اثر پیشروی جنبش کارگری و گرایش مارکسیسم انقلابی در استیصال نقد و نقادی سعید صالحی نیا

اثر پیشروی جنبش کارگری و گرایش مارکسیسم انقلابی در استیصال نقد و نقادی سعید صالحی نیا
***************************************************************
مخاطب این نوشته مشخصا رهبران گرایش سوسیالیستی کارگری و روشنفکران انقلابی می‌باشند که بطور محسوسی برای تشکیل حزب پیشتاز انقلابی حساس و مصمم شده اند، همچنین مخاطبم آن جوانان
کسانی‌ هستند که با نیروی ملموس و قابل توجهی‌ مشتاق حقیقت و نقادی انقلابی و آزادی بیان انقلابی هستند که بنا به هر دلیلی‌ هنوز به جریان و احزاب به اصطلاح کمونیست و انقلابی و کارگری بویژه به حزب سعید صالحی نیا‌ توهم‌هایی‌ دارند
***************************************************************
خلاصه آنچه که در این نوشته خواهید خواند

در این نوشته نخست پارگراف به پاراگراف و مجموعأ درشش پاراگراف، مطالب انتقادی سعید صالحی نیا را به اتفّاق هم و با نظارت شما نقد و بررسی خواهیم کرد. سپس با یک جمعبندی و نتیجه گیری از مطالب نقد و بررسی شده نشانه های استیصال شان در نقد و نقادی، آنوقت به سه پله اصلی‌ بعنوان عواملی که ایشان را به سمت استیصال جهت دادند و کشاندند خواهم پرداخت
***************************************************************
سعید صالحی نیا بدون پاسخ به آن نوشته انتقادی‌ام تحت عنوان “پیشروی سیاسی و خلاقانه رهبران کارگری، پسروی سطحی بینانه احزاب کمونیست کارگری” که قبل از این نوشته آخری‌ام بوده اما نسبت به این‌یکی یعنی‌ (نقد و انصراف از منصور حکمت,,,), نقدی با این عنوان پاسخی کوتاه به اعلام برگشت به “مارکسیزم انقلابی” از سوی ناصر احمدی(نامه ای سرگشاده) در سایت آزادی بیان گذاشته بودند که اکنون نشانه‌های استیصال را در بررسی انتقادی همین متد نقد و نقادی ایشان ملاحظه خواهید کرد

من در آن نوشته قبلی‌ام که هنوز از کمونیسم کارگری و جریان سیاسی منصور حکمت اعلام انصراف نکرده بودم و به مارکسیسم انقلابی نپیوسته بودم, با شروع نقد و بررسی‌ام از خود سعید صالحی نیا, بموازات نقد حمید تقوایی، شهلا دانشفر، مصطفی صابر و تعدادی از کادرهای حزب کمونیست کارگری, بازهم بطور مدام و با تاکید‌های روشن و غلیظ‌م جابجا به سعید صالحی نیا باز می‌گشتم و اساساً خود ایشان را محور آن نقادی‌هایم قرار داده بودم, چرا که ایشان پیشاپیش پرحرف ترین و پرنکته ترین انتقادات مربوط به آن نوشته قبلی‌ من را ارائه کرده بوده اند، چرا که از دید من بعنوان یک کادر حزبی (پاشنه آشیل آن حزب) بوده اند, چراکه بطور مشخص در حیطه نقد و نقادی بدون ربط و بهر کوچکترین بهانه ای همواره با چوب استالین و استالینیسم و مطالب ضّد آگاهی‌‌شان جریان لنین و لنینیسم را بیش از بیش مورد ضرب قرار میدهند در صورتی که حزبشان حداقل در حرف هم که شده باشد مدعی هستند که از سنّت‌های حزب لنینی و لنین شروع بکار کرده اند و با چنین متدی ادامه کار میدهند، و چرا که سعید صالحی نیا در نوشته بطور زنده و امروزیش با وسیله قرار دادن مطالب من, به تصمیم رهبران کارگری برای تشکیل حزب مستقلشان و نیز به انتقاداتی که رهبران کارگری به این احزاب کمونیست و کمونیست کارگری خارج نشین داشته اند بطور غیر مستقیم برخوردهای سیاسی بسیار نادرستی میکردند و درواقع با متد‌های نقد و نقادی غیر مستقیم و بشیوه کنایه و خاص خودشان جلوی تشکیل این حزب مستقل توسط رهبران کارگری سنگ مینداختند و به همین دلیل هم بوده که همانطوری که گفتم بموازات نقد حمید تقوایی، شهلا دانشفر، مصطفی صابر وبا تاکید‌های روشن و غلیظ‌م جابجا به سعید صالحی نیا باز می‌گشتم
حال در این فاصله سه ماهه (نتنها) که هیچ اثر و نقد و جواب و اشاره ایی از ایشان مشاهده نکرده ام, و بطور کلی‌ غایب بوده اند و به این زنجیر ادامه دار جریان انتقاد سیاسی فاصله پررنگ و پرمعنایی انداخته اند (بلکه) بدون هیچ توضیحی از جهت روشن شدن این فاصله و این بی‌ پاسخی و این خلا صورت گرفته, تازه مثل روش همیشگی شان با ادعای محسوسی و با دوز بیشتری از موضع بالا, و با ظاهری مسلط ولی‌ در واقع بسیار نامعقول و بهم گسیخته و شکننده تر از نوشته‌های پیشینشان واره نقد و نظر میشوند, و همانطوری که گفتم اینجا هم خواهیم دید که مجددا با چماقی محسوستر بر سر لنین و لنینیسم دست به قلم برده اند و مثلا که از دید خودشان نقد کرده اند
این که نشد مبارزه نقد و نقادی علمی‌ و مارکسیستی. این تا همینجا یعنی‌ به میل خود عمل کردن و هرجایی که خودشان صلاح دیدند و هر زمانی‌ که شرایط را کمی‌ تغییر یافته و بنفع فعالیت‌ها و عرض اندام‌های سیاسی خود مناسب دیدند عمل کردن است. یعنی‌ بمعنی‌ فرصت طلبی سیاسی هست. یعنی‌ بمعنی فرار از (نقد) هست. یعنی‌ بدون اصول اولیه نقد و نقادی مدعی مبارزه شدن و دست پیش گرفتن که پس نیفتن است, و لنین و مخاطب خود را هیچ گرفتن است، و یعنی‌ خوانندگان و جریان مبارزه بی‌امان و انقلابی را ساده و سطحی گرفتن است, و یعنی‌ از موضع خرده بورژوازی به مبارزه نگاه کردن است, و درعین حال‌ منم منم‌های سانتریستی را ادامه دادن, و مدعی مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم شدن از جانب ایشان است, و اشاعه مدام جریان ضّد آگاهی‌ به جامعه و طبقه کارگر و روشنفکران انقلابی میباشد
********************************************
گذشته از پر معنی‌ و ناخوشایند بودن (ناصر عزیزم) که در پایین به آن هم بطور مشخص اش برخواهم گشت اکنون از اولین بند این نوشته و انتقادات جدید سعید صالحی نیا با نظارت و قضاوت شما پاراگراف به پاراگراف شروع می‌کنیم و نگاه می‌کنیم
پاسخی کوتاه به اعلام برگشت به “مارکسیزم انقلابی” از سوی ناصر احمدی(نامه ای سرگشاده)
ارسال شده در مورخ ۲۲ تیر ۹۲ | نویسنده: سعید صالحى نیا Comments Off
ناصر احمدی عزیزم
مقاله اخیر شما را مثل معمول چند بار خواندم(۱). این مقاله تقریبا ۳ ماه بعد از مقاله شما در موضوع پیشنهاد برای حزب کمونیست کارگری جدید (۲) ارائه شد. ظاهرا بعد از چند ماه، از اعتقاد به تشکیل حزب کمونیست کارگری جدید ، تصمیم گرفتید اون طرح را بگذارید کنار و حالا تصمیم دارید به مارکسیزم انقلابی عقب بنشینید و دنبال “حزب پیشتاز انقلابی” بروید
***************************************************
ضمن نداشتن توضیحی روشن به غیبت محسوس خودشان در اون فاصله, تازه از همان جمله اولش که می‌گویند مقاله اخیر شما را مثل معمول چند بار خواندم(۱). دارند بعنوان یک طلبکار وارد رابطه مجدد میشوند. و منظورشان از عبارت (طبق معمول چند بار خواندم) هم که در آن نوشته‌های ماقبل ترشان هم بکار برده بودند این بوده که بگویند ناصر احمدی طولانی می‌نویسند و در ارتباط دادن موضوعهای نوشته‌شان برای خوانندگان مشکل میسازند و خواندن یکباره و فهمیدن مطالب ایشان کار ساده ایی نیست هرچند که من (سعید صالح نیا) از پس این کار پیچیده هم برمیایم و پیشگام نقد و نقادی میشوم و تازه در این کار (شناخت حاصل کردن) به دیگران هم یاری می‌کنم
******************************************
به پاراگراف دوم ایشان نگاه می‌کنیم

