تلاشی برای نساختن حزب و سیاستی ضد حزبی , در نقد نوشته مازیار رازی و گرایش مارکسیستهای انقلابی

مازیار رازی، از تئوری پردازان “گرایش مارکسیستهای انقلابی” نوشته ای دارد بنام “در باره وحدت اصولی کمونیستها” که بشکل سخنرانی در ژانویه ۲۰۰۷ ایراد شده و بتاریخ ۶ آگوست ۲۰۱۳ در سایت آزادی بیان بچاپ رسیده است. همانطور که از عنوان نوشته پیداست، این نوشته تلاش دارد زمینه پی ریزی یک حزب کمونیستی را آماده کند.

این نوشته را میشود به چهار بخش تقسیم کرد: مفهوم وحدت اصولی کمونیستها، حزب، وضعیت کنونی کمونیستها و انشعابات، و راه حل ها. من مورد به مورد این بخشها را معرفی میکنم و به نقد آنها می پردازم.

۱٫    مفهوم وحدت اصولی کمونیستها

این بخش شامل یک تعریف یک خطی از وحدت اصولی کمونیستهاست که بقرار زیر است: “به اعتقاد من در تحلیل نهائی اصول کمونیست ها مبارزه و سازمان دهی برای سرنگونی سیادت نظام سرمایه داری به وسیله ی پرولتاریا و استقرار نظام شورائی ست.” ایراد این بخش دوتاست: اول اینکه هیچ چیز جدیدی در آن نیست. هر کمونیست تازه واردی میداند که هر حزب و سازمان کمونیستی برای سرنگونی نظام سرمایه داری بوسیله طبقه کارگر مبارزه میکند. دوم اینکه مقوله انقلاب در این تعریف غایب است. طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر از طریق یک انقلاب اجتماعی برهبری طبقه کارگر نظام سرمایه داری را سرنگون میکند و بنابر این انقلاب بخشی جدائی ناپذیر از تعریف حزب کمونیستی هست.

۲٫   حزب یا حزب مشخص

مازیار رازی در مورد بافت و ترکیب حزب که ایشان از آن بعنوان “حزب مشخص” نام می برند دو عبارت یا اصطلاح جدید وارد میکند: “کارگر روشن فکر” و “روشن فکر کارگر”. کارگر روشنفکر کسی هست که به کارهایی مثل مقاله نویسی، خواندن، تحلیل، و نظریه پردازی مشغول است و رهبر عملی کارگری می باشد. روشنفکر کارگر کسی هست که فعالیت هدفمند و سیستماتیک میکند، به مارکسیسم مسلط است، و مورد تایید “کارگر روشن فکران” می باشد. ایشان میگویند که حزب شامل توده های وسیعی از کارگران و روشنفکران نمی باشد بلکه به این دو محدود است.

ایراد کار ایشان این است که با این فرمول بندی میلیونها کارگری را که مورد استثمار و ستم طبقاتی هستند و از این وضعیت ناراضی هستند و هر روز بنوعی اعتراض و اعتصاب میکنند تا یا وضعشان کمی بهتر شود یا نظام طبقاتی سرنگون شود ولی دست به قلم ندارند و تحلیل نمی دهند و رهبر عملی نیستند از این حزب فرضی خودشان کنار میگذارند. مازیار راضی میخواهد حزبی تشکیل دهد که سرمایه داری را بوسیله طبقه کارگر سرنگون کند اما اکثریت عظیم کارگران از ورود به این حزب محروم هستند و حق ورود هم ندارند. همینطور اکثریت عظیم روشنفکرانی که بنوعی برای بهبود زندگی انسانها و کارگران تلاش میکنند ولی در تعریف “روشفکر کارگر” ایشان نمی گنجند ممنوع الورود به این حزب هستند. به این ترتیب حزب مورد نظرایشان تبدیل میشود به حزب نخبگان و خواص. این حزب نه میتواند یک حزب کارگری باشد و نه یک حزب کمونیستی. به همین خاطر هم هست که ایشان اضافه میکنند که حزب مورد نظر ایشان یک “حزب اقلیت” هست و دلیلشان هم ظاهرا این است که هیچ حزب دموکراتیک در ایران قابل تحمل نیست. اما قبل از اینکه شرایط سیاسی ایران “حزب اقلیت” بودن را بر این “حزب مشخص” مازیار رازی تحمیل بکند خودش آنرا مسدود و محدود و متعلق به خواص کرده است. نکته دیگر در باره “حزب اقلیت” این است که هر فرد یا جریان سیاسی که بنا به تعریف خود را “حزب اقلیت” معرفی بکند به پای خودش شلیک کرده است. اینکه شرایط سیاسی فرصت و امکان اکثریت شدن را ندهد یک چیز است اما اینکه فردی یا جریانی حزب خود را حزب اقلیت تعریف بکند چیز دیگریست.

