کمونیسم در مقابل کارگریسم , درهمسویی با کدام سیاست؟ کدام استراتژی؟

( نقدی بر سر مقاله نشریه شماره ۱۷ آلترناتیوتحت عنوان ” کمونیسم در مقابل کارگریسم: یک کارزار طبقاتی”)

نشریه شماره ۱۷ آلترناتیو سرمقاله ایی را درج نموده تحت عنوان ” کمونیسم در مقابل کارگریسم: یک کارزار طبقاتی” این نوشته اپوزیسیون چپ را خارج از مدار انقلاب نامیده  و آن را مورد نقد قرار داده است. اما نکته  قابل  توجه در مطلب که نمی توان به سادگی از آن گذشت، قرار دادن  کمونیسم درتقابل با کارگریسم است. و تفسیرهایی که ” نسل نوین انقلابی ” بدون احساس مسئولیت و درک واقعی مارکسیستی بکار می برد، و بر این تلاش است با استفاده از واژه هایی نوین درک و برتری فکری خود را از مبارزه طبقاتی نسبت به نسل پیشین ارائه دهد. حقیقتش این الفاظ نوین شاید بتواند از نظر نگارشی و ادبی توجه ایی را جلب نماید اما تا جائیکه به بحث تحلیلی و محتوای سیاسی آن بر میگردد نه تنها نمی تواند خواننده را قانع کند بلکه با کمی دقت می توان به جنبه انحرافی آن پی برد و در ضمن این بحث جدیدی از طرف این رفقا نیست که مطرح میشود این بحثها قبلا نقد شده و کنار گذاشته شده است. علاوه بر این نکته در ادامه چند محور کلیدی در استدلال های این مطلب موجود است به آن خواهم پرداخت.

تاجائیکه به جنبش چپ، بر میگردد این جنبش در کلیتش به شرایط موجود جامعه طبقاتی نقد داشته و بطور مداوم سرمایه داری را نفی نموده، و استراتژیش را بر مبنای تحولی بنیادی در جامعه که در نهایت دگرگونی روابط مالکیت خصوصی است قرار داده است. تحلیل طبقاتی جامعه با روشی ماتریالیستی، دیالکتیکی و تاریخی در مرکز ثقل این روند قرار دارد. از این زوایه جامعه چون کلیتی یکدست و یکپارچه حاصل از طبقات و اقشار اجتماعی مختلف در نظر گرفته می شود و دولت به عنوان نهادی فعال که کارش صیانت از حقوق افراد و قضاوت و مداخله در تمام ارکان جامعه است، شناخته می شود.

روابط ما بین طبقات اجتماعی حاصل از شیوه تولید و معیشت انسان ها در هر دوره تاریخی از طریق ایدئولوژی ها و نیروهای سرکوبگر و قهر آمیز توجیه و تثبیت می گردند. در طول تاریخ بشری طبقات حاکمه دولت را به عنوان ارگان سرکوب و پاسدار منافع خود شکل داده اند و طبقات تحت استثمار نیز به شیوه های مختلفی از رفرم گرفته تا آشوب، قیام و انقلاب در مقابل طبقات حاکم بر می خیزند و اینگونه است که تاریخ جوامع، تا کنون تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.

در این میان جنبش چپ نه به عنوان فرقه ای ایدئولوژیک بلکه به عنوان جنبشی برآمده و معطوف به طبقه در جدال یعنی طبقه کارگر است. تئوری این جنبش سوسیالیسم انقلابی یا به تعریف دیگر مارکسیسم، تئوری نقد مناسبات سرمایه داری از منظر طبقه کارگر می باشد و هدف آن پیروزی طبقه کارگر و تسخیر قدرت سیاسی توسط این طبقه است و در نهایت انحلال طبقات و از میان رفتن دولت است. در بستر چنین مبارزه طبقاتی در جامعه است که کمونیسم و طبقه کارگر معنی پیدا می کند.

