تسریع روند اضمحلال و از هم گسیختگی ارکان حاکمیت اسلامی! اعتدالشان بر باد است!

فرقی نمیکرد، چه جلیلی رٸیس جمهور می شد چه روحانی و حتی مشایی. منتها روحانی به نظر بهترین انتخابشان بود.

جناح رفسنجانی و شرکا را می توان یک گرایش سیاسی داخل مجموعۀ حاکمیت اسلامی دانست که بخشی از سرمایه اسلامی را نمایندگی میکند. رفسنجانی فصل مشترک اصولگرایان مجلس اسلامی، موتلفه و اصلاح طلبان به خارج حکومت پرت شده است. جناح رفسنجانی جایی است که هم میتوان با مقام ولایت بیعت کرد هم اصلاح طلب باقی ماند. روحانی محصول تمایل ناگزیر و مشترک اصولگرایان تیپ مجلس و لاریجانی و اصلاح طلبانِ تاکنون محروم از اهرمهای حکومتیِ حاکمیت سرمایه اسلامی به سمت جناح رفسنجانی است. تمایل دو طرف اصولگرا و اصلاح طلب به جناح رفسنجانی، جریان اصلاح طلبی خارج حکومت را در داخل ﺁن صاحب موقعیت جدیدی کرد. منتها نتیجه این اتفاق درادامه اش هرکدام ﺁنها را نیزچند شقه میکند. سرمایه اسلامی و حکومتش در ایران از صدر تا ذیل، از بقایای حزب اللهی های انجزه انجزه خوان تا دمکراسی دان ترین اصلاح طلبها محکوم به شقه شقه شدن و تبدیل به فرقه های متخاصم هستند. ازجمله توده ایسم هم شقه شقه می شود. ملی- اسلامیون و ناسیونالیسم طوق و هرگونه دمکراسی طلبی و غیره نیز دراین روند هم سرنوشتند. حاکمان سرمایه غرب به حضورهمۀ ﺁنها بسیار علاقمندند اما بخاطر در پیش داشتن سیاست سناریوی سیاه چندان نگران پراکندگی ﺁنان نیستند. زمانی که بتوانند راحت تر سرِ همه شان را به عنوان ﺁلترناتیو جمهوری اسلامی یکجا جمع کنند زمانی در ﺁینده است که زندگی مردم  را درﺁن مملکت به قعر فلاکت و تباهی رسانده باشند.

تسریع و تشدید روند درگیری فیمابین جناحهای داخل حکومت و باندهای سیاسی و اقتصادی موجود درﺁن  بدرجات فزاینده ای ناشی از فشار مطالبات و بالا رفتن حس انزجار مردم از حکومت است که لاینقطع وجود دارد و درهر پرده جدیدی که جمهوری اسلامی به نمایش می گذارد، رساتر و صریح تر خودنمایی می کند. کافی است یک صدای میلیونی ″مرگ بر جمهوری″ در خیابانهای تهران و یا هر شهر بزرگ دیگری بلند شود، بشدت صحنه سیاسی در ایران دگرگون خواهد شد. دکّان اشکال مختلف توده ایسم، ملی اسلامی، انواع اصلاح طلب و اصلاح طلب بازی، انواع ناسیونالیسم و حتی رضا پهلوی و همۀ ﺁنهایی که دور برش هستند و ﺁرزوهای دور و درازی در سر دارندرا تخته خواهد کرد. تنها ﺁن زمان معلوم می شود ﺁنهایی که از ابتدا لحظه ای از این حرف کوتاه نیامدند کجای صحنه سیاسی ﺁن مملکت واقع خواهند شد.

وضعیتی که هم اکنون برای انتخاب وزرا در داخل حاکمیت برقرار شده و تقلاهای طرفهای رقیب به قاپیدن اهرمهای قدرت از دست یکدیگر را تنها باید یک دست گرمی و ﺁماده شدن برای چند برابر شدنِ شدت رقابت و درگیری درداخل حکومت به حساب ﺁورد. اتفاقاً این بار جناح ولایت نقش چندانی درمهندسی ″انتخابات″ و ″خلق حماسه″ نداشت. کردیتش را باید به مجموعه مدیای مسلط حاکمیت غرب که با سرویس دادن به سیاست سرمایۀ غرب امرارمعاش میکنند، داد. ﺁنها توانستند تا این درجه رفسنجانی را به ″ﺁقا″ تحمیل کنند. میلشان البته این بود که بیشتر از این باشد. هرچند که حکومتگران غرب و بویژه ﺁمریکا در نهایت به جریان احمدی نژاد- مشایی بیشتر از بقیه ﺁنها دلبستگی دارند. لابیست های تیپ و طایفۀ ﺁنها تاکنون بیشترین اقبال را از جانب سران قدرت در ﺁمریکا کسب کرده اند. دلیلش این است که هم به لحاظ سرکوب نظامی دست قوی تری از رفسنجانی  و شرکای اصلاح طلبش دارند وهم حاضرند اسلامِ حاکم را ″غرب پسندتر″ش کنند. در این دوره ″انتخابات″ جناح حاکم برای خلاصی یافتن از سیاست امام زمانیِ احمدی نژاد- مشایی که میتوانست مورد پشتیبانی بیشتر سیاست غرب  قرار گیرد، ناگزیر به پذیرش رفسنجانی و دخیل بستگان به بارگاه او شد. در نتیجۀ گیر و خلاصها و دوکلاجه عوض کردن های تعجیلی جناح حاکم، جریان اصلاح طلبی احمدی نژاد- مشایی و همچنین  مصباح و طرفداران پروپا قرص خامنه ای ناگزیر تن به یک شکست سیاسی دادند. دار و دسته مصباح و امثالهم که حتی حوصلۀ سلام علیک کردن لاریجانی و شرکا با رفسنجانی را هم ندارند علیرغم بازنده از ﺁب درﺁمدن شان در ″انتخابات″ در تمام اهرمهای سیاسی، اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی کماکان بیشترین حضور را دارند. بدین سبب تعرضشان را به رفسنجانی و سایر رقبای به قدرت خزیده بلافاصله شروع کرده اند. منتها رکابداران امام زمان تمام سعیشان را هم اکنون بکار میبرند که خسارات وارده را به حداقل ممکن برسانند، دست به عصا راه بروند و کاملاً بی ﺁزار به نظر برسند. ″احمدی نژاد- مشایی″ یک جریان اصلاح طلبی است با ادعاهایی که اصلاح طلب تیپ خاتمی و موسوی جرٸت نزدیک شدن به ﺁنرا هرگز به خودشان نداده و نخواهند داد. اینها به مثابه یک جریان اصلاح طلبی جدید و ﺁلترناتیو جریان خاتمی و سبز درمقابل اصولگرایان تیپ لاریجانی وعمدۀ مجلس مافیای اسلامی بعلاوۀ رفسنجانی و شرکا در داخل حکومت ظهور کردند. ﺁنها برحسب ضرورتِ تداوم یافتن بقای جمهوری اسلامی با دردست داشتن بخشهای مهمی از اهرمهای قدرت سیاسی، اقتصادی و بلکه نظامی ﺁن، یک درمیان حرفهایی زدند و با هرکلک و چنگولک بازی که ازشان ساخته بود نمایشاتی دادند که خاتمی چی و سبزجماعت خوابِ به زبان ﺁوردن و انجام ﺁنها را هم نمی دیدند. منتها ﺁنها توان عمده کردن ﺁنچه را که لابلای داستانهای کوروش و زینب و رقیه  و حسین کرد شبستری از طرف احمدی نژاد و مشایی عرضه می شد را در داخل حاکمیت و درمیان اصلاح طلبان و ملی گرایان خارج حکومت بدست نیاورده و قدرت اجرایی را واگذار کردند.  با این وجود این جریان هنوز دراهرمهای سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی حاکمیت بی کس و کار نیست و خودش را بدون ﺁینده به حساب نمی ﺁورد. با حکمی که اخیراً احمدی نژاد به عنوان عضو تشخیص مصلحت از ″ﺁقا″ گرفته بعلاوۀ ١۶ میلیارد تومان شیتیله برای ″دانشگاه داش احمدی نژاد″  به روشنی معلوم است که جناح او نیز در″اعتدال″  انجام شده عجالتاً بدون سهم نبوده است. کاری را که خمینی با بنی صدر کرده بود را ﺁنها نتوانستند در مورد احمدی نژاد- مشایی به انجام برسانند. هرگز دیگر درﺁن موقعیت نیستند که بتوانند گوش رٸیس جمهور″خودسر″ را بگیرند پرتش کنند فرانسه. جالب است که احمدی نژاد به موقعیتی شبیه رفسنجانی در حاکمیت اسلامی دست پیدا کرده است. هم عضو ″مصلحت″ نظام است و هم ″دانشگاه″ باز کرده. به هرحال به مراتب بهتراز ″حصرخانگی″ و اینجورداستانهاست. هرچند که ﺁینده جریان اصلاح طلبی احمدی نژاد- مشایی بدرستی روشن نیست و احتمال اینکه کارشان در ادامۀ شدت یابی اختلافات به ″حصر خانگی″ و بلکه  زندان افراد نزدیکش بکشد را نیز میتوان متصور بود. منتها  خیالاتی که جناح جدید اصلاح طلبی با توجه به موقعیت جدیدی که در ﺁن قرار گرفته برای ﺁینده خود در سر می پروراند تا حد زیادی روشن است. یکی از احتمالات می تواند این باشد که احمدی نژاد خودش را رفته رفته برای پست ریاست تشخیص ″مصلحت نظام″ ﺁماده کند و یا ازهمین حالا به کمتر از ﺁن قانع نباشد و ﺁنرا سهم خودش در″اعتدال″ به حساب بیاورد. ﺁنهم با ″دانشگاهی″ با بودجه ای کافی و با شعبات مختلف علوم اسلامی برای کشف رموز امام زمان و امور موشک پرت کنی که به نظر از همین حالا قرار است مشایی همه کاره اش باشد. غلامحسین الهام که به اتفاق فاطمه رجبی همان اوایل کار برای احمدی نژاد سنگ تمام گذاشته بود و در جریان بالا گرفتن جنجالهای داستان مشایی قدری از ﺁنها فاصله دار شد مدتی است که پرو پاقرص دنبال ﺁنهاست و گفته است که این ″مقام″ برای احمدی نژاد کم است. احمدی نژاد هم قسم خورده  است که به خاطرامام زمان اگر تکه پاره اش هم کنند هرگز نقش محسن رضایی را به عهده نخواهد گرفت.

