نگاهی به اوضاع و وظایف ما کارگران، فعالان کارگری و کمونیست!

“قطعنامه

نظر به اینکه/ ما ضعیفیم/ برای بندگی ما/ قانون ساختید/ نظر به اینکه دیگر/ نمی خواهیم بنده باشیم/ قانون شما در آینده باطل است .

***

نظر به اینکه/ ذغال ها به خروار/ در انبارهایتان پر است/ ما بی ذغال/ از سردی زمستان میلرزیم/ تصمیم ما بر اینست/ که آن ذغال ها را/ در اختیار گیریم / / نظر به اینکه موفق نمی شوید/ ما را/ دستمزدی کافی دهید/ خود کارگاه ها را/ در اختیار خواهیم گرفت .

***

نظر به اینکه/ تنها زبان توپ را آشنا هستید/ و به زبان دیگری تکلم نمی کنید/ ناچار خواهیم بود/ لوله های توپ را/ به طرف شما برگردانیم

برتولت برشت

رفقای کارگر و کسانی که به  این باور رسیده اید که این نظم اجتماعی دیگر قابل تحمل نیست و می باید واژگون گردد و می توان و قادریم که نظمی دیگر گونه را خالق باشیم که همه زنده گان آن بمثابه انسان دارای حقوق و امکانات و مسئولیت در خورانسان بوده و از یک زندگی مرفه و آزاد  از ظلم و تحقیر برخوردار شوند، بایستی  به این مسئله بیاندیشیم  که جهان ما و مخصوصن خاورمیانه و بویژه جامعه ایران واقعن در زمانه و جایگاهی حساس قرار گرفته است. در مقابل اوضاع کنونی دو احتمال کاملن متفاوت وتحقق پذیروجود دارد. اینکه کدامیک متحقق  شود، به ما انسانهای  تولید کننده، و چگونگی  استفاده از فرصت های موجود توسط ما بستگی دارد. این دو احتمال عبارتند از:

  1. کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و زحمتکشان از طریق یک انقلاب اجتماعی مسلحانه.
  2. ادامه وضعیت موجود که خود از دو طریق امکان دارد،

الف- ادامه ی حاکمیت جمهوری سرمایه داری اسلامی همراه با تشدید مصائب اجتماعی ناشی از این حاکمیت.

ب- حمله نظامی کشورهای امپریالیستی توسط نیروهای نظامی وابسته به آنها(سازمان مجاهدین و امثالهم).

بدون شک کارگران و زحمتکشان و نیروهای حامی آنها خواهان تحقق شق اول هستند. سئوال اما اینجاست که برای تحقق این آلترناتیو، این نیروهای اجتماعی چگونه بایستی عمل کنند؟

ما کارگران قادریم که این اوضاع نابسامان را که در آن بیکاری، نداری، فقر، اعتیاد، زندان، شکنجه و اعدام رواج چشمگیری یافته و هر روز بر دامن این بلایای اجتماعی افزوده می گردد، برعکس یک عده قلیل به نام سرمایه دار از همه نعم برخوردارند، تغییر بنیادی داده و آن را بسوی جامعه  ای که خواست طبقه زحمتکش است سوق دهیم.

حال باید دید چگونه؟

با کسب قدرت سیاسی و ایجاد دولت انقلابی طبقاتی و بر قراری شوراهای انقلابی مان.

اما کسب قدرت سیاسی توسط ما کارگران چگونه امکان پذیر است؟

ما کارگران اگر خواهان بدست گرفتن قدرت سیاسی هستیم، به باور من، هیچ راهی نداریم جز متحد و متشکل  کردن خویش در تشکلات توده ای طبقاتی خود و با اتکا به نیروی طبقاتی خودمان( طبقه کارگر)، برای کسب قدرت سیاسی  به وسیله طبقه کارگر.

از میان این تشکلات توده ای طبقاتی، اما در شرایط کنونی ارجحیت با حزب طبقه کارگراست، که بر بستر همین مبارزات جاری و توسط  ما کارگران آگاه و کمونیست ساخته شده، رشد کرده و توسعه می یابد و نه بدست نمایندگان و یا دنبالچه های سرمایه داری.

