یک بررسی تحلیلی کوتاه اوضاع سیاسی در سوریه , نگاهی به کنگره ملی کرد!!

یک بررسی تحلیلی کوتاه اوضاع سیاسی در سوریه
نگاهی به کنگره ملی کرد!
۱۲آگوست ۲۰۱۳ ناصر بابامیری
خیزش توده های مردم جان به لب رسیده علیه رژیم بشار اسد که میرفت با اوج گیری مبارزات و اعتراضات سراسری یکی از دیکتاتورهای منطقه را از قدرت ساقط کند، برای غرب این خیزش و اعتراضات پیامد مخاطره آمیزی را بهمراه داشت. خیزشی که در نهایت احتمال آن داشت راه را بر اعتلای شرایط انقلابی مهیا کند برای غرب زنگ خطر جدی محسوب میشد. چرا که با استراتژی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه که غرب در سر می پروراند منافات داشت و پروژه اشان را با چالش بزرگی مواجه میکرد. بهمین خاطر غرب برای جلوگیری از آن و تکمیل پروژه اش در خاورمیانه و منطقه، سریعا وارد عمل شد و خواست از مسیری کم دردسرتر از آنچه که قبلا نمونه آنرا در سناریوی افغانستان و عراق برای آن تدارک دیده بود، عبور دهد. غرب در آغاز فکر کرد یکی از موانع در پیشبرد عاجلانه پروژه اش یعنی دیگر قطبهای امپریالیستی روسیه و چین را بزودی به صرف وتوی پیماننامه حمله نظامی پشت سر خواهد نهاد، اما مسئله وتو، خاتمه دست انداز برای بفرجام رساندن پروژه غرب نبود به شیوه ای که مثلا موقع اشغال عراق اتفاق افتاد. کماینکه که تا حال شاهد بودیم در دو سوی جنگ و کشمکش ها طرفی غرب بطور علنی نشسته و طرف دیگر روسیه و تا حدودی چین. فاکتورها بعینه حمایت مستقیم و غیرمستقیم روسیه و چین از بشار را بارها در پی داشت، همین عاملی شد در کنار دیگر عوامل و رویدادهای داخلی سوریه، تا استراتژی جنگی غرب وارد فاز و ابعاد دیگری شود در رقابتهای امپریالیسی از یکسو، و از دیگر سو کمک تسلیحاتی نیمه آشکارا و پنهان به شبه نظامیان از سوی دیگر شرکای سرمایه داری برای به انحراف کشیدن مبارزات واقعی توده ای مردم. کما اینکه روسیه و چین هم در این جنگ افروزی منافع استراتژیک خود را تعقیب میکردند. وتوی پیمان نامه حمله نظامی به سوریه برای دو قطب سرمایه در آسیا از سر صلح خواهی این دو کشور نبود، همانگونه که وتوی حمله نظامی به عراق هم به این منظور انجام نگرفت. اساسا تنها تمایز این دو قطب سرمایه داری با غرب در این است که هر کدام به شیوه خودشان منافع و مصالح اشان را در این تقسیم جغرافیای سیاسی می جویند. موقعیت ژئوپلتیکی و سوابق رژیم سوریه در برآورده کردن منافع اقتصادی/سیاسی و تغذیه تجهیزات جنگی آن برای روسیه و چین تا جائی حائز اهمیت بود که آنها را بر آن واداشت حاضر به ریسکی به این بزرگی نباشند خواه کوتاه مدت و خواه بلند مدت بنفع غرب از مطامع دیرینه خود در سوریه دست بردارند. از این رو سوریه که سابقا محل مانور ژاندارمهای روسی بوده و چین هم پای منافع اش در وسط بوده وهست بطور روشن هیچکدام هژمونی غرب برای قدرقدرتی بیشتر در منطقه را تا جایی که در توان داشته باشند بر نمیتابند. این یک عامل تعیین کننده برسر موضع گیری واحد روسیه و چین در همچون شرایطی بود. متعاقبا موجب شد بیش از پیش در این بعد بر سر کشمکش های منطقه ای، استراتژی واحدی در پیش بگیرند. روسیه و چین هم بسهم خود در متن وقایع خواه علنی و خواه نیمه مخفی، تا جایی که توانستن در دو سوی جنگ و خونریزی راه انداختن کوتاه نیامده اند. در بیان واقع تروریسم غربی و تروریسم این دو قطب سرمایه در آسیا با توسل به تروریسم اسلامی منطقه آخرین میخ های خود را محکم تر تو زمین ارتجاع کوبیدند. این روند چیزی نیست جز اینکه دو جبهه امپریالیستی درصدد کنترل و مهار اوضاع اند تا ملزومات و شرایط اعتلای انقلابی را مانع شوند. در نبود یک آلترناتیو سوسیالیستی میخواهند به هر شیوه ای و به هر قیمتی شده قدرت را یا بین دولتهای دست ساز خود دست به دست کنند و گرنه راه را بر مبارزاتی که تغییر از پائین را هدف قرار داده و بیم آن را دارند، مردم قادر به این باشند سرنوشت سیاسی خود را رقم بزنند، مسدود کنند.