از جهتی به نظرمیرسد اشتیاق و تعجیل حاکمیت درﺁمریکا به حل قضیۀ ″اتمی بازی″ به مراتب بیشتر ازخودِ جمهوری اسلامی است. سران اسراٸیل سیاست″بازدارندگی″ دولت اوباما را مدام تهدید به شکست میکنند. جمهوری اسلامی همانقدر برای اوباما معضل است که حکومت اسراٸیل. حاکمان اسراٸیل به این سادگیها حاضر نیستند محور جمهوری اسلامی، حکومت بشاراسد و حزب الله لبنان و ″تهدید اسراٸیل به نابودی″ ازمیان برداشته شود. اوباما اصرار دارد سران اسراٸیل را متقاعد کند که سیاست ﺁنها تحت شرایط و اوضاع موجود کار نمی کند و بیشتر برمشکلات عدیدۀ ﺁمریکا درخاورمیانه و شمال ﺁفریقا می افزاید. هردو حکومت برای سران حاکمیت ﺁمریکا حکم قاطرهای چموش را درمنطقه دارند. احمدی نژاد- مشایی درنظرداشتند که تهدیدهای نظامی نسبت به اسراٸیل را به حداقل ممکن برسانند و به اتفاق سایر دولتهای مسلمان منطقه کار را برعلیه رقیب ″صیهونیسمِ نابکار″ بکشانند. حکومت اسلامی با دولت روحانی نیز با هزار دعوا و زد وخورد و خونین و مالین ممکن است در قبال اسراٸیل ناگزیر به اتخاذ همین سیاست تن بدهد. هرچند که دولت روحانی در مورد اعلام ″عدم مشروعیت وجودی کشور اسراٸیل″ لکنت زبان گرفته است. این سیاست همان ﺁرزوی های قدیمی رفسنجانی است که میخواهد رابطۀ ایران و غرب را چیزی شبیه رابطۀ عربستان با ﺁنها در بیاورد. منتها دیگر از نمایشات و حرفهای نوع مشایی از جمله با دایره و دنبک به صحنه ﺁوردن قرﺁن و ″ دورۀ اسلام گرایی دیگر به سر ﺁمدۀ″ در این دولت خبری نخواهد بود. کوروش نیز کمافی السابق قرار است با امام زمان دست به یکی کند و دوتایی ″ملت یهود″ و ″فلسطین مسلمان″ را از دست ″صیهونیسم جهانی″ برهانند. در فلسفه اسلامی احمدی نژاد- مشایی که جدیدترین تٸولوژی یا همان فلسفۀ اسلامی باید به حسابش ﺁورد، حکومت اسراٸیل نمایندۀ ″صیهونیسم جهانی″ و همان حکومت بابِل فرض گرفته می شود که کوروش ﺁن را بدون جنگ گرفت و ″قوم یهود″ را از اسارت رهانید.  به قول ملاها همه چیز امام زمان هنوزمعلوم نیست و تنها نشانه هایی از ﺁن وجود دارد که این روزها با روغن سوزی افتادن موتورحکومت اسلامی بعضی از ﺁن نشانه ها بیشتر ازهمیشه ﺁشکار شده. البته این فلسفۀ اسلامی فعلاً بایگانی شده و احتمال اینکه  فردا با یک قیافه نونوارشده به عنوان یک پای اصلی دعوای جهادگران تداوم عمرحکومت سرکوب وغارت اسلامی و این بار به نحو تعرضی تری دراطراف اهرمهای قدرت سیاسی ﺁن سربلند کند چندان ضعیف نیست. این فلسفه هرچه مسخره به نظربرسد از فلسفۀ اسلامیِ ″دانشگاه پسند″ مورد ادعای عبدالکریم سروش مسخره ترنیست. ﺁنها درحقیقت قصد دارند یک امر سیاسی معینی را پیش ببرند. مهم نیست موهوماتی که برای توجیح ﺁن سرهم میکنند تا چه درجه مضحک است. احمدی نژاد- مشایی خودشان را ذخیرۀ روز مبادای جمهوری اسلامی محسوب میکنند.

علیرغم همۀ تفاوتهای ظاهری درواقعیت امرهردو سیاستِ احمدی نژاد- مشایی و دار ودستۀ رفسنجانی درمقابل اسراٸیل یک هدف را دنبال می کنند که عبارت است از به حد اقل رساندن تقابلات و تهدیدهای نظامی و حالت کاملاً جنگ سردی بخشیدن به رقابتهای اقتصادی و سیاسی با ﺁن در سطح منطقه ترجیحاً بدون به رسمیت شناختن حکومت اسراٸیل.

