اهمال کاری رژیم جمهوری اسلامی در زنده زنده سوختن کارگران شازند

شباهنگ راد

توده‏های ستم‏دیده‏ی ایران هر روزه دارند در زیر سلطه‏ی رژیم جمهوری اسلامی خبرهای ناگواری را می‏شنوند. خبرهای بسیار درد آور و تکان‏هنده که با شنیدن آن قلب هر انسان آزادی‏خواه را می‏آزراند. زندگی در ایران برای میلیون‏ها انسان به‏مانند مرگِ تدریجی‏ست.

سران حکومت همه را در مضیقه‏ی کامل قرار داده‏اند و کارگران جدا از درگیری با هزاران مشکلات و مصائب دست‏ساز سرمایه‏داران، جان‏شان روزانه در معرض خطر قرار گرفته است و هر لحظه دارند با مرگ دست‏و‏پنجه نرم می‏کنند. طبیعتاً وجود چنین وضعیتی تماماً به‏گردن مناسبات حاکم بر جوامع‏ای‏ست که قدرت‏مداران ساخته‏اند. به‏راستی که روزی را نمی‏توان یافت که در آن از درد و رنج و بدبختی انسان‏ها و خبرهای تکان‏دهنده نه‏باشد. زندگی در بی‏قوله‏ها، تلف شدن محرومان در زیر خرابه‏ها، زندگی در خیابان‏ها و گرسنگی و بی حقوقی، همه و همه ارمغان سردمدارانی‏ست که آمده‏اند تا "سعادت" و "خوش‏بختی" به یغما برده شده‏ی میلیون‏ها توده را به آنان باز گردانده‏اند!!!

 

مگر می‏توان در چهارچوبه‏ی چنین مناسباتی زندگی نمود و از به‏رسمیت شناختن حقوقِ انسانی سخنی به‏میان آورد؟ مگر می‏توان در زیر حاکمیتِ سرمایه‏داران زندگی نمود و انتظاری به‏غیر از آن‏چیزی که این‏روزها ما در جامعه‏ی‏مان شاهد آن می‏باشیم را داشت؟ دنیای سران حکومت، دنیای بردگی و تخریبِ هر چه بیش‏تر زندگی میلیون‏ها انسان است؛ دنیایی‏ست که حق حیات را از سازندگان واقعی آن سلب نموده‏اند تا دنیای سراسر تعفن‏آور خود را بر قرار سازنند. به همین دلیل است‏که حق هر گونه اعتراضی را از کارگران سلب نموده‏اند و زنده زنده آنان‏را در آتش می‏سوزانند و خانواده‏های‏شانرا را تهدید می‏نمایند که در مقابل سستی و اهمال کاری‏های سرمایه‏داران و جانیان بشریت سخن نه‏گویند و عزیزان‏شانرا به فراموشی به‏سپارنند. این‏ها شالوده‏های فکری‏شان را تشکیل می‏دهد و بدون شک در این میان کسی پاسخ‏گو نه‏خواهد بود.

 

چند روز قبل در حادثه‏ی ناگواری ۲۶ تن از کارگرانِ "کیمیاگستران سپهر" و "کیمیاگران امروز" در شهرستان شازند، زنده و زنده در آتش سوختند و ۵۰ تن دیگر روانه‏ی بیمارستان گردیدند. کارگرانی که در بدترین شرایط ممکنه و بدون ابتدائی‏ترین امکانات ایمنی و حفاظتی به‏کار مشغول بودند؛ کارگرانی که جان‏شانرا در اثر بی مبادلاتی کارفرمایان و صاحبان تولیدی و سرمایه‏داران از دست دادند و داغی ابدی بر دل خانواده‏های‏شان کاشتند. این اولین باری نیست که توده‏های محروم ما شاهد چنین فجایع‏ی دلخراش‏اند. فجایعی که تا کنون جان صدها تن از محرومان میهن‏مان را گرفته است و مقامات و مسئولین رژیم جمهوری اسلامی هم هر بار دارند تلاش می‏ورزند‏ تا علل حوادث دست‏سازشانرا به‏گردن قربانیان نظام بی‏اندازند و از بار و میزان مسئولیت خود شانه خالی نمایند.

بی‏دلیل نبود که "عبدالله سهرابی" استاندار مرکزی بعد از آتش سوزی کارخانه‏ی شازند به‏میدان آمد و علت وقوع چنین فجایع‏ای را در سهل انگاری یکی از کارگران کارخانه "کیمیاگستران سپهر" که در تانکرهای ذخیره مواد شیمیائی جوش‏کاری می‏کرده است، مربوط دانست!!!