غرب با دخالت ناتو اگر قادر نشد آنگونه که تصورش را داشت بشار را تعویض کند و رژیم دست نشانده دیگری را بر سر کار بیاورد، اما موفق شد با سوار کردن دو جبهه جنگ و خونریزی و تسویه حسابهای بیشتر قومی، مذهبی به قیمت ده ها هزار نفر کشته و مجروح و صدها هزار نفر آواره و بیخانمان، خیزهاشهای توده ای و مبارزه علیه رژیم بشار را از سمت و سوی اصلی خارج کند و روسیه و چین هم در سوی دیگر این جنایت جنگی به شیوه خودشان نقش آفرینی کردند.
در این گیرو دار بود اینبار موج خیزشها و اعتراضات گسترده تری از کشورهای دیگر شروع شد و با سیر شتابان تر از آن مناطق دیگری در کشورهای آفریقایی را هم فراگرفت. این هم بحثی مفصل تر میطلبد که قصد اصلی این نوشته نیست. کنترل مبارزات و خیزش توده ای نظیر کشورهای مصر، لیبی و تونس از مسیر مشابه آنچه در سوریه به وقوع پیوست عبور نکرد، تعویض رژیم اسد به دارزا کشید. وقتی قتل و عام و کشتار انسانهای بیگناه چند صد هزار نفری شد و آواره و بی خانمان شدن بالغ بر چند ملیون گردید غرب مجبور شد استراتژی جنگ افروزی تا رسیدن به منافع مورد نظر را تغییر دهد. همین چند هفته پیش شاهد بودیم در یک پیام دو فاکتو یکمرتبه یکی از کشورهای همپیمان غرب بنا به مصالحش خواست ژست انساندوستی بخود بگیرد. صدای اعتراض اش بلند شد که دیگر به شبه نظامیها در قبال جنگ با اسد پشتبانی مالی نمیکند…!!
انگار غرب تازه متوجه شده استراتژی جنگی آنگونه که پیش بینی کرده بود، پیش نرفته، نهایتا غرب را بر آن واداشت از مواضع پیشین خود تا حدود زیادی عقب بنشیند و استراتژی بلند مدت تری را اتخاذ کند. فرو کش کردن رفع این خطر از سوی غرب برای بشار اسد که بشدت تضعیف شده بود یک فرجه دیگر باز کرد، آنهم باز شدن جبهه دیگری از جنگ است که با کشتار جنایتکارانه دستمجمعی کردهای سوریه در این اواخر مواجه بوده و مبارزت علیه بشار به جنایت جنگی تسویه حسابهای مذهبی/قومی تمام عیار تبدیل شده. تا حدودی گمان آن می رود اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود و بیشتر به درازا بکشد، مردم به تنگ آمده از جنگ خانمان برانداز قطبهای تروریستی غرب و اسلام سیاسی که کشورهای عربی منطقه و ایران و دیگر شرکای سرمایه داری هم پشت آنها به صف ایستاده و اسد که از سوی روسیه و چین ضمنی ساپورت میشود، مردم را به روزی بیاندازند آرزوی دیکتاتوری قبلی بشار اسد را در سر داشته باشند. غرب سیاست سکوت معنادار را از همین استراتژی گرفته. غرب بی میل نیست تداوم جنگ میان تروریسم اسلامی با شورشیان کرد را تا مرز مصالحه بر سر خواستهای حداقلی با دولت بشار اسد ببرد. آنچه تا کنون دست القاعده و سلفی ها سوریه و عراق را بیش از پیش با فتوای جهاد و ژینوساید علیه کرد ها اعم از کودک و جوان و پیر و بیگناه بازتر کرده و از آن به همکاریهای شورشیان کرد با بشار اسد یاد میکنند. بنظر میاید سکوت غرب در قبال اوضاع سوریه نوعی توافق اعلام نشده میان غرب و رژیم بشار اسد باشد. هدف اولیه خیزش های توده ای که از مسیر منطقی خود منحرف شده و منجربه جنگ قومی و مذهبی تمام عیارتری شده، موضع سکوت پیشه کردن کشورهای غربی در این ژینوساید بیشتر نشان می دهد بنحوی میخواهد جنایت و جرائم جنگی و بی خانمان شدن مردم که بورژوازی غرب و دیگر شرکایشان در منطقه عامل و مسبب اصلی آن بودند را به بهانه تسویه حسابهای قوی، مذهبی از اذهان عمومی پاک کنند یا به حداقل برسانند . بعبارتی دیگری از شدت ابعاد دهشتبار آن نزد افکار عمومی بنفع خود و رژیم اسد بکاهند.
