انتخابات جمهوری اسلامی، بر متن کدام اوضاع

یک دوره دیگر از سهم خواهی جناح های درون رژیم بر سر تقسیم قدرت یا قرار گرفتن در معادله قدرت شروع شده است . بر خلاف تحلیل های  که در این مقطع  این جدال را صرفا بازی بیش قلمداد میکنند بایست گفت نه تنها بازی نیست بلکه یک جدال واقعی میباشد که بخشی از بورژوازی در قدرت با بخش دیگری از بورژوازی خواهان قدرت در آن به کشمکش مشغولند. آنچه که هست تیمی از کهنه کاران و پیشکسوتان بنیان گذار جمهوری اسلامی میباشند که همزاد با جمهوری اسلامی   در جهت پیشبردن سیاستهای اقتصادی و سیاسی خود  در رقابت بوده اند.چیدمان این تیم کارشناسی شده ترکیبی است از جناح اصلاح طلب رژیم  که در قامت اپوزسیون در درون حاکمیت میخواهد مهر خود را به کرسی بنشاند اما جناح دیگر درون حاکمیت طیف  اصولگرا میباشند که دارای ترکیب نامتجانسی میباشد. بخشی از این طیف اصولگرایان افراطی را در مجمع تشخیص مصلحت نظام و  شورای نگهبان و رووسای سه قوه را تشکیل داده اند که مدام  در تقابل با جناح اصلاح طلب در جدال میباشند.  اما در بطن این طیف گرایش اصولگرایی سنتی نیز وجود دارند که کج دار و مریض به اصلاح طلبان نیز ابراز همسویی میکنند و به همین دلیل بخش افراطی اصولگرایان بر آنها نیز یکه تازی میکنند. اما فرزند ناخلف اصولگرایان که در سال ١٣٨٨ز طرف اصولگرایان مورد حمایت قرار گرفت بود  دولت احمدی نژاد میباشد که  هم از جانب اصلاحگرایان و هم از جانب اصولگرایان مورد خشم قرار گرفته است. در اینجا نباید نقش خود سپاه پاسداران را که هواخواه بی چون و چرا ولایت فقیه میباشند را نادیده گرفت و حداقل از دو سال گذشته  از زمره مخالفین احمدی نژاد به حساب میایند. قدرت سپاه به عنوان یکی از بازوهای اقتصادی کشور نقش و جایگاه این ارگان سیاسی نظامی را در سنگین  کردن کفه ترازو این رقابتها میتوان حائز اهمیت دانست . ذخایر نفتی ، اتمی ، نظامی و تسلیحاتی ، مخابراتی ، صنایع دولتی ، معادن ، بازار بورس، تاسیس بانکهای اسلامی و در واقع بیشتر منابع کلیدی اقتصاد  کشور را تحت سیطره خود دارد به همین دلیل بی نیاز از دولت و به عنوان یک ارگان مستقل و قدرتمند در عرصه اقتصادی سیاسی ایران  حضور داشته است . هدف از نوشتن این چند خط  به این دلیل است تا حساب انتخابات در سیستم جمهوری اسلامی را در این کاتاگوری قرار داده شود و هر چیزی غیر از اراده حکومت در روند انتخابات نه میگنجد و نه واقعی میباشد.

