پاسخ به چند سوال … حزب کمونیست کارگری و حکومت تک حزبی، رابطه با غرب، مذهب

دوست عزیزی در دو یادداشت جداگانه که در بلاگ من نوشته است، چندین سوال مهم را مطرح کرده است. اینها سوالات خیلی از دوستان حزب کمونیست کارگری است. خیلی ها دارند با مطالبات انسانی حزب کمونیست کارگری، کمپین های هرروزه اش، سرسختی اش در مقابل جمهوری اسلامی، تبلیغات ضدمذهبی اش، فرهنگ سیاسی، صراحت و رک گوئی اش، باز و شفاف بودن حزب و همینطور شخصیت های حزبی آشنا میشوند و به حزب سمپاتی پیدا میکنند اما سوالات مهمی ذهن آنها را مشغول میکند. اینها سوالاتی است که بدلیل تبلیغات هرروزه و وسیع ضدکمونیستی دولت ها، رسانه ها و آیت اله ها در اذهان مردم شکل میگیرد. سوالات را باید با حوصله پاسخ داد و نه یکبار بلکه باید مدام و از زوایای مختلف پاسخ داد و ابهامات را رفع کرد تا دوستان تازه حزب به فعال پرشور کمونیسم کارگری و به اعضا و کادرهای پرحرارت حزب تبدیل شوند و به سهم خود به ابهامات دیگران جواب بدهند. ضمن تشکر گرم از این دوست عزیز به سوالاتشان میپردازم. در بخشی از نامه شان نوشته اند:

“عقاید شما را بسیار قبول دارم. من خودم از حامیان کمونیست کارگری و شبکه جدید (منظورشان تلویزیون کانال جدید است) هستم. فقط یک مشکل است که فکر من و اکثریت دانشجویان و سیاسیون ایرانی را به خود جلب کرده است. سوال این است آیا کمونیست کارگری قصد ایجاد حکومت تک حزبی در ایران دارد؟

آیا حزب کمونیست بعد از به قدرت رسیدن در ایران میخواهد با جهان غرب و شرق رابطه ای دوستانه داشته باشد یا به مانند تجربه ٣۵ ساله گذشته دشمن تراشی و …؟ مردم از دشمن تراشی خارجی خسته هستند.

آیا حزب با افراطیون مذهبی و حوزه علمیه و آخوندها برخورد شدید خواهد کرد یا مماشات میکند و معامله میکند؟

آیا حزب کمونیست کارگری قائل به افکار صد سال گذشته مارکس است؟ یعنی همه چیز اشتراکی؟ آیا با سرمایه گذاری خصوصی و خارجی مخالف است؟ چون سرمایه گذاری خارجی و خصوصی میتواند هزاران شغل برای کارگران بیکار و گرسنه ایجاد بکند و مانند اروپا و کشورهای اسکاندیناوی حقوقهای بسیار خوبی هم بدهد تا رفاه ایجاد شود”.

حکومت تک حزبی: نه دوست عزیز، اصلا حکومتی که ما برایش مبارزه میکنیم حکومتی حزبی نیست که بخواهد تک حزبی هم باشد. حکومت مورد نظر ما شورائی است. مثلا شورای محله شامل همه اهالی آن محل است. یعنی هر زن و مرد بالاتر از ١۶ سال در مجامع عمومی آن محل جمع میشوند، برای پیگیری کارها نمایندگانی انتخاب میکنند و نمایندگان به مردم یعنی به شورای پاسخگو هستند. هر لحظه هم مردم نماینده یا نمایندگانی را مناسب تشخیص ندادند عزل میکنند و نمایندگان دیگری بجای آنها انتخاب میکنند. اعضا و فعالین حزب کمونیست کارگری هم مثل هر حزب دیگری که در آن محله فعال است میتوانند کاندید شوند. بنابراین نمایندگان شورای یک محل ممکن است ترکیبی از اعضای حزب کمونیست کارگری، یک حزب ناسیونالیست، یک حزب لیبرال و تعدادی افراد مستقل باشد. روشن است که حزبی که قوی تر باشد، حزبی که توانسته باشد سرنگونی جمهوری اسلامی را رهبری کرده باشد دارای اعضای بیشتر و بانفوذتر است و شانس انتخاب تعداد بیشتری از آن حزب بالاتر خواهد بود. نمایندگان شوراهای کارخانه و محلات مختلف شورای شهر را تشکیل میدهند و نمایندگان شوراهای شهرها نمایندگان شوراهای سراسری یا مرکزی را. یعنی راس حکومت را. امیدوارم پاسخ روشن باشد.

