روشنفکران ما و انتخابات قلابی ۱۳٩۲ – بخش دوم

روشنفکران ما و انتخابات قلابی ۱۳۹۲ – بخش دوم

مهرگان البرز

 

دو دیوار

و دهلیز سکوت

و آن گاه

سایه یی که از زوالِ آفتاب دم می زند

مردمی،

و فریادی از اعماق:

– مُهره نیستیم!

ما مهره نیستیم!

                      (احمد شاملو)

مقدمه

در هر انتخابات، طبقات حاکم پیشبرد چند سیاست مهم را در نظر دارند. یکی از این سیاستها که جهت حرکت حکومت را تعیین می کند   سیاست اصلی است. در رفراندم فروردین ۱۳۵۸، سیاست اصلی حکومت مقابله با پیشرویهای انقلاب مردم ایران بود. با وجود حمایت قدرتهای خارجی در کسب قدرت سیاسی، دار و دسته خمینی قادر به مهار مبارزات پی در پی مردم و تداوم امواج انقلاب ۱۳۵۷ نبودند. تحکیم و گسترش نیروهای نظامی- امنیتی و سرکوب وحشیانه مردم کافی نبود و بنابراین، حکومت به برگزاری یک رفراندم کاملا مهندسی شده و بزرگترین تقلب در تاریخ ایران روی آورد. (رجوع کنید به مقاله انتخابات و جنگ – بخش سوم)

در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۶۰، سیاست اصلی حکومت یورش نهایی به انقلاب مردم و نابودی سازمانهای سیاسی مخالف رژیم بود. به همین دلیل، قطعنامه ۵۱۴ سازمان ملل و پیشنهاد صلح از طرف حکومت عراق پذیرفته نشد تا حکومت جمهوری اسلامی بتواند تحت لوای جنگ با خارجی، مقاومت نیروهای مخالف داخلی و مردم را در هم بشکند. اجرای این سیاست، منجر به گسترش بیسابقه دستگاه امنیتی- نظامی و سازمان زندانها و در مجموع : ایجاد بزرگترین ماشین کشتار جوانان در تاریخ یک قرن اخیر ایران شد.

در انتخابات ۱۳۶۸، سیاست اصلی حکومت تحکیم خود از طریق بازسازی اقتصاد نفت محوری، وارداتی و وابسته به گردش سرمایه های بزرگ خارجی در ایران بود. شبکه های بزرگ ربایی- دلالی که در اختیار صاحبان قدرت قرار داشتند در خدمت تولید مافوق سود برای سرمایه های بزرگ خارجی- داخلی به سرعت رشد نمودند. با تکیه بر ساختاری که از حکومت سلطنتی به ارث رسیده و منجر به بحران عمیق و انقلاب ۱۳۵۷ شده بود، ثروتهای تولید شده توسط مردم و متعلق به مردم ایران به خارج از کشور سرازیر شد. شکاف طبقاتی به سرعت تعمیق یافت و بحران، دوباره سراسر جامعه را فرا گرفت.

در انتخابات ۱۳۷۶، سیاست اصلی حکومت اجرای طرح اصلاح پذیری نظام جمهوری اسلامی در جامعه بود. بحرانی که کشور را فرا گرفته بود در دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی به شورشهای متعدد مردم در شهرها (از مشهد تا اسلامشهر) انجامید. در تقابل، برخی از جناحهای حاکم، باند اصلاح طلب را شکل دادند و با اجرای پروژه دوم خرداد جریان اصلاح طلبان حکومتی در قدرت شریک شد. این جریان با جا انداختن ایده اصلاح پذیری نظام ولایت فقیه، به ویژه در بخشهای میانی و عقب جامعه، توانست موقتا مبارزات مردم را مهار کند.

در انتخابات ۱۳۸۴، سیاست اصلی رژیم تدارک جهت تقابل با حمله نظامی آمریکا بود. از اینرو، نظامی کردن ساختارهای حکومتی و کنترل شریانهای اقتصادی کشور توسط سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات در صدر دستور کار سرکردگان حکومت قرار گرفت. بالاترین سطح درآمد از نفت در تاریخ ایران به انحصار بیسابقه ثروت توسط اقلیت حاکم و تشدید فقر در میان اکثریت جامعه انجامید. مخارج هنگفت نظامی- امنیتی، بدهی عظیم به بانکهای خارجی و دزدیهای کلانِ سرکردگان حکومت بخش بزرگی از ثروتهای تولید شده توسط مردم را بلعیدند.

در انتخابات ۱۳۸۸، سیاست اصلی حکومت همان سیاست قبلی بود. ولی شکاف طبقاتی بین حکومت و مردم به حدی عمیق شده بود که به گسترش بیسابقه فقر، تسریع ریزش طبقات میانی و بحران تکامل یافت. برای جلوگیری از طغیان مردم، ولی فقیه اصلاح طلبان حکومتی را دوباره وارد میدان کرد، اما قرقی از بغداد گذشته بود. تضاد آشتی ناپذیر مردم با حکومت به علت بحران و به شکل اعتراض به “فصل الخطاب” بودن ولی فقیه چنان سر باز کرد که به سرعت چهار چوب اصلاح طلبان را شکست و به بیش از ۸ ماه شورش انجامید.

شورشهای ۱۳۸۸ بینظیر بود و نه تنها ایران را تکان داد، بلکه تاثیرات قابل توجهی بر روحیه مردمان ستمدیده دیگر به ویژه در کشورهای جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا گذاشت. در ایران، اصلاح طلبان حکومتی در جنبش مردم نفوذ موثری داشته و بالاخره توانستند با قالب کردن محدویتهای تعیین کننده، این جنبش بیسابقه را به شکست بکشانند. در حالیکه در مصر و تونس و یمن، اصلاح طلبان ضعیف بودند و شعار : “الشعب یرید اسقاط النظام” (مردم خواهان سرنگونی نظام هستند) بر کُل جنبش غالب شد. بدین ترتیب، مردم این کشورها با تکامل مبارزات خود به سطح قهرآمیز قادر شدند ضربات بمراتب جدی تری به حکومت وارد نموده و راس هرم قدرت را به زیر کشند.

در انتخابات ۱۳۹۲، سیاست اصلی رژیم همچنان تدارک جهت تقابل با حمله آمریکا بود. در سال ۱۳۹۱ با تحریم خرید نفت توسط اتحادیه اروپا، تضاد حکومت با قدرتهای غرب به سطح جدیدی ارتقاء یافت. در واقع، قدرتهای غرب پا به روی شاهرگ اقتصاد ایران گذاشتند. اما باند ولی فقیه که از زمانِ در “محور شرارت” قرار دادن ایران توسط آمریکا به طرف سرسپردگی کامل به روسیه چرخیده بود توانست با تکیه بر فروش نفت به متحدین روسیه، به ویژه چین و هند، فشار تحریمها به روی حکومت را کم کرده و بیش از پیش به شانه های مردم منتقل کند.

