به مناسبت مرگ نابهنگام شهناز

چه دردناک است وقتی که خبر از دست دادن کسی را دریافت کنید. کسی که از کودکی باهاش بزرگ شدی. با خنده هایش خندیدی و با گریه هایش گریه کردی. با شیرین زبانیهایش به اوج رسیدی با اخم هایش اخم کردی. برایم خیلی دردناک است. یک درد عمیقی تمام وجودم را فرا گرفته است. دردی جانکاه و بی پایان.

 دردی که مانند سایر دردهای دیگر در وجودم لانه کرده است. برایم دردناک است وقتی به صورتش نگاه میکنم. با شنیدن خبر مرگش به سرعت هرچه خاطره اش در وجودم بود دوباره زنده شد.نمی خواهم حتی کوچکترینش را از دست بدهم حتی وقتی که شیشه شیرش تمام میشد و اگر سیر نمیشد به زمین مزدش و بیشتر میخواست اگر نمی دادند از لج مادرش لباسش را میمکید! سختی مرگ شهناز برای من مرگ یک بخش از زندگیم بود. چرا که باهم بزرگ شدیم.هر دفعه که باهم تماس تلفنی داشتیم قول میداد که راهی که من در پیش گرفتم ادامه خواهد داد. میگفت من باید روی پای خودم بایستم. تلاش شبانه روزیش برای قبولی در کنکور بالاخره سال ۸۶ نتیجه داد و دانشگاه کرمانشاه قبول شد. کارشناسی بیولوژی . وقتی قبول شد گفت قبول شدم و اولین قدم را برداشتم. اما متاسفانه فقط یک سال توانست در رشته مورد علاقه اش درس بخواند . مرگ نابهنگام به امید و آرزوهای جوانش دیگر امان نداد.و داستان زندگی کوتاه و پرتلاشش را قطع کرد. روز سه شنبه ۲۰ماه مه۲۰۰۸ در راه رفتن به دانشگاه در حالی که در پیاده رو بوده است یک ماشین با سرعت بالا وارد پیاده رو میشود جان  شهناز۲۲ساله  و ۲ نفر دیگر را میگیرد. و برای همیشه ما را از وجود نازنینش محروم میکند. شهناز دختر دوم خواهرم بود که محبوب همه بود. یاد و خاطره اش گرامی باد