نژادپرستی در آمریکا سرسخت و پابرجا … درباره مرگ تریوان مارتین، نوجوان سیاهپوست در آمریکا

نه به کندی یک روز که به سرعت دقایق، یک انسان با آتش گلوله انسانی دیگر به خون کشیده می شود و جان می بازد. نه به همین سرعت، که در ابعادی کمتر، اما فاجعه بارتر مدام در بخش معینی از این کره خاکی زیبا، گروهی هدف بمب گذاری قرار می گیرند و جان می بازند. کشتار جمعی و مرگ سالانه صدها پناهجو که برای دست یافتن به کشوری امن تر جان می بازند را به این تراژدی انسانی اضافه کنید. این پایان ماجرا نیست. آمار اعدام های دولتی و همچنین مرگ کودکان را از بی بهداشتی و از کمبود مواد غذائی در نظر بگیرد. آنگاه این خبر بظاهر عادی را بشنوید. جرج زیمرمن، ۲۹ ساله، روز ۲۶ فوریه سال ۲۰۱۲ در فلوریدا به سوی تریوان مارتین، نوجوان سیاهپوست ۱۷ ساله شلیک کرد و این نوجوان را به قتل رساند.
آیا یک لحظه وقت برای ما که شنوندگان و بینندگان بی گناه این خبر هستیم خواهد ماند تا بنشینیم و با فرصت کافی به این موضوع فکر کنیم که چرا در آمریکای “سرزمین فرصتهای طلائی” چنین جنایاتی رخ می دهد؟ جنایت بخاطر تنفر نژادی در سرزمینی که رسما برده داری که مادر نژاد پرستی در آمریکا است برافتاده است. بیاد داشته باشیم تقریبا ۱۵۰ سال پیش، در سال ۱۸۶۳ آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا اعلامیهای مشهور به اعلامیه آزادی صادر کرد که به موجب آن تمامی بردگان مستقر در ایالت های موتلف آزاد شدند و به دنبال آن و بر پایه سیزدهمین متمم قانون اساسی ایالات متحده (۱۸۶۵) بردهداری در سراسر کشور ممنوع شد.
چرا این نوجوان ۱۷ ساله بقتل رسید؟
خانواده این نوجوان بعد از رفع اتهام قتل عمد از جرج ریمرمن می گویند: “از صدور حکم تبرئه قاتل فرزندشان شوکه شده اند”. مادر تریوان در واکنش به برخی ادعاها که گفته بودند جرج زیمرمن بدون در نظرگرفتن ملاحظات نژادی و سیاه پوست بودن تریوان مارتین وی را کشته است گفت: مطرح کردن چنین موضوعاتی به جوک شباهت دارد چون جرج زیمرمن در تماس با ٩١١ ( شماره تلفن پلیس فوریت های آمریکا) درباره یک نوجوان سیاه پوست که مشکوک به دزدی است صحبت کرده بود. همین که او به سیاه پوست بودن پسرم اشاره کرد خود اشاره به نژاد او است. او همچنین اشاره می کند پسرم حق داشت به فروشگاه برود و خرید بکند و سالم به خانه بازگردد.
دلیل تعقیب و سپس به قتل رسیدن این نوجوان روشن است. سیاهان آمریکا مظنونین بالقوه دزدی و خشونت و خرید و فروش مواد مخدر اند. اگر سیاه بدنیا بیائی، در حاشیه جامعه قرار بگیری و فرصتی برای رشد برابر نداشته باشی و البته مثل آقای اوباما شانس این را نداشته باشی که سناتور و سپس رئیس جمهور بشوی طبعا مهر شرارت، خطرناک و دزد بر پیشانی خواهی داشت. اما همه سیاهان برای همه عمر خود چنین داغی بر پیشانی نخواهند داشت. وقتی به عضوی از طبقه ممتاز جامعه بدل شوید و صد البته در رسانه ها و محیط زندگی تان شهره خاص و عام گردید، آنگاه نگاه ها و قضاوت ها تغییر خواهد کرد. شما می توانید موقعیت ممتاز و برتر خود را با پول و شهرت مطالبه کنید و بدست بیاورید.