اوضاع بحرانی

بررسی روندهای مهم و به ویژه تعیین کننده در دوران انتخابات ۱۳۹۲، وجود بحرانی عمیق در ایران را نشان می دهد. این بررسی شامل وضعیت حکومت جمهوری اسلامی ؛ وضعیت جنبش مردم ؛ اوضاع جهانی و منطقه می باشد که نیازمند شناخت از خصوصیات روندهای مهم در بُرش کنونی است. یک بررسی همه جانبه نیازمند تحقیق علمی، گسترده و عمیق است. در این مقاله به تحلیل  مختصری از روندهای مهم و تعیین کننده برای شناخت از مختصات شرایطی که انتخابات ۱۳۹۲ در آن برگزار شد پرداخته می شود.

وضعیت عمومی جنبش مردم می تواند در دو عرصه  عمل و نظر مورد بررسی قرار گیرد. در عرصه عمل، جنبش مردم در سال ۱۳۸۸ به سرعت رشد نمود و در دی ماه به اوج خود رسید. اما این جنبش بی نظیر و اساسا خود جوش، در عرصه نظر نیز دارای محدودیتهای متعدد بود که مهمترین آن آغشتگی به ایده اصلاح پذیریِ حکومت جمهوری اسلامی است. با وجود فداکاریها و جانفشانیها، این محدودیت اجازه نداد که جنبش مردم گامهای بیشتری جهت وارد کردن ضربات کاری به حکومت بردارد و در واقع، علت اصلی شکست نهایی آن شد.

ایده های اصلاح طلبان حکومتی به طور عمده از طریق طبقات میانی در درون جنبش مردم باز تولید شدند. ایده هایی چون؛ جناح اصلاح طلب مردمی است؛ می توان با این جناح بر علیه جناح ولی فقیه متحد شد؛ مبارزه باید مسالمت آمیز باشد؛ و سرنگون کردن حکومت لازم نیست و هزینه بسیار دارد. این ایده ها، جنبش مردم را از جهتگیری لازم و رها کردن انرژی مورد نیاز محروم نمود. سرانجام، باند میرحسین موسوی خامنه با انتشار بیانیه شماره ۱۷، راه را کاملا برای سرکوب جنبشی که حکومت را به خطر انداخته بود هموار کرد. اما تا کنون ایده های اصلاح طلبان حکومتی و تاثیراتشان در مردم به روش علمی، عمیق و همه جانبه توسط روشنفکران ما به چالش کشیده نشده اند.

شورشهای سال ۱۳۸۸ در ایران و سپس شورشهای پیاپی مردم در کشورهای جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا زنگ خطر را برای حکومتهای طبقات مرتجع در منطقه از جمله جمهوری اسلامی به صدا در آورد. اکنون، بخش مهمی از فعالیت این حکومتها و حامیان بین المللی شان معطوف به پیشگیری و یا مهار این شورشهاست. یکی از مهمترین مسائلِ حکومت جمهوری اسلامی در دوران انتخابات ۱۳۹۲ نیز پیشگیری از اوجگیری مبارزات مردم ایران بود. طبقات حاکم تشخیص دادند که اوضاع جامعه بحرانی است، حکومت در میان مردم بی اعتبار است و وعده حل بحران اقتصادی و نابسامانی زندگی مردم، در دوران انتخابات و توسط دولت جدید باید در مرکز تبلیغات قرار گیرد.

از اینرو، خامنه ای در سخنرانی ۲۳ بهمن ۱۳۹۱ خود تاکید کرد : “نمیشود گفت مردم از گرانى و مشکلات شکایتى ندارند؛ چرا، گرانى هست، مشکلات اقتصادى هست، مردم هم آن را لمس میکنند – مخصوصاً طبقات ضعیف – اما این موجب نشد که مردم بین خودشان و نظام اسلامى فاصله بیندازند. مردم میدانند که آن دست قدرتمندى که بتواند این مشکلات را حل کند، نظام اسلامى است؛ آن اسلام عزیز و اسلام مقتدر و مسئولانى است که به اسلام پایبندند؛ اینها میتوانند مشکلات را برطرف کنند.”

خامنه ای به تعمیق بحران اقتصادی و شکاف بین مردم و حکومت اعتراف کرده اما باند احمدی نژاد را مسئول و حکومت را حلال مشکلات جلوه می دهد. حسن روحانی در سخنرانی ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ گفت : ” برای حل مشکلات اقتصادی و دیگر مشکلات کشور گر چه دیر شده اما هنوز هم دریچه هایی به سوی مردم باز است … بحث من این است که هیچ زمانی مانند زمان امروز، گرفتاری برای کشور وجود نداشت آن هم در شرایطی که نفت را با بالاترین قیمت تاریخ ایران فروختیم و با این حال دیدیم که در عرض ۶ ماه، ارزش ثروت مردم نصف شد.”

در واقع، حسن روحانی خط ولی فقیه را گرفت و تبلیغات ستاد انتخابات او به روی حذف باند احمدی نژاد- مشائی و وعده حل مشکلات اقتصادی تمرکز یافت. البته، باند احمدی نژاد به زد و بند بین باند ولی فقیه و باند رفسنجانی پی برده بود. عبدالرضا داوری مسئول کمیته دفتر هماهنگی ستادهای مشائی، ۲ هفته قبل از انتخابات در سخنرانی خود پیش بینی کرد جریان رفسنجانی که عبدالرضا داوری آنرا پروژه «هاشمی ۲» نامید به قوه مجریه باز خواهد گشت و حسن روحانی به احتمال زیاد در همان دوره اول پیروز خواهد شد.

اما در ۴ سال اخیر، نفوذی که حکومت جمهوری اسلامی از طریق اصلاح طلبان حکومتی در بخشهایی از مردم داشت را به شدت از دست داد. بنابراین در بُرش انتخابات، علاوه بر بحران فزاینده اقتصادی با عمیقترین بحران بی اعتباری نیز روبرو بود. این بحرانها شامل حال رده های پایین نیروهای نظامی حکومت نیز هست. سرکردگان نظام نمی توانند بدون ایجاد جوّ کاذبی که مردم را طرفدار حکومت و نظام را حلال مشکلات اقتصادی جلوه دهد، نیروهای نظامی خود را برای تقابل با شورش احتمالی مردم و یا حمله نظامی آمریکا آماده سازند.

نقش اصلی دستگاه تبلیغات، ایجاد چنین جوّ کاذبی بود. سرکردگان حکومت پی بردند که اکثر مردم تمایلی برای شرکت در انتخابات ندارند (رجوع کنید به مقاله : روشنفکران ایران و انتخابات قلابی ۱۳۹۲- بخش اول). به همین دلیل، کاسه و کوزه را بر سر دولت احمدی نژاد شکستند و علت بحران را به عدم مدیریت صحیح توسط دولت او تقلیل دادند. گویا تاریخ نابسامانی اقتصاد کشور از دوران احمدی نژاد شروع شده است و ساختار اقتصاد نفت محوری و وابسته، دستگاه ولی فقیه و همچنین سیاستهای دولتهای پیشین نقشی در ایجاد این بحران ندارند.