تا زمانی که ما کارگران نتوانیم در این راستا حرکت کنیم، حاکمیت سرمایه بر قرار بوده و دمار از روز گارمان، همچنانکه می بینیم در می آورد. این حاکمیت طبقاتی سرمایه داران(جمهوری اسلامی) یعنی دستگاه سرکوب شان علیه ما،  همراه با تشدید مصائبی است که سی و پنج سال در جامعه ایران دامنگیر کارگران و زحمتکشان است.

حاکمیت سرمایه در وهله ی دوم و با احتمال یک برآمد توده ای و عجز رژیم اسلامی در سرکوب، اشکال دیگری  بخود می گیرد. از آنجمله، امپریالیست ها یعنی سرمایه داران بزرگ جهانی با دولت های تا دندان مسلح و جنگ طلب، یعنی  امپریالیسم هارو سودجو، که ما اقدامات، اعمال، نتایج برنامه ها و سیاست هایشان را امروزه در عراق، افغانستان، یمن، بنگلادش، چچن، پاکستان، سوریه، مالی، کنگو، فلسطین و… را، با میلیونها کشته و آواره  و تولد نوزادانی با بدن سرطانی و هیولاوار دیده و می بینیم. آنها با کمک اپوزیسیون بورژوائی و نیروهای وابسته به خویش حمله ور شده و ما را به روزگاری خواهند برد که هر روزه در عراق شاهد آنیم. این دو یعنی فلاکت و نیستی، افزایش نکبت و سرانجام آن نابودی تمامی زیر ساخت های جامعه و به هلاکت رسیدن انسانهاست.

ما کارگران اما  چند امکان داریم که با به کار گیری آنها می توانیم اوضاع را تغییر بنیادی دهیم. اول اینکه ما تولید کننده کالا و نعم مادی جامعه  بوده وبنا بر این می توانیم با اعتصابات خود، تولید و توزیع را مختل و جامعه را از حرکت باز داریم.

دومن حتا از نظر کمی نیز اکثریت جامعه را  تشکیل می دهیم. بعنوان نمونه در ایران با احتساب خانوادههای خویش به حدود و شاید بیشتر از ۵۰ میلیون  نفرمی رسیم.

سوم اینکه می توانیم و زمینه آنرا داریم که متحد و یک پارچه شویم، زیرا که در  نظم سرمایه داری موجود چیزی نداریم که روی آن با یکدیگر به مجادله و جنگ و نزاع بپردازیم. درامروز ثروت و خوشی و تفریحی اگر جود دارد، تنها اختصاص دارد به طبقه حاکمه، یعنی سرمایه داران و سردمداران دولت دیکتاتورو مرتجع جمهوری اسلامی  و رنج و نداری و فلاکت برای هم طبقه ای های ما یعنی کارگران و زحمتکشان، چه با کار و چه بیکار، چه مرد و چه زن.

 چهارم و از همه مهمتر دارای رفقا ی کارگر آگاهی هستیم که حتا از درون سیه چال های این ددمنشان نوشته هائی بیرون می دهند که این اوضاع  را درک کرده و  ما را فرا می خوانند که به وسائل و امکاناتی مجهز شویم که به ما قدرت و توانائی تغییر بنیادی و اساسی در اوضاع بس نابسامان موجود را بدهد.  موانع مهمی نیز سر راه ما موجود هستند که مهمترین آنها   نه سرکوبگری و دیکتاتوری  لجام گسیخته حاکمان بلکه می توان گفت:

الف- بی باوری مان به نیروی خود و دست یاری و نیاز بسوی طبقه حاکم و نیروهای خرافی مانند خدا، ملیت و غیره که برای بی قدرت کردن ما از طریق سرمایه داران خلق شده است، تا بتوانند بر گرده مان  سوار شوند.

