انتخابات: «پیروزی» رژیم، «ورشکستگی» چپ های بنفش!

سارا قاضی و آرام نوبخت

پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، چه برای آن دسته کسانی که چهار سال پیش به بهانۀ تقلب انتخاباتی دست به اعتراضات خیابانی زدند و با وجود واکنش تند رژیم هرگز فراتر از مطالبۀ «رأی من کو؟» نرفتند، و چه برای بخشی از کسانی که به دنبال مشاهدۀ سرکوب شدید معترضین، عقب نشینی موسوی و کروبی از خط قرمزهای نظام و عقب ماندن ناگزیر آن ها از جنبشی که خود داعیۀ رهبری اش را داشتند، وارد اعتراضات شدیدتر ضدّ استبدادی شدند، ظاهراً به یک «پیروزی» تعبیر شده است. به طوری که پس از اعلام پیروزی نهایی روحانی با کسب ۵۰٫۷ درصد آرا، خیابان های تهران و دیگر شهرستان ها شاهد صحنه های جشن مردم، به خصوص جوانان، بوده است.

حمایت بخش «جوان» جامعه (فارغ از خاستگاه طبقاتی آن) از روحانی، پس از تجربۀ یک دورۀ ۸ ساله و به خصوص ازسر گذراندن مقطع پس از انتخابات ۸۸، به هیچ رو تصادفی یا بی علت نیست. روحانی با اطلاع از این که ابتدایی ترین خواست ها و حقوق دمکراتیک بخش جوان همواره سرکوب شده و این پتانسیل عظیم هر مجرایی را برای آزاد شدن جستجو می کند، به عمد روی همین خواست ها «مانور» می دهد: «خیابان و دانشگاه کشور باید مکان امنی برای جوانان باشد»، «زنان و دختران ما نباید تحت فشار امنیتی باشند» و نظایر این ها.

او با یک اشارۀ کوتاه به مسألۀ «ایجاد امنیت» برای زنان و جوانان در جامعه، به بخش جوان و تحت ستم جامعه «امید» بهبودی وضعیت را می دهد. با این حال، این «امید» در قالب «وعده»های دمکراتیک چندین بار عیار «حقیقی» بودن خود را به نمایش گذاشت: فقط در یک مورد پس از آن که هواداران او در نشست جماران با سر دادن شعارهایی علیه حصر خانگی موسوی و کروبی یا شعار آزادی زندانیان سیاسی با مداخلۀ نیروهای اطلاعاتی بازداشت شدند، ستاد روحانی سراسیمه طی بیانیه ای «هرگونه رفتار هنجارشکنانه و خیابانی را قویاً محکوم» کرد (۱۲ خرداد)؛ منتها ناباوری هواداران و فشار غیرمستقیم بر او موجب شد تا طی یک روز بعد با صدور دومین بیانیه، و درخواست ملایم از دستگاه‌های انتظامی و امنیتی، درخواست کند: «نسبت به آزادی جوانانی که در خلق حماسۀ سیاسی، پیشگام بوده‌اند، اقدامی عاجل به‌عمل آورند تا از خبرسازی و سوء‌استفاده رسانه‌های خارجی جلوگیری گردد»!

امروز اما همه، پس از جشن خیابانی به خانه های خود رفته و منتظر روی کار آمدن روحانی شده اند و از این پس هم احتمالاً در طول چهار سال آینده هر لحظه منتظر گشایش هایی در دورۀ ریاست جمهوری او می شوند. از این رو، ما در پایین اجمالاً نگاهی می اندازیم به خود روحانی، علت ورود او به عرصۀ انتخابات به عنوان کاندیدا، انتظارات و خواست هایی که نهایتاً به پیروزی او منجر شد، و گام هایی که بهتراست از هم اکنون برای تحقق این خواست ها از پایین (و نه «از بالا») برداشته شود.