با این اوصاف واضح و مبرهن است که این کشمکش و جناح بندیها تنها و تنها در یک سمت و سو در جریان میباشد  آنهم انباشت بیشتر سرمایه در متن اقتصاد ایران . برای این جناحها سهیم بودن در نظام اقتصادی کشور بر اساس الگوی اقتصادی مطبوع خود نیازمند جدال بر سر گرفتن قدرت٬ گرفتن سهم بیشتر در قدرت سیاسی و امکان مانور بیشتر میباشد. برای هیچکدام از این جناحها نه معیشت و سطح زندگی مردم محلی از اعراب دارد نه ایجاد آزادی های مدنی و اجتماعی در جامعه. هر آنچه که هست بر مهندسی افکار و تحمیق جامعه پایه ریزی گردیده است. همه آنها دشمنان قسم خورده طبقه کارگرند٬ بورژواهای آگاه به منافع زمینی خود هستند که تلاش میکنند این منافع را به عنوان منافع عمومی جامعه بخورد مردم دهند. در دل این سناریو لازم است که به افکار مردمی هم سمت و سویی داده شود. ایجاد امید و نامیدی تحت اعلام رد صلاحیت و کناره گیری ها همه و همه در صدد بازار گرمی خارج از جناح بندی های خود میباشد. این فضا برای درون جامعه طراحی گردیده تا بتوانند مردم بیشتری به پای صندوق های رای بیاورند. شعار قدیمی انتصابی بودن رییس جمهور آتی در این مقطع از حیات جمهوری اسلامی کمترین جایگاه را دارد و قطعا به تعداد رای دهندگان احتیاج خواهند داشت. تا جایی که به کارگر و صف آزادیخواهی برگردد در هیچ زمانی حق انتخاب واقعی نداشته اند و ندارند٬ تنها راهی که گذاشته اند انتخاب یکی در میان طیفی از نمایندگان طبقه حاکم است. در جهت کسب توازن و همراهی کردن جامعه با خود قطعا به شعارهای فریبنده ای وارد عرصه تبلیغات میشوند و گنجشک را رنگ میکنند و به نرخ قناری میفروشند. در دل این جدال نماینده و خط متمایز واقعی از طرف جامعه غایب است، این  جدال نمایندگان  جمهوری اسلامی و به این اعتبار نمایندگان جناح های سرمایه میباشد و بس. طبقه کارگر آسیب پذیر ترین قشر جامعه میباشد که منافعش کاملا بیگانه با این جناح ها و شعارهای مستضعف پناهی و کارگر پناهی قرار دارد. برای طبقه کارگر نه اصلاح طلب و نه اصولگرا نماینده هیچ یک از منافعشان نخواهند بود . طبقه کارگر این جدال و این جناح بندیها را در یک پیمانه میبیند و آنهم کشیدن شیره جان کارگران برای انباشت بیشتر سرمایه میباشد. طبقه کارگر  به این مسئله واقف است که نه شعارهای فریبنده فرهنگی و اجتماعی این نمایندگان بورژوازی واقعی است نه وعده وعید های اقتصادیشان برای بهبود بخشیدن به سطح معیشت و پایین آوردن نرخ تورم و چاره سر کردن معضل گرانی . قرار براین است که سرمایه داری بیشتر بتواند سود دهی داشته باشد و این فقط با فشار آوردن به گرده طبقه کارگر میسر خواهد شد. در دوره های مختلف ریاست جمهوری در ایران ، این طبقه کارگر بوده که قربانی سیاستهای به غایت ارتجاعی و بی رحم بازار بوده. اما این نمایندگان به حضور و نقش طبقه کارگر احتیاج دارند برای اینکه بتوانند سیاستها و برنامه های اقتصادی خود را در همان قدم اول به این طبقه تحمیل کنند . تا بتوانند کارشناسانه تر بر افکار این طبقه تاثیری حداقل چهار ساله داشته باشند و بدون هیچ مزاحمت و اعتراضی در چرخه گردش سرمایه به سود بیشتری دست یابند.

