چند پاسخ برای “مارکسیستهای انقلابی” در دفاع از کمونیزم کارگری , در حاشیه مقاله مشترک علیرضا بیانی و آرام نوبخت

مقدمه:

بدنبال پاسخ کوتاهی که این نویسنده به ناصر احمدی در موضوع “انتخاب جدیدش در سیاست” ارائه داد(۱) ، همفکران جدیدش(۲) عجولانه تلاش کردند بجای او “پاسخ” بدهند ! ظاهرا ناصر احمدی در این “مدرسه مارکسزم انقلابی” هنوز باید درس بخواند و آمادگی وارد شدن به دیالوگی که خود او شروع کرده ندارد و لذا “همفکران” جدیدش باید جمع شوند تا یک نامه کوتاه رفیقانه من را به وی “پاسخ” بدهند! این سراسیمگی از چه روست؟ چه دنیائی از اینها به لرزه در آمده ؟!

از دید من این چند نفری که نشریه میلیتانت را می نویسند، تجارب چند نسل از مبارزان چپ را دست کم گرفته اند. در تقلاهاشان برای تثبیت یک هویت سیاسی، همان گرایشات توده ایستی با مقداری بیشتر لودگی و بی پرنسیبی اخلاقی جمع شده و مثل همه تازه رسیده ها مدعی فتح قله های جدید هستند. اینهم بخودی خود عیبی نیست.این تضارب افکار و تجارب را من غنیمتی می دانم و مناظره با اینها را از سر سودی که نسل جوان ما خواهد برد تا حدی که سودمند بدانم پیش می برم و قضاوت را می سپارم به عهده خواننده:

(۱)”مارکسیتهای انقلابی” حرف اصلیشان چیست؟

حرف اصلی مارکسیتهای انقلابی اینست که احزاب موجود همه روشنفکری هستند.به اندازه کافی لنینیستی و مارکسیستی نیستند.خصوصا حزب کمونیست کارگری خیلی غیر مارکسیستی و لنینیستی است. بخاطر اینکه حمید تقوائی جسارت ندارد با اینها وارد مناظره شود تا ثابت کنند مارکسیستی نیست!

اینها معتقدند که حزب پیشتاز انقلابی باید از سوی کارگران و خطاب به کارگران سازمان یابد. خودشان هم اول صف ایستاده اند قبت نام کرده اند! معتقدند ایراد اصلی حزب کمونیست کارگری اینست که اصلا واژه کمونیست کارگری غلط است چون مارکس و انگلس و لنین نگفته اند!

اینها معتقدند که سوسیالیزم الان قابل پیاده شدن نیست.باید اولا دوران گذار طی شود و دوما در یک کشور نمی شود! لذا از مهمترین ایرادات کمونیستهای کارگری اینست که خوهان سوسیالیزم هستند و انرا در ایران می خواهند! می گویند نمی شود همه دنیا یکهو سوسیالیست بشود! لذا این “مارکسیستهای انقلابی” به این ترتیب نبرد بزرگی را در ذهنشان فتح کردند و با نوشتن و تکرار نوشتن و لودگی در دیوارهای فیسبوک فکر می کنند که یک خط سیاسی جدید در چپ را جا خواهند انداخت! اینها را من رئوس تلاشهای اینها می بینم.

(۲)چرا “مارکسیزم انقلابی” یک قدم به عقب هست؟

دلیلش اینست که هر ادمی که تاریخ چپ ایران را خوانده باشد یا بخشی از این تاریخ باشد می فهمد که تزهای اینها هیچ وجه نوئی ندارد.تزه های اینها همانها بود که چپ ایران را در پیشروترینش به گوشه انزوای سیاسی کشانده بود و اتفاقا منصور حکمت و کمونیزم کارگری در پاسخ به آن وارد صحنه سیاسی شد! عده ای ادم که بگویند سوسیالیزم الان در ایران نمی شود.حزب الان نمی شود و باید رفت دنبال یک رویای دست نیافتنی ، حزبی که قرار است با ملائکی ساخته شود و سوسیالیزمی که قرار است در آن واحد در همه دنیا ، مثل آخرالزمان مذهبیها سر برسد…! دیگر حرفهای قدیمی شده اند! عقب هستند چون مداخله گری کمونیستی و اراده گرائی انقلابی منصور حکمت و همفکرانش و همسنگرانش دقیقا از نفی اگاهانه اون متدها و تفکرها شروع شد!

