جانیان اسلامی، افشین اسانلو، فعال کارگری دربند را کشتند!

بنا به اخبار منتشر شده، افشین اسانلو فعال کارگری دربند و از اعضای “هیئت موسس سندیکای رانندگان میان شهری” که به اتهام “اجتماع و تبانی” علیه نظام توسط “قاضی صلواتی” از قضات بی سواد، اما جنایتکار استان کردستان که دهها و صدها زندانی سیاسی و فعالین کارگری و عقیدتی را به زندان و اعدام محکوم کردە است، به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده بود و در غیر انسانی ترین شرایط و با بیماری قلبی دوران زندان تحمیلی را میگذارند، جانباخت.
عصر پنج شنبه ٣٠خرداد افشین اسانلو در بند مخوف و بسته سالن ١٢ بند ۴ در زندان رجایی شهر کرج دچار حمله قلبی شده و توسط رفقای هم بندش به بهداری زندان منتقل میشود. اما مقامات زندان از اعزام افشین به بیمارستان خودداری نموده و بعد از وخیم شدن حال وی صبح جمعه ٣١خرداد در حال انتقال از زندان رجایی شهر کرج به بیمارستان ،در سن ۴٢ سالگی در گذشت. مقامات رژیم شایع کردند که افشین به دلیل ایست قلبی در بیمارستان در گذشته است، اما مادر و خواهر افشین در مصاحبه با کانالهای اطلاع رسانی در خارج کشور ادعای مقامات زندان و مسئولین رژیم را تکذیب کرده و گفتند فرزندشان قبل از رسیدن به بیمارستان درگذشته بود. افشین بارها از وخامت وضعیت جسمی خود به مسئولین زندان شکایت کرده بود که هیچگاه مورد توجه جدی آنان قرار نگرفت. مسئول مرگ این فعال کارگری و زندانی سیاسی مقامات زندان و دیگر رهبران حکومت اسلامی هستند.
افشین اسانلو پاییز سال ١٣٨٩ توسط افراد مسلح رژیم و لباس شخصی های همراه آنان ،که در حال استراحت در ترمینال خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافربری بود ربوده شد و به زندان مخوف اوین و سپس قتلگاه رجایی شهر منتقل گردید. به گفته خودش ۵ماه در سلولهای زندان سنندج مورد شکنجه های وحشیانه قرار داشت و به ۵ سال زندان تعزیری محکوم گردید. علی رغم اعتراضات مکرر و نارضایتی به حکم صادرە ،اما هیچگاه شکایت وی مورد توجه مقامات ‌قضایی و اجرایی رژیم قرار نگرفت و در حکم صادره تجدید نظر نشد . افشین همراه جمعی دیگر از کارگران مبارز و معترض از جمله شاهرخ زمانی،محمد جراحی و دهها فعال کارگری و فعال دیگر جنبش های اعتراضی در زندان رجایی شهر کرج حکم اجباری و غیرانسانی نهادهای قرون وسطایی رژیم اسلامی را سپری میکرد که متآسفانه جان باخت .
دغلکاری،دروغگویی و بی رحمی مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست . آنان در طول حیات ننگین خود دهها و صدها و هزاران انسان مبارز و ناراضی را به جوخه اعدام سپردند و خم به ابرو نیاوردند. آنان در روز روشن و در جلو چشمان جامعه، نسل کشی زندانیان سیاسی را در خرداد ۶٠ و شهریور ۶٧ و بعد از پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق و سرکشیدن “جام زهر” توسط خمینی سازمان دادند و خم به ابرو نیاوردند. آنان قتل های زنجیرەای را سازمان دادند و جمعی از فعالین سیاسی مخالف و روشنفکران برجسته را به فجیع تری شکل سربه نیست کردند و غم به ابرو نیاوردند. آنان تعداد زیادی از فعالین و رهبران احزاب و شخصیتهای سیاسی را در خارج کشور ترور کردند و خم به آبرو نیاوردند. آنان حتی به یاران خود و رفیق “حمام سونای” علی فلاحیان وزیر اطلاعات دوران رئیس جمهوری رفسنجانی که لقب “سردار سازندگی” به وی داده و ایران را ویران کرد، یعنی “سعید امامی” رحم نکردند،او را کشتند تا آمران و مقامات بالایی محفوظ بمانند و خم به ابرو نیاوردند. آنان صدها انسان شریف ، صدیق، مبارز، آزادیخواه و انساندوست را تنها به جرم نظر و عقیده مخالف با آنان در زندان و شکنجه گاههایشان نگه داشتە و از مقاومتشان زجر و از عذاب و شکنجە شان لذت برده و می برند. آنان مشتی قاتل و جنایتکار را در خیابان و میادین شهرها ول کرده و به درب خانه و محل کسب و کار مردم میفرستند و امنیت و آسایش را از شهروندان ایرانی سلب کردەاند، سنگ را بستە و سگ را رها کردەاند، اما خم به ابرو نمی آورند . سران رژیم اسلامی مشتی قاتل و آدم کش حرفە ایند که از کشتن انسانها و شنیدن خبر مرگ آنان ارضا و لذت می برند.
