شرط بازگشت به صف انقلاب , در پاسخ به رضا مقدم

“هر خرابی رو میشه درست کرد جز ذات خراب.”

رضا مقدم در نوشته ای تحت عنوان “شرایط بازگشت اسانلو به جنبش کارگری” جدا از برخورد شخصی نالازم و بی احترامی به مخالفین سیاسی خود، مسائلی را مطرح کرده است که لازم است به آنها برخورد شود. در یادداشتی که من اینجا بعنوان جواب به رضا مقدم می نویسم از آن فضای ناسالم و غیرسیاسی پرهیز می کنم تا بلکه چیزی دستگیر خواننده بشود.

ابتدا بگویم که تصمیم من در نوشتن این یادداشت و جواب به این نوشته رضا مقدم، از جایگاه سیاسی او در جنبش کارگری و جامعه ناشی نمی شود. بعید بنظر می رسد که چهار نفر آدم سیاسی که واقعا معضلات جنبش کارگری مشغله شان است و قدرت درک مسائل سیاسی و تشخیص خوب از بد را از هم داشته باشند، هنوز توهمی به رضا مقدم داشته باشند. واکنش من به نوشته رضا مقدم از سر فضائی است که رضا مقدم در صدد دامن زدن به آن است.

رضا مقدم و دیو صفتی منتقدینش

“گناهانم را دوست دارم! بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام. آنها واقعی ترین انتخابهای منند!” (سید علی صالحی)

رضا مقدم در این نوشته چند جا از من هم با توهین و برخورد شخصی اسم آورده و دو نقل قول خارج از متن و سانسور شده هم نقل کرده است. می نویسد: “منتها بیانیه مهم علی نجاتی در دفاع از استقلال مالی جنبش کارگری که علیه دست اندازی های سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران صادر شده بود، تیری در قلب “قرار رابطه با دولتها” مصوب پلنوم دهم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری که دریافت کمک مالی از دولتهای غیر اسلامی را مجاز میشمارد، بود و ناصر اصغری را بر آشفته کرد و با حمله به مخالفان سولیداریتی سنتر نوشت: “علی نجاتی همانند موضوع روبسپیر، وقتی که اطلاعیه برای حمایت مالی از خانواده فعالین کارگری سندیکای هفت تپه صادر می کند، خود را مجبور می بیند که بگوید از مراکز همبستگی امپریالیستی می خواهد که کمکی به حساب ایشان واریز نکند!”. سقوط حزب کمونیست کارگری تا حدی است که مخالف یک رهبر کارگری است که اعلام کرده جنبش کارگری باید از نظر مالی روی پای خود بایستد و تنها به کمک کارگران متکی باشد و خواهان کمک مالی از طرف امپریالیستها نیست.” این ما مخالفین سیاسی رضا مقدم نیستیم که سقوط کرده ایم بلکه این متأسفانه رضا مقدم است که سقوطش دیگر حتی سیاسی هم نیست. موضوع آن نقل قول که رضا مقدم از متن خارج کرده و سر و ته بریده برای خدمت به هدفش تنظیم کرده است، این است که رضا مقدم زندگی اش شده است اینکه دائم این را تکرار کند که هر کسی که در جنبش کارگری درباره “سالیدریتی سنتر” اعلام موضع نکند، از آن پول می گیرد. نوشته مورد اشاره رضا مقدم می گوید که اینها کاری کرده اند که آدمهای حقیقی و حقوقی خود را مجبور می بینند ابتدا چیزی در این باره بگویند تا اتهام همکاری با مراکز آمریکائی و اجنبی به آنها زده نشود. اصل آن بخش نقل قول شده چنین است: “در جنبش کارگری ایران ما بجز اسم مهدی کوهستانی نژاد اسم کس دیگری را از زبان اینهائی که “سالیدریتی سنتر” را کشف کرده اند، نشنیده ایم که طرف حساب “مراکز همبستگی امپریالیسم آمریکا” باشد. کاشفین جدید “مراکز همبستگی امپریالیسم” می گویند که فعالین کارگری در مقابل “سالیدریتی سنتر” اعلام موضع می کنند. معنای واقعی این ادعای ضدانسانی این است که از نظر گوینده هر فعال کارگری ای که در مقابل این مترسک اعلام موضع نکرد، بنوعی با این “سالیدریتی سنتر” کنار آمده است! این اوج بی مسئولیتی در قبال جان فعالینی است که روزانه مجبورند با وجود اوین و کهریزک کارگران را سازماندهی کنند. علی نجاتی همانند موضوع روبسپیر، وقتی که اطلاعیه برای حمایت مالی از خانواده فعالین کارگری سندیکای هفت تپه صادر می کند، خود را مجبور می بیند که بگوید از مراکز همبستگی امپریالیستی می خواهد که کمکی به حساب ایشان واریز نکند!” حالا رضا مقدم که باید به ایشان گفت شرم هم چیز خوبی است، این موضوع را از متن خارج کرده که بگوید حزب کمونیست کارگری بر علیه فعالین کارگری ایستاده است!