البته من این تحولات فکری شما را دقیقا دنبال می کنم و واقعا نمی دانم کلمه “پیشتاز انقلابی” مثلا چه طرحی را تداعی می کند.خصوصا که کلمه انقلاب و کلمه “پیشتاز بودنش” خودش از موضوعات منازعه قدیمی در تاریخ چپ گذشته ایرانست

آیا حقیقتا ایشان دارند با (دقتی) که می‌گویند, روند سیاسی و نوشته‌های مرا دنبال میکنند؟ یعنی‌ آیا درک ایشان از دنبال کردن و پیگیری مدام یک کار سیاسی این هست که هر موقع که خودشان اراده کردند به نقد و نقادی‌های مربوط به حرکات سیاسی خودشان بپردازند, و اساساً آیا بدون ادامه دار پیش بردن یک نقد و نقادی‌ میتوان از چنین (دقتی) سخن بمیان آورد یا اینکه, پیگیری در نقد و نقادی را, که یک امر سه طرفه ایی بین نقد کننده و نقد شونده و خواننده یا جامعه است و یک مناسباتی زنده است و باید که یک فرایندی ادامه دار و نتیجه بخش باشد, آنوقت از دید ایشان که ظاهراً هم به مقوله آزادی بیان خیلی حساس هم هستند و در مقایسه با دیگر فعالین احزاب و سازمان‌ها بیشترین نوشته‌ها را در مورد آزادی بیان ارائه میکنند آنوقت باید بنا به صلاح دید خود به پیش برند. آیا این یعنی نقد و نقادی و آزادی بیان بمفهوم مارکسیستی اش و یا اینکه سعید صالحی نیا یک تعریف خود خواهانه و با مضمون طبقاتی مشخصی از نقد و نقادی و آزادی بیان مد نظر دارند

حالا اینجا فعلا با مفاهیم (حزب) و انقلابی بودن و نبودن و عبارت پیشتازش کار ندارم
*****************************************
به پاراگراف سوم ایشان نگاه می‌کنیم

در این مقاله طولانی و تو در توی اخیرتان موضوعات زیادی هست.از تجارب شخصی تان در حزب کمونیست کارگری و ماجرای دردناک اخراجتان بیشتر توضیح دادید که من تا اندازه ای که می دانم و خودم هم تجربه کردم متاسفانه علامت مشکلی تاریخی در چپ ایرانست.همان سنت “لنینی” اخراج مخالف با بهانه های بامزه.منهم دچار همین مسائل بوده ام چه در دورانی که در سازمانهای چپ قدیم کار می کردم و چه درون حزب کمونیست کارگری ایران.با شما موافقم که برخوردهای سیاسی با مخالف متاسفانه در بسیاری مواقع به شکل “غیر سیاسی” انجام می شود تا توجیه شرعی شود. این از ایرادهای متعددی است که از سنت چپ قدیم هنوز در کمونیزم کارگری و تمامی انشعاباتش وجود دارد و از موضوعاتی است که باید بهش مستقل پرداخت

در اینجا لطف کرده اند و با رگه کم رنگی‌ به نارسایی‌های حزبشان آنهم در مجموعه جریان چپ اشاره کرده اند و درجه ایی از کلام ناصر احمدی را درست تلقی کرده اند اما بدون اینکه بعنوان یک کادر انقلابی و مسئولی به این بپردازند که اتهام شاخدار سیاسی ایی را که کادر دفتر سیاسی حزبشان یعنی‌ کیوان جاوید در یکی‌ از پلنوم‌ها علیه من شروع کرد و دوان دوان و هیاهوکنان جوی ساخت و به هیأت رئیسه پلنوم که حمید تقوایی و رئیس دفتر سیاسی مصطفی صابر و مینا احدی بودند که شخصیت‌های پر وزنه ایی هم در آن حزب بوده اند هیاهوکنان گزارش صد و هشتاد درجه غلطی ارائه کرد بطوری که همان گزارش وارونه کیوان جاوید را که مدیر کانال جدید هم بوده اند, و حتما در آرزویشان بوده که مدیر تلویزیون پایتخت جامعه سوسیالیستی باشند بدون کم و کاست جدی گرفتند, و در دفتر سیاسی هم به نفع او و اتهام شاخدارش و بضرر من که کادر بدنه حزب بودم و با چند انتقادم موی دماغ تبعیض قائل شدن های حمید تقوایی و رهبری حزب شده بودم رای دادند, و بطور کلی‌ از آن حلقه به بعد مرا پس از شش سال جانمایه حرفه ایی و سیاسی‌ام از آن حزب آنهم با کوچکترین اجازه ایی به دفاع از خودم در جلسه ماهانه مجمع عمومی کادری حزب, اخراجم کردند, آنهم با این نکته مهمش که خود توهین کننده و اتهام زننده یعنی‌ خود کیوان جاوید چند ماه بعد از آن گزارش دروغینش در حضور من ناچار شد که حرفش را پس بگیرد اما دیگر نه عذر خواهی رفیقانه حالی‌ اش بوده و نه بطور مسئولانه دست به قلم شد و نه روی به کمیته مرکزی حزب شان حرف پس گرفته را کتبی‌ کردند, و نه سعی‌ و تلاش و دخالتگری کردند که آن جلسه و آن مضمون رای گیری دفتر سیاسی یک حزبی را که ادعای حزب کمونیستی انقلابی دارند به تجدید نظر در رای بکشانند، بله حالا میبینیم که سعید صالحی نیا بدون خم شدن جدی و مشخصی به این مسائل مهم و حیاتی‌ در یک مبارزه اصولی و حزبی, آنهم یک حزبی با ادعا به ادامه دادن سنّت‌های لنینی, و با سانترالیسم دمکراتیکی که از همان صد سال پیش اش صحت و سقمش را بر سینه بورژوازی کوبیده بوده, و امروزه نیز باید بعنوان عصای دست ما مبارزان راه رهایی از تاریخ طبقات باید حساب شود, اما میبینیم که سعید صالحی نیا بدون اینکه بعنوان یک کادر انقلابی و مسئولی به این متد برچسب چسبیدن اتهام سیاسی و اخراج بشیوه بوروکراتیک که اتفاقاً از روش‌های استالینی بوده بپردازند, میبینیم که فورا و بدون معطلی رهبر انقلاب پرولتاریا را یعنی‌ لنین را وسط نقد و نقادی‌شان میکشند و همه این چوب و چماق‌های استالینی و بحران چپ موجود صد ساله گذشته جهان و جامعه را که بحران حزب کمونیست کارگری نیز جزئی از این مجموعه میباشد به سر و کله لنین و لنینیسم میکوبند
*****************************************
پاراگراف چهارم را ملاحظه می‌کنیم