وضعیت حکومت در دوران انتخابات ۱۳۹۲

تقلب آشکار در انتخابات سال ۱۳۸۸ دست حکومت جمهوری اسلامی را رو کرد. افرادی که در این انتخابات شرکت کردند به وضوح دیدند که رای شان برای این حکومت هیچ ارزشی ندارد. رد صلاحیت ۹۹ درصد از کاندیداها توسط شورای نگهبان نیز کافی نبود و فقط کسی باید رئیس جمهور می شد که سیاست اصلی باند ولی فقیه را به اجرا در آورد. کاندیدایی که به چرخش باند ولی فقیه و سرسپردگی به روسیه پایبند بود و سیاست تدارک برای تقابل با حمله احتمالی آمریکا را به پیش می برد. از اینرو، فقط احمدی نژاد می توانست رئیس جمهور شود.

انتصاب احمدی نژاد و شورشهای متعاقب آن اعتباری که  اصلاح طلبان حکومتی در میان بخشهایی از مردم داشتند را بشدت کاهش داد و به از هم گسیختگی این باند انجامید. اما مهمتر، ماهیت انتخابات در نظام جمهوری اسلامی و چگونگی استفاده از این ابزار توسط باند ولی فقیه برای پیشبرد سیاستهای خود را برملا کرد. بطوریکه، بحث غالب در میان مردم برای انتخابات دوره نهم مجلس در اسفند سال ۱۳۹۰ تحریم بود. شرکت محمد خاتمی در این انتخابات نیز به رو شدن بیشتر دست او و باند اصلاح طلب دامن زد.

در واقع، بی اعتباری حکومت به حدی رسید که خامنه ای در سخنرانی ۲۴ مهر ۱۳۹۱ خود در شیروان، مردم ایران را دشمن خواند و گفت : ” هم در سال ۷۸ و هم در سال ۸۸ – با فاصله ی ده سال – نقشه و توطئه دشمن یک جور بود. در هر دو مورد سعی شان این بود که بتوانند ثبات سیاسی را در کشور به هم بزنند.” و “ما در چند ماه بعد از این، مسئله انتخابات را داریم. باید همت همه ی مسئولین این باشد که آرامش سیاسی کشور را حفظ کنند؛ نگذارند فضای سیاسی کشور، جنجالی و متلاطم شود.”

خامنه ای چنان نگران تحریم و یا فوران مبارزات مردم بخاطر تقلب در انتخابات بود که در ادامه گفت : “گاهی یک حرف، گاهی یک عمل نسنجیده، گاهی یک اقدام نابجا، موجب تلاطم در محیط سیاسی می شود؛ باید خیلی مراقب باشند.” از اینرو، باند ولی فقیه مجبور شد انتخابات ۱۳۹۲ را به گونه ای مهندسی کند که نه تنها در آن شرکت وسیع مردم جلوه داده شود، بلکه تقلب در آمار شرکت کنندگان باعث “تلاطم در محیط سیاسی” نگردد. چنین مهندسی پیچیده ای بدون نقش دادن به باندهای رفسنجانی و خاتمی امکان پذیر نبود.

در انتخابات، عرصه رقابت در کنار عرصه تبانی بین باندهای حکومت موجود است. با تکیه بر تحلیل مشخص از شرایط مشخصِ هر انتخابات باید تحلیل کرد که کدامیک از این عرصه ها عمده است. اما روشنفکران ما، عرصه تبانی باندهای حکومتی را نادیده گرفته و رئیس جمهور شدن روحانی را دال بر شکست باند خامنه ای قلمداد کردند. در حالیکه، حفظ حکومت در اوضاع بحرانی داخلی و خطر حمله نظامی خارجی، باندهای اصلی را بسوی تبانی سوق داده و با وجود تضادهای مهم، باند ولی فقیه با باند رفسنجانی مشغول تبانی بود.

۲۳ آبان ۱۳۹۱، خامنه ای در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی گفت : “این روزها مشاهده میکنید به تبع این گلاویز شدن‌هائى که استکبار جهانى و در واقع دشمن درجه‌ى یک آزادى، با کشور ما و با جمهورى اسلامى پیدا کرده – سر همین قضایاى اقتصادى و آثار آن بر عملکرد مجموعه‌ى حکومت و در زندگى مردم – طبعاً یک دغدغه‌ى عمومى در فضاى سیاسى کشور وجود دارد.” یعنی نزدیکتر کردن جناحهای اصلی حکومت به باند ولی فقیه برای کنار زدن باند احمدی نژاد از ملزومات تخفیف تضاد جناحها و ایجاد وحدت در درون حکومت است.

رفسنجانی در ۱۷ فروردین گفت : “مقام معظم رهبری بر دو موضوع بسیار مهم و اساسی کشور تأکید کردند. ایشان در هر دو موضوع سیاسی و اقتصادی تعبیر حماسه به کار بردند که نشان می‌دهد انتظاری بیش از حدّ معمول دارند.” او پس از توافق با خامنه ای و اعلام کاندیداتوری روحانی گفت : ” لازم است از اقدامات تفرقه افکنانه پرهیز شود … در انتخابات آینده نیاز به مانور وحدت همه‌جانبه داریم … امیدواریم با برگزاری انتخاباتی پرشور، باشکوه مورد نظر رهبری معظم انقلاب توسط مجریان و ناظران و ایجاد رقابتی سالم و قانونی میان سلایق و گروه‌های سیاسی مختلف وفادار به قانون اساسی، فشارها و توطئه‌های دشمنان را خنثی و کید آنان را به خودشان باز گردانیم.”

حکومت جمهوری اسلامی در منگنه جوّ نارضایتی شدید مردم و تهدید حمله نظامی آمریکا قرار گرفته و احتمال شرکت مردم در انتخابات را بسیار ضعیف می دید. از اینرو، متفکرین حکومت مسائل پیچیده مهندسی کردن انتخابات را بدین گونه حل کردند :

۱- مسئولیت بحران اقتصادی و نابسامانیها به گردن دولت احمدی نژاد انداخته شود.

۲- باند احمدی نژاد در روند انتخابات کنار زده شود.

۳- ائتلافی از باند رفسنجانی و باند خاتمی حول روحانی جهت متحد کردن جناحهای اصلی حکومت تشکیل شود.

۴- تبلیغات وسیع از صحنه سازیها، انتخابات را پر شور نشان دهد.

۵- آمار نتایج انتخابات، شرکت اکثریت مردم و حمایت اکثریت از روحانی را نشان دهد.