ایشان همین کار را در مورد مطلب دیگری هم از من کرده است. او در نوشته خود می نویسد: “در ماه مه امسال درباره مقاله ناصر اصغری، از کادرهای حزب کمونیست کارگری، کامنتی نوشته شده است که، “آیا دفاع از زحمتکشان کاربرد هر زبانی و ادبیاتی را مجاز می سازد؟ آیا جنبش چپ برای دفاع از حقوق حقه زحمتکشان و ترویج اندیشه عدالت اجتماعی به فحاشی و توهین و مغلطه نیاز دارد؟ بنظر من جنبش چپ علاوه بر دفاع از حقوق زحمتکشان وظیفه ارتقاء و رشد فکری و فرهنگی زحمتکشان و کل جامعه را نیز دارد. و این مهم را باید از خود شروع کرد.” ناصر اصغری این عضو “دهن طلایی” کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری در جواب به این تقاضا در مطلبی به نام “سیاست و نزاکت” (پنجم می ٢٠١٣) از جمله نوشته است” “یک چیزی که ظاهرا مد روز شده است، “ادب” و “زبان مودبانه” است. … لطفا این بساط حیله و نیرنگ و فریبتان را جمع کنید. دیگر واقعا مشمئز کننده شده است که مودب بازی در می آورید”! موضوع آن نوشته هم، که باز رضا مقدم از متن خارج می کند و سر و ته اش را می زند که از مخالف سیاسی اش دیو بسازد تا بلکه دو نفر را بفریبد که مخالفین سیاسی اش آدمهای دیو صفتی هستند، آن بود که فردی به نام سعید پوردلیر در سایت فارسی بی بی سی در مورد حداقل نرخ دستمزد کارگران نوشته و در آنجا از کارفرماها دفاع کرده است. من آن نوشته را نقد کردم و در نشریه “کارگر کمونیست” و سایتها، از جمله در سایت “اخبار روز” درج شد. یکی از خوانندگان سایت مزبور که شاید خود رضا مقدم بوده باشد زیر آن مطلب کامنتی می گذارد. در آن نوشته جائی آورده ام که: “قلم بدستان نان به نرخ روز خور بی بی سی اگر به خیابانهای لندن نگاهی بیاندازند متوجه می شوند مردمی که زیر چکمه های قوانین “دست و پا نگیر” تاچر له و لورده شده بودند، چگونه او را نفرین کرده و بر مرگ او شادی و هلهله سر داده اند. اینها اما قسم خورده اند که برای همیشه در خدمت سیاستهای جنایتکارانه ریاضت کشی اقتصادی بمانند، حتی اگر کل اروپا هم بر علیه این سیاستها دست به اعتراض هر روزه بزنند.” رضا مقدم این را خوش نیامد و رفت زیر آن مطلب کامنت گذاشت و به گردانندگان “اخبار روز” اعتراض کرد که چرا نوشته ناصر اصغری را درج کرده اند. من در جواب کامنت رضا مقدم در مطلب “سیاست و نزاکت” از جمله نوشتم: “یک چیزی که ظاهرا مد روز شده است، “ادب” و “زبان مودبانه” است. جالب است که کارفرماها و قلم بدستان و حامیان رنگارنگ آنها کراوات زده و زبان مودبانه بکار می برند، اما نان شب کارگران و فرزندانشان را به گرو گرفته اند! شما هر چقدر دلتان می خواهد به ما کارگران بی ادبی کنید و فحش و ناسزا بدهید، اما زندگی ما را تباه نکنید. لطفا این بساط حیله و نیرنگ و فریبتان را جمع کنید. دیگر واقعا مشمئز کننده شده است که مودب بازی در می آورید.” من اینجا از کسانی که هنوز به حرفهای رضا مقدم بعنوان یک آدم سالم سیاسی گوش می دهند می خواهم که توجه کنند رضا مقدم بجای این گفته من “جالب است که کارفرماها و قلم بدستان و حامیان رنگارنگ آنها کراوات زده و زبان مودبانه بکار می برند، اما نان شب کارگران و فرزندانشان را به گرو گرفته اند! شما هر چقدر دلتان می خواهد به ما کارگران بی ادبی کنید و فحش و ناسزا بدهید، اما زندگی ما را تباه نکنید.” سه نقطه (…) گذاشته است که از من دیو فحاش بسازد. من دارم از حق کودکان گرسنه کارگران در برابر چپاولگران و رسانه هایشان دفاع می کنم، اما رضا مقدم وظیفه خود را این تعریف کرده است که عمدا آن را تحریف کند تا بلکه به هدفش برسد. این واقعا حتی رکورد خود شخص رضا مقدم را هم شکسته است! آیا واقعا مقبول افتادن پیش شاید یکی دو نفر، شایسته این همه دروغ و تحریف است؟