من در مقالات متعددی به مشکلات عدیده کمونیزم کارگری پرداخته ام و همیشه در ارائه نقدهایم شجاعانه هم ایستاده ام و باران اتهامها و فحاشیها چه درون حزب کمونیست کارگری و چه بیرون آنرا هم به جان خریده ام و برایش تاوان فکری و روانی و شخصیتی زیادی داده ام و به این مسیری که رفته ام بسیار مفتخر هستم

آیا ایشان میتوانند سندی و مکتوبی ارائه کنند که به این مشکل اتهام زنی‌ شاخدار سیاسی و داستان ذکر شده آنهم با این توجه که همه داستان و فلسفه مارکس سر همین رهایی انقلابی از (تبعیض) و نابرابری بوده, در قبال چنین پروژه ضّد انقلابی و ضّد کمونیستی که برای اخراج او یعنی‌ من تدارک دیدند و عمل کردند شجاعتی نشان داده و اعتراض جدی کرده باشند و جلوی چنین سنّت استالینی ایستاده بوده باشند. آیا چنین حزبی اگر به قدرت سیاسی دست یابد منتقدینی امثال مرا به سیبری و بلوچستان تبعید نمیکند و در آنجا هم با موی دماغ شدن‌های تکامل یافته تری از جانب امثال من و ما که به بوروکراسی حکومتی‌شان خواهند داشت, همانطوری که دور از چشم مجمع عمومی حزب اخرجشان میکنند به همان طریق بدور از چشم جامعه قال قضیه را نمیکنند و از شرشان خلاص نمیشوند؟ و اکنون اگر اغماض کنیم و این مساله اتهام زنی‌ و اخراج غیر اصولی و باند بازانه یک کادر را که بقول منصور حکمت از ستون فقرات حزب میباشد یک مساله ایی شخصی فرض کنیم که بهیچ وجه اینجور نیست، آیا میتوانند سندی نشان دهند که یک نقد و نقادی مشخصی در مقابل آن بی‌ عملی‌ حزبشان در دخالت گری انقلابی در آن خیزش انقلابی و میلیونی هشتاد و هشت, و تنها گذاشتن مردم در مقابل رژیم تا دندان مسلح, و حرکت مماشات و سازش گرانه حزبشان با جمهوری اسلامی را به نقد کشیده باشند؟

آیا بجان خریدن اتهام سیاسی بویژه فحش و فحاشی از جانب کادر یا کادرهای یک حزب نسبت به کادری دیگر مثل خود سعید صالحی نیا یک شجاعت و یک افتخار محسوب میشود؟ و یا اینکه مبارزه با این فحاشی‌ها و رساندن حزب به درجه مطلوب و قابل تأییدش هست که باید موجب افتخار ایشان حساب شود؟ و اساساً حزبی که هنوز از دید ایشان دچار همان مشکلاتی هست که بطور عمومی تمامی جریانات چپ به آن گرفتارند, آنوقت چه تفاوت کیفی‌ ایی بین آن حزب و بقیه میتواند وجود داشته باشد؟ آیا خارج شدن از آن حزب و افشای فحاشی‌ها و مناسبات ناسالم آن حزب هست که ارزش انقلابی و افتخار برانگیز حساب میشود؟ و آیا آگاهی‌ دادن به طبقه کارگر و رهبران گرایش سوسیالیستی کارگری و روشنفکران انقلابی و جامعه هست که جای افتخار دارد؟ یا مماشات با نادرستی ها و سننتهای ضد اصولی هست که سوسیالیسم را نمایندگی می‌کند؟ ایشان چه درکی از فحش و فحاشی و ماندن با حزبی که چنین متد‌های سیاسی را پیشه می‌کند دارند؟ و تازه این در صورتی هست که جا به جا نیز از صحیح بودن جریان سیاسی حزبشان اینجا و آنجا تبلیغ میکنند. این قرو قاطعی و مخلوط پیش بردن یک مبارزه سیاسی توسط کادری مثل سعید صالحی نیا, از دید مبارزین انقلابی مسلح به متانت و ادب و درایت سیاسی و عزّت نفس چگونه باید پاسخ گیرد؟
**********************************************************
ببینیم در پارگراف پنجمی چه می‌گویند

در این مقاله اخیرتان، من شاهد هستم که شما با اتکا به نوشته های علیرضا بیانی سعی کردی مورد بمورد همه دستاوردهای منصور حکمت و کمونیزم کارگری را پس بگیری و آنچه هم در انتها بعنوان تشکر ارائه کردی بیشتر جنبه تعارف دارد و نشان دادن “تعادل” در قضاوت. شما حتی بحثهای جلوتر منصور حکمت در نقد شوروی و تکیه بر اهمیت آزادی تا لغو مجازات اعدام را پس گرفته ای! از دید من این حرکت شما بواقع تلاشی تئوریک است برای توجیه چرخش به عقب و بازگشت به مفهومی که مدتها قبل اسمش را گذاشته بودند “مارکسزم انقلابی

در رابطه با جمله اولشان یعنی‌ (من شاهد هستم) باید بگویم که سعید صالحی نیا درست می‌گویند، درواقع من بودم از نروژ و سعید بود از آمریکا و علیرضا بیانی‌ بود از کشور سوم که هر سه مان دور هم نشسته بودیم و چایی میخوردیم و بحث میکردیم, و آنوقت در آن جمع دوستانه و رفیقانه مان ایشان شاهد ماجرا بودند که من چطوری مورد به مورد از بحث‌های علیرضا بیانی اثر می‌گرفتم و دنباله روی می‌کردم! حقیقتا بنظر شما خواننده انقلابی و جدی و حساس و با دقت، این چه نوع جمله بندی و کلام و بیانی‌ هست که سعید صالحی نیا بکار میگیرند! پاسخ سیاسی من به این سوال خودم این هست که اینجور جملات مشخصا در رابطه با ایشان بنحو اتفاقی و اشتباهی و بقول معروف از معده آدمی‌ به زبان نمی‌آیند بلکه ایشان بنا به حس سانتریستی و خود مرکزبینی‌ بسیار قوی خرده بورژوایی‌شان, مثل پاراگراف دومی‌‌شان که در آنجا در همان شروع کلامش گفته بودند “البته من این تحولات فکری شما را دقیقا دنبال می کنم و واقعا نمی دانم کلمه پیشتاز انقلابی مثلا چه طرحی را تداعی می کند”, میخواهند این نکته را به خواننده کمتر حساس انتقال دهند که (با دقت) پیش بردن مسائل سیاسی و پیگیری کردن حرکت سیاسی امثال ناصر‌ها, از جمله کار‌ها و حرفه و مهارت ایشان است

حالا راستی‌ بد نیست نگاهی‌ بیندازیم و سند و مدارکی بیاریم و ببینیم که آیا حقیقتا تمامی مباحث منصور حکمت را و مشخصا بحث‌های جلوتر منصور حکمت را در نقد شوروی پس گرفته‌ام, و یا اینکه این حلقه از زنجیر نقد و نقادی و این قطعه از کلام ایشان نیز مثل قطعات قبلی شان جای درنگ و تامل اساسی‌ دارد

اینجا به سه سند مکتوبی در خنثا کردن نقد غیر امانت دارانه و مملو از منم منم گویی و تحریف و بی‌ حساب کتاب صحبت کردن و تبلیغات ضّد آگاهی‌ سعید صالحی نیا میاورم که اتفاقا هر سه سند هم در همین نوشته‌ام بوده که ایشان با دقت خوانده اند و نقد کرده اند! سندها را (یک، دو، سه) شماره بندی می‌کنم

سند یک – در همان اوایل نوشته‌ام از آنجایی که هنوز معتقد به (این بخش) از دست مایه‌های تئوریک و تحلیل منصور حکمت بوده‌ام و هنوز نقد و نظر‌ قانع کننده ابی در نفی آنها ندیده و نخوانده بودم, خطاب به علیرضا بیانی‌‌ها و فعالین مارکسیسم انقلابی در دفاع از بحث‌های قبلی منصور حکمت چنین میگویم. میگویم که : “در ضمن بسیار ضروری میدیدم که نسبت به عوامل شکست لنینیسم و بلشویسم در آن انقلاب کارگری نیمه موفق نیز که توسط منصور حکمت و همسنگرانش در دوره حزب کمونیست ایران ارائه شده بوده و حتا در مورد درجه مارکسیستی بودن “دولت در دوره ‌های انقلابی” ارائه شده توسط منصور حکمت نیز نظر علیرضا و تشکلشان را ملاحظه می‌کردم