 ب- رقابتی است که بین خودمان داریم  که سرمایه داران با حیله ها ی مختلف هر روز آنرا تشدید می کنند. اگرخوب به گفته ها و تبلیغات سرمایه داران پر حرص و آز توجه کنیم، تقویت این حیله ها  را می بینیم. بعنوان نمونه ما را به شیعه و سنی، دیندار و بی دین، بیگانه و خودی تقسیم کرده اند. سرمایه داران و نوکرانشان به ما می قبولانند که مرد بر زن رجحان دارد، خرج کارگر بیکار از کیسه دولت است. و یا کارگر متولد شده در جائی دیگر کار ما را از چنگمان در می آورد و به واسطه نیازش، سطح حقوق را پایین می آورد. و یا خیلی ساده کارگر کردستانی با کارگر تهرانی فرق دارد و غیره .  ما  می توانیم و قادریم وباید به این درک بنیادی برسیم که همه ما متعلق به یک طبقه هستیم که به وسیله یک طبقه دیگر به نام سرمایه دار، چه  خارجی-امپریالیستی و چه باصطلاح ملی، چه  خصوصی و چه دولتی، چه فارس، ترک، کرد و… استثمار شده و مورد ظلم  و ستم قرار می گیریم. اگر این مسائل را  به بی تشکلی توده ای طبقاتی و مخصوصن نداشتن حزب انقلابیمان اضافه کنیم، آنگاه به درستی به چرائی ادامه وضعیت کنونی پی خواهیم برد.

در نوشته های  همطبقه ای های مان از زندانهای جمهوری اسلامی  به این موضوع هم پرداخته می شود که ما کارگران از چه راهی و با چه متد و شیوه ای با توجه به توازن قوای طبقاتی همواره در حال تغییر، می توانیم بر موانع پیشاروی غالب شویم و با مبارزه خویش در اشکال مختلف  و بویژه در شرایط امروزی، مخفی و غیر علنی  و با تشکیل ارگانها و نهادهای مخفی مانند کمیته های کارگری و کمونیستی  در محل کار و زندگی مان، برای  متحزب شدن و تدارک یک جنگ داخلی ناگزیر برای تغییر بنیادی در اوضاع واقعی حرکت کنیم.

در این رابطه می توانیم به باز خوانی نامه های  کارگران، فعالان زندانی و مخصوصن شاهرخ زمانی(۱)، رضا شهابی(۲) و نوشته ی بهنام ابراهیم زاده که در زیر می آید مراجعه نمائیم. این نوشته های گران قدر و با خون نوشتۀ شده را  بارها و بارها خوانده و با هم روی نکته به نکته  آنها به بحث نشسته و سره را از ناسره تمیز داده و به رهنمودهای داده شده و قابل اجرای آنها، توجه نموده و عمل کنیم.

قبل از پرداختن به نامه بهنام ابراهیم زاده، نگاهی به موضوع “انتخابات” ریاست جمهوری جدید در ایران انداخته، تا ببینیم که وظایف ما در این مقطع چه میتواند باشد. از آنجا که در خارج کشور زندگی میکنم، به هیچ وجه ادّعا ندارم که نظرم کاملاً درست است و شما بایستی حتما اینگونه عمل کنید. از شما رفقای کارگر خواهش میکنم با احساس مسئولیّت، با این نوشته برخورد کرده و اشتباهات مرا گوشزد نمائید.

