علیرضا بیانی و “گرایش مارکسیست-لنینیست-تروتسکیست انقلابی”! پاسخی دیگر به شوخی های علیرضا بیانی برای اطلاع عموم

مقدمه:

من تا بحال فکر می کردم که علیرضا بیانی و دوستانش فقط “مارکسیت انقلابی” هستند اما با خواندن مقاله طولانی اخیر ایشان متوجه شدم که ایشان بیشتر هستند یعنی تروتسکیست هم هستند! (۱) البته اگر ایشان دو روز دیگر هم یک ایزم دیگر را هم به این دو تا بچسباند ما بخیل نیستیم! ایشان را وامی گذاریم تا مرتب به هویت خودش این ایزمها را بچسباند، شاید خلائی مهم را در هویت سیاسیش حداقل در ذهن خودش پر کند و آرامش یابد!

اساسا چسبیدن به ایزمها یک دلیلش همین مشکل بی هویتی درونی است.وقتی انسانها نتوانند روی پای خودشان با عقل خودشان برنامه سیاسی بدهند مجبورند بگویند من اینرا می گویم چون فلانی گفت! من اینرا می گویم چون در قران نوشته…خلاصه این حواله به دیگری دادن وقتی سازمان فکری بشود ادمها می گردند چند تا ایزم به چند نفر می چسبانند و این داستان متاسفانه داستان بخشی از “چپ” ایران و جهان است .از این جهت هم ما با علیرضا بیانی آشنا هستیم!

از این داستان آشنا بگذریم ببینیم علیرضا بیانی که سابقا گفته بود “مقالات را نمی خواند اما پاسخشان را می دهد”(۴) اینبار چه خواسته بگوید؟

(۱)” یک تنه حریف!”

اول:علیرضا بیانی در مقاله اخیرش (۱) “یک تنه حریف ” شده! دورخیز برداشته تا همه کمونیستهای کارگری تمامی قرون و اعصار را یکچا پاسخ بگوید و ثابت کند که ؟ “کمونیستهای کارگری دارند جان می کنند و خرده بورژواهائی هستند که در پروسه دگر دیسی به بورژوازی” هستند!

اینطور می شود که او هم قرار است خدمت منصور حکمت برسد و هم حبیب بکتاش هم اصغر کریمی و هم “سعید صالحی تیای اخراجی از حزب کمونیست کارگری”!

ایراد اینجور “مقاله نویسی” چیست؟

ایرادش اینست که سراسیمگی نویسنده و تلاش برای بافتن اسمان به ریسمان ، طولانی بودن مقاله اش ، هر خواننده ای را متعجب می کند که مگر نمی شد ایشان خیلی آرام و اصولی این بحثهای بسیار متفاوت را در مقالاتی مستقل می نوشت؟

همه ما می دانیم که دوران شاهنامه نوشتن گذشته است.بحثها را باید ساده و کوتاه فرمولبندی کرد تا خواننده مشخص برسد به نتیجه گیری .البته اگر هدف علیرضا بیانی رسیدن خواننده به نتیجه ای باشد!

فرمت مقاله علیرضا بیانی از دید من اساسا طرح شده تا خاکی هوا شود و حقایق مخفی!

دوم:چرا علیرضا بیانی قرار داد یک تنه حریف گرایشات مختلف کمونیزم کارگری در یک مقاله بشود؟ چرا “سعید صالحی نیای اخراجی از حزب کمونیست کارگری” را گذاشته داخل مقاله ای در نقد فعالین حزب کمونیست کارگری؟

ظاهرا ایشان با جنبش کمونیزم کارگری مسئله دارد و نه حزب معینی از این جنبش. منتهی تیتیر مقاله اش اینرا نمی گوید!

