نئولیبرالها و تحریم

حکومت ایران با این ایده پا به میدان انتخابات ریاست جمهوری نهاد که با عقب نشینی و امتیازدهی در برابر کشورهای امپریالیستی غرب در عرصه های مختلف مشاجراتشان یعنی عرصه ی انرژی هسته ای، عرصه ی جنگ در سوریه ، موقعیت حزب الله در لبنان و فلسطین و موضوع اسراییل همچنین در عراق و افغانستان وسایر مناطق بحرانی مانند سومالی و سودان بتواند تحریم های بین المللی را از پیش پای خود بردارد و بدینترتیب گریبان خود را از شر بحرانهای سیاسی عمیقتررها نماید. کوته فکری نولیبرالهای ایرانی در این نهفته است که بحران کنونی را نتیجه ی تحریم های بین المللی میدانند. آنها تصور میکنند با فروش نفت و درآمدهای آن میتوان دوباره به کسب و کار و تجارت با دنیا پرداخت و اقتصاد را از مهلکه ی کنونی نجات داد. اما واقعیت اینست که این عمل همین حالا هم صورت میپذیرد. نفت به چین و هند و … فروخته میشود اما در مقابل چه چیزی ؟ رویای برداشتن تحریم ها و فروش نفت در ابعاد بزرگتر یک اشکال کوچک دارد که ظاهرا از چشم نئولیبرالهای کوته فکر ایرانی پنهان مانده است: کسی پولی برای پرداخت ندارد! سرمایه داری جهانی در بیماری بحران بسر میبرد. نرخ سود بشدت گرایش نزولی یافته است. برای سرمایه داران تولید کردن دیگر صرف نمیکند چراکه کسی پولی برای خریدن ندارد. دولتها یکی پس از دیگری عملا ورشکسته میشوند. مردم روزبروز فقیرتر میشوند. حتی کشورهایی که روزگاری بعنوان قهرمانان پیروز مقابل بحران قلمداد میشدند مانند برزیل و ترکیه وچین نیز یکی پس از دیگری پا به ورطه ی سقوط مینهند. اوضاع اسفباری است که بدست بورژوازی بین المللی ساخته شده است. اما نئولیبرالهای ناسیونالیست ما که تا گردن در منجلاب همکاری با فاشیسم غرق گشته اند قصد ندارند از آنچه که در مقابل چشمانشان میگذرد درس بگیرند: فروش اموال دولتی و به سخن دیگر حراج آنها تحت رهنمودهای بانک جهانی و تئوری پردازان نئولیبرالیسم بین المللی به سقوط مالی دولتها منجر شده است اما آنها نمیخواهند به یونان و اسپانیا و پرتقال و قبرس و … بنگرند. این سقوط مالی دولتها منجر به تقاضای وام از کشورهای ثروتمندتر شده است (نمونه ی وامهای بانکهای آلمان به یونان و اسپانیا و…) . بنوبه ی خود این کشورها حتی از پس پرداخت سودهای این وامها نیز برنمیایند. نتیجه فروش هرچه بیشتر اموال ملی و یا آنطور که آقایان میفرمایند خصوصی سازی های بیشتر است. این فروش ها تا آنجا ادامه خواهد یافت که دیگر چیزی برای فروش وجود نداشته باشد. تا آنجا که بانکها و تراست های مالی صاحبان زمین و آب و آسمان کشورها بشوند و دولت و سیاست را تعیین کنند و … این آن روندی است که اکنون جاریست. آلمان بنام اروپا برای وام دادن به دولتهای ورشکسته ای مانند یونان و اسپانیا و… شرط وشروط سیاسی میگذارد و حتی در امور سیاسی داخلی آنان (مثل مورد انتخابات در یونان) مستقیما دخالت مینماید. سرمایه ی آلمانی که دردوجنگ جهانی با پیشرفته ترین سلاحها موفق به فتح اروپا نگشته بود حالا با دادن وامها همه ی اروپا را در عرصه ی مالی و دیپلماتیک بخود وابسته نموده است .آنها دولتها را مجبور میکنند که طرحهای ریاضت اقتصادی را برای نجات سرمایه هایشان از بحران به پیش ببرند. این طرحها عموما به زیان کارگران و زحمتکشان هر جامعه ای است و اینرا تاریخ همین چندساله ی اخیر در هرجایی که دولتها دست به چنین اقداماتی زده اند بخوبی نشان میدهد. بالا رفتن قیمتها، پایین آوردن دستمزدها، تمرکز اقتصاد در دستان کنسرنهای بین المللی و نابودی سرمایه های خرد و بدینترتیب پیوستن انبوهی از طبقات متوسط به صفوف بیکاران و کارگران مزدی!
