اشتراک مصدق السلطنه، نلسون ماندلا و خاتمی!

مقدمه:

قضاوت در مورد شخصیتهای تاریخی مثل هر بخش دیگر از تاریخ، به موضع سیاسی و طبقاتی مشاهده گر مربوط است.هیچ قضاوت “بی طرفانه” وجود ندارد.جنبشهای اجتماعی و طبقاتی از موضع خواستها و انتظارات خود به تاریخ و شخصیتهایش نگاه می کنند.اینطور است که طبقات مختلف اجتماعی “قهرمانان” خودشانرا دارند.

بخشی از تاریخ مهندسی افکار توسط طبقات حاکمه هم اینست که روایت خودشان از تاریخ و قهرمانان خودشانرا حقنه بقیه جامعه کنند. اگر موفق شوند جامعه و اکثریتش که از ادامه وضع موجود و حاکمیت طبقه استثمارگر سودی نمی برد، به تاریخی و شخصیتهائی باور می کند که از آن اکثریت جامعه نیستند و این بخشی از روند مداوم ایجاد باور در جامعه است برای اینکه تسلیم شود و تسلیم بماند.

اگر احکام بالا درست باشد، بخشی از نبرد فکری و تئوریک بر علیه وضع موجود از سوی مبارزان آزادیخواه و برابری طلب هم نقد مداوم تاریخ و شخصیتهای طبقات حاکم است و نشان دادن اون روایت تاریخی که به جامعه تحت ستم تعلق دارد.

نگاهی به موضوع تاریخ و “شخصیتهایش” بما نشان می دهد که متاسفانه درون جنبشهای اعتراضی هم درک درستی از تاریخ و شخصیتهایش لزوما وجود ندارد . تاثیر تلاش طولانی و مداوم طبقات حاکمه برای حقنه کردن نگاه خودشان، باعث شده که حتی در پیشروان جنبشهای احتماعی هم ما همین ابهام و گیجی را ببینیم که بخشی از ان دلیلش دوران طولانی دیکتاتوری و عدم دسترسی چامعه به روایتهای الترناتیو است.

از انجا که من مدتهاست در فیسبوک و اینترنت شاهد قضاوتهای فعالین جنبش چپ چه در داخل ایران و چه خارج ایران در مورد شخصیتهائی مثل مصدق السلطنه و نلسون ماندلا بوده ام می خواهم نگاه الترناتیو خودم را در مورد این ادمها ارائه دهم.البته این نگاه بر پایه مشاهدات متعدد استوار است که اگر فرصتی بود با تکیه به منابع بیشتر در اینده منتشر خواهم کرد:

(۱)چرا بین نلسون ماندلا و مصدق السلطنه و خاتمی اشتراک هست؟

مصدق السلطنه و ماندلا هر دو از خانواده های اشرافی می ایند.این دو و حناب خاتمی هر سه یک ماموریت ویژه تاریخی به عهده داشتند: مکانیزمهائی بودند برای نگه داشتن کلیت نظام موجود و ایحاد رفرمهائی درون آن.

مصدق السلطنه از خانواده اشرافی قاجار برخواست در  مجلس دوران قاجار نماینده شد برای تحصیلات به اروپا فرستاده شد و مقداری “دموکراسی” یاد گرفت.برگشت به ایران و خوهان رفرم در دستگاه سلطنت و تبدیل نظام پادشاهی ایران به مدلهای مشابه اروپائی شد. مثل محمد رضا شاه ضد جنبش جمهوریخواهی و طبقه کارگر بود و در زمان صدارتش بزرگترین سرکوبها را طبقه کارگر ایران تحمل کرد. به مجرد عروج جنبش ضد شاه و حمهوریخواهی ، به خانه اربابیش عقب نشست و بعد از کوتای امریکائی انگلیسی که بر علیه جنبش اعتراضی خیابانها سازمان یافته بود که شعار مرگ بر شاه و رنده باد جمهوری سر داده بود، به دادگاه شاه رفت و تکرار کرد که یک خدمتگزار نظام پادشاهی بوده و فقط هدفش رفرمهائی درون این نظام بوده.

