سبک کار کمونیستی برای انقلاب اجتماعی

بحث ومطلب سبک کار کمونیستی یا پرولتری  موضوع  جدیدی نیست، بلکه بحثی  است که جنبش چپ روشنفکری سالها است، که با آن مشغول است و هم اکنون هم با آن دست به گریبان است. هر چند صدای از سازمانها در این زمینه شنیده نمی شود. اما انحلال سازمانها  وریزش بد نه وحتی گسست کادرهای و تئوریسینهای  آین احزاب وسازمانها  در همین رابطه گویاو قابل توضیح وبحث  می با شد. به نظر می رسد که مشکل اصلی احزاب، سازمانها و نیروهای چپ روشنفکر این است که سبک کار کمونیستی پرولتری را بعنوان یک نگرش و بینش سیاسی نمیبینند، بلکه سبک کار را به مفهوم  ابزاری که لایتغیر وایستا است درک می کنند. این خود یک عامل ایستایی است که در مصوبات کنگرۀ احزاب وسازمانها بخوبی دیده می شود. با کمال تأ سف از سوی نیروها چپ روشنفکر( احزاب وسازمانها) متد متداول بروکراتیک و کلاسیکی که سالهاست شکست خورده است کما کان به کار گرفته می شود. وبدون استثنا همه به شکلی ناله وزاری می کنند که چرا طبقه کارگر صدای آنهارا نمی شنود. به نظر من این شیوۀ کاروبرخورد شیوای نا درست  وبی سمت و سومی باشد و به جایی نخواهد رسید، زیرا بعضی از احزاب، سازمانها وافراد متصورند که حزب به وسیلۀ یک فرد ویا عدۀ قلیلی از افراد می تواند ایجاد گردد. می بینیم که روشنفکر چپ چگونه خود نایب می شود خود بتنهایی می خواهد حزب طبقۀ کارگر درست کند ودرآخرهم حتما می خواهد به جای طبقۀ کارگر دیکتاتوری پرولتاریارا اعمال کند. امیدوارم که چپ روشنفکر به مرحله ای رسیده باشدواز خود سؤا ل کند، که او کیست واز کجا آمده است وچه می خواهد و چه می خواهد بکند، در توضیح این سؤالات هم کمک به خود کرده، هم کمک به طبقۀ کارگروهم ضربه ای به بورژوازی زده است.  اگر چپ روشنفکر به درستی  قضاوت کند وبنا به روند دیلکتیک در تاریخ وتحول وانقلابات اجتماعی عمل کند، به خود آگاهی خود خواهد رسید، که شیوۀ نگاه اوبه طبقۀ کارگرشیوۀ و نگرشی از بالا و خارج از پراتیک مبارزاتی است.  چپ روشنفکرحامل تصورا ت غیر تحولی به برآمد ودینامیسم مبارزاتی طبقۀ کارگر بوده وهم اکنون هم توشۀ راه خود نموده وضمن اینکه این تصورات را به   نقد نمی کشد، بلکه اشکالات حل نشدۀ خودرا بر دوش طبقۀ کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه رها می کند وخود را از هر گونه کجروی وگرایش خرده کاری وخورده بورژوازی درون جامعه بری می داند. وقتی چپ روشنفکر تصور می کند که او باید طبقۀ کارگر را سازمان دهد، حزبش را درست کند وبه جای او دیکتاتوری پرولتاریا را اعمال کند، دیگر این چپ روشنفکر جایی برای طبقۀ کارگر نگذاشه ونتیجه این میشود که همیشه روشنفکران را سازماندهی می کندونه طبقۀ کارگر را واین تشکیلات رابه نام  تشکیلات طبقه کارگر و بدون  نقش طبقه اجاد می کند. اما این دوستا ن چپ روشنفکر شاید تاریخ و نطفه و اروج سازمانهای کارگری را یا نمی داند ویا نمی خواهد بداند، که قبل از متولد شدن این اقشار طبقه کارگر مبارزات خودرا برای نفی کار مزدی شروع نموده وبویی که روشنفکر چپ از سوسیالیسم  به مشامشان رسیده فقط وفقط بر اساس جنب و جوش سوسیالیستی وروند سازمان یابی طبقۀ کارگر بوده است. تا زمانیکه تصورات روشنفکر چپ چنین عمل کند، آگاهانه ویا نا آگاهانه این عمل  گسستی است از طبقه کارگر ونه پیوند با آن. در نتیجه سبک کاری که در تصوراتشان شکل گرفته، سبک کاری سلبی است،زیرا بنا به باور این رفقا سوسالیست نابی را که از خواندن  کتب مارکس، انگلس، ترتسکی، لنین، روزالوکزمبورگ، مائو، استالین ، انورخوجه و …. بدست آورده اند به تبلیغ وترویج بپردازند ، مسلم است که این شیوۀ نگرش، نگاهی بیرونی وسلبی به طبقۀ کارگرخواهند داشت. تئوری سازماندهی انقلاب چپ روشنفکر در اطاقها به فورمولبندی ها