قضیه شرکت در مجامع ناسیونالیستها , در حاشیه شرکت کومه‌له در “کنگره ملی کرد”

به دنبال شرکت کومه‌له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) در آنچه “کنگره ملی کرد” نامیده می شود، و به دنبال انتشار اطلاعیه “کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری ایران” و بحثهای حول آنها، بحث مشروعیت نشست و برخاست با ناسیونالیستها مطرح شده است.

تا آنجا که به خود این کنگره برمی گردد، من چیز تازه ای ندارم که به بحث اطلاعیه حزب و مصاحبه محمد آسنگران و چند نوشته ای که از طرف کادرهای حزب کمونیست کارگری نوشته و منتشر شده اند اضافه کنم؛ اما دوست دارم که چند کلمه‌ای درباره چرائی نشست و برخاست و شرکت در کنگره ها و پنلها و میزگردها با جریانات راست و ناسیونالیست بگویم. من اینجا همچنین به برخورد لنین و پلمیک وی با بلشویکها هم در این مورد اشاره می کنم. منتها اشاره به لنین به هیچوجه مرعوب کردن طرف مقابل و دعوت آنها به سکوت نیست، بلکه اشاره ای است به تاریخی که به نادرست به کمک گرفته شده است. ما به لنین مراجعه می کنیم که از تاریخ هم یاد بگیریم.

فرق شرکت در نشست‌ها

دوستانی پرسیده اند که چرا شرکت در “کنگره ملی کرد” مورد سئوال قرار می گیرد، اما چرا شرکت در میزگردهایی با ناسیونالیستهای غیرکرد توجیه می شود؟ اگر جریانی در کنگره ای برای پیش بردن اهداف اعلام شده ای شرکت کند، با جریانی که قرار است در میزگردی و برای رساندن پیام خود به توده هرچه وسیعتری شرکت کند، معلوم است که دو مسئله کاملا جداگانه ای هستند. بقول کامنت دوستی در فیسبوک: “این دو مثل دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه می مانند: این کجا و آن کجا.” مسعود بارزانی در اولین سخنرانی خود درباره اهداف “کنگره ملی کرد” چنین گفت: “هدف اصلی ما در این کنگره عبارت از این است که همه احزاب سیاسی هر چهار بخش کردستان صاحب یک گفتمان و استراتژی واحدی بشوند و این استراتژی بر مبنای صلح و همزیستی با ملیتهای دیگر بنیاد گذاشته شود. … ما نمی خواهیم علیه هیچ ملیت و دولتی در همسایگی خود و در منطقه باشیم. …” خود “اطلاعیه شماره یک کمیته مرکزی کومه له در رابطه با “کنگره ملی کرد”” با زبان الکن و با اکراه و معترضانه می گوید که گردانندگان این کنگره یک چنین اهدافی را جلوی کنگره گذاشته اند. عالم و آدم می دانند که هدف کنگره تأکید بر جنبه صلح و آشتی و همزیستی با دولتهاست. کومه‌له زیر فشار انتقادات بیرونی می خواهد بر جنبه همزیستی و صلح ملیتها در سخنان بارزانی تأکید بگذارد! اما باز هم عالم و آدم می داند که هیچوقت جنگ و خصومتی بین ملیتها نبوده. این ساخته و پرداخته همین احزاب ناسیونالیست است و با کنار رفتن آنها همه می دانند که چه صلح و دوستی ای بین آنها هست. اما این اهداف از پیش تعیین شده، که “اطلاعیه شماره یک …” هم معترضانه به آن اشاره می کند چه ربطی به شرکت در میزگرد و پنل با ناسیونالیستهای ایرانی دارد؟! “کنگره ملی کرد” قرار است همزیستی با دول ترکیه و ایران را مشروعیت بدهد و به پیش ببرد. کومه‌له رفته و در کنگره ای شرکت کرده و یکی از اعضای کمیته رهبری آن است که قرار است کارهای مشخصی بکند! کومله شاید ـ و من امیداورم که – به اهداف اعلام شده این کنگره اعتراض بکند، اما این اعتراض در تصمیمات کنگره تعیین کننده نخواهد بود و تاثیری هم نخواهد داشت. شرکت کومله بعنوان بخشی از کنگره و حامی کنگره، قابل مقایسه با نشست و برخاست با رضا پهلوی و فرخ نگهدار و مصطفی هجری و غیره در یک میزگرد یا پنل ندارد. این دو ماهیتا پدیده های متفاوتی هستند.