 اما اقشار دیگر جامعه کجای این معادله جدال قدرت بین جناحها قرار دارند؟

قشر پایین جامعه که طبقه کارگر بخش اعظیم آن  را تشکیل میدهند به علت بالا بودن درجه  آسیب پذیر بودنشان  چه از لحاظ اقتصادی و چه  از لحاظ اجتماعی دست به عصاتر حرکت میکنند چونکه تجربه دوره های گذشته چیزی جز فریب ، متحمل شدن بیشتر  فشارهای اقتصادی کمرشکن  را به بار نیاورده است. برای این اقشار و طبقه  مسجل است که فشار تحریم و بیکاری و گرانی و از پس زندگی روزمره خود برنیامدن نتیجه ی  سیاستهای  سیستم  حاکم از هر رنگ و جناحی میباشد.  به همین دلیل با کمترین اشتیاق  با انتخابات و جدال های موجود بین دسته جات حکومتی خود را تعریف میکنند. هر چند این حکم همیشه قطعی نبوده و در دوره های مختلف نتیجه معکوس داشته  و مشارکت کرده اند.  یکی از دلایلی که میتواند این کفه را اینچنین دچار بالا و پایین کردن نماید مربوط به قشر” روستای – شهری” جامعه میباشد. استفاده از امکانات روستای و حمایتهای هر چند ناچیز دولت از جامعه روستایی و همزمان استفاده از امکانات شهری باعث شده که طیفی از لمپن پرولتاریای را تشکیل دهند که به راحتی برای حکومت قابل اتکا میباشند و مورد استفاده قرار میگیرند.  اما درمورد  قشرهای  متوسط جامعه . در این مورد کمی قضیه متفاوت است به این دلیل که در بین این قشر طیفهای اجتماعی متفاوتی وجود دارد. از بازاری و کسبه گرفته تا کارکنان دولت  که هر کدام بخشی از ساختار اجتماعی جامعه را تشکیل میدهند وضعیت شان یکسان نیست . بازاری جماعت  بنا به ماهیت و جایگاه اجتماعی شان و همراه با نوسان قیمت ها در بازار دستخوش مواضع گوناگونی میشوند و معمولا با بیشترین حد مشارکت در جدال کسب قدرت  جناحها حضور داشته و همراهی کرده اند. بنا بر این سیال بودن بنا بر تامین منافعشان از طرف سیستم حاکم (چه اصلاح طلب و چه اصولگرا ) همیشه در تقابل با منافع طبقه کارگر بودند وهستند. بی گمان بی اشتیاق نخواهند بود که طبقه کارگر را نیز کنار خود داشته باشند اما به عنوان سیاه لشکر برای دست یافتن به منافع ناچیز و مقطعی خود در هر دوره. این قشر همیشه با کمترین زیان و آسیب حتی با وجود جنگ بین این جناحها مواجه بوده و در موقعیت با ثبات تر و امن تری قرار دارد. اما قشر کارمندی جامعه ، این گروگانهای سیستم حاکم که تابع بی چون و چرای تصمیمات بالا میباشند. قشری که در سیستم بوروکراتی هضم شده و همه چیز را از همان مجرا میتواند دنبال کند. اما در این قشر طیفهای مختلف روشنفکری نیز هستند که مدام در حال چپ و راست زدن میباشند . از چپهای وطنی متوهم به اصلاحات با دوز انقلابات مخملی تا روشنفکران ساختار شکن لیبرال و روشنفکران دست چندمی میهن پرست و ناسیونالیست  .این بدان معنا نیست که در این قشر بخش انقلابی که خواهان دگرگونی و انقلاب  میباشند وجود ندارند برعکس شاید به وفور نیز پیدا شوند اما به علت نداشتن ابزاری برای احراز هویت خود به عنوان جریانی رادیکال و انقلابی که زیر سیطره ای هیچکدام از جناحهای جمهوری اسلامی نمیخزند وجود ندارد. قطعا نداشتن یک سنت جا افتاده اجتماعی یکی از موانع این قضیه میباشد، فاکتهای دیگر مثل سرکوب و قوه قهریه و … نیز تاثیرگذارند ولی تعیین کننده صرف نیستند.