به باور من و با توجه به واقعیات بین المللی، منطقه ای و بویژه داخلی و بحرانهای موجود، در این شرایط، انتخابات در این نظام ظالمانه سرمایه داری حاکم بر جهان که  در کلیت خویش و در تمام دنیای تحت سلطه سرمایۀ  بحران زده و هار شده  امپریالیستی و مخصوصن در جامعه ای چون ایران هیچ چیزی برای ما هدیه نمی آورد. این را می توانیم هم از انتخابات پیشین و هم با نگاهی  به دور و بر خود و کشورهای همجوارمان تمیز دهیم.  حال مثلن، اگر اوضاع زندگی خودمان را مبنا نگیریم، با توجه به زندگی طبقه کارگر در جهان بخوبی  درک میکنیم که انتخابات برای ما کارگران به تغییر و تحولی هر چند اندک در زندگی ما ن نیز منجر نمی شود، بعنوان نمونه در میان کشورهای آسیائی هندوستان را از همه جا دموکراتیک تر  می دانند. با یک نگاه می فهمیم که هر روز بر ثروت سرمایه داران در این کشورافزوده شده  و کارگران  بیچاره تر می گردند. در دهه نود در همین کشور با رئیس جمهوران خیلی مردمی و “دموکراتیکش”  ۲۵۰ هزار دهقان بر اثر غصب زمین هایشان توسط سرمایه داران خارجی و داخلی دست به خود کشی دسته جمعی زدند. و یا یونان کشوری است که آنرا سر چشمه انتخابات و دموکراسی می دانند. کارگران یونان در حدود ۱۰ سال قبل  دولت سوسیال دموکرات را با حداکثر آراء انتخاب کردند.این دولت زندگی کارگران را چنان به  قهقرا برد بطوری که امروز ۳۴ در صد آنان بیکارند. نرخ این بیکاری در میان جوانان به ۶۴ در صد بالغ شده است. همه اموال عمومی را خصوصی کرده  وبه حراج گذاشت. سرمایه داران یونانی با شراکت سرمایه داران بین المللی بزرگتر، از خود تمام دارائی و دست رنج کارگران را دزدیده و جامعه را به ورطه نابودی کشاندند. کارگران تا کنون نزدیک به ۳۰ اعتصاب  عمومی ۲۴ ساعته و ۴۸ ساعته داشته   و دو دولت را برانداخته اند، ولی به دلیل عدم آگاهی لازمه و عدم آمادگی برای یک انقلاب اجتماعی که وسیله مهم آن حزب سیاسی طبقه کارگر است، و به این خاطر کماکان در سیستم سرمایه داری  مانده اند و با شرکت در انتخابات جدید، دولتی دست راستی تر انتخاب کرده  و بدین ترتیب روز بروز زند گی شان رو بسوی بدتر شدن می رود.

انتخابات در ایران، که بهتر است به آن انتصابات بگوئیم، یعنی تحمیل ۴ ساله ی یک سرکوبگر و قاتل از میان چند جلاد و سرکوبگر و نظامی سابق و اطلاعاتی کنونی، که همگی منتخب رژیم هستند، به کارگران و زحمتکشان ایران.

با انتصاب ۴ ساله ی این جلاد که بایستی مرد، مسلمان و شیعه باشد، نه تنها ما را “صغیر” دانسته و به شعورمان توهین میکنند، بلکه تمامی امکانات دولتی را برای سرکوب و استثمار بیشتر ما کارگران و زحمتکشان، در اختیارش قرار میدهند.