در حال حاضر به نظر میرسد سیاست ″بازدارندگی″ اوباما درمقابل رقبایش درحاکمیت اسراٸیل رو به تقویت شدن و دست بالا گرفتن دارد. منتها چیرگی سیاست لیبرالهای حاکم ﺁمریکا بر سیاست سران حاکم اسراٸیل نیزعاقبت کارِ جمهوری اسلامی را با ﺁماده کردن شرایط برای تبدیل سرنوشت جامعه به سناریوی سیاه تمام خواهد کرد. بدین لحاظ است که حاکمان ﺁمریکا و سران دول غرب سران اسراٸیل را به صبر و خویشتنداری بیشتر اندرز می دهند. سران دول ﺁمریکا و غرب اگر موفق شوند در شرایط بروز وضعیت سناریوی سیاه، قدرت سیاسی را درایران تعیین تکلیف کنند همۀ نیّت شان از ابتدا معطوف به حفظ مذهب و به طریق اولی حفظ مذاهب درکنار و مویّد حاکمیت سرمایه خواهد بود. این یک موضوع مهم و اساسی سرمایه در جهان و بویژه در خاورمیانه و حساس ترین کشور موجود درﺁن است. ﺁنها در سال ۵٧ افساراسلام را بنا به ضروتهایی که منافعشان اقتضاﺀ میکرد کاملاً رها کردند تا هرچه خواست و توانست انجام دهد و بعد از پایان جنگ جمهوری اسلامی و حکومت صدام حسین و تکمیل کشتارهای ۶٠-۶٧ بود که ﺁنها به فکر در دست گرفتن  لگام اسلام حاکم افتادند و تا اینجا درمهارﺁن درماندند، تا جایی که سرنگونی حکومت اسلامی بدست مردم و در نتیجۀ ﺁن بی اعتباری کامل اسلام و هرگونه مذهب تهدیدشان می کند. با بروز شورشهای دوران پایانی ریاست جمهوری رفسنجانی جنبش سرنگونی طلب مردم ﺁغاز شد. علیرغم همۀ افت و خیزهایی که تا کنون این جنبش از سرگذرانده  و تمام کلنجارهایی که با خودش رفته، درواقعیت امر از همان زمان میتوان گفت که یک نبرد تاریخی فیمابین مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بی اعتباری اسلام  از یک طرف و از جهت دیگر ﺁمریکا و حکومتهای غربی و کلیۀ نحله های سیاسی سرمایه داری در اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای نجات اسلام با مهار جمهوری اسلامی،  تاثیر و یا نفوذ فزاینده تر درسیاست رسمی و ارکان حکومتی ﺁن شروع شد. هم اکنون هر دو طرف موقعیت خطیری را درمقابل یکدیگر ازسرمی گذرانند. بدنبال سومین دور نمایش ″انتخابات″ حاکمیت اسلامی در ایران  بعد از بن بستِ ریاست جمهوری رفسنجانی احتمال اینکه در این دوره از تداوم بقای عمرِ جمهوری اسلامی کار به جایی بکشد و ﺁن زمان  فرا برسد که یکی از طرفین باید شکست بخورد و دیگری پیروز میدان از ﺁب در بیاید بسیار بالاست. نتایج حاصله در صورت پیروزی مردم درسرنگونی جمهوری اسلامی میتواند به مثابۀ یک اتفاق بزرگ تاریخی یعنی سرنگون شدن حاکمیتِ ″مذهب رسمی و دیرینه وﺁبا اجدای و شناسنامۀ ملّی″ یک مملکتِ به لحاظ سیاسی و موقعیت جغرافیایی بسیار مهم و حساس، درتاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی جهان ثبت شود.

با بروز و قطعیت یافتن شرایط سناریوی سیاه و تباهی هرچه گسترده تر زندگی مردم، جنبش سرنگونی دچار مخاطرات جدی شده، پراکنده و بی رمق خواهد شد. در این صورت دانسته نیست که چه زمانی قراراست ققنوس ﺁزادی مردم در ﺁن سرزمین دوباره ازخاکستر تاریخ شکست خوردگان برخیزد.

هرچه بیشتر دست حاکمیتهای غربی درتعیین سرنوشت جمهوری اسلامی بازتر شود به همان درجه جمهوری اسلامی ازهم گسیخته تر خواهد شد. پروسۀ پایان دادن به داستان ″اتمی بازی″  بفرض که انجام ﺁن برایشان امرمقدوری هم باشد درجلوگیری از بی ثباتی و ازهم گسیختگی اوضاع جمهوری اسلامی نه تنها هیچگونه دست ﺁوردی برای کل حاکمیت نخواهد داشت بلکه به تشدید هرچه بیشتر درگیریهای داخل ﺁن دامن خواهد زد. از جهتی ادامه این روند ″خطر″ سرنگونی ﺁنرا به دست جنبش سرنگونی طلب مردم نیز افزایش می دهد. سرنگون شدن جمهوری اسلامی  به دست جنبش مردم در ایران صدای تهدید و نهیب بزرگی است که می تواند بیخ گوش کل سرمایه جهانی در این دورۀ بحرانی از حیاتش طنین بیاندازد. ﺁنها ناگزیر به  دنبال فراهم ﺁوردن زمینه هایی خواهند بود تا نتیجۀ کاربه تعیین تکلیف قدرت سیاسی درایران از جانب خودشان بیانجامد. همۀ تدارکاتی که از حالا می بینند و ﺁلترناتیو هایی که دارند سرهم میکنند برای دوران سناریوی سیاه است که انتظارش را می کشند. زیرا که امکان ندارد بشود حکومت جمهوری اسلامی زیر بارحتی یکی از مطالبات اساسی مردم برود و مردم یکی را دوتا و سه تا و . . . ده تا نکنند.

هیچکس به اندازه خامنه ای از این واقعیت تاریخی ﺁگاهی ندارد که کارت اسلام سیاسی در دست غرب و ﺁمریکا بود و بازی ﺁنها بود که امام را همه کارۀ ﺁن مملکت کرد. ﺁنها اتفاقاً ازصحبتهای تهدید ﺁمیز و سرکوبهای امام بسیارهم خشنود بودند وهیچگونه اعتراضی نیز از بابت کشتارهای قلع وقمع کننده اوهرگز نداشتند. منتها ″حضرت امام″ در راس ابواب جمعی ملا و مکلایش همۀ این جنایتها را درﺁغوش ″اسلام عزیز″ مرتکب شدند واز حساب قرﺁن و ″دین ﺁبا اجدادی، رسمی و شناسنامه ابدی″ مردم ﺁن مملکت خرج کردند. ونمیتوان به هیچ عنوان راهی برای تعدیلش جست. امکانی برای اندکی عقب نشینی موجود نیست.امکان تعدیل ولو اندک جمهوری اسلامی که درزندگی مادی و اجتماعی مردم کوچکترین تاثیر مثبتی داشته باشد در حاکمیت جمهوری اسلامی امری زمینی ومقدور نیست.

″تمامیت اسلام در خطراست″ حرفی است که خامنه ای خطاب به ﺁمریکا و حاکمان سرمایه درغرب می گوید و اخطاری است که به ﺁنها می دهد. خامنه ای ﺁنها را از سرنگونی تمامیت اسلام می ترساند. حکومتهای غربی و جناح حاکم به زعامت خامنه ای و کل الاجمعینِ جرگۀ اصلاح طلبان داخل و خارج حاکمیت اسلامی و حتی ملی گراها وسلطنت طلبها همگی از ابتدا درمورد این امرمهم و حساسشان یک توافق نظرِ نا نوشته و مستحکم درمیانشان برقرار است مبنی بر اینکه به هیچ قیمتی نباید جمهوری اسلامی بدست جنبش سرنگونی طلب مردم و نیروهای سیاسی که از ﺁن حمایت میکنند ازمیان برداشته شود. وقوع این اتفاق یعنی شکست قطعی تمام سیاستهای ﺁمریکا و کل دول سرمایه داری درگیردرسیاست ایران.

