بازگشایی مدارس و درد و رنج خانواده های کارگری و محروم!

امروز دوشنبه یکم مهر ماه ۱۳۹۲ برابر با بیست و سوم سپتامبر ۲۰۱۳ سال تحصیلی ۹۲-۱۳۹۲ در ایران، آغاز شد. طبیعتا این مساله باید با شادی و سرور مردم و دانش آموزان روبرو شود اما متاسفانه در ده های اخیر، بازگشایی مدارس و مراکز آموزشی برای اکثریت خانواده های ایرانی، به ویژه کارگران، بی کاران و محرومان جامعه، به معنی افزایش درد و رنج شان است. چرا که در آستانه بازگشایی مدارس و مراکز آموزشی، پرداخت شهریه، قیمت انواع لوازم التحریر و دیگر وسایل مورد نیاز دانش آموزان به حدی افزایش یافته که خانواده از تامین آن ها ناتوان هستند.

در حقیقت، اگر اولین روز مدرسه برای اقلیتی از خانواده های پولدار ایران، با شادی و خنده همراه است در برابر، برای اکثریت خانواده های فقیر ایران، همراه با غم و اندوه فراوان و حتی گریه است.

قیمت لوازم التحریر در این روزها، تقریبا دو برابر شده است. به عنوان نمونه، یک عدد دفتر که تا قبل از این با ۵۰۰ تومان قابل خرید بود، اکنون باید مبلغ ۱۰۰۰ تومان بابت آن پرداخت نمود. هم چنین روپوش دخترانه که قبلا ۲۰ هزار تومان قیمت داشت، در حال حاضر به ۴۰ هزار تومان رسیده است.

بر اساس گزارش بانک مرکزی، متوسط قیمت گروه لبنیات در هفته منتهی به هشتم شهریور ماه جاری نسبت به مدت مشابه سال قبل ۵/۱۷ درصد، تخم مرغ ۶/۷۳ درصد، گروه برنج ۸/۶۹ درصد، حبوبات ۲/۸۸ درصد، میوه های تازه ۴/۴۰ درصد، سبزی های تازه ۷/۸۰ درصد، گوشت قرمز ۹/۳۹ درصد، گوشت مرغ ۶/۱۲ درصد، قند و شکر ۱/۴۱ درصد، چای ۳/۹۸ درصد و روغن نباتی ۷/۵۷ درصد افزایش داشته است.

به این ترتیب، بی کاری و گرانی و فقر در جامعه ما غوغا می کند و دست مزد ناچیز کارگران، به موقع پرداخت نمی گردد روشن است که میلیون ها کودک امسال هم همانند سال های گذشته از ادامه تحصیل و یا شکوفه هایی که برای اولین بار باید راهی مدارس می شوند باز می مانند.

با توجه به این که روز اول مهر ماه، نخستین روزی است که دانش ‌آموزان از خانواده جدا می ‌شوند و در فضای آموزشی قرار می‌ گیرند، کل جامعه تحت تاثیر این فضا قرار می دهند. از سوی دیگر، اولین روز مدرسه کلاس، به ویژه کلاس‌ اولی‌ ها با هدف آشنایی با محیط مدرسه و برقراری ارتباط عاطفی با معلمان و کادر مدرسه حائز اهمیت است.

طبق گزارش خبرگزاری ها، با آغاز سال تحصیلی و بازگشایی دوباره مدارس، ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دانش ‌آموز در مقاطع ابتدایی و متوسطه در ۱۰۵ هزار مدرسه و حدود یک میلیون معلم ایرانی از صبح روز دوشنبه اول مهر ماه در سراسر کشور بر سر کلاس ‌های درس حاضر شدند.

به گفته یوسف نوری، رییس مرکز آمار و فناوری ارتباطات و اطلاعات وزارت آموزش و پرورش، کل فضاهای آموزشی کشور ۹۱ هزار و ۸۳۰ مرکز است که ۳۸ هزار مدرسه شهری و ۵۳ هزار مدرسه روستایی است. هم چنین ۴۹ هزار مدرسه در قالب مجتمع ‌ها اداره می‌ شوند و ۳۹ هزار مدرسه به صورت مستقل فعالیت خواهند داشت.

رییس مرکز آمار و فناوری ارتباطات و اطلاعات وزارت آموزش و پرورش درباره تعداد معلمان و کارکنان آموزش و پرورش در سال تحصیلی جاری نیز گفت: تعداد کل معلمان و کارکنان، یک میلیون و ۱۳ هزار و ۶۵۵ نفر است که از این تعداد ۴۸۱ هزار نفر را معلمان و کارکنان مرد و ۵۳۲ هزار نفر را کارکنان و معلمان زن تشکیل می‌ دهند.