عکس العمل به حکم دادگاه اما، غرور آفرین بود. بخش وسیعی از مردم آمریکا فارغ از تفاوت در رنگ پوست و نژاد، بعد از تبرئه جرج زیمرمن در یکصد شهر آمریکا به حکم دادگاه اعتراضات گسترده ای برپا کردند. معترضان خواستار تشکیل پرونده توسط دولت مرکزی علیه زیمرمن شدند. همچنین اوباما در مورد رای دادگاه نیز از خود واکنش نشان داد.
واکنش اولیه باراک اوباما به رای صادره، احترام به رای دادگاه و حفظ آرامش درباره نتیجه دادگاه زیمرمن بود. در واکنش بعدی وقتی حجم عظیم اعتراضات را دید به روی صحنه آمد و با اندوهی که بر چهره داشت چنین گفت. “وقتی برای اولین بار خبر مرگ تریوان مارتین را شنیدم، با خود گفتم او میتوانست پسر من باشد. حالا می خواهم بگویم تریوان مارتین میتوانست من در ۳۵ سال پیش باشد” به حکم موقعیت طبقاتی و اقتصادی باید در جواب به آقای اوباما گفت متاسفانه شاید یک در میلیون چنین امکانی برای این نوجوان نگون بخت ممکن بود. او متعلق به طبقه ممتاز جامعه نبود.
دادگاه های جانبدار
یک جوان ۱۷ ساله که معلوم می شود حتی یک چاقو در جیب ندارد توسط یک گارد مسلح تحت تعقیب قرار می گیرد و در یک موقعیت نابرابر به قتل می رسد. دادگاه فلوریدا اتهام قتل عمد را نمی پذیرد و اعلام می کند جرج ریمرمن در دفاع از خود تریوان مارتین را به قتل رسانده است. از سوی دیگر در یک اقدام دیگر کل هیئت حاکمه آمریکا، از رئیس جمهوری تا دادگاه ها و از سازمان سیا تا اف بی آی جملگی یک صدا و متحد با اسم آشنای “خطر برای امنیت ملی” علیه ادوارد اسنودن بسیج شده اند تا او را به آمریکا برگردانند. اسنودن شخصی است که اسناد فراوانی فاش کرده است که نشان میدهد دولت آمریکا چگونه مکالمات تلفنی و اینترنتی شهروندان آمریکا را رد یابی می کند و زندگی خصوصی همه آمریکائیان را زیر نظر دارد. در مقابل این جاسوسی آشکار در زندگی خصوصی شهروندان آمریکائی توسط دستگاه های امنیتی و دولت آمریکا، جای محکوم و متهم عوض می شود. بجای اینکه سیستم قضائی آمریکا دولت و نهاد های امنیتی را محکوم کند، در کنار دولت یا همان قدرت حاکمه قرار می گیرد و خواهان استرداد اسنودن به آمریکا به منظور محاکمه می شود. همین دوگانگی نشان میدهد در همه جای دنیا و از جمله در ایالات متحده آمریکا، قانون و دادگاه و امنیت و عدالت چیزی جز بازتاب و انعکاس قدرت هیئت حاکمه نیست. تنها در یک جامعه آزاد و برابر که اساس زندگی بشر بر پایه استثمار بنا نمی شود، کرامت انسانی بر زندگی انسان حاکم می شود.
از لغو برده داری تا جان سختی نژاد پرستی
۱۵۰ سال پیش، بیش از ۴ میلیون برده در آمریکا وجود داشت و برده داران مالک مطلق زندگی این جمعیت عظیم انسانی بودند. اما لازم بود برده داری برافتد. طبقه ثروتمند و اشراف در ایالات جنوبی حاضر نبودند نظام جدید صنعتی و بازرگانی ایالات شمالی که برده ها را رها کرده و به کارخانجات و کارگری روی آورده بودند، جایگزین نظام اقتصادی آنان گردد و به همین جهت در حفظ سیستم برده داری و حفظ پنبه زارهای خود اصرار می ورزیدند. مالکیت برده نه تنها نیروی کار و انسانی ایالات جنوبی را تشکیل می داد بلکه خود یک منبع ثروت و درآمد به شمار می رفت. برده یک کالا محسوب و خرید و فروش می شد. جامعه جدید صنعتی آمریکا نیاز به نیروی کار ارزان را با همه وجود خود حس می کرد و لازم دید بردگی را در این کشور ملغی کند. جنگ داخلی آمریکا که درسال ۱۸۶۱ شروع و تا ۱۸۶۵ به طول انجامید حاصل چنین نیازی بود. یک نیروی کار چهار میلیونی از بردگان قرار بود به کارگران جامعه مدرن سرمایه داری آمریکا بدل شوند و با شکست جنوب در جنگ داخلی آمریکا بردگی رسما در سال ۱۸۶۳ ملغی گردید.
