اکبرمصلحت و جایزه نوبل به شرط نوشاندن جام زهر به ″ﺁقا″ تا ﺁخرین جرعه!

پیام علنی و حمایت طلبانۀ اخیر رفسنجانی به دولت اوباما درمورد ″سوریه و بقیۀ قضایای مرتبطه″ نتایج مثبتی را برای جناح او دربر داشت و بلافاصله بطور کاملاً محسوسی روی لحن گفتار ابواب جمعی دولت روحانی در برخورد به تمایلات سیاسی غرب تاثیر قابل ملاحظه ای گذاشت و جو داخل حاکمیت انگار به نحو غیرمترقبه ای تغییر کرد. دولت روحانی هم اکنون در وضعیت ویژه ای قرار دارد و نسبت به اینکه هر جناحی از ″اعتدالیون″٬ هرکدام چه قدرتی را به مجموعه دولتش وارد می کنند به نفع و سمت قدرت بزرگتر واکنش نشان خواهد داد. تا اینجا نشریه حکومتی رسالت نوشته است که بعضیها در داخل اهرمهای بالای حکومتی مشغول پرکردن جام زهرهستند. هم اکنون در حیطۀ سیاستهای حاکمیت در خاورمیانه و منطقه فعلاً در کفه ترازوی ″اعتدال″ وزنۀ رفسنجانی به نحو محسوسی بر رقبای دیگر می چربد. پیام رفسنجانی در شرایط قبل از تعویض لحن جمهوری اسلامی و در اثنای بالا گرفتن احتمال حملۀ ﺁمریکا به سوریه قبل از هرچیز یک پیام اطمینان بخش برای دولت اوباما بود. یک پیام محکم، علنی و حمایت طلبانه که البته برای دولت اوباما مهم تلقی می شود.
اگرسیاست رفسنجانی مبتنی بر شیفت اساسی و مورد انتظار سران حاکمیتهای غربی در سیاست تاکنونی جمهوری اسلامی در خاورمیانه و متعاقباً در جهان به سیاست رسمی ﺁن تبدیل شود دولت اوباما شاید نیاز کمتری به حمله به سوریه داشت. سران سرمایه ﺁمریکا و غرب بجای بمب افکن شاید در شرایطی ترجیح دهند با هواپیمای تشریفاتی و یا مسافر بری وارد دمشق شوند. در شرایط حاضر هیچ دو نفری در دنیا به اندازۀ اوباما و رفسنجانی سرنوشت سیاسی شان تا این اندازه به یکدیگر گره نخورده است. اوباما هیچ معبدی پرستیدنی تر از بارگاه رفسنجانی ندارد و همینطور بالعکس. منتها هر دو درمقابل خود با مخالفینی سر سخت روبرو هستند. اوباما و شرکای حکومتی اش از جهتی با مخالفت و یا ﺁنطور که توابع سیاسی حاکمان اسرائیل می گویند با ″بی اعتمادی مفرط″ ﺁنان روبرو هستند و ازجهتی دیگر با مردم ﺁمریکا، مردم سراسر کشورهای غربی، کلیۀ ﺁزادیخواهان و جبهه چپ و کمونیسم رشد یابنده جهان، مقابل ایستاده اند و برای توجیه حمله و ابعاد جنگ در برابر چشم و گوش مردم ﺁمریکا و جهان به تناقض گوئیهای مضحکی درغلطیده اند. ﺁنها برای اینکه بر تناقضاتشان درگفتار فایق بیایند چاره ای بجز این نخواهند داشت که به مردم گفته باشند تنها به خاطر کمک به جناح رفسنجانی و عقب نشاندن جناح خامنه ای در حکومت اسلامی ایران است که دارند تدارک حمله به سوریه را می بینند. چون همۀ مزایایی که قرار است از بابت این کارشان در خاورمیانه کسب کنند منوط به عقب نشاندن موثر و فعال مایشایی جناح خامنه ای در ارکان حکومتی جمهوری اسلامی، ترفیع و جا انداختن سیاست جناح رفسنجانی و شرکا در ﺁن است.