رییس مرکز آمار و فناوری ارتباطات و اطلاعات وزارت آموزش و پرورش، تصریح کرد: هم چنین ۳۵۸ هزار نفر در مقطع ابتدایی، ۲۳۲ هزار معلم در مقطع راهنمایی و ۳۰۷ هزار معلم در مقطع متوسطه فعالیت خواهند داشت که ۶۱ هزار نفر دیگر نیز در بخش اداری و آموزش عالی دانشگاه فرهنگیان مشغول به کار خواهند بود. ضمن آن که تعداد معلمان استثنایی نیز ۲۱ هزار و ۵۰۰ نفر است.

نوری، ادامه داد: «با توجه به این که امسال ۲۴ هزار معلم بازنشسته خواهند شد و از سوی دیگر ۲۱ هزار و ۶۰۰ نیروی متعهد و دبیر جدید خواهیم داشت، لذا تعداد فرهنگیان از یک میلیون ۳۷ هزار و ۱۵۵ نفر به یک میلیون و ۳۴ هزار و ۷۵۵ نفر خواهد رسید.»

در این میان، زنان شاغل در آموزش و پرورش بیش از ۵۰۰ هزار نفر هستند و بیش از ۵۰ درصد کارکنان آموزش و پرورش را تشکیل می دهند. با این وجود زنان جایگاهی در نظام مدیریتی آموزش و پرورش ندارند و از ۳۸ اداره کل وزارت آموزش و پرورش تنها سرپرستی سه اداره کل یعنی کم تراز ۰۸/۰ ادارات کل در مدیریت زنان است.

جشن آغاز سال تحصیلی جدید در حالی اول مهر ماه برگزار شد که بزرگ ترین وزارت خانه کشور، یعنی وزارت آموزش و پرورش با بیش از ۱۲۰ هزار مدرسه و ۳/۱۲ میلیون دانش آموز و یک میلیون معلم با مسائل و دغدغه ‌های متعددی دست و پنجه نرم می‌ کند. این وزارت خانه، حتی وزیر ندارد و به طور موقت علی اصغر فانی سرپرست وزارت آموزش پرورش را به عهده دارد. همین مساله نشان می دهد که کل حاکمیت حکومت اسلامی ایران، اهمیت چندانی به عرصه آموزش کشور نمی دهند و از وظایف خود در این عرصه همانند عرصه هایی چون آموزش علوم عالی و بهداشت و درمان و غیره سر باز می زنند.

از سوی دیگر، بر اساس گزارش ‌ها کسری بودجه آموزش و پرورش بیش از هر دستگاه اجرایی دیگری است و گریبان سیستم وزارت آموزش و پرورش و اصلی ترین و مهم ترین عرصه آموزشی کشور را گرفته است. امسال هم مانند سال تحصیلی گذشته، صندوق مدیران مدارس برای استقبال از میلیون‌ ها دانش آموز و معلم ایرانی و میزبانی ۹ ماهه آنان خالی تر از قبل خواهد بود.

وزارت آموزش و پرورش ایران، به عنوان یک نهاد کاملا فرهنگی و خدماتی و غیر درآمدزا، همواره از کسری بودجه رنج می‌ برد. اما حالا داستان غم انگیز این است که در آغاز سال تحصیلی، این کسری بودجه گریبان مدارس را گرفته و هرگونه تحرک سازنده را از آن ها سلب کرده است. این بحران تا به حدی است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در بودجه سال ۱۳۹۲، ردیف جداگانه ای را شامل ۷۰ میلیارد تومان برای سرانه مدارس لحاظ کرده اند اما آن ها نیز به خوبی می دانند که این اعتبارات موقتی هم کفاف دخل و خرج سیستم آموزشی کشور را نمی‌ دهد. آن هم در حالی که در تیر و مرداد ماه امسال حقوق معلمان با تاخیر زیاد پرداخت شد و معوقات بسیاری از آن ها هنوز به حساب شان واریز نشده است. به گفته محمدعلی نجفی، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش دولت یازدهم که رای اعتماد نیاورد در برنامه‌ هایش عنوان کرده بود که کسری بودجه آموزش و پرورش در سال جاری، ۴ هزار میلیارد تومان است.

کمبود منابع مالی، آن قدر فاجعه بار هست که علی اصغر فانی سرپرست وزارت آموزش پرورش در اولین نشست خبری خود، هم چون گذشته تلاش کرد بار سنگین آن را بر دوش والدین دانش آموزان و مردم بگذارد، گفت: «با توجه به شرایط ایجاد شده اگر والدین کمک نکنند کار مدرسه مختل می ‌شود، از آن‌ ها می‌ خواهیم کمک کنند تا بتوانیم اعتبار لازم را تامین کنیم.

