جنبش توده ای برای سرنگونی یا انقلاب

نظرات و دیدگاههای متفاوتی حول جنبش میلیونی مردم برای سرنگونی حکومت مرسی و اخوان المسلمین طرح شده است. احزاب چپ و  راست ایرانی و دولت ها در این مورد اظهار نظر کرده اند؛ انقلاب، کودتای ارتش، انقلاب ناتمام، قیام علیه مرسی و اسلام سیاسی و غیره نام هایی است که به آن دادند. به لحاظ نظری سلسله جنبش هایی که در خاورمیانه و شاخ آفریقا روی داد حتی خیزش های توده ای در تونس که به سقوط بن علی و در مصر به بر کناری مبارک و سپس مرسی منجر شد را با انقلاب نمی توان توضیح داد و یا انقلاب نام و بیان دقیقی برای آنها نیست. انقلاب در عصر جهانی شدن سرمایه، یک تحول سیاسی اساسی است که بنیاد مناسبات تولید موجود را به چالش میکشد و دگرگون میکند. و این رسالت، بر دوش تنها طبقه انقلابی یعنی طبقه کارگر قرار دارد. انقلاب یعنی خیزش طبقه کارگر برای عملی کردن یک تحول عظیم اجتماعی، یعنی حرکت مستقل کارگران برای بر قرای حکومت کارگری. بقیه اعتراضاتی هستند برای اصلاح وضع موجود، یا جنبشهایی برای سرنگونی استبداد و حکومت های مذهبی که به دستور اول خیزش های مردمی در خاورمیانه رانده شده اند.

سرمایه داری به دور افتاده ترین نقاط جهان راه یافته و مهر خود را بر همه جا کوبیده است. مناسبات کار و سرمایه در کل جهان گسترش یافته است. اردوی کار و سرمایه در قالب و جایگاه دو طبقه متخاصم در مقابل هم قرار دارند. بنابر این هر تحول انقلابی و بنیادی در جامعه سرمایه داری تنها توسط طبقه کارگر آگاه و متشکل ممکن است، که در چنین تحولی بیش از همه ذینفع است. بورژوازی در عصر حاضر یک نیروی ارتجاعی است. عصر انقلابات همه با هم و انقلابات بورژوا دمکراتیک مدت ها است سپری شده و دوران ما دوران انقلابات پرولتری است. صف نامتحد و پراکنده طبقه کارگر و خلاء آلترناتیو کمونیستی در سطح کلان و در ابعاد کشوری یک فاکتور مهمی است که هنوز هم کارگران را در موارد زیادی به عنوان نیروی ذخیره و کمکی این یا آن بخش بورژوازی به میدان میکشاند و بدون پرچم و صف مستقل خود در جنبش های همه با هم که تحت تاثیر افق بخشهایی از طبقه دارا است، ادغام مینماید. استبداد و اختناق در این کشور ها یک عامل مهم، در شکل گیری خیزش های عمومی است.

 دایره گسترده ای از مسایل و مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به مبارزه طبقاتی در کشورهای معروف به تحت سلطه وجود دارد که خیزش ها و اعتراضات حول آن را به یک ضرورت در این دوره تبدیل نموده است. استبداد و دیکتاتوری عریان، اختناق، مذهب، فرهنگ عقب افتاده، فقر، بیکاری وسیع، عدم امنیت شغلی، موقعیت فرو دست زن و غیره مو انعی است که در این کشور ها بر سر راه طبقه کارگر و جامعه قرار دارد. (بخش هایی از مسایل بالا عمومی است و اقشار و طبقات مختلف اجتماعی در آن ذینفع اند.) بحران جهانی سرمایه داری مشکلات فوق را تشدید کرده و مردم کشورهای تحت سلطه و یا کمتر توسعه یافته سرمایه داری را بیشتر از کشورهای غربی در منگنه قرار داده است. مسایل و مشکلات فوق موجب شده که اعتراض و خیزش بیشتر در پیرامون تا مراکز اصلی سرمایه داری رخ دهد. در واقع ما شاهدیم که انفجار و اعتراض میلیونی در حواشی پیکره اصلی بورژوایی بیشتر از قلب آن که غرب است صورت می گیرد. زیرا در غرب، امکانات بورژوازی برای متعادل کردن و مانور در میان کارگران و مردم، از طریق سرمایه گذاری در این کشورها و فوق سود بی حسابی که از کار ارزان کارگران به جیب میزند بیشتر است. سرمایه داری غرب از عقب افتادگی این کشور ها سود میبرد و به درجه ای نیز مانع پلاریزاسیون کامل طبقاتی بوده است، ولی از یک دهه قبل تا کنون تحولات عظیمی که در سطح جهان (تکنیک و تکنولوژی) بوقوع پیوسته و پیشرفت های غول آسا و سریع صنعت، توقع مردم را از زندگی بالا برده است. توقع کارگران، جوانان، زنان و بطورکلی مردم به نسبت چند دهه قبل تغییر کرده، و مردم این کشور ها نیز با استفاده از فناوری ارتباطات بطور روزمره در جریان تحولات دنیای امروز قرار دارند. و دیگر نمیخواهند استبداد مذهبی و غیر مذهبی، اختناق، فرهنگ عقب افتاده، فقر، بیحقوقی زن و غیره را بپذیرند.