علیرغم همۀ تکذیب ها و پشیمان نامه نویسی ها از جانب رفسنجانی خود او پس از رساندن سیگنال علنی به دولت اوباما طبق گزارش خبرگزاری ″مهر″ که بخشی از گفته های او را اینگونه برجسته کرده است می گوید: ″در بیان مصلحت تردید نمی کنم. مصلحت گاهی سخن گفتن خلاف جریان عادی است. عمل به مصلحت مشکل است. گاهی خلاف جریان عادی سخن گفتن است و بدیهی(است) که در ﺁن زمان خیلی ها را هم ناراحت می کند. ولی باید دانست که امام فرمودند غفلت از مصلحت موجب خدای نکرده لطمات جبران ناپذیری به اسلام عزیز می شود. پس در تشخیص مصلحت و عمل به ﺁن هرگز نباید تردید کرد″
جملات بالا ادا شده از جانب رفسنجانی است و به نظر نمی رسد نیاز به هیچ رقم تعبیر و تفسیری داشته باشد. در این گفته های رفسنجانی هیچگونه اثری از پشیمانی و تکذیب دیده نمی شود. او روی مصلحت کارش تاکید می ورزد و امام را هم بابت الزامی بودن این″مصلحت اسلام عزیز″ شاهد می گیرد. روح امام هم اتفاقاً در تمام مراحل خوراندن جام زهر به ″ﺁقا″ در صحنه حضور دارد. تنها چیزی که در مورد این کار رفسنجانی میتوان گفت این است که او خودش و یا بلکه ﺁخوند روحانی را یک گام به دریافت جایزه نزدیک کرده است.
عمده اعضای مجلس نمایندگان و سنا از هر دو حزب در ﺁمریکا هنوز تصمیمی در مورد رای خود برای حمله ارتش ﺁمریکا به سوریه نگرفته اند و بسیاری شان اعلام کرده اند برای رای دادن ﺁمادگی ندارند. ﺁنها به همراه عمدۀ رسانه های رایج صوتی و تصویری ﺁمریکا، خارج از ابعاد و نتایج حمله به سوریه تنها میخواهند بدانند علت اصلی این تصمیم اوباما چیست. اتفاق قابل توجهی که در جامعه ﺁمریکا رخ داده این است که تاکنون عمدتاً این مدیای رایج نوشتاری، صوتی و تصویری بودند که افکار عمومی را شکل می دادند. هم اکنون بسیاری از رسانه ها به نحو اجتناب ناپذیر و بلکه ناخواسته ای ناگزیر به انعکاس افکار عمومی در این مملکت شده اند. گویی گردانندگان مدیای ﺁمریکا و سیاستمداران حاکمیت سرمایه در اپوزیسیون دولت اوباما به خوبی دستگیرشان شده است که دیگر شامورتی بازی های مندرس و نخ نمای نوع بوش و شرکا برای توجیه حمله ارتش ﺁمریکا به اینجا و ﺁنجا توی کت مردم این مملکت نمی رود. در طرف مقابل رفسنجانی و شرکا نیز جناح خامنه ای و ابواب جمعیش در داخل ارکان رهبری حکومت اسلامی را درمقابلشان دارند. خامنه ای ترسش از این نیست که اسلام بتواند حتی ″مطابق مد روز″ بشود. می داند که این یک امرغیرممکن است. بدین لحاظ وحشت اش از این است که در این دست عوض کردن، جمهوری اسلامی دچار مخاطرۀ سرنگونی شود.
اینکه رفسنجانی و شرکا تا چه اندازه در این دوره از حیات جمهوری اسلامی موفق خواهند بود کار را تا پایانِ تمام مذاکرات و تعهدات لازم مطابق تمایلات سیاسی سرمایه داری غرب به پیش ببرند و دست ﺁخر دولتشان تدارکچی حاکمیت اسلامی به سبک خامنه ای از ﺁب در نیاید برای دولت اوباما اهمیت بالا و تعیین کننده ای دارد. هیچگونه اعمال نظر و کنترل جناح خامنه ای در پای میز مذاکرات از جانب سیاست غرب پذیرفته نخواهد بود و شمشیر داموکلس حمله به سوریه و یا هر وسیله فشار ممکن و موثر دیگری تا هر زمان و طی هر مذاکرۀ ﺁشکار و پنهانی که با جمهوری اسلامی برگزار شود برسر ″ﺁقا″ ﺁویزان داشته خواهد ماند و درعین حال به ازای هرپله ای که سیاست رفسنجانی برای جلوس به تخت قدرت در ایران طی می کند امتیازی خواهند داد و یا گشایشی را در کار جمهوری اسلامی موجب خواهند شد. با این وجود هیچگونه تضمینی برای دول ﺁمریکا و غرب وجود ندارد که رفسنجانی و شرکا تا زمانی که لازمشان دارند قادر باشند نقش یک متحد موفق را برای ﺁنها در داخل دستگاه رهبری حاکمیت اسلامی بازی کنند.