حقوق شهروندان در حکومت شورائی در مقایسه با کشورهای غربی هم قابل مقایسه نیست. در دمکراسی های غربی شهروندان هر چهار سال یکبار به احزابی که توانائی مالی و رسانه ای قابل توجهی دارند رای میدهند و به خانه میروند تا این احزاب هر تصمیمی از جنگ تا صدور اسلحه، از بالا بردن سن بازنشستگی تا کاهش خدمات بازنشستگی و هزار قانون دیگر بدون کوچکترین نظرخواهی از شهروندان اتخاذ کنند. در دمکراسی های غربی سرکوب روزمره مردم در کار نیست و آزادی بیان نیز کم و بیش حاکم است اما بعنوان شهروند شما هیچ حق و حقوقی برای تصمیمات خرد و کلان مملکت ندارید. قدرت تصمیم گیری تماما در دست ١ درصدی های حاکم است و شما هر چهار سال یکبار اجازه! دارید که به آنها رای بدهید. در سیستم شورائی و سوسیالیستی اما بطور واقعی اختیار به انسان بازگردانده میشود.

رابطه با جهان غرب و شرق: اینهم سوال بسیار جالبی است. مساله دو طرف دارد؛ اگر ما به پیروزی برسیم چه رابطه ای با دول غرب و شرق برقرار میکنیم و این دول چه برخوردی با ما خواهند کرد. تصویری که چپ و کمونیسم تا کنون از خود بدست داده است، ذهنیاتی ایجاد کرده که با سیاست و فرهنگ سیاسی کمونیسم کارگری کاملا متفاوت است. دوازده سال قبل منصور حکمت در سخنرانی خود تحت عنوان “آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟” تصویر روشنی از رابطه دولت سوسیالیستی در ایران با جهان غرب ارائه داد و من ترجیح میدهم بخشی از سخنرانی منصور حکمت را اینجا عینا نقل کنم:

“کمونیسم کارگری یک سنت اروپاى غربى است. مهمترین سرمایه حزب کمونیست کارگرى این است که یک حزب غربى است. بگذارید این را معنى کنم. حزبى است که ریشه هایش در اندیشه و فرهنگ و مدنیت اروپاى غربى است. این حزب اسلامى – ملى یک عده از جوامع شرقى نیست که علیه امپریالیسم قد علم کرده و میخواهند دولت خودى درست کنند. این ناسیونالیسم چینى نیست. این فرهنگ بومى جائى نیست. این حزب کارگر صنعتى آلمانى و انگلیسى است که رهبرانش را بیرون داده و آن فرهنگ کاپیتالیستى را هضم کرده و نقاط مثبتش را هم شناخته و در خصومت فرهنگى و مدنى و نژادى هم با غرب نیست. این اولین سرمایه این جریان است. یعنى در ایران با پیروزى حزب کمونیست کارگرى، مدنیت غربى پیروز میشود. من نمیخواهم هیچ توهمى نسبت به مدنیت غربى تاکنونى بدست بدهم ولى هر کس که کلاهش را قاضى کند میداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. اگر کلیسا برود نماز خودش را بخواند و در کار مردم فضولى نکند بهتر است. یا اگر زن و مرد آزاد باشند که هر مناسباتى با هم میخواهند برقرار کنند و یا مرد با مرد و زن با زن و هر چه که الان در جامعه داریم مى‌بینیم، بهتر است از اینکه با چماق بر سر مردم بزنند. ما داریم میبینیم که اگر اجازه بدهند که هر کس نقدش را به جامعه بگوید بهتر است و اینها همه دستاوردهاى مدنیت غربى است. جامعه شرقى از این چیزها از خودش بیرون نداده است. حیف! کاش داده بود! ولى نداده است. به ما مربوط نیست. بالاخره نداده است و الان حزبى که میخواهد برود آن آزادمنشى سیاسى را بیاورد پایش را روى مدنیت غربى گذاشته است. و این خویشاوندى با غرب به نظر من در عمیق ترین سطحى رابطه ما را با جهان آن دوره تعیین میکند. و کارهائى را در حیطه اختیارات حزب کمونیست کارگرى قرار میدهد که چینى‌ها و کشورهاى متفرقه‌اى که در آن چپها سر کار آمدند، نمیتوانستند بکنند و آن این است که در کشور را باز کند به روى غرب و خودش را در امتداد مدنیت غربى و نقد غربى به جهان، با یک جهان نگرى غربى مطرح کند و در نتیجه منهاى اختلاف سیاسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پیش بیاید و یا پیش نیاید، به یک صلح عمیقترى با مردم اروپاى غربى و آمریکا برسد. شرایطى که هیچ کشورى در خاورمیانه ندارد و نمیتواند هم داشته باشد.

