خطر فساد در جنبش رفع ستم ملی!

مردمی که تحت ستم ملی قرار دارند و نمی توانند به زبان خود تحصیل کنند و یا رسم و رسوم خود را داشته باشند و یا حتی دولت مرکزی از رشد صنایع و شهر نشینی در منطقه ی آنان، همانند دیگر مناطق ممانعت به عمل می آورد و یا محدودیت هایی برای آنها  قائل می شود، در انتصاب استخدام شوندگان تبعیض ملیتی قائل می شود و … در موقعیت مبارزه برای رفع این ستم ملی قرار می گیرند. در طول تاریخ مبارزه در این خصوص، جنبشی را شکل داده که جنبش رفع ستم ملی نام دارد.

جریانات مختلف بنا به موقعیت و منافعشان با این مسئله به اشکال مختلفی برخورد کرده اند: برخی با راه حل ناسیونالیستی  محلی و برخی دیگر با نگاه ناسیونالیستی از زاویه ی “ملت حاکم”برای نادیده گرفتن و یا سرکوب آن جنبش ها، وحتی برخی با پاک کردن صورت مسئله و نادیده گرفتن واقعیت ستم ملی. ناسیونالیسم درون این جوامع همواره از زمینه ی زیادی برای جذب و جلب افکار عمومی برخوردار بوده و هست و می توان گفت بیش از هر جریان دیگری این جنبش ها را تهدید می کند. مردمی که فرودست تر از دیگران قرار می گیرند زمینه ی نزدیکی به جریانات ناسیونالیستی را دارند، چون آن جریانات به هر شکل راه حلی برای رفع ستم ملی دارند و بخصوص در شرایطی که آلترناتیو انقلابی وجود نداشته باشد و یا راه حل مناسبی برای رفع ستم ملی  نباشد گرایش به ناسیونالیسم افزایش می یابد. نا دیده گرفتن این واقعیت که جریانات ناسیونالیستی پتانسیل آن را دارند که ستم ملی را برطرف نمایند، نه تنها کمکی به راه حل سوسیالیستی برای رفع ستم ملی نمی کند بلکه عملا آب به آسیاب ناسیونالیسم می ریزد. مثلا  با حاکم شدن ناسونالیست ها در کردستان عراق پس از سرنگونی دولت صدام این اتفاق افتاد و مردم این منطقه می توانند به زبان خود تحصیل کنند و یا دیگر تبعیضات ملی و فرهنگی از بین رفت. اما واضح است که این راه حل ناسیونالیستی برای کارگران سوسیالیست و بطور کلی برای جنبش کارگری نفعی ندارد، زیرا تنها جابجایی قدرت از دست بورژوازی دولت مرکزی به دست بورژوازی ناسیونالیست منطقه ای اتفاق افتاده و مناسبات و روایط سرمایه داری دستخوش دگرگونی نشده است. آن جریاناتی نیز که اساسا صورت مسئله را پاک می کنند و ستم ملی را نادیده می گیرند عملا ناسیونالیسم را تقویت می کنند، چرا که ناسیونالیست ها در چار چوب سرمایه داری برای رفع ستم ملی راه حل دارند و فقدان راه حل سوسیالیستی باعث جذب هر چه بیشتر توده ها به آلترناتیو ناسیونالیستی می گردد.

می دانیم که جریان ناسیونالیستی در دوره ی تاریخی که هنوز شیوه ی تولید سرمایه داری مسلط نشده بود، و بخصوص در کشورهای مستعمره، می توانست با ماهیت بورژوایی هنوز مترقی باشد و در راستای کنار زدن فئودالیسم و استعمار حاکم نقش داشته باشد. بنا براین تقابل جریان ناسیونالیستی با قدرت های حاکم در متن یک پروسه ی تاریخی قرار داشت که در مواردی نقش مترقی در جنبش های توده ای داشت (و البته موارد نه چندان اندکی هم بود که نقش ارتجاعی داشتند). نمونه های آن جنبش های ملی و ضد استعماری در نیمه ی اول قرن گذشته بودند. با وارد شدن به دوران امپریالیسم و گندیدگی سرمایه داری و با جهانی شدن سرمایه داری، جریان ناسیونالیستی نیز این موقعیت تاریخی خود را از دست داد و به جریانی تبدیل گردید که تنها تلاش دارد ارتجاع منطقه ای را بجای ارتجاع حاکم قرار دهد. هر چند خصلت مترقی بر متن دوران تاریخی سرمایه داری از ناسیونالیسم گرفته شد اما به دلیل تداوم ستم ملی در برخی مناطق ناسیونالیسم همچنان از زمینه ای عینی- اما ارتجاعی – برای نفوذ در جنبش های رفع ستم ملی برخوردار است.