بنابراین حاکمان غرب ترجیح میدهند با تمدید عمر جمهوری اسلامی کار به قطعه قطعه شدن ارکان نگهدارندۀ ﺁن بکشد. تکمیل روند قطعه قطعه شدن ارکان حاکمیت اسلامی در ایران ﺁغاز بروز اوضاعی نظیرسوریه درﺁن ممکت خواهد بود. ﺁنوقت دول ﺁمریکا و غرب  راحت ″مشروعیت″ دخالت درتعیین سرنوشت ﺁنرا پیدا خواهند کرد. در سالهای ٣٢ و ۵٧ یعنی دوباردرگذشتۀ نه چندان دورﺁنها درایران قدرت سیاسی را تعیین کردند. هردوبارشرایطی ایجاد شده بود که میتوانست این امکان را فراهم کند تا مردم ﺁن مملکت شانس بیشتری برای مشارکت درتعیین سرنوشت اجتماعی و سیاسیشان به دست بیاورند. هر دو بار موقعیت به مراتب بهتری در مقایسه با اوضاع کنونی دراختیار ﺁمریکا و سایر دول غرب بود. حالا هرگز در ﺁن موقعیت نیستند. کارشان به مراتب دشوارتر از گذشته است. این بار برای دست یافتن به مقاصد سیاسی شان لازم است زندگی مردم در ﺁن مملکت را به طبقۀ هفتم یعنی قعر جهنم و مخوف ترین قسمت ﺁن که در قرﺁن و احدایث توصیف شده ببرند و ﺁنوقت وعدۀ طبقۀ ششم که حرارتش یک درجه خنک تر است را به مردم بدهند و مردم هم قبول کنند. فرضشان هم این است، کسی که در طبقه هفتم جهنم است حتماً وعدۀ طبقه ششم را جدی می گیرد. سوال ساده ای در میان است و پاسخش هم به همان سادگیست. این بار قراراست کدام طرف تعیین کنندۀ قدرت سیاسی در بزنگاه بعدی تاریخ ﺁن مملکت باشد؟ حکومتهای غربی و ﺁمریکا که حکومتی نظیرِعراق و لیبی و مصر را برای چندین و چند سالِ ﺁیندۀ ﺁن سرهم کنند یا مردم ایران که از ابتدا مشروعترین ﺁرزوی قابل حصول انسانی یعنی ﺁزادی و برابری و رفاه را در دلشان دارند؟  بی بی سی،  وی او ای و امثالهم یا طرفدارانِ سرنگونی تمامیت حاکمیت اسلامی به دست جنبش سرنگونی طلب مردم درایران؟ اگر جمهوری اسلامی به دست جنبش سرنگونی طلب مردم سرنگون شود اول از همه بی بی سی ازماتم شکست، خودش را به ﺁتش می کشد. یک نگاه ساده به اوضاع کنونی عراق نشان می دهد که ﺁمریکا و متحدان غربی اش با همین بی بی سی و مانند ﺁن با سرزمینی که گفته می شود بشر اولین شهر را در ﺁن ساخت و شروع به تولید و مبادله و ایجاد روابط گسترده تر انسانی کرد، چه کردند. ترکیب اجتماعی جامعۀ عراق را بر اساس شیعه و سنّی تعریف کردند و نیات سیاسی دمکراسی مآب شان را به مثابۀ  نظم حکومتیِ اکثریت و اقلیت شیعه و سنّی بنیان گذاشتند. با بنیانگذاری این نظم حکومتی و کاراکتریزه کردن جامعۀ عراق به شیعه و سنی ازهمان ابتدای کارشان به روشنی ﺁشکار بود که ﺁن سرزمین به این روز خواهد افتاد. از همان عکسی که نشان می داد ژنرال پاول پشت درِ اطاق ﺁیت الله سیستانی ایستاده تا اجازه دخول پیدا کند معلوم بود که ﺁینده عراق همینی خواهد بود که امروزاست. تو گویی از ابتدا  قصدشان این بود تا سرزمینی که گهوارۀ تمدن بشرخوانده می شود را هرچه بیشتر، گسترده تر و طولانی تر از تمدن امروزی بشرمحروم کنند. معلوم نیست چندین و چند زندگی و خانه و شهر دیگر باید در ﺁن مملکت نابود شود تا دورۀ نظم دمکراسی اسلامی که حکومت سرمایه ﺁمریکا در ﺁنجا بنا گذاشت به پایان برسد.

رفسنجانی ممکن است درحال حاضر از بابت ″عاقبت به خیر″ شدنش سراز پا نشناسد و حرفهایی بزند که احمدی نژاد و سایر باندهای مخالفش ازﺁن یاد داشت برداری کنند. منتها خامنه ای وضعش دیگر است. هیچکس نیست که به اندازه خود او بداند که رهبریِ چه بلبشوٸی را به نام او نوشته اند. فرق ″انتخابات″ اخیر با ″انتخابات″  قبلی در این است که این بار جناح حاکم، اصلاح طلبها را هم با خودش در تقلب شریک کرد. در ظاهر امر حالا باید حسابهای طرفین یکی شده باشد. منتها واقعیت چیز دیگری است. اصولگراهای طوق از بابت مشارکت اصلاح طلبها در تقلب اخیر بنا را براین گذاشتند تا رقیب را بخاطر اتهام دروغی که در مورد ″انتخابات″ پیشین به ﺁنها نسبت دادند در پیشگاه ″ولایت″ محاکمه کنند. حالا اصلاح طلبهایی که دست خودشان هم تا مرفق در تقلب است بابت اتهام دورغی که به ﺁنها وارد کرده اند باید پاسخگو باشند. تقلب در ″انتخابات″ جمهوری اسلامی  پای صندوقها صورت نمیگیرد و ربطی هم به رای دادن و رای ندادن کسی به کاندیداهایشان ندارد. انجام تقلب درﺁنجایی که عجولانه ناگزیرند به ″اعتدال″ی دست پیدا کنند برایشان یک امر ضروری می شود. ﺁنها درادعای خود در مقابل اصلاح طلبها محق هستند و درحقیقت روی این نقطه ضعف اصلاح طلبها انگشت میگذارند و مدام یاد ﺁورشان می شوند که اگر تقلب بد است شما چرا ایندفعه در ﺁن شرکت کردید؟ تقلب خوب است به شرطی که شما بتوانید ریش تان را کمی بلند تر کنید برگردید داخل حکومت و بروید سرِدم و دستگاههای خودتان؟  این سنگ را هیچ رقم اصلاح طلبی نمیتواند از سر راهشان بردارد.

تحت شرایط حاضر و حاکم بر داخل ارکان حکومتی جمهوری اسلامی حتی برداشته شدن هرگونه تحریم اقتصادی و دست یابی حاکمیت به منابع بیشترسود و ثروت تنها به گسترش ﺁتشِ درگیریهای صفوف متخاصم داخل ﺁن و باندهای موجود دراهرمهای حکومتی باشدت هرچه بیشتری دامن میزند. رقابت کینه جویانه و قاپیدن منابع سود و ثروت از دست یکدیگر از جهتی و فشار روز افزون انزجار جامعه از کل حاکمیت اسلامی از جهتی دیگر تعجیل فوق العاده ای را به درگیری جناحهای داخل جمهوری اسلامی تحمیل میکند. تحت شرایطی که در داخل حاکمیت شکل خواهد گرفت، جناحهای داخل حاکمیت به کیسۀ رفع تحریم هرگز اجازه پرشدن نخواهند داد تا بشود انتظار داشت که مردم از ﺁن مقدارش که سرریز میکند نصیبی ببرند.

باندهای حکومتی منشعب از احمدی نژاد- مشایی و از کل بدنۀ اصلی جریان اصولگرایی  تنها دو یا چند نفر نیستند که به این راحتی ازاهرمهای گردش سرمایه اسلامی و مدیریت مالی و صنعتی ﺁن، بانکها و موسسات وام پردازی و کارخانه ها  کنار گذاشته شوند. ﺁنها هنوز ابواب جمعی پرو پا قرص جناح منسوب به خامنه ای محسوب می شوند. منتها جریان اصلاح طلبی احمدی نژاد- مشایی تمام سعیشان را بکار می برند تا با پذیرشِ کمترین صدمات ممکن و حتی الامکان محتاطانه صدمات ناشی از واگذاری قدرت اجرایی را کمتر کنند.