سرپرست آموزش و پرورش، یک شنبه گذشته گفت که «۵۰ میلیارد سرانه برای مدارس در نظر گرفته شده که به حساب مدارس ۱۴ استان واریز شده و به دست آموزش و پرورش ۱۶ استان دیگر نیز رسیده که به زودی به حساب مدارس واریز می‌ شود.» سرانه ای که با توجه به آمار ۱۲۰ هزار مدرسه در کشور به هر مدرسه رقمی در حدود ۴۰۰ هزار تومان می‌ رسد و به نوشته یکی از رسانه ها، حکم یک قرص آرام بخش چند هفته ای را برای مدارس دارد و شاید در بهترین حالت بتواند تا اواسط مهر کفاف هزینه ‌های میلیونی آن ها را بدهد. بنابراین، آینده سیستم آموزشی ایران در سال جاری مبهم است و عمیقا دچار بحران شده است.

در مناظق محروم ایران، علاوه بر این که زبان مادری مردم این مناطق چون کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان و…، ممنوع است و کودکان با مشکلات روحی و روانی زیادی مدرسه را آغاز می کنند و از همان روز نخست متوجه تبعیض و نابرابری و ستم ملی می شوند.

بنا به گزارش خبرگزاری «تسنیم»؛ مدیرکل دفتر امور مناطق کم تر توسعه یافته و عشایر آموزش و پرورش گفت: «سال تحصیلی جدید با حضور ۱۷۰ هزار دانش ‌آموز عشایر در مدارس آغاز می‌ شود که ۱۰ تا ۱۵ هزار از دانش ‌آموزان عشایر در مدارس ثبت نام نکرده ‌اند.

عبدالرسول شکیبافر، مدیرکل دفتر امور مناطق کم تر توسعه یافته و عشایر آموزش و پرورش در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری «تسنیم»، با اشاره به این که ۱۷۰ هزار دانش ‌آموز در بخش عشایری تحصیل می ‌کنند، گفت: «از این تعداد ۱۲۵ هزار نفر در دوره ابتدایی تحصیل می‌ کنند و مابقی در مقطع متوسطه اول و دوم مشغول به تحصیل خواهند شد.»

شکیبافر، در خصوص تجهیز و استانداردسازی فضای آموزشی در مناطق عشایری بیان کرد: «برای تجهیز و استانداردسازی فضای آموزشی مدارس عشایری قدم‌ هایی برداشته ‌ایم و چادرهای که به عنوان کلاس درس بودند به کانکس و ساختمان تبدیل شده ‌اند اما هم ‌اکنون برای عشایر کوچ رو یک هزار و ۱۰۰ چادر به عنوان کلاس درس مورد استفاده قرار می ‌گیرد.»

او، بیان کرد: «در بخش عشایری مدارس شبانه روزی را در مقطع متوسطه اول و دوم داریم اما در مقطع ابتدایی مدارس شبانه روزی نداریم بلکه کلاس‌ های درس به صورت چندپایه برگزار می ‌شود؛ معلمان بسیاری برای آموزش دانش ‌آموزان عشایر کوچ رو همراه آن ها کوچ می‌ کنند و حتی در روزهای پنج شنبه و جمعه پاسخ گوی اشکالات درسی دانش آموزان هستند.» در حال حاضر استان های کرمان، خوزستان، فارس و آذربایجان غربی بیش ترین دانش آموز عشایر را دارند.

به این ترتیب، هر سال به شمار کودکان محروم از تحصیل در ایران، اضافه می شود. کودکانی که حق درس خواندن و تغییر سرنوشت شان از آن ها گرفته شده است. بیش تر کودکانی که ترک تحصیل می کنند از استان های محروم کشور و حاشیه شهرهای بزرگ هستند.

محمد رضا وجدیان مشاور تحصیلی اعتقاد دارد در مقطع تحصیلی دبستان معمولا وضع بد اقتصادی خانواده ها، علت اصلی ترک تحصیل بچه ها یا به طور کلی جا ماندن شان از تحصیل است اما در مقاطع بالاتر یعنی وقتی دانش آموزان در دوره راهنمایی یا دبیرستان درس خواندن را ترک می کنند مسائلی هم چون بی انگیزگی برای ادامه تحصیل هم به آن اضافه می شود.

به عبارتی دیگر دانش آموزان در مقاطع تحصیلی بالاتر، حساب و کتاب می کنند که تحصیل در منطقه ای محروم برایشان چه فایده ای دارد وقتی محکومند در بزرگ سالی همان مشاغل پدر و مادرهای شان را ادامه دهند. از سوی دیگر، هنوز در بسیاری از روستاهای کشور، مدارس حتی در مقطع ابتدایی وجود ندارد و هر دانش آموز برای تحصیل باید راه چند ده کیلومتری را تا مدرسه ای در روستایی دیگر طی کند که معمولا ممکن نیست چون به شدت هزینه بر است.