دوستان و دشمنان رضا مقدم

“نترس گردوی کوچک! آنچه سیاه می شود روی تو نیست! دست آنهاست.”

رضا مقدم در جنبش چپ و کارگری دوستان و دشمنان خود را تعریف کرده است. او در این نوشته لیستی از دشمنان خود را به اطلاع جامعه رسانده است: شهلا دانشفر، محمود صالحی، بهروز خباز، حزب کمونیست کارگری، مرتضی افشاری، اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران، فرید پرتوی، بهروز ناصری، مجید تمجیدی، منصور حکمت، حزب کمونیست ایران، ناصر اصغری، امیر پیام، محمود قزوینی، منصور اسانلو، یدالله خسروشاهی بهرام رحمانی و غیره.

او دوستان خود را هم در نوشته ای تحت “خطر فساد در جنبش کارگری ایران” که ضمیمه نوشته “شرط بازگشت اسانلو …” کرده است، چنین معرفی می کند: “بخشی از فعالین گرایش راست جنبش کارگری که سابقه حمایت از سوسیالیسم اردوگاهی دارند و هنوز خود را سوسیالیست می دانند و در سیاستهایشان رگه هایی از یک ضد آمریکایی گرایی وجود دارد. این گروه از فعالین گرایش راست جنبش کارگری مستقل از اختلافاتی که با گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری دارند، اما بر سر ممانعت از نفوذ نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران در کنار گرایش چپ هستند.” رضا مقدم اگر آدم ناصادقی نبود، میگفت که این “گرایش راست”ی که ایشان اینجا مطرح می کند و دوره شوروی از این اردوگاه دفاع می کرد، اسمش حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت است. جالبی این موضوع این است که با این تعریف رضا مقدم، محجوب، سهیلا جلودارزاده، حسن صادقی، عیوضی و ربیعی هم متحدین رضا مقدم هستند و حتی از حزب توده هم ضدامپریالیست تر هستند. دوست دیگر رضا مقدم که او را “فعال جنبش کارگری در داخل” معرفی می کند، محمد قراگوزلو است که رسما سیاه بر سفید نوشته است اگر مارکس در اسلام تشیع غور و تفحص می کرد و توضیح المسائل آیت الله خمینی را خوانده بود، نمی گفت مذهب افیون توده هاست!