این نمایش “انتخاباتی” تنها مخصوص کشورهای “جهان سومی” نیست. بعنوان نمونه  به جامعه ای مثل  جامعۀ به اصطلاح دموکرات و آزاد  آمریکا فکر کنید. ما همه شاهد بودیم که  چند سال  بعد از اینکه سرمایه داران آمریکا توسط دولت بوش آن بلاها را برسر کارگران و زحمتکشان آمریکا آورده و جنگ عراق و افغانستان و… را براه انداخته و مردم زحمتکش را به روز سیاه نشاندند، یک نفر به نام باراک اوباما پا به صحنه سیاست این جامعه امپریالیستی گذاشت که  از نژاد سرکوب و لینچ شده ی سیاه، یعنی از باقیمانده ی برده ها ئی است که  با پاهای در غل و زنجیرو با کشتی از آفریقا به آمریکا آورده شدند. زندگی برده وار این سیاهپوستان به زیبایی هر چه تمامتر در اشعار هینگینستون هیوز و رمانهائی چون ریشه ها و کلبه عمو تام ، خوشه های خشم و… تصویر شده است… باراک اوباما با   شعار تغییر در اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی آمریکا   با ۴۰ میلیون گدا و ۱۱میلیون محتاج، یک کاسه آش نذری کلیسا و موسسات “خیریه” در جامعه ای  که ثروتمند ترین جامعه امروز جهان است، ثروتی که تنها در دستان خونینِ، بخش یک درصدی سرمایه داران جمع شده است،  و با فریب، حیله گری و خرافه به کاخ سفید رفت. اما آیا با این “انتخاب” تغییری در زندگی کارگران و فقرا  حاصل شد؟ با نگاه به زندگی کارگران و زحمتکشان آمریکا تنها پاسخ این سئوال منفی میباشد. دردهای دامنگیر جامعه که  محصول جنگ و غارت تولیدات کارگران و توده های میلیونی جامعه آمریکا و دیگر نقاط جهان به نفع یک عده ای که حقیقتن به ۱% درصدی معروف هستند و جز تفریح و نقشه کشیدن برای کشتارما، کاری انجام نمی دهند و واقعن زائد و نا لازم که هیچ، بلکه زالو می باشند، نه تنها کم نشد بلکه هواپیماهای بدون سر نشین که زنان و کودکان را در دامنه های هندوکُش تکه تکه می کنند و… به آن نیزاضافه گردیدند.

حالا اگر این را باز هم  با اوضاع  حاکم بر خودمان درایران  که ۳۵ سال است، ما را شکنجه داده و اعدام مان می کنند و در خیابان برای اعتراض و اعتصاب (کارگران در خاتون آباد و جنبش ۱۳۸۸ و…به یاد آوریم)  به رگبارمان می بندند و با ماشین از رویمان می گذرند، مقایسه کنیم، آنگاه به دامی که برای ما پهن کرده اند، واقف می شویم. مثلن یک پاسدار جنایتکار به نام سعید جلیلی بعد از اینکه احمدی نژاد، نه تنها پول نفت روی سفره مان نیاورد بلکه  ما را به خاک سیاه نیز نشاند، تازه آقا، به یاد زنده کردن شعار خمینی و گسترش خرافه اسلام در سراسر جهان افتاده است. باید به این آقا و دیگران گفت و فهماند که پیش از شما، در پرونده ی ننگین رئیس جمهوران پیشین(خامنه ای) که به نام جامعه بدون طبقه اسلامی  همراه با نخست وزیرش میر حسین موسوی، به روی کار آمدند.  ده ها هزار تجاوز و اعدام از بهترین فرزندان ملت ثبت گردیده است. و دیگری به نام رفسنجانی تحت نام “سازندگی”، میلیونها از ما را اخراج کرده، قراردادهای موقت را رایج کرد وقتل های زنجیره ای را تدارک دید و خیلی جنایات دیگر از جمله به گلوله  بستن کارگران و زحمتکشان اسلام شهر و اکبر آباد را به ارمغان آورد و سومی به نام مدینته النبی(خاتمی) با حذف تامین اجتماعی، ۸۰ درصد از ما را به حراج گذاشت وقتل عاممان نمود و آخرینشان(احمدی نژاد) “با آوردن پول نفت به سر سفره مان”، نه تنها دستمزدمان را به یک پنجم خط فقر رساند و کارد را تا مغز استخوانمان  فرو برد، بلکه ما را در خیابان به رگبار بسته و در زندان کهریزک به ما تجاوز کرده، کشتندمان و جنازه مان را سوزاندند.  حالا  شما که  ما را  دو باره دعوت به جنگ و گسترش مرگ و نیستی می کنید، دیگر چه چیزی جز نابودی و نیستی برای ما هدیه آورده اید؟