اجازه بدهید فرق بین این پدیده را، که گفتم ماهیتا پدیده های متفاوتی هستند، توضیح بدهم. وقتی که کمونیستی در پنلی با یک ناسیونالیست شرکت می کند، حقانیت بحث خود را در کنار بحث آن ناسیونالیست به قضاوت مخاطبین می گذارد و سر جایش هم جواب آن ناسیونالیست را می دهد و دیگران قضاوت می کنند. وقتی فرخ نگهدار و مصطفی هجری به کنگره یک حزب کمونیستی دعوت می شوند، آنها می آیند و در میان دهها مهمان و نماینده دیگر در آن کنگره به بحثهای بین نمایندگان گوش می دهند و در وقتی که به آنها اختصاص داده شده، اظهار نظر می کنند. کنگره بر مبنای حرفهای آنها قطعنامه ای تصویب نمی کند. اما اگر حزبی در کنگره ای شرکت کرد و کنگره از قبل اعلام کرده باشد که هدفش مشروعیت گرفتن برای اهدافش از جانب احزابی است که گردانندگان کنگره فکر می کنند سخنگوی بخشی از مردم هستند و اتوریته آن احزاب را پشت اهداف اعلام شده اش می اندازد، این یک عمل هیچگونه سنخیتی با پدیده استفاده از تریبون و یا گوش دادن به مهمانی در کنگره و کنفرانسی ندارد. به نظر من مهم است که رفقای معترض کومه‌له به این مسئله و تفاوت بین این دو پدیده توجه کنند.

متد لنین درباره استفاده از بلندگوهای موجود

دوستانی از کومه‌له در صفحات رسانه های اجتماعی به شرکت لنین و بلشویکها در دومای روسیه در پی انقلاب ١٩٠۵ و فوریه ١٩١٧ اشاره کرده بودند و شرکت کومه‌له در “کنگره ملی کرد” را با آن مقایسه کرده و یک متد دانسته‌اند. به نظر من این دوستان تاریخ را با دقت مطالعه نکرده اند. لنین هیچ وقت در مجالس و مجامعی که بورژوازی از قبل اهدافش را تعیین کرده بود شرکت نکرد. این یعنی مشروعیت دادن به کاری که بورژوازی می خواهد انجام بدهد و این از اساس با متد لنین مغایرت دارد. شرکت لنین در آن مجامع در چهارچوب همان میزگرد و پنل‌هایی می گنجد که بالاتر به آن اشاره کردم. او اهمیت بیش از اندازه به رساندن پیامش به توده هرچه وسیعتری و از طرق بلندگوهای مختلفی که در اختیارش قرار می گرفتند می داد. در سالهای اخیر آکادمیسینی به نام لارس ت لی تحقیقات با ارزشی درباره زندگی سیاسی لنین انجام داده است. حاصل کارهای او از جمله کتابی است به نام “لنین”. لارس لی در این کتاب به جنبه‌های مختلف زندگی سیاسی لنین اشاره می کند و به اهمیتی که لنین به استفاده از بلندگوهایی که بورژوازی در اختیار سوسیال دمکراسی و بلشویکها قرار می دهد، می پردازد. مثلا لنین از اسامی مستعار زیادی استفاده می کند که بتواند مطالبش را در نشریات و روزنامه‌های مجاز منتشر کند. او به مقالات لنین و مطلبی از کامنف اشاره می کند که از زبان ازوپی (Aesopian Language) (زبانی که بعضی مسائل را سرپوشیده بیان می کند) استفاده کرده تا از سد سانسور رد شوند. لارس در جائی از کتاب “لنین” قسمتی از بحث و پلمیک لنین با یک سوسیال دمکرات تبعیدی، جورجی سالومان، در بروکسل را آورده است که خواندنی و جالب است. (این قسمت از کتاب از کتاب “خاطرات” سالومان نقل شده است.) لنین در مسافرتی به بروکسل به خانه سالومان می رود و بعد از برگشت از جلسه سخنرانی ای که سوسیال دمکراتهای تبعیدی در بروکسل برای لنین تحت عنوان “درباره اوضاع کنونی” ترتیب داده اند، دنباله بحث در جلسه را تا طولی از شب با سالومان در منزل او ادامه می دهد. بحث داغی بین لنین و سالومان در باره موضع آن بخش از سوسیال دمکراتهایی که خواهان استعفای نمایندگان سوسیال دمکراسی در دوما هستند، در می گیرد. لنین سرسختانه از آن نمایندگان دفاع می کند و خواهان ماندن و استعفا ندادن آن نمایندگان می باشد. لنین می گوید که دوما یکی از بهترین تریبونهایی است که سوسیال دمکراسی باید به بهترین وجهی و تا جائی که ممکن است از آن استفاده کند. و اینجا لازم است که یادآوری کنم شرکت بلشویکها و لنین در دوما نه از سر موضع پارلمانتاریستی بلکه از سر استفاده از تریبونی بود که در اختیارشان قرار گرفته بود. این را لارس لی هم به ما یادآوری می کند! همین موضع را لنین در انقلاب فوریه ١٩١٧ هم پی می گیرد.