سپاه پاسداران و مجموعۀ ارگانهای سرکوب جمهوری اسلامی نیزمثل بقیه دم و دستگاههای حکومتی، انواع گرایشها و صف بندیهای اصولگراهای تیپ لاریجانی و مجلس، اصولگراهای منشعب از بدنۀ اصلی اصولگرایی، اصلاح طلبهای تیپ احمدی نژاد- مشایی و بدرجاتِ بمراتب کمتری متاثر از جناحهای تاکنون محروم مانده از اهرمهای قدرت سیاسی سرمایه اسلامی درﺁن بزخو کرده اند. رفسنجانی و گرایشهای اصلاح طلبی که کاندیدایشان در″انتخابات″ رفسنجانی بود، عمدتاً درهیٸت یک جریان سهم خواهِ ″ گفتمانی″  و چک و چانه زنی در مدیریت گردش سرمایه واردِ حکومت و در ﺁن فعال مایشاﺀ می شوند. هرچند که ورود ″گفتمانی″ نیز ﺁنها را در بخشی از اهرمهای سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی کار بدست میکند، منتها موقعیت جدید ﺁنها تنها به تشدید و گسترش ﺁتشِ درگیری دامن میزند و ازﺁنجایی که در ادامۀ روند ایجاد شده در داخل حاکمیت برخورداری هر جناحی از اتوریته بیشتردرماشین سرکوب نظامی حکومت اهمیت بمراتب تعیین کننده تری پیدا میکند، رفسنجانی و تعقیب کنندگان اصلاح طلب او درداخل حاکمیت برای حفظ موقعیت خود ناگزیرندهرچه بیشتربه جریان اصولگرای لاریجانی ومجلس تمسک کنند و رفته رفته درﺁن حل شوند و ظاهر اصلاح طلبی شان هم کاملاً رنگ ببازد. هر بار بن بست ″گفتمان و چانه زنی″ در داخل جمهوری اسلامی از بار پیش زودتر فرا میرسد. بدین لحاظ جریان احمدی نژاد- مشایی که روی به بن بست رسیدن ″گفتمان و چانه زنی″  حساب باز کرده است، این شانس را برای خود محفوظ میدارد که به مثابۀ تنها جریان اصلاح طلب در داخل و خارج حاکمیت اسلامی شناخته و تثبیت شود.

عناصری از باندهای اصلاح طلبی جنس خاتمی و سبز که با مسامحۀ عمدی سران جناح حاکم ″شبانه و چراغ خاموش″ توانستند از طریق ″انتخابات شوراهای اسلامی شهرداریها″ وارد معرکه چرخاندن ارگانهای شهری جمهوری اسلامی شوند نیز در حاکمیت سرمایه اسلامی کار بدست می شوند. اتفاقاً با پیدایش شرایط جدید بر اثر توافق بر سر روحانی، باندهای دیگر بویژه رفسنجانی و طیف وسیعیی از گروندگان به او درداخلِ ارگانهای سرمایه حاکم تقویت می شوند. تقویت صفوف باندهای مختلف در داخل ارگانها و اهرمهای سیاسی، اقتصادی و لاجرم نظامی جمهوری اسلامی درحقیقت چیزی بجز تراکم حضور جناحهای متعدد و سهم طلب در داخل ارکان ﺁن نیست. بدین سبب نقطه تعادلی برایشان وجود نخواهد داشت. درواقعیت امر نقطه تعادلِ مفروض چیزی به جز کانون تشدید تخاصمات در داخل حکومت نخواهد بود. تاکنون بخش عمدۀ دعوا متوجه کاربدستان و سهم بران داخل حکومت با رقبای اسلامی سهم طلب دیگر ومحروم ازاهرمهای سیاسی و اقتصادی و بویژه نظامی خارج حکومت بود. البته سابقۀ جریان اصلاح طلبی در حکومت  و به طبع متعلقات خارج حکومتی اش از زمان خاتمی تا انتهای ″سبز″ تاکنون نشان دادند که نسبت به حفظ هرﺁنچه امکانات سیاسی و مدیریت اقتصادی که در داخل ارکان حکومت اسلامی بدست می ﺁورند قادر نخواهند بود حتی به اندازۀ زمان خاتمی جدیت به خرج بدهند و از ﺁنها مراقبت به عمل بیاورند. اصلاح طلبهای حاکمیت اسلامی و توابع اپوزیسیونی ﺁن به همراه مدیای سرمایه غرب هربارکه ″انتخابات″ است هفت دست ﺁفتابه لگن برای خوراک مردم جور میکنند ولی به قول همشهری ما، شام و نهار یوخ. تمدید این پروسه، سرنوشت اصلاح طلبی را نیز درهر دوره همپای بخش حاکم به ابتذال و مضحکه می کشد.  اصلاح طلبها زمان خاتمی اوضاعشان به مراتب درداخل حکومت بهتر از حالا بود. تعدادی از ﺁدمکشان مکتب اما م (ره) بعد از شورشهای پایان دورۀ رفسنجانی چندماهه پوپریست شده به همراه لیبرالهای وطنی که دکارتیسم و دمکراتیسم تا ماکیاولیسم شان عود کرده بود میدان دار صحنه سیاسی ایران شده بودند و خاتمی قرار بود برایشان اسلام را به تمدن گره بزند دست ﺁخر تدارکچی کلیتِ حاکمیت به سبکِ خامنه ای و شرکا از ﺁب درﺁمد و پوپریستها و ماکیاولیستها اعلام بن بست کردند. حالا با این اوضاع متزلزل سیاسی، نظامی و اقتصادی حکومت اسلامی در مملکتی که مردم ″ ناهی منکر″ و مامور حجاب را ماه رمضون کتک میزنند و یک رٸیس جمهور، گویا و شاید نصفهِ نیمه  اصلاح طلب پلاستیکی چه کاری ازشان ساخته است؟ تو گویی این بار اصلاح طلبها به طور جدی قصد دارند در این پرده از نمایش ″انتخابات″ جمهوری اسلامی، نقش امام حسن را در مقابل معاویه بازی کنند. ارث بابایشان را بگیرند و کاری به کار معاویه نداشته باشند. منتهاحسین شریعتمداری یا همان ″ازرق شامیِ″ اصلاح طلبها که حضرت عباس با یک تیغ کشیدن خودش و اسبش را دونیم کرد، قصد دارد هرطوری شده بلای صحرای کربلا را بر سرشان بیاورد. نامبرده از ابتدا فقط ده درصد برای اصلاح طلبان در داخل حکومت جا قاٸل شده بود. حالا تمایل زیادی دارد که ﺁنرا هم پس بگیرد. مصباح یزدی گفته است که ﺁنها میروند خودشان را برای چهارسال بعد ﺁماده کنند. اطرافیانش میگویند که حاج ﺁقا منظورش چهارماه بعد بود. شجونی که از همین حالا تعارفات را کنار گذاشته همان مهر ″خیانت″ را به پیشانی رفسنجانی کوبید و خاتمی را هم کماکان ازجملۀ اعداد خارج کرد. اگر از او سوال کنند شجونی باکی ندارد که بگوید این حرف را از قول ″ ﺁقا″ گفته. اکبرگنجی اعلام کرده که اوایل کارش جای دوست و دشمن را عوضی گرفته بوده. مرشدِ معرکه هم گفت، احسن! ابراهیم نبوی که از اوایل کار خاتمی تا مدت مدیدی محبوب قلوب اصلاح طلبان خارج حکومت شده بود ضمن سپاسگزاری از درایت رهبر به رٸیس جمهور″منتخب″ گفت، علیه سلاما، مبادا تندروی کنی و حرف ″ﺁقا″ را زمین بگذاری. برو ولی گاماس گاماس. شیرین عبادی هم که مدتهاست به دنبال یک جای سفت روی زمین  برای ایستادن می گردد خیلی محترمانه گفت که گویا جایزه نوبل را برای این به اودادند که معتقد بود اسلام با دمکراسی جوردرمی ﺁید.  لابد میخواهد بگوید خودش هم تازگیها  دستگیرش شده که برای چه به او جایزۀ نوبل دادند. گل سرسبد مکتب اسلام، عبدالکریم سروش که فرقه موند بالای اسلامی ایشون دور و بردانشگاهها پرسه میزند، گفتند که رسول الله رویا می دیده،  وحی هم در کارنبوده.معلوم نیست در فلسفه اسلامی ایشون تکلیف جبرییل امین چه می شود؟  در مورد رابطه الله و ابلیس یک روایت که به نظر درست ترین روایت باشد می گوید، ابلیس از ابتدا همه کارۀ بارگاه الهی بود و هنگامی که کفر خلایق را فرا گرفت و درزمین کسی نماز نمی گزارد و عرش کبریا به لرزه درﺁمد. ﺁنگاه الله فرمود که او با حفظ سمت، ابلیس ناجنس شود و مامور فریب خلایق. احمدی نژاد و مشایی هم فعلاً مشغول صلاح و مشورت در اتصال با امام زمان هستند تا بلکه دستشان بیشتر باز گذاشته شود بروند موسسۀ ″بهار″ و مخلّفات دیگرش را درست کنند. البته اگر کار حکومت به ″حصر خانگی″ ﺁنها هم بکشد رکابداران امام زمان ناگزیر از ﺁن استقبال میکنند. جریان احمدی نژاد- مشایی بهترین و ﺁخرین مدل ترین فراوردۀ اصلاح طلبی است که تا کنون دستگاه سیاسی- ایدٸولوژیک جمهوری اسلامی قادر به عرضه ﺁن به بازار سرمایه اسلامی شده. ﺁنها خودشان را ﺁخرین تیر ترکش نظام جمهوری اسلامی میدانند و حق هم دارند اینطوری فکر کنند.ﺁنها پیش خودشان حساب میکنند  این بار تنفر و انزجار مردم از تیپ و طایفه خاتمی، سبز و رفسنجانی ﺁنچنان بالا خواهد گرفت که ″بهار″ ﺁنها را در بورس ″انتخابات″ بعدی قرار خواهد داد. و چه بسا فکر کنند که خیلی زودتر از چهار سال به این موقعیت دست خواهند یافت. ازاین نظر امیدوارهستند که بتوانند به مثابه ﺁلترناتیو بعدی اپوزیسیون اصلاح طلب و ملی گرای خارج حکومت با برخورداری از پتانسیل قوی درداخل حاکمیت اسلامی در مقابل خیل اصولگرای درقدرت واصلاح طلب های اصولی تر شده  که سهمی در قدرت سیاسی بدست ﺁوردند ظاهر شوند. ﺁنها کافی است تا زمانی که بن بست ″اعتدال″ هم اعلام شود به نحوی دست نخورده ویا کمتر صدمه دیده درحول و حوش قدرت سیاسی مطرح باشند و دوام بیاورند. ″بهارِ″ ﺁنها قادر است برای مصلحت نظام امام زمان را هم نه با این اشکال تقلبی که هراز گاهی در گوشه ای ظهور میکند بلکه بطور رسمی و ممهور به مهر حکومت اسلامی از چاه بالا بکشد. احمدی نژاد- مشایی تنها خود را نیازمند زمان میدانند. امام زمان یعنی به سیم ﺁخر زدن. و این کار ساده نیست، زمان میبرد. اصلاً برای همین است که معروفیتش به امام زمان است. یعنی اینکه بشود زمان ظهورش را به تعویق انداخت. راستی میدانستید اگر امام زمان بیاید دیگر نماز و روزه وعبادت و حجاب و کلّیه تکالیف شرعی و کوفت و زهر مارِ اسلامی لغو می شود؟ بعید نیست اوضاع به شکلی در بیاید که شما این حرف را اززبان مشایی البته اگرسرش را تا ﺁنموقع از دست نداد و یا دوا خورش نکردند، بشنوید. البته او همۀ این حرفها را برای اینکه اسلام نه تنها باقی بماند بلکه جهانی هم بشود می گوید. درست است که با ظهور امام زمان خیلی چیزهای دست و پاگیر از بین میرود ولی اسلام سر جای خودش باقی میماند با این فرق که بعد از ظهورحضرت در سرزمین اسلام از باله دریاچه قو بگیر تا رقص شکم و سالسا و انواع دیگر ایرانی از جمله روحوضی و عنتر بازی به سبک اسلامی و به زعامت امام نقی وزیر فرهنگ و تٸاتر و سینمای وقت کاملاً  حلال حساب شده و اجرا خواهد گردید. ضمناً اگر این روزها به تعدادی توده ای برخوردید که دیدید دارند از احمدی نژاد و کارهایش دفاع میکنند تعجب نکنید. از حالا دست به کار شدند  دارند برنامه اشان را برای چهار سال ﺁینده جور می کنند.