کنگره ملی کرد!
تغییر موضع غرب نسبت به تعویض رژیم بشار تنها یکی از نشانه های ناکام ماندن غرب در تداوم این استراتژی جنگ افروزی است. رژیم دیکتاتوری ایران در همسایگی رژیم اسد و بمثابه یکی از حامیان پروپاقرص آن که همزمان در حمایت و همکاری نیروهای تروریستی در منطقه دست بالای داشته و در جنگ داخلی نیز ایفاء نقش میکند زیر بغل بشار را گرفته از این سناریو نهایت استفاده خود را کرد. غرب با مواضع پیش گرفته شده به رژیم ایران هم چراغ سبز نشان داد. اگر سالهاست مسئله هسته ای کارت بازی برای مانورهای انجام شده در دست سران رژیم است، اینبار دارد توسط آن وقت میخرد تا در صحنه بین المللی به “آرایش جدیدتر و متعارف تری” در صحنه معادلات سرمایه نزدیک شود. لااقل از نظر آنها بیرون آوردن یک جانی دیگر از صندوق های رای و وعده و وعیدهای دولت جدید می تواند در چهارچوب تغییر استراتژی جدید غرب مکان و فرجه ای دیگر بگشاید برای تعدیل کشمکش هایش با غرب در متن اوضاع و شرایط کنونی منطقه. کشورهای غربی و در راس همه آمریکا اکنون با این سناریو جدید، پیام اصلی خود را دگر باره در بوق و کرنا میدمند که میخواهند نقش تعیین کننده مبارزات توده های مردم آزادیخواه و برابری طلب را در سراسر دنیا به رکود بکشانند. بعبارتی دیگر تمام تلاش مدیای بورژوازی غرب و پرو غرب برای مهندسی افکار عمومی، چه از قبل و چه در جریان زمینه سازی برای سرکارآمدن یک جانی دیگر در پست ریاست جمهوری رژیم ایران در حالی انجام میشد که نزد غرب بخوبی عیان بود از یکسو نتیجه عملی تحریمها برای رژیم باز گذاشتن دست آن در سرکوب بیشتر خیزشها و اعتراضات بود و از سوی دیگر این سیاست اتخاذ شده بیش از آنچه رژیم جمهوری اسلامی را زیر ضرب بگیرد، بر میزان فشار وارده ناشی از فقر و فلاکت و استبداد که رژیم در طول بیش از سه دهه از عمر منحوس خود به جامعه تحمیل نموده، بیش از پیش معیشت و زندگی توده کارگر و مردم زحمتکش را نشانه رفته.
در ترکیه هم استراتژی صلح و آشتی از سوی اوج الان به رژیم اردوغان بر متن همین تحولات منطقه ای و در پی برآورده کردن این تغییر استراتژی غرب سرهمبندی شد. عملا هم شاهد بودیم پیامد این استراتژی آشتی با رژیم اردوغان بمیزان چشمگیری مبارزات و خیزش متحدانه و سراسری مردم ترکیه را در مقابل حکومت مرکزی دو شقه نمود.