(۲) پاسخ علیرضا بیانی به سعید صالحی نیا چیست؟

من در این مقاله ، طبعا به مواردی که با من بحث شده می پردازم . علیرضا بیانی خطاب به من  می گوید:

الف: نقص مهم نظرات سعید صالحی نیا تحت عنوان «نقد به لنینزم» این است که روشن نمی کند آن ها در دفاع از کدام مکتب فکری است، آیا نقد برای نقد است و یا تکامل خود لنینیزم در پیوستار مارکسیستی.”

ب:”… اگر صالحی نیا هم مانند ایشان نه مارکسیست هست و نه در مدار مارکسیستی، پس بفرمایند کنار، زیرا که این مباحث درونی گرایش مارکسیستی است و ربطی به خارج از آن و به خصوص لیبرال-آنارشیزم و سوسیال دمکراسی ندارد. تنها کسانی حق ورود به این حوزۀ بحث را دارند که ملزومات آن را فراهم کرده باشند.”

ج: آیا شما که این مقدار به زعم خود لنینیزم را نقد کرده اید به مخیله تان خطور کرده بود که ایدۀ «سوسیالیزم در یک کشور» یک ایدۀ استالینیستی است. سعید صالحی نیا همین جا نشان می دهد که چه قدر ناشیانه به نظرات این و آن دستبرد می زند بدون که خود آن ها را بفهمد و درست در همین جا مچش باز می شود که نمی توان لنینیزم را به بهانۀ عملکرد استالینیزم نقد کرد، اما خود استالینزم را پذیرفت. “

د: “روش نقد انتزاعی صالحی نیا در این جا بار دیگر به خوبی به نمایش گذاشته می شود. او از انحلال فراکسیون های مخالف در درون حزب در کنگرۀ دهم که مربوط به مارس سال ۱۹۲۱ است حرف می زند و این را نقص دمکراسی معرفی می کند، بدون آن که دفاع لنینیزم از حق داشتن فراکسیون در حزب، درست تا قبل از این کنگره را مورد تائید و تشویق خود لنینیزم قرار دهد. شلختگی نقد های آنارکو- لیبرالیستی به لنینیزم هم درست در همین جا مشاهده می شود

. این درست است که در تاریخ ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۱ دورۀ تاریکی در حزب بلشویک پدید آمد و باعث خطاهای فاحش لنین و تروتسکی در محدود کردن شرایط دمکراتیک نهادهای اتحادیه ای شد. این موضوع مورد نقد است و نمی توان از آن عقب نشینی کرد.

طرفداران منشویک که رسماً در صف تقابل با انقلاب قرار گرفته بودند، نه در شوراها و حزب بلشویک که در اتحادیه های کارگری جای گیری کرده بودند. این زمینۀ بروز خطای تروتسکی و لنین شد که فعالیت های اتحادیه ها را محدود کردند. ارتش سرخی که بازوی پیروزی انقلاب بود، همان ارتشی که متشکل از سربازان و ملوانان رزمندۀ کرونشتات بودند، یا در مرزها مشغول نبرد بودند و یا کشته شده بودند. دیگر از آن کرونشتات با آن ملوانان انقلابی خبری نبود. دهقانان اوکراینی جایگزین آن ها در کرونشتات شده بودند و با کمک بخش آنارشیست خود رسماً فراخوان سرنگونی حکومت کارگران تازه تأسیس را داده بودند”

 

ه: “ می گویند نمی شود همه دنیا یکهو سوسیالیست بشود.اول؛ این را ما نمی گوییم، این نظر درست کارل مارکس است و ما هم منطبق با کل گرایش مارکسیستی جهان از آن پیروی می کنیم. اگر سعید صالحی نیا نقدی به این موضوع دارد، واهمه را کنار بگذارد، مستقیماً به سراغ خود کارل مارکس برود و نظرات او را نقد بفرماید،

(۳) چند پاسخ برای علیرضا بیانی “مارکسیت –تروتسکیست انقلابی”!

