به ستایش یک بوسه / علی رسولی

«به ستایش یک بوسه»

بر این دهلیز
بر این چهار دیواری ها
که وانمود می کنند خاموشند
بوسه ای از لبانت برمی دارم.
ماه نشسته در نگاهت را
تقدیم اضطراب پلک هایم خواهم کرد
هردو به احترام شکفتن یک بوسه
مدتی را نابینا خواهیم بود.
دزدکی خواهم دید که چشمانت را بسته ای
دزدکی خواهم دید که پلک هایت می لرزند
واین خوشحالم می کند.
خش خش خوشه های مژگانت
مجابم می کند ناآرام بمانم
مجابم می کند غوغای نشسته بر لبانت را فتح کنم.
دزدکی نگاهت در ناآرامیم می لغزد
دزدکی نگاهت در گلگونی گونه هایم می لغزد
هردو دزدکی خواهیم فهمید
که همدیگر را چقدر دوست داریم
و این خوشحالمان می کند
مانند دو سار
که تمام فصل را به فکر تحریک هم بوده اند
آنگاه که انتظار,در یک جفت گیری
زانو خواهد زد.
مانند سربازی که اسلحه اش را
برای همیشه در غلاف خواموشی می گذارد
دور از نگاه ژنرالی
مانیفست جنگ را مچاله می کند
وسرود بازگشت به خانه را می خواند.

«علی رسولی»