رضا مقدم در نوشته “شرایط بازگشت اسانلو …” می گوید: “نوشته “خطر فساد در جنبش کارگری” یکی از بحث برانگیزترین مقالات در هشت سال گذشته است.” او متوجه نیست که توده ایستی بودن این مقاله ما را متعجب کرد. کنار دست محجوب و سهیلا جلودار زاده قرار گرفتن وی ما را متعجب کرد. و گرنه خود نوشته که همان است که همه درباره “امنیتی بودن” آن هشدار داده اند نه محتوای سیاسی اش! این واقعا یک فاجعه است که کسی خودش را چپ بداند، اما نه تنها تمام هم و غمش دفاع از ارتجاع و سیاستهای ارتجاعی است، بلکه دوستانش هم همه مرتجع! و دشمنان خود را هم کارگران، احزاب و شخصیتهای چپ و کمونیست تعریف می کند! برای من که هر از چند گاهی نگاهی به نوشته های رضا مقدم می اندازم قبل از آنکه تعجب کنم، متأسف می شوم که او از اینجا سر در آورده است.

 

اتهام بحث سیاسی نیست

“وقتی تاس آدم بـد نشست، بد نشست. اما من فرار نمی‌کنم. فرار آدمو کوچیک می‌کنه. ولی من تا آخرشو میرم.” (قیصر)

رضا مقدم که مرغش یک پا دارد درباره مترسک “سالیدریتی سنتر” یک نوار تکراری ملال‌آور دارد که تمام فعالیت سیاسی‌اش شده است نواختن تکراری این نوار. او اسم یکی دو نفر را سال‌هاست همچنان تکرار می‌کند که گویا اینها با همکاری با “سالیدریتی سنتر” (با وجود اینکه این دو نفر چنین همکاری‌ای را تکذیب کرده‌اند) “جاده صاف کن امپریالیسم آمریکا در جنبش کارگری هستند.” در همین نوشته “شرایط بازگشت اسانلو …”، اسم اسانلو را هم به لیست همکاران “سالیدریتی سنتر” افزوده است. او سیاه بر سفید نوشته است که در دوره اسانلو دو نفر از “سالیدریتی سنتر”، یکی سخنگوی سندیکای واحد در خارج و دیگری مترجم و مسئول سایت آن سندیکا بوده اند. می نویسد: “در زمانی که اسالو رئیس هیئت مدیره بوده است اینها اتفاق افتاده و کارمند رسمی سولیداریته سنتر در شرکت واحد مسئولیت و مقام داشته است”. کسانی مثل محمود قزوینی، خالد حاج محمدی، علیرضا ثقفی، امیر پیام، خود من و دیگران بهش گفته اند که دست از این شیوه های غیرسیاسی و مشکل امنیتی درست کن بردار و بحث سیاسی بکن. او اما متأسفانه مثل ماشین ترمز بریده، گوشش به اینجور هشدارها بدهکار نیست! دفاع او این است که همه این سه نفر اکنون در خارج کشور هستند و دست جمهوری اسلامی به آنها نمی رسد! درست است که آن سه نفر مورد نظر رضا مقدم در خارج کشور هستند و ظاهرا دست جمهوری اسلامی به آنها نمی رسد، اما اتهامات رضا مقدم که فقط شامل حال این سه نفر نمی شود! پای تمام اعضای هیأت مدیره دوره اسانلو الان در میان است! این بزرگترین اتهامی است که حتی بازجویان رژیم اسلامی هم به سندیکای واحد نزده اند.

نکته دیگر اینکه اتهامات رضا مقدم در هیچ دادگاه صالحه ای ثابت نشده اند. اگر یکی از این سه نفر فردا بخواهد به ایران برود، براحتی می توانند گروگان گرفته شوند که شما این کاره بوده اید و جاسوس اجنبی ها! دیگر اینکه جمهوری اسلامی، همچنانکه بارها نشان داده، می تواند برود و کس و کار این سه نفر را بعنوان مرتبط با این سه نفر گروگان بگیرد! به نظر من لازم است که یکی از کسانی که به رضا مقدم نزدیک است، او را متوجه این کار خطرناک و ناسالمش بکند. حتی شاید لازم باشد رضا مقدم بیاید و رسما از همه معذرت بخواهد که اشتباه می کند و در راهی که می رود، با جان دیگران بازی کرده است. این به نفع خود رضا مقدم هم هست و مهمتر از  آن به نفع فضای سالم سیاسی است!