یک نکته مهم دیگر مورد تایید “کارگر روشنفکران” بودن هست. هیچ حزب کمونیستی برای وجود، فعالیت، مواضع، و سیاستهای خود بسراغ تاییدیه از کارگران یا “کارگر روشنفکران” نمی رود. حزب قرار است پیشتاز مبارزات و نبرد کارگران باشد. حزب قرار است به کارگران راه نشان دهد نه اینکه برای وجود و فعالیت خود سراغ تاییدیه از کارگران برود. حتی اگر فرض را بر این بگیریم که حزب باید از کارگران تاییدیه بگیرد سوال این است که این عمل چگونه صورت میگیرد؟ فرم تاییدیه به کارخانه ها و منازل کارگران فرستاده میشود؟ چند درصد از رای یا تاییدیه کارگران برای وجود و فعالیت حزب لازم و کافی هست؟ چه کسی مسئولیت آمار و ارقام را بعهده میگیرد؟!

از فاکتورهای دیگری که مازیار رازی در تعریف حزب می آورد اینها هستند: “حزب بر اساس توافقات برنامه ای بنا میشود، حزب ایدئولوژیک نیست،حزب دموکراتیک هست، حزب آهنین نیست، حزب روابط خانوادگی یا باند بازی نیست و غیره”. سوال این است که مگر مشکل احزاب تاکنونی این مسائل بوده است؟ ردیف کردن این بدیهیات و مسائل پیش و پا افتاده در باره حزب قرار است چه کمکی به ساختن “حزب مشخص” بکند؟ مگر ما احزاب خانواده ای یا باند باز داریم؟ آیا مازیار رازی میتواند با فاکت و استدلال یک حزب خانوادگی به ما نشان بدهد؟

چند مسئله دیگر هم در باره خصوصیات “حزب مشخص” مطرح شده است که مختصرا بررسی میکنم:

–        حزب کیش شخصیت و عکسهای انترنتی نیست. اولا که چه ایرادی به پست کردن عکسهای اینترنتی وارد است؟ آیا این به ضرر طبقه کارگر هست که عکس رهبران خود را در اینترنت و نشریات ببیند؟ رهبران احزاب و طبقه کارگر همیشه باید پشت پرده بمانند و با اسمامی مستعار لام میم تز بدهند و مقاله بنویسند؟ کسی که زیر تیغ جمهوری اسلامی نیست چرا باید اسم و عکس و آدرس و سایت و مشخصات خود را از طبقه کارگر قایم کند؟ مثل اینکه رفیق مازیار رازی هنوز در دوره چریک بازی سیر میکنند. ثانیا، چه رابطه ای بین این دو هست؟  چرا گذاشتن عکس در اینترنت و نشریات در کنار کیش شخصیت گذاشته میشود؟

