ضرورت تکرار «از تبعیض گفتن»

در حاشیه ی برگزاری «نخستین کنگره سکولار دموکرات های ایران»، که اکنون تشکیلاتی به نام «جنبش سکولار دموکرات های ایران» از دل آن زاده شده است، مطالب و انتقاداتی مطرح شده که اگر برای مؤسسین یا گردانندگان آن مهم باشد حتماً به آن ها پاسخ داده خواهد شد. من جزو مؤسسین یا گردانندگان آن «کنگره» نبوده و نیستم.  اما  به عنوان یک سکولار دموکرات با اشتیاق در آن شرکت کرده و به دعوت گردانندگان آن، در ارتباط با مسئله ی «تبعیض سیاسی و مذهبی در میراث فرهنگی»، (که بنیاد میراث پاسارگاد برای اولین بار آن را در بیانیه ها و اعتراض نامه هایش مطرح کرده و سال ۱۳۹۲ را نیز به همین دلیل «سال مبارزه با تبعیض در میراث فرهنگی» نام گذاشته) سخن گفتم.

در این جا می خواهم تنها به دو سه جمله از گفته های یکی از مخالفین آنچه در آن کنگره گذشت، یعنی آقای دکتر امیرعلی فصیحی، که به نوعی در ربط با سخنرانی من هم بود، بپردازم. ایشان البته خود از مؤسسین این کنگره بودند و به دلایل شخصی نتوانستند در آن شرکت کنند اما طی پیام خود به گردانندگان کنگره اعلام داشته بودند که با «افتخار» پیمان نامه عصر نو را، که اساس تشکیل کنگره و ایجاد جنبش سکولار دموکراسی ایران محسوب می شود، را امضا کرده و سپس به دلیل مخالفت با «آنچه در کنگره گذشت» مطلب بلندی نوشته اند.

در آغاز نوشته ی ایشان این جمله ها آمده است: «بگذریم از اینکه رنجنامه ی تبعیض و خشونت علیه زنان، اقلیت های قومی و مذهبی و نابودی میراث فرهنگی، برای بسیاری از سکولار دمکرات ها، چیزی جز تکرار مکررات و اتلاف چند ساعت وقت از کنفرانس فشرده دو روزه نبود».

در واقع ایشان سخنان من، خانم پرتو نوری علا، کوشنده ی حقوق زنان، و آقای دکتر رضا حسین بر، کوشنده ی حقوق اقلیت ها، [و احتمالاً سخنان آقای نیکبخت فریار، کوشنده ی حقوق اقلیت های مذهبی]  که جزو سخنرانان پنلی با عنوان «بررسی تبعیضات ناشی از حکومت اسلامی» بودیم و از تبعیض در این حوزه ها سخن گفتیم، را «رنجنامه ی تبعیض» خوانده اند که «تکرار مکررات» و موجب «اتلاف وقت» کنگره بوده است.

چنین اظهار نظرهایی را متاسفانه من سال هاست که از زبان برخی از هموطنان سیاستمدار یا اهل سیاست و یا حتی اهل علم شنیده ام. آن ها همیشه با نگاهی بی خبرانه و گاه تحقیر آمیز به مسایل زنان، مسایل فرهنگی و مسایل اقلیت های قومی و  مذهبی نگاه می کنند. آن ها به مجرد شنیدن سخنانی از سوی کوشندگان و مبارزان علیه تبعیض ها، با بی حوصلگی آن ها را «تکراری» می خوانند. گویی نمی دانندکه خواستاری رفع تبعیض از مهم ترین و اساسی ترین موضوع هایی است که در اعلامیه حقوق بشر آمده و، بر اساس مفاد این اعلامیه، هیچ اهل سیاستی بدون توجه و تلاش مداوم و مستمر در جهت رفع تبعیض ها (هر نوع تبعیضی) نمی تواند خود را دموکرات و آزادی خواه بداند و، در عین حال، هر انسان مدرنی تنها با شناخت این نوع تبعیض ها و درک گوهر کوشش مبارزان علیه آنها و شرکت عملی در این فعالیت ها است که می تواند فاصله ی خود را با مردمان قرون وسطی مشخص و تعیین کند.