مهمترین موضوع مورد “حمایت هواداران مصدق” یعنی “ملی کردن صنعت نفت” هم بخشی از پروژه جهانی نظام امپریالیستی امریکا برای بیرون کشیدن سیطره شرکتهای نفت انگلیسی بود.پروژه های مشابه “ملی کردن” در انزمان در بسیاری کشورها تحت کنترل و نظارت و حمایت حکومت امریکا انجام می شد.مصدق و شعار ملی شدنش بی ربط بود به منافع واقعی مردم زحمتکش ایران که مشاهده کردن اون “ملی کردن” نمدی برای کلاهشان نشد و منافع نفتی به جیب هفت خواهران تحت کنترل ارباب جدید دنیا قرار گرفتند!

نلسون ماندلا هم در خانواده ای اشرافی از قبیله تمبو بدنیا آمد، در شرایطی که اکثریت جامعه سیاه در افریقای جنوبی از زندگی حداقل محروم بودند ایشان را به دانشگاه فرستادند و در رشته حقوق درس خواند و بخاطر مبارزاتش در مقابل سفید پوستان حاکم، از موضع سیاهی متعلق به طبقه اشرافی سیاهان)به زندان انداخته شد و مدت طولانی در زندان ماند و در همانجا به ریاست کنگره ملی افریقا در آمد که کارش ایجاد رفرم در نظام نژاد پرست بود. باید دقت کنیم که نظام سرمایه اساسا با اون مدل از نژاد پرستی که جدائی سیاه و سفید را در حد دوران برده داری ، قانونی کند، نزدیک به دویست سال مسئله داشت و بنفعش نبود که این نظام مضحک بماند.بخاطر داشته باشیم که جنگهای داخلی امریکا به ظاهر برای “آزاد کردن سیاهان” توسط حاکمان سرمایه انجام شد چون اون مدل نژاد پرستی اقتصادی نبود!

نلسون ماندلا در اواسط دهه ۹۰ بالاخره به مقام ریاست جمهوری افریقای جنوبی رسید و از زمان به حکومت رسیدن هم همان روند تقسم قدرت بین حاکمان سیاه و سفید به ضد منافع اکثریت محروم جامعه ادامه یافت و بیچاره مردم محروم که فکر می کردند ماندلا قرار است چیزی بیشتر از کیسه در آورد! امروزه آنها که به جامعه افریقای جنوبی نگاه می کنند همان دو قطبی فقر و ثروت را می بینند.همان سفید و اقلیت سیاهی را می بینند که در قدرت سفیدها شریک شده! همان نظام جهنمی را می بینند که درش کارگرهای اعتصابی را در مقابل دوربینهای تلویزیونی به رگبار می بندند و قتل عام می کنند.

نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۲ به ایران سفر می کند و ضمن احترام به قبر خمینی حنایتکار ، از او و رژیم اسلامی “بخاطر حمایت از سیاهان افریقای حنوبی تشکر می کند”! این حرکت او برای همیشه تاریخ لکه ننگی می شود برایش و خشم هزاران آزادیخواه ضد رژیم اسلامی را بر می انگیزد!

(۲) کاتالیزورهای تغییر رفرمیستی نظامها برای حفظ نظامها:

ماندلا و مصدق السلطنه همان کردند که خاتمی در دوران اخیرتر.اینها کاتالیزورهای نظامها بودند.نظامهائی که توان ماندن در اشکال قدیم را نداشتند و باید با ابزاری “خودی” از درون تغییر یابند در عین اینکه جامعه را بفریبند و چنین وانمود کنند که این “انقلاب مردم است” که دارد اینکار را می کند.

وجود ماندلاها و مصدق السلطنه ها و خاتمی ها دقیقا به کاری می آید که توضیح دادم. و بیچاره اون فعالین جنبش ازادیخواهی که فریب اینها را بخورند و به فریب این حاکمان تن دهند چون در فریب دادن اکثریت جامعه شریک خواهند بود!