این امکان وجود دارد که پیروزى کمونیسم کارگرى در ایران حتى به صورت پیروزى مدنیت غربى، در غرب تصویر شود. براى چه؟ براى اینکه حزبى سر کار میآید که همان روز اول برابرى زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادى بى قید و شرط سیاسى، آزادى فعالیت رسانه هاى جمعى، آزادى مطبوعات، آزادى انتخابات و آزادى تشکیل احزاب و بیانیه حقوق بشر که سهل است فراتر از آن را، اعلام میکند. بعد هم میگوید تشریف بیاورید. و به هر کس که از آنجا عبور میکند، در همان فاصله‌اى که آنجا هست میگوید بیائید به هر چه میخواهید راى دهید. افغانیها را جزء مردم آن کشور میداند و به آنهاى دیگر هم میگوید اگر به شما هجوم آوردند شما هم بلند شوید بیایید اینجا. یک کشورى ایجاد میشود که به نظر میآید دارد از یک سلسله ارزشهائى حرف میزند که انسان غربى و آزادیخواه با آن خوانائى حس میکند. فکر نمیکند که اینها رفته اند فلسفه عرفانى شرق را احیاء کرده‌اند. یا رفته‌اند و دوباره باستان شناسى کرده‌اند و مثلاً فهمیده‌اند مزدک و مانى این حرفها را زده‌اند. یا میخواهند عکس انوشیروان دادگر را از این به بعد روى پولشان چاپ کنند (خنده حضار). میگویند اینها به نیوتن احترام میگذارند، به داروین احترام میگذارند، به لیبرالیسم غربى احترام میگذارند، به مارکس و انگلس احترام میگذارند، به جنبش کارگرى این کشور احترام میگذارند، به هنر آوانگارد، به ارزشهاى اخلاقى پیشرو احترام میگذارند. تنها کشورى در خاورمیانه میشود که کسى مزاحم آزادى جنسى کس دیگرى نیست. اولین کسانى که ممکن است جمع شوند و از این دولت دفاع کنند، زنها هستند. سازمانهاى مدافع بخشهاى اقلیت در این کشورها هستند. کشورى است که مطلقا نژادپرست نیست و با تمایلات جنسى مردم کارى ندارد و همه آزادند حرفشان را بزنند. این تصویر اگر منتقل شود بهترین ابزارى است براى اینکه جلوى توطئه بر علیه چنین حکومتى گرفته شود. نه فقط این، بلکه خود این مدنیت آنقدر با شکوه است که از فردا مردم میگویند که درست شد. اگر شما بیائید این منشور را اعلام کنید، توطئه کردن علیه حکومت در داخل و شوراندن مردم علیه آن، به شدت مشکل میشود. میگویند آخر ما در تظاهرات علیه چه حکومتى شرکت کنیم؟ تازه همینها دیروز همه زندانیها را آزاد کردند. مجازات اعدام را لغو کردند. آزادى مطبوعات را اعلام کردند. زن و مرد را برابر اعلام کردند. حقوق مدنى کودک را اعلام کردند و گفتند هر کس هر نوع موسیقى میخواهد، بسازد و گوش کند. چرا من بیایم بر علیه اینها تظاهرات کنم؟ چى دارید میگوئید آقا جان؟