ضرورت تکرار گفتگو درباره ی تبعیض

این نکته روشن است که به ندرت کوشندگان و مبارزان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قادرند در مورد مفاهیمی همچون برابری، عدالت، رفع تبعیض، آزادی، دموکراسی و مفاهیم دیگری از این دست، دست به «نوآوری» بزنند و بکوشند تا سخن تکراری نگویند. اتفاقاً نهادینه کردن بحث های مربوط به این مفاهیم بنیادین زندگی اجتماعی تنها و تنها از طریق تکرار و توجه به آنها در هر موقعیتی ممکن می شود. اساساً معنای «آگاه سازی» عمومی نسبت به اینگونه مفاهیم چیزی جز تکرار موضوعات مربوط به آنها  نیست. من اگر دعوت به سخنرانی در نخستین کنگره ی سکولار دموکرات های ایران درباره تبعیض های حکومت اسلامی در امر میراث فرهنگی را با خشنودی پذیرفتم، جدا از اینکه خود را یک سکولار دموکرات می دانم، توجه به این نکته بود که در انجا مسئله ی «تبعیض در مورد میراث فرهنگی» در زیر عنوان نتایج برقراری یک حکومت غیرسکولار دموکرات انجام می شد و به من فرصت می داد تا این دو جریان مهم را بهم پیوند زده و از دیدگاه سکولار دموکراسی به مشکل تبعیض در مورد میرات فرهنگی بپردازم و از این لحاظ اتفاقاً طرح مسئله ی  اینگونه تبعیض ها در کنگره ای که رو به سکولار دموکراسی داشت از برخی نوآوری ها نیز برخوردار بود.

در واقع، مبارزان و کوشندگان جوامعی که برای رسیدن یا به دست آوردن این موهبت های بشری تلاش می کنند، معمولا از همان اصطلاحات و مفاهیمی استفاده می کنند که پیشنیان شان وضع کرده اند. البته شیوه ی نگارش، یا گفتار هر کسی ممکن است با دیگری متفاوت باشد اما توقع این را از یک مبارز یا کوشنده ی فرضاً حقوق زنان، یا حقوق اقلیت ها، و یا حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست داشتن که هر بار که سخن می گوید نظریه ی تازه ای را مطرح کند، یا در ارتباط با این مفاهیم سخنان گفته نشده ای را بیان نماید، توقعی کاملاً نادرست است.

نمونه ی روشن این وضعیت را می توان در امر مبارز با برده داری دید. برده داری از دوران باستان در بسیاری از سرزمین ها وجود داشته است، تاریخ مبارزه با آن را، از حدود هفتاد هشتاد سال قبل از میلاد، و همزمان با شروع آزادی خواهی اسپارتاکوس و بارانش می شناسند. در عین حال، برده داری تا همین اواسط قرن بیستم در برخی از کشورها به طور رسمی وجود داشته است. آیا کوشندگان و مبارزان علیه برده داری در این دو هزار و اندی سال جز تکرار همان خواست ها در راستای رفع همان تبعیض ها حرف خاصی داشته اند؟ آیا همه ی سخنرانی های بازمانده از تاریخ را که جمع کنید در مجموع آن جز «رنج نامه» های بیانگر تبعیض، و جز شرخ خشونت های ناشی از تبعیض، و جز اعلام خواستاری رهایی از آن تبعیض می تواند باشد ؟

من حیرت می کنم که چگونه ممکن است برای یک انسان تحصیل کرده در دنیای مدرن سخن گفتن از «رنجنامه ی تبعیض و خشونت» کاری تکراری و احتمالاً ملال آور باشد که نباید وقت خود را در مورد آن «تلف» کنیم. من خود از عاشقان شادمانی و شاد زیستن هستم و فرهنگ ایرانی مان را بدین خاطر دوست دارم که اصل اش بر شادی انسان ها گذاشته شده است، اما آیا می شود به هنگام سخن گفتن از نابودی نشانه های همین فرهنگ، و یا نابرابری گسترده ی حقوق زنان، و یا فقر و بدبختی بچه های بلوچ به جرم در بلوچستان بودن، و یا تبعیض میان شیعه و سنی و بهایی و مسلمان رنج نامه ننوشت و شادمانی کرد؟ آیا نه اینکه باید رنجنامه ی تبعیض و خشونتی را که بر آن ها می رود آنقدر تکرار کرد تا همگان با آن آشنا شوند، تا اهل سیاست دریابند که چگونه ممکن است که با تغییر اصول پایه ای قانون گزاری خیلی از رنج های بشری را به پایان رساند.