بچه های روستایی، اما تنها باز ماندگان از تحصیل نیستند و خیلی از خانواده ها به ویژه در حاشیه شهرهای بزرگ، از فرزندان شان به عنوان نیروی کار برای چرخاندن چرخ اقتصاد خانواده ها استفاده می کنند.

کودکان کار و خیابان و کودکان روستایی در مناطق محروم، در شرایطی به علت فقر، از تحصیل محروم می شوند. این کودکان تا کمکی به هزینه های روزمره خانواده شان بکنند.

برخی کودکان محروم مانده از تحصیل، وضعیت بدتری دارند. زیرا پدر و مادر معتاد دارند یا خانواده های شان به علت طلاق و جدایی از هم گسیخته شده اند. از این رو، نه خانواده و نه دولت و نه نهاد دیگری، به محرومیت این کودکان از تحصیل اهمیتی نمی دهد.

مساله تحصیل نوجوانان افغان، متاثر از سیاست های نژادپرستانه حکومت اسلامی، علیه مهاجران است. کودکان و نوجوانان مهاجر، تنها با مسائل مربوط به هزینه های اضافه ای که باید برای تحصیل پرداخت کنند، روبرو نیستند، بلکه برخوردهای غیرانسانی برخی مدیران، معلمان و اولیاء مدرسه از یک سو و تحقیر دائمی برخی دانش آموزان در مدارس از طرف دیگر، مدرسه را برای آنان تبدیل به جهنم کرده است. اما مشمئزتر از همه، قوانین رسمی تبعیض آمیز حکومت اسلامی است.

یکی دیگر از مسائل مربوط به کودکان مهاجر، دسترسی آن ها به امکانات آموزشی است. اکثر کودکان افغان در تهران، در مدارس جنوب شهر تحصیل می کنند، این مدارس امکانات کمک آموزشی و فرهنگی و تفریحی کافی ندارند و همان اندک امکانات هم بیش تر در اختیار کودکان ایرانی قرار می گیرد.

اخراج مهاجرین افغان از ایران در طی سال های گذشته، هر چند وقت یک بار در اولویت سیاست های خارجی ستیز حکومت اسلامی، قرار می‌گیرد. در مرداد ماه سال جاری با روی کار آمدن دولت شیخ حسن روحانی، هم چون گذشته خبری در برخی سرتیتر رسانه‌ های حکومتی شد که طی آن گفته می ‌شد، دولت ایران اعلام کرده مهاجران غیرقانونی افغان تا پانزدهم شهریور سال جاری فرصت دارند از این کشور خارج شوند. به گفته مدیر کل امور اتباع و مهاجرین وزارت کشور، این ضرب الاجل به علت پایان یافتن مهلت روادیدی است که یک سال پیش به خانوارهای افغان «غیرقانونی» داده شده است.

قابل ذکر است دولت ایران هیچ گونه حمایت مالی یا ارائه خدمات اجتماعی از جمله بیمه برای این مهاجرین در نظر نگرفته است. تحقیر و فشار بر روی مهاجرین افغان که سابقه طولانی دارد در دولت محمود احمدی‌ نژاد، تشدید فوق العاده ای پیدا کرد. مواردی چون ممنوعیت ورود افغان‌ ها به پارک صفه اصفهان، اخراج و ممنوعیت حضور افغان‌ ها در برخی استان های ایران و حتی صدور حکم ممنوعیت فروش مواد غذایی به پناهجویان «غیرقانونی» در استان فارس، تنها نمونه‌ هایی از موارد متعدد فشار به افغانی های مقیم ایران بوده است.

یک مساله مهم و پایه ای دیگر، آپارتاید جنسی حکومت اسلامی در سیستم آموزش کشور و در همه سطوح آن است. بررسی کتاب ‌های درسی ایران، در زمینه تفاوت‌ های جنسیتی نشان می ‌دهد که در سیستم آموزشی ایران، تبعیض نابرابری بین دختر و پسر، امری پنهان و حاشیه ‌ای نیست. تبعیض جنسیتی در مراکز آموزشی و در بطن کتاب‌ های درسی قرار دارد. سران و مقامات و ارگان های حکومت اسلامی، تلاش های فراوانی هم برای توجیه این سیاست غیرانسانی و فرهنگ مردسالارانه خود به خرج می دهند.

