انقلاب و شکست جمهورى اسلامى در دو عرصه مهم

جمهورى اسلامى فى الحال در دو عرصه اساسی از انقلاب مردم آشکارا شکست خورده است. یکى لشکر کشى مستقیم و سرکوب و جنایت است که طى چند ماه گذشته تا کنون سیاست رسمى حکومت بوده و هست. و دیگرى تلاش براى تعرض سیاسى و تظاهرات حمایتى از رژیم.

 شکست در این دو عرصه یعنى سرکوب مستقیم و تعرض سیاسى، به معناى اینست که انقلاب ایران یک مرحله مهم و برگشت ناپذیر را پشت سر گذاشته است. از همان ٢٩ خرداد رسما رهبر حکومت اعلام کرد که افسار جلادانش را باز خواهد کرد تا هرچه خواستند بر سر مردم بیاورند. بارها و بارها گفتند اجازه تحرک و تظاهرات و شعار دادن علیه سران حکومت را نمیدهیم، تنبیه میکنیم، مجازات میکنیم، و سرکوب میکنیم، مانور ضد شورش راه انداختند، کهریزک و جنایات و بیرحمی های بسیاری را علیه مردم به کار گرفتند. بروی تظاهرات مردم آتش گشودند. لشکر بسیج و سپاه و لباس شخصی های مزدور را به جان مردم انداختند و جلوی دوربین ها و جلوی چشم مردم با وحشی گری تمام به مردم تیراندازی کردند و زدند و شکستند و زخمی کردند و بسیاری را دستگیر کردند. طی این مدت صدها نفر از عزیزان مردم بیرحمانه قربانی شدند. شکنجه و تجاوز و توحشی که علیه دستگیر شدگان تظاهراتها صورت گرفت براستی قابل توصیف نیست.  اما هیچکدام از این وحشی گریها و سرکوبها و بگیر و ببندها و کشتارها ذره ای قادر نشد جنبش و اعتراض و تظاهرات مردم را عقب براند یا تخفیف دهد. از ٢٣خرداد تا ۶ دی شاهد تظاهراتهای میلیونی مردم با شعارهایی هرروز رادیکال تر علیه حکومت بوده ایم. آخرینش ۶ دی (مصادف با عاشورا) بود که پژواک گسترده ای در ایران و در سطح جهان یافت و بسیاری از رسانه های بین المللی اعلام کردند که جمهوری اسلامی امکان بر سر پا ماندن در مقابل مردم را ندارد. خیلی ها که تا این زمان فکر میکردند حرکت مردم، اعتراضی به “انتخابات” و امثال اینهاست و بزودی تمام خواهد شد، متوجه شدند که مساله جدی تر است. مردم کل حکومت را نمیخواهند. نه فقط تهران بلکه مردم شهرهای متعددی در این حرکت شرکت کردند. شعارها کل حکومت را نشانه رفت. شماری از زنان چادر بر گرفتند. سرکوبگران در خیلی موارد مجبور به فرار در برابر حمله مردم شدند. “عاشورای حسینی” که معمولا روز جشن حکومت اسلامی بود، به روز عزای واقعی حکومت تبدیل شد.