ماهیت روحانی بر هیچ کسی پنهان نیست. روحانی کسی است که اعطای لقب «امام» به شخص خمینی را پیشنهادِ خود و «الهام الهی» می داند؛ کسی که در جریان ۱۸ تیر سال ۷۸، قاطعانه اعلام کرد « در کدام کشور جهان، حرکت‌های آشوب‌طلبانه این چنین تحمل می‌شود، این ها خیلی پست‌تر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آن ها تعبیر حرکت براندازی را مطرح کنیم … این صبر و متانت، در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن می‌شود … دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هر گونه حرکت این عناصر فرصت طلب، هر کجا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند. مردم ما شاهد خواهند بود که از امروز نیروی انتظامی، نیروی قهرمان بسیج حاضر در صحنه، با این عناصر فرصت‌طلب و آشوبگر – اگر جرأت ادامه حرکت مذبوحانه داشته باشند- چه خواهند کرد»

او در طول حاکمیت این رژیم دارای سمت های متعدّد و بالایی در دستگاه حکومتی رژیم بوده است که مهم ترین آن نمایندگی خامنه ای در شورای عالی امنیت ملی است. او در اواخر دورۀ خاتمی به عنوان رئیس تیم هسته‌ای و مذاکره‌کنندۀ ارشد ایران با سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و بریتانیا در مورد برنامۀ هسته‌ای ایران، به عنوان نماینده از جانب خامنه ای، ایفای نقش کرد. بنابراین یکی از مدافعین و عوامل اصلی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی بوده و از این لحاظ تفاوتی ماهوی با شخص «جلیلی»- که به عنوان «افراطی»ترین کاندیدا و «بدترین» گزینه معرفی شد، هرچند تعداد آرای او از حدود ۴ میلیون نفر هم فراتر نرفت- ندارد.

اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا او در این انتخابات کاندیدا شد؟ به این مسأله باید از دو جنبه نگاه کرد: اول، موقعیت بین المللی رژیم و جنبۀ داخلی و مشکلات رژیم ناشی از جناح بندی های درونی نظام. از بُعد بین المللی، اعمال تحریم های شدید علیه ایران از سوی آمریکا و اروپا عملاً رژیم ایران را منزوی کرد، به خصوص که بر اثر جنگ داخلی در سوریه و دخالت ناتو در آن، موقعیت بشار اسد هم که تنها متحد واقعی ایران در منطقه بود، روز به روز متزلزل تر شده است و امروز هر دم امکان سرنگونی او وجود دارد. به علاوه رژیم، متحد خود در ونزوئلا، یعنی دولت چاوز را نیز از دست داده و نسبت به تداوم سیاست های گذشتۀ این کشور در قبال خود اطمینان ندارد. همچنین ونزوئلا در واقع درحال بهره مندی از تأثیر تحریم های نفتی ایالات متحده و اروپا علیه ایران، برای به دست آوردن بخشی از بازاری که ایران در به ویژه چین و هند از دست می دهد، می باشد. به همین دلیل است که طی دو سال گذشته، ونزوئلا صادرات نفت خود را به چین و هند- به ترتیب دومین و چهارمین کشور بزرگ مصرف کنندۀ نفت- با رساندن به مجموعاً ۱ میلیون بشکه در روز دو برابر کرده است، درحالی که طی همین دوره صادرات نفت ایران به این دو کشور با رسیدن به ۵۰۰ هزار بشکه در روز تقریباً نصف شده (فایننشال تایمز، ۱۳ ژوئن ۲۰۱۳). لذا خامنه ای و حلقۀ بستۀ نزدیک به او به این نتیجه رسیدند که اگر بعد از انتخابات همچنان با سرسختی به مذاکره با به غرب ادامه دهند، نه فقط تحریم ها از نظر اقتصادی آن ها را به زانو در خواهد آورد، بلکه امکان حملۀ نظامی و سرنگونی ایشان هم وجود خواهد داشت.