 

به‏قول خودی‏های‏شان چند ده کارگر را در میان ۶۰ هزار لیتر مواد شیمیائی و آن‏هم بدون کم‏ترین امکانات ایمنی رها نمودند و بدون پذیرش کم‏ترین مسئولیت و تعهدی دارند این‏گونه وانمود می‏نمایند که علت این‏همه فجایع و مصبیت نه کارفرمایان و صاحبان تولیدی بلکه به‏گردن خودِ کارگران می‏باشد. به‏راستی که به کار و وظایف‏شان تبدیل گشته است و بدین منظور آنانرا به این سمت گمارده‏اند تا در چنین روزهایی نقش‏آفرینی نمایند و به تطهیر رژیم حافظ سرمایه به‏پردازند. به خاصیت مقامات و مسئولین رژیم جمهوری اسلامی تبدیل گشته است که این‏گونه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند؛ چرا که آنان به فکر جان و مال کارگران نیستند؛ فکر و ذکرشان بر سود دهی و استثمار هر چه بیش‏تر کارگران است. علناً دارند حقوق کارگران را بالا می‏کشند و بالطبع که گوشِ کارفرمایان و صاحبان میادین اسثتمار علی‏رغم اعتراض کارگران به فقدان امکانات ایمنی و حفاظتی کارآئی نه‏خواهد داشت . می‏بایست به‏گونه‏ای نقش و بی مسئولیتی خود را نسبت به زنده زنده سوختن کارگران توجیه نمایند تا بر دامنه‏ی انزجار و تنفر توده‏ها نسبت به‏خود به‏کاهند.

در همین رابطه خواهر محمد جعفری یکی از قربانیان حادثه‏ی دل‏خراش می‏گوید: "او در کنار مخازن بزرگ اسید و مواد شیمیائی جوش‏کاری می‏کرد و چند وقتی می‏شد که از نشت یکی از مخازن مواد اسیدی خبر داشت و می‏گفت بارها این نکته را با مسئولان و کارفرمای بخش گوش‏زد کرده‏ام، امّا مسئولان هر بار بی اعتناء به آن به‏ما اطمینان داده‏اند که هیچ مشکلی نیست".

 

این چهره‏ و کارکردِ واقعی کارفرمایان و صاحبان تولیدی در میادین استثمار می‏باشد؛ میادینی که فاقد اسنانداردهای اولیه‏ی حفاظتی‏ست و در اثر کوچک‏ترین حادثه، بزرگ‏ترین خسران‏ها را به‏بار خواهد آورد. این ماهیت نظامی‏ست که سعی می‏نماید تا کارگران را در بدترین شرایط ممکنه به کار طاقت‏فرسا وادارد تا چرخش سرمایه از حرکت باز نه‏ایستد. طبیعتاً مسبب اصلی چنین فجایع‏ی دردناک و تکان‏دهنده‏ای به‏گردن رزیم جمهوری اسلامی‏ست. رژیمی که حامی سرمایه‏داران و کارخانه‏داران می‏باشد و کم‏ترین توجه و اعتنائی به خواسته‏ها و مطالبان کارگران نه‏دارد. کارگر در قاموس رژیم جمهوری اسلامی کاملاً بی ح
قوق است و حیات و سرنوشت‏اش، فقط و فقط به‏عنوان عنصر سود ده رقم خورده و می‏بایست با بی امکاناتی و بی حقوق، بیش‏ترین سود را به جیب سرمایه‏دار روانه سازد؛ کارگرانی که دارند روز به روز بر سرمایه‏های هنگفت سرمایه‏داران می‏افزایند و در عوض خود از پائین سرمایه و زندگی برخوردار می‏باشند.

 

در یک کلام می‏توان گفت که دیگر در چنین مناسباتی رمقی برای کارگر باقی نه‏مانده است و فرزندان‏شان در اثر نداری والدین‏شان به سرنوشت دردناکی دچار گردیده‏اند و در خیابان‏ها ولواند و لبه‏ی تیز حمله‏ی باندهای قاچاق و انسان قرار گرفته‏اند. تردیدی در آن نیست که منفعت کارگر با منفعت رژیم جمهوری اسلامی دره‏ی عمیقی فاصله دارد و قوانین‏اش در خدمت به خواسته‏ها و مطالبات کارگران نیست. بنابراین تا مادامی‏که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در قدرت‏اند، اوضاع کاری و زندگی کارگران روز به روز وخیم‏تر و ابعاد دهشتناک‏تری به‏خود خواهد گرفت. در عمل روشن گردیده است‏که کارگر در چنین مناسباتی همواره جان‏اش در معرض خطر می‏باشد و بی آینده است. تنها با دگرگونی بنیادی چنین نظام‏ها و جای‏گزینی حاکمیت کارگران و زحمت‏کشان در سرتاسر جامعه‏ی‏مان می‏باشد که حقوق کارگران و همه‏ی محرومان به‏رسمیت شناخته خواهد شد و ما دیگر شاهد وقایع‏ی دل‏خراشی هم‏چون کارخانه‏ی شازند نه‏خواهیم بود و کارگران کاملاً از امنیت شغلی و جانی برخوردار خواهند گردید.