 مبارزه طبقاتی فقط تقابل رو در رو و لخت و عریان کارگر و سرمایه دار در مقابل هم نیست؛ بلکه کل جنب و جوش های سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه مصر، مهر طبقات و مبارزه طبقاتی را برخود دارد. از اعتراض عمومی گرفته، تا ورود کارگران، زنان و جوانان به عرصه تقابل سیاسی با استبداد و اسلام سیاسی، عرصه جدال طبقات و مبارزه طبقاتی اند و در همه اینها طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر باید نقش دخالتگر، تعیین کننده و سرنوشت سازی را ایفا نماید. هر پیشروی در زمینه رهایی زن، هر موفقیتی در زمینه کوتاه کردن دست مذهب از زندگی خصوصی انسان ها و یا هر گشایش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه مصر، همه در راستای کنار زدن موانع  قطبی شدن مبارزه کار و سرمایه است و بر روند مبارزه طبقاتی تاثیر مثبت دارد و شناخت رهبران طبقه کارگر را از طبقات اجتماعی و درک او را از مبارزه طبقاتی بالا میبرد. مبارزه طبقاتی در اشکال متنوع و وسیع اجتماعی و در قالب کشمکشهای سیاسی بر سر مشکلات سیاسی و اجتماعی به جلو رانده میشود. کمونیستها و کارگران مصر نیز در دل این مبارزات به تمایز خود با اقشار و طبقات دیگر و ناپیگیری آنها پی میبرند و به ضرورت صف مستقل خود واقف میشوند.

خلاصی از استبداد، و به اصطلاح توزیع عادلانه ثروت (عدالت اجتماعی)، جاروب نمودن و کوتاه کردن دست مذهب از دخالت در جامعه مضمون تحولاتی بوده که در کشورهای تونس و مصر تحت عنوان انقلاب صورت گرفته است، بدون اینکه بنیاد مناسبات موجود در جامعه را که مایه مشقات و محرومیت های کارگران و مردم فاقد سرمایه است، مورد تعرض قرار گرفته باشد و لطمه ای خورده باشد. جنبش سرنگونی نامی مناسبتر از انقلاب برای خیزش مردم مصر است، چرا که میتواند همه جنبه های مثبت و منفی و سیر پیشروی و عقب نشینی و شرایط و علل شکل گیری این جنبش عمومی را بپوشاند و توضیح دهد. جنبش های همگانی در مصر تکان های مهمی بودند برای بر چیدن استبداد و به جلو سوق دادن جامعه مصر، بدون اینکه تغییر و انقلابی در مناسبات موجود ایجاد نموده باشند. اینها جنبشهایی بودند برای سرنگونی استبداد،علیه اسلام سیاسی، برای اصلاح وضع موجود و شخم زدن جامعه جهت رویارویی طبقاتی، در مراحل بعدی اعتراضات. صفوف پراکنده و نامتحد طبقه کارگر در این جنبش، موجب شده که حاصل این همه فداکاری تنها به دست بدست شدن قدرت درون طبقه سرمایه دار مصر محدود بماند، مبارک رفت، مرسی و اخوان المسلمین به قدرت رسیدند، مرسی از قدرت برکنار شد، بخش دیگری از بورژوازی مصر فعلا بنام مردم قدرت را در دست دارند.

خیزش مردم مصر در ظرفیت انسانی قدرتمندی ظاهر شد و توان بالقوه تغییرات رادیکال را در خود ذخیره داشت ولی به دلیل افق محدود و عدم حضور کمونیسم متشکل، قادر به تغییرات جدی و اساسی در سیستیم حکومتی نشد. اشتیاق به پیشروی در وجود مردمانی که نیروی محرکه شان رفاه و آزادی است و قادر به کنار  زدن دو دیکتاتور مذهبی و غیر مذهبی شده اند، بسیار زیاد است. کارگران و مردم محروم مصر با درس گرفتن از مبارزات ارزنده شان و شناخت بیشتر از طبقات اجتماعی، از ارتش به عنوان یک نیروی سرکوبگر و حافظ منافع سرمایه، راهی جز متشکل شدن و جداکردن صف خود از جریانات بورژوایی ندارند و نباید اجازه دهند ارتش یا هیچیک از بخشهای بورژوازی مصر مبارزاتشان را در مرحله بعدی به کنترل خود در آورند. پلاریزاسیون این حرکت عمومی و سیر پیشروی آن، به شکل گیری یک جریان رادیکال و کمونیستی در دل این مبارزات بستگی دارد. فقدان کمونیسم متشکل و بانفوذ اجتماعی یک مشکل اساسی است، اگر کمونیستها و کارگران آگاه مصر با استفاده از فرصت موجود متشکل نشوند و خود را آماده نبرد های تعیین کننده آتی نکنند، اعتراضات بعدی نیز، نهایتا از افق بورژوازی فراتر نمیرود و باز هم طبقه حاکمه مصر سرنوشت جامعه را رقم خواهد زد.