در″انتخابات شورای اسلامی شهرِ″ یکی از شهرهای نسبتاً کوچک ایران، تعدادی از کاندیداها هر یک تا دویست میلیون تومان خرج شام و نهار و پرداخت رشوه به رای دهندگان میکنند. دراطراف صندوقها، رای دهندگان راجع به اینکه قیمت هررای بین بیست تا بیست و پنج هزار تومان تمام می شود صحبت میکنند. با ″انتخاب″ روحانی از هم اکنون یکی از پروژه های معوّق ماندۀ توسعۀ شهری و تسهیلات بانکی اش از چنگ یک باند قدیمی تر بدر ﺁمده به باند جدیدی منتقل شده است. کاراکتر روابط داخلی و اجتماعی وعملکرد تشکیلاتی جناحها و باندهای حکومتی وابسته به ﺁنها از کوچکترینشان درشهرهای کوچک و تا بزرگترینشان در شهرهای بزرگ ﺁن مملکت، مشابۀ هم، فوق العاده عقب افتاده و قرون وسطایی است. ﺁنها را میتوان نوع شرقی و اسلامی از نوع باندهای مافیایی موجود در ﺁمریکای شمالی و مرکزی دانست که در ایران توانستند قدرت سیاسی را از ﺁن خود کنند. هرکدام از باندهای موجود در مجموعۀ دستگاههای سیاسی، اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی به جناحهای مختلف سرمایه اسلامی وابسته اند. در″انتخابات″ ریاست جمهوری اخیر باندهای اصلاح طلبِ نوع خاتمی و سبز و رفسنجانی نیزعملاً درسطح شوراهای اسلامی شهر مشارکت داده شدند. به نظرمیرسد اصولگراها اینبارناگزیر شدند تا حریف اصلاح طلب را به داخل رینگ دعوت کنند.

اوضاع تا ﺁن درجه برای جمهوری اسلامی مخاطره ﺁمیز است که رٸیس جمهور ″منتخب″

همینطور که قطره چکانی مواضعش را اعلام می کند زمین زیرپایش هم داغ تر می شود. کلیدِ روحانی کلیدِ گشایش فصل جدیدی از کشمکشهای به مراتب حادتر از گذشته  در داخل ارکان جمهوری است. حسن روحانی رٸیس جمهورِهمۀ جناحهای متخاصم است. همه جناحها و باندهای مربوط به هرکدامشان، قراراست در پوزیشن حمایت از او قرار بگیرند، حتی احمدی- نژاد مشایی. بدین لحاظ رٸیس جمهورشان برای نگهداشتن این تعادل بجزلاطاٸلات معمول اسلامی هر جمله ای بگوید که برای جناحها و باندهای مربوط به هرکدامشان معنی سیاسی متفاوتی بدهد، بابت هرجمله اش باید قرآن بردارد استخاره کند.

به وجه اسلامی گفته میشود این دفعه مقام ریاست جمهوری شان گوشت قربانیست.