سند دوم- در بخش مربوط به هفت شماره دلیل و استدلالم که حرکت سیاسی منصور حکمت را اپورتونیستی نمیدیده‌ام اما با غلظت درجه بالایی یک حرکت و جریانی التقاطی و سانتریستی ارزیابی می‌کردم ,در پایانبند دلیل ششمم اینجور گفته‌ام که: “منصور حکمت در بحث‌های “دولت در دوره‌های انقلابی” و چند بحث مهم دیگری که مربوط به تجزیه تحلیل و نقد و جمعبندی آن انقلاب لنینی داشته است با امانت داری و شوق تحسین برانگیزی بارها و بارها پارگراف‌های طولانی از لنین را مستقیماً در جلو روی من و امثال من و طبقه کارگر و نشریاتش گذارده و تاکید میکرد که اگر مارکس زنده بود از بین کائوتسکی و برنشتاین و لنین میگفت که این لنین بوده که کلام مرا درست گرفته و عمل کرده است

سند سوم – در آخرین بند از آخرین قسمت نوشته ام که با عنوان “از حزب کمونیست کارگری برای من چی‌ ماند” آنهم در بخش مربوط به “از خود منصور حکمت چی‌ ماند” ضمن توضیح مطالب اساسی‌ دیگر جملاتی را ضروری دیده‌ام و اینجور گفته‌ام: “و از منصور حکمت هم که بحد ممکن تجزیه تحلیلم را ارائه کردم که برایم چه مانده است بویژه اینکه متد نقد و نقادی نظر‌یش در شناساندن مارکس و انگلس و لنین و داستان ارزش اضافی و صلابت تاریخی مبارزاتی طبقه کارگر ماند,,,”

البته پایین تر به اینهم اشاره خواهم کرد که در این فاصله یک ماهه با توجه به مطالعه ها و مقایسه ایی که بین مطالب جمعبندی شده توسط‌ گرایش مارکسیسم انقلابی با جمعبندی منصور حکمت و یارانش نسبت به تجارب انقلاب نیمه موافق روسیه, در نقد و بازنگری مجددم برایم مسجل شده است اکنون بعد از آن انصراف یک ماه پیشم چه نقد و بیانی‌ حتا پیرامون همان نقد به
شوروی منصور حکمت دارم
***********************************************************
دو نکته دیگری نسبت به پارگراف پنجمی ایشان

و اما نسبت به نکته بعدی شهادت ایشان هم یعنی‌ این جمله “,, و آنچه هم در انتها بعنوان تشکر ارائه کردی بیشتر جنبه تعارف دارد و نشان دادن ”تعادل” در قضاوت بود” جواب مناسبی باید برایشان بدهم

در همان آخرین بخش آن نوشته “نقد و انصراف از منصور حکمت،،،” که تحت عنوان ” از حزب کمونیست کارگری برای من چه ماند” بوده, در آنجا از تمامی تئوری‌ها و نوشته‌ها و زحمات و بحث‌های مهمی‌ که از آنها تاثیر و انرژی مثبتی گرفته بودم قدر دانی‌ می‌کردم، که سعید آنها را هم (تعارف) مینامد و (تعادل در قضاوت) حساب می‌کند. اولا از همان مورد به مورد قدردانی‌هایم دو مورد مهمش را جا انداخته بودم و در همینجا نقدا از فرصت استفاده می‌کنم و از جمشد هادیان نیز بخاطر ترجمه بسیار پر زحمت و دقت قابل تحسین کاپیتال مارکس قدردانی‌ می‌کنم که بلطف چنان ترجمه امانت دارانه و ساده فهم ترش, شخصا و حتا دوستان و رفقای پرس و جوع کرده ام میل و رغبت پردوام تری برای مطالعه اش نشان داده ایم، و دومی‌ هم توضیحات انتقادی طولانی و سنجیده و شمرده شمرده و واضح مهرنوش موسوی بوده که چهار ماه پیش, در مصاحبه با رادیو پیام در نقد این احزاب کمونیست کارگری بویژه حزب کمونیست کارگری و بویژه شخص حمید تقوایی ارائه کرده بودند, و در آنجا روی به جامعه نشان میدادند که آن حزب بطور کلی‌ دارد (نقد و انتقاد) را که از پایه‌های مهم مارکسیسم بوده کنار میگذارد, لذا از آن تلاش ایشان نیز صمیمانه قدر دانی‌ می‌کنم

همچنین در رابطه با همین پارگراف پنجمی در پاسخ به این برداشت سعید صالحی نیا از (تعارف) داشتن و (تعادل در قضاوت) داشتن ناصر احمدی باید بگویم که اولا با چسباندن کلمه (عزیزم) به نام ناصر احمدی سعی‌ نکنیدِ بقول خودتان (تعارف کنید) و از جهت مردود دانستن و دنبال روانه ارزیابی کردن همه بند‌های نوشته‌ام (تعادل) ایجاد کنید. و درثانی‌ بسیار متشکر از سعید هستم که لااقل در این (عزیزم عزیزم) خواندن‌هایشان اما دیگر مثل نمونه پررنگترش که در نامه بسیار محبّت آمیز و انتقادی‌شان (و تو بخوان نامه فدایت شومی که) به منصور اسانلو نوشته بودند, و در آنجا با ماچ و بوسه گرمی‌ عواطف ایشان را برای باز گشتن از آن جریان بورژوایی بسمت جنبش کارگری قلقلک میدادند, و درواقع در (قضاوت) خودشان (تعادل) ایجاد کرده بودند و همین رهنمود‌های خود را برای خودشان نقض کرده بودند, لااقل از ایشان هم قدردانی‌ می‌کنم که برای من چنین ماچ و بوسه‌های گرمی‌ نفرستادند

در اینجا ضروری میدانم برای خوانندگان و مخاطبینم اشاره کنم که برای نشان دادن یک نقادی (مارکسیستی و انقلابی) نسبت به اسانلو و حرکت‌شان به سمت جبهه‌ بورژوازی, پیشنهاد کنم که نقد و نقادی ارائه شده توسط گرایش مارکسیسم انقلابی را مطالعه کنید. من شخصا حتا از بابت صلابت مارکسیستی حاکم بر همین مضمون و متد نقادی نسبت به حرکت منصور اسانلو، دست هر دو فعال گرایش مارکسیسم انقلابی را یعنی‌ علی‌ رضا بیانی‌ و مازیار رازی را و دستان همه فعالینش را بگرمی میفشارم که بطور کلی‌ در حیطه نقد و نقادی, نوشته‌ها و مطالب پر مورد و قابل توجهی‌ در نقد گرایشات راست درون جنبش کارگری, و در نقد احزاب کمونیست کارگری و حزب کمونیست ایران و راه کارگر و خود شخص سعید صالحی نیا و غیره فعال بوده اند، و با رجوع به سایت میلیتانت, میتوان به همه آنها دست رسی‌ داشت, و در صورت وجود انصاف در نقد و نقادی و انقلابی بودن و سوسیالیستی بودن مبارزه مان از تک به تک آن نقد و نظر ها اثر گرفت. و اما در همینجا بسهم خودش دست خود اسانلوی مبارز جنگنده سالهای قبل را, و دستان تمامی فعالین آن سندیکای جنگنده قدر قدرت و تکان دهند به دودمان جمهوری اسلامی و جامعه تهران و ایران را, و به شور آورنده حمایت‌های سندیکا‌های کارگری جهانی‌ را بگرمی میفشارم که اتفاقا پس از جدائی ایشان نیز از سندیکا, یک سرو گردن قدرتمندتر و پر شورترش توانسته اند همان سندیکا را با همان ادامه کاری تکاملی مبارزات سندیکایی ضّد سرمایه داری با بورژوازی اسلامی ارتقا دهند, و از طریق رضا شهابی‌ها تصمیم به ساختن حزب سیاسی‌شان را به گوش جامعه و جهان برسانند, و دستان همه آن کارگران مبارز و بیقرار این سی‌ و چند سال جهنمی سرمایه و خون را گرم و صمیمانه میفشارم
**********************************************************************
پاراگراف ششمی را نگاه می‌کنیم