 

جنبش همگانی مصر و اسلام سیاسی

 در مصر مرسی و اخوان المسلمین طی یک سالی که قدرت را در دست داشتند نه تنها هیچیک از خواست های مردم بپا خاسته را متحقق نکردند، بلکه یک قانون اساسی متکی به قوانین اسلامی نیز برای دخالت در زندگی مردم تدوین کردند و با این کار همه اقشار و طبقات اجتماعی را علیه خود شان متحد نمودند. خیزش چند ده میلیونی مردم مصر، یک اعتراض بی سابقه و یک جنبش عظیم همگانی بود که اقشار و طبقات مختلف را با خواست و مطالبات متفاوت حول سرنگونی مرسی، کوتاه کردن دست اخوان المسلمین و قوانین مذهبی از سر جامعه، متحد کرده بود. تعیین تکلیف با مرسی و اخوان المسلمین مهمترین چالش این اعتراض وسیع مردمی بود که خواست های متفاوت نیروهای شرکت کننده در این حرکت را زیر سایه خود قرار داده بود. بر کناری مرسی که بدست ارتش صورت گرفت نتیجه اعتراض میلیونی مردم مصر بود. ارتش در تبانی با جریانات و شخصیت های ناسیونالیست و به نیابت از طرف مردم وارد میدان شد و مرسی را از مقام ریاست جمهوری عزل نمود و با این کار کنترل اوضاع را در دست گرفت و از تعرض همه جانبه مردم به دولت مرسی، به اسلام سیاسی و بر چیدن دفاتر اخوان المسلمین جلوگیری کرد و پیشروی و ابتکار عمل حرکت اعتراضی مردم در این مرحله سد نمود. (در  واقع افق محدود جنبش همگانی این دخالت را برای ارتش ممکن کرد) ارتش و بورژوازی مصر موقتا قدرت را در دست گرفته و تلاش می کنند مذهب و قوانین آن ضربه چندانی نخورند، اسلام از تعرض مردم مصون بماند و اعتراض مردم به رفتن مرسی محدود گردد.

خیزش عمومی مصر ضربه محکمی بر اسلام سیاسی در منطقه وارد کرد، “اسلام معتدلی” را که قرار بود غرب را در منطقه نمایندگی کند مورد تعرض چند ده میلیونی قرار داد و بشدت از اعتبارش کاست. مردم مصر، ترکیه و تونس با مبارزات خود اسلام سیاسی را در منطقه با مشکل جدی روبرو کرده اند و پایان دوران اقتدار آنرا که با قدرت گرفتن جمهوری اسلامی شروع شد، اعلام نموده اند. سی و چهار سال قبل جمهوری اسلامی با حمایت کامل غرب به قدرت رسید و اسلام سیاسی که تا آن وقت در حاشیه تحولات سیاسی خاورمیانه زندگی میکرد و تاثیر چندانی بر روندها و معادلات سیاسی منطقه نداشت، جانی تازه گرفت و به صحنه سیاست وارد شد و به ایفای نقش ارتجاعی در منطقه پرداخت. جمهوری اسلامی ایران وصله ناجوری بر تن جامعه متمدن ایران است و در سه دهه گذشته با سرکوب، اعدام و کشتار خود را به مردم تحمیل کرده است. مبارزه مردم با جمهوری اسلامی و تاریخ طولانی و پر پیچ و خم آن گواه بر تنفر شدید مردم از اسلام سیاسی و پدیده ارتجاعی جمهوری اسلامی است. تناقصات جمهوری اسلامی با دنیای مدرن امروز و بیگانگی و بیربطیش به مردم مدرن ایران، پروسه کشدار و پر درد و رنجی برای کارگران، زنان، جوانان و اکثریت مردم به همراه داشته است. اما تجربه بیش از سه دهه ی حکومت اسلامی در ایران، بیداری جهانی و تحولات منطقه خاورمیانه، مبشر ورشکستگی و افول اسلامی سیاسی است.

 بیداری مردم منطقه، ناتوانی اسلام سیاسی در وفق دادن خود با محورهای کلیدی تحولات خاورمیانه و کارنامه شکست خورده جمهوری اسلامی در ایران سه فاکتور مهمی هستند که میتوانند در جهت پایان دادن به دوران قدرقدرتی این پدیده ارتجاعی عمل نمایند. اوضاع جاری در مصر به هر نتیجه ای بیانجامد تاثیرات آن بر جهان عرب، بر روند رو به افول اسلام سیاسی و بر بی اعتباری و یا کم شدن نفوذ اسلام “معتدل” به عنوان الگوی حکومتی غرب در منطقه غیر قابل انکار است.