در باره اوضاع سیاسی ایران: انقلاب ضربتی

.ا. جمهوری اسلامی ایران در چنبره بحرانهای اقتصادی، فرهنگی، و سیاسی گرفتار آمده است.

اقتصاد ایران به تمام معنی به بمبست کامل رسیده و هیچ راهی به پیش ندارد. صنایع تولیدی یکی بعد از دیگری ورشکسته میشوند، تورم و گرانی با شتابی غیر قابل تحمل رو به افزایش است، بر رقم میلیونها بیکار هر روز تعداد هر چه بیشتری اضافه میشود، حقوق کارگران و اکثریت کارمندان کفاف یک زندگی زیر خط فقر را هم فراهم نمی کند، و هیچ چشم اندازی هم برای حتی تخفیف این فقر و فلاکت وجود ندارد.

اسلام، قوانین اسلامی، و فرهنگ اسلامی یک پایه اصلی و هویتی برای دوام جمهوری اسلامی هست. اما جمهوری اسلامی در تحمیل فرهنگ عقب مانده، ارتجاعی و ضد زن اسلامی بر جامعه شکست خورده است. اوباشان بسیج و سپاه و لباس شخصی و ماموران امر به معروف و نهی از منکر طرح بعد از طرح به اجرا در آورده اند اما در اسلامیزه کردن جامعه شکست خورده اند. نسل جوان، زنان، و دانشجویان فرهنگ اسلامی را پس میزنند. تحولات مصر و سرنگونی دولت اسلامی مورسی در مصر هم میخ آخر را بر سیطره فرهنگ اسلامی زده است.

جمهوری اسلامی بلحاظ سیاسی با سه مسئله اصلی روبروست: قادر به تنظیم رابطه با منابع و قدرتهای اقتصادی و سیاسی جهان نیست، تشتت و تفرقه سرتاپای رژیم را فراگرفته است، و خشم و نفرت میلیونها کارگر و زحمتکش و زن و جوان در کمینش نشسته اند تا سرنگونش کنند.

۲٫ جمهوری اسلامی از بدو تولد خود وصله ای ناجور بر پیکر جامعه ایران بود. از همان سال پنجاه هفت با چشم درآوردن و قمه کشی و کشتار و زندان در صدد تثبیت خود برآمد. سرکوب مردم کردستان و ترکمن صحرا با بمب و خمپاره، کشتار دهها هزار نفری سالهای شصت، کشتار سال ۶۷، و اعدام و کشتار و زندان و شکنجه هر روزه تنها سلاح این رژیم برای سرپا ماندن بوده است. مردم ایران از کارگر تا زن تا جوان تا دانشجو به اشکال مختلف به مبارزه با سیاستهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی رژیم برخواسته اند. از مبارزات مردم کردستان تا اعتصابات هر روزه کارگران تا اول مه ها تا هشت مارسها تا ۱۶ آذرها تا شورشهای متعدد شهری تا ۱۸ آذر ۷۸ تا انقلاب ناموفق ۸۸ مبارزه وسیع و گسترده مردم را نشان میدهد. علی رغم اینهمه کشتار و زندان مردم دوباره و دوباره به میدان آمده اند و با رژیم درگیر شده اند.

۳٫ انقلاب ۸۸ میلیونها انسان مبارز را علیه جمهوری اسلامی در تهران و برخی شهرهای دیگر به میدان آورد. بنا به اطلاعاتی که از جلسات سری فرماندهان سپاه به بیرون درز کرده است اگر شش نقطه تهران در سال ۸۸ بهم وصل میشد رژیم سقوط میکرد. انقلاب ۸۸ بر سر ضعفهای خود و در اثر توحش نیروهای سرکوب رژیم خاموش شد و عقب زده شد. ضعفهای عمده انقلاب ۸۸ را میتوان در توهم به جناح اصلاح طلب رژیم، عدم وجود اتحاد و سراسری نبودن مبارزات، و مهمتر از هر چیز در نبود یک حزب و رهبری انقلابی پذیرفته شده از طرف مردم خلاصه کرد.