تا مدتی پیش از اعلام نتیجۀ نهایی انتخابات ریاست جمهوری، دولت امریکا مجوز شش ماهۀ ۹ کشور برای خرید نفت از ایران را که منقضی گشته بود، به مدت شش ماه دیگر برای چین، هند و ۷ کشور باقی مانده، تمدید نمود و و به این ترتیب این روزنه را برای رژیم ایران باز گذاشت تا با انتخاب رئیس جمهوری بعدی، سمت و سوی آتی و طرف مذاکرۀ خود را با غرب نشان دهد.

به این دلیل برای خامنه ای دو راه بیشتر وجود نداشت، یا باید راهی برای کنار آمدن با غرب می یافت و یا با آن شاخ به شاخ می شد. پیروز شدن روحانی در انتخابات، نشانۀ آن است که خامنه ای تصمیم گرفته تا از موضع پایین و امتیازدهی با غرب کنار بیاید. اما برای این کار نیاز به مهره ای بود که اولاً با «جریان فتنه» و «جریان انحرافی» تداعی نشود؛ ثانیاً بتواند گرایش های اصلاح طلب و اصول گرا را بدون از دست رفتن پایه های خامنه ای و سپاه متقاعد سازد؛ و ثالثاً از تجربۀ مذاکره و زدوبند با غرب (به ویژه بر سر مسألۀ هسته ای) برخوردار باشد؛ و رابعاً بتواند بر جوّ منفی اجتماعی به جای مانده از «تقلب بزرگ ۸۸» و اعتراضات خفته، تاحدی، ولو موقت، غلبه کند.

در این انتخاب، خامنه ای از اصولگرایان نمی توانست استفاده کند، چرا که اصولگرایان اعتبار خودشان را چه در سطح داخلی و چه بین المللی از دست داده اند (خبرگزاری تابناک، وابسته به محسن رضایی، کاندیدای «مستقل»، در مقاله ای به تاریخ ۲۵ خرداد با عنوان «شکست اصول گرایی لازم بود»، از زاویۀ خودش چنین اعتراف کرد: «شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب! جریان اصولگرایی باید این نکته را درک کند که نمی‌تواند ناکارآمد بود و انتظار داشته باشد، مردم باز هم فوج فوج به سمت آنان حرکت کنند.») اصلاح طلبان هم که به طور کلی بعد از خاتمی، کروبی و موسوی مهره ای را نداشتند که مورد تأیید همۀ اصولگرایان و پایه های حامی خامنه ای قرار بگیرد. خامنه ای در این شرایط حادّ داخلی و خارجی به مهره ای نیاز داشت که بتواند گرایش «معتدل» و «متمایل به غرب» را نمایندگی کند. تا پیش از اعلان تأیید صلاحیت شدگان، «رفسنجانی» بهترین نمایندۀ این «گرایش» از رژیم به شمار می رفت که امکان حضور مجدد او مطرح بود. اما ظاهراً در میانۀ این بازی، شخص رفسنجانی به دلیل عدم تأیید از سوی جناح یا جناح هایی از حاکمیت (که نمود بارز آن دخالت حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، در جلسات شورای نگهبان در پروسۀ بررسی صلاحیت کاندیداها بود) رد صلاحیت گشت. با این حال آن چه که «صلاحیت» اش باقی ماند، «گرایشی» بود که رفسنجانی آن را نمایندگی کرد و همچنان نیز می کند.

به این ترتیب، خامنه ای باید مهره ای را در حدود صلاحیت رفسنجانی برای کاندیدای ریاست جمهوری دستچین می کرد. روحانی از همه نظر (همان ویژگی های چهارگانۀ بالا) مناسب ترین گزینه می بود.

در نتیجه روحانی کاندیدا شد، و برای «پیروزی» در انتخابات، تنها لازم داشت که روی خستگی جامعه از فشار تحریم ها و ترس از «خطر جنگ»، به همراه وعده دادن به تحقق ابتدایی ترین مطالبات دمکراتیک آن ها و به ویژه ارتقای وضعیت معیشت کارگران در سخنرانی های تبلیغاتی خود، مانور دهد. به این ترتیب، مسلم بود که مردم به او رأی می دادند، و نه به یک اصولگرا.

