به دوستی که میخواست ناجی مردم باشد

به دوستی که میخواست ناجی مردم باشد
نامه ای سرگشاده در حاشیه انتخابات در ایران

سهند حسینی

شنیدم که در ستاد تبلیغاتی حجت الاسلام روحانی برای نشاندن این مرجع مذهبی و سیاسی به کرسی ریاست جمهوری و حاکمیت بر فراز سر ۷۰– ٨۰ میلیون مردم در ایران، ثبت نام کرده ای و کارت را شروع کرده ای. قلبا و عمیقا امیدوارم که در مراسم جشن پیروزی حجت الاسلامین رفسنجانی و روحانی، صندلی اول را رزرو نکرده باشی.

ابتدا باور آن سخت بود. چگونه کسی که روزی میخواست ناجی مردم باشد و برای برخی قهرمان بود، اینگونه به سنگر مقابل میخزد و از آنجا به کسانی که روزی به او باور داشتند، شلیک میکند.
نوشته ای که “گفتمان سرنگونی” به “گفتمان ترمیم جامعه” تغییر کرده است.
گیریم که این طور باشد، که نیست! هرکسی حق دارد از “گفتمان سرنگونی” به “گفتمان ترمیم و اصلاح”، تغییر جهت دهد. هرکسی حق دارد از دفاع از یک طبقه به دفاع از طبقه دیگر تغییر جهت دهد. اما این چه ربطی به شرکت در مراسم سفت کردن پیچ و مهره صندلی های آقایان رفسنجانی و موسوی و روحانی دارد؟ در بازار کدام عطاری میتوان این را “گفتمان ترمیم جامعه” خواند؟
کسی که میخواهد جامعه را ترمیم کند چرا به جای درست کردن کانون دفاع از کودکان خیابانی، انجمن حمایت از زنان تن فروش، کمیته آزادی کارگران زندانی، سازمان سلامت محیط زیست، کلوپ نجات قربانیان خشونت خانگی، انجمن حمایت از حیوانات، انجمن دفاع از قربانیان فقر، صندوق کمک به بی خانمان ها، و … ناگهان خود را به دامان آقای رفسنجانی و روحانی و … پرت میکند!
واقعیت این است که عضویت ات در ستاد تبلیغاتی حجت الاسلام روحانی، نه یک راه پیشبرد “گفتمان ترمیم”، که راهی برای انتقام کشی از گذشته ای است که در آن، میخواستی قهرمان مردم باشی. میتوانستی باشی، اگر عقب نشینی که به جنبش ات تحمیل شده است، را عقب نشینی و نه شکست می دیدی.
میگویند چنین “معجزاتی”، عضویت دوستانی چون شما در ستادهای انتخاباتی سران جمهوری اسلامی، ناشی از “خراب” کردنهای اپوزیسیون چپ و کمونیستی و درک های راست از سرنگونی و ماهیت جمهوری اسلامی و … است. از “بد کار کردن” ما است! از ، ظاهرا اشتباهات ما است! از تئوریهای غلط صاحب نظران جنبش کمونیستی اپوزیسیون است! گیریم که همه ادعاها علیه احزاب چپ و کمونیست در داخل و خارج، همان باشد که شما میگوئید. این چه ربطی به عبور شما، بعنوان روشنفکر جامعه ایران، از حداقل مرزهای پرنسیب ها و رفتارهای متمدنانه سیاسی دارد.
در بسیاری از جوامع غربی، در انتخاب های پارلمانی در اکثر موارد، بخش اعظم شهروندان شرکت نمی کنند. ” بنام من، نه” ، پاسخ اکثر شهروندان در این جوامع است به انتخاب های پارلمانی طبقه حاکم. نمی خواهم بنام من حکومت کنی! نمی خواهم بنام من عراق را بمباران کنی! نمی خواهم بنام من در مجلس بودجه تصویب کنی که حقوق مادران تنها را قطع میکند! نمی خواهم برای حاکمیت قطعی تو هیئت حاکمه، بالای سر خودم مجوز صادر کنم و …. پاسخ شهروندانی است که نه داعیه انقلابیگری دارند، نه به اندازه شما فلسفه و تاریخ و جغرافیا سرشان میشود.
شرکت در انتخابات جوامع غربی با تمام هیاهوی “دمکراسی” و …، دمکراسی که آب از لب و لوچه روشنفکر عقب مانده جوامع شرق زده براه انداخته است، برای اکثریت شهرندان این جوامع چنین معنایی دارد. هیئت حاکمه، انداختن رای به صندوقها را دخالت مردم اعلام میکند. اکثریت محروم این جوامع با ندادن رای، برگه عدم صلاحیت آنها را صادر میکنند. این پایه ای ترین دیالوگ حاکمین و حکومت شوندگان در جوامع غربی است. در ایران هم اگر فعالیت های روشنفکران و کنشگران ناراضی مجاز و قانونی نباشد، “در بر همان لولا میچرخد”.
