تسلیت مرگ شیرکو بیکه س

تسلیت مرگ شیرکو بیکه س

ضمن تسلیت صمیمانه، به خانواده و دوستان شیرکو بیکه س؛ میخواهم عجالتا، چند کلمه ئی راجع به دیدارهایی که با او داشته ام بنویسم و چنانچه لازم آید، در فرصتهای آتی بیشتر توضیح بدهم

شیرکو را از نزدیک شناخته ام. اگر همه ی اشعارش را نخوانده ام، به این علت بوده که، بر خلاف خیلیها، ذوق و زیبایی شناسی مشترکی با ایشان نداشته ام! برعکس، با اشعار ایشان و با دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک ایشان که در شعرهایش به شدت انعکاس یافته، درگیریهای فراوان داشته ام. در دهه ی ۱۹۸۰ که او به اردوگاههای کومه له میامد و شعر دکلمه میکرد و من در رادیو کومه له کار میکردم، منتقد شعرهایش بودم که نه تنها پیام و مضمون شعرها را ارتجاعی میدیدم که زیبایی شناسیش راهم کهنه و دهاتی میدیدم؛ آنها را، با مشی کمونیستی کومه له، نه تنها در تناقض، که گاهی حتی در جهت دفاع از کمونیست کشی حزب دمکرات میدیدم

ازآنجمله، شعری بود برای >بیان< دخترجوان کمونیست پیشمرگ کومه له، که به دست اوباش ضد کمونیست حزب دمکرات کشته شد. شیرکو، در آن شعر، قاتلان او را به دست راست خودش تشبیه کرد!! انگار ما و حزب دمکرات، دو بازوی یک جانور خیالی باشیم! ما، آنوقت، آن جنگ را که ناسیونالیستها برادرکشی میخواندند، جنگی طبقاتی میخواندیم و در این باره قطعنامه ی روشنی هم داده بودیم. اما رادیو کومه له که به ناسیونالیسم آلوده بود، این شعر را پخش کرد

مورد دیگر، برسر یک مطلب انتقادی بود که از رادیو کومه له علیه جمهوری مهاباد و سرکوب دهقانان معترض در آن زمان بود که شیرکو انتقاد متعرضانه یی به من کرد که: شما، به بزرگان کرد، بی احترامی میکنید… و من در جواب گفتم: ما آمده ایم که پوزه ی بزرگان کرد و فارس و عرب را به خاک بمالیم! شیرکو چنان رنگ به رنگ شد که من به خاطر اجتناب از درگیری فیزیکی از چادر بیرون آمدم

سوگنامه ی شعرگونه ی شیرکو برای زنده یاد دکتر جعفر شفیعی هم مورد دیگریست که به یاد دارم. آنهم به وساطت ناسیونالیسم مستتر در رادیو کومه له از آن رادیو پخش شد. من در جلسه ی رادیو انتقاد کردم که این شعر نه در شأن دکتر جعفر کمونیست، که وصف حال کسی مثل صلاح الدین ایوبی یا یک عشایر ناسیونالیست است و نمیبایست از رادیو کومه له پخش میشد. یکی از رفقای حاضر در جلسه گفت: ولی شعر زیبایی است؛ که من گفتم راستش من حالم به هم میخورد از این شعر! پیداست که جلسه به هیچ توافقی نینجامید و این همزمان بود با شروع سلسله بحثهای درونی چپ و راست که بعدها به بحث کمونیسم کارگری و اختلافات بعدی هم کشیده شد

در جلسه ی فوق الذکر، من اعلام کردم که یک جلسه ی عمومی خواهم گذاشت در باره ی زیبایی شناسی از جمله در این شعر. این جلسه برگزار شد و با استقبال هم روبه رو شد که نتیجه ی آن نوشتن چند مقاله بود به همین قلم که در نشریات پیشه نگ، ارگان کانون هنر کارگری آنزمان و در نشریه ی هانا، به زبان کردی منتشر شدند. از جمله ی انها مقاله یی بود تحت عنوان ناسیونالیسم درپیشه نگ چه میکند که در ضمیمه ی شماره ۱۲ پیشه نگ بهار۱۹۹۱ و مطلب دیگری در دو شماره اول و دوم نشریه هنری هانا در سال۱۹۹۲، در سوئد، چاپ شد تحت عنوان زیبایی شناسی در شعر معاصر کردی

در آثار بعدی ایشان هم، نه خود دیده نه از دیگران چیزی شنیده ام که تحول امید بخشی را نوید دهد. شعر و نثر مسجع و شعرگونه اش شامل انتقادات سیاسی و سمبولیک مطنطن است علیه قدرت و فساد؛ چیزی که نظایرش را در ادبیات جنبش سبز ایران هم میبینیم. وقتی از حلبچه یاد میکند، خدای متعالش عرب از کار در میاید؛ و اسارت زن را در تسبیح مرد میبیند، نه سلطه ی سرمایه

پشت سر مرده نباید حرف زد اما شیرکو نمرده است. بسیارند کسانی که همان آواز را سرمیدهند. منظور این قلم سرزنش دوستداران شعر وی نیست. چنانکه اشاره شد من نظرم را در باره ی زیبایی شناسی شعری جای دیگری نوشته ام و چنانچه لازم شود بازهم به آن میپردازم. آنچه اینجا میخواهم خاطرنشان کنم اینستکه این زنده یاد فرشته ی آزادی نیست؛ کماکان آژیتاتور توانای ناسیونالیسم است؛ اگر نه مثل آنزمان، ناسیونالیسم تنگ نظر یک حزب یا منطقه؛ همچنان اما نادی خلط مبحث و قاطی کردن افقهای اجتماعی است که کارگر، صف خود را جدا نکند و بازهم سرباز رنگ جدیدی از بورژوازی باشد؛ چیزیکه مدتهاست میبایست دورانش سرآمده باش

مصلح ریبوار
www.rebwar.nu
jm.rewar@gmail.com