انقلاب ۸۸ به بهانه انتخابات شروع شد. میلیونها نفری که خیابانهای تهران را بلرزه در آوردند از نمایش انتخاباتی رژیم برای ریاست جمهوری استفاده کردند. بخشی از مردم در خیابان به اصلاح طلبان متوهم بودند و واقعا فکر میکرند با انتخاب و به پیش راندن اصلاح طلبان گشایش و بهبودی در زندگی خود بدست خواهند آورد و بخشی هم اصلاح طلبان را بهانه ای برای تدارک ملزومات سرنگونی رژیم می دیدند و قدم به قدم خواستهای رادیکال و سرنگونی طلبانه خود را مطرح میکردند. اما هر چه که بود، در نبود نیروهای رادیکال در سطح رهبری، این اصلاح طلبان و موسوی و کروبی بودند که مردم را بچپ چپ و براست راست میکردند. اگر چه با گذشت زمان کنترل موسوی و رهبری بر مبارزات مردم از دست میرفت، و یک هفته هم طول نکشید که شعار “یاحسین میرحسین” جای خود را به “مرگ بر دیکتاتور” و “موسوی بهانه است، کل رژیم نشانه است” سپرد، اما هنوز اینها بودند که فراخوان تجمع و تظاهرات میدادند. موقعی هم که مسجل شد که کنترل از دست اصلاح طلبان خارج شده است، اصلاح طلبان عقب نشستند و رژیم شروع به سرکوب وحشیانه کرد. اصلاح طلبان در همدستی با اصولگرایان رژیم ترجیح دادند از فراخوان تجمع و تظاهرات دست بردارند. به این شکل در پس سرکوب روزهای بعد از عاشورا انقلاب به خاموشی کشیده شد.

عدم وجود اتحاد در میان بخشهای مختلف مردم را میشود در این حقیقت دید که ماهها مردم تهران در جدالی سخت و سرنوشت ساز با جمهوری اسلامی درگیر بودند اما حمایت کافی از آذربایجان و کردستان و خوزستان و بخشهای دیگر ایران نیامد. این عدم اتحاد را همچنین میشود در این حقیقت دید که مبارزات مردم تبریز و ارومیه علیه خشک شدن دریاچه ارومیه و درگیریهای وسیع آنها با رژیم از طرف مناطق دیگر مورد حمایت قرار نگرفت. همین حقیقت در باره مبارزات مردم کردستان و خوزستان هم صادق است. این نبود اتحاد بین مناطق مختلف بخشا ریشه در نفوذ ناسیونالیسم و قوم گرائی در میان مردم منتسب به کرد و ترک و فارس و عرب دارد و بخشا شاید به این مسئله مربوط باشد که مردم کردستان و آذربایجان و خوزستان و جاهای دیگر انقلاب ۸۸ را نه بعنوان خیزیش علیه کل رژیم، بلکه بعنوان خیزیشی در حمایت از جناح اصلاح طلب رژیم می دیدند. این عدم اتحاد و سراسری نبودن انقلاب ۸۸ یک فاکتور مهم در خاموشی و شکست انقلاب ۸۸ بود. متاسفانه این فاکتور هنوز آنگونه که باید عقب زده نشده است و میتواند در خیزشهای پیش رو باز هم مانعی بزرگ پیش پای مردم معترض و سرنگونی طلب باشد.

نبود حزب و رهبری انقلابی نیاز به توضیح زیادی ندارد. احزاب چپ و رادیکال بعنوان رهبر خیزش و انقلاب مردم پذیرفته شده نبودند. غیر از حزب کمونیست کارگری هیچکدام از احزاب چپ تحولات ۸۸ را انقلاب ارزیابی نکردند. احزابی هم بودند که تمام تلاش و مبارزه و خیزش مردم را دست و دل بازانه به جیب رهبران سبز ریختند و فرمان خانه نشینی به مردم صادر کردند. متاسفانه حزب کمونیست کارگری از نفوذ و سازماندهی و قدرت کافی برخوردار نبود تا به حرکت مردم سمت و سو دهد و آنها را تا سرنگونی رژیم در خیابانها نگه دارد.