بعد از ۶ دی جمهوری اسلامی براستی به وحشت افتاد. فریاد مرگ بر دیکتاتور مرگ بر خامنه ای و مرگ بر اصل ولایت فقیه و چادر برگرفتن زنان در تجمعات و آتش زدن عکس خمینی، به آنها تاکید کرد که مردم از موسوی و کروبی و شرکا عبور کرده اند. به آنها تاکید کرد که این جنبش آمده است که کار حکومت را تمام کند و هیچ جناح آن قادر به کنترل آن نیست. این یک انقلاب واقعی است. جمهوری اسلامی در اینجا به همان تلاشی متوسل شد که معمولا حکومتهای منزوی و منفور میزنند: راه انداختن کارناوال و راهپیمایی حمایت از حکومت. بعد از تهدیدات و تبلیغات بسیار بر سر آتش زدن عکس خمینی و تلاشهای همه جانبه توسط کل رسانه های مزدور و سران و دست اندرکاران حکومت، روز ٩ دی را روز راهپیمایی در حمایت از ولی فقیه اعلام کردند. اخبار و گزارشهای متعددی گویای اینست که حکومت از سراسر ایران نیرو جمع کرد. بسیاری را تهدید کرد که باید شرکت کنند. به آنها که حاضر به شرکت شوند وعده جایزه و ارتقا و مرخصی با حقوق داد. بسیج و سپاه و ایادیش را لباس شخصی پوشاند و به تهران آورد. سرویسهای ویژه گذاشتند و تمام ماشین حکومتی را برای برگزاری هرچه کسترده تر این تظاهرات به حرکت در آوردند. اما اینجا هم آشکارا شکست خوردند. شمار شرکت کنندگان در این تظاهرات از جانب چندین رسانه دولتی که معمولا دروغ پردازی و اغراق کارشان است، چند ده هزار گزارش شد.  بیشترین تعدادی که ذکر کردند  چند صد هزار بود که شاهدین عینی آنرا اغراق و دروغ میدانند. حتی این رقم چند صد هزار از رقم چندین میلیون مردم انقلابی در تظاهراتها، چندین برابر کمتر بود. و مهمتر اینکه روحیه و قیافه و هیبت تظاهرات کنندگان با عکس خمینی این فضای شکست را منعکس میکرد. هیچ مفسر و روزنامه نگار نیمه مستقلی جرات نکرد این را برای حکومت یک پیروزی قلمداد کند. این یک شکست سیاسی آشکار برای حکومت اسلامی بود که بر روحیه نیروهای سرکوب حکومت بی تردید تاثیراتی فوری گذاشته است. فکر نمیکنم جناح حاکم جرات کند به سادگی بار دیگر دست به تظاهرات رسمی حمایتی از خود بزند. چون در حرکت بعدی نفس شکست سیاسی شان میتواند سرعت سقوط حکومت را چندین برابر افزایش دهد.

