سندیکالیسم ایرانی به دنبال حسن روحانی , یادداشتهایی به بهانه “انتخابات” ریاست جمهوری اسلامی

سایت حکومتی ایلنا در خبری در حاشیه مصاحبه ای که با کاظم فرج اللهی انجام داده است، نوشته است: “وی همچنین در خصوص وعده ای که آقای روحانی در زمان تبلیغات ریاست جمهوری در خصوص ضرورت افزایش دستمزد کارگران بر اساس نرخ تورم داده بود، گفت: آقای روحانی تنها نامزدی بود که در زمان تبلیغات به صراحت در خصوص یک مطالبه روشن کارگری صحبت کرد.” “کارگران از دولت آینده انتظار دارند که بصورت جدی به مطالبات قانونی آنها پاسخ داده شود.” “چنانچه دولت آینده خود را به جامعه کارگری متعهد می‌داند باید به تعهد زمان انتخابات عمل کند.” “یکی از عوامل پیروزی روحانی جذب آرای جامعه کارگری بود.”

ابتدا گفتن این هشدار لازم است که این نقل قول‌ها از ایلنا هستند و ما از صحت و سقم آنها اطلاع دقیقی نداریم. این با مصاحبه کننده است که عدم صحت آنها را تکذیب کند. اما آنچه که از ایشان نقل شده است تماما توهم پراکنی به جمهوری اسلامی است. قبلا از مازیار گیلانی نژاد شنیده بودیم که “کارگران به وعده های کاندیداهای رژیم توجه کنند و رأی بدهند.” این دقیقا ادامه همان دل بستن به مهره‌های جنایتکار رژیم اسلامی است که سندیکالیسم ایرانی نمی تواند از آنها دل بکند. مطمئن نیستم که حتی محجوب و صادقی و عیوضی هم ادعا کنند که آرا روحانی بخاطر وعده به کارگران بوده است! اگر کارگران قادر بوده‌اند در این ٣۵ سال حکومت زالوصفتان حاکم بر ایران حتی یک قدم این رژیم را به عقب برانند، فقط و فقط با زور اعتراض خودشان بوده است! نه سندیکالیست‌های ایرانی، نه خانه کارگری‌ها و نه مردم و کارگران شریف در این کشور نمی توانند حتی یکی از مهره های این رژیم را نام ببرند که در این ٣۵ سال حکومتشان وعده ای داده و به آن در راه بهبودی وضع کارگران عمل کرده باشند!

نکته دیگر اینکه کاظم فرج اللهی دارد این توهم را هم دامن می‌زند که گویا از عدم پایبندی مسئولان رژیم به قانون است که کارگران بیحقوق هستند! اتفاقا تمام اجحافات در حق کارگران هم در آن جامعه، ریشه در قوانینی دارد که دائم وضع می شوند و هر از چندگاهی هم با رأی همین کسانی که امثال کاظم فرج اللهی و مازیار گیلانی نژاد که نمی توانند از آنها دل بکنند، در جهت سفت تر کردن بند بردگی کارگران تغییر می کنند و به اصطلاح اصلاح می شوند.

کارگران در راه مبارزه بر علیه و سرنگونی جمهوری اسلامی، از همین سندیکالیسم مرده ای که دائم کارگران را به مسلخ برده است هم می گذرند.

***

تئوری بافی های بهمن شفیق برای شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی

