فرهنگ ما در حزب کمونیست کارگری -٢

نوشته زیر بخش کوچکی از متن پیاده شده سخنرانی منصور حکمت (بنیانگذار حزب کمونیست کارگری) در سال ٢٠٠١ (١٣٨٠) است که تحت عنوان “آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟” در لندن ارائه داد. این سخنرانی بحثی طولانی است درمورد سه جنبش سیاسی در ایران یعنی جنبش ملی اسلامی، ناسیونالیسم پروغرب و جنبش کمونیسم کارگری، مقدرات سیاسی هر کدام از این جنبش ها، بحران لاعلاج اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی و تناقض عمیق این حکومت با فرهنگ مردم، و بحثی بطور مشخص درمورد موقعیت جنبش کمونیسم کارگری و نقاط ضعف و قدرت آن، معضلاتی که کمونیسم برای کسب قدرت سیاسی در ایران دارد و فاکتورهای مثبتی که به نفع آن عمل میکند. تکه زیر بیشتر به فرهنگ جنبش ما مربوط است.

ریشه های حزب کمونیست کارگری در اندیشه و فرهنگ و مدنیت اروپای غربی است، نقطه مقابل فرهنگ و اندیشه ملی اسلامی و ناسیونالیسم و چپ بومی و شرقزده. نقطه مقابل آنچه سرمایه داری دولتی به اسم کمونیسم در چین و روسیه بر سر مردم آورد. برای دوستانی که مایلند با حزب کمونیست کارگری و فرهنگ حاکم بر آن آشنائی بیشتری پیدا کنند میتوانند چند پارگراف زیر را بخوانند و به کل این بحث، فایل صوتی یا کتبی آن، نیز مراجعه کنند.

 اصغر کریمی

اوت ٢٠١٣

“بنظر من نقاط مثبتى که بخصوص الان باید روى آن مکث کرد دو رکن اساسى در جامعه است:

یکى مسأله سکولاریسم است. به نظر من هر جریانى که به جاى جمهورى اسلامى سر کار بیاید باید یک جریان سکولاریست باشد. باید ضد دین باشد. و حتى به نظر من سکولاریسم کافى نیست، باید ضد دین باشد. با یک موج برگشت علیه مذهب روبرو هستیم که هر چه جلوتر برود، وسیعتر میشود. چون فردا آخوند را میگیرند و میگویند این آقا را میبینید، ١٨ نفر را با دست خودش کشته است. آن وقت باید ببینید چند نفر از آن تتمه‌اى که در دهات یک جائى نماز میخوانند، نمازشان را کنار میگذارند. این پروسه به نفع اسلام پیش نمیرود. این پروسه دارد به ضرر اسلام پیش میرود. جنبشى که ضد مذهب باشد یک پایش را گذاشته لاى در قدرت سیاسى و الان که نگاه میکنید میبینید فقط کمونیسم کارگرى، کمونیسم رادیکال کارگرى است که آشکارا و علناً و بصورت اعلام شده خودش را علیه مذهب تعریف کرده است.

مسأله بعدى زنان هستند. نه فقط زنان نصف جامعه هستند، بلکه از نصف دیگر جامعه هم بخش زیادشان طرفدار برابرى است. در نتیجه یک پلاتفرم مهم کمونیستها که ممکن است مردم با آن بیایند مسأله زن است. چون انقلابى که میشود، میتواند خیلى زنانه باشد. اکثریت عظیم میتواند به این معنى به تو راى بدهد و با تو باشد. اکثریت عظیم همین طورى با تو هستند. چون زن هستند، با تو هستند. در نتیجه کمونیسم کارگرى به نظر من سر مسأله مذهب و مسأله زن دو پشتوانه در آن جامعه دارد که هیچکدام از جنبشهاى دیگر از آن برخوردار نیستند. ضد مذهبى گرى‌اش و دفاع از حقوق زنان. مدرنیسم، سکولاریسم و غیره تبعات اینها است. اگر مدرنیسم حزبى در چیزى ترجمه شود، ضد اسلامى گرى‌اش، ضد دینى گرى‌اش، دفاعش از حقوق زنان، و خلاصى اخلاقى براى جوانان است. جنبشى است که براى مثال با فرهنگى که یک جوان ایرانى باید در آن زندگى کند، با خواست میلیونها آدمى که میخواهند بیایند در صحنه جامعه و زندگى‌شان را تجربه کنند، کاملا خوانایى دارد”.

