دو شعر … زخم زن و … لباس عروسى / ناهید وفائى

زخم زن!
زن خانه داری
همیشه با نگرانی از خود می پرسید:
« برای صبحانه به بچه هام چی بدم؟
برای صبحانه به شوهرم چی بدم؟
برای ناهار چی براشون درست کنم ؟
برای شام چی براشون درست کنم ؟
بچه هام لباس تمیز دارن؟
شوهرم لباس تمیز داره؟
اونا به چی نیاز دارن؟
چطور خوشحال شون کنم؟
چکار کنم که آرامش داشته باشن؟
چکار کنم که موفق باشن؟
چکار کنم که مریض نشن؟
چکار کنم که اگه مریض شدن زود خوب بشن؟
وای، اگه یه بلایی سرشون بیاد چکار کنم؟
خونه به اندازی کافی تمیزه؟
همه چیز مرتبه؟….».
…………….
ولی هیچکس
هیچوقت
از او نپرسید
برای زخم عمیق قلب ات
زخم نادیده گرفته شدن ات
به چه مقدار چسب نیاز داری؟
و عاقبت روزی که مرد
آنقدر سبک بود
که حتی مورچه ای هم می توانست بلندش کند
مثل میواه ای که عصاره اش را کشیده باشند
هسته اش را پرت کرده باشند
و پوست اش را جلو آفتاب خشک کرده باشند
خشکیده بود
*****
کی می گوید که آن زن مرده بود
آن زن «دق مرگ شده بود»!
آخر شوهرش او را
برابر با صفر می دید
شوهرش زن دوم آورده بود
ناهید وفائی
۲۷٫۰۸٫۲۰۱۳

……………………………………

لباس عروسی

بسیاری از دختران جوان همیشه کلمه ی ازدواج و خوشبختی را مترادف شنیده اند  و یکی از بزرگترین آرزوهای شان به تن کردن لباس سفید و زیبای عروسی است. اما دیری نمی پاید که آنها متوجه می شوند که لباس عروسی دامی بیش نیست و ازدواج یک زن، وسیله ای است برای ناپدید شدن. زیرا در جامعه ی مرد سالار همیشه مردان حرف اول و آخر را می زنند و نیازهای زنان در رابطه ی زناشویی محو می شوند. شعر زیر را در این رابطه نوشته ام.

دخترک خندان لباس عروسی را
در جعبه ی زیبایی گذاشت
و به عنوان سمبل خوشبختی
آن را روی طاقچه گذاشت
سالها گذشت و یک روز پیرزنِ غمگین
لباس عروسی را دور انداخت
سپس زمزمه کنان گفت
به کلاغ جوانی قبل از پرواز :
«اگر به دیار دور دست سفر می کنی
به عنوان سوغاتی برایم کلید بیاور
که از این دام فریبنده فرار کنم
و یک شعبده باز که می تواند
زنان ناپدید را پدیدار کند».
ناهید وفائی
‏۲۷٫۰۸٫۲۰۱۳