–        مازیار رازی میگویند که “البته این حزب مانند هر پدیده ای در جامعه وقتی اهداف خودش را تحقق داد، زمانی به شوراهای کارگری کمک نمود که به قدرت برسند، خودش هم روند اضمحلال خود را طی خواهد کرد و از میان خواهد رفت و قدرت نهائی در دست خود طبقه ی کارگر قرار خواهد گرفت.” این تحلیل از اساس با مارکسیسم در تضاد است. او میگوید وقتی حزب کمک کرد تا شوراهای کارگری قدرت را بگیرند حزب اضمهلال می یابد و “طبقه” کارگر قدرت را در دست خواهد داشت. مسئله این است که تا زمانی که “طبقات” وجود دارند کارگر به حزب خودش نیاز دارد تا این طبقات را از بین ببرد. تا زمانی که “طبقه کارگر” وجود دارد “طبقه سرمایه دار” هم باید وجود داشته باشد و الا صحبت از طبقه کارگر بی پایه است. تا زمانی هم که طبقه سرمایه دار وجود دارد طبقه کارگر به حزب خودش نیازمند است. معلوم نیست چرا مازیار رازی قبل از اضمهلال و از بین رفتن طبقه سرمایه دار حزب خودش را منحل میکند.

۳٫   انشعابات و وضعیت کنونی کمونیستها

مازیار رازی کمونیستها را به دو دسته متحزب و منفرد تقسیم میکند و اوضاع آنها را بررسی میکند. از آنجا که فرق چندانی در توصیف اوضاع این دو در نوشته ایشان نیست من به اوضاع کمونیستهای متحزب میپردازم اما این را بگویم که خواننده از نوشته ایشان این برداشت و احساس را میگیرد که وضع کمونیستهای منفرد بهتر از کمونیستهای متحزب است. این دیگر از عجایب روزگار است. شاید دلیل ناگفته ایشان این باشد که کمونیستهای منفرد ملات آماده تری برای این “حزب مشخص” ایشان باشند. شاید هم ایشان ارج و قرب خاصی به “منفرد” بودن دارد؟ فکر میکنم هر دو احتمال درست است. استدلال طی این نوشته مشخص خواهد شد.

اولین کاری که مازیار رازی میکند این است که یک تصویر تیره و تار از وضعیت کمونیستها می دهد که : وضعیت اسفبار، بحران عمیق، فاقد اعتبار در درون طبقه کارگر، قیم طبقه کارگر، اسامیشان را کسی در طبقه کارگر نشنیده، با مسائل اصولی روزمره فاصله دارند، در خارج کشور خودشان را رهبر معرفی کرده اند، تلاشی و انشعاب و بحران رو به افزایش است و …

البته برای کسی که میخواهد حزب جدیدی ایجاد بکند شاید هم لازم باشد که این تصویر سیاه از اوضاع کمونیستها بدهد، اما انصاف هم خوب چیزی هست. این احزاب (مثلا حزب کمونیست کارگری) تشکیلات خود را دارند، سازمانهای جانبی خود را دارند، سایتهای خود را دارند، نشریات خود را دارند، کمپینهای خود را دارند، …، و حتی تلویزیون ۲۴ ساعته خود را دارند که با کارگر و زن و جوان هر روز در ارتباط هستند. شاید اوضاع رفیقمان مازیار رازی و هم کیشان او زیاد خوب نباشد، اما احزاب دیگر با تمام ضعفها و مشکلات و کمبودها و اختلافات درونی و بیرونی دارند امر خود را پیش میبرند و تلاش خود را میکنند. این تصویر سیاه از وضعیت کمونیستها شاید بدرد ساختن “حزب مشخص” مازیار رازی بخورد اما ابدا به حال کارگران و زنان و جوانانی که جانشان از استثمار و سرکوب و اسلام و مذهب به لب رسیده است مفید نیست. لازم نیست آدم برای پیشبرد کار خودش دیگران را خراب کند.

مازیار رازی بعد از این تصویر تماما سیاه و اسفبار از وضعیت کمونیستها به تحلیل علل یا عوامل بحران می پردازد و سه عامل را برجسته میکند: دوری از طبقه کارگر، سیاستهای نادرست، مسائل اخلاقی. البته خواننده بادقت متوجه میشود که در نهایت دو عامل دیگر هم بر میگردد به همان عامل اول، یعنی دوری از طبقه کارگر.