به خصوص کتاب ‌های تاریخ مردانه ‌ترین مطالب درسی را تشکیل می ‌دهند. عموما در کتاب ‌های درسی ایران، دختر و پسر با یکدیگر برابر نیستند و این نابرابری در چهارچوب ‌های مذهبی توجیه می گردد. بنابراین، در کتاب ‌های درسی ایران نابربری میان زن و مرد امری «طبیعی» قلمداد می‌ شود: «این تفاو‌ت‌ ها به معنی برتری ذاتی یکی بر دیگری نیست، بلکه برای ایفای نقش تکمیلی در خانواده و جامعه، بر اساس ویژگی ‌های زیستی و روان‌ شناختی و بهر‌ه‌ مندی مناسب و به ‌جا از توانمندی‌ های متفاوت آن دو است.» (تعلیمات دینی، سال سوم دبیرستان، صفحه ١٧۴)

بر پایه ایدئولوژی اسلامی و فرهنگ مردسالارانه، «مرد برتر» و زن فرودست» تعریف می ‌شود و فرودستی در بیش تر کتاب‌ های درسی، به اشکال گوناگون در تصاویر و مطالب خود را نشان داده می شود. او، پیش از هر چیز مادر، خواهر، دختر، همسر این یا آن مرد است. برای مثال، وقتی در کتاب فارسی از زندگی کسانی چون آیت ‌الله خمینی و غیره نام برده می شود یادی هم از مادر آن‌ ها می‌ شود بدون این که نامی از این زنان برده شود.

مرد‌‌، «نان‌آور» و در نتیجه «سرپرست» خانواده است. از این رو، به قدرت «مردانه»، آن گونه که در کتاب‌ های درسی هم به آن اشاره می‌ شود، از جمله این نقش اقتصادی او است. زن، در کتاب ‌های درسی بیش تر مواقع، «مسئولیت» ‌های داخلی خانه را به عهده دارد.

زن، تنها زمانی می‌تواند مقام سرپرستی خانواده را از آن خود سازد که مرد به هر دلیلی حضور نداشته باشد: «در بیش تر خانواده‌ ها، پدر سرپرست خانواده است. او سرپرستی دل سوز و مهربان است و به اعضای خانواده برای رسیدن به هدف ‌های خود یاری می‌ رساند. پدر با هم ‌فکری سایر اعضای خانواده… در جریان زندگی تصمیمات لازم را می ‌گیرد. او تصمیم ‌گیری در بسیاری از موارد را در منزل به مادر خانواده واگذار می ‌کند و به نظر او احترام می ‌گذارد… در بعضی از خانواده ‌های محترم شهدا و خانواده ‌های دیگری که از نعمت پدر محروم‌ اند، مادر سرپرست خانواده است… در این گونه خانواده‌ ها مادر می ‌کوشد تا ضمن انجام دادن وظایف پدر، وظایف مادری خود را نیز به انجام برساند و فرزندانی متعهد و موفّق تربیت کند.» (تعلیمات اجتماعی، سال اول راهنمایی، صفحه ۴۷)

الگوی رفتاری خاص زنانه و مردانه در جامعه، در عرصه‌ های مهم زندگی اجتماعی و خصوصی چنین توجیه می گردد: «معمولا پدر بیرون از خانه کار می‌کند. او وظیفه دارد برای همسر و فرزندانش خوراک، لباس و سایر وسایل زندگی را تهیه کند. در بعضی از خانواده‌ ها، مادر در بیرون خانه نیز کار می‌ کند.» (تعلیمات اجتماعی، سال چهارم دبستان، صفحات ۱۱۲ و ۱۱۳)

به این ترتیب، در کتاب ‌های درسی سیستم آموزشی ایران، این سیاست پررنگ تر است که فعالیت اقتصادی زن را امری حاشیه ‌ای نشان دهند و نقش زن را به طور عمده در چهاردیواری خانه محدود نمایند: «زن، با محبت مادری، فرزندان را رشد دهد و مرد با کارکردن خود نان ‌آور خانواده باشد. اگر امروزه برخی افراد ارج و منزلت لازم را برای نقش مادری قائل نیستند و بر کار اقتصادی بیش از نقش مادری تأکید می ‌کنند، ناشی از این اشتباه بنیادی است که می ‌پندارد فضیلت و قدر و منزلت آدم‌ ها به قدرت اقتصادی آن‌ هاست.» (دین و زندگی، سال سوم دبیرستان، صفحه ۱۷۵).

«زندگی مشترک حضرت علی بن ابی‌ طالب و حضرت فاطمه زهرا نمونه جالبی از روابط در یک خانوادۀ مقدس و محترم و اسوه و سرمشق زندگی خانوادگی است. پیامبر کارهای خانه را بین این دو بزرگوار تقسیم کرده بود؛ کارهای خارج از منزل را بر عهدۀ علی بن ابی ‌طالب و کارهای داخل منزل را بر عهده زهرا گذاشته بود. حضرت زهرا از این تقسیم کار بسیار خوشحال بود و می ‌فرمود: «از این که کار خارج از منزل بر عهده من نیفتاد، یک دنیا خوشحال شدم.» (تعلیمات دینی، سال سوم راهنمایی، صفحه ٨٣)

«حضرت زهرا»، می ‌فرمود: «از این که کار خارج از منزل بر عهدۀ من نیفتاد، یک دنیا خوشحال شدم.» (تعلیمات دینی، سال سوم راهنمایی، صفحه ٨٣)

هم چنین تحلیل آماری ٣١١۵ تصویر در کتاب ‌های درسی سال تحصیلی ۱۳۸۷-۱۳۸۸، نشان از تفاوت ‌های فاحش میان میزان و نوع حضور زن و مرد در کتاب ‌های درسی است (۱).