آیا جمهوری اسلامی نیازدارد خود را به اثبات برساند؟

این مسئله اگر٢٠ سال پیش طرح میشد قطعا جواب آری میگرفت، اما بعد از این سالها دوباره طرح همین مسئله کمی کلاسیک جلوه میدهد. بحران همزاد جمهوری اسلامی بوده وهست و در آینده نیز بحران های مختلفی خواهد داشت، اما بحران تنها مختص جمهوری اسلامی نیست. سرمایه  داری همیشه بحران داشته و در ایران هم قطعا این بخش از سرمایه داری بحران خود را دارد.  نظام سرمایه داری در هر شکل و حکومتی نیاز دارد هر دوره به تثبیت بیشتری برسد و خود را بروز تر کند.  مناسبات اجتماعی تولید در این نظام تکامل پیدا کرده و طبقه کارگر میلیونی متخصص دارد. هر روزه درحال افزایش سود میباشد. هیچوقت جامعه در موضعگیری با جمهوری اسلامی یکدست عمل نکرده است. حتی فقر و فلاکت در اقشار پایین جامعه عاملی بر ضدیت با جمهوری اسلامی نبوده و حتی بیشترین نیروها را از بین همین اقشار پایین جامعه به خود جذب کرده است . در هر دوره شاهد حضور میلیونی مردم در پای صندوق های رای بوده ایم و عکس آنهم هم صدق داشته و میلیونها نیز هر دوره از رفتن به پای صنودق های رای اجتناب کرده اند. تمام این مسائل قطعا دال بر رسمیت دادن یا مقبولیت جمهوری اسلامی نیست بلکه به دلیل خلاء یک جبهه دیگر در جامعه میباشد که نتوانسته خود را تثبیت کند. ولی  آیا بحران یونان و اسپانیا کمتر از جمهوری اسلامی است؟ این دولتها تا حد فروپاشی و ساقط شدن پیش رفتند ، از جدال بین جناحهای درون حکومتی هم نبود بلکه از اعتراضات توده ای و کارگری ناشی شد. آیا سرکوب اعتراضات و اعتصابات مردم در دول معظمه اروپایی وجود ندارد؟ آیا تحمیق و به بیراهه بردن توده مردم و طبقه کارگر کار هر روزه ای روشنفکران و تئوریسینهای بورژوازی غرب  با استفاده از میدیا و رسانه های نوکر نیست؟ این ساده کردن و عملا شانه خالی کردن از یک موضع درست کمونیستی در قبال یک جامعه هشتاد میلیونی است . در تمام این کشورها احزاب چپ وبه اصطلاح کمونیستی نیز وجود دارند اما نه احزابی که انقلاب کارگری در دستورشان باشد. از نوع همان چپ های وطنی ایران هستند با کمی تفاوت .  با این متد بحث سرنگونی و انقلاب را به یک اتفاق یک شبه تقلیل میدهند که هر لحظه اراده کنند میتوانند رژیم را ساقط کنند. اگر رژیم اسلامی تا این اندازه بی ثبات است پس چرا یک شبه کارش را تمام نمیکنند. مواضع اپوزیسیون  در هر دوره از انتخابات در جمهوری اسلامی مصادف بوده با سیلی از اطلاعیه های سرنگونی طلبی و بیان اینکه این دوره آخر عمر جمهوری اسلامی میباشد، این پیچ آخر را نمیتواند بپیچد ، به بن بست رسیده، در حال فرو پاشی است، با عدم حضور،بایکوت، تحریم ووو از طرف  مردم دیگر شانسی برای جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند، مواجه بوده ایم. چند دوره میباست این دست از اطلاعیه ها را جدی گرفت کما اینکه باز شاهد حضور مردم بوده ایم. اما اگر یک حزب کمونیستی تنها بتواند جا پای برای خودش باز کند و پایش را بر زمین سفت بگذارد،  میتواند حتی  با همراهی از طرف بخشی از آگاهترین رهبران کارگری و فعالین کمونیست در جامعه ، اکثریت جامعه  را نمایندگی کند.

