وطن و وطن پرستى پیشکشتان! تظاهرات ضد نازیستى در استکهلم ( همراه با عکس )

BubbleShare: Share photosPowered by BubbleShare

روز ملى سوئد، یک روز تعطیل و با مجموعه بزرگى از تشریفات و مراسم، در زیر انبوهى از پرچم ها و رژه ها، مثل همه کشورهاى دیگر،  قرار بر اینستکه تعلق مشترک ملى را به مردم حقنه کنند. در فضایى که ایجاد میشود،  خود نمایى جمعیتهاى راسیستى بطور اتوماتیک جزیى از این روز بحساب میاید. از یک طرف نمایشات رسمى و دولا و راست شدن حول و حوش پرچم و اعلاحضرت  و از طرف دیگر صف سگرمه هاى در هم کشیده خنده آور جمعیت وطن پرستان افراطى؛ هر دو به یک اندازه مشخصه این روز هستند. دست فراخوان دهندگان تظاهرات ضد راسیستى در مرکز شهر استکهلم درد نکند که جواب هر دو جنبه مورد اشاره  این روز را یکجا و بطرز عالى کف دست صاحبانش قرار دادند.
هر کس که نبود، یک روز بیاد ماندنى و پرهیجان و آموزنده را از دست داد،  واقعا ضرر کرد.

تمام محوطه تجمع اولیه تظاهرات در محل Slussen از ساعت ١١ صبح پر از جمعیتى شد که نود درصدشان را جوانان تشکیل میدادند. بخش اصلى فراخوان دهندگان تظاهرات سازمانها چپ بودند و به همین دلیل چپ و کمونیزم فضا را در قرق خود داشت. اصرار و شیفتگى این جوانان براى نمایش تعلقشان به چپ و کمونیزم واقعا بیننده را مبهوت میکند، زبان آدم بند میاید. خالهاى کوبیده شده، رنگها و فرمهاى  بدقت انتخاب شده در لباس و کیف و زینت آلاد، نحوه جا دادن روزنامه در جیب شلوار و پیراهن، نحوه معاشرت همه چیز بخدمت گرفته میشود که شورش این جوانها را به تخم چشم بیننده فرو کنند. در نیم ساعت چرخش در میان جمعیت،  حرص  و اشتیاق دیدن، کشف و بخاطر سپردن اینگونه جزییات دوربین که هیچ،  خود آدم را از پا در میاورد. سخنرانى ها آغاز میگردد.

چهار سخنران هر کدام در خطابه پنج شش دقیقه اى پشت میکروفون رفتند و هر کدام به نوبه خود  به معناى دقیق کلمه ریدند به سر و پاى روز ملى و در میان کف زدن ـ سوت زدن ـ حضار دنبال کارشان رفتند. سخنرانان جوانانى دور بیست سال، هر کدام در حالیکه برگ چروکیده و هزار بار تا خورده  سخنرانى را بزحمت گَـل هم در دست لرزان نگه داشته بودند، براى مستمعین شرح میدادند که روز ملى مال کى است، از کجا آمده و بدرد چه کسى میخورد. برایتان شرح میدادند  که روز ملى در ادامه فاصله طبقاتى، در ادامه فقیر تر شدن بخش بزرگ جامعه در تکمیل سیاستهاى صرفه جویى دولت، در ادامه خصوصى سازى مدارس و بیمارستانهاست.  میگفتند که در لباس ملى قرار است میان کارگران دیوار بکشند. سخنرانان در عبارات مارکس فریاد میزدند که آنها ملت ندارند، از فاصله میان مردم عار دارند، بدنبال همبستگى بین المللى، بدنبال آگاهى بجاى خرافه میهن پرستى هستند.

شور و هیجان، سادگى پیام  و صداى رساى شرکت کنندگان در صف راهپیمایى ، پرچمهاى قرمز، رقص زیباى رنگها و بدون تردید ترکیب چشمگیر جوانان همگى توجه و سمپاتى وسیع رهگذران را بخود جلب مینمود. ساعت یک ساعت و نیم بعد تر، ایستگاه دوم  و پایانى تظاهرات به سخنرانى هاى بیشتر پرداخت و به محل یک کمپ سیاسى و تفریحى در مقابل آفتاب دلنشین شهر تبدیل گشت. شهر ما، چپ و کمونیزم، عقل و تمدن و انسانیت،  این روز بیاد ماندنى را به برگزار کنندگان آن مدیون هستیم.

از سازمان سراسرى پناهندگان
مصطفى اسدپور
۶ ماه ژوئن ٢٠٠٨