قطعاً کمونیسم یک پدیده ابداعی گروه و جمعی نیست که بخواهد در تقابل با کارگریسم خود را نشان دهد، کمونیسم حاصل تضادهای اجتماعی بین کار و سرمایه می باشد. لازمه پیدایش کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی ربط مستقیم به مناسبات اجتماعی کار و سرمایه و تضاد ما بین آن دارد. مارکس هم بر بستر این تضاد اجتماعی بود که توانست مارکسیسم را مدلل و تحلیل نماید و برای خاتمه دادن به این تضاد به علم کمونیسم دست یابد. بر این مبنا است که کمونیسم نمی تواند در تقابل با کارگریسم قرار گیرد، بلکه این دو پدیده علمی لازم و ملزوم همدیگر هستند و طبقه کارگر با آگاهی به مارکسیسم خواهد توانست کارزار طبقاتی خود را برای نابودی سرمایه تا پیروزی نهایی ادامه دهد. برای درک واقعی و دیالتیکی از رابطه بین این دو پدیده شما را توجه می دهم به این قسمت از مانیفست کمونیست که چقدر روشن و دقیق رابطه این دو را بیان نموده است.

“پرولتارها و کمونیستها ( مانیفست کمونیست) کمونیستها و پرولتارها بطور کلی با یکدیگر چه مناسباتی دارند؟ کموینستها حزب خاصی نیستند که در برابر دیگر احزاب کارگری قرار گرفته باشند. آنها هیچگونه منافعی، که از منافع کلیه پرولتاریا جدا باشد ندارند. آنها اصول ویژه ای را بمیان نمی آورند که بخواهند جنبش پرولتاریای را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند. فرق کمونیستها با دیگر احزاب پرولتاریا تنها در این است که از طرفی، کمونیستها در مبارزات پرولتاریای ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاریا را صرف نظر از منافع ملیشان، در مد نظر قرار می دهند واز آن دفاع می نمایند، و از طرف دیگر در مراحل گوناگونی که مبارزه پرولتاریا و بورژوازی طی می کند، آنان همیشه نمایندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند. بدین مناسبت کمونیستها عملا، با عزم ترین بخش احزاب کارگری همه کشورها و همیشه محرک جنبش به پیش اند؛ و اما از لحاظ تئوری، مزیت کمونیستها نسبت به بقیه توده پرولتاریا در این است که آنان به شرایط و جریان و نتایج کلی جنبش پرولتاری پی برده اند.

نزدیک ترین هدف کمونیستها همان است که دیگر احزاب پرولتاری در پی آنند، یعنی متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و احراز قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا.

نظریات تئوریک کمونیستها به هیچوجه مبتنی بر ایده ها و اصولی که یک مصلح جهان کشف و یا اختراع کرده باشند نیست.

این نظریات فقط عبارت است از بیان کلی مناسبات واقعی مبارزه جاری طبقاتی و آن جنبش تاریخی که در برابر دیدگان ما جریان دارد. الغاء مناسبات مالکیتی که تا کنون وجود داشته، چیزی نیست که صرفا مختص به کمونیسم باشد. کلیه مناسبات مالکیت پیوسته دستخوش تغییرات دائمی تاریخی و تبدلات همیشگی تاریخی بوده است.”