آنان بی شک قاتل افشین و جانباختگان قبلی و آینده هستند. تا جمهوری اسلامی بر سر کار باشد هیچ انسان آزادیخواه،حق طلب ،دگراندیش،سکولار و خواهان آزادی و امنیت در آن جامعه مذهب زده در آسایش و امنیت نخواهد بود.
من افشین را از نزدیک دیده و چندین بار با او ملاقات داشتم . افشین به دنبال کار به کردستان عراق آمده بود که او را ملاقات نمودم . انسانی خون گرم و دوست داشتنی و بسیار عاطفی بود . زمانی به کردستان عراق آمد که برادر بزرگش منصور اسانلو به دلیل فعالیتهای کارگری دستگیر و در زندان به سر می برد و وضع جسمیش خوب نبود . افشین میخواست کارگری کند، ماهانه مقداری پول پس انداز و برای مادر پیر ،همسر و دو فرزندش و خانواده برادر زندایش بفرستد. هربار که با مادر و فرزندانش صحبت میکرد بسیار اندوهگین و به یاد آنها می افتاد. سرآنجام دوری آنان را تحمل نکرد و بازگشت به جهنم حکومت اسلامی را بر ماندن ترجیح داد . بعد از بازگشت بی دلیل بازداشت و به زیر شکنجه برده شد و سرآنجام جانباخت .
خبر مرگ افشین ، خبر دردناکی بود . انسانی شریف،کارگر و حق طلب بود که تنها به جرم اندیشیدن مخالف نظر و فرمان حاکمان و آرزوی داشتن زندگی انسانی دستگیر،زندانی ،شکنجه و سرآنجام از میان ما رفت. افشین متاسفانه به اهداف و آرزوهایش که خدمت به طبقه کارگر و رهایی انسانیت از قید ستم و استثمار نظام ظالمانه سرمایه داری بود، نرسید .
باید مواظب باشیم و سکوت نکنیم . جمهوری جنایتکار اسلامی دهها فعال کارگری،دانشجویی،جنبش زنان، معلمان و دیگر جنبش های اجتماعی و اعتراضی را اسیر و به گروگان گرفته است و قصد نابودی آنان را به بهانه های خودساخته و طرح ریزی شده را دارد. زندانیان سیاسی سرمایەهای با ارزش جنبش طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، یاران فداکار و همرزمان عزیز ما هستند ،نباید آنان را تنها بگذاریم.به هر شکل ممکن لازم و ضروری است از آنان حمایت و پشتیبانی نمائیم .
غم از دست دادن افشین عزیز را به مادرش،به فرزندانش به خواهر و برادرش و به همه فعالین دلسوز راه رهایی طبقه کارگر از صمیم قلب تسلیت میگویم.
در پایان این نوشته، نامه اعتراضی یا رنج نامه افشین اسانلو را که به تاریخ (اوت ٢٠١٢) ده ماه پیش از مرگش منتشر و ماجرای دستگیری،شکنجه و سرنوشت خود را در آن بیان کرده و به بیرون زندان فرستاده بود ،به پاس دوستی،زحمات و جانباختنش همراه این نوشته بازپخش میکنم .