غرب با استراتژی که اینبار هم اتخاذ کرده میخواهد بنفع حکومت های مرکزی ترکیه، سوریه، ایران و عراق خیزشها و اعتراضات توده ای آنبخش از تودهای مردم یعنی کردهای تحت ستم ملی واقع شده را با وعده و وعیدهای پوچ و بی محتوای نظیر آنچه در ترکیه بوقع پیوست مهار بزند. از یکسو همسبتگی مبارزات سراسری آنها را که میرود با مبارزات آزادیخواهانه و رادیکال سراسری تر گره بخورد از هم بگسلد، نظیر آنچه در ترکیه با پیام آشتی اوج آلان به دولت اردوغان شاهدش بودیم، از دیگر سو صفوف ناسیونالیسم کرد را حول خواستهای سر و دم بریده حداقلی سرگرم نگه دارد.
این خصلت امروزی نیست که کسی جدیدا آنرا کشف کرده باشد که ناسیونالیسم اهل مماشات و معامله است. این هم خصلتی امروزی نیست که ناسیونالیسم برای چوب حراج زدن به مبارزات توده های کارگر و مردم زحمتکش وارد میدان سوداگری می شود. مگر این احزاب برای رسیدن به منافع و مطامع سکت خود از هر روشی برای حذف همدیگر کوتاهی کرده اند!؟ مگر در مواقع بر سر قدرت بودن هم زیر پای احزاب بغلدستی خود را خالی نمیکنند چه رسد به اینکه در قبال سرنوشت مردم احساس مسئولیت کنند. مگر در همین دو دهه بر سر کار بودن احزاب ناسیونالیستی در کردستان عراق شاهد آن نبودیم اعتراضات کارگران و دانشجویان و نویسندگان را با گلوله و شکنجه و زندان پاسخ داده اند؟ مگر آمار کشتن زنان به دلیل “قتلهای ناموسی” و پدیده خشونت بمثابه ابزار سرکوب و مرگ تدریجی تا لگدمال کردن حق وحقوق حقه زنان از سوی این احزاب پدیده ای نیست که ماهیت وجودی آنها را در مسند قدرت به وضوح عیان کند؟ مگر چهار تا از همین احزاب کنونی کردستان ایران که در کنگره ملی کرد رای آوردند و سینه چاک رفع ستم ملی هم خود را قلمداد میکنند ( آنزمان حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان کردستان ایران) نبودند در سال هشتاد و چهار در مقابل فراخوان کومله جهت اعتصاب سراسری در کرستان یا سکوت کردند یا در مخالفت با آن اطلاعیه صادر نمودند!؟
اما وقتی فراخوان کومله در آنزمان با حمایت یکپارچه پاسخ گرفت هر کدام از احزاب ناسیونالیستی مذکور بنحوی خواستند (با مواضعی که به دلیل منافع سکت سازمانی و حزبی در توهم به جناح اصلاحات درون حاکمیت رژیم که شاید بر سر سهمخواهی قدرت گوشه نگاهی به آنها داشته باشد، اتخاذ کرده بودند) صورت خود را در انظار مردم با سیلی سرخ نگه دارند.
مگر همین احزاب ناسیونالیستی اعم از ناسیونالیسم دیگر ملیتها نیستند که سالهاست بر سر “جبهه متحد کردستانی” تا “جبهه خلقهای ایران” نتوانسته اند خشتی روی خشت بنفع حتی منافع و میلی که خود را بدان منتسب می بینند بند کنند.
