در دفاع از انقلابات منطقه و در پاسخ به بهرام رحمانی

در دفاع از انقلابات منطقه و در پاسخ به بهرام رحمانی

همان انقلابی که بضرب ۳۳ میلیون انسان مبارز و با یک التیماتوم ۲۴ ساعته حکومت اسلامی اخوان را سرنگون کرد

حبیب بکتاش

۲۴ ژوئیه ۲۰۱۳

بهرام رحمانی نوشته ای با عنوان “کدام انقلاب؟؟” را بتاریخ ۱۷ ژوئیه ۲۰۱۳ در سایت آزادی بیان بچاپ رسانده است. نکته اصلی این نوشته از عنوانش پیداست: رفیق بهرام رحمانی هیچ یک از تحولات مصر و تونس و لیبی و سوریه را انقلاب بحساب نمی آورد. همانطور که خودش هم در مقدمه بحث میگوید، نه تنها چپها و کمونیستها، بلکه حتی تحلیل گران بورژوائی که ادعا میکردند تاریخ به پایان رسیده و دوره انقلابات بسر آمده است نیز این تحولات را انقلاب می نامند. اما رفیق ما این تحولات را انقلاب ارزیابی نمی کند. ایشان از اینکه “تحلیل گران بورژوا” تحولات مصر و تونس و غیره را انقلاب می نامند شگفت زده شده اند می پرسند: ” چرا مرزهای به اصطلاح چپ و راست و یا طبقاتی این چنین مخدوش شده است؟” شگفتی در این نیست که بورژواها این تحولات را انقلاب می نامند، شگفتی در این است که شما رفیق عزیز با عنوان فعال کمونیست و چپ آنرا انقلاب نمی نامید. اینهم که هم بورژواها و هم کمونیستها این تحولات را انقلاب می نامند دلیل بر مخدوش شدن مرزهای بین دو نیرو نیست بلکه حقیقت انقلاب خودش را به هر دو تحمیل کرده است، همانطور که حقیقت انقلاب اکتبر (و سایر انقلابات) خودش را تحمیل کرده بود. تعمق زیادی لازم نیست که بدانیم بورژواها مجبور شده اند امروز کلمه انقلاب را به زبان بیاورند، با اینکه ترجیح میدهند تا جایی که ممکن است از عبارت “بهار عربی” استفاده کنند.

انتظار این بود که رفیق بهرام رحمانی بطور سرراست و با یک استدلال محکم “انقلاب نبودن” تحولات خاورمیانه را توضیح بدهد و ثابت بکند، اما ایشان این کار را نمی کند. در طول مقاله مطالب زیادی در جزئیات کامل از ارقام و آمار شهر نشینی در کشورهای عربی تا تاریخ شکل گیری و شخصیتهای اخوان المسلمین تا تعداد نفرات ارتش و سرگذشت ناصر و تاریخ کودتاها تا تاریخ انقلابات فرانسه و شیلی و چین و شوروی و فیلیپین … تا جنگ اعراب و اسرائیل تا نظریه های مختلف جامعه شناسی تا … تا … مساحت کشورهای ذکر شده مورد بررسی موشکافانه قرار میگیرد، اما آن چیزی که باید مورد بحث قرار گیرد، یعنی توضیح و اثبات اینکه تحولات خاورمیانه انقلاب نیستند، از بحث غایب است. بنظر من نقد اساسی نوشته رفیق بهرام رحمانی همین است. تنها جائی که بهرام رحمانی به طرح مسئله اندکی نزدیک میشود در مقدمه نوشته و در انتهای آن است. اما فقط اندکی نزدیک میشود.

نزدیکی رفیق رحمانی به بحث دو جا هست: یکی اشاره ایشان به اینکه انقلاب آن پدیده اجتماعی هست که تحولات عمیق اجتماعی و اقتصادی را در دستور خود قرار دهد و دیگری این نظر یک خطی ایشان است: “به نظرم، به این تغییر و تحول کشورهای عربی را نمی توان انقلاب نامید. چرا که رهبری آن ها در دست نیروهای بورژوایی است.” بقیه مطالب برای کسب اطلاعات خوب است اما ربط چندانی به بحث اصلی ندارند.