چهار سال بعد از خیزش ۸۸ مضحکه انتخابات رژیم دوباره اصلاح طلبان را بر سر کار آورد. این انتصابات مهندسی شده از ترس تکرار تحولات ۸۸ حسن روحانی، که رئیس شورای امنیت رژیم بود، و تا مضحکه انتخابات لام تا کام حتی در باره اصلاح طلب بودن او کسی چیزی نمی دانست و خودش هم خودش را معتدل یا مابین اصلاح طلبان و اصول گرایان معرفی میکرد، را از قوطی بیرون آورد. چند روز انتخابات در سطحی محدود به مردم این فرصت را داد تا شعارهای “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” و “مرگ بر دیکتاتور” را سر دهند و در خیابانها قوانین اسلام را زیر پای رقص خود لگد کوب کنند، اما فضا طوری نبود که اعتراضات گسترده شکل بگیرند.

۴٫ هنوز حسن روحانی رسما بر مصدر امور ننشسته است که اعدام صدها نفری زندانیان سیاسی و غیر سیاسی آغاز شده و از آزادی زندانیان سیاسی خبری نیست، اعلام کرده اند که خزانه دولت خالیست، و اگر احیانا قرار باشد کوچکترین تغییری در سیاستهای دولت صورت بگیرد مردم باید عجله به خرج ندهند و منتظر باشند تا دولت اصلاحات یواش یواش به مسال بپردازد. حسن روحانی آخرین توهمات مردم به اصلاح طلبان از هر اسم و شکل و رنگ را فرو خواهد ریخت.

۵٫ بدنبال انقلاب ۸۸ مشخص بود و امروز بیشتر چنین است که جمهوری اسلامی چیزی جز حکومت یک مشت اوباش مسلح اسلامی نیست. کوچکترین توهمی هم اگر به معجزه اصلاح طلبان و سبزها و معتدلها (حسن روحانی) بود تماما فروریخته است و یا ظرف چند ماه آینده فرو خواهد ریخت. بیشتر از هر زمان مشخص شده است که تنها راه بهبود اوضاع اقتصادی و فرهنگی و سیاسی سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن است. اوضاع امروز بیشتر از هر زمان دیگر ضرورت و مطلوبیت انقلاب اجتماعی و سیاسی را در دستور مردم معترض قرار میدهد.

۶٫ دو آلترناتیو بیشتر در مقابل مردم نیست: یا انقلاب و یا فقر و فلاکت و بیکاری و اعدام و اعتیاد و تن فروشی بیشتر. یا انقلاب یا تباهی تمام عیار.

۷٫ برخی بر این نظر هستند که “هیچ جامعه ای یا مردمی خودکشی نمی کند” و بنابر این دست به اعتراض و قیام و انقلاب میزند. من این نظر را ندارم. ایران (ویا هر جامعه دیگری) میتواند بتدریج و روز به روز بسمت تباهی تمام عیار سوق پیدا کند بی آنکه مردم دست به یک حرکت تعیین کننده بزنند. بنابر این تباهی یک آلترناتیو واقعی در برابر مردم است. هر چه عمر نکبت جمهوری اسلامی طولانی تر شود احتمال سوق به تباهی تمام عیار هم بیشتر میشود. فعالین و نیروهای سیاسی باید این سناریو را دریابند در مقابل آن بایستند.