راه حل‌های آمریکائی

“تو زندگیم هر وقت به یه دو راهی رسیدم، بدون استثنا می دونستم راه درست کدومه، ولی همیشه راه غلط رو انتخاب کردم. چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود!” (ال پاچینو)”

بحثی که رضا مقدم دارد، اتهام رشوه گیری و فساد مالی زدن به دیگران و از این طریق به اصطلاح کشف کسانی است که به دنبال “راحل‌های آمریکائی” هستند. او می گوید که سولیداریتی سنتر میخواهد توسط عناصر ایرانی اش دزدکی پولی را به خانواده تعدادی از فعالین کارگری زندانی برساند که باید از آن جلوگیری کرد. میگویند رساندن مخفیانه پول به خانواده های کارگران زندانی برای اغفال کارگران بوده است که از این طریق “راه حل آمریکایی” به جامعه ایران تزریق شود. و به این صورت رضا مقدم در مقابل “راه حل آمریکایی” ایستاده است.

“فاسد کردن” معدودی از فعالین کارگری و خانواده های آنها “راه حل آمریکائی” گذاشتن جلوی کارگران نه تنها ایران، بلکه در هیچ کجای جهان نیست. راه حل آمریکائی همان راه حلی است که رضا مقدم در سال ١٩٩٩ ارائه داد و تا بحال بارها و بارها ما را به رهنمود گرفتن از این راه حل رجوع داده است. رضا مقدم که اکنون این چنین در باره “راه حل آمریکائی” حرف می زند و چپ و راست جنبش کارگری را هم تعیین می کند، سال ١٩٩٩ از حزب کمونیست کارگری جدا شد که برود فعالین کارگری را از هر “گرایش و راه حلی” متقاعد کند تا دست از اعتراضات و جنگ ایذائی با سرمایه داری پیروز بردارند. او رفت که این فعالین کارگری را قانع کند که اکنون زمان آن است کارگران بجای مبارزه، با شرایط صندوق بین الملل پول کنار بیایند تا بلکه این نهاد تکنولوژی مدرن به کارگاه‌های ایران بیاورد و کارگران بیکار نشوند. کافی است به بخش دوم کتاب ایرج آذرین، “چشم انداز و تکالیف”، صفحات ۶٠ به بعد نسخه اینترنتی مراجعه کنید تا راه حل واقعی آمریکائی را آنجا ببینید. رضا مقدم در واقع تنها کسی بوده که بعد از جدائی از حزب کمونیست کارگری وظیفه دفاع از این کتاب و این تزهای ایرج آذرین تا به امروز هم بر عهده گرفته است. خود ایرج آذرین سمیناری گذاشت تا بلکه بتواند تزهای آن کتاب را ماستمالی کند. ما از رضا مقدم هنوز هیچگونه “انتقادی” به خود بخاطر دفاعش از این راه حل آمریکائی، همچنانکه او انتظار دارد اسانلو بیاید از خود بخاطر مصاحبه با جهانشاهی انتقاد بکند، ندیده ایم! من حتی از رضا مقدم انتظار هم ندارم که بیاید چنین کاری بکند. تنها انتظار و خواهشی که از او دارم این است که دست از شیوه های ناسالم سیاسی بردارد!

اتهامات نوع اتهامات رضا مقدم جزئی از پروسه انقلابند

“سگهایی که بر اجساد شیران رقصیدند و پایکوبی کردند نمیدانستند که شیر شیر می ماند و سگ سگ.”