این موضوع که ناسیونالسم همواره در مناطق تحت ستم ملی امکان نفوذ دارد و این جنبش ها را تهدید می کند برای سوسیالیست ها و کارگران پیشرو مبرهن و توضیح واضحات است. توضیحات داده شده از این بابت ضروری بود تا بتوانیم وارد بحث موقعیت ناسیونالیست ها در ایران بشویم.

در ایران به دلیل اینکه امپریالیست های غربی و بخصوص آمریکا با جمهوری اسلامی ایران اختلافات وسیع منطقه ای دارند و دائم در کشاکش به سر می برند، بسیاری از جریانات اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز تحت تاثیر قرار گرفته و به جریانات پرو غربی تبدیل شده اند. جریانات ناسیونالیست نیز از این قاعده مستثنا نیستند و احزاب و گروه های ناسیونالیست با برخورداری از پول و امکانات، موقعیت نفوذ و تاثیر گذاری بیشتری یافته اند. این جریانات در چهار منطقه ایران: کردستان، آذربایجان، بلوچستان و مناطق عرب نشین خوزستان با برخورداری از امکانات ذکر شده نقش بیشتری در جنبش های رفع ستم ملی یافته اند. آنها با اتکا به دلارهای غربی در اپوزیسیون راست موقعیت معتبری یافته اند و سازماندهی خاص خود را در هر یک از این مناطق، بنا به ویژگی هایی، پیش می برند. جریاناتی مثل حزب دمکرات کردستان (هر دو شاخه)، کومله ی زحمتکشان به رهبری مهتدی، جریان ریگی در بلوچستان ازجمله گرایشات شاخص این طیف هستند.

اما خطر جریانات مرتجع ناسیونالیستی به همین جا ختم نمی شود و وسعت نفوذ آنها موارد قابل تعمق بیشتری را شامل می گردد. قدرت های منطقه ای جدید مثل عربستان و قطر که طی چند سال گذشته با اتکا به درآمد سرانه ی زیاد و کاهش قدرت منطقه ای آمریکا ظهور کرده اند، تلاش نموده اند بسیاری از گروه ها و باندهای ارتجاعی منطقه را به سمت خود جذب و در جهت منافع خود بکار گیرند، و جریانات سلفی و دیگر گروه های سیاه مذهبی در منطقه از عراق گرفته تا سوریه و در افغانستان و پاکستان، تحت تاثیر و نفوذ آنها قرار گرفته اند. در این رابطه باندهایی ارتجاعی در مناطق مورد ستم ملی شکل گرفته اند که تلفیقی از ناسیونالیسم و مذهب می باشند. بطور مشخص در کردستان، بلوچستان و خوزستان این باندها به شدت فعال شده اند و دامنه ی فعالیتشان اشکال متنوع و جدیدی به خود گرفته است. در گذشته این جریانات که بیشتر به شکل تندرو و در تقابل با جمهوری اسلامی و دیگر جریانات فعالیت داشتند، با تغییر ریل بخش قابل توجهی از آنها موقعیت جدیدی یافته اند. سیاست میانه روی و دخالت کمتر در امور سیاسی و اتکای بیشتر به موقعیت اقتصادی و ایجاد نهادهای مالی نقش آنها را بیشتر کرده و بر دامنه ی نفوذ آنها افزوده است. آنها با ایجاد صندوق های مالی به اشکال مختلف که به بیماران،  زنان خانه دار، جوانان بیکار، سالمندان و … کمک مالی می کنند، توانسته اند طیف قابل توجهی را به عضویت این صندوق ها و نهادها در آورند و در کنار آن با برگزاری کلاس های دینی ، قرآن و عقیدتی، هر چه بیشتر از بین آنها افرادی را جذب کنند. بنا به اطلاعات موثق بیشتر منابع مالی آنها از طریق عربستان و قطر تامین می گردد. با توجه به اینکه در این مناطق بیکاری و فقر بیشتری وجود دارد، شیوه ی نفوذ از طریق ” کمک های مالی” بُرد بیشتری نسبت به فعالیت های صرفا سیاسی آنها دارد. این بخش از جریانات تلفیقی از پول، مذهب و ناسیونالیسم است که زیربنای آن مالی و روبنای آن اختلاف سنی – شیعه مبتنی بر ناسیونالیسم منطقه ایست. بخشی از این جریانات که به نام “مکتب قرآن” معروف هستند بخصوص در کردستان و بلوچستان فعالند و در اکثر شهر ها ی این مناطق تشکیلات خاص خود را دارند. برای مصونیت هر چه بیشتر از تعرض رژیم کمتر سیاسی حرف می زنند و بیشتر بر پول و مذهب با چاشنی ناسیونالیستی تکیه دارند. در شرایط بحران اقتصادی که در ایران وجود دارد این ترفندها خطر فساد در جنبش را چند برابر می کند.