حذف باند احمدی نژاد از انتخابات

از چند زاویه، حذف باند احمدی نژاد از انتخابات برای حکومت جمهوری اسلامی ضروری بود. در درجه اول، سیاست دولت احمدی نژاد در دوره دوم ریاست جمهوری او برخلاف آنچه که در ظاهر جلوه می نمود به میزان قابل توجهی به سوی کنار آمدن با آمریکا و انگلیس چرخید. نمونه های بارز این نزدیکی، انتقال موقت “منشور کوروش” از موزه بریتانیا به ایران در شهریور ۱۳۸۹ و همچنین هموار کردن بستر توسط حکومتهای غرب برای گرفتن جوایز متعدد به ویژه اسکار توسط فیلم “جدایی نادر از سیمین” در اسفند ۱۳۹۰، می باشند.

احمدی نژاد در جلسه رونمایی از منشور کوروش گفت : “این جلسه به مناسبت رونمایی از منشور عشق، منشور کوروش، شاه جهان برگزار می شود … این جلسه یک هشدار و بیدار باش به همه مدیران، حاکمان و مدعیان است که اگر می خواهید در عالم جاوید بمانید راهتان این است. امیدوارم به امانت گذاشتن منشور کوروش از سوی دولت انگلیس در ایران آغاز یک همکاری گسترده و همه جانبه در زمینه های گوناگون و به طور مستمر باشد.” در اینجا، علاوه بر سازش با انگلیس، سَمبُل کردن حکومتی که جناح غالب آن روحانیت نیست مَد نظر است.

از زمان شکست تلاشهای حکومت در دوران خاتمی برای نزدیک شدن به آمریکا خامنه ای تصمیم گرفت که تنها راه حفظ حکومت جمهوری اسلامی تکیه به روسیه و چین است. او در ۳ مرداد ۱۳۹۱ گفت : “هر برهه‌ اى که ما در مقابل جبهه ‌ى دشمن انعطاف نشان دادیم و با توجیه‌ هائى عقب‌ نشینى کردیم دشمن مواضع گستاخانه ‌ترى علیه ما گرفت. در آن روزى که ادبیات مسئولین ما آلوده شد به حرفها و تعبیرات تملق‌ آمیز نسبت به غرب و فرهنگ غربى، در آن روز اینها ما را «محور شرارت» معرفى کردند … اینها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوى آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد؛ و وارد قضیه شدم.”

بنابراین، چرخش باند احمدی نژاد برای نزدیک شدن به غرب با سیاست باند خامنه ای در تقابل قرار گرفت. تضاد مهم دیگر این دو باند بر سر ساختار و رهبری حکومت بود. باند احمدی نژاد تلاش می کرد که دستگاه روحانیت به پشت صحنه رود و تکنوکراتها زمام امور حکومت جمهوری اسلامی را در دست گیرند. این سیاست باند احمدی نژاد- مشائی را در کارزارهای مختلف از جمله : عظمت طلبی ایران، نام خلیج فارس و آثاری چون فیلم “جدایی نادر از سیمین” که به خارج کشور رفتن را بهتر از ماندن در این وضعیت می داند، می توان دید.

به همین دلیل، خامنه ای در سخنرانی ۲۷ مهر ۱۳۸۹ گفت : “دشمنان دو نکته‌ى اساسى را در باب دین دارند دنبال میکنند … یکى مسئله‌ى اسلام منهاى روحانیت است … حضور روحانیون در انقلاب و پیشروى آنها در انقلاب، موقتاً این معنا را از صحنه خارج کرد؛ اما باز شروع کردند. یکى هم اسلام منهاى سیاست است، جدائى دین از سیاست است … همان چیزى را که آنها آماج حمله قرار میدهند، ما باید توجه داشته باشیم و بدانیم که آنها را بایستى حفظ کنیم، باید بر روى آنها تکیه کنیم: حضور مردمى و معارف دینى و اسلامى.”

احمدی نژاد در دوره دوم ریاست جمهوری خود در عرصه های مختلف حتی در مورد نمایندگی از امام زمان، خامنه ای را به چالش می کشید. او در سال ۱۳۸۸، سخنرانی خود در سازمان ملل را با خطبه امام زمان شروع کرد و هاله نور دید. شواهد مختلف نشان می دهند که باند احمدی نژاد حفظ نظام جمهوری اسلامی را در تقلیل نقش روحانیت و باند ولی فقیه در دستگاه حکومت و جایگزینی آن توسط تکنوکراتها و سران نظامی می دید. اما سرانجام در بُرش پایانی دوره دوم ریاست جمهوری او، تبانیِ باند خامنه ای با باندهای رفسنجانی و خاتمی توازن قوا را به ضرر احمدی نژاد برهم زد و تنها کاندیدای باند او از انتخابات حذف گردید.

ظهور مجدد رفسنجانی

اکبر هاشمی رفسنجانی پس از علی خامنه ای مهمترین فرد در نظام جمهوری اسلامی است. او در شورای به اصطلاح انقلاب و حزب جمهوری اسلامی، تحت رهبری خمینی نقش تعیین کننده ای در سرکوب انقلاب مردم ایران و تحکیم نظام جمهوری اسلامی داشت. در دوران جنگ حکومت جمهوری اسلامی با حکومت عراق، رفسنجانی در زد و بندهای پنهانی با رابرت مک فارلین (نماینده دولت ریگان) قادر شد ادوات نظامی مورد نیاز جنگ را از آمریکا و اسرائیل خریداری کند. رسوائی بزرگی که در آمریکا به “ایران گیت” معروف شد.

رفسنجانی از ابتدای تشکیل شورای عالی امنیت ملی در کنار خامنه ای، موسوی و سران نظامی و امنیتی، نقشه های درهم شکستن سازمانهای سیاسی؛ کشتار نسل جوانی که از دل انقلاب ۱۳۵۷ بیرون آمده بود؛ و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ را با دستور خمینی به اجرا در آورد. او در رد قطنامه ۵۱۴ سازمان ملل و پیشنهاد صلح توسط عراق در سال ۱۳۶۰ که به ادامه جنگ و کشتار و معلول شدن صدها هزار جوان و نابودی مناطقی از کشور انجامید؛ و همچنین سرکشیدن خفت بار “جام زهر” توسط خمینی در سال ۱۳۶۷، نقش مهمی داشت.

در این دوران، باند رفسنجانی در تبانی با باندهای دیگر زمینه تضعیف حسینعلی منتظری را فراهم کرده و سرانجام با تائید خمینی، باند او را از حکومت حذف نمودند. در خرداد ۱۳۶۸ هنگامیکه خمینی نفسهای آخر را می کشید، رفسنجانی و خامنه ای برای تقسیم قدرت تبانی کردند. حسن روحانی از طرف رفسنجانی مامور شد که همه اعضای مجلس خبرگان را به سرعت گرد آورد. یک ساعت پس از مرگ خمینی، جلسه خبرگان تشکیل شد و در این جلسه، اکثر اعضاء خواهان تشکیل شورای رهبری بودند. اما رفسنجانی و احمد خمینی به دروغ گفتند که “امام” به احمد خمینی گفته است : خامنه ای جانشین اوست.