۸٫ آلترناتیو انقلاب

آلترناتیو انقلاب امروز با دو مسئله اساسی قدیمی روبروست: اتحاد و تحزب. بنظر من، همانطور که در بالا اشاره شد، مسئله توهم به اصلاح طلبان یا هر جناحی از رژیم دیگر فرو ریخته است و طی ماههای آینده تماما فرو خواهد ریخت. اما دو مسئله اصلی اتحاد و تحزب هنوز سر جایش هست. مسئله اتحاد خود به مسئله تحزب مربوط است، یعنی اگر مسئله تحزب حل شود مسئله اتحاد هم حل میشود. آنچه که در صحنه سیاسی ایران باید اتفاق بیافتد این است که فعالین و گروهها و تشکلها و اقشار مختلف مردم یک حزب سیاسی رادیکال و کمونیستی را بعنوان رهبر انقلاب و مبارزه خود انتخاب کنند. بنابر این مسئله اساسی پیش پای مبارزات مردم ایران این است که چگونه به این انتخاب برسند. بنظر من حزبی که شایسته رهبری انقلاب و مبارزات مردم باشد فی الحال موجود است و آن حزب کمونیست کارگری هست. بیست و دو سال تاریخ مبارزات حزب ( و به عبارتی سی و چهار سال از اتحاد مبارزان تا کنون) نشان داده است که این حزب خواستهای اساسی و انسانی مردم ایران یعنی آزادی، برابری، رفاه، و انسانیت را نمایندگی میکند. سوال این است که چگونه حزب کمونیست کارگری میتواند به موقعیت انتخاب شدن از طرف مردم و رهبری مبارزات و انقلاب آنها برسد؟

۹٫ برای رسیدن به موقعیت انقلاب و رهبری حزب کمونیست کارگری به دو چیز نیاز دارد: یکی اینکه همان کارهایی را که تاکنون کرده بکند: تبلیغ و ترویج و سازماندهی و آکسیون و تلویزیون و کمپین و کل کارهای تئوریک و پراتیکی که تا بحال کرده است. این کار ممکن است بتدریج نیرو جمع کند و در شرایط خاصی (مثل خیزش و انقلاب و یا روی آوری بخش قابل توجهی از فعالان سیاسی) مورد توجه مردم مبارز و طبقه کارگر قرار گیرد و حزب را به موقعیت رهبری برساند اما اولا معلوم نیست آن شرایط خاص اتفاق بیافتد و ثانیا احتمال آن، با توجه به روند بیست و چند ساله، بسیار کم است.

کار دومی که میتواند (البته در کنار کارهای بیست ساله و با تشدید کارهای همیشگی) میتواند حزب را در موقعیت انتخاب و رهبری قرار دهد امر معماری یا مهندسی انقلاب است. یک نظریه رایج در باره انقلابات وجود دارد و آن این است که انقلابات با طرح و برنامه این یا آن جریان یا حزب اتفاق نمی افتند بلکه خودشان تحت شرایط مشخص جامعه زاده میشوند. ایراد این نظریه این است که نقش فعاله نیروهای سیاسی را قلم میکشد. انقلاب بنظر من محصول دو عامل عمده است: شرایط اجتماعی و نیروهای فعال سیاسی. نیروهای فعال سیاسی با کاری که میکنند میتوانند زمان وقوع انقلاب را جلو بکشند یا عقب بیاندازند، کمیت و کیفیت انقلاب را دستخوش تغییر و تحول کنند، و مسیر انقلاب را تعیین کنند.

۱۰٫ معماری انقلاب چگونه ممکن است؟

برای معماری انقلاب اول باید زمینه ها و شرایط انقلاب را ارزیابی کرد. زمینه ها و شرایط برای انقلاب در ایران بنظر من آماده است: فقر و فلاکت و بیکاری و خفقان و دیکتاتوری و تحمیل قوانین ارتجاعی اسلامی بخشهای وسیعی از مردم را به نارضایتی و نفرت علیه وضع موجود و رژیم حاکم کشانده است. شورشهای شهری و خیزش ۱۸ تیر ۷۸ و انقلاب ۸۸ در بستر اعتصابات و اعتراضات دائمی و هر روزه کارگران و جوانان و زنان شاهد این مدعاست و خود تجربه و زمینه ای پربار برای انجام امر انقلاب هستند. شرایط اجتماعی امروز طوری هست که اگر مردم همین الان میتوانستند به خیابان بریزند و به عمر رژیم خاتمه دهند این کار را میکردند.