“… اولین مساله‌اى که به نظر من مهم است این است که این کمونیسم نوع قدیم نیست. به نظرم کمونیسم نوع قدیم در این پروسه اگر هم قدرت را میتوانست بدست بیاورد، فوراً از دستش میگرفتند. مشخصات کمونیسم کارگرى معاصر در ایران طورى است که بتواند این کار را بکند. اولاً یک سنت اروپاى غربى است. مهمترین سرمایه حزب کمونیست کارگرى این است که یک حزب غربى است. بگذارید این را معنى کنم. حزبى است که ریشه هایش در اندیشه و فرهنگ و مدنیت اروپاى غربى است. این حزب اسلامى – ملى یک عده از جوامع شرقى نیست که علیه امپریالیسم قد علم کرده و میخواهند دولت خودى درست کنند. این ناسیونالیسم چینى نیست. این فرهنگ بومى جائى نیست. این حزب کارگر صنعتى آلمانى و انگلیسى است که رهبرانش را بیرون داده و آن فرهنگ کاپیتالیستى را هضم کرده و نقاط مثبتش را هم شناخته و در خصومت فرهنگى و مدنى و نژادى هم با غرب نیست. این اولین سرمایه این جریان است. یعنى در ایران با پیروزى حزب کمونیست کارگرى، مدنیت غربى پیروز میشود. من نمیخواهم هیچ توهمى نسبت به مدنیت غربى تاکنونى بدست بدهم ولى هر کس که کلاهش را قاضى کند میداند اجازه حرف زدن از اجازه حرف نزدن بهتر است. اگر کلیسا برود نماز خودش را بخواند و در کار مردم فضولى نکند بهتر است. یا اگر زن و مرد آزاد باشند که هر مناسباتى با هم میخواهند برقرار کنند و یا مرد با مرد و زن با زن و هر چه که الان در جامعه داریم مى‌بینیم، بهتر است از اینکه با چماق بر سر مردم بزنند. ما داریم میبینیم که اگر اجازه بدهند که هر کس نقدش را به جامعه بگوید بهتر است و اینها همه دستاوردهاى مدنیت غربى است. جامعه شرقى از این چیزها از خودش بیرون نداده است. حیف! کاش داده بود! ولى نداده است. به ما مربوط نیست. بالاخره نداده است و الان حزبى که میخواهد برود آن آزادمنشى سیاسى را بیاورد پایش را روى مدنیت غربى گذاشته است. و این خویشاوندى با غرب به نظر من در عمیق ترین سطحى رابطه ما را با جهان آن دوره تعیین میکند. و کارهائى را در حیطه اختیارات حزب کمونیست کارگرى قرار میدهد که چینى‌ها و کشورهاى متفرقه‌اى که در آن چپها سر کار آمدند، نمیتوانستند بکنند و آن اینست که در کشور را باز کند به روى غرب و خودش را در امتداد مدنیت غربى و نقد غربى به جهان، با یک جهان نگرى غربى مطرح کند و در نتیجه منهاى اختلاف سیاسى روزمره با دولتهاى غربى که ممکن است پیش بیاید و یا پیش نیاید، به یک صلح عمیقترى با مردم اروپاى غربى و امریکا برسد. شرایطى که هیچ کشورى در خاورمیانه ندارد و نمیتواند هم داشته باشد. این امکان وجود دارد که پیروزى کمونیسم کارگرى در ایران حتى به صورت پیروزى مدنیت غربى، در غرب تصویر شود. براى چه؟ براى اینکه حزبى سر کار میآید که همان روز اول برابرى زن و مرد، لغو مجازات اعدام، آزادى بى قید و شرط سیاسى، آزادى فعالیت رسانه هاى جمعى، آزادى مطبوعات، آزادى انتخابات و آزادى تشکیل احزاب و بیانیه حقوق بشر که سهل است فراتر از آن را، اعلام میکند. بعد هم میگوید تشریف بیاورید. و به هر کس که از آنجا عبور میکند، در همان فاصله‌اى که آنجا هست میگوید بیائید به هر چه میخواهید راى دهید. افغانیها را جزء مردم آن کشور میداند و به آنهاى دیگر هم میگوید اگر به شما هجوم آوردند شما هم بلند شوید بیایید اینجا. یک کشورى ایجاد میشود که به نظر میآید دارد از یک سلسله ارزشهائى حرف میزند که انسان غربى و آزادیخواه با آن خوانائى حس میکند. فکر نمیکند که اینها رفته اند فلسفه