در مجموع زنان تنها در ٣٧ درصد تصاویر حضور دارند. بررسی‌ آماری تصاویر، هم چنین نشان می ‌دهد که حضور زنان در عرصه ‌های عمومی و اجتماعی رابطه مستقیمی با سن آنان دارد. زنان بیش تر در تصاویری حضور دارند که به گروه‌ های سنی پایین ‌تر مربوط می‌ شود.

نتایج بررسی‌ های آماری، هم چنین نشان می ‌دهد که در مجموع حدود نیمی از ١١۴٧ تصویری که در آن زنان حضور دارند مربوط به دو بخش آموزش و خانواده می ‌شود و محیط‌ های کاری کم تر از ٧ درصد تصاویر زنانه را در برمی ‌گیرد.

بر اساس نتایج آماری، فقط در ١٨ درصد تصاویر زن و مرد یا دختر و پسر هم زمان حضور دارند، ۶٣ درصد تصاویر فقط مردانه و ١٩ درصد تنها زنانه ‌اند. کتاب ‌های درسی با دقت فراوان تفکیک جنسیتی را رعایت می‌ کنند و تصاویر مختلط به محیط‌ های خانوادگی یا حضور بچه ‌های کم ‌سن و سال با جنس مخالف مربوط می‌ شوند.

در مجموع، در ۴١٢ درس فارسی سال ‌های دبستان، راهنمایی و دبیرستان نام ٣٨۶ شخصیت فرهنگی، علمی، سیاسی، اجتماعی و یا مذهبی سخن رفته که از آن میان، تنها ٧ درصد زن هستند.

در ایران نیز هزاران دختر در مناطق حاشیه‌ ای زود ترک تحصیل می ‌نمایند. کاری اگه، نماینده یونیسف در ایران، می ‌گوید: «کیفیت پایین مدارس و معلمین کم ‌تجربه در برخی از شهرهای محروم کشور باعث شده است تا حضور و باقی ماندن کودکان در مدارس و تکمیل دوره آموزشی با مشکلات متعددی مواجه گردد.»

وی، در ادامه می‌ گوید: «تلاش ‌های بیش تری باید صورت گیرد تا فرصت ‌های برابر برای دختران هم چون پسران مهیا شوند و نسل‌ های آینده محکوم به جهل، فقر و شرایط نامناسب زندگی نشوند.»

در استان‌ های محروم مانند سیستان‌وبلوچستان، تعداد کم تری از معلمان مایلند در نقاط روستایی و کوچ ‌نشین با جمعیت پراکنده تدریس نمایند. این بدین معناست که اکثر معلمین را مشمولین خدمت سربازی تشکیل می ‌دهند و خانواده ‌ها این افراد را مناسب برای تدریس دختران نمی‌ دانند. علاوه بر این، به دلیل کمبود نه تنها معلمین بلکه فضاهای آموزشی، بسیاری از کلاس‌ های درس، برای چند مقطع تحصیلی به طور هم زمان و در فضای باز برگزار می شود.

هم چنین در این نقاط از کشور هنوز نگرش منفی نسبت به آموزش دختران و زنان وجود دارد. دختران به نظر بسیاری از خانواده ‌ها برای کار خانه و یا مراقبت از اطفال خردسال مناسب ‌تر هستند. خانواده‌ ها در حالی که ممکن است به دختران خود اجازه شرکت در مدرسه ابتدایی نزدیک به محل زندگی را بدهند، مایل به این‌ که دختران شان برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی مسیر طولانی‌ تری را بپیمایند، نیستند.

نماینده یونیسف در ایران، می‌افزاید: «اگر جهان بخواهد تا سال ۲۰۱۵ که توسط سازمان ملل به عنوان مهلت برای رسیدن به یکی از مهم‌ ترین اهداف توسعه هزاره -آموزش ابتدایی در سطح جهان- مطرح شده است، دست یابد، تساوی جنسیتی پیش شرط لازم می ‌باشد و به همین دلیل است که یونیسف در تلاش است تا به ایران کمک کند تا دختران در مدارس باقی مانده و از این طریق اطمینان حاصل نماید که دختران نیز از فرصت‌های برابر چون پسران برخوردارند.»