اما سرمایه داری به همین بسنده نمیکند. یک مشکل سرمایه داری اینست که مزاحمینی مانند سندیکاها و اتحادیه های کارگری ، احزاب سوسیالیستی و کمونیستی ، به یک کلام کارگران متحد و متشکل با سیاست انداختن بار بحران بر دوش مردم و بدینترتیب فقیرتر کردن آنها و همچنین بخشیدن اموال دولتی که در واقع امر اموال عمومی جامعه هستند به این و آن سرمایه دار مخالفت میکنند. درست ازهمین جا سرمایه شروع به تحدید آزادیهای اجتماعی میکند! در کشورهای دیگر از احزاب پوپولیست فاشیستی مانند اخوان مسلمین و القاعده حمایت میکند (نگاه کنید به مواضع وستروله وزیرامور خارجه آلمان در مصر و همینطور کاترین اشتون نماینده اروپا) مورد شیلی در زمان پینوشه از اینهم بیشرمانه تر بود. ، “اقتصاددانان” مکتب شیکاگو یک رژیم فاشیستی را برای پیشبرد خصوصی کردن همه ی شئون زندگی اقتصادی به “دمکراسی” ترجیح دادند. در شمال اروپا با این که دولتها از پول مالیات به بانکهای ورشکسته کمک کنند موافق هستند اما با کنترل دولتی بیشتر بر این بانکها مخالف! “دولتها باید اقتصاد را بدست نامرئی بازار بسپارند!”. کومرزبانک در آلمان هنوز هم با کمکهای دولتی روزگار میگذراند! آنجاییکه ظاهرا بایستی هایک و پوپر، دو یار ژرمن ، در مقابل یکدیگر قد برافرازند، در کنار همدیگر و شانه به شانه بنام آزادی به هواداران سرکوب احزاب، سندیکاها و اتحادیه های کارگری مبدل میشوند!
حالا نئولیبرالها ی ایرانی هم همین راه را در مقابل ما میگذارند.
روند اقتصادی ای که در زمان ریاست هاشمی رفسنجانی بر کابینه شروع شده بود در دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد به اوج خود رسید. طرح ریاضت اقتصادی که بنام “هدفمندی یارانه ها ” سالها از جانب اقتصاددانان نئولیبرال ایران به حیاط خلوت سیاستمداران راه یافته بود، هنوز در دوران هاشمی و خاتمی باعث وحشت سیاستمداران میگشت. احمدی نژاد اما بشیوه ی حزب اللهی عمل کرد. یعنی طرح را با زور سرکوب و شکنجه و زندان، با زور بیت “آقا”، سپاه پاسداران و بسیج، که از قضا در پیشبرد این طرح ذینفع بودند، عملی کرد. در مقابل “برادران قاچاقچی” که بر همه ی حیات اقتصادی چنگ انداخته بودند، بازارهای موازی ایجاد کرد . با سپردن قیمتها به دست مرئی سرمایه داران بازار دستمزدها را بشدت کاهش داد و با بازی بیشرمانه ی بانک مرکزی اش با نرخ ارز و طلا، نه تنها توده های کارگر و زحمتکش را به ورطه ی فقر مطلق کشانید بلکه بورژوازی متوسط را هم که قبلا از نظر سیاسی خلع سلاح کرده بود، بلحاظ اقتصادی غارت کرد. در این میان اما سرمایه دارانی در ایران با سرمایه های میلیاردی ظهور کردند. سرمایه دارانی که احمدی نژاد نماینده ی بلافصل سیاسی شان است. همه ی شلوغ کاری های احمدی نژاد در عرصه ی سیاست خارجی منجر بدان گشت که بعنوان نمونه یک آقای بابک زنجانی از قبل تحریم فروش نفت میلیارد ها به جیب بزند! و یا سرمایه دارانی مانند آقای خاموشی بازار پتروشیمی را از آن خود کنند! اختلافات با سپاه دقیقا از همین نکته ی باریک آغاز گشت.