(۳) “نفی تحزب با ادعای نفی نیابت طبقه کارگر”

این جماعت دیر رسیده، با تحزب کمونیزم کارگری مخالف است با هر تحزبی مخالف است چون؟ همه اینها به “نیابت طبقه کارگر” تشکیل شده اند! این مهمل را چندین دهه اتفاقا دیگرانی تکرار کرده بودند و ما مدتی بود دیگر نمی شنیدیم! ظاهرا در دنیای خیالی اینها یک روز مشخص قرار است درون طبقه کارگر یک انتخاباتی بشود و تعدادی به “نیابت طبقه کارگر” برای تشکیل حزب کاندید شوند! مثلا شاید حزب لنین اینها هم همینطوری تشکیل شده و لنین منتظر بود که نیابت از کسی بگیرد! کاری نداریم که هیچ جزبی توی دنیا اینجوری تشکیل نشده! احزاب سیاسی برای کسب قدرت سیاسی توسط فعالینی معین تشکیل می شوند.مهم سیاست انهاست. اینکه چه سیاستی چه منافعی را نمایندگی می کند.این “نیابت” از سیاست معین می آید.

اما این تازه رسیده ها لازم دارند با این پرچم شناخته شده ضد حزبی ابتدا همه اخزاب را “رد” کنند تا اون حزب موهومی که در اینده غیر قابل پیش بینی قرار است “نیابت” بگیرد ازش بیرون بیاید!

(۴)ماجرای لنین و اخراج مخالف و “عاریه ای بودن نقد به لنینیزم”

این تازه رسیده های مانده در گذشته، مدعی شدند که لنین فقط یکبار پیشنهاد اخراج دو نفر را داد انهم پذیرفته نشد! مهملی به بزرگی بقیه مهملهاشان!

من در مقاله مستقلی (۳) نشان دادم که اتفاقا بعد از بقدرت رسیدن لنین و در ادامه سیاست کنترل قدرت سیاسی ، در سال ۱۹۲۱ در کنگره دهم حزب کمونیست روسیه طرح لنین برای اخراج مخالفین به دلیل اینکه مخالف حزب و لنین و رهبری حزب بواقع مخالف دولت انقلابیست تصویب شد.هر گونه فراکسیون سازی ممنوع گردید و اخراج مخالف به تصویب رسید. متد برخورد لنین بعد از بدست گیری قدرت سیاسی با انچه او و همفکرانش قبل از انقلاب می گفتند بسیار متفاوت بود و این متاسفانه سنت همه انهاست که قدرت انها را مجبور کرده زیر حرفهاشان بزنند.چنانچه اصل جحکومت شوراها را هم لنین براحتی زد زیرش و حکومت تک حزبی نتیجه کارش بود.یا اینکه سوسیالیزم که وعده داده بود تبدیل شد به یک حکومت سرمایه داری دولتی!

خلاصه تجربه انقلاب اکتبر اساسا تجربه شکست وعده هاست. مکانیزمهای مختلفی دارد اما خود این واقعیت غیر قابل انکار است!

اما این “مارکسیستهای انقلابی” مثل سایر لنینیستها مدعی هستند که نقد به لنین و لنینیزم “عاریه ای است” ! از لیبرالها عاریه شده!

اولا اینها تاریخ را نمی شناسند یا دروغ می گویند چرا که بسیاری کمونیستها درون روسیه و بیرون ان در همانزمان به همه سیاستهای حکومت لنین اعتراض کردند.منجمله کشتار کرونشتاد موضوع نقد شدید کمونیستهای درون حزبش و خارج روسیه بود.

دوما: نقد من نقدی کمونیستی است چرا که از درون ان من حکومت شورائی واقعی مخالفت با سیاست تک حزبی مخالفت با اعدام مخالف و دفاع از سوسیالیزم به معنی نفی کامل کار مزدی و زدن ریشه مناسبات سرمایه داری و آزادی بدون قید و شرط بیان و تشکل را بیرون می کشم.از این پایگاه به لنینیزم نقد دارم.چیزی که این تازه رسیده ها نمی خواهند جامعه بداند!

قبلا هم علیرضا بیانی این توهم را که حزبیت اساسا لنینیستی است ، بیان کرده بود(۴).توی همان سازمان فکریست که اینها اساسا نقد به لنینیزم را از موضع کمونیزم غیر قابل انجام می دانند! البته در خیل شرمگینان هوادار لنینیست این متد حداقل استفاده تبلیغاتی دارد در فرهنگ چپ ایران! اینهم چیز جدیدی نیست!