مرزهای شما ظاهرا “لنینیزم” است. ظاهرا اونجا شما تصمیم گرفته ای خودت را از کمونیزم کارگری جدا کنی .همان لنینیزمی که با سرکوب مخالف در دوران بعد از بدست گیری قدرت، خونپاشی کرد به انقلاب اکتبر و هزاران هزار رهبر کارگری را به جرم “نوکری امپریالیزم” اعدام کرد و تبعید نمود! همان لنینیزمی که مخلفش را درون حزب براحتی تحت شعار “سانترالیزم دموکراتیک” خفه می کرد و اخراج می کرد! جالب و تاسف بار است که شما از پرنسیبهای لنینیزمی دفاع می کنی که تو و چندین نسل خواهان آزادی و برابری را دنبال “رهبران بزرگ” و تابلوهای بزرگ به سراب فرستاد و شما خودت نمونه بسیار خوبی هستی که با سند همین مقاله ات خودت را ملعبه همین دویدنها در سراب می دانی

در جواب این بخش از مطالب ایشان پاسخ صحیح و اصولی علیرضا بیانی‌ را که قبل‌ها پیش از نوشته‌های من, در نوشته ایی با عنوان “نقد به لنینیزم و رابطه اش با حزب کمونیست کارگری ایران” ارائه شده بوده ملاحظه می‌کنیم

“سعید صالحی نیا”، “نقد” به لنینزم اش را باید در ابتدا به عنوان یک بحث درونی در میان اعضای حزب خودش به جریان می انداخت و سعی می کرد بحث خود را در کنگرۀ حزبش به بحث کلّ حزبش تبدیل کند و سپس به عنوان نظریۀ حزبی آن را رو به بیرون و با حمایت حزبش به معرض چالش قرار دهد
***********************************************************
حوصله‌ کنید خلاصه ایی از پاسخ سعید صالحی نیا به علی‌ رضا بیانی‌ را نیز بخوانیم و آنوقت رشته کلام خودم را دنبال کنم. شما میتوانید با کلیک کردن به آرشیو آزادی بیان, کل جواب‌ها و مطالب هردو فعال سیاسی مقابل هم را ملاحظه کنی

جواب سعید صالحی نیا: درک علیرضا بیانی و مخالفین حزب ما دقیقا بر اساس درکی ایدئولوژیک و اعتقادی به حزبیت استوار است و همین درک را مضبوحانه دارند دیکته می کنند به حزب ما! من بارها اعلام کرده ام که نظراتم را بطور مستقل و خارج از کانسنسوی درون حزب رو به جامعه ارائه می دهم و دنبال ایجاد کانسوس حول نظراتم چه درون حزب و جامعه هستم. اینرا حق خود می دانم که تلاش کنم و بسیار خوشحالم که حزب من به تصمیم من احترام کذاشته و می گذارد. این خصلت حزب ما از وجوه بسیار برحسته حزبی چپ مدرن است که دیگران باید یاد بگیرند

***********************************************
جمعبندی از اینهمه درهم ریختگی سعید صالحی نیا در نقد و نقادی و آزادی بیان
***********************************************

خود سعید در نوشته‌های قبلی شان, همیشه, فعالین سیاسی و چپ منفرد را و بطور ویژه در نامه‌های خصوصی شان خود مرا تشویق به این می‌کردند که یا به حزب کمونیست کارگری که عضوش بوده‌ام برگردم و یا به یک جریان و حزب و تشکیلاتی بپیوندم. خوب حالا منهم بنابه تشویق‌های ایشان و بنا به هردلیلی‌ قادر به چنین کار نوینی شده‌ام, اما ایشان قبل از اینکه یک ابراز احساس مثبتی نشان دهند, میبینیم که از همان اول با یک هارمونی (خود تأییدی و دیگر تحقیری سیاسی) از موضع استادانه، و بدون هیچ پایبندی ایی به اصول انقلابی, بعنوان یک کادر حزب خودشان که هم مدعی اصول و سنّت لنینی هستند و هم میبینیم که چپ میروند و راست میروند و بعنوان تنها نمونه شاخصی در بین نیروهای کمونیست کارگری, لنین و لنینیسم را میکوبند، و و بدون یک دقت علمی‌ قابل قبول و محسوسی در دیدن و ملاحظه تمامی حلقه‌های نوشته مخاطبشان که بطور مشخص از جریان منصور حکمت چی‌ را قبول کرده و چی‌ را پس گرفته ام, اما درعین حال با مدعی شدن به دقت و پیگیری کردن مطالب و حرکت سیاسی من. می‌بینید که چطور و با چه درجه ایی از خودشان فعالیت سیاسی کمونیستی انقلابی بجاه میگذارند. میبینیم که در حفظ زنجیره‌ یک روند انتقادی بطور کلی‌ آن نوشته انتقادی قبلی‌ام “پیشروی سیاسی خالاقانه رهبران کارگری، پسروی سطحی بینانه احزاب کمونیست کارگری”را که بطور غلیظی متمرکز روی نکته نظرات سیاسی سعید صالحی نیا بوده چگونه بی‌ پاسخ گذاشته اند, و حالا هم که مجددا وارد عرصه نقد و نقادی شده اند درعین حال می‌بینید که بدون کوچکترین توضیح مسئولانه ایی به این فاصله, تازه همچنان مدعی دقت و پیگیری میباشند

راستی‌ با توجه به این <دقت علمی‌)> بویژه از این نظر که ایشان بقول خودشان عضو هیأت علمی‌ دانشگاه نیز بوده اند و دکتر روانپزشک نیز میباشند و در آکادمی‌های مجهز‌ترین کشور جهان (آمریکا) فعال بوده اند، و از طرفی‌ هم با مارکسیسم و سوسیالیسم نیز آشنایی داشته اند و خودشان را کمونیست میدانند و عضو حزب کمونیست کارگری هم هستند، بله با توجه به این واژه بسیار ارزشمند و علمی‌ (دقت), و نیز با توجه به مجموعه شرایط علمی‌ سیاسی ایشان, بیاییم ببینیم در مقایسه با فلسوف معروف آلمان یعنی‌ ایمانوول‌ کانت که تازه دویست سال قبل از مارکس هم بوده و بعنوان یک روشنفکر دوره انقلابی بورژوازی حساب می‌شده, و عضو هیأت علمی‌ دانشگاه آن دوره بوده اند, بیاییم نگاهی داشته باشیم به نکات قابل تامل و درنگ (کانت) پیرامون دو خصیصه مشخص و مقابل همی که از فعل و فعالات (ذهن) ارائه میکنند, ببینیم که مجموعه نشانه‌های سعید صالحی نیا در کدام یک از این کاتاگوری‌ها قرار می‌گیرد , و این مجموعه نکات مورد نقد و بررسی شده سعید صالحی نیا را هم در یک طرف اطلاعات و دانائی‌های ذهنی‌ مان داشته باشیم, و آنوقت برای اندیشه و قضاوت شما در ملاحظه این جمعبندی هم, شرایط بیش از بیش منصفانه تر و مناسب‌تری برای مقایسه و مستدل تر به قضاوت و دخالت مربوط به این درهم ریختگی و استیصال مورد ادعای من ممکن گردد, و شاید با آمادگی شما و دست بدست دادن با شما بتوانیم از این همه وقت و زحمت (شما و من و سعید) نتیجه بدرد بخورتری بگیریم و در جهت مبارزه برای رهایی از بربریت نظام طبقاتی و سرمایه, نیرو و توان بیشتری بدست آریم و بطور خاص و مشخص اش نیز در جهت حل بحران فعلی‌ چپ ایران سنگ‌های مقاومتری را کنار نهیم
******************************************************************************
ایمانوول‌ کانت و برداشت من از چکیده سخن کتاب (منطق خرد ناب) او , که بقول خودش ۱۲ سال روی آن کار کرده بوده
******************************************************************************
دو خصیصه اصلی‌ موجود در (فعالیت‌های ذهن) یکی‌، خصیصه فرار از آزمون است, و یکی‌ هم در مقابل آن, خصیصه مبتنی‌ بر آزمون است. عملکرد فعالیت‌ ذهن در خصیصه اول بدین متد دلالت دارد که انسان بدون توجه به شرایط عینی و تجارب آزمایش شده اش، چه در قضاوت به گذشته‌های دور و نزدیکش و چه در پیش بینی‌ آینده‌های دور و نزدیکش همواره عجله می‌کند و بلند پروازی می‌کند و خیال پردازانه قضاوت می‌کند, و احساساتی و بدون دقت و غیر منطقی حرف میزند