بدین ترتیب، خامنه ای بدون طی کردن مراحل لازم شرعی، مرجع تقلید و ولی فقیه شد و در راس ساختار هرمیِ قدرت مطلقه فردی در حکومت قرار گرفت. از دوره دوم تشکیل مجمع  تشخیص مصلحت نظام در سال ۱۳۶۸، رفسنجانی ریاست دائمی آنرا بدست گرفت و همچنین برای دو دوره رئیس جمهور بود. سیاستهای دولت رفسنجانی در دوران “بازسازی” موجب تشدید ناهنجاری و وابستگی بیشترِ اقتصاد کشور گردید. انحصار شریانهای اصلی اقتصاد کشور توسط سرمایه های بزرگ خارجی- داخلی و رشد سریع شبکه های عظیم دلالی- ربائی به تورم، بیکاری، تعمیق سریع شکاف طبقاتی، بحران و شورشهای پیاپی مردم (از مشهد تا اسلام شهر) انجامید.

با نوکری قدرتهای بزرگ خارجی، رفسنجانی تبدیل به ثروتمندترین فرد کشور و بی اعتبارترین فرد در میان مردم شد. اما نقش استراتژیک باند رفسنجانی در مقابله با بحرانهای حکومت جمهوری اسلامی واقعیتی است که نمی باید آنرا نادیده گرفت. علاوه بر ارتباطات وسیع با حکومتهای غربی و مرتجعین منطقه، ایجاد مرکز تحقیقات استراتژیک، آموزش سیاسی کادرهای نظامی- امنیتی، بکارگیری متخصصین و استادان دانشگاه برای تولید و اشاعه ایده های ضد مردمی در جامعه، بخشی از خدمات مهم رفسنجانی به حکومت جمهوری اسلامی است.

یکی از مهمترین اهداف کارزارهای مختلف حکومت به ویژه باند رفسنجانی، نازل جلوه دادن سطح شعور سیاسی مردم ایران است. در این کارزارهای دائمی واقعیات مبارزات مردم وارونه شده و مسئولیت عقب ماندگی کشور به گردن درک و فرهنگ مردم گذاشته شده است. در حالیکه، کار یدی و فکری مردم علت بقای جامعه است؛ مردم ایران در یک قرن اخیر دو انقلاب عظیم کرده و همواره با استثمار، استعمار و ستم مبارزه کرده اند؛ و در تمام این دوران، لحظه ای نمی توان یافت که زندانهای کشور مملو از زندانیان سیاسی نباشد.

اما، این کارزارها در روشنفکران ما که به خصوصیات مبارزه طبقاتی در ایران، تضادهای اصلی در جامعه و بالا رفتن سطح شعور سیاسی مردم همواره کم توجه کرده اند، موثر بوده است. بیمورد نیست که اکثر قریب به اتفاق آنان بدنبال تبلیغات دروغین حکومت در انتخابات ۱۳۹۲ روان شدند و آنچه را که با صحنه سازی و تقلب ارائه شد بدون یک بررسی مستقلانه پذیرفتند. گویا مردم ایران از طبقات و اقشار مختلف تشکیل نشده، سطح آگاهی این طبقات و اقشار پس از شورشهای بی نظیر ۱۳۸۸ هیچ تغییری نکرده و سرکردگان حکومت بیمورد نگران عدم شرکت مردم در انتخابات بودند! از نظر این روشنفکران، مردم ایران چشم و گوش بسته اند و در هر شرایطی بدنبال حکومت می افتند.

در حالیکه، شورشهای ۱۳۸۸ خلاف این نظریه را نشان داد و بحران مسبب آن اکنون تبدیل به عمیقترین بحران نظام جمهوری اسلامی و بی اعتباری بیسابقه حکومت در میان مردم گشته است. بحرانی که علت اصلی آن حکومتی است که بر مناسبات عقب مانده تولیدی و اقتصاد وابسته به امپریالیستها تکیه دارد. از اواخر ۱۳۸۶ نظام جهانی سرمایه داری انحصاری نیز در عمیقترین بحران تاریخ خود فرو رفته و سرکردگان قدرتهای بزرگ در حال انتقال این بحران به کشورهای تحت سلطه می باشند. فشرده گی و پیوستگی این بحران و ت آن به گره کور، ایران را مبدل به کانون تلاقی تضادهای شرق و غرب نموده و اکنون طبقات حاکم حتی راه حلِ میان مدت برای برون رفت از آن ندارند.

لزوم شرکت باند رفسنجانی در انتخابات ۱۳۹۲

در چنین اوضاعی، باند ولی فقیه که سکان کشور را در دست دارد ناگزیر بود باند رفسنجانی را دوباره وارد میدان کند. گفته ی خامنه  ای که پس از انتخابات ۱۳۷۶ جناحهای ولی فقیه و اصلاح طلب را “دو بال یک پرنده” خواند اکنون در مورد جناحهای ولی فقیه و رفسنجانی صدق می کند. باند ولی فقیه پی برد که به تنهائی قادر به حل مشکلات پیچیده کنونی نیست. بی اعتباری شدید حکومت در میان مردم و از طرف دیگر فشارهای فزاینده، تحریمها و تهدیدات قدرتهای غرب را باند ولی فقیه نمی تواند به تنهائی خنثی کند.

بنابراین، ولی فقیه از تضاد بین باندهای رفسنجانی و احمدی نژاد استفاده کرد و طرح متحد کردن جناح رفسنجانی برای منزوی کردن باند احمدی نژاد را به اجرا گذاشت. خامنه ای در سخنرانی ۱۹ دی ۱۳۹۱ خود در قم گفت : “یکى از هدفها این است که کارى کنند که انتخابات بدون حضور پرشور و همگانى مردم برگزار شود. این را از حالا همه بدانند: آن کسانى که ممکن است از سر دلسوزى، راجع به انتخابات یک توصیه‌هاى عمومى بکنند که آقا انتخابات اینجورى باشد، آنجورى نباشد، حواسشان باشد به این مقصود دشمن کمک نکنند؛ مردم را از انتخابات مأیوس نکنند…

کجا صلاحیتها ملاحظه نمیشود، که اینجا روى این مسائل هى تکیه بکنند، هى بگویند، هى تکرار کنند و یواش یواش این ذهنیت را به خیال خودشان در مردم به وجود بیاورند که خب، این انتخابات فایده‌اى ندارد؟ این یکى از خواسته‌هاى دشمن است. آن کسانى که در داخل، این حرفها را میزنند، ممکن است غفلت کنند. من میگویم غفلت نکنید، حواستان باشد، کار شما جدول مورد نظر دشمن را پر نکند؛ مقصود او را تکمیل و تتمیم نکند. این یکى از راه‌هاى از شور و هیجان انداختن انتخابات است.”