برای رسیدن به تساوی جنسیتی در ایران، یونیسف برنامه ‌های خود را در سه استان محروم سیستان‌وبلوچستان، هرمزگان و آذربایجان غربی متمرکز می ‌نماید. هدف از این اقدام، افزایش امکانات تحصیلی در روستاها از طریق بهبود کیفیت آموزشی چه در ارائه خدمات آموزشی و چه در محتوای آموزشی می‌ باشد.

یونیسف، به عنوان یکی از سازمان‌ های پیشرو در «ابتکار سازمان ملل متحد در آموزش برای دختران»(UNGEI) ، «متعهد است تا تفاوت جنسیتی موجود در آموزش ابتدایی و راهنمایی را تا سال ۲۰۰۵ کاهش داده و اطمینان حاصل نماید که تا سال ۲۰۱۵ همه کودکان از آموزش ابتدایی برخوردار باشند.» «ابتکار سازمان ملل متحد در آموزش برای دختران(UNGEI) »، شامل همکاری کلیه نظام ملل متحد، دولت‌ ها، کشورهای دور، سازمان ‌های غیردولتی، جامعه مدنی، بخش خصوصی و جوامع محلی و خانواده‌ هاست.

در حالی که حکومت اسلامی ایران، طبق پیمان نامه حقوق کودک موظف به تامین حقوق برابر کودکان برای برخورداری از آموزش و ایجاد فرصت های برابر است، هنوز بازماندگی از تحصیل دختران در برنامه ریزی ها مورد توجه کافی قرار نگرفته است.

نسبت حضور دختران به پسران در مدارس کم تر است. به علاوه حضور دختران به خصوص در مقطع راهنمایی و دوره دبیرستان کاهش می یابد. ازدواج زودرس، دسترسی کم تر و نامناسبت تر دختران به مدارس راهنمایی و کمبود معلمان زن به ویژه در مناطق روستایی از مهم ترین عواملی است که بر ترک تحصیل دختران تاثیر می گذارد. از نظر آموزش های فنی و حرفه ای، تنوع بیش تر این رشته ها  برای پسران و هم چنین تعداد بیش تر مدارس مهارتی در دسترس پسران نسبت به دختران موجب شده است که دختران در رشته های علوم انسانی حضور بیش تری داشته باشند و این امر خود زمینه ساز فاصله های جنسیتی در دوره های پیش دانشگاهی و ورود به دانشگاه است و تمایز جنسیتی در اشتغال را تشدید کرده است.

تهران امروز در گزارش خود، اشاره می‌ کند که در مناطق فقیرنشین شهر تهران بسیاری از خانواده ‌های فرودست فرزندان خود را به مدارس فرسوده دولتی با تراکم بالای دانش آموز می‌ فرستند. از سوی دیگر، در این گزارش اشاره شده که در میان مدارس غیرانتفاعی نیز عدالت آموزشی برقرار نیست و مدارس شمال تهران نسبت به مناطق دیگر به مراتب از امکانات بالاتری برخوردارند.

تهران امروز، به طور نمونه به مجتمع آموزشی در شمال تهران اشاره می ‌کند که زمینی‌ به مساحت ۱۲ هزار متر مربع دارد و شامل امکاناتی از جمله سالن همایش، خانه هنر، سنجش سلامت، مجموعه کامل ورزشی شامل استخر و دیگر امکانات آموزشی و تفریحی است.

این گزارش در بخشی دیگر، هم چنین به شهریه های بالاتر از نرخ مصوب آموزش و پرورش، کلاس های فوق برنامه و حتی برنامه های تابستانی تور دانش آموزان به خارج از کشور در مدارس غیرانتفاعی نیز اشاره می کند. در مقابل، مدارسی در جنوب تهران وجود دارند که بر خلاف ادعای وزارت آموزش و پرورش هنوز دارای شیفت صبح و بعدازظهر هستند و به دلیل تراکم بالای دانش آموزان، معلمان نمی توانند به همه دانش آموزان رسیدگی کنند.

 در این گزارش، تصریح شده دانش آموزان این مدارس از طبقه ‌ای هستند که بعضا از فرط گرسنگی سر کلاس از حال می روند و برای حمل کتاب هایشان به جای کیف از نایلون استفاده می کنند. برخی‌ کارشناسان در این باره می‌ گویند که وجود تبعیض تحصیلی‌ میان دانش آموزان، آن هم در یک شهر، منجر به بروز پیچیدگی‌ و عقده‌ های اجتماعی می شود که می تواند در سنین بالاتر هنجار آفرینی کند و حتی تبدیل به بحران‌های سیاسی و اجتماعی طبقه ‌ای از جامعه در سنین بالاتر شود.