“نسل نوین انقلابی” مجاز هستند به هر شکل ممکن در چهارچوب استدلات خود از هر کلمه نوینی می خواهد استفاده نماید؛ اما زمانیکه این واژه ها و تحلیلها به مبارزه طبقاتی یک طبقه تداخل می یابد و هدف این است که استنتاجات شخصی و غیر سیاسی جایگزین استدلات سیاسی شود مورد نقد و بررسی واقع میشود. بکارگیری واژه های نوینی همچون ورکریسم و آن را در ادبیات کارگری جا زدن و دستکم گرفتن مبارزات هر روزه کارگران برای ایجاد ” تشکلهای مستقل کارگری” و یا مبارزه بر حق آنها برای مطالباتشان را اکونومیسم خطاب کردن، ماحصل این نوع  تفکر این خواهد بود؛ که این نوع تحلیلها و تبیینها ربطی به مبارزه طبقاتی یک طبقه و یا جنبش کارگری ندارند. این نوع استدلات روشنفکر مآبانه از ایده های نوین نسل جوانی نشئت می گیرد که نه تنها فاقد یک استراتژی سوسیالیستی است، بلکه هنوز از انقلاب و پروسه متحقق شدن آن درک اتنزاعی دارد. مبارزه کارگران برای متحد و متشکل شدنشان نه یک پدیده جدید است و نه مختص به طبقه کارگر ایران. این یک امر مسلم است، که مبارزه کارگران با بورژوازی مستلزم هر چه بیشتر متشکل شدن و گسترده تر شدن تشکلهایشان است. از آنجائیکه طبقه کارگر یک طبقه اجتماعی است و کارگران مطالبات مشترکی دارند، بطور قطع آنها بدون مبارزه جمعی نخواهند توانست خواسته های خود را به بورژوازی تحمیل نمایند. با شرایط بشدت خفقان و سرکوبی که در جامعه ایران موجود است، به هر درجه ای کارگران بتوانند متشکل شوند و لو اینکه چه نامی بر این تشکل و حرکت گذاشته میشود یک قدم رو به جلو خواهد بود. مبارزه طبقه کارگر در مقابل بورژوازی تا دندان مسلح تا جائیکه به مبارزات اقتصادی اش بر می گردد که این امکان را بوجود آورد که یک درجه تغییر در شرایط موجودش را بدهد نمی توان اکونومیستی خطابش کرد. در جامعه ای مثل ایران حتا مبارزات اقتصادی طبقه کارگر نمی تواند صرفا اقتصادی، و بدور از اهداف سیاسی باشد. اگر طبقه کارگر بخواهد قدمی در رفع مطالبات صنفی اش بردارد، برای بدست آوردن خواسته هایش و بویژه مطالبات اقتصادیش در یک نبرد طبقاتی هر روزه با سرمایه بر علیه قراردادهای موقت، بیکارسازیها، عدم ایمنی محیط کار، افزایش دستمزد و تقلیل ساعات کار و….. ناچار به مبارزه است. بدست آوردن این خواسته ها مستلزم تعرض به  قانون کار ارتجاعی سرمایه است. اینجا است که این مبارزه از چهارچوب مبارزه صنفی خارج شده و بعد سیاسی بخود می گیرد. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر یک رکن اساسی و حیاتی مبارزه طبقاتی و زمینه اصلی اگاهی توده های وسیع طبقه به هویت طبقاتی شان است. باید گفت، یکی از مشخصات اصلی چپ غیر کارگری تحقیر مطالبات و مبارزه اقتصادی کارگران است. معمولا این نوع برخوردها از نظر تاریخی تحت لوای مبارزه علیه ” اکونومیسم” نمایان میشود. مبارزه ضد اکونومیستی توسط چپی که اساسا چه در سطح نظری و چه در اهداف سیاسی و چه در عرصه اجتماعی به پنج دهه قبل برگشته و مبارزه چریکی و ضد خلق را جایگزین طبقه کارگر نموده است نمی تواند جز پوششی شبه مارکسیستی برای تخطئه هویت و مطالبات مستقل طبقه کارگر باشد. در دل مبارزه اقتصادی رهبران انقلابی کارگران پرورده میشوند و طبقه کارگر به هویت مستقل و قدرت خود واقف میشود. در طول مبارزه اقتصادی است که مبارزه سیاسی برای کارگران معنی پیدا می کند، و اتحاد همه جانبه طبقه کارگر، مرتبط شدن کارگران بهم و تبدیل آنها به یک تن واحد در برابر بورژوازی شکل می گیرد. بخش اعظمی از کارگران در تمام طول انقلاب ۵۷  تلاش می نمودند که متحد شدن خود را تحقق بخشند، اما از جانب چپ پوپولیست آن زمان “تشکل پذیر” و ” اکونومیست” نامیده شدند. بنظر میرسد بار دیگر هم بخشی از نیروهای جوان چپ ایران دچار این دیدگاه و نگرش انحرافی شده اند.