این تصویر را در مقابل آنچه که در ایران و در جریان انتخابات های ریاست جمهوری میگذرد، و استدلاهای طیفی از روشنفکران، برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای بگذارید! مردم برای این طیف، یک طرف آن دیالوگی نیستند که در جوامع غربی با “دمکراسی های پارلمانی” برقرار است. برای این طیف، مردم آتش بیار معرکه دعوای درون خانوادگی یک اقلیت مذهبی، ضد زن و ضد کارگر و ضد آزادی در حاکیمت اند! چه کنند که این طرف هزینه کند یا آن طرف هزینه بپردازد! مهوع است.
یک شهروند متمدن جامعه امروزی، یک فعال محیط زیست، یک فعال حقوق زنان،، یک هنرمند با پرنسیب، یک طرفدار تیم ورزشی معین، یک فمنیست، و سندیکالیست و …. کسی که کمترین علاقه ای به کمترین بهبودی در حوزه مورد علاقه خود دارد، گاها از فعالیت دست میکشد، دلسرد میشود، یا خسته میشود، یا بازنشسته میشود. اما تا جایی که حادثه ای موجب تخریب مخیله اش نشده باشد، ناگهان به فعال تخریب جنگل ها، به طرفدار سرکوب زنان، فعال آتش زدن هنرکدهها، کشتار ورزشکاران تیم مورد علاقه اش، انحلال سندیکا و …. تغییر نمی کند. خزیدن شما از سنگر آزادیخواهی و برابری طلبی، به ستاد انتخاباتی آقای روحانی، بی پرنسیبی از این نوع است. تئوری و توضیح و تاریخ و “سنگسار” اپوزیسیون طرفدار سرنگونی و …، قرار است این واقعیت را پنهان کند.
این فرهنگ و منش روشنفکر و فعال سیاسی جامعه مختنق، مذهب زده، تواب ساز، و شرق زده ای است که در آن، برای کنار کشیدن از فعالیت، برای اعتراف به “نمی دانم”، “تلاش کردم نتوانستم”، اظهار “نمی توانم”، یا “بگذارید زندگی آرامی داشته باشم”، و برای تغییر پلاتفرم سیاسی و برای تغییر جبهه فعالیت، باید با استفاده از انواع تئوریهای ارزان، از گذشته خود انتقام بگیرد.
در حاشیه رفتن تو به دامان حجت الاسلامین روحانی و رفسنجانی، رفتنی که قلبا امیدوارم یک اشتباه قابل بازگشت باشد، کسانی در میان دوستانت سعی میکنند این هجرت را”یک انتخاب ساده” تلقی کنند. و در این راستا، به مخالفین این هجرت، مخالفینی که با پدیده سرعت خارج شدنت از صف دوستان و نزدیکی به صف دشمنان با ناباوری برخورد کردند، انبوهی حمله صورت گرفته است. به کمونیست هایی که در احزاب متشکل اند، به آزادیخواهانی که در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی در مقابل این”انتخابات”، رفتن همه جمهوری اسلامی را با صدای بلند اعلام کردند، علیه کمونیست هایی که حرکت شما را نقد میکنند، حملات زیادی براه افتاده است. میگویند که کمونیست های متحزب، به دلیل انشعابات درونی خود، و به این دلیل که بخشی از چپ بنام کمونیسم به دنبال پروژه های رژیم چینج ناتویی تحریم افتاده است، “خود مشمول اند”، و داوران مناسبی برای قضاوت در مورد رفتار سیاسی شما نیستند.