میتوان شاهد بالا گرفتن و تشدید دعواهای داخل حکومت و نظاره گر وقوع انواع اتفاقات جنایت ﺁمیز از جانب حاکمیت اسلامی درسطح جامعه ماند. میتوان افتراق ِ هرچه بیشتر و ازهم گسیختگی ارکان حاکمیت سرمایه اسلامی را در خود مثبت تلقی کرد. منتها درنتیجۀ تداوم و تعدد مراحل ﺁن نه تنها به اندازۀ یک سرسوزن سطح زندگی جامعه بهبود نخواهد یافت بلکه کماکان پروسه تزایدِ دامنۀ فقر وعدم امنیت زندگی فردی و اجتماعی مردم به مراتب تشدید خواهد شد. فقر و محرومیت مولود همۀ مصیبتها و نابهنجاریهایی است که جامعه بشری متحمل ﺁن میشود. لمپنیسم و باور به قدرت موجود و یا موجودات موهوم، هر دو مقوله محصول واقعیتِ حضور و گسترش فقر درجامعه هستند. هرچه فقر گسترده تر، مذهب و انواع فرقه های مذهبی و لمپنیسم دامنه دارتر. ﺁدمی که به فقر تسلیم می شود مذهب و خرافه را برای قابل تحمل تر کردنِ مشقات زندگی اش طلب میکند و این چیزی است که یک حکومت اسلامی با تمام وجودش به ﺁن نیاز دارد. دیگر از فرﺁورده های اصلیِ تسلیم شدنِ بخشهای هرچه وسیعتری از جامعه  به فقر، لمپنیسم است. حاکمیت سرمایه اسلامی از لمپنیسم تغذیۀ پرسنلی میکند و باندهای مختلف لمپنیسم اسلامی تنها یک مشت بسیجی نیستند. همۀ ارکان حکومتی از جمله ارگانهای مالی، صنعتی، ﺁموزشی، فرهنگی، ورزشی و نظامی ﺁن با یک نوع تلقی منبعث از فقه و احکامِ شاخۀ شیعۀ اسلام اداره می شوند. از نقطه نظر سرمایه اسلامی رابطه صاحب سرمایه با صاحب نیروی کار براساس احکام و تلقی فقهی ﺁن، مشابۀ رابطۀ برده دار با برده است. احکام اسلامی از هر فرقه ای که باشند درحقیقت احکام متعلق به جامعه عهد عتیقند. درجوامع عتیق خاورمیانه احکام مذهبی و فقه به مثابه قوانین مدنی از جمله مقررات مربوط به روابط اقتصادی، فرهنگی، قضایی و جزایی، ازدواج و غیره عمل میکردند. حکومت اسلامی احکام فقهی و تلقی برده دار از مردمِ جامعه ای که در ﺁن زندگی میکرد را نه تنها به روابط و قوانین مدنی یک جامعه قرن بیست و یکمی اعمال میکند بلکه به مدیریت بخشهای تولیدی، خدماتی و مالی سرمایه نیز تسّری می بخشد. در کارخانه ها، مراکز و موسسات تولیدی سود ﺁور و سودِ کافی نیاور و همۀ ﺁنهایی که این روزها صدتا وهزارتا و چند هزارتا کارگر اخراج میکنند چیزی بنام کارفرما و سرمایه گذار طبق تعریف معمول، جاری و متعارف سرمایه وجود ندارد. در بیشتر موسسات تولیدی ، خدماتی، ورزشی و هرکجا سود و ثروت کلانی در کار است چه دولتی حساب بشود چه خصوصی فرقی نمیکند،  کارفرماها کسانی بجزاعضای یک باند وابسته و صاحب سهمِ  حاکمیت  سرمایه اسلامی نیستند. روابط ″حضرت عباسی″ و بده بستانهای ضمنی از نوع ″حق العمل کاری″ در تمام سطوح روابط داخلی شان برقرار است. ″چکی″ معامله می کنند. درسطوح ″مدیریت″ و روٸسای باندها بده بستانها قول  قراری و سفارشی است و ضوابط معینی برای دریافتها و پرداختهای فیمابین وجود ندارد و غالباً با توجیهات شرعی سند سازی صورت می گیرد.  حسابرسی درسطوح ″مدیریت″ هم اگر وجود داشته باشد فرمالیته وکشک است و درحدِ سبیل چرب کنی است که البته دستور فقهی برای حلالیت شرعی بخشیدن به انواع رشوه خواری و رشوه پردازی هم وجود دارد. انواع پروژه های شهری وکشوری که از درﺁمد کشورخرج میکنند اعم از پروژه های سپاه پاسداران و غیرﺁن در راسشان کافرماها از جنسِ عوامل وابسته به جناح حاکم و بخش احمدی نژاد- مشایی و انواع دیگرشان هستند بعلاوۀ  کارفرماهای تیپ رفسنجانی و اصلاح طلب که ﺁنها نیز صف کشیده اند تا داخل شوند. اتفاقاً اضافه شدن ﺁنها و به طبع بالا رفتن دور رقابت شان یکی از فاکتورهای موثردرتشدید خصومتهای موجود درمیان گردانندگان اهرمهای قدرت سیاسی حاکمیت خواهد بود.

نظام حکومتیِ برده داری، برده دار را صاحب برده و کل هستی اش می داند و به رسمیت می شناسد. نظام سرمایه داری طبق تعریف ملزم به خرید نیروی کار از کارگر است. سرمایه اسلامی و گردانندگانش از منظر دیگری به همۀ متعلقات اساسی و مدنی جامعۀ تحت حکومتشان نگاه میکنند. اِعمال و اجرا نمودن تلقیات و احکام عهد برده داری در تمام سطوح سیاسی، اجتماعی و مدیریت گردش سرمایه، کاراکتر ویژه ای به کارکرِد سرمایه در ایران میدهد و به همین لحاظ سرمایه اسلامی نامیده می شود. سرمایه اسلامی از دو ویژگی اساسی  که لازم و ملزوم یکدیگرند برخوردار است و به سبب ﺁنها به ضوابط بدیهی و جا افتادۀ گردش متعارف سرمایه تعرض میکند. به لحاظ مشحون بودن از تلقیات جامعه برده داری، سرمایه اسلامی خود را مجاز میداند درجۀ استثمار طبقه کارگر را تا حد بردگی کارگران افزایش دهد.علیرغم تعرض سرمایه اسلامی به ضوابط متعارف کار و سرمایه، ویژگی اول سرمایه اسلامی برای کلیۀ قطبهای مختلف سرمایه در گردش جهانی و حتی برای جناحهای دیگر و محروم از اهرمهای گردش سرمایه در ایران مطلوبیت تام و تمام دارد. این خصلت سرمایه اسلامی برای کل سرمایه جهانی به ویژه در کشوری در موقعیت ایران به شدت تحریص کننده است. سرمایه هرکجای دنیا که برایش مقدور باشد این ضابطۀ متعارف و به نظر جا افتاده اش را بشکند مشکلی با ﺁن نخواهد داشت. سرمایه داری هیچگونه مشکلی ندارد که درجایی روی کره زمین امروزه روز مثل دوران پاگیری و تثبیت اش کارگران را در غیرانسانی ترین وضع و درحد غیر قابل تصوری با کمترین دستمزد ممکن بکار بکشد. مگر در بنگلادش چکار میکنند؟ حکومتهای غربی کشته مردۀ این خاصیت سرمایه اسلامی اند. خط فقر در ایران در خوشبینانه ترین حالت با توجه به قیمت کنونی دلار ومجموعه ثروت تولید شده درﺁن مملکت ، ۴ تا ۵ میلیون تومان در ماه است. دستمزد پایه کارگر بعلاوۀ همۀ مرارتهایی که تحمل می کند تا چیزی به ﺁن بیافزاید در ایران از ٨ برابر خط فقرهم کمتر است. هرروز به تعداد افشاگیریهای باندهای رقیب در داخل ارکان جمهوری اسلامی علیه یکدیگر درمورد اختلاسهای چند میلیارد دلاری افزوده می شود به نحوی که دیگر شماره اش دارد از دست میرود. مملکتی که در ﺁن اینهمه ثروت تولید می شود و تا ایندرجه درﺁن فقر گسترده است، این اگر نامش استثمار درحد بردگی نیست پس چیست؟