اما در آذربایجان بنا به ویژگی های خود هر چند محتوای جریان ارتجاعی ناسیونالیستی با دیگر جریانات اشاره شده یکی است اما از ویژگی های خاص خود برخوردار است. بنا به رقابت  قدرت های منطقه ای سال ها است که ترکیه نیز تلاش دارد تا بلوک بندی خود را شکل دهد؛ البته در این راه آمریکا نیز در تعقیب منافع خود با آنها همدستی دارد. جریانات ناسیونالیستی که تحت حمایت دولت ترکیه قرار دارند و موضوع کشور آذربایجان متشکل از آذربایجان جنوبی و شمالی را طرح می کنند- شمالی به معنای کشور کنونی جمهوری آذربایجان و جنوبی به معنای آذربایجان ایران-  بر این پایه ها استوارند: اول اینکه ترکیه الگوی آنها است و کمک های فراوان مالی و تدارکاتی از آن دولت و دولت آمریکا دریافت می کنند، و دیگر اینکه هویت به اصطلاح سیاسی آنها مبنی بر تخاصم افراطی با ارامنه و فارس ها است. صدای این جریان عمدتا از تلویزیون “گوناز تی وی” و چند کانال دیگر شنیده می شود که بطور دائم به تبلیغ پان ترکیسم و علیه فارس زبان ها و ارامنه مشغول هستند. این جریانات ستم ملی که از جانب حکومت جمهوری اسلامی به مردم آذربایجان روا شده و آنها را از حق برخورداری تحصیل به زبان خود و … محروم ساخته است را تماما به پای فارس ها و ارامنه می گذارند و در نهایت با پشتیبانی مالی دولت ترکیه و آمریکا سال ها است که تبلیغات وسیعی براه انداخته و تشکیلات خود را توسعه داده اند. این باندهای ارتجاعی که با شعارهای مرگ بر فارس و مرگ بر ارمنی، فعالیت می کنند به دلیل فقدان آلترناتیوی انقلابی به مرور رشد کرده و شاخ و برگ پیدا کرده اند. آنها پرچم ترکیه را به اهتزاز در می آورند و حتی قتل عام ارامنه در ترکیه در سال ۱۹۲۹، که منجر به قتل عام حدود پانصد هزار ارمنی شد، را منکر می شوند. با اعتقاد به اینکه سرزمین آذربایجان را باید از لوث وجود غیر ترک ها پاک کرد ارتجاعی ترین و خطرناکترین نظرات را اشاعه می دهند. بر مبنای همین نگرش قتل عام های وسیعی در طول تاریخ و در دهه های گذشته اتفاق افتاد که هزاران نفر کشته و یا به شدیدترین شکلی شکنجه و آواره شدند. نمونه های تاریخی نزدیک آن جنگ های داخلی یوگسلاوی سابق، صربستان وبسنی و صربستان و کروات ها بودند. در منطقه ی قره باغ مابین آذربایجان و ارمنستان که مردم دو ملت سال ها در کنار هم و بدون مشکل ملیتی زندگی می کردند و در هم آمیخته شده بودند، با رشد گرایشات ناسیونالیستی در پی فروپاشی شوروی سابق، با هم جنگیدند و هزاران نفر کشته و آواره شدند. در جریان نسل کشی ارامنه در سال ۱۹۲۹ همین تفکرناسیونالیستی می خواست ترکیه را از وجود ارامنه پاک کند. حال این جریانات ناسیونالیستی، که بنا بر برخورداری از پول های آمریکا و ترکیه شاخ و برگ یافته و بردامنه ی فعالیتشان افزوده اند، تلاش دارند تا همان راه جنایات و کشتار و نسل کشی را به راه بیندازند.

