگر از طرفی بیش از قبل تنها خواهد بود، اما مسیر کاستن از توهماتش به سیاست های بالایی ها و همفکران چپ و راست بورژوا بازتر خواهد شد. آنها که مقابله با استبداد فرهنگی و فشار فضای اسلامی به میدان چپ پرتاب شان کرده بود، راه خود میگیرند، یا گرفته اند و به جنبش مادر پیوسته اند. لذا دور آتی، اعتراض خیل طبقه متوسطه به نبود فضای باز فرهنگی، کمتر، و اعتراض شفاف کارگر به استثمار تشدید یافته مسیری بازتر و شفاف تر خواهد بود. شروع یک کار متفاوت از طرف کارگران کمونیست ضمن پاسخگویی به نیاز تحزب کمونیستی در محل، پاسخی روشن هم به خیل روشنفکران طبقه ای است که در بازار فریب برای دولت محبوب شان از هم سبقت گرفته اند.