بهرحال موضع لنین در شرکت در مجامع احزاب طبقات دارا را فقط از سر “شرکت برای برانداختن نظام سرمایه داری” می توان توضیح داد. لنین در مقاطع مختلفی بر این تاکتیک تأکید داشته است. موضع رفقای کومه‌له در “کنگره ملی کرد” را با هیچ درجه ارفاقی نمی توان چنین توضیح داد و توجیه کرد.

ناسیونالیسم خوب، ناسیونالیسم بد

منطقی که امروزه و در مواجهه با بحث شرکت کومه‌له در “کنگره ملی کرد” از جانب اعضا و کادرهای کومه‌له جلو کشیده می شود این است که اگر ما با ناسیونالیستهای کرد می نشینیم شما هم با ناسیونالیستهای دیگری هستید. ما هم داریم حرف خودمان را می زنیم. اجازه بدهید چند مثال بیاورم. رفیق بهروز ناصری در نوشته “در باره شرکت کومەله در کنگره ملی کرد” رو به حزب کمونیست کارگری می نویسد: “اما مشکل آنجاست که شما رفقا به همان اندازه که از ناسیونالیسم کرد به آن شیوه ای که خود بیان کرده اید دوری میکنید، با ناسیونالیسمهای دیگر همین برخورد را ندارید و با فرمول سکولاریسم مناسبات با ناسیونالیسم دیگران را محفوظ میدانید.” رفیق دیگری در یک بحث در فیسبوک می نویسد: “سوال دیگر این است مگر ناسونالیسم خوب و بد دارد؟ چه طور نقد کنگره ملی کرد وارد عمل می شوید ولی از ان طرف با اتحادیه میهنی که قاتل رفقای کمونیستمان هستند می نشیند و مماشات سیاسی می کنید.” و رفیق دیگری هم دعوت رضا پهلوی، فرخ نگهدار، رجوی و غیره به کنگره حزب کمونیست کارگری توسط منصور حکمت را به ما خاطر نشان می کند.

کادرهای کومه‌له از منتقدینی بوده اند که دائم از شرکت کمونیستها در میزگرد و پنلهایی با نمایندگان احزاب راست انتقاد کرده اند. (حتی از شرکت احزاب ناسیونالیست کرد مثل حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان در مجالسی که ناسیونالیستهای ترک و الاحواز و غیره هم در کاخ سفید و غیره شرکت می کردند، ابراز اعتراض می کرد.) بالاتر توضیح دادم که شرکت کومه‌له در “کنگره ملی کرد” با دعوت از رضا پهلوی برای شرکت در کنگره حزب کمونیست کارگری و یا شرکت مینا احدی در میزگرد تلویزیونی با کاظم علمداری و یا شرکت منصور حکمت در پنل بی بی سی با خانباباتهرانی و داریوش همایون دو متد متفاوتی هستند. اما بالاخره این سئوال هنوز در برابر رفقای منتقد ما قرار دارد که بالاخره شرکت در مجامع و مجالس ناسیونالیستها مجاز هست یا نه؟ اگر نیست، چرا اصولا باید با حزب دمکرات کردستان و بارزانی و پ ک ک سر یک میز، آن هم نه برای جدل و بحث و پلمیک، بلکه بر سر تعیین سیاستی واحد و دیکته شده توسط بارزانی نشست؟ نکند این یکی چون کردزبان و خودی هستند و از منظر چپ سنتی ناسیونالیسم بیرون از حکومت و سرکوب شده است قابل قبول است و آن یکی نه؟ یک بام و دو هوا؟!

۴ اوت ٢٠١٣