ده ها فاکتور عینی دیگر میتوان آورد که می تواند نشان دهد که نه برنامه پردازی ها و نه «کنگره ملی کرد» یا مرجع و نهادی نظیر آن بعنوان گامی برای رفع ستم ملی، اساسا در ناصیه این احزاب ناسیونالیستی وجود ندارد. بهمین لحاظ از همین حالا بیشتر نمایان است «کنکره ملی کرد»آش نخورده دهن سوخته باشد برای اجماع گرایشات ناسیونالیستی. برای غرب و دولتهای حاکم در سوریه و ترکیه مهار مبارزات آزادیخواهانه و حق طلبانه مردم کرد به صرف کار کردن روی “رهبرکاریزماتیک” ناسیونالیزم کرد در دسترس تر و قابل تحقق تر می نمایاند. این برداشت دقیقا نادیده گرفتن پیشینه مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه کارگران و توده های زجر کشیده است که خود را دارای هویت یکسان با دیگر همنوعانش در دیگر بخشهای این دو کشور و همسرنوشت با آنها می بیند. توده های مردم بدیهی تر از همیشه متوجه این اصل مهم شده اند که هیچ جای تاریخ جنگ، جنگ ملیتها نیست، بلکه جنگ بر سر شکافهای طبقاتی ایجاد شده و استبداد حاکمه توسط حاکمان سرمایه است که در نهایت آنرا به جنگ تسویه حسابهای های قومی و مذهبی از طریق دو قطب تروریسم غربی و اسلامی سیاسی کشانده. این وسط انسانها اعم از ملیتهای بی تاوان قربانی می گردند. در عراق هم میبنیم که اوضاع توده های مردم پس از فروپاشی رژیم بعث روز به روز رو به وخامت بیشتری گذاشته. مبارزات و اعتراضات توده ای علیه احزاب ناسیونالیستی کرد در مقیاس توده ای هرازگاهی سر بر آورده، اما در غیاب یک آلترناتیو پیشرو و نفوذ و پایگاه موثر سازمانده کمونیست، هر بار با متحمل شدن هزینه سنگینی بی دستاورد چشم به آینده دوخته. احزاب ناسیونالیست کردستان عراق در راس همه حزب دمکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی که اداره اقلیم کردستان را بعهده دارند در تثبت بیشتر پروژه حکومت انتقالی که با حمایت غرب از بالای سر مردم ایجاد شده از هیچ اقدامی علیه منافع مردم تا کنون فرو گذار نبودند. احزاب ناسیونالیست کرد و در راس آنها مسعود بارزانی محصول چنین شرایطی است. رهبران این احزاب اینبار فکر میکنند می توانند توسط این پروژه عوامفریبانه سر مردم شیره بمالند. مسعود بارازنی بعنوان ژنرال دست ساز غرب در این دوره رئیس آرایش صفوف احزاب ناسیونالیستی کرد ماموریتی است که به وی سپرده شده. در غیاب اوج آلان بقیه پروژه را در کنگره ملی کرد توسط ایشان پیگیر خواهند شد. نه اینکه ابتکار رهبران و احزاب ناسیونالیستی باشد که همچون موقعیتی را در راستای منافع مردم آنگونه که ادعا میکنند، بدرست تشخیص داده باشند. اوج آلان بمثابه ژنرال مصالح غرب خلع درجه شده در زندان و تبعیدگاه ایمرالی، هنوز از نفوذ و اتوریته معنوی اش میان مردم بهره گرفته میشود برای بازی که غرب تدارک دیده. مسعود بارزانی با قصد چنگ انداختن بیش از پیش بر جان و مال مردم و استثمار توده های کارگر و زحمتکش در اقلیم کردستان با تحریک عرق ناسیونالیستی میخواهد چند صباحی هم شده توهماتی را از یکطرف در میان مردم اشاعه دهد و از طرف دیگر این استراتژی را به خورد ناسیونالیستهای کرد بدهد. به این ترتیب مئموریت این پروژ بدلایل معینی به مسعود بازانی محول شده. تا جایی که به رژیم ایران هم بر میگردد ماموریت میانجیگری بر سر بند و بست با دولت تازه بر سرکارآمده روحانی، نقشه عمل ثانوی ایست که بارزانی میخواهد بعنوان رئیس این پروژه، ناسونالیستهای کرد ایرانی را وارد مماشات و میدان بازی بسیار خطرناکی کند که قبل از هر چه دود آن به چشم طبقه کارگر و توده های زحمتکش در این بخش از جامعه ایران می رود. ناسیونالیسم در بی افقی سیاسی و بن بستی لاعلاج دست و پا می زند. استراتژی اغفال کردن می تواند برای همچون احرابی میدان جاذبه بوجود بیاورد. اما محال بنظر میاد توده های آگاه کارگر و زحمتکش در غیاب یک آلترناتیو متشکل رادیکال سوسیالیستی و متحد و یکپارچه تر از این غافل باشند، که این استراتژی ها نه تنها هیچ گوشه ای از خواست و مطالبات مبارزاتی آنها را منعکس نخواهد کرد بلکه بر تداوم و همدستی احزاب ناسیونالیستی با حکومت مرکزی بر سر بند و بست هایشان در ابقاء ستم ملی و تبعیضات و نفاق بیشتر دامن می زند. بطور قطعی راه حل رفع ستم ملی مسیر آن از کانالهای که ناسیونالیستها میخواهند مردم امید به آن ببندد نمی گذرد.