رشد جریانات ناسیونالیستی از یک سو به دلیل تداوم ستم ملی و سرکوب اعتراضات در این رابطه از جانب جمهوری اسلامی و از سوی دیگر با کمک مالی و تدارکاتی امپریالیست های غربی و دیگر قدرت های منطقه ای، سیر صعودی داشته و نه تنها جنبش ضد ستم ملی را مورد تهدید قرار میدهد بلکه به چالشی برای جنبش کارگری نیز تبدیل شده است. واضح است که به هر درجه رشد گرایشات ناسیونالیستی و ارتجاعی، مانعی برای پیشروی جنبش کارگری است. خطر فساد در جنبش های رفع ستم ملی را نمی توان دسته کم گرفت و سوسیالیست ها و دیگر فعالین جنبش کارگری بدون مبارزه و افشای دائمی این گرایشات قادر نیستند به پیشروی خود ادامه دهند. البته هر چند تقابل نظری در این رابطه از اهمیت زیادی برخوردار است، اما در ارتباط با مسئله مالی رشد استقلال مالی گرایشات کارگری و حتی ایجاد صندوق های مالی کارگری و مردمی، که تجربه آن در جنبش کارگری نیز وجود دارد، قدرت تقابل با این جریانات را افزایش خواهد داد.

خطر بالقوه باندهای ناسیونالیست مرتجع به مراتب بیشتر از خطر بالفعل آنها است. اگر آنها در این موقعیت برخی را فریب داده به گرد “آرمان ناسیونالیستی” جمع کرده اند، در یک شرایط بحرانی خطر آنها در به انحراف بردن جنبش کارگری و مردمی چند برابر می گردد. از هم اکنون آنها نقشه های جغرافیایی برای مناطق آذربایجان و کردستان و … ترسیم کرده اند که خود زمینه بروز جنگ بین مردم در مناطق مختلف است. از یکسو نقشه جغرافیایی آذربایجان که تا نزدیک تهران را از شرق و بخش زیادی از مناطق کرد نشین از جنوب را نیز در بر می گیرد توسط ناسیونالیست های اذری، و از سوی دیگر نقشه کردستان بزرگ که بخش ایران آن لرستان و بخش زیادی از خوزستان و مناطقی از آذربایجان را در بر می گیرد توسط ناسیونالیست های کرد، ترسیم شده است. در خوزستان نیز جریان ارتجاعی “الاحواز” و دیگر ناسیونالیست های عرب مدعی مالکیت بر خوزستانند و اعتقاد دارند که عجم ها و بختاری ها و .. را باید از خوزستان بیرون راند. اگر فرض را بر این بگذاریم که زمانی این جریانات قدرتی برای ابراز وجود پیدا کنند، زمینه ی بزرگترین و خونین ترین جنگ ها بین مردم فارس، کرد، ترک، عرب و … را پدید می آورند. در حال حاضر بسیاری از شهرها مشترکا ترک و کرد نشین، ویا عرب و فارس و بختیاری نشین هستند و هر یک از جریانات ناسیونالیست مدعی مالکیت بر آنها می باشند. و تصور کنید در یک شرایط بحرانی که این جریانات موقعیت ابراز وجود داشته باشند چه فجایع انسانی ببار خواهد آمد. این واقعیت که ستم ملی باعث شده بخش های زیادی از مردم ایران نتوانند از حق و حقوق لازم برخوردار باشند، تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه ی انقلابی  و نابودی سرمایه داری و برقراری تساوی حقوقی بین همه ی مردم ممکن است به بهترین شکلی بر طرف گردد.  واضح است که حق تعیین سرنوشت، حق همه ی خلق ها است، اما جدا شدن مردم و کارگران از یکدیگر تنها باعث تشتت بیشتر در بین آنها می گردد، و اساسا مشکل روابط و مناسبات طبقاتی موجود نه در تقابل و جدایی کارگران و مردمی با زبان ها و ملیت های مختلف، بلکه در اتحاد طبقاتی هر چه بیشتر در راستای نابودی سرمایه داری نهفته است. صالح ترین جنبش برای رفع ستم ملی، جنبش کارگری و به عبارتی وسیعتر طبقه کارگر است که می توانداین رسالت را داشته باشد تا هر گونه  تبعیض و نابرابری و از جمله ستم ملی را از میان ببرد و این مبارزه را به بهترین شکلی در کنار و در جریان مبارزه طبقاتی با سرمایه داری به سر انجام برساند.  بنابراین خطر جریانات ناسیونالیست مرتجع منطقه ای را نباید دسته کم گرفت. آنها به پشتوانه ی کمک های مالی امپریالیست ها و دیگر دولت های مرتجع منطقه نفوذ خود را گسترش داده اند و چشم انداز خطرناکی برای جنبش کارگری و مبارزه ی طبقاتی و جنبش رفع ستم ملی بوجود آورده اند.  بنابر این وظیفه ی همه ی سوسیالیست ها و کارگران آگاه است که با تشخیص این خطر در مبارزه با آن و در کسب هژمونی بر جنبش رفع ستم ملی فعال باشند.

زنده باد انترناسیونالیسم کارگری!

 

به نقل از به پیش! شماره ۸۱، شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۳