سرکوب و تعقیب مخالفین در فضای گروهها و سازمانهای سیاسی! قسمت دهم

اسماعیل مولودی 

یک جمع بندی اجمالی!

در سیاست همیشه حاکمیت با سرکوب مخالفین در مقابل مبارزه سیاسی ایستاده است. چه در سطح جامعه و چه در گروهها و سازمانهای سیاسی سرکوب مخالفین سیاسی سنت دیرینه ای است. تا زمانی که از آزادی بیقید و شرط بیان و مبارزه نظرات جلوگیری شود، سرکوب بعنوان یک سنت غیر دمکراتیک پا برجا خواهد ماند.  جامعه به هر اندازه به آزادی عقاید و نظرات پایبند باشد بهمان اندازه سرکوب جای خودرا به بحث و جدل سیاسی خواهد داد .

 یعنی بجای توسل به قلب ماجرا، پاپوشی و توطئه، گذاشتن دستگاه تفتیش و تعقیب علیه هم، در یک فضای سیاسی به اختلاف و عمیق کردن نکات مورد اختلاف عقیده تفاوت نظرات خود میزنند. هدف از این بحث باز کردن یک دیالوگ جدی بود در بین گروهها و تشکلهای سیاسی، که تا چه اندازه میخواهند در بحث و تبادل نظر با مخالفانشان استدلال، نگهداشتن حرمت آزادی بیان در عمل، پراکتیک روزانه و توان اقناع را دشته باشند. چون موقعیت حاکمیت سیاسی درایران و اوضاع امروز دنیا طوری نیست که ازش انتظار داشت به آزادی بیان و نظرات احترام بگذارند. بدلیل اینکه بنیاد حکومتهای سرمایه داری از هر قماش با سرکوب و شکنجه است (سرکوب و توطئه اصل و اصول تولید ارزش اضافی و بازار است) در نتیجه بازار و گردش سرمایه تعیین میکند که حاکمیت سیاسی جامعه چه رقمی باشد. این بحث که در ۱۰ قسمت نوشته شد، تلاشی است تا گروهها و سازمانهای سیاسی خودرا از یک سنت بجا مانده و ریشه دار در تاریخ سیاسی ایران جدا کنند. بعنوان یک روند سیاسی مدرن و آزادیخواهانه و اجرای عملی دفاع از آزادی بیان و عقیده را در برخورد به مخالفین سیاسی خود (درون یا بیرونی) بکار گیرند. برای جلوگیری از بعضی ابراز نظرات باید بگویم نیروهای سیاسی و بخصوص چپ اگر نتوانند با فارغ خاطر اصل آزادی بیقید و شرط بیان را قبول و پراکتیک کنند, نخواهند توانست نیروی عظیم اجتماع کارگران و مردم زحمتکش را بدور خود جمع کنند.

سرکوب در جریانهای سیاسی بورژوایی مسئله ای بدیهی و بخصوص در کشورهای غیر اروپایی. در اروپا  بدلیل وجود سنت سیاسی حاضر (که بازمانده و نتیجه یک مبارزه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از صدها سال قبل) فضای بحث و جدل آزاد جایگاه خشن سرکوب را تنگ کرده است. آنهم بدلیل اینکه سنت آزادی بیان و عقید در طول صد ها سال وجود داشته و مبارزات مردم آنرا به حاکمیت حمیل کرده. در نتیجه آزادی های سیاسی و اجتماعی در اروپا نهادینه شده است و جزو پلاتفرم هر دستگاه حکومتی در اروپاست. البته این بدان معنی نیست که همه چیز هم رو و روشن است، بلکه تفاوت اساسی این است که آزادی بیان و مطبوعات و رسانه ها شدت و قبح این مسئله را کم کرده است. مثلا در کشور سوئد بیش از سیصد سال است آزادی بیان برسمیت شناخته شده و قانونی است. بهر رو بورژوازی در اروپا با سنت آزادی تشکل و بیان برای ادامه حیات خود شیوه ای یافته که سرکوب و توطئه چینی به سبک شرق و کشورهای غیر اروپایی را نفی کرده. برای جلوگیری از خلط مبحث به این اشاره کنم که در اروپا هم با توجه به مسئله مناسبات جامعه که بر تولید ارزش اضافی و پول پایه گذاری شده خود مسئله آزادی بیان هم بستگی به این دارد که در هیرارشی اجتماعی کجا جا دارید؟ امکان مالی برای ابراز نظراتت چقدر است؟ اما بهر رو از ایران و پاکستان و افغانستان و کشورهای دیگر بهتر است ( در مثل مناقشه نیست)