عامل اول: دوری از طبقه کارگر

ایشان میگویند که احزاب خارج کشور در تبعید هستند و بخاطر آن از طبقه کارگر دور افتاده اند. میگویند در زمان مارکس و لنین و حزب بلشویک هم مسئله تبعید وجود داشته ولی آنها تلاش میکرده اند با طبقه کارگر تماس و ارتباط بگیرند ولی احزاب خارج کشور ایرانی برای نزدیکی تلاشی نکرده اند و اصلا ارتباط ندارند و فاصله بین کمونیستهای خارج و داخل مدام بیشتر و بیشتر شده و این دو مسائل متفاوتی دارند. همین. این عامل اصلی انشعاب و افتراق و وضعیت اسفبار و بحران عمیق و روزگار سیاه در همین حد از طرف رفیقمان مازیار رازی توضیح داده میشود. اگر ایشان میگفتند تلاش برای ارتباط بین خارج و داخل شده ولی موفقیتی حاصل نشده میشد هضمش کرد. اما کسی که تمام احزاب موجود را هیچ میداند و این تحلیل را میدهد که برای ارتباط و اتصال بین احزاب چپ خارج و طبقه کارگر داخل تلاشی نشده است را دیگر با یک قوطی قرص هم نمی شود هضم کرد.

باید به این رفیقمان گفت که اولا اینکه احزاب خارج با طبقه کارگر بی ارتباط هستند واقعیت ندارد. طبقه کارگر اعتراضات و اعتصابات خود را هر روز از سایتها و نشریات و تلویزیونهای احزاب “خارج” کشور به گوش مردم ایران و جهان میرسانند. فعالین کارگری با احزاب خارج کشور تماس دارند و به آنها خط میدهند و از آنها خط میگیرند. کارگران و فعالین کارگری هر روز از طریق تلویزیون کانال جدید مسائل و راه حلهای خود را با مردم و هم طبقه ایهای خود و دلسوزان کارگری مثل خود شما در میان میگذارند. حزب کمونیست کارگری هر سال در سازمان جهانی کار رژیم جمهوری اسلامی و نمایندگان خانه کارگر و شوراهای اسلامی آن در این سازمان را افشا و رسوا میکنند و نوارهای ویدیوئی و عکسهای آن (از جمله عکسهای اینترنتی!) در دست طبقه کارگر و رهبران عملی و تئوریک آن قرار میگیرد.

باید به رفیقمان مازیار رازی گفت که دوست عزیز ما در عصر اینترنت و فیس بوک و تویتر و موبایل و تلویزیون زندگی میکنیم. هیچ کس نمی تواند طبقه کارگر ایران را در این عصر از احزاب و سازمانهای خارج کشور جدا بکند. اینکه ارتباط بین خارج و داخل کم است نه بخاطر این است که احزاب خارج تلاش نکرده اند، بلکه بخاطر این است که رژیم ضد انسانی، ضد زن، ضد جوان، ضد کودک، و ضد کارگر جمهوری اسلامی کشتار میکند، سنگسار میکند، اعدام میکند، شکنجه میکند، زندان میکند، و هزار و یک بلای دیگر بر سر فعالین اجتماعی از کمونیست و کارگر و زن و جوان می آورد.

عامل دوم: سیاستهای نادرست. این بخش از نوشته مازیار رازی هیچ چیز جدیدی ندارد. میگوید تلاش برای وحدت شکست خورده و علت هم همان دوری از طبقه کارکر است. سیاستهای از بالا و ساختن سریع حزب هم ذکر شده است. معلوم نیست منظور از سیاستهای از بالا چیست اما به “ساختن سریع حزب” در ادامه میپردازم.

عامل سوم: مسائل اخلاقی

مازیار رازی عدم رعایت مسائل اخلاقی و اخلاقیات کمونیستی را عامل سوم انشعابات و وضعیت اسفبار معرفی میکند. به افتراق، اتهام، از پشت خنجر زدن، شایعات، و سکوت در برابر اینها اشاره میکند و میگوید که شایعات و اتهامات آنقدر زیاد است که نمی شود به این زودیها به اتحاد عمل رسید چه برسد به اتحاد در یک حزب. بنابر این پیشنهاد میکند که یک “دوره تدارکاتی” برای ایجاد جو مناسب لازم است. این بخش از بامزه ترین بخشهای نوشته رفیقمان هست و من در بخش راه حلها به آن می پردازم .