من می دانم که کار یک کوشنده و مبارز با کار یک دانشمند علوم پزشکی و یا یک فیلسوف، و یا حتی یک پژوهشگر تاریخ و ادبیات متفاوت است. یک پژوهشگر اگر حرف های تکراری بزند کارش از ارزش خالی می شود و یک دانشمند اگر فرضا دارویی را که دیگری کشف کرده، دوباره بسازد کار بیهوده ای انجام داده است و سخنان یک اهل فلسفه هم در محافل غیر کلاس درس وقتی اهمیت دارد که از زاویه ی تازه ای به جهان نگریسته باشد.

مبارزان یا کوشندگان در عمل نیز راهکار ها و تاکتیک های موضعی خود را دارند اما اگر به جنبه ی عملی کارشان نگاه کنیم می بیبیم که آنها نیز در محدوده ی جمع آوری امضا، برگزاری تظاهرات و اعتصابات، یا بایکوت کردن امری به انجام کارهای «تکراری» مشغولند و همه ی راه حل هاشان نیز همیشه از تکرار تجربه های گذشته و نتایج برآمده از آن ها الهام می گیرد.

از دیدگاه جلوگیری از «تکرار مکررات» و «اتلاف اوقات» گرانبهای اهل تفکر که بنگریم می بینیم که حرف ها و نوشته های مبارزین سیاسی یک سره تکراری است؟ مگر آن ها نیز در هر سخنرانی و نوشته ای، بر اساس جایگاه عقیدتی خود، از دیکتاتوری، آزادی، دموکراسی، آزادی بیان، و غیره مرتب و مرتب و طی قرن ها سخن نگفته اند؟ تنها تفاوت کار آنها با کار کسی که در زمینه ی مسایل «صرفاً» حقوق بشری کار می کند فقط در آن است که این ها با نام و آب و آنچه که در زندگی روزمره ی مردم قرار دارد در تماس هستند و ما در ارتباط با ابعاد دیگری از حقوق مردم هستیم که کمتر به چشم می خورند اما بشدت واقعی هستند. طبیعی است که به  این مبارزان و کوشندگان سیاسی نیز نمی شود ایراد گرفت که چرا قرن هاست، و مدام از دموکراسی می گویید، از آزادی می گویید، از کمبود آب و نان مردم می گویید. و در این جا نیز نمی شود مطالب و گفته های یک متخصص علوم سیاسی، یا جامعه شناس و یا اقتصاد دان، یا حتی یک ژورنالیست تحصیل کرده را، که به طور تخصصی از سیاست و جامعه و اقتصاد و غیره می گوید و همه چیز را تجزیه و تحلیل می کند، با کار یک مبارز سیاسی یکی دانست.

اما هرگز نمی شود کار هیچ مبارزی را که بر اساس قوانین حقوق بشر برای آسایش و آرامش و آزادی و سلامت تن و جان انسان ها می کوشد را با نظری تخفیفی نگاه کرد.