در چنین شرایطی  انتخابمان نه شرکت در “انتخابات”،  بلکه می باید تشدید مبارزه طبقاتی مان بر علیه  سرمایه داران و چنین دولت های سرکوبگری که در تاریخ کم نظیرند باشد. بلی، متحد و  متشکل و متحزب شدن و آماده گی یافتن برای به زیر کشیدن سرمایه داران، از هم پاشی، تار و مار نمودن، لغو  نیروهای سرکوبگرشان و حاکم شدن بر سرنوشت خود، بوسیله شوراهائی که ما کارگران و زحمتکشان آنها را تشکیل خواهیم داد و با نیروی مسلح مان حفظ شان می کنیم و نمایندگان واقعی مان در آنها به رتق و فتق امور می پردازند. شوراهائی  که هم قانونگزار و هم مجری قانون هستند و حقوق بالاترین مقام آن برابر با حقوق یک کارگر است و هر گاه که ما اراده کنیم هر مقام آن را می توانیم پائین بکشیم و همه ما در تصمیمات آن شرکت فعال داریم.

بنا بر این شعار کنونی ما، باید نه شرکت در انتخابات بلکه حرکت بسوی اتحاد بیشتر و ضرورت تشکیل ارگانها و نهادهای مخفی و غیر علنی برای متحزب کمونیستی شدن برای انقلاب مسلحانه و اجتماعی مداوم باشد که این مهم برای رهائی از جور و ستم سرمایه داری موجود و ایجاد جامعه ای  مرفه و رها است. وسائل مادی برای چنین جامعه ای از هر نظر آماده هست. این جامعه خلق کردنی است، ولی فقط با دستان توانای ما کارگران و زحمتکشان اکنون محروم  و با لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، یعنی منبع فاسد سود برای سرمایه داران و نداری و بدبختی برای ما کارگران. لازمه اساسی  برای ایجاد چنین جامعه ای نیز بیش از هر چیز اما، اراده ما و باورمندی ما به نیرویمان  و ناامیدی از دیگران و متحد ویک پارچه شدن آگاهانه و طبقاتی ما است.

توضیحات زیر ” نقل از وبلاگ کمیته دفاع از شاهرخ زمانی “

(۱)- “یکی از مشکلات تشکل های کارگری این است که رژیم ضد کارگری فعالیت مخفی و نیمه علنی را تحمیل می کند، نتیجه  مخفی سازی فعالیت به دنبال ایجاد رعب و وحشت، اخراج و زندان، باعث قطع ارتباط رهبری با بدنه میلیونی می شود، یعنی باعث قطع ارتباط توده های کارگری شده و بطور عینی از نقش سازماندهی مستقیم آن کاسته  وعملاً از میان برمی دارد، مکمل این مشکل، مخصوصاً در شرایط دیکتاتوری نبود حزب سیاسی کارگران است، که باید متشکل از جسورترین، آگاهترین و منظم ترین عناصر طبقه کارگر از میان قسمتهای مختلف طبقه باشد. فقط حزب واقعی طبقه کارگر به علت داشتن توان مبارزاتی و سازمان دهی پیچیده قدرت وعلم انطباق با شرایط سرکوب پلیسی می تواند با ارتباط گسترده سازمانی کل اجزای صنفی – سیاسی مبارزات کارگران را در راستای اهداف حاکمیت طبقاتی ممکن کند.

خلاصه نبود حزب باعث می شود اولاً در شرایطی که هزینه های مبارزات صنفی در حد مبارزات سیاسی بالا باشد، و به علت عدم وجود رهبری سیاسی، مقابله با پلیس سیاسی ممکن نباشد، حتی سازمانهای توده ای کارگران نیز نتوانند وظایف خود را به انجام رسانند.

 ثانیاً مبارزات سندیکایی به علت محدودیت های خود که با چهارچوب صنوف با نامهای مختلف بر پایه فروش بهتر نیروی کار و بهبود وضعیت معیشتی کارگران می باشد، بدون قبول و ارتباط با مبارزات  سیاسی در جهت کسب آزادیهای تجمع و تشکل و بالاخره حاکمیت کارگران نمی تواند، کل طبقه کارگر را در مقابل دولت سرمایه داری متحد کند، به عبارت دیگر مبارزه برای کسب نان و آزادی در شرایط تسلط و حاکمیت سرمایه داری جدایی ناپذیرند.