(۵) حق تریبون مخالف در حزب کمونیست کارگری ایران:

در طول تقریبا ۸ سال فعالیت مستقیم در حزب کمونیست کارگری ایران من شاهد واقعی وجود این حق بوده ام.بسیاری موارد حق مخالفت حفظ شده. حق داشتن فراکسیون هم قانونا وجود دارد.در زمان منصور حکمت هم بسیاری مخالف در حزب بود الانهم با سیاستهای مختلف این حزب درونش مخالفت می شود.من مدعی هستم که درجه ازادی که در این حزب برای مخالف هست در هیچ حزب سیاسی نبوده.اینها را من شاهد بوده ام

اما همانطور که در پاسخ کوتاهم به ناصر احمدی هم نوشتم این فضاسازی برای ازادی بیان مخالف که حتی رو به جامعه هم به رسمیت شناخته شده هنوز راه دارد که واقعا و پیگیرانه و کامل شود.نشانه اش هم برخوردهای نادرست شخصی جمعی یا فردی به مخالف است.نمونه اش خود تحربه من که با ادعای من کاملا بخاطر مخالفتهایم بالاخره بعد از دو سال از این حزب اخراج شدم.

این دلیلش این نیست که فقط در این حزب مسئله دینامیزم مخالفت حل نشده بلکه این مشکل فرهنگی بسیار عمیقتریست که باید زمان و مبارزه فعالین کمونیست طی پروسه تجربی حل کند.

نکته دیگر اینست که این ازادیخواهی برخورد با مخالف در زمان بدست گیری قدرت سیاسیست که واقعا محک می خورد.اگر الانهم هم این توان و ظرفیتها محدود هستند حتما در زمان قدرت گیری سیاسی (به فرض) بسیار مشکلساز خواهند بود.

لذا من مدعی هستم اولادر تجربه کمونیزم کارگری مسئله ازادی مخالف بسیار جلوتر از همه احزاب تا کنونی بوده و دوما هنوز فاصله دارد تا یک پراتیک واقعی و فرهنگی که واقعا اختلاف را ابزار تکامل بداند.

(۶) اسم کمونیزم کارگری و “مسئله مارکسیستهای انقلابی”:

تازه واردین دیر رسیده به ما می گویند که اسم کمونیزم کارگری اساسا غلط است چرا؟ چون مارکس نگفته انگلس نگفته و لنین نگفته! اصل حرفشان اینست! ظاهرا باید همه حرفها را اونها گفته باشند! اینست که می گویم اینها همان “آشنایان قدیم” هستند!

بد نیست از اینها بپرسیم که راستی خود مارکس و انگلس به کی استناد می کردند؟! لنین که حداقل در مورد امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه رسما در مقابل مارکس قرار گرفت و نگرانی هم نداشت! مارکس اصلا قبول نداشت کمونیستها بتوانند در روسیه قدرت بدست بگیرند!

لذا اصل متد این تازه واردها که می گردند ببینند مارکس و انگلس و لنین چه گفته اند مهمل است! این متد نخ نماست! “رعب آور” و قانع کننده نیست! کسی تره هم برایش خورد نمی کند!

از دید من انتخاب اسم کمونیزم کارگری را باید در بستر تاریخ معاصر کمونیزم موجود بررسی کرد.انتخای به غایت درست بود از سوی منصور حکمت. کمونیزم کارگری اون جنبش و تحزبی است که امکان سوسیالیزم را در ایران قرار است عملی کند.سوسیالیزم را تنها راه بلاواسطه می داند.مدینه فاضله نمی داند که قرار است در روز ثیامت در همه دنیا یکهو پیدا شود!

کمونیزم کارگری متد معین نگاه به هدف اساسی سوسیالیزم است.یعنی انسان محوری. طبقه کارگر را و تحزب را برای ازاد سازی کل جامعه بسیج می کند.”از طبقه کارگر برای طبقه کارگر” نیست.از طبقه کارگر برای همه جامعه است.کمونیزم کارگری با توده ایزم و چریگیزم و سایر چپهای ضد امپریالیست هپروتی در مرزبندی با مدرنیته و درک ضد شرقی و ناسیونالیست و نیمه مذهبی مرز دارد.اینها دیگر ادعای من نیست.بعد از ۳۰ سال مبارزه دیگر کمونیزم کارگری با تعاریفش و به همت مبارزان خود توانسته یک ادرس شناخته شده بشود برای همه. چیزی که مارکسیتهای انقلابی فاقد ان هستند!