به نظر من اگر ما بتوانیم، اگر این جنبش بتواند، به عنوان پیروزى یک فرهنگ بالاترى به قدرت برسد، آنوقت توطئه علیه اش سخت است، منزوى کردنش سخت است، محاصره کردنش سخت است. ممکن است فلان ژنرال آمریکائى به دنبال خط جنگ سردى‌اش هر کارى بخواهد بکند ولى توده مردم آن کشور میگویند که این یک جامعه باز است و میتوانى بروى و ببینى چه خبر است. چیز عجیبى نیست که پشت دیوار قایم کرده باشند و یک پرده رویش کشیده باشند که میگوئى دارند توطئه میکنند. آنجا قانون مخفى کردن اطلاعات دولتى ندارند، ما داریم. تو نمیتوانى اسرار دولتى را اینجا بگوئى ولى آنجا میگویند. میتوانى در جلسه مجلس شرکت کنى و جلسه هیات وزیرانش را تلویزیون نشان میدهد. چى دارید میگوئید؟ همه این رسانه هاى خبرى آنجا دفتر دارند و حرفشان را میزنند. به این حکومت دسترسى هست. این به اصطلاح غربیگرى و آزاداندیشى حکومت و اینکه این پیروزى جناح چپ اروپاست، پیروزى چپ اروپا و انقلابیگرى اروپاست که در ایران تحقق پیدا میکند، اولین گارانتى است. به نظر من اینجاست که ما میبینیم جدالهاى دو دهه بر سر اینکه کمونیسم چیست، میتواند نتیجه سیاسى ملموس داشته باشد. با خط “راه درخشان” نمیشود در ایران انقلاب کرد و گرفت و ایستاد. با بحث کومه له، “پیشمرگه ی کومه له وک پولان” هم نمیشود. با بحث سرمایه دارى مستقل و غیروابسته هم نمیشود. با بحث بورژوازى ملى – مستقل نمیشود. با بحث جنبش ملى – اسلامى نمیشود. اگر شما کشورى درست کنید که بگوئید تروریست اگر بیاید اینجا من تحویل دادگاه بین المللى‌اش میدهم و یا خودم جلوى روى همه محاکمه‌اش میکنم، خیال غرب از این بابت راحت میشود. در نتیجه حمله کردن به آن کشور خیلى سخت‌تر است.

این اسم “کمونیسم” ممکن است باعث شود خاطرات جنگ سردى در دل یک عده‌اى زنده شود ولى سؤالى که هست این است که چقدر جامعه غربى از این دولت بالفعل احساس خطر میکند؟ به نظر من طبقه حاکمه‌اش احساس خطر میکند ولى یک خطر مبهم و دراز مدت. ولى توده اهالى خوششان میآید و ممکن است این را به عنوان یک حرکت پیشرو در خاورمیانه که میتواند شروع صلح در جهان و صلح خاورمیانه باشد، در آغوش بگیرند.”

علاوه بر نکات فوق، دو نکته مهم دیگر را هم باید اضافه کنم. اولا ما قصد صدور انقلاب نداریم. این سیاست ما نیست. در عوض باید چنان الگوئی از یک جامعه انسانی، مدرن، موفق، کارآ و با پیشرفت سریع سازمان بدهیم که الگوئی برای سایر کشورها در منطقه و در سطح جهانی باشد و این امکانپذیر است. ارائه چنین الگوئی، با توجه به وسائل ارتباط جمعی که مردم جهان را کم و بیش در ارتباط تنگاتنگ با هم نگهداشته است و سیاست درهای باز حکومت بعدی، تاثیرات سریع و فوری بر افکار عمومی جهانی و مردم مشتاق آزادی میگذارد و این از یکطرف بهانه ای به هیچ دولتی برای حمله و محاصره اقتصادی نمیدهد و از طرف دیگر افکار عمومی را به حمایت وسیع از این حکومت به حرکت درمیاورد. ثانیا، ما خواهان برچیدن بساط انرژی هسته ای هستیم و اگر به فرض جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای هم مسلح شده باشد، دولت بعدی از نظر ما باید در انظار جهانیان آنها را نابود کند و خیال مردم دنیا را راحت کند. حزب کمونیست کارگری بازترین حزب سیاسی این مملکت است و همانطور که منصور حکمت در سخنرانی اش اشاره میکند دولت سوسیالیستی در ایران هم باید مطابق با همین سنت بسیار باز باشد، دیپلماسی سری را برچیند، فعالیت خبرنگاران از نقاط مختلف جهان را کاملا آزاد بگذارد و با آزادی های وسیعی که اعلام میکند، احترام و نزدیکی مردم دنیا را به خود جلب کند تا مانع توطئه دول غربی، محاصره اقتصادی و حمله نظامی آنها به ایران بشود. با پیروزی چنین سیاست هائی در ایران، برای اولین بار، ترسی که قرنها است در غرب نسبت به شرق و حتی مردم شرق وجود دارد، میریزد و بنیادهای رابطه جدیدی پایه گذاری میشود.