در بخشی از این نوشته رفقا به سندیکای شرکت واحد و بخصوص شخص اسانلو اشاره می کنند، که انتشار گزارش سالیانه سندیکا در وبلاگ شخصی اش را درج نمود، و اولین مصاحبه­ اش را با تلویزیون رها، ارگان رسانه­ای موج سبز به انجام رساند. اما منتقدین این نوشته بجای اینکه این حرکت ضد کارگری اسانلو و متحد شدن ایشان با بورژوازی و نهادهای امپریالیستی را مورد نقد و افشاگری قرار دهند، به قول معروف سوراخ دعا را گم کرده اند، چپ بازمانده انقلاب ۵۷ را مورد سرزنش و اهانت قرار می دهند که چرا نسبت به این رخداد جدی در جنبش کارگری عکس العمل نشان داده اند. این چپ به هر شکلی تعریف شود و بنا به جایگاه طبقاتیش هر موضعی در قبال این مسئله بگیرد و گذشته از اینکه موضع راست یا چپ اتخاذ نماید از نظر اصولی حق دارد مداخله نموده و نظراتش را ابراز نماید. اگر هر جریانی در این راستا این نظرات را به ضرر جنبش کارگری و جناح چپ آن تشخیص میدهد می تواند مکتوبش کند، و با استدلال سیاسی گرایش راست را نقد نموده و جامعه را قانع نماید. لازم است این رفقا را به این نکته توجه داد دشمن طبقاتی جمهوری اسلامی، گرایش راست و نهادهای امپریالیستی است که اسانلوها را در دامان خود می پروراند نه چپ ۵۷٫ سعی میشود در قسمت آخر نوشته به انقلاب ۵۷  و نقش چپ در آن پرداخته شود. نکته دیگر قابل ملاحظه این نوشته تقسیم بندی بین فعالین کارگری می باشد. یکی را کمونیست و قهرمان معرفی نمودن و دیگری را بی تاثیر دانستن. این درک غیر دیالکتیکی و غیر مارکسیستی نشان از این دارد که رفقای ” نسل نوین انقلابی” نه تنها شناختی از جنبش کارگری ندارند بلکه از نظر سیاسی و مارکسیستی از دینامیسم حرکت فعالین کارگری بی خبرند. فعالین کارگری که جزئی از پیکره عظیم جنبش کارگری هستند میزان فعالیت و مقاومتشان در مقابل استبداد رژیم سرمایه جمهوری اسلامی نه انحصار بفرد بوده و نه حق ویژه ای را برای آنها می تواند بهمراه داشته باشد. بلکه این ایستادگی و مقاومت بلوغ سیاسی فعالین کارگری را نشان می دهد که با ستیز طبقاتی و مبارزه آشتی ناپذیر خود نه تنها دشمن طبقاتی را وادار به تسلیم می نمایند، همزمان هم صف طبقاتی خود و هم طبقه ایهایش را تقویت نموده و در نهایت در شکل گیری و قویتر نمودن قطب نیرومند کارگری و سوسیالیستی بیشترین تاثیر را می گذارند. رهبران عملی طبقه کارگر مبارزه و مقاومت و فداکاری هایشان در سیمای یک جنبش است که تجلی می یابد، در حمایت و اتحاد طبقاتی با هم طبقه ایهایشان است که می توانند راه دشوار مبارزه، شکنجه و اهانت و تحقیر را تحمل نموده و سر بلند و موفق از آن بیرون بیایند. جدا کردن صف کارگران از هم و از جنبش کارگری فقط آب به آسیاب ریختن سرمایه است و بس! دوستداران جنبش کارگری اعم از کمونیستها و انسانهای آزادیخواهی که در کل منفعت جنبش را در نظر دارند، خود را موظف می دانند که از تمام فعالین کارگر زندانی با هر ایدئولوژی و نظرات سیاسی یکسان دفاع نموده و برای آزادیشان تلاش نمایند. این دیدگاه سکتاریستی که ما بین آزادی فعالین کارگری زندانی سوسیالیست و دیگر رفقای کارگر زندانی با نظرات سیاسی متفاوت تفاوت می گذارد، بشدت به ضرر منافع جنبش کارگری بوده و سبب تفرقه ما بین کارگران و فعالین کارگر زندانی خواهد شد.

مبارزه طبقه کارگر و راه پیشروی آن تنها با حقیقت جویی و حقیقت گویی هموار میشود. سوسیالیسم کارگران برای پای فشردن بر آرمان طبقاتی خویش نیاز به اتحاد و متشکل شدن بیشتر دارد نه تفرقه و قهرمان سازی.