اوباما ممکن است تحت فشار افکار مردم ﺁمریکا و جامعه غرب و مردم سراسر کره ارض ناگزیر به کم کردن دوز حمله نظامی به سوریه شود منتها هر سیاست دیگری را دنبال کند جز این نخواهد بود که خودش و دولتش را به هرﺁب و ﺁتشی بیافکند تا پایان نتیجه گیریها و دریافت تعهدات لازم از حاکمیت جمهوری اسلامی از تداوم و تزاید فشار و تهدید نسبت به جناح ″ﺁقا″ و شرکا و خم کردنِ اتوریته سیاسی ﺁنها لحظه ای فروگذار نکرده باشد.
رفسنجانی اگر بتواند کارش را در حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی پیش ببرد حتی موضوع حملۀ و هرگونه تعرض نظامی ﺁمریکا به سوریه و یا هرکجای دیگر خاورمیانه را نیز منتفی خواهد کرد و به نوعی قهرمان صحنه از ﺁب در خواهد ﺁمد. حالا جایزه را ممکن است به روحانی بدهند منتها ایشون هم مثل شیرین عبادی که جایزه را تقدیم خاتمی و مجلس اسلامی کرد، جلوی چشم های مبهوت جماعت مجلس اسلامی می دهد به رفسنجانی. این سناریویی است که حتی بسیاری از اصلاح طلبها بنظر می توانند به ﺁن فکر کنند. اینکه کلیۀ نیروهای اپوزیسیون راست ازجمله مجموعه اصلاح طلبهای داخل و خارج حکومت اسلامی از صدر تا ذیل و به هر شکل و شمایلی که وجود دارند نهایتا از زیر پرچم راست پرو غربی سر درمی ﺁورند یکی از مضامین نظرات سیاسی منصور حکمت بود.
کلید حل مشکل غرب در خاورمیانه در دست دولت روحانی است که قرار است بدون اینکه تدارکچی جناح خامنه ای و شرکا از ﺁب در بیاید تا پایان مذاکرات و دریافت تعهدات لازم و ضروری از جانب غرب به اجرای سیاست رفسنجانی ملتزم باقی بماند. این مطلوب ترین سناریویی است که سران غرب به ﺁن فکر میکنند.
منتها اینکه ماجرا به این ختم شود که عمدۀ مجلس اسلامی و سایر ابواب جمعی خامنه ای مبهوت صحنه باقی بمانند و یا تنها با جر و بحثها و جیغ و داد های بی مایه تا به ﺁخر کار مذاکرات و تعهدات، امورشان را بگذرانند٬ اتفاق ممکنی نیست. ﺁنها هرگز اجازه نخواهند داد امری را که رفسنجانی و شرکا در سرشان دارند به مقصد برسانند. در روزهای اخیر موضوع تعیین شهردار تهران توسط انجمن شهر تهران یک نمونه ﺁشکار برای درک وضعیت موجود در تمام استانها، شهرها و حتی قصبات است. برای تعیین استاندارها، فرمانداران، شهردارها و حتی بخشدارها در همه جای مملکت با معضلات عدیده و رقابتهای شدیدی در میان شان روبرو هستند. محسن رفسنجانی از ابتدا شهردار شدنش به نظر محرز بود. بعد از طی چندین مرحله ماجرا بالاخره با زد و بند دوباره قالیباف شهردار شد. با شهردار شدن قالیباف چیزی تغییر نخواهد کرد و هیچگونه ″تعادل″ی در میانشان ایجاد نخواهد شد. ﺁنها بر سر تصاحب و کنترل یک به یک پروژهای توسعه شهری و قردادهای مربوط به ﺁنها یکدیگر را مثل گرگ، حریصانه خواهند درید و متعاقب ﺁن به سهم خود به تباهی زندگی مردم خواهند افزود. هم اکنون اینچنین وضعیتی در کلیۀ اهرمهای حکومتی جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل