“عشق تازه، زندگی تازه.. – شعری از گوته”

“قلب.. قلبِ من،

چه دلیلی..

چه چیزی.. تو را

بدینسان رنج می دهد؟..

زندگی چه تازه و غریب..

بنظر می رسد..

دیگر نمی شناسمت!..

هر چه که دوست داشتی،

از دست رفته..

هر چه که محزونت می ساخت؛

همه کارها.. و آرامشت..

از دست رفته اند –

چگونه مغلوب گشتی؟!..

آیا جوانی..

در شمایل محبوبی..

بوسیله کششی نیرومند،

در آن چشمانِ

لبریز از خوبی و راستی..

اسیرت ساخته است؟..

هنگامیکه می خواهم بگریزم،

خودم را جمع کنم.. و

رها شوم؛..

مسیرم در لحظه ای..

بوسیله آن رشته سحرآمیز..

بسوی او،

منحرف می شود..

و مرا از یگانگی خویش،

برون می آورد..

می دانی؟..

آن دختر عزیز سرکش،

 آه.. او مرا بتندی در بر می گیرد:

و من باید در گستره افسونِ او

بمانم،

و در همه جا..

همراهیش کنم..

می گویم:

“تغییر چه با شکوه است..”،

عشق..! عشق..!

مرا رها کن..”

منابع دیگر:

“عشق تازه زندگی تازه، یوهان گوته” – ترجمه انگلیسی:

http://www.poetryintranslation.com/PITBR/German/Goethepoems.htm#_Toc74652039

“شب زیبا، شعری از یوهان گوته” – ترجمه از زهره مهرجو:

http://pejvakmag.blogspot.co.uk/2013/06/09-2013.html

“اولین فقدان، شعری از یوهان گوته” –  ترجمه از زهره مهرجو:

http://rowzane.com/more-articles/168-1391-01-17-20-21-57/13355–q-q.html

“حضور، شعری از یوهان گوته” – زهره مهرجو:

http://rowzane.com/more-articles/168-1391-01-17-20-21-57/13323—q—–q.html