یک مسئله قابل تامل میباشد آنهم  تحریم و عدم تحریم انتخابات است. در دورانی سیاست تحریم علیه رسمیت دادن به نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی خوراک اکثر اپوزوسیون الخصوص احزاب چپ بود. این سیاست تاکنون هم  از رواج نیافتاده است. منطقی که پشت سیاست تحریم برجسته بود بر عدم دخالت و شرکت مردم یعنی از رسمیت انداختن  کل نظام جمهوری اسلامی حکایت میکرد. در این سیاست گمان میرفت که جامعه به صورت یکپارچه در برابر تاکتیکها و سیاستهای رژیم می ایستند و باعث بحران و شقه شدن در دورن حاکمیت میشد و نهایتا براندازی آن را نزدیکتر میکرد. اما همین سیاست باعث زمان خریدن برای حاکمیت و انجام دادن اعمال فسق و فجور خود در شرایط  آرام شد. چیزی که در آن دوره حاکمیت خیلی به آن نیاز داشت. از یک طرف با یک جامعه منفعل و بی تفاوت روبرو بود که دقیقا در همان روز خانه نشین شده بود و فضای انتخاباتی را برای حاکمیت دچار اختلال نمیکرد و براحتی میتوانست سیاستهای خود را به اجراء در آورد و از طرف دیگر اپوزسیونی را در مقابل داشت که غیر از تبلیغ و تهییج کردن برای منفعل بودن و حتی اعتراض نکردن کارایی دیگری نداشت. این دو عامل بیشتر به حیات جمهوری اسلامی قوام بخشید . برای  اپوزسیون و قشری که در سنگر تحریم قرار داشتند تنها تاکتیک برای مقابله همین بود ودچار مکث عظیمی میشد. در کل دوره های انتخابات جمهوری اسلامی اقشاری این سیاست و سنت را در پیش گرفته اند به امید اینکه بتوانند فضا را انقلابی کنند و کل بساط جمهوری اسلامی را ریشه کن کنند که میبینم غیر از اینکه نتیجه معکوس گرفته است حتی تبدیل به یک بی تفاوتی اجتماعی گردیده است. بیان اینکه “من که رای نمیدهم ، بقیه اش به من ربطی نداره یا گور بابای بقیه” عملا ماحصل این سیاست گردید. اما در همان دوره ها نیز احزابی بودند که آگاهانه در حمایت از انتخابات و کاندیداها طبل میزدند و اقشاری نیز آگاهانه یا ناآگاهانه همسو میشدند. این طیف نیز امید  این را داشتند که با شکاف انداختن در درون حاکمیت شرایط جامعه قابل تنفس تر میشود و عاملی برای عقب نشینی دادن جو به شدت خفقان زده میشود. این توهم و بی افقی هم در جامعه هم در اپوزسیون به شدت ریشه دوانده و کماکان نیز می بینیم این سیاست مانند یک سیکل معیوب هر دوره تکرار میشود. حضور مردم در انتخابات در هر دوره بر پایه امکان گرا بودن استوار گردیده یعنی بین بد و بدتر ترجیح جامعه این است که بد را انتخاب کنند. خود سیاست تحریم یعنی رسمیت دادن به انتخابات جمهوری اسلامی و به همین دلیل ما به عنوان کمونیستهای متحزب هیچگاه این خط را دنبال نکرده ایم. در مقابل سیاست تحریم و مشارکت در انتخابات لازم است شق سومی را دنبال کنیم که در میان نوشته ام به آن میپردازم. سی و پنج سال میگذرد و طبقه کارگر هنوزنتوانسته کوچکترین تشکل مستقل خود را بدون پرداخت هزینه های هنگفت ایجاد کند. کمترین اعتراض با بیشترین سرکوب از طرف دولتمردانی که بخشا احزاب و اقشاری در جامعه در موردشان متوهم میشدند و به چشم طبقه کارگر خاک میپاشاندند مواجه میشود.  پرونده اعمال دولت های جمهوری اسلامی پر است از جنایت و سرکوب و خفقان و به فنا کشاندن زندگی چند نسل از زندگی انسانهای آن جامعه. پس با این اوصاف به این نتیجه میرسیم که نه انتخابات جمهوری اسلامی به عنوان انتخابات رسمیت دارد نه جامعه نیز این قدرت و اجازه را دارد که انتخاب واقعی خود را بکند. هر چه هست فشاری است که مردم را در ورطه امکان گرایی غلطانده و برای کاهش یک درجه از این فشار و فلاکت حاضر است تن به انتخابی بزند که میلی به آن نداشته است.