رضا مقدم در این مطلب چندین نوشته و اطلاعیه ضمیمه کرده است که یکی از آنها نوشته ای است که در سال ١٩٩٩، وقتی از حزب کمونیست کارگری جدا شد، درباره یکی از قرارهای پلنوم ١٠ حزب کمونیست کارگری. این قرار که عنوانش “اصول رابطه با دولتها”ست، یکی از دهها قراری است که درباره یک موضوع مشخصی توسط یکی از پلنومهای کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری به تصویب رسید. کنه قرار در این پاراگراف آمده است: “تماس و برقراری مناسبات میان حزب کمونیست کارگری با دولتها، چه در منطقه و غیر از آن، چنانچه موازین مصوب کمیته مرکزی اکیدا مراعات شود، علی الاصول بلامانع است.” در بند ٣ تبصره آن قرار آمده است: “حزب کمونیست کارگری هیچ توافقی را که متضمن محدود شدن آزادی عمل و فعالیت و تبلیغات حزب باشد را نمیپذیرد (اصل استقلال حزب). حزب کمونیست کارگری به هیچ توافق و هیچ رابطه ای که حزب بنا بخواست دولت ذیربط ملزم به پنهان کردن آن از مردم باشد وارد نمیشود. (اصل علنیت).” و در بند ۴ همان تبصره هم آمده است: “حزب کمونیست کارگری ایران قبول کمک مالی و تدارکاتی از دولتهایی که رابطه با آنها بنا بر مفاد این مصوبه مجاز تشخیص‏ داده شده است را منتفی نمیداند. پذیرش‏ کمک باید بر مبنای اصول مندرج در بند ٣ (استقلال و علنیت) صورت بگیرد. تصمیم درباره دریافت و عدم دریافت کمک در هر مورد با دفتر سیاسی است.” در ویکی پیدیا، درباره حزب کمونیست کارگری سوتیتری هم تحت عنوان “رابطه با اسرائیل” آمده و در اولین جمله آن آمده است: “افراد و جریانات و روزنامه‌هایی در موارد مختلف گاهی این حزب را متهم می‌کنند که در پشت پرده با دولت اسرائیل رابطه دارد و از آن‌ها کمک مالی دریافت می‌کند.” این افراد و جریانات و روزنامه‌ها هم، جلال طالبانی، فریبرز رئیس دانا، کیهان شریعتمداری، راه توده و رضا مقدم هستند. منبع این اتهام هم رضا مقدم است.

در همان سال ١٩٩٩ حزب کمونیست کارگری یک چنین اتهامی را که فردی به نام “پیمان نعمتی” نوشته و در نشریه “پیوند” در ونکوور به چاپ رساند، مورد اعتراض قرار داد و نشریه مزبور رسما از درج چنین مطلبی معذرت خواست. در آن نوشته پیمان نعمتی نوشته بود: “خبر دریافت کمک مالی حزب کمونیست کارگری ایران از دولت اسرائیل در محافل سیاسی از جمله در میان افراد جدا شده از این حزب بگوش میرسد.” حزب همان زمان در اطلاعیه ای به “تحریکات شبه اسلامی” رضا مقدم در نشریه “پیوند” ونکوور جواب داد و از جمله نوشت: “در پس این جملات، پاپوش‌دوزی همیشگی رژیم اسلامی برای صدور حکم و فتوای اعدام مخالفانش را میبینیم. آنتی‌سمیتیسم نهضت کثیف اسلامی را میبنیم که فصل مشترک هویّت همه مرتجعین اسلام‌زده ایرانی اعم از معمم و مکلا و ساکن تهران یا ونکوور است. در پس این جملات، اوین و سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات را میبینیم. این یک کنجکاوی مالی و یک حسابرسی مالیاتی از درآمدها و دارایی‌های حزب کمونیست کارگری ایران نیست. این یک تحریک اسلامی تروریستی علیه حزب و فعالینی است که بی‌وقفه برای آزادی و برابری در ایران و سرنگونی رژیم اسلامی مبارزه میکنند. آنهم در شرایطی که حزب کمونیست کارگری کمپین وسیعی را برای آزادی کسانی که توسط رژیم به بهانه‌هایی مشابه این اراجیف نشریه پیوند، به اعدام محکوم شده‌اند براه انداخته است.” در واکنش به این افتضاح سیاسی ای که بالا آورده بودند، رضا مقدم و ایرج آذرین به دست و پا افتادند و مقاله ای در “نقد” قرار مزبور نوشتند. در جواب به آن “نقد” نوشتیم: “”شبکه مستعفیون”، که آقایان آذرین و مقدم در سودای زعامت آن هستند، اخیرا دسته گُل بسیار زشتی به آب داده است. پس از یک سلسله شایعه پراکنی‌های محفلی، اخیرا به نقل از این شبکه مطلبی با امضای پیمان نعمتی در یکی دو نشریه کانادا چاپ شد که مدعی بود حزب کمونیست کارگری از اسرائیل کمک مالی میگیرد. شباهت این اتهام به پرونده‌سازی‌های رژیم علیه هر مخالف خود و بویژه دستگیر شدگان اعتراضات اخیر عیان‌تر از آن بود که بی سر و صدا بگذرد. در آن مملکت مردم را با همین اتهام اعدام میکنند.” “از همان ابتدا و قبل از عکس‌العمل حزب خود این آقایان فهمیدند که بشدت خراب کرده‌اند. آقای مقدم سراسیمه در نامه‌ای به همسنگران رشید خود هشدار داد که مواظب باشند کار دست خودشان ندهند. وقتی نشریه پیوند عذر خواست و نگاهها متوجه این جماعت شد، آقایان آذرین و مقدم بر آن شدند که خسارات ناشی از اقدام جناب نعمتی را به حداقل برسانند. و نقد قطعنامه پلنوم دهم قرار است به این خدمت کند. مسأله روشن است. یکی را حین آتش زدن خانه مردم گرفته‌اند، کبریت سوخته را قایم میکند و با حرارت به معماری خانه ایراد میگیرد. آقایان هم آلت جرم را در جیب میگذارند و عینک را در میاورند که: “بگذریم، اصلا بیایید راجع به قطعنامه حزب حرف بزنیم”.” این جواب برای رضا مقدم همان زمان کافی بود که حدود یک دهه افسرده شوند.