فروش و واگذاری اموال دولتی در ایران منجر به مقروض شدن دولت به بانکها و سرمایه داران بزرگ گشته است که آنها را در موقعیتی قرار میدهد تا حرف اول را در عرصه ی سیاست ملی بزنند. کابینه ای که در طی ریاستش بر قوه ی مجریه هشتصد میلیارد دلار درآمد داشته است، کم یا بیش بلحاظ اقتصادی ورشکسته است!
هاشمی رفسنجانی از معدود بنیانگذاران جمهوری اسلامی که هنوز در قید حیاتند، این پرسش را طرح میکند که کابینه ی احمدی نژاد با هشتصد میلیارد دلار درآمدهای ملی در طی ریاستش چه کرده است ؟ البته که بخشی از این پول به جیب “این و آن” سرمایه دار رفته است. البته که بخشی از آن به حاتم بخشی های انتخاباتی به جیب این و آن آخوند رفته است تا در مراسم مذهبی بجان احمدی نژاد و آقا دعا کنند. اما حتی من هم که نمیدانم هشتصد میلیارد دلار چقدر است میدانم که بیش از آنست که کسی بخواهد همه ی آن را به گردن حیف و میل های احمدی نژاد بیندازد. هاشمی و روحانی و خاتمی و همه ی این آقایان بهتر از هر کسی میدانند که جمهوری اسلامی یک بودجه ی مخفی دارد. درست مانند بودجه ی مخفی آلمان در زمان قدرتیابی نازی ها. بودجه ای که در حساب و کتابهای حکومتی کاملا مسکوت میماند. بخش عظیمی از این بودجه به جیب مافیای بین المللی اتمی و قاچاقچیان سلاح میرود و خرج ماجراجویی های جنگی و اشغالگرانه ی بورژوازی بزرگ ایران میگردد. دخالت در سوریه عراق سومالی سودان لبنان فلسطین افغانستان و غیرو.. همه ی اینها خرج دارد. سپاه قدس و سازمان اطلاعات در ورای مرزها خرج دارد. و اینرا آقای رفسنجانی بهتر از هر کسی میداند و اطمینان دارد که احمدی نژاد در این مورد سخنی نخواهد گفت. این راز سر به مهر همه ی سردمداران حکومت ایران است. این خط قرمزتر از آنست که احمدی نژاد در مورد آن به سخن درآید.
نئولیبرالهای ایران که زمانی از بقدرت رسیدن احمدی نژاد به وجد آمده بودند، حالا مجددا برای کابینه ی جدید طرح و برنامه مینویسند. واقعیت اینست که صرف نظر از آنکه چه کسانی افسار قوه ی مجریه را بدست دارند، مشاورین اقتصادی شان را از میان نئولیبرالها بر میگزینند. زمانی این آقایان بنام عدالت احمدی نژادی برای ریاضت اقتصادی و پایین آوردن دستمزدها طرح مینوشتند. حالا بنام آزادی و اعتدال مشغول برنامه نویسی برای شریک کردن کنسرن های بین المللی در استثمار طبقه ی کارگر ایران هستند.

کوروش سلحشور
چهاردهم مرداد نود ودو
http://iranpoliticalcomment.wordpress.com