مسئله دوم تشکل یابی و سازماندهی اقشار مختلف مردم از کارگران تا معلمان تا زنان تا جوانان تا دانشجویان است. واقعیت این است که جامعه ایران نتوانسته است در این زمینه پیشرفت چشم گیری داشته باشد. علت اصلی این این نتوانستن سرکوب دائمی و خشن رژیم است. چند تشکل کارگری که توانسته اند حضور و وجود خود را به رژیم تحمیل کنند در شرایط خاص بعد از پایان جنگ ایران و عراق و خیزش تیر ۷۸ اینکار را کردند، اما مشاهده سیر تشکل یابی کارگری نشان میدهد که نتوانسته اند بخشهای دیگر طبقه کارگر را تشکل دهند. سالهاست که هیچ تشکل جدید کارگری پا به عرصه نگذاشته است و تشکلهای موجود از زمان تولد خود به بعد رشد چندانی نداشته اند. در باره سازماندهی حزبی هم همین را میشود گفت. حزب کمونیست کارگری (و احزاب دیگر) نتوانسته است رشد چشمگیری در بین اقشار مختلف مردم داشته و آنها را در صفوف خود سازماندهی کند. اگر اتفاق خاصی نیافتد بنظر نمی رسد که تغییر چندانی در تشکل یابی و سازماندی و تحزب صورت بگیرد. البته همیشه باید زمینه را برای رشد سریع و وسیع تشکل یابی و سازماندهی و تحزب در شرایط خاص (خیزشها، تحولات در بالای رژیم، فاکتورهای جهانی و غیره) باز گذاشت. رشد و نمو تشکلها و سازمانها و احزاب هرگز خطی نبوده است و در شرایط خاص اوج میگیرد و در شرایط دیگری افت میکند.

کاری که برای معماری انقلاب تحت شرایط حاضر (از یک طرف نارضایتی، نفرت، خشم و سرنگونی طلبی مردم، و از طرف دیگر عدم وجود تشکل و سازماندهی و تحزب) کرد بقرار زیر است:

ضمن تبلیغ و ترویج و حمایت و گسترش مبارزات هر روزه کارگران و زنان و جوانان، باید صریحا و شدیدا به این واقعیت انگشت گذاشت و تاکید کرد که دو راه بیشتر در برابر مردم ایران نیست: یا انقلاب و یا تباهی تمام عیار. باید راهی برای اتصال هر تک مبارزه اقشار مختلف مردم به امر انقلاب پیدا کرد و مردم را آموزش داد تا این مبارزات را بعنوان یک زمینه چینی برای انقلاب ببینند. این به این معنی هست که انقلاب را باید در دستور روز تمام اقشار مردم و تمام مبارزات مردم بعنوان تنها راه رهائی از فقر و بدبختی و سرکوب و قوانین اسلامی و غیره گذاشت.

مسئله بعدی جواب به این سوال است که آیا اصلا تحت شرایط حاضر انقلاب امری ممکن هست یا نه؟ تا مردم به این سوال یک جواب قانع کننده و قطعی نداشته باشند پا به عرصه انقلاب هم نمی گذارند. بنابر این باید ذهنیت مردم را به ممکن بودن امر انقلاب قانع کرد. اگر قرار است انقلابی بشود اول باید مردم به این باور داشته باشند که انقلاب تحت شرایط حاضر ایران و یا طی یک دوره مشخص امری ممکن است. جواب من به این سوال مثبت است. انقلاب ۵۷، خیزش ۱۸ تیر، و انقلاب ۸۸ باضافه انقلابات مصر و تونس و خیزش مردم ترکیه و برزیل ممکن بودن انقلاب را بنمایش میگذارند. آنچه که باید صورت بگیرد این است که مردم در صفوف میلیونی و بطور سراسری به خیابانها بیایند و امر انقلاب را به انجام برسانند.