اولا: از آنجا که علیرضا بیانی عادت ندارد مقالات مخالفش را بخواند و همینجوری نخوانده ملاست، طبعا متوجه نشده که من از چه دیدگاهی به لنینیزم و سیاست نگاه می کنم! لذا تکرار می کنم که دیدگاه من کمونیزم کارگریست و مبانی کمونیزم کارگری را حمایت می کنم و اونها را انطور که فهمیده ام در اثارم ارائه داده ام.از دید من جنبش کمونیزم کارگری در شرایط موجود از سوی احزاب موجود نمایندگی درست نمی شود و احزاب موجود گرایشات رو به انحراف هستند.نقد برنامه دنیای بهتر و نقدهای دیگر من برای ساختن زیر بناهای بازسازی این جنبش است.

دوما: اینکه علیرضا بیانی “شرط ” می گذارد که اگر مخاطبش “مارکسیست بود” باهاش حرف می زند و گرنه “حق ورود به حوزه بحث را ندارد” یک نمونه از درک فرقه ای است که ما در سیاست ایران زیاد دیده ایم.هر عرصه زندگی منجمله برنامه سیاسی سوسیالیزم موضوع بحث همه مردم است.چه موافق چه مخالف.لابد ایشان مثل تروتسکی لشکر می کشد بر علیه مخالفان حکومتش چون؟ مارکسیست تروتسکیست نیستند! این متدها دقیقا به انقلابهای سوسیالیستی خون پاشیده است. کمونیستهای واقعی بحثهاشانرا بحثهای اجتماعی می کنند و حتی با مخالفین سیاسی خود برابر برخورد می کنند و هیچ عرصه ای از بحثها را “خودی و غیر خودی” نمی کنند.علیرضا بیانی را نمی گویم البته!

سوما: ایده امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور”(نه تحقق سوسیالیزم) توسط لنین مطرح شد. به همین دلیل هم لنین از انترناسیونال دوم فاصله گرفت.این ایده لنین در تقابل با مارکس مطرح شد که اساسا انقلاب سوسیالیستی را هم در روسیه غیر ممکن می دانست. البته استالین که دقیقا دست پروده لنین بود و زیر سایه او بالا کشیده شد این ایده را به “تحقق سوسیالیزم” در روسیه تنزل داد.

کمونیزم کارگری جنبش تلاش برای انقلاب سوسیالیستی در ایران و هر جای دیگر است.این تلاش که نظام سیاسی سرمایه داری را در ایران توسط انقلاب می شود شکست داد و سمت گیری سوسیالیستی را شروع کرد. تحت رهبری شوراها و کمونیستها می شود و باید اینکار را کرد. این بحث مشخص من.

نقد من به برنامه دنیای بهتر هم این هست که این مفهوم گذار سوسیالیستی درش مشخص نشده که در سری نقدهایم به برنامه دنیای بهتر نوشته ام.

ادعای من اینست اتفاقا که “تروتسکیزم ” این مارکسیستهای انقلابی دقیقا رد کردن امکان انقلاب سوسیالیستی در ایران است با بهانه “باید همه جا انقلاب شود”! گرایش مارکسیزم انقلابی را راست می بینم همانطور که تروتسکیزم را!

چهارم: علیرضا بیانی تایید می کند که سیاست لنین در برخورد با ازادی مخالف بعد از سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ کاملا چرخش کرده و سیاست اخراج و سرکوب مخالف رسمی شده اما توجیه شرعی می کند و همان ادعاهی لنین یعنی “نفوذ منشویکها و دهقانها و..نوکران امپریالیزم” را تکرار می کند! بعدش هم می فرماید “دوران تاریک لنین و تروتسکی”! بامزه نیست!

حرف من این بود و هست که سیاست سرکوب و اخراج مخالف درون حزب بلشویک بخشی از سیاست عمومی سرکوب در روسیه بود .لنین نتوانست جامعه ازاد بسازد و جامعه دیکتاتوری ساخت تا حکومتش را حفظ کند و سرکوب داخل حزب هم از زمان او و نه استالین شروع شد.