۴٫   راه حل ها

در این بخش مازیار رازی دو راه حل را فقط ذکر میکند و یک راه حل سوم را توضیح میدهد.

 اول، کمونیستها باید هدف ایجاد حزب انقلابی را بپذیرند. این بیان واضحات است و من از آن میگذرم.

 دوم، افراد و احزابی که بخواهند وارد اتحاد شوند باید وجود بحران را قبول کنند. میگوید هر شخص، گروه، یا سازمانی که بحران در خود را نپذیرد جائی در این “حزب مشخص” یا “حزب انقلابی” ایشان ندارد. این یعنی افراد و احزاب اول باید خود زنی کنند، اول باید تصویر سیاه و بحران عمیق از خود و دیگران را بپذیرند و قبول کنند تا دوستمان جواز ورود به حزب مشخص را به آنها بدهند. معلوم نیست این رفیق بسیار کارگری ما میخواهد با این افراد و گروهها و سازمانهای بحران زده و خودزن چکار بکند! معلوم نیست این حزبی که قرار است از افراد و گروهها و سازمانهای بحران زده و خودزن تشکیل بشود به چه درد طبقه کارگر میخورد. اینهم معلوم نیست که این افراد و … اول باید اعتراف نامه و ندامت نامه بنویسند یا نه. همینطوری بدون این نامه ها چطور میشود به آنها اعتماد داشت؟

راه حل سوم: تعهدات اخلاقی

مازیار رازی میگوید که برای اینکه از این روزگار تیره و تار و از این وضعیت اسفبار و بحران زده بیرون آییم یا دوباره به آن مبتلا نشویم اول باید اعضای این حزب مشخص یک سری “تعهدات اخلاقی”  بدهند که دیگر از پشت به هم خنجر نزنند، شایعه پراکنی نکنند، اتهام نزنند و … اگر انتقادی از هم داشتند در محیط دوستان حل و فصل کنند.

آیا قرار است علاوه بر ندامت نامه بحران یک فرم “تعهدات اخلاقی” هم پر شود؟ آیا رفیق ما فکر میکند با پر کردن این فرمها از انشعابات و افتراقات و از پشت خنجر زدنها جلوگیری کرد؟ مگر این تعهدات اخلاقی برای یک انسان نرمال فرض نیست؟ مگر این تعهدات اخلاقی برای سوسیالیست بودن فرض نیست؟ مگر هر انسان معمولی این را نمی داند که نباید فحاشی کند، از پشت خنجر بزند، شایعه پراکنی کند و …؟ این چگونه حزبی هست که میخواهد با گرفتن تعهد اخلاقی از اعضایش از انشعاب و افتراق و شایعه پراکنی جلوگیری بکند؟ آیا مشکل کمونیستهای “متحزب” و “منفرد” این است که اخلاق کم دارند یا تعهد اخلاقی نداده اند؟ مثلا اگر حزب کمونیست کارگری از اعضایش تعهد اخلاقی میگرفت به انشعاب و انشقاق دچار نمیشد؟ جالب این است که این گرفتن یا دادن “تعهد اخلاقی” مهمترین راه حل مازیار رازی برای رفع وضعیت اسفبار و سیاه و بحرانزده احزاب می باشد!