و عملکرد فعالیت ذهن در خصیصه دومی‌ هم به این متد دلالت دارد که دومی‌ با تکیه بر آزمون و عمل انجام می‌گیرد بطوری که حاصل فرقش با متد اولی‌ این است که انسان در قضاوت و اندیشه کردنش, با تامل و درنگ و غور فکری و دقت ملموس تری و بنحو مستدل و منطقی اش نسبت به کل واقعیّت سخن میگوید
******************************************************************************

از دید من (ناصر احمدی) در همان قرن شانزدهم بوده که نطفه تاکید و توجه به پدیده (آزمون و عمل) که یک قرن و دو قرن بعد از آن, با انقلاب علمی‌ و رنسانس معروفش مبنای تحقیق و کاوش‌های علمی‌ شد, و انشتین‌ها و ماری کوری‌ها نمایندگان دنیای علم و دانش و خدمات نیک بشری شدند، بله از همان زمان بوده که, این توجه به آزمون، و این حاصل ذهنی‌ آن یعنی‌ این درنگ و تامل و غور فکری و <دقت علمی‌)> بخرج دادن در نگرش به موضوع کار و به واقعیّت مورد تمرکزمان, وارد سبک اندیشه کردن و سخنوری و کل بیان بشر شد. و آنوقت با یک درجه متکاملترش در عرصه‌های اجتماعی و طبقاتی و تاریخی زندگی‌ انسان و بشر, با تلفیق ماتریالیسم پراتیک با ماتریالیسم دیالکتیک, و ارائه کردن آن در مجموعه ماتریالیسم تاریخی, و با شکل گیری فلسفه (نقد و نقادی) و تئوری‌های علمی‌ مارکس, و ضرورت تغییر انقلابی وضع موجود طبقاتی بود که، اینجا دیگر آن متد (تکیه به آزمون و پراتیک) و آن متد (دقت نظر‌ی و نقد سیاسی) وارد جنبش‌های اجتماعی و مبارزه طبقه کارگر, و وارد متد کار حزب بلشویک و لنین و دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا شد. یعنی‌ شوخی نیست که میبینیم همین یک فقره کاپیتال مارکس را این بورژوازی تا دندان مسلح و جهانسوز, با هیچ آتش اتمی‌ و منهدم کننده ای نمیتوانند بسوزانند و منهدمش کنند و از شبح (دقت مند نقادی) اش خلاص شوند

و تازه میبینیم که بدلیل همان انقلاب کارگری لنینی و تحمیل شدن یک سری آزادی‌های دمکراتیک به بورژوازی مثل داشتن مسکن، داشتن حقٔ بیمه‌ بیکاری، آزادی بیان، حقٔ رای به زن، درجه قابل توجهی‌ از برابری زن و مرد، برچیدن کار برای کودکان، و شاید موارد دیگر, و تامین شدن آنها در جوامع غربی اش، و همچنین در ادامه این مبارزات نیز بنا به این دلیل که بموازات بحران ساختاری بورژوازی, هربار هم که از مردم جهان نظر میخواهند و نسبت به شخصیت‌های تاریخی و کتاب‌ها و اثر‌های بسیار دخیل در زندگی‌ بشری آمار میگیرند, می‌بینند که همچنان (مردم) یعنی‌ کارگران و زحمت کشان و روشن فکران انقلابی به همین مارکس و کاپیتال توجه و تاکید خاصی دارند, و لذا میبینیم که در همین هفته ی اخیر دارند نتنها کاپیتال مارکس را بلکه لیست قابل توجهی‌ از اثرات مارکسیسم را در مجموعه سازمان یونسکو گرد میاورند, و بموازات بسیاری از اثر‌های علمی‌ و تاریخی مراقبت میکند و برسمیت میشناسند

میخواهم بگویم که متد مبارزه و (نقد و نقادی انقلابی) ما باید بنحوی به عنوان ابزار مبارزه مورد بهره برداری ما باشد که لایق مارکس و انگلس هست و لایق لنین و لنینیسم هست, و برازنده جنگندگی‌های بی‌ امان تاریخی طبقه کارگر و رهبران جنبش کارگری و بویژه لایق رهبران گرایش سوسیالیستی جنبش کارگری هست
******************************************************************************
اکنون به اتفاق هم برمی‌گردیم به جمعبندی از اینهمه درهم ریختگی سعید صالحی نیا در نقد و نقادی و آزادی بیان

اولا با اینکه تحصیل کرده دانشگاهی تا مراحل عالی‌ اش بوده اند و عضو هیأت علمی‌ بوده اند و به چپ و سوسیالیسم با (نام و نشان) مارکس پیوسته اند, و مثل من ناصر احمدی نیز از لحاظ نظر‌ی تشکیلاتی اش تنشان به تن منصور حکمت و حزب کمونیستی و کارگری هم خورده است, و مثل مورد بالایی یعنی‌ مثل آشنایی با مارکس هم اینجا نیز با (نام و نشان) لنین و سنّت‌های لنینی اش وارد میدان شده اند, اما با وجود منم منم‌های پایان ناپذیرشان در (دقت) و در شاهد بودن و در دفاع از آزادی بیان و در نقد و نقادی, و در عزیزم عزیزم گفتن‌ها و ماسه و بوسه نثار کردن‌های سیاسی شان، و در رهنمود نشان دادن به جوانان و خوانندگان فیس بوک و غیره و غیره, اما میبینیم که با متد و مضمون متفاوت از ادعا‌هایشان به میدان آزمون و عمل میایند

و همانطوری که در نقد و نقادی پیشینم در ارتباط با آن تصمیم رهبران کارگری به تشکیل حزب‌شان در جمعبندی پایانی آن نوشته ام گفته بودم. گفتهٔ بودم که در متن پیشروی جنبش کارگری, احزاب کمونیست کارگری سطحی بینی‌ نشان میدهند و محافظه کاری میکنند و مشخصا خود سعید صالحی نیا دارند عقب عقب میروند