ثالثاً طبقه کارگر بدون درک  منافع سیاسی خود به عنوان یک نیروی مستقل در همه ی حالات آلت دست یکی از جناح های سرمایه داری در گرفتن امتیاز ازدیگر جناح ها( رقبای) مورد سو استفاده همه جانبه قرار می گیرد، نمونه هایی از کشورهای اروپایی و کشور خودمان اثبات کننده این موضوع است، با توجه به مسائل بالا تصور اینکه یک تشکل هر چند رزمنده بتواند در مقابل قدرت مطلقه حاکمیت طبقه سرمایه دار با امکاناتی بسیار گسترده، روند مبارزاتی و استقلال خود را ادامه دهد یک توهم است، مانند این  می باشد که تصور کنیم یک ارتش یا گردان فئودالی با یک  ارتش مدرن و در حال رشد مقابله کند.”

برای مطالعه کل نوشته به آدرس زیر مراجعه کنید

http://chzamani.blogspot.se/2013/02/blog-post_12.html

(۲)- “تجربه به ما ثابت کرده که هیچکی به داد کارگران نمی رسه مگر خودشون. اگر توی این سال ها وضع طبقه کارگر بدتر شده به این دلیل نیست که فقط خواسته به نیروی خودش متکی باشه، بر عکس ما اونجایی ضرر کردیم که به نیرو و توان خودمون شک کردیم و افسارمون را دادیم به دست این کاندیدا و اون کاندیدا. تجربه سندیکا به ما و همه مردم نشان داد که اگر اراده کنیم و پی گیر باشیم می توانیم. ایراد و اشکال اگر هست، فارغ از سرکوب، بر می گرده به تاکتیک های مبارزاتی ما و نه استراتژیمون که عبارت باشه از رهایی طبقه کارگر توسط خود طبقه کارگر. ما معتقدیم این شعار را باید در دستور کار قرار داد و تا تحقق اش لحظه ای از پا ننشست و ناامید نشد.”

اطلاعیه ی شماره ی ۵۱– متن سخنرانی رضا شهابی به مناسبت روز جهانی کارگر در زندان اوین

لینک  کل مطلب برای مطالعه علاقه مندان.

http://k-d-shahabi.blogspot.de/2013/05/51.html

بهنام ابراهیم زاده

May 23, 2013

کارگران، رفقا، فعالین کارگری و مردم به ستوه آ مده برای رسیدن به خواسته های انسانی، خودمان باید متحدانه به میدان بیایم ومتشکل شویم. باید تشکلهای واقعی خودمان را ایجاد کنیم.