۵٫   پروسه ساختن حزب

پروسه ای که مازیار رازی برای ساختن حزب ارائه میدهد بسیار قابل توجه است:

تعهدات اخلاقی >>> از بین رفتن شایعه پراکنی و اتهام و از پشت خنجر زدن >>> ایجاد جو سالم >>> بحث و مذاکره >>> ایجاد همسوئی >>> فعالیت مشترک >>> دوران انتقالی >>> اتحاد عمل ویژه >>> نشریه، شبکه های اینترنتی، فعالیت >>> آزمایش و حصول اطمینان >>> نطفه های اولیه اتحاد اصولی کمونیستها >>> هنوز به حزب نرسیده ایم >>> …

در بالا، در بخش سیاستهای نادرست  از عوامل بحران، گفتم که به “ساختن سریع حزب” می پرازیم. ایشان ساختن سریع حزب را یکی از عوامل انشعاب و افتراق و وضعیت اسفبار توصیف کرده بودند. اینجا روشن میشود که منظور ایشان چه بوده. ایشان پروسه “ساختن طولانی حزب” را روشن نموده اند. از هفت خان رستم که چه عرض کنم، از ده خان رستم که بگذریم تازه میرسیم به نطفه اولیه حزب مشخص. اما جوهر قلم رفیقمان ته میکشد و ما متاسفانه در “نطفه های اولیه” متوقف میشویم و نمی توانیم شاهد ساختن این “حزب مشخص” باشکوه و عاری از انشعاب و افتراق و خنجر زنی بشویم. امیدوارم یک روزی به آن برسیم.

خلاصه و نتیجه

مازیار رازی در صدد ساختن یک “حزب مشخص” بسیار کارگری و کمونیستی هستند که از قضای روزگار با طبقه کارگر داخل هم خیلی مرتبط است و تماما هم از “کارگران روشنفکر” و “روشنفکران کارگر” تشکیل شده است. برای ساختن این حزب اول هر چه را که هست به باد کتک میگیرد و در یک چشم بهم زدن نیست و نابودشان میکند. اوضاع را هم طوری ترسیم میکند که آخرالزمان شده است، خورشید و ماه و ستارگان همه ناپدید شده اند، و تیرگی و سیاهی آسمان داخل و خارج را در پرده زخیم خود پوشانده است. در بطن این اوضاع واقعا سیاه و اسفبار و عمیقا بحرانی هست که ایشان با چتر نجات “ندامت نامه بحران” و “فرم تعهدات اخلاقی” وارد میشود، از پشت خنجر زدنها و شایعات و اتهام ها را به کنار میزند، جو آزمایش و اطمینان بوجود می آورد و شروع به ساختن حزب میکند. اما در اینجا ایشان از این همه تلاش هرکولی کمی خسته میشود و آهسته آهسته وارد “پروسه” ساختن حزب مشود. حالا که جو ناسالم کنار زده شده است، ایشان پروسه ای طولانی و پایان ناپذیر از بحث و مذاکره و همسوئی و فعالیت مشترک و دوران انتقالی و عمل ویژه و اتحاد ویژه و نشریه و سایت اینترنتی و بازهم فعالیت و آزمایش و اطمینان و … را برای شنوندگان و خوانندگان و رهروان خود ترسیم میکند. با اینهمه تلاش خستگی ناپذیر و نقد و راه حل و پروسه تا نطفه های اولیه اتحاد اصولی کمونیستها پیش میرود اما متاسفانه بسیار خسته و فرسوده میشود، نفسش بند می آید، جوهر قلمش تمام میشود، کامپیوترش می سوزد (شاید هم حکرها وارد صحنه میشوند)، و رفیقمان از تکمیل پروسه خودش باز می ماند و کار ساختن حزب لنگ میشود. حیف.

من به نسبت به هر درجه از کار و تلاش هر رفیقی برای گذاشتن خشتی روی خشت مبارزات کارگری، تشکل کارگری، و تحزب کارگری نهایت احترام و قدردانی دارم، اما باید بگویم که کار و تلاش رفیق مازیار رازی برای گذاشتن خشت روی خشت نیست. کار و تلاش ایشان ویران کردن چند خشتی هست که طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر بقیمت کار و تلاش و زندان و شکنجه و کشتار و اخراج و دربدری و … بر روی هم گذاشته است. کار و تلاش رفیق مازیار رازی برای ساختن حزب نیست، بلکه برای تخریب هر حزب و سازمان و تشکلی هست که طبقه کارگر ساخته است. امیدوارم من در اشتباه باشم.

http://www.azadi-b.com/G/2013/08/post_236.html