تا جای که به کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران بر میگرد که یکی از شرکت کنندگان در پروژه آماده کاری برای تشکیل چنین مرجعی شده، این افق را با هر نقدی که به گوشه و زوایای آن دارد از طیف های گوناگون ناسیونالیست قبول کرده. برغم هر تلاشی که کومله تا کنون در توضیحات خود پیرامون دلیل شرکت جستن در این نهاد ابراز نموده نتوانسته یقه خود را از قبول این حقیقت محرز رها کند که استراتژی و افق ناسیونالیستی را از این احزاب ناسیونالیستی پذیرفته است. کومله بنا به پشینه و سابقه مبارزات و فعالیت کمونیستی گذشته، شکی در آن نیست که نیروی پیگیر و مسئولی بوده در قبال رفع ستم ملی. اما با علنی شدن این استراتژی ناسیونالیسم کرد که از هم اکنون گامهای عملی آن در سه کشور ترکیه و سوریه و عراق چنانکه شرح آن رفت نشان داد برای تحقق چه اهدافی سر هم بندی شده کومله را با چالش بزرگی روبرو میکند.
آنچه میشود از پس نوشته ها و اظهارات رهبری کومله استنتاج نمود، تعدیل استراتژی خود بنغع تثبیت موقعیت دیگری است که بیم از دست دادن آنرا دارد..
کومله بدلیل حضور چندین دهه اردوگاه خود در خاک کردستان عراق و مصونیت تشکیلات در قبال کل مخاطراتی که چه در دوران رژیم بعث با آن مواجه بوده و چه در دوره بعد از آن که احزاب ناسیونالیستی کرد در حاکمیت اند متحمل شده، بندرت اتفاق افتاده از مواضع و سیاستهای خود به صرف حفظ موقعیت تشکیلاتی عقب نشینی کند. اما کومله در موضع گیری کنونی در قبال اقدامی چنین وسیع احزاب ناسیونالیستی انگار خود را تنها یافته. بعکس آنچه خود ادعا میکند از سر اعتماد بنفس و نقش آفرینی در راستای منافع توده های کارگر و زحمتکش پا به چنین میدانی گذاشته بیشتر نگران آن می باشد در صورت شرکت نکردن در چنین نهادی، فشارهای همیشگی رژیم ایران بر احزاب ناسیونالیستی حاکم در عراق از این مرز فراتر رود و تشکیلات کومله را در آشفته بازار بند و بست های جریانات بورژوازی و حکومت های مرکزی، با سرنوشت نامعلومی روبرو کند. این پیش بینی و دوراندیشی اعلان نشده بیشتر از کل دلایل ذکر شده بنظر میاد رهبری کومله را جهت اتخاذ همچون موضعی در قبال ناسونالیستها زیر منگنه قرار داده باشد. کومله هم دنبال تثبیت موقعیت دیلپاتیمک همیشگی خود در میان ناسیونالیسم کرد است و هم با توجه به شرایط مبارزاتی که اکنون با آن مواجهه است از مواضع پیشین خود نسبت به راهکاری اصولی که منافع جنبش انقلابی را به مخاطره نیاندازد بنفع تداوم و تثبیت دوباره موقعیت تشکیلاتی متاسفانه دارد بنحوی عقب نشینی نه تنها تاکتیکی بلکه استراتژیکی شتابزده روی میآورد.
عجیب بنظر نمیاد احزاب ناسیونالیستی کردستان ایران آگاهی و مبارزات توده های کارگر و مردم زحمتکش بلاخص و دیگر اقشار آزادیخواه و برابری طلب در جامعه ایران و کردستان را دست کم گرفته اند. اما کومله که دارای پیشینه و سوابق درخشان مبارزاتی در زمینه هدایتگری و سازماندهی توده های کارگر و توده های زحمتکش را از زاویه نگاه مارکسیستی در دوره ای از کارنامه حیات خود داشته، در بیان واقع با این حرکت اعتبار و پایگاه سیاسی و طبقاتی خود را زیر سوال بزرگی می برد.