تا جائیکه به چپ انقلاب ۵۷ بر می گردد، و  رفقای “جوان نوین انقلابی” حتی سعی ننموده اند این ابتکار را از خود نشان دهند که میزان کینه توزی خود از چپ ۵۷ را با زبانی چپ و سوسیالیستی فرموله نمایند. هر چند این نوع برخورد  نه بار اول است اتفاق می افتد و نه چیز تازه ای است، زمانیکه نویسنده مدعی سوسیالیسم نتواند نظرات سیاسی خود را با بررسی احکام و استد لا های منطقی مدلل نماید، ناگزیر به اهانت و فحاشی میشود. این روشی است که دقیقا رفقای جوان انقلابی که خود را یک سر و گوشی برتر از نسل قبلی می دانند، مدتها است اتخاذ نموده اند، شاید بر این تلاشند از این طریق حقانیت خود را ثابت نمایند.

بر کسی پوشیده نیست، که این رفقای جوان به دلائل شرایط سنی و نسلی اشان شاهد انقلاب و پیامدهای آن نبوده اند، اما سوال از رفقا این است، شما بر طبق چه شواهد و مدارکی تاریخی بخود اجازه می دهید به این شکل نسل ۵۷ را مورد قضاوت و ارزیابی  قرار دهید. این نسل حداقل دو سوم از عمر مفیدش را به مبارزه اختصاص داده، و هزاران انسان شریف و کمونیست را در راه مبارزه و آزادی از دست داده است. زندان و شکنجه و گرسنگی و بی خانمانی را تحمل نموده است.  اگر امروز نقدی بر این  چپ وارد است نباید از این سر باشد که ارزشهای گذشته اش نادیده گرفته شود. اما سوال از رفقای ” نسل نوین انقلابی ” این است، خود این رفقا جایگاهشان کجا است؟ خود را چپ تعریف می کنند، کدام چپ آیا آن چپی که تا کنون هزاران نفر از بهترین کمونیستها را در تقابل با جنایتکارترین حکومت تاریخ از دست داده است و هنوز در صحنه مبارزه حضور دارد یا خود را در صف دیگری تعریف می کند و می تواند الگویی از مبارزه سیاسی از خود ابراز نماید که بتواند در تمایز با نسل قبلی باشد. به سادگی می توان به نوع فعالیتی که این نسل در دستور کارش گذاشته، پی برد از پیچیدگی چندانی برخوردار نیست. به این نسل جوان باید گفت، از نظر تفکری و ایدئولوژی حتی از چپ ۵۵-۵۴ (خط مشی چریکی) عقب تر هستند. این چپ روزی از تضاد خلق و امپریالیسم سر در می آورد روز دیگر از چگوارا و مائو و جنبشهای خرده بورژایی. اما ناگفته نماند، این چپ اگر چه در کمال بی انصافی نسل ۵۷ را مورد اهانت و سرزنش قرار میدهد، اما خط سیاسی، امکانات تبلیغاتی و فعالیت مدیایش را از امکانات همین جریانات و گروه­های سیاسی چپِ رسوب کرده از انقلاب ۵۷ تامین نموده و با هیاهوی خرده بورژوایی می خواهد به فعالیت سیاسی خود حقانیت دهد. البته این هیاهوها برای چپ ایران پدیده ای تازه و نا آشنا نیست، همین چپ ۵۷ دارای مواضع مشعشع و درخشان با قلم فرسایی خود “خط مشی چریکی و پوپولیستی” را در حدود سه دهه است که به نقد کشید و به درستی و با استدلال مارکسیستی به دورانش خاتمه داد.

جنایتکاران رژیم اسلامی مانند همۀ مرتجعین تاریخ تلاش نمودند چپ را با زندان و کشتار از جامعه حذف کنند. اما چپ باز هم شکل گرفت، تا زمانیکه نابرابری و استبداد است، شکل گیری چپ واکنش ناگزیر به این نابرابریها خواهد بود. تا مادامیکه مناسبات جامعه ایران بر استثمار کارگران و زحمتکشان و بی حقوقی عمومی هست، چپ بازتولید می شود. این چپ – چپ اجتماعی است، نمی توان این چپ را با دستبند زدن و به زندان افکندن پیشروانش جلو حرکت و مبارزه اش را گرفت.