در لپ کلام میگویم که بنظرم سعید صالحی نیا تمامی‌ نشانه‌های خرده بورژوایی متمایل به بورژوازی از نوع ناسیونالیسم استالینی اش را با همین تسمه نقاله دم دست و همیشه همراهش یعنی‌ (حمله به لنین و لنینیسم) مستقیماً به بورژوزی وصل می‌کند, و اینجاست که نتنها از استیصال در نقد و نقادی او حرف میزنم بلکه از او بعنوان پاشنه آشیل حزب کمونیست کارگری نام می‌برم. من با همین سفت و سخت گرفتن ایشان, درواقع ریسمان و پلی‌ ساخته‌ام که برای ارائه مجموعه نشانه‌های پاشنه دوم مورد نظرم, بتوانم یک بستر مناسبی سازم تا تعداد بیشتری از مخاطبینم در درون جامعه بتوانند بیش از بیش به عمق کمونیستی و کارگری و انقلابی بودن این حزب پی‌ ببرند, که پاشنه دوم و اصلی‌ تری در نقد به حزب کمونیست کارگری میباشد. یعنی نشانه‌های ضّد انقلابی در نقد و نقادی و در متد پیش بردن آزادی بیان است که خود باند رهبری حزبشان تولید و باز تولید کننده آن میباشند. سعید صالحی نیا خوشبختانه آنقدر مطلب ارائه می‌کنند که بتوانیم خود ایشان را در مرکز نقد و نقادی‌های ضروری‌ بگنجانم و از طریق ایشان نیز این حزب کمونیست کارگری را مورد نقد و چالش قویتر و غنی تر و اساسی‌ تری قرار دهیم
******************************************************************************
بازنگری‌های مجدد و مکرر و بادقت تر به ادبیات منصور حکمت و نقد و نقادی و آزادی بیان منصفانه تر و مستدل تر
******************************************************************************
همان طوری که بالاتر گفته بودم اتفاقا در این فاصله دو ماهه از نوشته نقد و انصرافم از منصور حکمت تا همین الان, بیشتر و مستدل تر و ضروری تر میفهمم که حتا باید همان نقد‌های جلوتر منصور حکمت مربوط به شوروی را نیز به کانون اصلی‌ نقد و نقادی‌هایم وارد کنم, که تا اینجا برخلاف ادعای سعید صالحی نیا هنوز از آنها دفاع کرده بودم, بویژه از این نظر که “امکان گرانی سوسیالیسم در یک کشور” را که پرچم اصلی‌ خود استالین و استالینیسم بوده, و منصور حکمت نیز با کد آوردن‌های پشت سر هم و حتا امانت دارانه اش از بحث‌هایی‌ که در کمیته رهبری دوره لنین تا ۱۹۲۵ میشده, و کدهایی‌ که اتفاقا به این تمایل استالین در ساختن سوسیالیسم یک کشور تاکید میورزد و نکته نظرات لنین و بطور مشخص اش تروتسکی در حاشیه میماند, و شرایط پیچیده آن دوره و آن جنگ تحمیل شده ۱۴ کشور امپریالیستی را خوب منعکس می‌کند و بر روی عقب ماندگی‌های جامعه روسیه و بر روی پر وسعت بودن جنبش دهقانی در قبال جنبش کارگری خوب نور می‌‌اندازد، اما بازهم در سرانجام کار, منصور حکمت با این استنباط از تمایل اصلی‌ لنین صحبت می‌کند که لنین اراده و عزم برجسته و ملموسی برای امکان گرایی سوسیالیسم در یک کشور داشته و به آن بها میداده است, و بدین ترتیب آن بحث استالینی و مشخص استالین و با گرایش ناسونالیستی رفتن به پای (ساختن سوسیالیسم) در یک کشور, بویژه بعد از مشاهده اینکه انقلابات آلمان و اروپا با شکست مواجه شد و دامنه‌های امکان جهانی‌ انقلاب لنینی کنترل و محدود شد, با اسم لنین معرفی‌ کرده بوده, و از همانجا هم بوده که “پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است” را بدون هیچ تلاش مشخصی به همبستگی‌ جهانی‌ کارگری در ساختن کمینترن نوین, و در ساختن و ایجاد شرایطی برای حمایت اساسی بین الملل کارگری, با ‌تاکید های خیلی غلیظی برای پیروزیش آنهم نه پیروزی سوسیالیسم بلکه (پیروزی کمونیسم) را ارائه میکرده, که من میبینم اتفاقا باید دقیقتر روی آن بحث‌ها تامل کنم و در مقایسه با نقد و نظر گرایش مارکسیسم انقلابی نتیجه‌های صحیحتر و قابل تکیه تری از آن بگیرم و باید دقیقتر و پرتامل تر مورد نقد و بازبینی‌ قرارش دهم و در نقد و نقادی این جریان کمونیسم کارگری قدم‌های قوی تری بردارم. اما فعلا برگردم به خلاصه جمعبندی‌ام از استیصال سعید صالحی نیا در نقد و نقادی
و آزادی بیان
************************************************************************
چرا تا این درجه بهم ریختگی که من آنرا استیصال در نقد و نقادی و آزادی بیان ایشان مینامم شکل می‌گیرد؟

پروسه سه پله ایی دلایل این چرایی کدامند
************************************************************************
پله اول _ چرا تا این درجه بهم ریختگی فکری, کلام شفاهی, حافظه, کلام نوشتاری, ادعای دانائی و میل به میدان بسیار باز و بی در و پیکر سیاسی؟

پله اول این زنجیره و این سلسله مبارزاتی, که سعید صالحی نیا را در نخستین گام پسروی و انحطاط سیاسی تشکیلاتیش, به وارد شدن به مرحله استیصال در نقد و نقادی و آزادی بیان حرکت داده است, از دید من باید گفت که اولا بدنبال خیزش میلیونی هشتاد و هشت و مماشات آشکار حزبشان با جنبش سبز و با بورژوازی اسلامی, و تنها گذاشتن توده‌‌های میلیونی در برابر جمهوری اسلامی تا دندان مسلح، آنهم حزبی که خود را حزب کمونیست کارگری و انقلابی و حزب رهبری بلامنازع طبقه کارگر و جامعه میخوانده، بله دقیقا به دنبال آن حرکت راست و اپورتونیستی آشکار این حزب, یک شرایط بسیار مناسبی در درون حزب برای کادری مثل سعید صالحی نیا که با گرایش سانتریستی ناسیونالیستی محسوسش همواره چوبی در آستین برای کوبیدن لنین و لنینیسم داشته و دارد ایجاد شد, و اتفاقا بنا به دلیل همین دوز درجه بالای ضّد لنینی و ضّد کارگریش هم هست که هیچ مرز تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی و اصولی هم سرش نمیشود و به هیچ احدی هم از نظر مسئولیت کلامی‌ و سیاسی پاسخگو نمیباشد. بله در این شرایط سیاسی بعد از خیزش هشتاد و هشت, در مقایسه با دوره منصور حکمت, یک سر و گردن از نظر پراتیکی و اجتماعیش گرایش به راست و مماشات آشکار با بورژوازی بوده, که بنحوی علنی و آزادانه و پرحرف علیه لنین و لنینیسم وارد میدان شود, که در آندوره منصور حکمت, سعید صالحی نیا نمیتوانست بدین صورت آزادی عمل داشته باشد. بله در دوره حمید تقوایی, و فروکش کردن حساسیت‌های قبلی حمید تقوایی و کادر‌های دفتر سیاسی و رهبریش نسبت به دفاع حقیقی از لنین و لنینیسم, اینجا دیگر میبینیم که سعید صالحی نیا با سمبه پر زوری میداندار ضّد لنین و لنینیسم شده است و مواضع ضّد کمونیستی و ضّد کارگریش را بدین شیوه به پیش میبرد