اهمیت سکولار دموکراسی در دنیای امروز

در دوران رنسانس، و زمانی که اندیشمندان با فرهنگ و انسان دوست اروپا به این نتیجه رسیدند که، بدون جدا شدن مذهب از حکومت و سلب قدرت بی رحمانه ی کلیسا، نه علم و فرهنگ می تواند جان تازه ای بگیرد و نه مردمان می توانند از رنج و خشونت رهایی یابند و نام این «جدا سازی» را «سکولاریسم» نهادند شاید هنوز کسی فکر نمی کرد که سکولاریسم به تنهایی یک درمان موثر اما موقت در راستای نجات مردم از زخم هولناکی است که استبداد کلیسایی بر تن و جان مردم نشانده است. حتی تا همین اوایل قرن بیستم، افرادی چون آتاتورک که قانون اساسی کشور خود را با نام سکولاریسم روشن کرد، درکی از این نکته نداشتند که سکولاریسم بدون دموکراسی تنها می تواند مردم  را از شر استبداد مذهبی رها کند یا می تواند به آنها رفاه اقتصادی ببخشد اما نمی تواند برای آنها آزادی و خوشبختی و آرامش به بار آورد.

 شاید قبل از اواخر نیمه ی نخست قرن بیستم، که اهمیت و والایی حقوق بشر هنوز به تصویب جهانیان نرسیده بود، حتی تعریف دموکراسی نیز نقص های عمده ای داشت که مهم ترین اش همانا تاکید بر نبود تبعیض در زندگی انسان ها بود. حال آنکه امروزه، حقوق بشر به عنوان آخرین راه حل تا اکنون انسان برای خوشبختی اجتماعی شناخته می شود و این حقوق بصورتی بی تردید به دموکراسی گره خورده اند.  یعنی مهم ترین پایه ی «حقوق بشر» چیزی نیست جز «رفع تبعیض» از قلمروی همه ی آن چه هایی که در زندگی انسان امروز وجود دارد. به طور مثال، دیگر نمی شود گفت ما قصد داریم که مذهب را از سیاست جدا کنیم اما فعلاً کاری به کار حقوق و برابری زنان نداریم؛ یا می خواهیم مذهب را از سیاست جدا کنیم اما فعلاً به ما ربطی ندارد که «میراث فرهنگی طاغوتی» را ویران می کنند، و یا می خواهیم سیاست را از مذهب جدا کنیم اما فعلاً با آن ها که آزادی خواهان را به نام مذهب می کشند و یا به زندان می اندازند، هم پیمان می شویم.

در پایان، برمی گردم به نخستین کنگره ی سکولار دموکرات های ایران و این که آیا دادن چند ساعت از وقت کنگره به مسئله ی تبعیض گسترده ی ناشی از فقدان رژیمی سکولار دموکرات اتلاف وقت بوده است؟

به باور من، اگر این نخستین کنگره در نظر بسیاری از ایرانیان دارای اهمیتی خاص باشد، اتفاقاً این اهمیت ناشی از آن است که، برای اولین بار در تاریخ ما، کنگره ای از ایرانیان مساله ی سکولار دموکراسی را با ضرورت حذف تبعیض های جنسی، جنسیتی، قومی، مذهبی و فرهنگی ـ یعنی با جوهر اعلامیه ی حقوق بشر ـ پیوند زده است و به همین خاطر بخش عمده ای از وقت گرانبهای خود را (همان چند ساعت اتلاف شده را!) به بازگویی «رنجنامه» تبعیض های ناشی از استقرار حکومتی اختصاص داده است که در جزء جزء قانون اساسی اش چیزی جز تبعیض وجود ندارد.

من نمی دانم که این کنگره و نتیجه ی بلافاصله آن، یعنی اعلام تاسیس «جنبش سکولار دموکراسی ایران» چقدر در آینده امکان موفقیت دارد اما، به نظر من، این کنگره، با همه ی حسن ها و کاستی هایش، حکم یک کلاس تجربی را داشته است. این که این جنبش تازه ظهور کرده و کنگره ی سالیانه اش بی وقفه به پیش برود و گسترش پیدا کند و ساخته و پرداخته شود، و یا چون شمعی یک شبه خاموش شود، به طور قطع ربط مستقیمی با کار گردانندگان آن از یک سو، و توجه مردمان و بخصوص جوانانی دارد که به راستی این نوع سکولار دموکراسی تکیه داده بر مفاد حقوق بشر،  و این نوع جنبش های نجات دهنده را، درک و در ذهنیت خود نهادینه کنند.

۱۸ مرداد ۲۰۱۳

smirzadegi@yahoo.com