آیا حزب با افراطیون مذهبی و حوزه علمیه و آخوندها برخورد شدید خواهد کرد یا مماشات و معامله میکند؟

حزب کمونیست کارگری ضدمذهبی ترین حزب سیاسی در تمام طول تاریخ این مملکت است و با مذهب هیچ سازشی ندارد. دولتی که با سرنگونی جمهوری اسلامی سر کار میاید باید کاملا سکولار باشد، مذهب صددرصد از آموزش و پرورش و قوانین قضائی جدا باشد، تمام قوانین مذهبی را بلافاصله لغو کند، هرنوع کمک دولتی به موسسات مذهبی را قطع کند، اموال مصادره شده توسط موسسات مذهبی و آیت اله ها را پس بگیرد و قوانین مالیاتی را بر خرج و دخل موسسات مذهبی ناظر کند. اما همزمان باید بی قید و شرط به آزادی مذهب احترام بگذارد. شما تردیدی نداشته باشید که بدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نود درصد آخوندها لباس آخوندی را قایم خواهند کرد و یا در میدانهای شهرها خواهند سوزاند. با اینحال اگر هنوز آخوندی میخواهد لباس آخوندی بر تن داشته باشد باید مجاز باشد، همینطور که مساجد و موسسات مذهبی درش بروی علاقمندانش باید باز باشد. قطعا مردم و شوراهایشان تعداد زیادی از مساجد و اماکن مذهبی را به کتابخانه و بیمارستان و باشگاه و پاب و دیسکو تبدیل خواهند کرد اما اینها مطلقا به معنی محدود کردن آزادی بیان و عقیده کسی نیست، به معنی بستن در مساجد و تکایا نیست. نمیتوان با ممنوع کردن یک خرافه آنرا برانداخت. مطمئن باشید زمانی که مخالفین مذهب در بیان نظراتشان آزاد باشند، آنهم با نفرتی که اکثریت مردم از جنایت آیت اله ها دارند و قوانین و حکومت مذهبی را تجربه کرده اند و با جنبش وسیع ضدمذهبی که در ایران شکل گرفته است، مذهب بسرعت به عقیده ای بسیار حاشیه ای با پیروانی بسیار کم تبدیل خواهد شد و دیگر مزاحمتی برای کسی نخواهد داشت. به یک معنی باید حساب مذهب و قوانین مذهبی را با معتقدین به مذهب جدا کرد. اگر مذهب الان این نقش را دارد تماما بخاطر وجود دولت مذهبی و میلیاردها دلاری است که سالانه صرف آن میشود. شما این حمایت را قطع کنید، قوانین مذهبی را ملغی اعلام کنید، به دخالت مذهب در مدارس پایان دهید، حجاب کودک را ممنوع کنید، به جداسازی در مدارس و دانشگاه ها و استادیوم ها پایان دهید، مزاحم رابطه دختر و پسر در خیابان نشوید، به روح اله خمینی و هیچ آیت اله دیگری اجازه ندهید علیه “مرتدین” فتوای قتل صادر کند، آنوقت ببینید چه از مذهب باقی میماند. دولت بعدی باید با صنعت و دستگاه مذهب به شیوه ای که گفته شد مقابله کند ضمن اینکه بعنوان عقیده کوچکترین تبعیض و مزاحمتی برای پیروان هیچ خرافه ای نباید ایجاد کند. این بهترین شیوه از بین بردن مذهب هم هست.

بدلیل طولانی شدن مطلب، پاسخ به سوال درمورد مالکیت و نکات دیگری که این دوست عزیز در یادداشت دوم خود نوشته اند را به نوشته دیگری موکول میکنم.