من در نوشته های پیشین به این شاره کردم (با سند و مدرک) که در شرق و کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین مسئله طور دیگری است و کلا سیستم حکومتی و تربیتی در جامعه طوری است که توطئه چینی، سرکوب وحشیانه و پاپوش سازی جزو سیاست روز مره نه تنها حکومتها بلکه گروههای سیاسی در برخود با مخالفین خود است. یعنی اگر به سنت سیاسی در ایران که منظور اصلی این مقاله بود بنگری از راست و چپ در فضای سیاسی ایران کمتر جدل سیاسی را میبینی که با تهمت زدن و پاپوش درست کردن برای طرف مقابل آلوده نباشد. "البته شاید کسی بگوید این بخشی از تقسیم امروز اوضاع سیاسی در دنیاست و در نتیجه کشورهای اروپایی و قدرتهای امروز سیاسی جهان مثل آمریکا و اروپا نقش جدی در تعین این اوضاع دارند. که این درست است اما گروههای سیاسی و چپ که خودرا مخالفین این وضع میدانند در این زمینه پرونده شان سفید نیست، بلکه این سیاهی را به روش روزمره و دایم خود تبدیل کرده اند. که نمونه در چپ ایران تا بگی فراوان است". حزب کمونیست کارگری ایران نمونه تیپیک این وضعیت است. چه طبق اسناد موجود و چه طبق واقعیتی که امروز درش گیر کرده است. افتادن بدام چپ سنتی و پشت کردن به سنت کمونیسم کارگری راهی است که حزب کمونیست کارگری دارد بسرعت طی میکند. میبینیم امروز حزب کمونیسم کارگری سنت غیر کارگری که مدتها بود به حاشیه رانده شده بود را به پلاتفرم و فرهنگ روزمره خود تبدیل کرده است. فرهنگ جدل آنلاین ادبیات لایق این سنت غیرکارگری و غر کمونیستی است. 

در طول این بحثها رفقایی با نامه و یا بحثهای حضوری به این مسئله پرداختند که؛ کلا بحث درست است اما در این شرایط به نفع جنبش بخصوص جنبش چپ نیست. جواب من این بوده و هست، نه، مردم از چپ  دلسرد میشوند و نه طبقه کارگر مبارزه اش تعطیل میشود، اما سازمانهای چپ زیر سوال میروند. بالاخره جامعه و بخصوص کارگران باید بدانند در فضای سیاسی و فعال داخل ایران؛ چرا سازمانهای چپ در حاشیه اند؟ همه اش تقصیر دشمن نیست، نقش و جایگاه خود سازمانهای چپ، سنتهای سیاسی و فرهنگ سیاسی حاکم بر آنها در بوجود آوردن چنین فضایی از یک طرف و اختناق سیاسی از طرف دیگر نقش جدی و اساسی دارد. چپ بعنوان یک تفکر و ایده بعنوان سر منشا رهایی در ایران امروز حاشیه ای نیست. تحرکات و مبارزات چند سال اخیر نشان میدهند که تفکر چپ و کمونیسم رشد کرده و مبارزات مردم روز به روز رادیکال میشود. اگربه سیر و دور اخیر جنبش کارگری، زنان و دانشجویان و در یک کلام به بار و پتانسیل مبارزه جویانه مردم آزادیخواه در ایران
نگاه کنیم تفکر رادیکال و آزادیخوهانه رو به جلورفته و میرود. رهبران تازه و جدی جنبش برابری طلب در دل  اوضاع سیاسی امروز ایران رو آمده اند. اما سازمانها و گروههایی که خودرا چپ میخوانند در حاشیه اند. در بهترین حالت چپ امروز بجای رهبری و هدایت کردن جنبش کارگری و جنبش برابری طلب در ایران به نوشتن قطعنامه حمایتی از جنبش کارگری و مبارزات مردم مشغول شده است.  حتی از جا بجا کردن ده نفر عاجز اند. در زمینه داخلی هم به برخورد های سکتاریستی و سرکوب مخالفین داخلی خود سرگرمند. بهمین دلایل احزاب و سازمانهای چپ ایرانی جنبش مبارزاتی مردم و کارگران نقشی ندارند.  

بحث های من در کمترین حالت این خدمت را کرد ه و میکند که انسانهارا به تفکر وامیدارد و واداشته است، تا در مقابل سنتهای غلط به ایستند. نمونه بارز نامه های و ایملهای رفقا و دوستان در این رابطه است. چه آنهایی که انتقاد کردند و چه دهها نامه ای که از زوایای مختلف من را کمک کردند که بحثها را پیش ببرم. بحثهای من میگوید نمیتوان یک جنبش را از باز بینی و انتقاد به آنچه که ازش رنج میبرد باز داشت. این بحثها پیامش این بود که معتقد بودن در عمل به آنچه که اداعا میشود؛ چقدر اهمیت دارد. مردم در مورد عمل و پراکتیک روز مره ما قضاوت میکنند؛ نه در مورد حرفهای آب بندی شده و ادیت شده. باید روشن شود که سنت و فرهنگ سرکوب و تعقیب مخالفین سنتی است پایدار در سازمانهای چپ ایران. دلیلش چیست؟ باید این را در بحث با هم روشن کرد. من تلاش کردم  در این سری مقالات این را بگویم که فتح بابی باشد برای ادامه این بحثها. ما وظیفه داریم کمبودهای و اشتباهات خودرا برای جامعه و نسل بعد از خود بگوییم بخصوص مسئولیت جدی خودرا در مقابل درست نگهداشتن سنت کمونسم کارگری که بازگشتن حرمت به انسان است را پاس داریم. چقدر در این تلاش موفق شدم ؟ چقدر توانستم منظورم را برسانم؟ چه اندازه توانستم از تجربیات شخصی و سیاسی خود استفاده کنم؟ همه و همه در خدمت این بود که این مسئله مهم را از یاد نبریم و اجازه ندهیم که سنت صد ساله سرکوب در جنبش چپ ایران موقعیت و پیروزی طبقه کارگر در مبارزه اش را خدشه دار کند. 

من تلاش خواهم کرد در آینده به زمینه های اجتماعی و روانی سرکوب در جامعه بطور عام، و سرکوب در سازمانهای سیاسی علیه مخالفین سیاسی داخلی خود بیشتر بنویسم. 

اسماعیل مولودی
۰۲  جون ۲۰۰۸

              esmail-m@hotmail.com