فخر فروشی طرفداران آقای رفسنجانی و موسوی و روحانی، کسانی که تسلیم شده اند، به کمونیست ها و آزادیخواهانی که با هر کمبودی در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی و در مقابل انواع و اقسام طرح های “رژیم چینج”، اعلام میکنند که با قاطعیت در مقابل تمام جمهوری اسلامی ایران می ایستند، و برای جنگ نهایی شان با یک حکومت ضدزن، ضدکارگر و ضد زندگی شاد و مرفه برای اکثریت محروم جامعه ایران، تسلیم نمی شوند، فخر فروشی و فضل فروشی بیش از حد زمختی است. فخر فروشی طرفداران شما به کمونیست ها، زنان و کارگران و دوستان سابق تان که این هجرت را از شما نمی پذیرند، و نمی پذیرند که شما صدای تسلیم شدن اکثریت محروم جامعه ایران هستید، حیرت آور است؟ چه کسی گفته است که مخالفین تمام جمهوری اسلامی، مخالفین آپارتاید جنسی ومخالفین بی حقوقی مطلق کارگر در ایران، مخالفین حاکمیت اسلام برفراز سر هفتاد هشتاد میلیون نفر مردم متمدن در ایران، اکثریت محرومی که تنها و تنها با زور سرکوب و زندان و اختناق و گروگرفته شدن معیشت و هستی شان در جدال غرب و جمهوری اسلامی ساکت نگاه داشته شده اند، همگی تسلیم شده اند؟ این روشنفکران قانونی و کنشگران مجازالفعالیت اند، که در کنار رادیو “بی بی سی” و رسانه های دست راستی غرب و جناح های مختلف حکومتی، امثال حزب توده و سازمان اکثریت است که برتن “رای” که اقلیتی از مردم از سرخودفریبی به صندوق میریزد، لباس مشروعیت اخلاقی و سیاسی می پوشانند. نگاه کنید که در صف شما چه حجم عظیمی از تئوری و توضیح و تحمیق برای جلب مردم به پای صندوقهای رای، توسط رسانه های حکومتی و دست راستی ها در غرب، تولید شده است.
کسی که روزی کاپیتال میخواند که نظام سرمایه را زیر رو کند و نماینده طبقه حاکم، نماینده بورژازی را از قدرت به زیر بکشد، امروز عضو کلوپ نوع دیگری از “رژیم چینج” شده است. پس از سوختن پروژه “رژیم چینج” از بیرون”، امروز “رژیم چینج از درون”، که آنهم بر بستر تحریم اقتصادی غرب و تنگ کردن فضای حیات مادی و سیاسی و اجتماعی هفتاد – هشتاد میلیون نفر در ایران بازارش گرم است، در جریان است. این “رژیم چینج” که تحریم اقتصادی و “مسئله هسته ای” یک رکن آن است، قرار است با “پرهزینه کردن انتخابات برای ولی فقیه”، “تغییر”، ایجاد کند. شما هم نام آن را “پایان گفتمان سرنگونی” و “آغاز گفتمان ترمیم” میگذارید. صفی که به آن پیوسته اید، حتی اصلاح طلب هم نیست! پس مانده و تفاله شکست های پی درپی دوخراد و سبز، پروژه اصلاحاتش همین است که می بینید. “پرهزینه کردن انتخابات برای ولی فقیه” و کشاندن او به پای میز مذاکره با غرب، آن ترمیم و اصلاحی است که این انتخابات قرار است موجب شود! و شما با تبلیغ آن به کمونیست هایی که در مراسم تسلیم شما شرکت نمی کنند، فخر فروشی میکنید؟
رژیم چینج شما هم، بخشی از پروژه احزاب دست راستی در غرب، “بی بی سی” و “رادیو فردا” و اتحادیه اروپا، و البته و مهمتر بخشی از خود حاکمیت، است. همه این صف امروز، همچون شما، در این ستادهای تبلیغاتی بعنوان اعضا “اکتیو تر”، برای پرهزینه کردن انتخابات برای ولی فقیه و “رژیم چینج” از این طریق، تلاش میکنند.
گفتمان شما، نه گفتمان ترمیم است و نه اصلاحات، گفتمان حزب توده، و سازمان اکثریت است. تاریخ فعالیت جنبشی که به آن پیوسته اید، را بخوانید. مارکس و کمونیسم در ایران، مدافعان رفع تبعیض و لغو استثمار طبقه کارگر، دوستداران و فعالین ازادی و برابری، نسخه های پاخورده نئوتوده ای ها را خوب می شناسند. استفاده از فرصت ها برای سهم بری در هر حاکمیت ارتجاعی، در جنبش چپ ایران، سنتی جا افتاده است. شما حزب دارید، متشکل هستید و تاریخی از فعالیت را پشت سرگذاشته اید.

برایتان در ستاد تبلیغاتی حجت الاسلام روحانی، نمی توانم آرزوی پیروزی کنم. برای فعالیت های قبلی تان بعنوان یک جوان ازادیخواه و برابری طلب اما احترامات زیادی قائلم.

۲۵ خرداد ۱۳۹۲
توضیح: نامه به رفیق سابقم، سلام رسولی، و مخاطبین او، است

www.hekmatist.com