در ایران زمان مصدق، مسئله اصلی این بود که جامعه ایران داشت نفس می کشید و جنبشهای کارگری و ازادیخواه در دوران تغییر موازنه جهانی امکان بروز مستقل می یافتند.نظام پادشاهی شکسته شده بود و امکان بیرون زدن از نظم امپریالیستی در ایران خصوصا در کنار شوروی بالا گرفته بود.”فرقه دموکرات آدربایحان” توانسته بود حکومت محلی بسازد و مدلی بسیار جلوتر از حکومت شاه داشت ارائه می داد که خطر بزرگی بود برای سایر نقاط ایران. مصدق السلطنه نتیجه تلاش هیئت حاکمه ایران بود برای پذیرش رفرمهائی که حتی بعد از سقوط او هم ادامه یافت و در “اصطلاحات ارضی” خودش را نشان داد. هدف این رفرمها بالا بردن ظرفیتهای حاکمیت و نگه داشتن اعتراضات جامعه پشت تغییرات کنترل شده از بالا بود و اینطور شد که مصدق را “قهرمان ملی” اعلام کردند!

مشابه مصدق، نلسون ماندلا هم همین ارزش مصرف را برای حاکمیت افریقای جنوبی داشت.این کشور ارزش استراتژیک برای نظام سرمایه جهانی دارد.نه تنها بخاطر منابع الماس و سایر منابع زیر زمینی بلکه بخاطر موقعیت مهم ژئوپولیتیک آن.لذا نلسون ماندلا را از زندان بالا کشیدند تا پرجمدار تعدیل حاکمیت نژاد پرست بنام “قبام سیاه” بشود و دست بدست شدن آرام قدرت، با حفظ مالکیت سرمایه که عنوز عممدتا سفید است، انجام شود. کلاه اکثریت زحمتکش جامعه هم طبق معمول پس معرکه!

(۳) چرا در بخشی از چپ ایران ، مصدقها و ماندلاها هنوز قهرمانند؟

دلیل اصلیش اینست که اون چپ نماینده همان طبقات میانی جامعه است که از درون خودش مصدق ها و ماندلاها را بیرون داده! نوعی همچنیسی لازمست بین این اشرافیون رفرمیست و اون چپ! بیله دیگ بیله چغندر!

چپی که ناسیونالیزم و ضد امپریالیزم سنگرش هست چپی که به سهم خواهی سیاه در حکومت سفید می اندیشد(ونه به پایان دادن اصل نظام بهره کشی که سیاه و سفید ندارد!) تاریخا می رود توی کمپ مصدقی و ماندلائی حتی اگر گول خاتمی را نخوزد!

همان چپی که مدتها پشت یاسر عرقات یا حداکثرش چگوارا سینه می زد و اینها را “انقلابیون” جهان معاصر می دانست.

وظیقه کمونیستهای کارگری فقط شرکت در کمپینها نیست.باید نقد تاریهی بشود که جلوی جامعه قرار داده شده.باید شخصیتهای تاریخی را که نظامهای موجود “قهرمان” می کنند را نشانه گرفت و نشان داد که پشت این شخصیتها همان کلاشیها و همان شارلاتانیزم خوابیده که پشت سایر تبلیغات نظامهای موجود!

امید من اینست که ما کمونیستهای کارگری بیدار تر به این صحنه ها نگاه کنیم و نقش بازی کنیم.جامعه باید بیدار شود و این قهرمانهای دروغین را کنار بزند.این قهرمانها علامت ضعف جنبشهای اعتراضی هستند پرچم جنبش ازادی و برابری نیستند!

منابع بیشتر:

شیوا محبوبى: ماندلا نود و پنج ساله شد, به یاد نلسون ماندلاها ى ایران

http://www.rowzane.com/html/یادداشتها/۱۰۱۴-شیوا-محبوبى-ماندلا-نود-و-پنج-ساله-شد,-به-یاد-نلسون-ماندلاها-ى-ایران.html

نلسون ماندلا

https://en.wikipedia.org/wiki/Nelson_Mandela

کشتار کارگران اعتصابی در افریقای جنوبی

http://www.democracynow.org/2012/8/21/massacre_in_south_africa_police_defend

حمایت ماندلا از خمینی و سفرش به ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی در سال ۱۹۹۲

http://news.google.com/newspapers?nid=1454&dat=19920722&id=8odOAAAAIBAJ&sjid=oxQEAAAAIBAJ&pg=3135,2373866

http://mideastreality.blogspot.com/2010/01/mandela-honors-khomeini-stand.html

محمد مصدق

http://en.wikipedia.org/wiki/Mohammad_Mosaddegh