پنجم:

دستاورد مهم لنین این بود که مدعی شد که هر جای دنیا اگر کمونیستها توانش را داشتند باید تلاش برای انقلاب سوسیالیستی را جلو بکشند.او از این جهت اتفاقا بسیار عملگرا تر از مارکس برخورد کرد.لنین نه تنها جدائی از راستهای انترناسیونال دوم بود بلکه از این دیدگاه امکان شروع انقلاب سوسیالیستی در مقابل مارکس هم بود. اتفاقا جدلهای بین او و مارکسیتهای انترناسیونال دوم روی همین موضوع ثبت شده.

از دید من اما: “مارکسیتهای انقلابی” همان مسیر دکتر محیط ها را می روند.از مارکس هم عاریه می گیرند تا سیاست راست حمایت از سرمایه داری دموکراتیک و دوران گذار “همه با هم” را پیش ببرند. همان سیاست توده ایها! این ادای چپ در آوردنها برای پوشاندن ماهیت راست مارکسیتهای انقلابیست!

(۴) “مارکسیست –تروتسکیست” و “لنینیست”؟!

علیرضا بیانی هویت گروهش را اینگونه ارائه می دهد:

” گرایش مارکسیست های انقلابی با تکیه بر سنت های لنینیستی و تروتسکیزم، ریشه در کنگرۀ اول تا چهارم کمینترن و سپس بین الملل چهارم دارد”.

از دید من خارج از بی پرنسیبی های ارزان که خصائل شخصی این ادمهای “مارکسیت انقلابی” است، خود این هویت سازی بسیار سوال انگیز است.

تناقض نظریان لنین با انچه مارکس در افق انقلاب در اروپا می دید از یکسو و بحثهای تروتسکی  بعد از بیرون افتادن از قدرت ، با هیچ رو همخوانی ندارند. تروتسکی که ابزار سرکوب لنین بود و دستانش در خون هزاران کارگر آلوده بود بعد از فراری شدن ، دچار تجدید نظر” از موضع راست شد و افکارش بعد از سرنگون شدن بی ربط است به نقدی جدی به گذشته حکومتش.

چسباندن ایزم ها به مارکس و لنین و تروتسکی از جهات مختلفی برای مارکسیتهای انقلابی هم نتیجه ندارد.همانطور که برای هیچ فرقه دیگری نتیجه نداد.

دنیای امروز را باید با ابزارها و متدهای امروز با منطق و علم امروز سنجید. نتیجه گیریهای مارکس و لنین و تروتسکی مهر محدودیتهای زمانشان را دارد.چسبیدن به اون نامها نشان نداشتن هویت معاصر است. پرچم فرقه ایزم است.هر کس بلند کند به همین مصیبت علیرضا بیانی دچار می شود.

علیرضا بیانی نوشت:

” یکی از سطحی ترین افراد سیاسی که در تجربۀ سال های فعالیت سیاسی ام با آن مواجه شدم، سعید صالحی نیا این کادر و عضو اخراج شده از حزب کمونیست کارگری است.”

من فکر نمی کنم پرتاب این کلمات در بحثهای سیاسی کسی را متقاعد کند که علیرضا بیانی ، آدمی عمقی است! بهتر است قضاوت را بگذاریم به عهده خوانندگان!

مقالات دیگر:

(۱) علیرضا بیانی:نقد حزب کمونیست کارگری: جان کَندن های خرده بورژوازی در پروسۀ دگردیسی به بورژوازی

http://www.azadi-b.com/G/2013/09/post_432.html

(۲)سعید صالحی نیا: چند پاسخ برای مارکسیستهای انقلابی در دفاع از کمونیزم کارگری

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=43091

(۳)سعید صالحی نیا: چند نکته در مورد بحثهای ناصر احمدی برای اطلاع عموم!

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_255.html

(۴)سعید صالحی نیا:در حاشیه نقد دیر رس علیرضا بیانی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=38040