بحثی در این نیست که چپ ایران در انقلاب ۵۷ عمدتا چپی غیر کارگری بود، اما این  چپ غیر کارگری در در دوره انقلاب ۵۷ نیروی سیاسی واقعی بود که، مثل نیروهای سیاسی جدی و قابل توجه هر طبقه ای، استراتژی تعریف شده ای برای خود داشت.

ما شاهد بودیم  که کارگران در دوره انقلاب بهمن به سازمانهای چپ پیوستند. اولاً این  پیوستن  ناشی از رادیکالیسم بودن این چپ بود، که باعث شد بخش مهمی از آگاه ترین پیشروان طبقه کارگر به این انتخاب دست یابند، دوم اینکه کارگران به سبب داشتن یک تبیین عمیقتر از منافع طبقه کارگر، به سبب داشتن یک افق وسیعتر از مبارزه طبقاتی، به سازمانهای انقلابی چپ پیوستند. در دورانی که این چپ مبارزه می کرد موجودیتش را  در یک انقلاب زنده که جریان داشت نشان داد، و معنای زنده بودن انقلاب برای توده کارگران و زحمتکشان بخصوص پپیشروان این معنی را داشت که تغییر و تحولات عظیم و قابل تحقق در پیش اند. سازمانهای چپ از رهروان انقلابی  این انقلاب بودند، و بخشی از آگاه ترین کارگران با هدف دگرگونیهای عظیم انقلابی به آنها پیوستند. حقیقت این چپ در دوران انقلاب ۵۷، در رادیکالیسم سیاسی و دخالتگری انقلابی اش نهفته بود.

آنچه مسلم است، انقلاب ۵۷ انقلابی نبود که یکباره اتقاق بیافتد، بلکه پیش شرطهای انقلاب از چندین سال قبل به دلیل بافت اقتصادی-سیاسی ایران و بحرانهایی که با آن مواجه بود، شرایط وقوع این رخداد عظیم را فراهم نموده بود. حقیقتش این است، که سیر هیچ انقلابی تنها با دخالتگری یک نیروی سیاسی یا حتی یک طبقه اجتماعی تعیین نمی شود. همیشه رویدادها و تحولات غیرقابل پیش بینی داخلی و جهانی بر توازن قوای سیاسی تأثیر می گذارند. هر چند انقلاب ۵۷ سرکوب شد و با کمک امپریالیستها حکومت مرتجع اسلامی بسر کار گمارده شد. اما دستاوردهای گرانبهایی داشت. امروزه میزان رشد رو بجلو جنبشهای اجتماعی بویژه جنبش کارگری در ادامه همان دستاوردها و جانفشانی های بخشی از این چپ است که منافع طبقاتی خود را به مناقع طبقه کارگر گره زده است.

در این شکی نیست، که امروز بخش وسیعی از این چپ غیر کارگری از نظر فعالیتهای سیاسی واستراتژیکی همسویی با استراتژیک طبقاتی طبقه کارگر ندارد، و اهداف خود را نه در پیوند زدن به استراتژی جنبش کارگری بلکه در اتحاد بین احزاب و سازمانها جستجو می نمایند، اما این در مورد کل چپ صادق نیست. بخش دیگری از چپ مبنای حرکت  خود را در همسویی و تداوم  با منافع طبقه کارگر و استراتژی کارگری تعریف می نماید. به درجه ای که پیشروان سوسیالیست جنبش کارگری در تثبیت بخشیدن به  یک دیدگاه استراتژیک واحد که بر مبنای تئوریک معتبری استوار باشد درتقویت این گرایش چپ بتوانند موفق شوند ، به مراتبی که فعالین سوسیالیست جنبش کارگری مبارزات روزمره کارگران را در راستای چنین استراتژی ای جهت دهند و در ایجاد تشکلهای توده ای کارگران گامهای موثری بردارند، یک جریان اجتماعی نیرومند چپ کارگری در عمل جریان پیدا خواهد کرد.

می ۲۰۱۳

http://www.socialist-workers.org

kargar.socialist@gmail.com

Facebook: Kanone Socialisthaye Kargari