البته سخنان خامنه ای رو به باند اصلاح طلب نیز بود. محمدرضا خاتمی در سخنرانی ۱۷ مهر ۱۳۹۱ خود گفته بود : ” من اعلام می‌کنم که در هیچ زمانی اصلاح ‌طلبان برای براندازی این نظام هیچ‌ گونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاح‌ طلبان تمام تلاش‌شان را می‌کنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاح‌ پذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد … وضعیتی که الان کشور در آن به سر می‌برد، مطلوب هیچ‌ کس نیست. چه آنهایی که در درون حاکمیت هستند و چه منتقدان، همه به نامناسب بودن اوضاع اعتراف دارند … به همان میزان که اوضاع سیاسی بد است، اوضاع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی هم نگران‌کننده است. به همین دلیل این سیاست قابل ادامه دادن نیست و وضعیت فعلی نمی‌تواند دوام پیدا کند.”

در سخنرانی ۱۹ دی، پاسخ خامنه ای به باند اصلاح طلب چنین داده شد : “یک مسئله‌ى دیگر این است که به مردم گفته شود، تلقین شود که انتخابات سلامت لازم را ندارد. البته بنده هم تأکید میکنم که انتخابات باید سالم برگزار شود؛ منتها این، راه دارد … البته کسانى بخواهند از طرق غیر قانونى عمل کنند، خب به ضرر کشور میکنند؛ کما اینکه در سال ۸۸ از راه‌هاى غیر قانونى وارد شدند، کشور را دچار هزینه کردند، براى مردم اسباب زحمت درست کردند، براى خودشان هم اسباب بدبختى و سرشکستگى در زمین و در ملأ اعلى شدند. راه‌هاى قانونیِ خوبى وجود دارد. بله، بنده هم اصرار دارم که انتخابات باید با سلامت کامل، با رعایت امانتِ کامل انجام بگیرد.”

شرکت جناح رفسنجانی در انتخابات خرداد ۱۳۹۲ برای باند ولی فقیه نقشِ کلیدی داشت.  باند ولی فقیه با تکیه بر باند رفسنجانی می توانست نیروی بیشتری را جهت حذف باند احمدی نژاد که آنرا “جریان انحرافی” می خواند گرد آورد. از طرف دیگر، راهی باریک برای اصلاح طلبان که آنرا “جریان فتنه” می خواند، می توانست متصل به پُلی برای کشیدن هواداران این جریان به پای صندوقهای رای شود. با این ترفند، باندهای رفسنجانی و خاتمی با باند ولی فقیه متحد شدند و هوادارانشان نیز خود را ملزم به شرکت در انتخابات دیدند.

رفسنجانی به تبعیت از ولی فقیه در سخنرانی ۱۶ اسفند ۱۳۹۱ خود گفت : ” حفظ وحدت و انسجام ملی برای عبور از تنگناهای پیش آمده با حضور تأثیرگذار نیروهای بالنده، توانمند و دلسوز واقعی کشور در عرصه‌های مهم تصمیم‌گیری حاصل می‌شود … برای برگزاری انتخاباتی پرشور و فراگیر لازم است، زمینه و شرایط حضور همه گروه‌ها، شخصیت‌ها و جریان‌های وفادار به نظام و قانون اساسی فراهم شود و ناامیدسازی نیروهای کارآمد و مسئولیت‌شناس و سنگ‌اندازی در مسیر برگزاری انتخابات و مشارکت عمومی، مضر به حال نظام، مردم و کشور است … عموم مردم و جامعه متدیّن ایران بدیل و جایگزینی برای نظام جمهوری اسلامی و معارف مکتب اهل بیت(ع) نمی‌شناسند.”

 باند رفسنجانی آری، رفسنجانی نه!

اما علیرغم نیاز به شرکت فعال باند رفسنجانی در انتخابات، رئیس جمهور کردن او چند مشکل بزرگ ایجاد می نمود. رفسنجانی در میان مردم شخص منفوری است و با هزار من سریشم نیز نمی توان او را به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم به جامعه قالب کرد. رفسنجانی خواهان برقراری مناسبات و سرسپردگی کامل حکومت به غرب است و این جهت گیری او با سیاست خامنه ای – سرسپردگی به روسیه و چین – سازگار نیست. بدست گرفتن قوه مجریه علاوه بر مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در مجلس خبرگان رهبری و … قطب باند رفسنجانی در حکومت را بیش از حد تقویت می نمود که این نیز مطلوب باند خامنه ای نیست.

همچنین، پس از انتخابات ۱۳۸۸، خامنه ای رسما اعلام کرد که احمدی نژاد از رفسنجانی به او نزدیکتر است. این موضع گیری، راه را برای قد علم کردن احمدی نژاد و به چالش کشیدن ولی فقیه باز کرد و باعث ایجاد مشکلات فراوانی برای یکه تازی خامنه ای شد. اما، چرخش ۱۸۰ درجه به روی چنین موضعی در انتخابات ۱۳۹۲ به بی اعتباری بیشتر ولی فقیه در درون حکومت دامن می زد. در نتیجه، لازم بود باند رفسنجانی نقشی کلیدی گرفته اما شخص رفسنجانی رئیس جمهور نگردد.

صادق زیبا کلام، از نظریه پردازان باند رفسنجانی، در مصاحبه خود با «فردا» در شهریور ۱۳۹۱ گفت : ” سران اصلاح طلب شاید به این جمع بندی برسند که مصلحت و آینده کشور ایجاب می‌کند که هاشمی خود وارد انتخابات شود و «کشور را نجات دهد». ولی نظر شخص وی این نیست که ورودش می تواند شرایط را متفاوت کند. هم و غم هاشمی، این روزها حمایت از گزینه ای است که مورد قبول و اجماع و ائتلاف عقلای اصولگرا باشد و در ضمن جریان معتدل و میانه روی اصلاح طلب نیز آن را تأیید کنند. توافق اصلاح طلبان و اصولگرایان برای آقای هاشمی شرط اساسی است.”