وپلاتفرمهای مختلفی می رسد که بقول خودشان هم جامع است وهم به جنبش قابل ارائه است وبه این وسیله وبا ارائۀ نظراتشان مبارزات  نظری وباوری درون جنبش به اصطلاح  کمونیستی را دامن میزنند. جالب اینجاست افراد وگروهای دیگر چپ روشنفکر هم همین پروسه را انجام می دهند واین گروها بر این تصورهستند که مبارزۀ نظری را بعنوان بخشی از مبارزۀ طبقاتی در سطح جنبش کارگری دامن میزنند. در پروسه مبارزاتی  انقلاب ۵۷ ما با این گونه تصورات از سوی خطوط مختلف چپ روشنفکر انقلابی مثل سازمانهای خط ۳واتحاد مبارزان کمونیست وچریک ها روبه روبودیم. . در اصل نگاه دوستان چپ روشنفکر به طبقۀ کارگرنگاهی از بالا وبعنوان نایب رئیس جنبش کارگری بود وامروزهم هست. در واقع این رفقا طبقۀ کارگر را بعنوان طبقه ای پاسیو وبی عمل می داند، زیرا اوست که باید تئوری حفظ شدۀ سوسیالیستی رابا جنبش خودانگیختۀ طبقۀ کارگرتلفیق دهد، و سازمان کارگری هم که بخشی از تصورات آنهاست را به کارگران معرفی کندو به طبقه یاد بدهند که چگونه اعتراضات خودرا برای بدست آوردن مزد بیشتر،وهمچنین شروط کاری ودیگر خواسته های خود انجام دهند. می بینیم که با این همه تصورات وارد مسائل وموضوعات  درونی جنبش می شوند وبر این اساس است که گرایش چپ روشنفکری وجنبش سوسیالیستی کارگری سالها است به موازات هم حرکت می کنند، که یکی سوسیالیسم را نمایندگی میکند ودیگری تصورات خورده بورژوازی را به نمایش می گذارد. این دوستان ورفقا گروه گرایی ها ومبارزه بر سر قدرت درون سازمانی وحزبی خودرا نتیجۀ مبارزۀ طبقاتی درون جامعه به طبقۀ کارگر وجامعه می فروشد! نه دوستا اینطور نیست، در گیری های شما درگیری است که به مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر ربطی ندارد، بلکه مبارزات قشری، سکتاریستی وبرای قدرت گیری قشرخرده بورژوازی درحال فناست.  عمل مستقیم  وسوسیالیستی علیه سرمایه فقط از سوی کارگران انقلابی می تواند انجام گیرد. البته ا شتباه نشود چپ روشنفکر فعالیتهای زیادی را علیه دیکتاتوری  برای دمکراسی انجام داده است. آری هنگامی که انقلابی گری خرده بورژوازی را به جای عمل انقلابی  برای  سوسیالیسم  به طبقه می فروشند، دیگر نمی توان از سبک کار کمونیستی ویا سوسیالیستی صحبت کرد، بلکه باید ازسبک کار سگتاریستی ونایب رئیسی درون جامعه صحبت نمود. که این امر خود روند گسست واز خود بیگانگی ونا مأنوسی این دوستان را نسبت به طبقه  کارگرنشان می دهد و نه چیزدیگری. بنا بر این نمی توان از عمل انقلابی برای پروسه وروند انقلاب سوسیالیستی طفره رفت. تاریخ قرن بیستم نشاداد که اجرای طرح انقلابیون حرفه ای در شکل و شمایل احزاب وسازمانهای کلاسیک دارد به پایان خود نزدیک می شود و ریزش مداوم بد نۀ احزاب وسازمان  شاهد بیان وبا ور ما است. به باور من احزاب وسازمانهای موجود به جوامع ای متعلق اند که انقلابات بورژوا دمکراتیک را در دستور کار خود دارند،  زیرا در آن جوامع  کیش شخصیتی  خریدار زیادی دار. مشکل اسا سی اینجاست که روشنفکر چپی که باور به ساخت احزاب آهنین به سبک کلاسیک دارد، رول سازماندهی انقلاب را بعهدۀ انقلابیون حرفه ای درون احزاب وسازما نها می ده ونه به طبقۀ کارگر انقلابی. به باورمن سازماندهی انقلابات سوسالیستی کمونیستی فقط شوراهای انقلابی طبقۀ کارگر وکمونیستها بعهده خواهند گرفت ونه احزاب وسازما نها. در نتیجه سبک کار کمونیستی  شاید این می تواند باشد، که کمونیستها وکار گران کمونیست دوش بدوش هم در روند وپرسۀ مبارزۀ طبقاتی در زمان آرام یعنی زمانیکه هنوز بر آمد مبارزۀ طبقاتی به اوج نرسیده  وهمچنین درشرایط انقلابی به تجزیه وتحلیل مبارزات خود ادمه داده وبصورت انتگره در شکل گیری شوراهای انقلابی وحا کمیت اقتصادی، سیاسی خود و تحولات در جامعه  نقش اساسی داشته باشند.