بردگی ملغی گردید اما نگاه و عمل نژادپرستانه تا همین امروز به عمر خود ادامه میدهد. وقوع جنگ جهانی دوم و شرکت گسترده سیاهپوستان در مقابل فاشیسم، موقعیت این بخش از جامعه را در تحولات داخلی آمریکا تغییر داد. بار اول نیروی کار ارزان و این بار نیروی نظامی فراوان و البته از نظر انسانی برای طبقه حاکمه کمتر ارزشمند باعث این تغییر شد. اولین گام برای ارتقای موقعیت اجتماعی آنان، با ادغام واحدهای نظامی سیاهپوستان در دیگر واحدهای ارتش آمریکا در سال ۱۹۴۵ صورت گرفت. سپس دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۴ با صدور حکمی جدایی نژادی در مدارس را غیر قانونی اعلام کرد. این حکم سیاهان را از یک تبعیض ناروای تاریخی نجات داد. این هم البته پایان نژاد پرستی در آمریکا نبود و نیست.
تا سال ۱۹۶۰مقاومت در برابر ادغام نژادی در ایالتهای سابقا برده دار همچنان به شکل جدی ادامه داشت. سیاهان همچنان از ورود به اماکن مخصوص سفید پوستان از جمله باشگاهها، رستورانها و بارها محروم بودند. حتی در برخی از شهرهای جنوب، سیاهپوستان حق نداشتند بر روی صندلی مخصوص سفید پوستان در اتوبوسهای عمومی بنشینند. اقدام روزا پارکس در سال ۱۹۵۵ در شهر مونتگمری ایالت آلاباما روح تازهای به مبارزات سیاهپوستان داد. پارکس در اقدامی شجاعانه، از بلند شدن از روی صندلی مخصوص سفید پوستان در یک اتوبوس عمومی خودداری کرد و توسط پلیس دستگیر شد. این اقدام، خشم سیاهان را شعله ور تر کرد. مارتین لوتر کینگ یک تحریم چند ماهه را علیه سیستم حمل و نقل عمومی در ایالت آلاباما شکل داد. این اعتراض سپس به “جنبش حقوق مدنی” تبدیل شد. در سال ۱۹۶۰ “قانون حقوق مدنی” با هدف رفع تبعیص نژادی به تصویب رسید.
نظام سرمایه داری با قدرت تمام و به انقلابی ترین شیوه ممکن نظام های ماقبل خود را جارو کرد و از بین برد. هر آنچه سد راه پیشروی این نظام بوده است هر چند قدیمی و جان سخت در برابر منطق سود نتوانست چندان مقاومت کند. امروز نظام سرمایه داری حاکم بر همه کشور های جهان است. و به این معنا (*)”نظام سرمایه داری مسبب و عامل بقاء کلیه مصائب گریبانگیر انسان امروز است. فقر و محرومیت، تبعیض و نابرابری، اختناق و سرکوب سیاسی، جهل و خرافه و عقب ماندگی فرهنگی، بیکاری، بی مسکنی، ناامنی اقتصادی و سیاسی، فساد و جنایت همه و همه محصولات گریزناپذیر این نظامند. همه محرومیت ها در این جامعه محتوا و معنای جدیدی متناسب با نیازهای جهان سرمایه داری یافته اند و هر روز از نو در متن سرمایه داری مدرن امروز، به عنوان اجزاء لایتجزای این نظام، باز تولید میشوند.”
(*) بنقل از یک دنیای بهتر – برنامه حزب کمونیست کارگری ایران