بدنبال این شکستهای اساسی حکومت اسلامی سرمایه داران است که کل طیفهای رنگارنگ بورژوایی از لیبرال ها  و جناح مغضوب و ناسیونالیستهای پروغرب و ناسیونالیسم قومی، آب در لانه شان افتاده است. قطب نمای خودرا گم کرده اند. هرروز چیزی میگویند و سیاستی را اعلام میکنند تا روز بعد خلاف آنرا بگویند. موعظه مضحک “خشونت نکنید” و “تعامل کنید” و تقلایی که تحت عنوان “راه برون رفت از بحران” توسط موسوی و شرکا براه افتاده، و تلاشی که برای سربراه کردن خامنه ای انجام میشود، همراه است با اشاراتی هرروزه به اینکه جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط افتاده و بدون رفتن خامنه ای کار آن تمام خواهد بود. و طرحهایی نیز بر این اساس از جانب گروههایی از اینها از جمله گنجی و سروش و مهاجرانی و شرکا ارائه شده است که تنها معنایی که از آن میشود گرفت تلاش برای اینست که جمهوری اسلامی را تا حد نهایی ای که امکان پذیر است که عقب بنشیند اما از هم نپاشد، اصلاح کنند. اینها رضایت داده اند که خامنه ای برود، احمدی نژاد کنار گذاشته شود، زندانیان آزاد شوند، و عده ای شکنجه گران محاکمه شوند، اما قانون اساسی و نهادهای اصلی حکومت دست نخورده باقی بمانند و یک رئیس جمهور جدید از جانب مردم برای این حکومت انتخاب شود! از نظر تئوریک و تجریدی چنین عقب نشینی ای از جانب جمهوری اسلامی قابل تصور بنظر میرسد. اما سوال اینست که چه کسی میخواهد زنگ را سر گربه ببندد؟ اگر قرار است همین عقب نشنینی ها با فشار انقلاب مردم به خامنه ای و جناح حاکم تحمیل شود، فقط یک کودن سیاسی نمیتواند بفهمد که مردمی که خامنه ای و احمدی نژاد را وادار به فرار میکنند، به باقی ماندن هیچ گوشه ای از این حکومت و به سرکار آمدن هیچ شخصیت امروز و دیروز حکومت رضایت نخواهند داد. به هیچ گوشه ای از سنتها و قوانین و نهادهای ضد مردمی حکومت رحم نخواهند کرد. بهررو این تلاشها کاملا قابل درک و قابل فهم است. هیچکدام از اینها با رفتن جمهوری اسلامی شانسی برای عرض اندام در جامعه را ندارند. در عین حال همه اینها در شرایطی هستند که به حضور مردم در صحنه سیاسی برای حفظ فیزیکی خویش نیاز دارند. این موقعیت پارادوکس و متناقض اینهاست که تا آخر ادامه خواهد یافت و آنها را ناچار میکند که هم به نعل هم به میخ بزنند. سردرگمی این  طیف گسترده را به وضوح امروز میتوان دید. هیچ پلاتفرم روشنی برای آینده ندارند. طرحهایشان توخالی و پر از سوراخهای غیر قابل پرکردن و غیر قابل توضیح است. جناحهای بورژوایی غرب نیز از رسانه هایشان میتوان متوجه شد که مانده اند کدام نیرو را جلو بیندازند. از چه کسی حمایت کنند. با چه طرحی با اوضاع رو برو شوند و چه فیلی را هوا کنند. ما پیش از شروع این انقلاب بارها گفته ایم که بورژوازی با بحران حاکمیت در ایران روبروست و هیچ پاسخی به این بحران ندارد. امروز این واقعیت به صورت یک حقیقت غیر قابل کتمان جلوی چشم همگان قرار گرفته است.