(۷) توصیه من به ناصر احمدی و پیشنهاد “مارکسیستهای انقلابی”

من مدعی هستم که کمونیزم کارگری الان نهادینه شده.هم جنبش معینی است و هم تحزبهای معینی بخشی از این جنبش را نمایندگی می کنند.تابلوی معین متدهای معین و گرایشات متفاوت معین است.آدرسهای معین دارد.کمپینهای معین است.هم در خارج کشور و هم داخل کشور.

با چرخش فلم این تازه واردان هم نمی شود انکارش کرد و با بررسی اثار مارکس و لنین و انگلس هم نمی شود نفی بشود! این تازه واردان دیر آشنا اب در هاون می کوبند!

وظیفه خودم و همه مبارزان کمونیست می دانم که بیایند ضعفهای این جنبش و تحزب را بیابند و راه نشان دهند.ظاهرا علیرضا بیانی و زفیقش این منطق را نمی پذیرند و فکر می کنند که نقد کمونیزم کارگری حتما باید به سرزمین  موهوم اونها باشدتا “نقد باشد”! حتما باید امکان سوسیالیزم در ایران را رد کنیم تحزب را رد کنیم و مقداری لودگی و لیچارگوئی در کلاس اینها بیاموزیم تا “نقادهای خوبی باشیم”!

مدعی هستم که راهی بجز پیروزی جنبش کمونیزم کارگری برای انسانیت نیست.چه مارکس و لنین گفته باشند چه نگفته باشند! اهمیت منصور حکمت همین بود که از خود زندگی کمونیزم را نتیجه می گرفت و نه مثل چپهای مهمل باف از گتابهای گذشتگان”! منصور حکمت و جنبش کمونیزم کارگری از دید من ثبت شده اند.جا افتاده اند. دوران اولیه عروج و درخشش خود را گذرانده اند و الان با انشعاباتی که کرده اند با انتخابهای نادرست رهبرانشان در بسیاری چبهه ها حرکتشان کند شده و بحرانی ناشی از عدم تطابق پتانسیلها با عملکرد واقعی اجتماعی انها را از حرکت با شتاب اولیه باز داشته.اینها را عاقلترین و هوشیارترین رهبرانشان هم گفته اند و فهمیده اند.

این بحران لزوما بحران مرگ نیست.بحران تجدید حیاتی دیگر می تواند باشد.باید گره گاهها را شناخت و با برخوردی اجتماعی و باز به افقهائی که باید فتح شود اندیشید.

خود برنامه دنیای بهتر هم باید بازنگری شود.برنامه ای که از نزدیک به ۳۰ سال سن دارد و باید در بسیاری مفادش بازنگری  شود.فعالین زیادی از کمونیزم کارگری از احزابش جدا شده اند.تضادها در احزاب کمونیست کارگری خصلت پایدار و حتی واگرا دارد.باید کمونیزم کارگری از درون بازتعریف شود.زوایای بسیاری باید گشوده شود.این یعنی زنده بودن .

پیشنهاد من به ناصر احمدی و سایر فعالین کمونیست کارگری همانست که خودم دنبالش بوده ام.اینرا منطقی می بینم.

“مارکسیستهای انقلابی” این تازه رسیده های دیر آشنا البته می توانند تلاش کنند که مبارزان سوسیالیزم به کنج قهوه خانه ها عقب بنشینند اما فکر کنم تاریخ اینها گذشته باشد حتی اگر با هزار نقاب خودشانرا بپوشانند! چند نسل کمونیست ایران اینها را تشخیص می دهند!

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: چند نکته در مورد بحثهای ناصر احمدی برای اطلاع عموم!

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_255.html

(۲)پندهای حکیمانۀ پیرو منصور حکمت! نگاهی به اندرزهای سعید صالحی نیا / علیرضا بیانی و آرام نوبخت

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_279.html

(۳)سعید صالحی نیا: لنینیزم و دموکراسی درون حزبی بحث شماره ۴۱

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_265.html

(۴)سعید صالحی نیا:نمونه ای دیگر از استیصال لنینیستها در مناظره فکری , در حاشیه “نقد” دیر رس علیرضا بیانی

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=38040