آیا پرلتاری بدون سازمانهای چپ به اعتراضات بی ثمردست می زند؟

قبل از هرچیز باید اشاره کنم، که مبارزۀ بین کارگران وسرمایه نزاعی است هر روزه، که نمی توان جز با برخوردهای بلاواسته برجنبه های مختلف مبارزاتی این مقوله به بررسی آن پرداخت. کارگران دروهله ها ولحظات مختلف لاجرم مخالفت خودرا با روش وشیوه های مختلف تولید درون کارخانه نشان می دهند وعلیه آن مبارزه می کنند. این نزاع هروزه به دلایل و تغییرات  مختلفی است که در روند وپروسۀ تولید اتفاق می افتد، از جمله برای اینکه سرمایه  دار بتواند در رقابتهای بازار کالا مقاومت کند مجبور است وسایل تولیدی خودرا متناسب با دادها وتکنولوژی جهانی مدرنیزه نموده وبا مدرنیزه شدن وسایل تولیدی سرعت کار برای قطعه های تولیدی بالا میرود واین خود فشاری است که مداوم بر طبقه کارگر اعمال می شود. این فشارها ابتدا به خوانگیختگی ذهنی در درون کارگران برای پیدانمودن راه حل ها می انجامد وبعدا به مرحلۀ عمل می رسدودر این رابطه است که با سرعت بخشیدن لحضات کاری، کارگران وارد مرحلۀ خود انگیختگی عملی می شوندوخواهان مزد و حقوق بیشتر می شوند. وبراین مبنا تضاد وتناقضات بین نیروی کار وصاحبان وسایل تولید عمیق تر شده وباعث نزاع ها ومبارزات برای حل این تضادها می شود. در این زمینه سرمایه وسازمانهای وابسته به آن واز جمله اتحادیه های کارگری واحزاب رفرمیست بخوبی میدانند، که هرچه مبارزات کارگران برای خواسته هایشان طولانی شود آگاهیشان نسبت به ما لکیت اجتماعی بر سایل تولید بالا می رود وبه اعتصابات واشغال کارخانه ها می انجامد. در نتیجه همه باهم و دست درست هم هرچه زودتر بارفرمهای کوچک قضیه را به پایان میرسانند. نمونه ها ی زیادی دراین زمینه در اروپا اتفاق افتاده است. چنانکه همۀ ما اطلاع داریم در یونان، اسپانیا،پرتغال وایتالیا ده ها اعتصاب عمومی رخ داده است، سوال اینست، که چرا این پروسه به انقلابات قریب الوقوع نینجامیده؟ در واقع نظریه اعتصابات عمومی  نظریۀمارکسیستهای کلاسیکی مثل لوکزامبورگ وغیرو بود، و بر این باور بودند، که بعد از اعتصاب عمومی این پروسه به انقلابات قریب الوقوع می انجامد . اعتصا باتی که می بایست بعنوان مدرسۀ انقلاب برای طبقۀ کار گر باشد به مدرسۀ رفرمیستها از سوی اتحادیه های کارگر واحزاب رفرمیست تبدیل شده است و چپ ها هم انگشت بدهان مانده اند. ادامه دارد