در نهایت، این سناریو محقق شد؛ در عرصۀ داخلی شاهد بودیم که رفسنجانی رسماً از روحانی دفاع نمود، و پس از پیروزی او نیز با وقاحت اعلام کرد که «ایران، دمکراتیک ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد». سپاه پاسداران نیز روز یک‌شنبه ۲۶ خرداد با انتشار بیانیه‌ای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری را تبریک گفت و «آمادگی همه‌جانبه»اش را برای «تعامل و همکاری» با دولت وی اعلام کرد. جالب است که جلیلیِ «افراطی» هم در پیام تبریک خود اعلام کرد «این که از حامیانم خواستم به آقای روحانی کمک کنند، یک تعارف نبود؛ بلکه واقعاً حالا همۀ ما باید هرآن چه در توان داریم برای کمک به دولت آینده در جهت گفتمان امام و انقلاب به کار گیریم.» روزنامۀ کیهان نیز که پیش از این از موضع گیری قاطعانۀ روحانی در قبال ۱۸ تیر ۷۸ تمجید کرده بود، این بار طی مقاله ای به قلم حسن شریعتمداری، ضمن واکنش به جریان اصلاحات، حامیان هاشمی و «اصحاب فتنه»، نوشت: «آقای روحانی نه فقط مدیون آن ها نیست، بلکه مدعیان اصلاحات به ایشان بدهکار هستند، چرا که آنان در پوشش حمایت از نامزدی آقای روحانی فرصت حضور و خودنمایی در عرصۀ سیاسی کشور را یافته بودند»، جمله ای که در دل خود عناصر از واقعیت پشت پردۀ رژیم را دارد. خانۀ کارگر هم که همیشه از حامیان اصلاح طلبان بود و موسوی چهار سال پیش نخستین میتینگ انتخاباتی خود را در آن جا برگزار کرد، این بار از کاندیداتوری روحانی دفاع نمود و پس از پیروزی به او تبریک گفت. در عرصۀ بین المللی نیز شاهد بودیم که ساعاتی پس از انتخاب روحانی، رئیس دفتر باراک اوباما اعلام کرد که اگر حسن روحانی شفافیت را در پروندۀ اتمی رعایت کند، «ما برای همکاری با او آماده خواهیم بود» و افزود: «اگر همان طور که وی (روحانی) طی تبلیغات انتخاباتی گفت، واقعاً بخواهد که روابط ایران را با کشورهای جهان بهبود بخشد، مسلماً امکان دستیابی به چنین چیزی وجود دارد».

اگر روحانی مهرۀ مورد نیاز برای نجات حیات رژیم نمی بود، این بار هم درست مانند چهار سال پیش تقلبی گسترده صورت می گرفت و مهرۀ مورد نیاز «رأی» می آورد. بنابراین آن چه که رخ داده، با کمال تأسف، بُرد تمام عیار برای رژیم بوده است. پس زن و مرد جوان ما حالا باید بداند که نه «پیروزی»، بلکه «باخت» خود را جشن می گیرد.

بسیاری از جوانان که سال ۸۸ را به خاطر دارند و در دومین دور ریاست جمهوری احمدی نژاد نهایت یک نظام پلیسی و استبدادی را با تمام وجود خود لمس کرده اند، می باید لحظه ای به خود آمده و فکر کنند که چطور شد به ناگهان تصمیم گرفته شد تا در این انتخابات تقلب نشود (حال اگر به نفع روحانی تقلب نشده باشد)! و رأی مردم «محترم» شمرده شود؟ پس چرا این کار را چهار سال پیش نکردند، تا به آن نحو جان جوانان ما به خاطر آن انتخابات گرفته نشود؟