البته، مریدان رفسنجانی بدنبال پذیرفتن ریاست جمهوری او توسط ولی فقیه نیز بودند. در مصاحبه با «انتخاب مشرق» در اسفند ۱۳۹۱ زیبا کلام گفت : “اگر در وضعیت فعلی وارد ۲۴ خرداد شویم و تغییر و تحول غیر مترقبه ای پیش نیاید و اصلاح طلبان روی آقای هاشمی توافق کنند و پشت او قرار گیرند، ایشان رای سنگینی خواهند آورد.” همچنین، زیبا کلام به ولی فقیه گوشزد کرد که برای حذف باند احمدی نژاد به رفسنجانی نیاز دارد : “من بعد از اتکا به خداوند متعال، به تغییر و تحول و استحاله در میان اصولگرایان هم امیدوارم، چون در غیاب اکبر هاشمی رفسنجانی و اصلاح‌ طلبان، آقای رحیم مشایی مثل آب خوردن اصولگرایان را در انتخابات شکست می‌دهد.” (همانجا)

رفسنجانی نیز در اسفند ماه ۱۳۹۱ گفت : “نیروهای سیاسی و جریان‌های فراگیر و مردمی باید با هوشیاری و رصد فضای سیاسی کشور، آمادگی خود را برای حضور جدّی و مؤثر در انتخابات حفظ و مسئولین نظام و برگزارکنندگان انتخابات نیز با ایجاد شرایط حضور فراگیر مردم و گروه‌های دلسوز همراه با حسن‌نیت و برخوردی یکسان و پدرانه با آنان، امید و نشاط سیاسی را به جامعه تزریق کنند.” یعنی مردم به این حکومت و انتخاباتش امیدی ندارند و شرکت باند رفسنجانی در انتخابات برای تزریق “امید و نشاط سیاسی به جامعه” ضروری است.

باز کردن و بستن راه

یک ماه قبل از اعلام نامزدی رفسنجانی و مشائی، محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس در مصاحبه ای گفت : “با حضور هاشمی رفسنجانی صحنه انتخابات مقداری دستخوش تغییرات می‌شود، احمدی نژاد در دو دوره گذشته با سوار شدن بر موج تخریب و کوبیدن‌ هاشمی توانست به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود و در این دوره نیز بی میل نیست با سوار شدن بر همان موج و ادامه آن از این موقعیت استفاده کند.” این گفته باهنر نشان می دهد که نقشه ولی فقیه، باز کردن راه برای شرکت باندهای رفسنجانی و احمدی نژاد برای در تقابل قرار دادن آنان بود.

باهنر در جواب به سئوال : ” اگر احمدی‌نژاد نخواهد انتخابات را برگزار کند؟” گفت : “اگر بخواهد در مقابل نظام بایستد و بگوید کاندیدای مورد نظر من تائید صلاحیت نشد، بخواهد در این امر دخالت بکند هم‌خودش ضرر می کند و هم به نظام ضربه‌هایی را وارد می‌کند، اگر چه با رخ دادن اینگونه اتفاقات نظام دچار بن بستی نخواهد شد و این مشکل را حل می‌کند، کما اینکه نظام مشکلاتی بزرگتر از این را هم حل کرده است.”

همچنین در پاسخ به سئوال : “یعنی احمدی نژاد توانای ایستادگی در مقابل نظام را ندارد؟” گفت : “خیر قطعا چنین توانایی را ندارد، بالاخره خیلی بزرگ تر از احمدی نژاد دلشان می‌خواست انتخابات یکروز به تعویق بیفتد. یکروز من ‌یادم هست تندروهای اصلاح ‌طلبان و رسانه‌های خارجی دنبال آن بودند که انتخابات مجلس هفتم را نه اینکه منتفی کنند، بلکه ۱۰ روز به تاخیر بیندازند، اما نتوانستند. تاکنون حتی یک روز انتخابات در جمهوری اسلامی به تاخیر نیفتاده است و حتما هم در آینده این خواب‌ها تعبیر نخواهد شد.”

۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ رفسنجانی در حمله ای مستقیم به احمدی نژاد گفت : “متاسفانه اتفاقات تلخی را در این سال‌ها شاهد بودیم. سیاست دولت در این هشت سال این بوده است که نیروهای باسابقه را از میدان به در کنند … اگر به نظرات بنده عمل می‌شد امروز گرفتار شرارت‌های سال ۸۸ نمی‌شدیم … احمدی نژاد استاندار من بود، فرماندار من در خوی بود و بخشدار من در ماکو و می‌شناختمش ولی سیاستش این بود که نیروهای انقلابی حذف و بدنام شوند. و امروز می‌بینیم که سیاست ما بی‌برنامه و روزمره شده است.”

همچنین، رفسنجانی باند خود را آماده تشکیل دولت اعلام نمود و گفت : ” برای برون رفت از وضعیت فعلی کشور ۲ راهکار دارم که هر شخصی که رئیس جمهور شود اگر این دو راهکار را عمل کند قطعا موفق خواهد شد. اولین راهکار این است که باید بداند حکومت برای مردم است … راهکار دوم موضوع ترمیم سیاست خارجی است. ما با اسرائیل سر جنگ نداریم … بعد که صدام به کویت حمله کرد … حتی پناهندگان کویتی را پذیرفتیم و دنیا به ما اعتماد کرد و تحریم‌ها شکسته شد.”

بنابراین، رفسنجانی آمادگی باند خود را در دو عرصه تعیین کننده به ولی فقیه اعلام کرد : یکم، حذف باند احمدی نژاد و دوم، تشکیل دولت. دولتی که در عرصه داخلی، تحت لوای “حکومت برای مردم” با سرکوب و وعده های پوشالی از شورش مردم پیشگیری کند و در عرصه خارجی، تحت لوای “ترمیم سیاست خارجی” تضاد با قدرتهای غرب را تخفیف داده تا شاید تحریم ها شکسته شوند. البته، رفسنجانی واقف بود که ولی فقیه اجازه رئیس جمهور شدن به او را نخواهد داد و به همین دلیل گفت : ” نیاز هم نیست من بیایم. البته من نمی‌گویم که نمی‌آیم. ولی می‌گویم ضرورت نیست پیرمرد ۸۰ ساله بیاید.”

در دقیقه ۹۰، خامنه ای اجازه ورود رفسنجانی و مشائی به انتخابات را صادر کرد. بدین ترتیب، راه برای شرکت باند رفسنجانی، تقابل نهایی و حذف باند احمدی نژاد و همچنین کشیدن باند خاتمی باز شد. پس از این ترفند، در میان هواداران باندهای رفسنجانی، خاتمی و مشایی ولوله افتاد و زمینه برای تبلیغات نقشه مند رسانه ها جهت صحنه سازیهای مورد نظر ولی فقیه در نشان دادن “شور و اشتیاق مردم” برای شرکت در انتخابات و خلق “حماسه پرشکوه سیاسی” آماده شد. با ورود رفسنجانی به عرصه انتخابات، گفتمان رسانه های غربی در حمایت از او به میزان چشمگیری افزایش یافت و دیگر حرفی از تحریم انتخابات نبود.

رفسنجانی در اولین سخنرانی انتخاباتی خود در ۲۶ اردیبهشت گفت : “حسب وظیفه و انجام تکلیف دینی و ملی با توجه به شناختی که از اوضاع کشور و مسائل و مشکلات داخلی و خارجی دارم وارد این عرصه شدم. امیدوارم این حضور به شور انتخاباتی و جلب اعتماد و اطمینان بیشتر مردم نسبت به مسئولان و ایجاد رقابتی سالم در انتخابات و حفظ و تحکیم وحدت، انسجام و همدلی مسئولان و مردم کمک کند و ابهت و عظمت حضور مردم در صحنه‌های انقلاب را به دشمنان خارجی نظام اسلامی ایران نشان دهد.”