بهمن شفیق در نوشته ای درباره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی که می گوید به تأیید دیگر رفقایش هم رسیده، کلی آسمان ریسمان کرده و تاریخ را به گواه گرفته که بگوید: “از نظر تئوریک حتی این امکان نیز وجود دارد که زمانی سیاست کمونیستی در همین نظام ارتجاعی جمهوری اسلامی نیز شرکت در یک مبارزۀ انتخاباتی را ضروری سازد. از نقطه نظر سیاست کمونیستی چنین شرکتی تنها به مثابۀ لحظه ای از گذار به سوی درهم شکستن ماشین دولتی، لحظه ای از انقلاب اجتماعی می تواند موضوعیت داشته باشد.” او کل نوشته اش را به حمله به کمونیستها اختصاص داده که در این باره سکوت نمی کنند. راه حل او چنین است: “برای دورۀ حاضر مبارزۀ طبقاتی در ایران، سیاست کمونیستی در قبال تحولات درون جمهوری اسلامی و بویژه در قبال انتخابات آن چیزی جز سیاست امتناع نمی تواند باشد.” “امتناع” از نظر او همان منتظر ظهور مهدی موعود نشستن است. او دومای روسیه ١٩٠۵ و ژاک شیراک و لوپن و سوسیال دمکراسی آلمان و بلشویکها و غیره را وارد این معامله می کند تا بلکه از انگشت نما شدن در امان بماند. بهمن شفیق با لودگی همیشگی اش، عمارت خود را سوار این تحریف می کند که ایراد کمونیستها به انتخابات در جمهوری اسلامی از “فرمایشی بودن”، “غیردمکراتیک بودن” و “آزاد نبودن” است. و حزب بلشویک را به شهادت می گیرد که: “توجه به تجارب حزب بلشویک در زمینه نحوۀ برخورد به انتخابات دومای تزاری، امکان بیشتری فراهم می کند تا تفاوت برخورد کمونیستی با روش برخورد رایج در چپ آشکارتر شود. البته تجارب حزب بلشویک تنها تجارب طبقۀ کارگر بین المللی در این زمینه نیستند. سوسیال دمکراسی آلمان و همچنین سوسیالیسم انگلیسی و فرانسوی نیز سرشار از تجارب در این زمینه اند.” و در ادامه می نویسد: “مدت کوتاهی بعد، یعنی در سال ١٩٠۶، پیروزی ارتجاع تزاری توازن قوا را به زیان انقلاب و به نفع ارتجاع دگرگون کرده بود. درست بر متن همین چرخش ارتجاعی، بلشویکها این بار سیاست شرکت در انتخابات را برگزیدند و حقیقتا نیز موفق شدند تعداد قابل توجهی نماینده به دوما بفرستند. پس از انحلال این دوما توسط استولیپین و حتی پس از پیشرویهای بیشتر ارتجاع استولیپینی و در سال ١٩٠٧ نیز بلشویکها مجددا سیاست شرکت در انتخابات را برگزیدند و باز هم موفق شدند تعدادی نماینده به دوما گسیل کنند. آنچه محور ثابت سیاستهای متفاوت بلشویکها در این دوران را تشکیل می داد نه درجۀ ارتجاعی بودن دستگاه دولت، بلکه امکاناتی بود که با شرکت یا عدم شرکت در مبارزه پارلمانی در اختیار پرولتاریای سوسیالیست قرار می گرفت و یا از دسترس آن دور می شد.”

به نظر من همچنانکه دفاع ایشان از سیاست حذف یارانه های احمدی نژاد “در راستای مدرن کردن دولت” لزومی به توجیهات “تئوریک” و به شهادت گرفتن تحریف وار تاریخ بلشویکها نداشت، دفاع ایشان از کلیت جمهوری اسلامی هم چنین لزومی ندارد. برای “کسانی که با تاریخ انقلاب اکتبر آشنائی داشته باشند می دانند” که بلشویکها و لنین در تمام دوره حیاتشان یک لحظه از مبارزه بر علیه حکومت تزار غفلت نکردند. یک لحظه به مبارزه کارگران، به انقلاب و کمونیسم و مبارزه کارگری لجن پراکنی نکردند. اما همان “کسانی که با تاریخ انقلاب اکتبر آشنائی دارند می دانند” بهمن شفیق حداقل ۵ سال گذشته مدافع پیگیر سیاستهای تاچریستی در ایران بوده است. شاید این را هم بدانند که بهمن شفیق به صراحت خواهان شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی نشده بود. می دانند که یک کار دائمی بهمن شفیق خراب کردن فعالین و نهادهای کارگری بوده است. منتها تا آنجا که به ما کمونیستها و بحث بر سر نفس انتخابات در جمهوری اسلامی بر می گردد، اگر بهمن شفیق توانست نشان دهد که حتی آدم مرتجع ضدکمونیستی مثل ایشان (بهمن شفیق) هم توانست از صافی شورای نگهبان عبور کند، ما هم تاکتیک دیگری را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد. تا آن زمان ایشان برود تئوری بیاورد.