 در مقابل، برخی‌ دیگر از کارشناسان معتقدند وجود مدارس غیرانتفاعی نمی‌ تواند باعث شکاف اجتماعی شود، چرا که از سویی تعداد این مدارس آن قدر افزایش یافته که هم اکنون برخی‌ از خانواده‌های حتی قشر متوسط به پائین جامعه هر طور شده فرزندان شان را به مدارس غیرانتفاعی می فرستند و از سوی دیگر، وجود قشر ثروتمند در جامعه و کسانی‌ که به اصطلاح ماشین زیر پایشان معادل کل مایملک یک فرد است، وجود مدارسی با کیفیت مجتمع های آموزشی شمال تهران را می ‌طلبد. هم اکنون اغلب مدارس دولتی ایران در تهران و به ویژه در شهرستان ‌های کوچک تر از امکانات کافی‌ برخوردار نیستند.

کم توجهی‌ که شاید بارزترین نمونه ‌های آن ها «مدارس کپری» جنوب ایران و حادثه آتش گرفتن بخاری مدرسه شین آباد در آذربایجان غربی باشند. در حالی که دولت موظف است که تمام شهروندان از حق تحصیل رایگان و برابر برخوردارند و دولت مکلف به برقراری عدالت آموزشی در سراسر کشور است.

در چنین شرایطی، مسئولین آموزش و پرورش حکومت اسلامی ایران، بی شرمانه از ترک تحصیل سه تا هفت و نیم میلیون کودک و نوجوان و عدم دسترسی آن ها به درس و مدرسه خبر داده اند!

نهادینه کردن تبعیض و عدم دسترسی عمومی به تحصیل و رده بندی مدارس با شهریه ها و استانداردهای متفاوت، بخشی از سیاست دائمی آموزش و پرورش حکومت اسلامی است.

هم اکنون خانواده های ایرانی با بازگشایی مدارس، به طور جدی نگرانی سلامت جانی فرزندان خود هستند. علاوه بر تامین هزینه های تحصیلی، وجود هزاران مدرسه مخروبه و ناامن٬ پایین بودن استانداردهای ایمنی کلاس های درسی، سرویس های خداماتی و بهداشتی به شدت پایین در مدارس، همه و همه نگرانی و اضطراب خانواده ها بیش تر کرده است.

نقش مذهب، در سیستم آموزشی ایران و تبلیغ و ترویج انواع خرافات٬ تبعض جنسیتی و آپارتاید جنسی، در کتاب های درسی ایران، مخرب و فاجعه بار است. مذهب، امر خصوصی افراد است و نباید کم ترین دخالتی در دولت، به ویژه در سیستم آموزش و وپرورش و دستگاه قضایی دخالت داده نشود.

هم چنین هر نوع آزار٬ تنبیه بدنی٬  فشار و آزار روانی و ارعاب کودکان در مدارس و مراکز آموزشی باید اکید ممنوع گردد. شرایط تحصیل برای کودکان مهاجر و پناهنده، به ویژه برای کودکانی افغانستانی فراهم گردد.

حکومت اسلامی ایران، مسبب اصلی محروم ماندن میلیون ها کودک و نوجوان از تحصیل و یا ترک تحصیل است. کودکان و نوجوانان نباید از تحصیل محروم شوند. زندگی و رفاه کودکان، مستقل از وضعیت خانوادگی آن ها، باید از طرف دولت تامین گردد. دولت موظف است استاندارد واحدی از رفاه و امکانات رشد مادی و معنوی کودکان و نوجوانان را در بالاترین سطح ممکن تضمین کند. هزینه های لازم و خدمات رایگان پزشکی و آموزشی و فرهنگی برای تضمین استاندارد زندگی کودکان و نوجوانان مستقل از وضعیت خانوادگی باید تامین گردد و امر آموزش اجباری تا سن ۱۸ سالگی تامین گردد. بنابراین، کار حرفه ای برای کودکان و نوجوانان زیر ۱۸ سال باید ممنوع گردد.

هم اکنون یکی از مهم ترین وظایف جامعه ما، به ویژه خانواده های آزاده و کادر آموزشی با وجدان کشور، این است که خواهان فوری تضمین و تامین امکانات رفاهی٬ آموزشی٬ بهداشتی و درمانی کودکان، تغییر دروس درسی مطابق با آخرین استانداردهای جهانی، آزادی زبان مادری همه شهروندان سراسر ایران و جدایی دین از دولت و سیستم آموزشی کشور شوند. دولت موظف است تحصیل و بهداشت رایگان، استاندارد واحدی از رفاه و امکانات رشد مادی و معنوی کودکان و نوجوانان را در سراسر کشور، تضمین کند و بودجه لازم را در اختیار سیستم آموزش کشور قرار دهد.

دوشنبه یک مهر ماه ۱۳۹۲ – بیست و سوم سپتامبر ۲۰۱۳