عرفانى شرق را احیاء کرده‌اند. یا رفته‌اند و دوباره باستان شناسى کرده‌اند و مثلاً فهمیده‌اند مزدک و مانى این حرفها را زده‌اند. یا میخواهند عکس انوشیروان دادگر را از این به بعد روى پولشان چاپ کنند (خنده حضار). میگویند اینها به نیوتن احترام میگذارند، به داروین احترام میگذارند، به لیبرالیسم غربى احترام میگذارند، به مارکس و انگلس احترام میگذارند، به جنبش کارگرى این کشور احترام میگذارند، به هنر آوانگارد، به ارزشهاى اخلاقى پیشرو احترام میگذارند. تنها کشورى در خاورمیانه میشود که کسى مزاحم آزادى جنسى کس دیگرى نیست. اولین کسانى که ممکن است جمع شوند و از این دولت دفاع کنند، زنها هستند. سازمانهاى مدافع بخشهاى اقلیت در این کشورها هستند. کشورى است که مطلقا نژادپرست نیست و با تمایلات جنسى مردم کارى ندارد و همه آزادند حرفشان را بزنند. این تصویر اگر منتقل شود بهترین ابزارى است براى اینکه جلوى توطئه بر علیه چنین حکومتى گرفته شود. نه فقط این، بلکه خود این مدنیت آنقدر با شکوه است که از فردا مردم میگویند که درست شد. اگر شما بیائید این منشور را اعلام کنید، توطئه کردن علیه حکومت در داخل و شوراندن مردم علیه آن، به شدت مشکل میشود. میگویند آخر ما در تظاهرات علیه چه حکومتى شرکت کنیم؟ تازه همینها دیروز همه زندانیها را آزاد کردند. مجازات اعدام را لغو کردند. آزادى مطبوعات را اعلام کردند. زن و مرد را برابر اعلام کردند. حقوق مدنى کودک را اعلام کردند و گفتند هر کس هر نوع موسیقى میخواهد، بسازد و گوش کند. چرا من بیایم بر علیه اینها تظاهرات کنم؟ چى دارید میگوئید آقا جان؟ به نظر من اگر ما بتوانیم، اگر این جنبش بتواند، به عنوان پیروزى یک فرهنگ بالاترى به قدرت برسد، آنوقت توطئه علیه اش سخت است، منزوى کردنش سخت است، محاصره کردنش سخت است. ممکن است فلان ژنرال آمریکائى به دنبال خط جنگ سردى‌اش هر کارى بخواهد بکند ولى توده مردم آن کشور میگویند که این یک جامعه باز است و میتوانى بروى و ببینى چه خبر است. چیز عجیبى نیست که پشت دیوار قایم کرده باشند و یک پرده رویش کشیده باشند که میگوئى دارند توطئه میکنند. آنجا قانون مخفى کردن اطلاعات دولتى ندارند، ما داریم. تو نمیتوانى اسرار دولتى را اینجا بگوئى ولى آنجا میگویند. میتوانى در جلسه مجلس شرکت کنى و جلسه هیات وزیرانش را تلویزیون نشان میدهد. چى دارید میگوئید؟ همه این رسانه هاى خبرى آنجا دفتر دارند و حرفشان را میزنند. به این حکومت دسترسى هست. این به اصطلاح غربیگرى و آزاداندیشى حکومت و اینکه این پیروزى جناح چپ اروپاست، پیروزى چپ اروپا و انقلابیگرى اروپاست که در ایران تحقق پیدا میکند، اولین گارانتى است. به نظر من اینجاست که ما میبینیم جدالهاى دو دهه بر سر اینکه کمونیسم چیست، میتواند نتیجه سیاسى ملموس داشته باشد. با خط “راه درخشان” نمیشود در ایران انقلاب کرد و گرفت و ایستاد. با بحث کومه له، “پیشمرگه ی کومه له وک پولان” هم نمیشود. با بحث سرمایه دارى مستقل و غیروابسته هم نمیشود. با بحث بورژوازى ملى – مستقل نمیشود. با بحث جنبش ملى – اسلامى نمیشود. اگر شما کشورى درست کنید که بگوئید تروریست اگر بیاید اینجا من تحویل دادگاه بین المللى‌اش میدهم و یا خودم جلوى روى همه محاکمه‌اش میکنم، خیال غرب از این بابت راحت میشود. در نتیجه حمله کردن به آن کشور خیلى سخت‌تر است.

فایل صوتی: http://hekmat.public-archive.net/audio/3210.smil

فایل کتبی: http://hekmat.public-archive.net/fa/3210fa.html