تنها با اتحادمان با یکپارچگی خودمان می توانیم از این وضع موجود عبور کنیم، دیگر نگذاریم حقوق مان را بیشتر از این پایمال کنند،  دیگر اجازه ندهیم با تعین دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر، شرمنده همسر وفرزندان خود باشیم تا کی باید ما رنج و زحمت بکشیم و زندگی را از خود وخانوادهایمان را سلب کنیم یه عده مفت خور وانسانهای که هیچ بوئی از انسانیت نبرده ا ند با رنج و زحمات بی امان ما، در رفاه وشادی باشند وبسر کنند، دیگر تحمل نکنیم و به میدان بیایم، دیگر تنشهای جزیی و بی مورد ی که  در میان ما هست،  کنار بگذاریم، چرا باید اجازه بدهیم یه عده که  قطعاً دنبال منافع شخصی خودشان هستند در تشکلهای کارگری نفوذ کنند واین نیروی عظیم  پرشور و انقلابی واین توان مبارزه را از ما کارگران بگیرند و نگذارند ما به خواسته های انسانی خود برسیم  و برای اینکه علیه وضع موجود به میدان بیایند علیه خود ما کارگران و فعالین کارگری شانتاژ و رجز خوانی می کنند  و مدام دنبال تنش می باشند. هم اکنون عده ای محدود چند نفری دارند نیروی عظیم شما فعالین واقعی کارگران را  در هر تشکلی می گیرند ودر مقابل و در مبارزه شما مانع تراشی  وسنگ اندازی وانحصارگرایی و قوم گرایی می کنند، در مقابل این عده محدود این انسانهای که هرروزه فعالین کارگری را با شیوهای  غیر انسانی خود به سخره می گیرند، متحدانه به میدان بیائید و اجازه ندهید که بیشتر از این مانع فعالیت های انسانی برحق مان باشند، محمود صالحی یکی از چهره های خوشنام ومحبوب کارگری است که هر چند گاهی از سوی عده محدود فعال کارگر نما به شیوه های مختلف مورد اذیت وآزار قرار می گیرد. خود من، بهنام ابراهیم زاده در هنگامیکه به میان شما دوستان و رفقای عزیزم آمده بودم با تمام توان  برای نجات جان تنها فرزندم نیمای عزیز که مبتلا به سرطان خون شده، تلاش می کردم، همین فعال کارگر نما بار ها من وخانواده ام را مورد اذیت و آزار قرارا دادند، اتهامهای ناروا وبی مورد به من زدند، به جای آنکه در کنارم باشند، بارها سنگ اندازی کردند و موجب برهم زدن آرامش زندگی من و فرزند و همسرم شدند، این نکاتی است که حتی همسرم بارها از زمانی که به مرخصی آمده بودم به من گوشزد می کرد که چگونه اینان وی را اذیت و آزارقرار داده اند وفشار بی حد بهش آورده اند، همین آقایان ازنبود حضور من از پدرم من سوء استفاده کردند علیه رفیق وهمکارم محمود صالحی  تکذیبه نوشتند و در سایتها منتشر کردند، بی گمان همگان می دانند که پدر من رحمان ابراهیم زاده سواد کافی برای این کار را نداشت و ندارد و من مطمئنم نمی خواست اینگونه توهین آمیز و رکیک علیه همکار و هم طبقه ام واکنش نشان بدهد، اصلاً زمانی که من مرتب می توانستم از درون زندان نامه بدهم بیرون چرا این کار را به من واگذار نکردند، اصلاً چرا با من وهمسرم و فرزندم هماهنگی نکردند. هر انسان لایق و منصفی هر فعال واقعی کارگری بی شک رفیق وهمکارم محمود صالحی را به خوبی با فعالیت های انسانی اش در دفاع از طبقه کارگر وبا هزینه های که این خانواده تا کنون پرداخته به خوبی می شناسد،  من زمانی با فشار واعتراض شما مردم خوب وفعالین کارگری ودیگر سازمانها ونهادها بیرون آمدم که تنها فرزندم به شدت به من نیاز داشت ودر بستر بیماری بود و باید برای نجات جان تنها فرزندم تلاش می کردم. مریضی فرزندم برای من خیلی ناراحت کننده بود وهست اما این برخورد و تکذیبه نوشتن آنهم با تحریک شخصی  چند نفر بهم اگر بیشتر از مریضی نیما مرا ناراحت نکرد کمتر هم نبود، در اینجا لازم وضروری می دانم از رفیق وهمکارم آقای محمود صالحی عذر خواهی ومعذرت  خواهی کنم من به مبارزات به فعالیتهای همکارم به صداقت درستی  وایمان واقعی در راه خواست ومطالبات طبقه کارگری آقای صالحی ایمان دارم  و بنا به خواست خودم و دیگر دوستان و رفقا، ایشان در نبود من به عنوان سخنگوی اینجانب  بهنام ابراهیم زاده می باشند و هر اظهار نظر و خبر رسانی ایشان با توانایی های که در ایشان می بینم من آقای محمود صالحی را به عنوان سخنگو انتخاب کردم.

بهنام ابراهیم زاده و بلاگ نویس وفعال کارگری وکودک ، عضو کمیته پیگیری تشکل های ازاد کارگری وجمعیت دفاع از کودکان کار وخیابان

خرداد ماه ۹۲ – ۱۰ ژوئن ۲۰۱۳

لینک منبع: http://antifa-iran.blogspot.no/2013/06/blog-post_12.html