پله دوم _ در پله بعدی این زنجیره و این سلسله مبارزاتی, که سعید صالحی نیا را در نخستین گام پسروی و انحطاطش, به استیصال در نقد و نقادی و آزادی بیان نزدیک و نزدیک تر کرده بوده, باید به چهارسال بعد از آن خیزش میلیونی هشتاد و هشت اشاره کرد و درواقع نقد و نقادی کتبی و علنی رهبران کارگری نسبت به این احزاب کمونیست و کمونیست کارگری خارج کشور بود که در همان بند اول نوشته طولانی‌ام منعکسش کرده بوده ام, بویژه برافراشتن تصمیم سیاسی تاریخی‌شان برای ساختن حزب مستقل انقلابی خودشان بود که بعنوان ضربه اثرگذار دوم, بویژه برای سعید صالحی نیا که اینقدر به حزب کارگری و لنینی جدا از کمونیسم کارگری و حزب خودشان حساسند بسیار مؤثر افتاده بود, و همه احزاب به اصطلاح کمونیستی و همه روشنفکران درون اپوزیسیون چپ را به چالش گرفت, حال چه به روی خود بیاورند و چه نیاورند به همه‌شان تکان سیاسی مشخصی داد, و در این میان سعید صالحی نیا را که از پیشاپیش مواضح ضّد لنینی اش غلیظ بوده بیشتر از همه آنها تکان داده بود, میدیدم که از موضع راست و اپورتونیستی بسیار آشکارش وارد میدان شد. شما میتوانید در صورت نیاز به آشنایی بادقتتر, با کلیک کردن به آرشیو سایت آزادی بیان و به نام ناصر احمدی، مجموعه پاسخ هایم به نقد و انتقادات سعید صالحی نیا را نسبت به “پلاتفرم سیاسی تشکیل حزب کمونیست کارگری چپ ایران” که در آنجا هر سه مکتوب رهبران کارگری برای تصمیم به تشکیل حزبشان را گنجانده بودم مطالعه کنید. و در نوشته بعدی‌ام با عنوان “پیشروی خلاقانه و سیاسی رهبران کارگری و پسروی سطحی بینانه احزاب کمونیست کارگری” در جواب انتقادات ایشان نیز که از سیر تا پیاز نکات نقادی‌شان را مورد نقد و بررسی قرار داده بودم ملاحظه کنید, و نشان داده بودم که چگونه و با چه لحن و متد فرصت طلبانه و غیر مستقیمی دارند آن تصمیم به تشکیل حزب سیاسی مستقل رهبران کارگری را مورد ضرب قرار میدهند. در اینجا بوده که ایشان اینبار به یک عقب نشینی آشکاری دچار شدند و نسبت به آن نقد و انتقادات پر مطلبم بی‌ پاسخ ماندند، حالا شاید در درون حزبشان هم مورد انتقاد و مجادله با کادرهای رهبری و بدنه حزب‌شان قرار گرفته بودند، بهرحال هر دلیلی‌ که داشته بوده حتا قدرت اینکه مثل سابق به نقد و نقادی‌های مربوط به خودشان جواب دهند در یک فاصله دو ماهه ایی از دست دادند و یکی‌ از حلقه‌های زنجیر مبارزه در عرصه نقادی را بنحو مسئولانه انجام ندادند و کاملا بی‌ پاسخ گذاشتند و حالا مجددا بدون توضیح روشن به این وقفه عقب نشینانه از موضع بالا و همیشگی‌‌شان به صحنه آمده اند

پله سوم _ و اما آن عامل سومی‌, و درعین حال از نظر تئوریکی سیاسی مهم تری که در این بهم ریختگی‌‌ در نقد و نقادی و آزادی بیان سیاسی ایشان وجود دارد, برمیگرد به اینکه می‌بینند ناصر احمدی بمحض آشنا شدن با جریان مارکسیسم انقلابی بعنوان اولین فعال نیروهای کمونیسم کارگری دست به نقد و انصراف از منصور حکمت زده است. چرا که (گرایش مارکسیسم انقلابی) که هیچ سازمان و تشکل مشخصی هم مثل بقیه احزاب و تشکل‌های امروزی ندارد اما پدیده حیاتی و فوق العاده مهم (احیای مارکسیسم) را که از بعد از لنین و لنینیسم به زیر خاک بورژوازی و خرده بورژوازی فرو رفته است جدی گرفته است, و بعنوان یک کار استراتژیک چه در داخل ایران و چه در سطح جهانی‌ متمرکز آن شده است. خوب، اینجا برای کسی‌ مثل صالحی نیا که همواره چوب زدن لنین و لنینیسم را در آستینش آماده داشته و دارد, یک چنین گرایشی که اساسا فراتر از لنین و لنینیسم, بر روی (خود مارکسیسیم) انقلابی و انقلابی بودن آن, و نه تیز نبودن و کند بودن و برندگی‌ نداشتن و سطحی و سانترستی و بورژوایی و خرده بورژوایی بودن آن, که برروی احیای مارکسیسیم انقلابی خم شده است, طبعاً و قطعا, یک ضربه فکری و سیاسی دیگری برای ایشان حساب میشود و حال و روز فکری و طبقاتی‌شان را بهم میریزد
##################################################
و همانطوری که در عنوان همین نوشته ملاحظه می‌کنید یعنی‌ “اثر پیش روی جنبش کارگری و گرایش مارکسیسم انقلابی در استیصال نقد و نقادی سعید صالحی نیا” سا کرده‌ام همین نشانه هارا در آن عنوان فرمول بندی کرده و ارائه کنم
##################################################
اساساً مارکسیسیم انقلابی درعین حالی‌ که مشغول فعال کردن احیای مارکسیسم انقلابی در سطح جهانیش است در همان حال نیز مشغول قوّت بخشیدن به تشکیل حزب پیشتاز کارگری است که خود رهبران کارگری پرچم تشکیلش را بر افراشته اند. در جملات سعید صالحی نیا هم دیدیم که چه درجه حساسیتی به این حزب و پیشتاز بودن و انقلابی بودن آن دارند، و یا در موارد قبلی نشان داده بودند که چه درجه حساسیتی به مستقل بودن این حزب ساخته شده توسط رهبران کارگری دارند. درواقع میخواهند بگویند که یعنی‌ چی‌ مستقل بودن! و انقلابی بودن و پیشتاز بودن! و مگر همین حزب کمونیست کارگری ما, که حتا در دوره حمید تقوایی در عرصه آزادی بیان بهتر و مترقی تر از دوره منصور حکمت هم کار میکند چه چیزی کم دارد که ناصر احمدی (و شما بخوانید رهبران کارگری) پرچم ساختنش را بلند کرده باشد

بله اگر آن نوشته ماقبل مرا خوب بخاطر بسپارید, آنوقت همین برداشت‌ها و جملات غیر مستقیم و اعتراضی ایشان نسبت به تشکیل حزب در درون جامعه آنهم توسط رهبران کارگری برای شما هم دوباره زنده میشود. خود این (گرایش مارکسیسم انقلابی) که ناصر اخراج شده از حزب کمونیست کارگری اخیرا از منصور حکمت نقد و انصراف نشان داده و به آن پیوسته, و در پله قبلی اش هم بر روی تصمیم به تشکیل حزب توسط رهبران کارگری نور انداخته بوده و بیش از بیش منعکسش کرده بوده, و در نقد‌ بی‌ عملی‌ راست و اپورتونیستی حزب در خیزش هشتاد و هشت هم فعال بوده, و همه این زنجیر را به عنوان اولین فعال از جریان کمونیست کارگری‌ها با خود پیش آورده, همه این ماجرای و پیشروی های سیاسی جامعه و طبقه کارگر و صادق‌ترین و واقع بین‌ترین روشن فکران انقلابی که در قلم بغل دستی‌ خود سعید صالحی نیا بطور ادامه دار منعکس شده بوده, برای سعید صالحی نیا یک لولو است, چرا که بسهم خود (لنین و لنینیسم) را که با رهبری حزبی و شورایی اش اولین دیکتاتوری انقلابی بکلام مارکس را با کله نظام سرمایه داری کوبیده بوده مجددا دارد زنده می‌کند, آنهم نه در یک کشور و جامعه ایران بلکه در جوامع بیشتر و مستعد تری هم دارد زنده می‌کند

و همان سه پله بلند و اساسی‌ را بهم وصل می‌کند و سعید صالحی نیا را در بالا رفتن و دور خیز برداشتن از آن به نفس تنگی میاندازد, و عقب عقب میافتاد و سقوط می‌کند و درهم میریزد، و نتنها دیگر قادر به جواب انتقادات قبلی و فشرده تر دیگران نمی‌شود بلکه زمانی‌ هم که مجددا سعی‌ می‌کند بلند شود و مجددا سینه سپر کند و منم منم گویان جلو رود, اینجا دیگر با نشانه‌های زیاد و متنوعی این عرصه نقد و نقادی و آزادی ابیان را بهم میریزد

ناصر احمدی
۰۸ , ۰۸ , ۲۰۱۳
nahmadi100@yahoo.com