احتمالاً اولین و دَم دستترین برداشت یا پاسخ، این است که فشار اعتراضات ۴ سال گذشته، منجر به این «عقب نشینی» مقطعی شده. اما این استدلال نه فقط با واقعیت همخوانی ندارد، بلکه کلّ سناریوی بالا را پنهان می کند. این مکانیزم بالا بود که روحانی را به بهترین گزینۀ رژیم برای فاصله گرفتن از لبۀ پرتگاه مبدّل و خود را برای «انتخاب» به بخشی از جامعه تحمیل کرد (روحانی با تقریباً ۱۸ میلیون رأی پیروز شد، حال آن که تعداد واجدین شرایط برای رأی دادن، بالغ بر ۵۰ میلیون نفر بود). بسیاری از جوانانی که در خیابان ها جشن «پیروزی» می گرفتند، بر این تصور بوده و هستند که با رفتن یک شخص، یعنی احمدی نژاد، وضعیت جامعه به مراتب بهتر خواهد بود. اما مسأله این است که تمامی این افراد، جزئی از طبقۀ حاکمه و نظام هستند که هرگز نمی خواهند و نمی توانند خارج از چارچوب ها و منافع رژیم در کلیت آن اقدامی انجام دهند. وقتی صحبت از پیروزی «جنبش» مردمی می شود، باید خصوصیات این پیروزی هم مشخص باشد. سال ۸۸ سرشار بود از سرکوب، زندان، شکنجه و تجاوز در زندان ها، به طوری که حتی مهدی کروبی طی نامه ای در مردادماه همان سال به رفسنجانی، خواستار بررسی مسألۀ تجاوز جنسی به پسران و دختران در زندان ها شد. جوانانی که آن روزها را به یاد دارند و امروز پایکوبی می کنند، زمانی می توانند از «پیروزی» صحبت کنند که «انتخاب» روحانی، منجر به تداوم بررسی این پرونده و افشا و محاکمۀ آمرین و عاملان آن شود. بنابراین باید طی مدت زمان کوتاهی که پس از اتمام انتخابات، هنوز فضا تا درجه ای باز است، حول مطالبات مشخصی همچون «آزادی تمامی زندانیان سیاسی» یا «امنیت اجتماعی برای زنان» (که آقایان تحت شعار انتخاباتی طرح کردند) به یک حرکت جمعی و سازمان یافته دست زد. درحالی که آن چه اتفاق افتاد، این بود که بسیاری افراد نهایتاً رأی خود را «پس گرفتند» و با آرامش حاصل از آن به جشن و پایکوبی پرداختند و تمام. این ها همه و همه بیانگر پیروزی رژیم است و نه کسی دیگر. رژیم حتی تاجایی پیش رفته است که ادعا کند انتخابات ۹۲، طرح مسألۀ تقلب در انتخابات ۸۸ را منتفی می کند (البته این ادعای جالبی است. باید به دنبال پاسخ این پرسش بود که چرا غرضی، به عنوان یک فرد بی ربط و پرت در جریان رقابت های انتخاباتی که بیشتر دستمایۀ شوخی در سطح جامعه بوده، ۴۴۶ هزار رأی داشته، درحالی که تعداد آرای مهدی کروبی در انتخابات ۸۸- حدود ۳۳۸ هزار رأی- از او هم کمتر بوده است!)

دلیل همۀ این تغییرات، چرخش جمهوری اسلامی در قبال غرب هست که می خواهد درجۀ «آزادی» مردم و «شرکت» آن ها را در انتخابات، به عنوان اثبات وجود دموکراسی در کشور و بهبود وجهۀ خود در جهان، ارائه کند. البته، روحانی، به عنوان نمایندۀ نظام، برای برقراری روابط متعادل با غرب، مجبور می شود از استبداد و اختناق داخلی زمان احمدی نژاد بکاهد، اما باید اطمینان داشت که هرگز نمی تواند حتی یک دموکراسی نیم بند را حفظ کند، چون شرایط به قدری انفجاری است که از هر جا که روزانه ای باز شود، انفجاری بیرون خواهد زد. این دقیقاً مخمصۀ جمهوری اسلامی است که در هر دو حالت، چه افزایش فشارهای داخلی و چه ایجاد روزنه، نیروی بالقوۀ انفجاری علیه خود را افزایش می کند و لحظۀ سرنگونی اش را به جلو می اندازد.