یادش گرامی باد ١ تیر ١٣٩٢

نامه کارگر زندانى افشین اسانلو به اتحادیەهاى کارگرى

من افشین اسانلو از فعالین جنبش کارگرى ایران و راننده اتوبوس حمل و نقل بین شهرى هستم و هم اکنون در زندان گوهردشت کرج ( رجایى شهر) بسر میبرم . در پاییز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمینال مسافرى توسط افراد مسلح که همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات یا همان بند ٢٠۹ زندان اوین منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوى و شکنجه قرار گرفتم. ,, شکنجه هاى نظیر زدن کابل به کف پا , وادار کردن به دویدن با همان پاهای زخمى و کابل خورده , بازجوییهای طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهای رکیک و ضرب و شتم این جانب به صورت دسته جمعى که باعث شکسته شدن چند تا از دنده ها و همینطور دندانهایم شد, در طى این پنج ماه خانواده ام هیچگونه خبرى از من نداشته و پیگیریهایشان هم به جایى نرسید به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجکشیده که غم زندانى شدن پسر دیگرش آقاى منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکاى شرکت واحد تهران را هم بر دوش میکشید را هم ندادند.
من متاهل و داراى دو فرزند پسر میباشم و همان اغاز تشکلیل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبیا سپاه مشغول به کار شدم و به بعنوان راننده ماشین الات سنگین در شهرستانهاى محروم و جنگزده در جنوب کشور در پروژه هاى مهم از قبیل ساخت خط خاکى کرخه و اسکله سنگى بندر ماهشهر, کانال کشى آب از سد کرخه تا حمیده اهواز کار کردم. عشق به وطن باعث میشد که دورى از خانواده را تحمل کنم و به هیچ بگیرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانى که استخدامیشان قرردادى و موقت بود تسویه حساب کردند و همه ما بیکار شدیم, در سال ١٣٧۶ به استخدام شرکت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم , در شلوغترین خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و یا در خطوط شبانه روزى با تمایل و درخواست خودم مشغول خدمت راسانی به مردم کشورم شدم,در مدت ۴ سالى که در شرکت واحد بودم همواره به همراه کارگران و رانندگان صدیق و با سابقه در کنار کار روزانه به جهت بهبود شرایط کار و کارامد تر شدن سیستم مدیریتى و جلوگیرى از فساد خیلى از مدیران و مسولین بخشها و مناطق مختلف به شرکت و حتى خود نمایندگان شوراى اسلامى کار و پیگیرى معوقه های عیدى و پاداش و بن هاى کارگرى , لباس کار و یا قرارگرفتن شرکت جزو مشاغل سخت و زیان آور و از بین بردن قرارداهای موقت , که در بعضى از موارد به ۴ الی ۵ سال هم میرسید تلاش میکردم .
بااینکه در خیلى موارد موفق هم نمیشدیم ولى خارى بودیم در چشم زیاده خواهان, آنها تلاش میکردند به هر نحوى که شده ما را از میدان بدر کنند. ما دائما از سوى مدیرت و مامورانشان تحت فشار و تهدید به اخراج بودیم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجایى مسافر در یکى از خطوط شرکت واحد با فردى تصادف کردم که موجب فوت وى شد, در این رابطه از مدیریت شرکت طلب مسادعت و یاری جهت تودیع دیه فرد متوفى را کردم که مدیریت و مددکارى وقت ان زمان با تبانى با شرکت بیمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند که مبلغ دیه ١۵ میلیون تومانى در آن زمان به هجده میلیون در سال بعد تبدیل شود که در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ میلیون تومان مابالتفاوت من به زندان میافتادم و قانونا بیمه هم از پرداخت این مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره کار و طرح شکایت هم راه به جایى نبرد تا اینکه مدیریت شرکت واحد پرداخت این مبلغ را منوط به استعفاى من کردند. و من هم که این مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدن که این امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه کاریم شد و من میبایست پس از ۴ سال کار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع میکردم. انها به این وسیله لطمه بزرگى به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم که در آنزمان باردار هم بود به بیماری عصبى مبتلا شد. از ان زمان به بعد تا لحظه دستگیری در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به کار شدم خصوصى بودن مالکیت این ناوگان عظیم و دیر بودن پیش از پیش رانندگان از سهم و نداشتن اتحادیه قوى و مستقل مانند بسیارى از رانندگان زحمتکش و باشرف به سختى چرخه زندگى را میچرخانم و با مشکلات بیشمارى روبرو بودند و خالبا با گفتگو و همفکرى با دیگر راننگان در پى بهتر شدن شرایط کار و زندگیمان بودیم. در زندگى همواره در چهارچون قانون و احترام به ان زندگى کرده ام, قانع بوده و به کارم افتخار میکردم سعى کردم همواره به دیگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال کار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفید تربیت کنم.