***

صف فراخوان دهندگان به شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی

انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران در این دوره صف بورژوازی و مدافعین رنگارنگ جمهوری اسلامی را به یک نتیجه رسانده بود. این مدافعین، که الحق آژانس خبرپراکنی دولت انگلیس، سردسته آنها بود و مضطربتر از هر یک از این مدافعین به نظر می رسید، تقلا می کرد و دست و پا می زد، از اعتراضات ١٣٨٨ و بخصوص از وسعت آن و اینکه چنین اعتراضاتی با چه سرعتی می توانند از کنترلشان خارج شده درس گرفته بودند و حاضر نبودند حتی انتخاباتی را که همه کاندیدها، کاندیداهای شورای نگهبان و شخص خامنه ای بودند و خامنه ای از قبل خاطر همه را راحت کرده بود که هر یک رأی در این انتخابات، رأی به نظام اسلامی ایشان است، تحریم هم بکنند. اما ما گاها تعجب می کنیم که چرا مثلا کسی که حتی آزاد نیست کاندید شود و چه بسا حتی امکان رفتن به ایران هم از او سلب شده، این چنین مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب می کند!؟ بهانه هایشان زیاد است، اما ما کارگران و مردم آزاده و مخالف جمهوری اسلامی با مشاهده وضعیتی که رژیم اسلامی بر سر جامعه آورده است، به درست تعجب می کنیم که کسی از آن دفاع کند! منتها اگر بی بی سی و حزب توده و سازمان اکثریت و کل طیف ملی ـ اسلامی ها خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی توسط یک اعتراض توده ای مثل اعتراضات سال ٨٨ باشند، باید ما را متعجب کند. اینها هم گرچه با جمهوری اسلامی دعوا دارند، منتها دعوایشان نه دعوایی از جنس دعوای کارگران و توده های فقیر با رژیم، بلکه دعوا بر سر اجازه شرکت آنها در چپاول و نحوه چپاول است. دعوائی که هر آن امکان آشتی برایش فراهم است و حاضرند که بروند ساندیس خور احمدی نژاد و مشائی و روحانی بشوند، تا کارگران و زحمتکشان یک گام هم پیشروی نکنند!

واضح است که مردمی که روزانه باید دنبال لقمه نانی برای سیر کردن شکم کودکانش هستند، از شرکت کردن در مضحکه انتخاباتی مانند همین “انتخابات” اخیر، محاسبات خودشان را دارند؛ و بی بی سی (آژانس مهندسی افکار دولت انگلیس) محاسبه خودش را دارد. کار بی بی سی و سی ان ان و تمام آن جیره خوارانی که زندگی خود را مدیون فقر و فلاکت میلیونی مردم هستند، تفسیر وارونه آن وقایع است. کارشان این است که مبارزه مردم را یک دعوا بر سر جانشینی احمدی نژاد در بین چند قاتلی تفسیر کنند که مورد تأیید خامنه ای و شورای نگهبان بودند. این آن دنیای وارونه ای است که امروزه خوشبختانه از هر طرف و هر گوشه و کناری به چالش کشیده شده و بساط دروغگوئی به صورتی خیلی جدی در مخاطره قرار گرفته است.

در کنار مبارزه روزمره برای سرنگونی جمهوری اسلامی و رژیم هار سرمایه در ایران، یک رکن از مبارزه ما باید افشاء دائمی و هر روزه همین نوکران و جیره خواران رنگارنگ سرمایه از قبیل بی بی سی و احزاب به اصطلاح اپوزیسیون طرفدار رژیم اسلامی مثل حزب توده و اکثریت و شخصیتهای آنها باشد.

١٧ ژوئن ٢٠١٣