اما راهکار چیست؟

تابحال این چرخه بر ریل تحلیل صرف در حرکت بوده و هنوز هم هیچ راهکار مشخص و تعریف شده ای ارائه نگردیده تا به یک استنتاج عملی در مقابل کل بساط جمهوری اسلامی برسد. لازم است طبقه کارگر و جامعه صف مستقل خود را تشکیل دهند. جناح های درون رژیمی را بیگانه با خود بدانند . بی گمان این سوال مطرح میشود که با وجود موضعگیری احزاب اپوزوسیون رژیم اسلامی در قبال انتخابات و تشویق مردم برای نرفتن در این نمایش انتخاباتی ولی با بی توجهی جامعه مواجه میشویم و حضوربالای  بیست میلیون را در چند دوره اخیر را حداقل شاهد بوده ایم . اما آیا نان شبشان را برای دفاع از ایدولوژیها گرو میگذارند؟ علت حضور مردم را اشتباه است به پای موافق بودن با جمهوری اسلامی قلم داد ، اتفاقا تاریخا همیشه در تقابل شدید با حاکمیت جمهوری اسلامی  بوده اند اما از یک سو در مقابل وضعیت فلاکت باری که مرگ تدریجی را به آنها تحمیل کرده و از سوی دیگر  از پس تشخیص درست  برنیامدن  مهندسی انتخابات  عامل های هستند که توانسته مردم را حال بدون احتساب آمار و ارقام ، به پای صندوق های رای بکشانند.  بدون اغراق باید گفت در این بازی همه شکست خورده اند ، هم جامعه ، هم احزاب  مخالف رژیم . این تنها ادعا نیست بلکه دور ونقش جانیان و طراحین سیاستهای جمهوری اسلامی در به دنبال کشیدن جامعه و حتی بخشا احزاب چپ به دنبال خویش میباشد. کم نبودند که به خاتمی متوهم شدند ، سپس احمدی نژاد و الان نیز موسوی و کروبی و رفسنجانی و یک لیست بلند بالای دیگر از مقربین درگاه بیت رهبری  عملا سیاست برد برد را درپیش گرفته اند و این یک شکست  برای اپوزیسیون  میباشد. اتفاقا  نقطه کور این گره دقیقا در این جا خود را نشان میدهد.  در این همهمه و بلبشو، کم نیستند طیفهای از  کمونیستهای که ماهیت کثیف کل سیستم با تمام جناحهایش را افشا کرده اند اما متاسفانه نتوانسته اند نفوذ اجتماعی را بدست آورند. این نفوذ و جایگاه دادنی نیست حداقل برای کمونیستها اینطور بوده. اینکه چرا نتوانسته اند موضوع این بحث نیست اما من از توانستن حرف میزنم و معتقدم که در همین شرایط خفقان زده ایران کمونیستها میتوانند نماینده گی مطالبات و خواسته های مردم باشند. در دل همین اوضاع کم نیستند از رهبران اجتماعی و کارگری  که نشان داده اند میتوانند و قدرتش را دارند جامعه  را با خود همراه کنند و رهبری نمایند  . انتخابات، سرکوب، اختناق، بیکاری ، فقر و گرسنه گی ، مبارزه، اعترضات و اعتصابات همه و همه پدیده های اجتماعی هستند . برای کمونیستها حیاتی میباشد که با مکانیسم های اجتماعی جامعه آشنا و آگاه باشند. لازم است که این کمونیسم اجتماعی شود، کمونیسمی که همزمان با پرداختن به مسائل و مصائب موجود در جامعه و شناخت از آن بتواند تاثیر گذار باشد ، جهت دهد، رهبری و نمایندگی کند و از طرف دیگر بخش آگاه طبقه کارگر را حول پرچم رادیکال و کارگری خود متشکل کند. پرچمدار اعترضات کارگری باشد و نقطه وصلی را ایجاد کند. کمونیسم غیر اجتماعی هیچ شانسی در رهبری کردن اعتراضات و مطالبات اکثریت جامعه را نخواهد داشت. کمونیسم نمیتواند دنباله رو گرایشهای جامعه باشد ، اگر چنین شد باخته است و شانسی ندارد . میشود همان چپهای متوهم به  نمایندگان جناح های درون حکومتی. به چه دلیل جامعه جریانی را انتخاب و رهبر کنند که با کمترین حضور و تاثیرگذاری در محیط زیست و تولید جامعه معنی پیدا میکنند. اینکه بر خواسته های روبنای جامعه باید تمرکز کرد و یا علیه تبعیض جنسی و قومی ایستاد  تنها مختص به کمونیستها نیست و هیچ ویژه گی مارکسیستی را نمیتوان در آن پیدا کرد. کمونیستها با پرداختن به تمام این مسائل لازم است به مناسبات اجتماعی تولید در جامعه نیز آشنا باشند و این ویژه گی متمایز کمونیستها میباشد.

ایجاد چنین جنبشی به سادگی میتواند کل بساط معرکه گیریهای جمهوری اسلامی را بهم بزند و مهر انقلابی خود را به اوضاع بزند. ایجاد چنین جنبشی فقط و فقط کار کمونیستها میباشد و آن حزب کمونیستی که با مکانیسم های اجتماعی جامعه چفت و بست میشود. یک حزب کمونیستی تنها در آن شرایط میتواند گزینه ای باشد برای انتخاب شدن. وقتی که اعلام میکند این انتخابات دارای هیچگونه رسمیتی نیست تا آن را تحریم کنیم ، این انتخابات ما نیست .  آن زمان است که میتواند از بحرانهای درون حاکمیت نیز در جهت انقلاب کارگری سود جسته و خود نماینده بر حق جامعه و طبقه کارگر باشد. جنبشی با چنین مشخصات اجتماعی میتواند برگه برنده ای باشد برای تقابل با تحمیق مردم از طرف نمایندگان سرمایه  داری در ایران. به جای پیشبرد سیاست پاسیو و انتظار و یا هیاهوی آلترناتیو سازی و شورش های کور یا افتادن دنبال یک بخشی از حاکمیت علیه بخش دیگر یا  سرباز و سیاهی لشکر جنبش های دیگر که صرفا به عنوان گوشت دم توپ کارایی پیدا میکند ، بایست صف و جنبش مستقل خود را ایجاد کرد و سرباز و فرمانده جنبش خود بود. این تنها راهی است که دیگر شاهد چنین سناریو کمیک و تلخ در مقطع های انتخاباتی جمهوری اسلامی نخواهیم بود.

زنده با جنبش کمونیستی طبقه کارگر

زنده باد آزادی ، برابری، حکومت کارگری

وریا نقشبندی

۲۰۱۳-۰۶-۰۴

Verya.1360@gmail.com