۱۱٫ خیزش همزمان و سراسری کلید و پاسخ اوضاع کنونی ایران است

مسئله این است که آیا در نبود وزن قابل توجهی از تشکل و سازماندهی و تحزب میشود توده های میلیونی مردم را به خیابانها کشید و رژیم را سرنگون کرد؟ بنظر من جواب این مسئله توسط انقلاب ۸۸ ایران، انقلاب مصر و تونس، خیزش مردم ترکیه و خیزش مردم برزیل داده شده است. جواب مثبت است. وسیله لازم برای انجام چنین کاری هم امکانات اطلاع رسانی و ارتباطات از تلویزیون تا اینترنت تا فیس بوک تا تویتر تا موبایل است. امروز هر نظر، تئوری، راه حل، استراتژی، و دستور العملی را میشود براحتی در زمانی کوتاه در اختیار میلیونها انسان قرارد داد. انقلاب مصر اساسا به این شکل صورت گرفت. در مصر هم مثل ایران اقشار وسیع مردم بخاطر فقر و بیکاری و گرانی و غیره از حکومت مبارک نفرت داشتند و دنبال فرصتی برای سرنگونی آن بودند. قتل فجیع خالد سعید شعله ای بود بر این باروت خشم و نفرت و سرنگونی طلبی. عده ای جوان با شعار “ما همه خالد سعید هستیم” فراخوان تجمع در میدان تحریر را دادند. بخاطر وجود زمینه خشم و نفرت مردم از رژیم در مدت زمانی بسیار کوتاه یک وزن قابل توجهی از مردم در میدان تحریر جمع شدند و توده های هر چه وسیعتری از مردم را دور خود جمع کردند. باید به این امر توجه داشت که در مصر هم مردم از تشکل یابی، سازماندهی، و تحزب لازم برخوردار نبودند. در ترکیه هم همین وضعیت پیش آمد. مقاومت چند ده نفر در برابر بریدن درختان در پارک گزی و عکس العمل وحشیانه پلیس در برابر آنها یک شبه صدها هزار انسان را در استانبول و بدنبال آن در بیشتر از صد شهر ترکیه به خیابان کشید و در برابر دولت اسلامی اردوغان قرار داد. در تونس هم بخاطر خودسوزی محمد بوعزیزی همین اتفاق افتاد. بنابر این میشود با تکیه بر امکانات ارتباطی توده های وسیع مردم را برای انجام یک امر مشخص به خیابانها کشید. انقلاب ۸۸ ایران هم که بعنوان “اولین انقلاب تویتری” معروف شد.

در باره ایران یک پیچیدگی مهم و بزرگی در برابر انقلاب وجود دارد و آن ماهیت و موقعیت جمهوری اسلامی ایران است. این رژیم ثابت کرده است که برای بقای خود از هیچ عملی روگردان نیست. این رژیم اساسا بضرب سرکوب و کشتار دوام آورده است و اگر فرصت و توانائی آن را داشته باشد از کشتار دهها و صدها هزار نفری مردم ابائی نخواهد داشت، درست مثل رژیم سوریه. بنابر این امر انقلاب چشم انداز سوریه ای شدن اوضاع ایران را در مقابل مردم قرار میدهد. این مسئله چگونه قابل حل است؟ بنظر من تنها راه حل این مسئله این است که توده های مردم ایران در یک زمان مشخص چندان قدرتمند به خیابان و میدان مبارزه بیایند که فرصت عمل به دستگاه سرکوب رژیم ندهند. میشود مردم ایران را برای یک روز و ساعت مشخص آماده کرد و فراخوان داد و در سرتاسر ایران به میدان آورد و قدرت هر گونه عمل و مانور را از نیروهای نظامی و دستگاههای سرکوب رژیم گرفت. میشود حماسه سی ژوئن مصر را قدرتمندتر و آماده تر در سرتاسر ایران تکرار کرد و با حظور دهها میلیونی مردم رعشه در جان اوباشان مسلح اسلامی انداخت و آنها را در در خیابانها و در ایستگاههای خود آچمز و منکوب کرد. بهترین شکل و شیوه انقلاب آتی مردم ایران باید یک انقلاب ضربتی باشد: خیزشی همزمان و سراسری برای سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته و با تمام نهادهای آن از ارتش و بسیج و سپاه و حوزه. این عمل شدنی هست و و ظیفه کمونیستها فراهم آوردن ملزومات آن است.

بنابر این تنها راه حل پیش پای مردم ایران انقلاب است، انقلاب در ایران تحت شرایط حاضر امری ممکن است، و تنها راه انقلاب خیزش همزمان (یک ساعت مشخص) و سراسری مردم ایران است. وظیفه یک حزب کمونیستی آماده کردن ذهنیت و سازماندهی مبارزات مردم در مسیر خیزش همزمان و سراسری یا همان انقلاب ضربتی می باشد.