بعد از حدود یکسال بلاتکلیفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣۵٠ در شعبه ١۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضى صلواتی به اتهام اقدام علیه امنیت محاکمه شدم در پروسه دادرسى ازداشتن وکیل محروم بودم و دادگاهى این جانب ظرف چند دقیقه انجام گرفت و بعد از یک هفته حکم ۵ سال حبس تعزیرى به من ابلاغ شد من به حکم صادره اعتراض نمودم اما هیچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجدید نظر و کم و کیف ان اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پایه و اساسى به ۵ سال زندان محکوم شدم که دقیقا ٢ سال ان را گذرانده ام مگر من چه اقدامى علیه امنیت کشور انجام داده ام؟ اینجانب نه فعالیت سیاسی میکرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعالیت اینجانب نیز قانونى و صنفى بوده است. تنها گناه من پیگیری خواسته هاى به حقى است که کارگران شرکت واحد به ان واقف شده و ان را مطالبه میکنند که با دستگیرى و زندانى آنها این خواسته ها از بین نمیرود. ضرورتهایى مانند به وجود آمدن یک نهاد صنفى مستقل کارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازین وزارت کار در جهت تامین امنیت شغلى , بهبود دستمزدها متناسب با میزان تورم جلوگیرى از پرداخت سلیقه اى حقوق و مزایا , عقد قراردادهای دائم بین کارگر و کارفرما , پایبند کردن دولت در کمک و تسهیل پرداخت بیمه تامین اجتماعى, نظارت در تعاونیهاى حمل و نقل که دیگر کاملا خصوصى شده و انحصاری بهره برداری میشود و تنها نام تعاونى را یدک میکشند, غیر قابل انکار میباشد.
همچنین نظارت در پیگیرى اعمال پلیس, راهها ونیروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از این دست که طبق موازین قانون کار بوده و اگر اجرایى شود نه تنها امنیت ملى به خطر نمیافتد بلکه سبب رشد و بهره ورى هر چه بیشتر این صنعت سود ده و ملى میشود, تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگویى این مسایل و معضلات و مطرح شدن ان در بین رانندگان و کارگران و حتى بعضى مدیران هوشمند و لایق ناوگان حمل و نقل کسانى که به واقع گوشه ای از چرخ صنعت این مملکت را دلسوزانه بدوش گرفته و میچرخانند. این جانت با شرح مطالب گفته شده از فدراسیون بین المللى کارگران حمل و نقل(آ تى اف) و سازمان جهانى کار (آ ال او) که همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنیا شنیده و درک کرده و همیاری میکنند میخواهم که وضعیت نابسامان ما کارگران بخش حمل و نقل و همینطور صدور چنین حکم ناعادلانه اى برای من و اجرایى کردن آن که تاکنون به ناحق و غیر قانونى است را از طریق نهادهى بین المللى و حقوق بشرى پیگیرى کرده و به گوش دیگر کارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانیان بدانند که در کشور ما به هیچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما کارگران و زحمتکشان رعایت نمیشود و کوچکترین اعتراض و درخواست ما با زندان شکنجه و اذیت و آزار براى خودمان و خانواده هایمان همراه است.
با آرزوى فرداى بهتر براى همه

افشین اسانلو- ٧آگوست ٢٠١٢