این که بخشی از جمعیت جوان جامعه، به ویژه از طبقۀ متوسط جدید شهری، به دفاع «اجباری» از روحانی در مقابل سایر گزینه های «بدتر» پرداخت، و آن چه را که طی چهار سال گذشته تجربه نموده بود، عملاً نادیده گرفت، قابل درک است. در شرایط نبود ظرفی که بتواند تجربیات مبارزاتی را جمع آوری و چکیدۀ آن را به صورت تئوری تدوین کند و دوباره به درون جامعه ببرد؛ در شرایط نبود ظرفی که بتواند آگاهی طبقاتی حاصل از مبارزات- ولو در سطح دمکراتیک و ضدّ استبدادی- را در شرایط رکود و رخوت حفظ کند، و در بزنگاه ها به عنوان خطّ سیاسی و رهبری کننده رو به عموم مردم مطرح کند، بدون تردید بخشی از جامعه به سرعت آگاهی سیاسی خود را از دست خواهد داد و دچار «فراموشی» می شود. بنابراین ایراد خاصی متوجه این بخش از «مردم» نیست؛ دقیقاً وظیفۀ نیروهای چپ این بوده و هست که چنین ظرفی را ایجاد کنند. در صورتی که شاهد بودیم کوچکترین نشانی از مرزبندی و وجه تمایزی میان بسیاری از بهاصطلاح «چپ»های مدافع شرکت در انتخابات با تودۀ افراد- عموماً غیر سیاسی- وجود نداشت و در واقع نه فقط حتی یک گام جلوتر حرکت نکردند، بلکه تمام و کمال عقب تر از همان افراد و به صورت دنباله رُوی آن ها وارد صحنه شدند. بدتر این که آن ها هم از «پیروزی» دَم می زنند.

یکی از مسائلی که چپ های طرفدار شرکت «تاکتیکی» در انتخابات باید روشن کنند این است که اگر فکر می کنند «پیروزی» درکار بوده است، توضیح دهند که چه کسی پیروز شده است: رژیم یا خودشان به عنوان اپوزیسیون؟ و به علاوه ویژگی این «پیروزی» در چیست؟

مهمترین علامت پیروزی در یک جنبش، آن هم با پشتوانۀ این جمعیت شرکت کننده در انتخابات، چرخش توازن قوا به نفع جمعیت و به زیان حاکمیت است. در صورتی که پایان کمدی انتخابات اخیر به آن جا رسید که توازن قوا را به نفع رژیم تثبیت کرد. اگر عده ای از شرکت کنندگان، و فقط عده ای از آن ها، به خصوص طیف رفرمیست خواهان «تغییر از بالا»، می خواستند و می توانستند از فضای موقتاً باز شده استفاده کنند و مثلاً در مقابل زندان های مختلف شهر های خود آکسیون های انتخاباتی راه می انداختند- به این معنی که مقصودشان از شرکت در انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی است- می شد تاحدودی پذیرفت که دست کم در همین فضای موقتی و عمداً باز شده، توازن قوا به نفع آنان چرخش کرده است. این تردستی سازشکاران است که چنین جسارتی را ندارند و چنین فعالیتی نکردند و دست آخر انتخاب روحانی را پیروزی «خود» و نه «رژیم» قلمداد می کنند!

«خود فریبی» پدیده ای آشناست و با آن چندان کاری نداریم، اما به این تردستی ها به منظور فریب دیگران، باید به شدّت واکنش سیاسی نشان داد.

این «چپ»های «پیروز» در عرصۀ انتخابات باید تا فضای آماده فراهم است فراخوان تجمع در مقابل زندان ها برای آزادی زندانیان کارگر و زندانیان سیاسی را بدهند تا نشان دهند «توازن قوا» به نفع آن ها چرخش کرده است، درغیر این صورت از خود و سایرین بابت فریب خود و دیگران عذر خواهی کنند.

۲۸ خرداد ۱۳۹۲