جناح خامنه ای و کل حاکمین امروز اسلامی، در برابر شکست سیاسی و نظامی خویش، شروع به تهدید و عربده کشی کرده اند. از اعدام محاربین و دستگیریهای گسترده و یک سویه کردن اوضاع کف بردهان می آورند. محاکماتشان را فی الحال شروع کرده اند، بنا به شواهدی احکام اعدام را به شماری از زندانیان اعلام کرده اند. این نیز قابل فهم است. این حکومت در شرایط شکست همه جانبه خویش راهی جز ایستادن و جنگیدن و سرکوب کردن بیشتر ندارد. اما مساله اینست که همین راه را هم در واقع ندارد. نیروهای سرکوبش روحیه باخته اند. صفوفش به شدت در هم ریخته است. اتوریته رهبرش زیر سوال رفته است. ترس به جان همگی شان افتاده است. اینها میدانند و دیده اند که یک بار در همین ٢٩ خرداد به این سیاست رو آوردند و شکست خوردند. و هیچ دلیلی نمی بینند که بعد از تحمل یک عالمه شکست و عقب نشینی، این بار با اعدام شماری از مردم میتوانند بر اوضاع سوار شوند. شواهدی دال بر این است که خیلی هاشان در تدارک پیدا کردن جایی برای فرار هستند.  همه کس از ظرفیت جنایت این حکومت خبر دارد. اینها هنوز میتوانند با بیرحمی جنایت کنند. اما همانگونه که در ابتدا اشاره شد هر تلاشی برای خون پاشیدن به جامعه و انقلاب، بطور قطع محکوم به شکست است و حتی میتواند اثرات تسریع کننده ای بر روند فروپاشی این حکومت داشته باشد. این ها درست در شرایطی که دارند عربده کشی میکنند، یکی از مهرهای درشتشان بنام سعید مرتضوی را که شهره خاص و عام است را بعنوان متهم اصلی جنایات کهریزک معرفی کرده اند. سه تن از قربانیانشان در کهریزک را مجبور شده اند با عنوان مذهبی و محترمانه “مرحوم” یاد کنند. وعده محاکمه متهمین جنایات کهریزک را میدهند. نفس همین یک قلم در اوج تهدید اعدام و کشتار، میتواند وضعیت بشدت شکننده حکومت را برملا کند. شخص خامنه ای از کنترل ارگانهای اطراف خویش ناتوان مانده است. باند احمدی نژاد و پاسداران و کیهان شریعتمداری، حتی پای رضایی و لاریجانی و هاشمی و عده ای دیگر را که میشود آنها را سانتر حکومت نامید، به میان کشیده اند و حکم اعدامشان را داده اند. اما از سوی شماری از روحانیون و سران جناح مقابل جوابهای خویش را نیز گرفته اند. این روزها اخباری از حجاب برگیران دختران کاراته کار در مسابقات بین المللی، و بعد عدم بازگشت کل تیم کاراته به ایران و پناهنده شدن آنها به آلمان، پناهنده شدن سرکنسول جمهوری اسلامی در نروژ در اعتراض به کشتارها، نشانه هایی از شروع روند فروپاشی حکومت است که بی تردید با سرعت بیشتری به جریان خواهد افتاد و نمونه های بسیار بیشتری از این نوع فرار از حکومت و زدن زیر قوانین حکومت را از این پس چه در خارج و حتی در سطح گسترده ای در ایران شاهد خواهیم بود. حجاب برگیران زنان در عاشورا یک نمونه است که ابعادی سراسری به خود خواهد گرفت. فرار از نهادی های سرکوب گسترده تر و چشمگیر خواهد شد. خواستهای رادیکال تر مردم به جلو صحنه خواهد آمد. در بالای حکومت و در خود جناح خامنه ای – احمدی نژاد شکافهای عمیق تری بیرون خواهد زد. بطور خلاصه جمهوری اسلامی راهی برای باقی ماندن ندارد. و همانگونه که ما از ابتدای این انقلاب گفتیم و تاکید کردیم هیچ بخشی از جناحها وشخصیتهای امروز و دیروز حکومت و حتی کسانی که بطور ضمنی از آن حمایت کرده اند، شانسی برای به قدرت رسیدن و آرام کردن اوضاع ندارند. اما باید توجه داشت که این شروع فروپاشی حکومت به معنای سرراست بودن و ساده پیش رفتن انقلاب نیست. بورژوازی طرحها و شخصیتها و توطئه های بسیاری را برای به انحراف کشیدن و شکست انقلاب جلو خواهد کشید. از این نظر انقلاب جاری هنوز واکسینه نیست. از نظر رهبری، نقش چپ و کمونیسم، چشم انداز، سازمان، سراسری شدن، جایگاه و نقش تعرض ویژه و مستقل کارگری، و پایه گذاری نهادهای قدرت بعد از جمهوری اسلامی، انقلاب باید راه درازی را بپیماید. صفوف انقلاب باید شفاف تر شود. چپ و رادیکالیسم کارگری باید مهر خودرا بارز تر بر روند تحولات بکوبد. در این زمینه نیز البته میتوان به سرعت تحولات و پیشروی ها در دوره انقلابی امیدوار بود امیدورم در جای دیگری بیشتر سخن بگوییم.* ٧ ژانویه ٢٠٠٩  

بعد التحریر: درست بعد از به پایان بردن این مقاله، خبر استعفای روح الله حسینیان از اعضای شاخص و تندروی جناح خامنه ای منتشر شد. گویی آفتاب آمد دلیل آفتاب. این در واقع تاییدی بر روند فروپاشی و شروع فرارها و استعفاهاست که در ادامه پناهنده شدن کنسول جمهوری اسلامی در نروژ مورد اشاره قرار گرفت. حسینیان میگوید: “اینجانب نزدیک به دوازده سال است کم و بیش در حال مبارزه با جریان انحرافی به اصطلاح‌ اصلاح‌طلبان هستیم. خداوند خود می‌داند که چه ظلم ها، فشارها، تهمت‌ها، توهین‌ها و تحقیرها را از این جماعت شنیدم و دیدم. در این میان نصحیت‌ها و زخم‌ زبان‌های دوستان را با همه تلخی‌هایش به جان خریدیم؛ اما به یاری خداوند که همه انگیزه‌ام او بوده هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکردم؛  اما امروز بیش از هر زمانی احساس دلشکستگی و سرخوردگی می‌کنم…”

انترناسیونال ٣٣٠