اما مسئله اتهام پول گرفتن کمونیستها و انقلابیون از دشمنان، تاریخی به قدمت خود مبارزه بر علیه ظلم و ستم دارد. در سال ١٩١٧، تحولات در روسیه چنان سریع و مهم بودند که هر روز آن برای خودش تاریخی آموزنده است. ماه ژوئیه ١٩١٧ را ماه “اتهام بزرگ” نام نهاده اند. تروتسکی فصل ٢٧ کتاب “تاریخ انقلاب روسیه” را تماما به توضیح دقیق این مسئله اختصاص داده است. بعد از پیشرویهای انقلاب و بلشویکها، سازمانهای جاسوسی روسیه و روزنامه های لیبرال و محافظه کار آن کشور شروع به پخش اکاذیب بر علیه لنین و بلشویکها کردند. ادعا کردند که سازمان جاسوسی روسیه “مدارکی را از ستاد کل آلمان” دزیده است که از رابطه لنین و آلمان خبر می دهد! بقول ویکتور سرژ: “سرتیتر خبر همه روزنامه های دنیا این خبر بود: بلشویکها جاسوسان حقوق بگیر آلمان هستند!” تروتسکی می گوید: “این افترا در مقیاسی که تا آن دم نظیرش دیده نمی شد در میان توده‌های مردم منتشر گردید، آن هم مردمی که بیشترشان نام رهبران بلشویک را نخستین بار فقط پس از انقلاب فوریه شنیده بودند. بدین شکل لجن پراکنی به یک حربه بسیار مهم سیاسی تبدیل شد.” روزنامه ها و سازمان جاسوسی روسیه می دانستند که دم و دستگاه سرکوب چه نوع تبلیغات، “شواهد” و “اسنادی” را لازم داشت!