ویژگی لازم و بنیادی دیگر سرمایه اسلامی براساس اِعمال همان تلقیات عهد عتیقی در مدیریت سرمایه، این است که مجراهای تعریف شدۀ سود و ثروت را درهم می شکند و جریان سود و ثروت را تنها به یک کانال یعنی به خزانۀ پیغمبر، خلیفه و امام،  نایب امام و  ولایت فقیه سوق می دهد و روند متعارف ﺁنرا مختل میکند. در نتیجه قدرت سیاسی نیز به شدت نیاز به تمرکز هرچه فشرده تر پیدا میکند. بدین لحاظ بخشهای متعدد سرمایه درایران بیشترین مشکلات را با جناح حاکم ﺁن پیدا میکنند. سرمایه اسلامی جناح پذیر نیست. همۀ سیاست سرمایه در مملکت بدون استثناﺀ باید سر در ﺁخور ″ پیغمبر، خلیفه، امام و یا ولایت فقیه″ داشته باشد. درواقع این سرمایه است که باید تنها با ساز امام و احکام اسلام برقصد.  تنها به این دلیل است که حکومتهای غربی جناح حاکم جمهوری اسلامی را اسلام تندرو (رادیکال) و اصلاح طلبهای ایرانی ﺁنها را انحصارطلب خطاب میکنند. تا ﺁنجا که به تداوم حاکمیت اسلامی مربوط می شود حکومتهای غربی و اپوزیسیون راست ایرانی باید هلو را با تمام هسته اش ببلعند. هرحکومت اسلامی ضرورتاً نیاز و میل به خلیفه و امام و نایب امام دارد. درغیر این صورت از کاراکتر سیاسی و اجتماعی یک حکومت اسلامی برخوردار نخواهد بود. اردوغان فرقی با خاتمی و موسوی و کروبی ندارد منتها وقتی مردم علیه حکومتش بلند می شوند خودش بی تعارف نقش خلیفۀ مسلمین را به عهده می گیرد. بعید نیست فردا عبدالله گل و یا یکی مثل او دار و دسته خودش را جور کند و درنقش اپوزیسیون جناح اردوغان درحاکمیت اسلامی ترکیه ظاهر شود. گردش سرمایه درترکیه ﺁنچنان که باید در تسخیر اسلام و قواعد شرعی ﺁن نیست منتها در ﺁن مملکتی که دیگراین موضوع به لحاظ اجتماعی جا افتاده که دختر و پسرهمدیگر را در اماکن عمومی ببوسند وقتی کسی در راس حکومت بگوید دختر و پسر نباید یکدیگر را در اتوبوس و خیابانها ببوسند ازهمین یک قلم نمونه، بدان که پس کله سران این حکومت خلیفه جاخوش کرده. حکومت اسلامی ترکیه میرود تا اسلام ″اروپاپسند″ را هم به ″اسلام رادیکال″ همجنس خمینی تبدیل کند. مشکلشان تنها ماچ و بوسه جوانان در گذرگاهها نیست. این تازه شروع کار حکومت اسلامی است. مسٸله این است که همه باید از کیسۀ خلیفه بخورند و شکرگزار درگاهِ  وحدانیت باشند. هرحکومتی مذهبی در صورت تداوم یافتنش کارش به اینجا می کشد. نه فقط جامعه بلکه سرمایه در گردش در تمام وجوهش، باید خودش را با شیوۀ حکومتی اسلامی تطبیق بدهد. امکان ندارد حکومت اسلامی ترکیه قادرباشد سطح اعمال خشونت به مراتب تشدید یافته کنونیِ وارده به جنبش مردم را ذره ای کاهش دهد و حضور سیاسی اسلام در جامعۀ ترکیه بدون هیچگونه خاصیتِ سیاسی نشده و از بین نرود. عدم خاصیت و بی اعتباری سیاسی مذهب در جامعه، حضور اجتماعی و فرهنگی ﺁنرا نیز زیرسوال می برد و بی خاصیت میکند.

 نباید اجازه داد کار تمدید عمر جمهوری اسلامی به قطعه قطعه شدن کامل باندهای حکومتی سرمایه اسلامی کشانده شود. تحت شرایط حاضر باندهای حکومتی در داخل ارکان جمهوری اسلامی و ارگانهای متعدد ﺁن هیچکدام به تنهایی قادر به عمل، به عنوان یک نیروی مستقل و خودکفا نیستند و تنها به صورت گرایشهای متعددی وجود دارند.

هر″انتخابات″ی را که جمهوری اسلامی از سرمی گذراند تازه یک پرده جدید از زد و خورد در سطوح وسیع تر و عمق بیشتری در داخل حاکمیت شروع می شود. در وضعیت جدیدی که در داخل حاکمیت در حال شکل گرفتن است هرگرایشی درﺁن به سمت یارگیری بیشترو تثبیت منابع مالی و نظامی خود و تلاش برای در اختیار گرفتن هرچه بیشتر اهرمهای سیاسی، اقتصادی و نظامی رانده می شود. هرچند که دراین میان سر جماعت اصلاح طلب به قدرت خزیده و امیدوارانِ خارج حکومتیشان بی کلاه خواهد ماند. به نظر نمی رسد رفسنجانی قادر باشد درمیان دستگاههای نظامی و سرکوب جمهوری اسلامی زمین سفتی برای ایستادن وعرض اندامِ اصلاح طلبهایی که زعامت او را پذیرفته اند پیدا کند. منتها اینها را سیاست سرمایه غرب و مدیای رسمی ﺁنها تا بروز بی ثباتی کامل در ارکان و اهرمهای سیاسی، اقتصادی و نظامی حاکمیت اسلامی به انحاﺀ مختلف مورد پشتیبانی قرار خواهند داد. تسریع و تکمیل روند ﺁغاز شده درداخل حاکمیت اسلامی درعین حال که انسجام کلیت حاکمیت اسلامی را کاملاً مضمحل میکند بیشترین صدمات را نیزبه زندگی وهستی مردم وارد خواهد کرد و وقوع اسفناکترین تباهی را به سرنوشت جامعه سبب خواهد شد.

نباید اجازه داد با کشاندن سرنوشت مردم ایران به سناریوی سیاه، خون به جنبش مردم بپاشند. از زمانی که منصور حکمت که بیشترین سرِدوستی را با مردم داشت پیشنهاد برهم زدن صندوقهای ″انتخابات″ جمهوری اسلامی را داد کمونیسم کارگری همچنان برهمان سراست، حتی اگر جنبش مردم هر بار در بهترین شرایط ممکن این انتخاب را نکند. منتها سرنگونی تنها انتخابی است که شرایط را به نحوی خواهد گرداند که مردم بتوانند مهر ﺁزادی، برابری و رفاه به ﺁتیۀ خود و زندگی انسان در ﺁن مملکت بکوبند. شورشهای دوران پایانی ریاست جمهوری رفسنجانی، خیزش هجدۀ تیر و ضد عاشورای ٨٨ هر سه به وضوع نشان دادند که همیشه یک پتانسیل قوی برای فعلیت بخشیدن به سرنگونی جمهوری اسلامی در جنبش مردم وجود دارد. از زمان شروع حکومت خاتمی تا کنون مردم ایران به هیچ عنوان ناگزیر نبودند شانزده سال دوران تمدید تباهی، کشتار و خشونتهای عدیدۀ وارده به زندگی شان را تحمل کنند و هم اکنون نیز ناگزیرنیستند به نابودی بیشتر هستی شان تن بدهند.

کمونیسم کارگری به مثابۀ مدافع و مروج منویات انسانی بخش سوسیالیست طبقه کارگر ایران مصمم است تا درفعلیت یافتن امر سرنگونی جمهوری اسلامی بیشترین مشارکت را درجنبش سرنگونی طلب مردم داشته باشد. تلاش برای فعلیت بخشیدن به جنبش سرنگونی طلب مردم از وظایف عاجل کمونیسم کارگری است.

سرنگون باد حکومت سرکوب وغارت اسلامی

زنده باد ﺁزادی، برابری و رفاه

زنده باد کمونیسم کارگری منصور حکمت

بیست و پنجم ﺁگست ٢٠١٣