اما جواب این دو موضوع بسیار ساده است: اینکه انقلاب مصر در سرنگونی مبارک و مورسی محدود مانده است و قدرت دست ارتش افتاده است و نتوانسته است تغییر و تحول عمیق اجتماعی و اقتصادی بوجود آورد بخاطر این دلیل ساده است که این انقلاب هنوز پیروز نشده است. سرنگونی مبازک و مورسی قدمهای بزرگی در مسیر پیروزی هستند اما خود پیروزی نیستند. انقلاب مصر زمانی پیروز خواهد شد که کل نیروها و دم و دستگاه بجا مانده از مبارک و نیروهای بظاهر دوست اما در اصل دشمنان انقلاب مثل ناسیونالیستها و لیبرالها و کاپتیکها و اسلامی های رنگارنگ را در هم بکوبد و سرنوشت مردم را بدست خود آنها بسپارد. اما برای اینکه ما یک تغییر و تحول اجتماعی سیاسی یا یک حرکت را انقلاب بنامیم لازم نیست منتظر بشویم تا آن حرکت به پیروزی برسد. انقلاب خواندن حرکتی که کل سیستم اجتماعی و سیاسی را سرنگون کرده است که هنر و تحلیل نمی خواهد. هنر یک فعال سیاسی و یک رهبر سیاسی این است که انقلاب بودن یک حرکت را در بدو شروعش و پیش از پیروزی تشخیص بدهد و بعنوان یک انقلاب پشتش برود. ایراد رفیق بهرام رحمانی این است که هندوانه را بشرط چاقو طلب میکند. انقلاب مصر (و انقلابات تونس و لیبی و سوریه) با شعار نان، آزادی، و کرامت انسانی به میدان آمد و هنوز هم با این شعار در حال ادامه و پیشروی هست. انقلاب اکتبر هم با شعار صلح، آزادی و زمین به میدان آمد و نه با شعار “لغو کار مزدی”.

در پاسخ به اینکه “رهبری انقلاب مصر و یا سایر انقلابات در دست بورژواهاست پس نمی شود آنها را انقلاب نامید” باید گفت که رهبری انقلابات همیشه در شروع کار در دست بورژواها بوده و خواهد بود و تا روز پیروزی هم بدرجاتی دست آنها خواهد ماند. علت هم روشن است: نیروهای “غیر بورژوائی” یا چپها یا کمونیستها در رژیم های دیکتاتور مثل رژیمهای منطقه در زندان و تحت تعقیب و فراری و تبعید شده و تحت انواع محدودیتهای دیگر بویژه محدودیتهای مالی هستند ولی ناسیونالیستها و مذهبیها و لیبرالها (یعنی “بورژواها”) تمام امکانات لازم برای تبلیغ و ترویج و سازماندهی و غیره را با خود دارند و در کنار آن هم از حمایت تمام دولتها و منابع مالی خودی و خارجی برخوردار هستند و علاوه بر اینها هم سنت و تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم و جشنها و قهرمانها و … را با خود همراه دارند. معلوم است که در شروع انقلاب و تا درجاتی طی پروسه آن این نیروها دست بالا خواهند داشت.

نوشته رفیق بهرام رحمانی یک ایراد هم دارد. ایشان سرنگونی مورسی و اخوان المسلمین را بحساب ارتش می ریزد. در نوشته ایشان سناریو به این شکل مطرح میشود که ارتش یهو (مثل اینکه از پیش نقشه داشته باشد یا جن زده شده باشد) تصمیم گرفت مورسی را کنار بزند. رفیق ما سرتاپای نوشته اش پر است از ارقام و اعداد و درصدها اما یادش میرود که حتی یک بار هم به آن “۳۳ میلیون” زن و مرد و کارگر و دانشجو و پیر و جوان و بچه ای که تمام خیابانها و میادین شهرها را به لرزه در آوردند و اولتیماتوم ۲۴ ساعته به مورسی دادند را ذکر کند (معلوم نیست چرا؟). این برای هر ناظر و تحلیل گر سیاسی کاملا روشن است که این نیروی دهها میلیونی مردم معترض و مبارز در خیابان بود که فکر “کودتا” را در ذهن ارتش کاشت و عمل کودتا را در دستور آن گذاشت. ارتش برای جلوگیری از پیشروی انقلاب مردم مصر بود که دست به کودتا زد. ارتش پیشدستی کرد تا جلوی موج بنیان کن میلیونی مردم مبارز را سد کند بخاطر اینکه ادامه اعتراضات و مبارزات میلیون موجودیت خود ارتش را هم در خطر انداخته بود. کودتای ارتش پیش دستی بود که برای بقا و تجدید قوای خود فرصت و زمان بخرد.

بالخره در باره انقلاب مصر (و بنظر من انقلاب تونس و به احتمال ضعیف انقلاب لیبی، و به احتمال ضعیفتر انقلاب سوریه) باید بر این حقیقت و مسئله مهم تاکید کرد که این انقلاب بقدرت ادامه دارد و پیش میرود. آن ۳۳ میلیون نفر اگر چه نتوانستند کل نظام حاکم را جارو کنند و رهبریشان افتاد دست ارتش و “بورژواها”، اما قدرت و اتحاد و تشکل خود را در خیابانها دیدند و پرقدرت تر و متحد تر و سازمان یافته تر به میدان خواهند آمد و به شعار “نان، آزادی، و کرامت انسانی” خود گوشت و پوست و استخوان خواهند داد. انقلاب مصر بیشتر از همیشه زنده است و جریان دارد و در پروسه زمان صیقل خواهد یافت. یکی از فعالان سوسیالیست انقلاب ۲۰۱۱ مصر بنام رباب المهدی، بعد از انتخاب مورسی میگفت: “ما از سر کار آمدن مجلس و دولت اخوان نگران نیستیم. اگر به خواسته هایمان جواب ندهند دوباره به میدان خواهیم آمد. ما آموخته ایم چگونه به میدان بیاییم”.

انقلاب مصر زنده است

زنده باد انقلاب مصر