در سراسر مملکت حادث شده است. چیزی را که ما می دانیم سیاستمداران حاکمیتهای غربی هم میدانند. ﺁنها قطعاً به این فکر می کنند که تثبیت و تداوم یافتن سیاست رفسنجانی به مثابه سیاست رسمی جمهوری اسلامی تنها متضمن نزدیک شدن ﺁنها به تمایلات و اهداف سیاسی شان در خاورمیانه نیست بلکه روند ﺁغاز شده به محرز شدن و قطعیت یافتن شکاف و پیدایش جدایی در ارکان سیاسی، قضایی و بویژه نظامی حاکمیت اسلامی خواهد انجامید. دراین صورت ﺁنها حساب میکنند که جداگانه با هرکدامشان راحت تر می توان کنار ﺁمد. در شرایط حاضر سپاه پاسداران و مجموعۀ قوای سرکوب حاکمیت اسلامی تا زمانی که یکپارچه به نظر می رسند و تا زمانی که قادرند نشانی از شکاف و تزلزل در یکپارچگی شان نشان ندهند، سران دول غرب و ﺁمریکا کمتر امکانی برای کنار ﺁمدن با ﺁنها و تحمیل تمایلات سیاسی خود به ﺁنها به دست خواهند ﺁورد.
رفسنجانی پا در راهی گذاشت که بازگشتی ندارد و همانطور که برای خودش دعا کرد فقط ″خدا رحم کند″ رفسنجانی هیچ حمایت موثری بجز فشاری که دولت اوباما با هرگونه مضیقه و تهدید برای عقب نشاندن جناح خامنه ای می تواند وارد کند٬ در اختیار ندارد. رفسنجانی هرچند که ″کارت مردم″ را نیز در دست دارد نمی تواند ﺁنرا به نفع جناح خود به بازی بگیرد و به مردم فراخوان بدهد که به خیابان بریزند وگرنه نیاز چندانی برای توسل علنی به دولت اوباما پیدا نمی کرد. او خوب می داند که این بار یک جمعیت چند میلیونی معترض تا چه اندازه میتواند خطر مهلکی برای کلیت حاکمیت اسلامی محسوب شود. او همیشه ناگزیر است برخورد دوگانه ای را با ″مقام ولایت″ داشته باشد. علیرغم محدود بودن دامنۀ تعرض اش به اتوریته سیاسی خامنه ای او ناگزیر است حتی الامکان دامنه این تعرض را وسیع تر کند. تا ﺁنجایی که به مجموعۀ قوای نظامی و سرکوب جمهوری اسلامی مربوط می شود خامنه ای حکم محمد رضا پهلوی را برای حاکمیت اسلامی دارد. او شیرازه نگهدارندۀ مجموعۀ قوای سرکوب حاکمیت اسلامی است. تقلیل اتوریتۀ سیاسی ولایت فقیه به گسیختگی شیرازه قدرت سرکوب ﺁن نیز منجر می شود. کار جعفر شریف امامی هیچگونه به نفع نظام شاهنشاهی تمام نشد بلکه نتیجه عملکردش کاملاً جهت خلاف ماندگاری نظام شاهنشاهی بود. اگر تحت هر گونه شرایط و وضعیت مستاصلی، رفسنجانی و شرکای حکومتی و غیر حکومتی او ناگزیر به دادن فراخوان عمومی برای اعتراض به جناح خامنه ای و یا برگزاری هرگونه میتینگ عمومی ″قانونی″ شوند، ﺁنجاست که جماعت ﺁزادیخواه، چپ، کمونیست و کل جنبش سرنگونی طلبانه توده ای مردم باید هنرش را به خرج بدهد تا کسی در خانه نماند. ﺁنزمان باید به شعارهای جنبش مردم گوش داد. ﺁنگاه ﺁشکار خواهد شد که جنبش توده ای مردم با تمام هیکل و قواره اش سرنگونی طلب است یا خیر. کمونیسم کارگری به مثابۀ نمایندۀ بخش سوسیالیست طبقۀ کارگر ایران خود را یک پای اصلی دعوا در ترغیب و سازماندهی جنبش سرنگونی طلب مردم می داند.