تروتسکی در ادامه می نویسد: “بدیهی است که حکومت آلمان نه با اندیشه که فقط با پول می توانست به بلشویکها کمک کند. اما پول درست همان چیزی بود که بلشویکها نداشتند. مرکز حزب در خارج در طی سالهای جنگ سخت فقیر و نیازمند بود. مبالغ صد فرانکی موجودی بزرگی برایش محسوب می شد. ارگان مرکزی حزب یک بار در ماه و یا هر دو ماه یک بار منتشر می شد و لنین تعداد سطور را به دقت می شمرد تا از بودجه خود تجاوز نکند. مخارج سازمان پتروگراد در طی سالهای جنگ از چند هزار روبل تجاوز نمی کرد و این مبلغ عمدتا صرف چاپ اعلامیه های غیرقانونی می شد. … لنین اندکی پس از بازگشتش به روسیه، به رادک در استکهلم چنین نوشت: “درباره سیاست کشورهای خارجی مقالاتی برای پراودا بنویس. سعی کن مقالات کوتاه و مطابق با روح پراودا باشند. صفحات روزنامه بسیار اندک است. برای بزرگتر کردنش دائما تلاش می کنیم.” … زندگی خصوصی بلشویکها هم هیچ بهانه ای برای تهمت به دست کسی نمی داد. پس چه چیز باقی می ماند؟ دست آخر هیچ چیز، جز مسافرت لنین از طریق آلمان.”

ژاکوبنها و انقلاب کبیر فرانسه هم با همین اتهامات روبرو شد. تروتسکی به نقل از منابع دیگری موضوع اتهام فساد مالی زدن به ژاکوبنها را نیز در همین فصل کتابش تشریح می کند. “کنت فرزن، سفیر سوئد در فرانسه در زمان انقلاب کبیر، عاشق دل خسته قدرت استبدادی پادشاه و مخصوصا قدرت استبدادی ملکه، بارها و بارها نامه هایی نظیر این نامه به حکومت کشور خود در استکلهم ارسال داشت: “افرائیم یهود، از عوامل هرزبرگ (وزیر امور خارجه پروس)، دائما به ژاکوبنها پول می داد؛ همین چند وقت پیش باز هم شش صد هزار لیور دیگر دریافت کرد.”

تروتسکی با کنایه و به تمسخر نتیجه می گیرد: “تاریخ همه انقلابات و جنگهای داخلی، بلااستثنا نشان می دهند که هر طبقه مشرف به سقوط و یا واژگون شده، می کوشد تا علت شوربختی های خود را نه در خویشتن که در وجود ایادی و عوامل بیگانه باز بجوید.” و در پایان این بخش می نویسد: “در هجوم به بلشویکها، همه نیروهای حاکم، حکومت، دادگاهها، اداره ضدجاسوسی، ستادهای نیروهای مسلح، ادارات، شهرداری‌ها، حزبهای صاحب اکثریت در شوراها، مطبوعاتشان، خطبایشان، همه و همه تشکیل یک واحد عظیم را دادند.”

واقعا که ارکستر پیمان نعمتی، روزنامه کیهان، رضا مقدم، راه توده، جلال طالبانی، فریبرز رئیس دانا، روزنامه بهار، نشریه هماهنگ و پیوند و شریعتمداری اجزاء یک واحدی اند که تاریخ مصرفشان بسر رسیده است.

واضح است که سوسیالیسم رضا مقدم مثل سوسیالیسم زوباتف در روسیه قبل از انقلاب است که در تاریخ به عنوان “سوسیالیسم پلیسی” معروف است. تزهایش همه در آزمایشگاههای کسانی مثل راسپوتین و شریعتمداری ساخته و پرداخته می شوند و برای مقابله با جنبش کارگری و کمونیستها، دست به دامن کثیفترین شیوه ها می شوند. انسان چقدر باید سقوط کرده باشد که گفته ها و تحرکاتش فقط به درد شریعتمداری و ورق پاره کیهان بخورند. حتی مجلات اصلاح طلبان حکومتی هم از بیان این نوع گفته ها عار دارند.

شرط بازگشت رضا مقدم به صف انقلاب

رضا مقدم در یک دهه گذشته عصای دست ضدانقلاب در ایران بوده است. چه از لجن پراکنی بر علیه کارگران و کمونیستها، چه از توهم پراکنی به اصلاح طلبان و سیاستهای خانه خراب کن صندوق بین المللی پول و چه با مشکل امنیتی درست کردن برای مخالفین رژیم اسلامی. او که برای دیگران شروط تعیین می کند که به جنبش کارگری بازگردند، خود راه درازی در پیش دارد.

١٠ ژوئن ٢٠١٣