بنابراین، علل  اصلی شرکت رفسنجانی گرم کردن تنور انتخابات؛ “جلب اعتماد” مردم به حکومت؛ و ایجاد وحدت بین جناحهای مورد نظر ولی فقیه بود. او در ادامه گفت : “معتقدم هر دولتی که بتواند با پشتوانه رأی اکثریت مردم از سلایق و گرایش‌های مختلف سیاسی داخل خانواده انقلاب اسلامی، زمام امور را در دست گیرد، می تواند با پشتوانه و اعتماد و کمک و یاری همین مردم در حل مشکلات و معضلات کشور موفق‌ تر عمل کند.”  در اینجا رفسنجانی می گوید “هر دولتی” و نمی گوید دولتی که من تشکیل خواهم داد، زیرا می دانست که در برنامه ولی فقیه جایی برای ریاست جمهوری او نیست.

رد صلاحیت رفسنجانی توسط شورای نگهبان نیز نشان داد که چه کسی رئیس جمهور تعیین می کند. پس از رد صلاحیت، رفسنجانی در ۲ خرداد گفت : “جامعه امروز، نیاز به وحدت و آرامش برای عبور از شرایط دشوار کنونی را دارد و باید ضمن پرهیز از ناامیدی با روحیه امید و آرامش … برای حل تدریجی مشکلات کشور چاره‌اندیشی کرد. تلاش کنیم تا حماسه سیاسی مدنظر رهبری ایجاد شود تا بتواند مقدمه‌ای برای حماسه اقتصادی در کشور باشد.” او در ادامه گفت : ” اصلا قصد نامزدی نداشتم و قبلا اطلاع داده بودم که آماده نامزد شدن نیستم ولی … پس از ارسال پیام به خدمت رهبری، خود را برای خدمت عرضه کردم و اکنون نیز در شرایط بوجود آمده، وجدانم راحت و آسوده است.”

اسحاق جهانگیری، رئیس ستاد انتخابات رفسنجانی نیز پس از رد صلاحیت او گفت : “با تشکیل ستادها افراد از گروههای مختلف … از سراسر کشور به ابراز احساسات و خوشحالی پرداخته و موجی در کشور ایجاد شد که انشاء الله ادامه پیدا کرده و باعث ایجاد حماسه سیاسی مورد نظر مقام معظم رهبری گردد.” گفته های رفسنجانی و رئیس ستاد انتخابات او نیز نشان می دهند که نقشه باند ولی فقیه در باز کردن و سپس بستن راه برای رفسنجانی در خدمت متحد کردن باند او و پیشبرد برنامه مورد نظر خامنه ای بود.

۶ خرداد، ولی فقیه در مورد رد صلاحیت رفسنجانی و مشایی در دانشگاه «امام حسین» وابسته به سپاه پاسداران گفت : ” کسی که از بیت‌المال هزینه می‌کند و پول مشتبه به حرام بعضی‌ها را استفاده می‌کند، نمی‌تواند اطمینان مردم را جلب کند.” در اینجا، خامنه ای علت رد صلاحیت مشایی را بیان می کند. در حالیکه، در همین سخنرانی در مورد رد صلاحیت رفسنجانی می گوید : “مردم به اظهارات داوطلبان ریاست جمهوری نگاه کنند و ببیند چه کسی می‌تواند برای … باز کردن مشکلات و ایستادگی قدرتمندانه … مقابل جبهه معاندان … بهتر و بیشتر تلاش کند.” یعنی سیاست سازش با “جبهه معاندان” – قدرتهای غرب – که رفسنجانی در پی آن بود با سیاست ولی فقیه خوانایی ندارد.

بدین ترتیب، راه برای شرکت رفسنجانی در ابتدا باز ولی سپس بسته شد. خبر رد صلاحیت رفسنجانی رد صلاحیت مشایی را به شدت  تحت الشعاع قرار داد، نقشه مند بودن آنرا پنهان کرد و یک بار دیگر نقش تعیین کننده ولی فقیه را به همه جناحها نشان داد. همچنین، زمینه متحد کردن باندهای رفسنجانی و خاتمی حول حسن روحانی فراهم شد تا تضادهای درون حاکمیت تخفیف یافته، تنور انتخابات گرم جلوه داده شده و به قدرتهای غرب امکان تغییر سیاست اصلی حکومت نشان داده شود. نکات مهمی که به آنها در مقالات بعد پرداخته خواهد شد.

نتیجه گیری

در شرایطی که بحران عمیق اقتصادی- سیاسی کشور را فرا گرفته است مهندسی انتخابات پیچیده گیهای خاص خود را داشت. باند ولی فقیه از طریق باز کردن راه برای باند رفسنجانی زمینه اتحاد جناحهای اصلی حکومت جهت حذف باند احمدی نژاد را ایجاد کرد. باند خاتمی نیز توسط باند رفسنجانی به انتخابات کشیده شد تا به قدرتهای غرب امکان تغییراتی در سیاست اصلی حکومت را نشان دهد. با شرکت هواداران باندهای رفسنجانی- خاتمی، سیاهی لشکر لازم نیز برای دستگاهها تبلیغاتی حکومت جهت جلوه دادن شرکت اکثر مردم در انتخابات  فراهم شد.

اوضاع عینی، عمیقترین بحران سیاسی- اقتصادی تاریخ حکومت جمهوری اسلامی را نشان می دهد. حکومتی که عملکرد ۳۴ ساله آن به ویژه از سال ۱۳۸۸ به بی اعتباری بیسابقه ای در میان مردم انجامیده است. در این ۳ دهه، علیرغم مبارزات دائمی و جانفشانیهای مردم ایران، طبقات حاکم با حمایت قدرتهای بین المللی و تکیه بر سرکوب و ترفندهای مختلف، قادر شده اند بحرانهای متعددی را از سر گذارنده و حکومت را حفظ کنند. اما اکنون کشور وارد گرهگاهی شده است که بناگزیر به انقلاب یا جنگ خواهد انجامید.

مردم در حد توانایی های عینی و ذهنی خود تلاش کرده و هیچگاه از مبارزه بر علیه ستم دست نخواهند کشید. این قانون عمومی تکامل جامعه است. اما، همانگونه که تاریخ مملو از مبارزات و پیروزیهای موقت و شکست نهایی آنان در این دوره نشان داده است جای ایده های صحیح خالی است. اکنون تحلیل مشخص از شرایط بحرانی کنونی برای یافتن راهکارهای مورد نیاز پیشرفت جنبش مردم ایران حیاتی است.