مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی همچون هر رویداد اجتماعی دیگری باعث نمایش موضع گیری نیروهای رنگارنگ اجتماعی شده است. هر سازمان و حزبی بسته به جایگاه طبقاتی و موقعیت سیاسیاش در صحنه سیاسی کشور در این رابطه اظهار نظر کرده و موضع گرفته است. در این میان تحلیل سازمان فدائیان اقلیت که در مقاله “”انتخابات” و شکست” مندرج در کار شماره ۶۴۶ منعکس گشته از زوایائی قابل تعمق است. چرا که در این مقاله سازمان مزبور به چگونگی قدرت گیری جمهوری اسلامی و نقش مردم در این امر پرداخته و طی آن با فراموش کردن نقش امپریالیستها در روی کار آمدن خمینی مردم را مسبب قدرت گیری جمهوری اسلامی قلمداد کرده وسپس از این نیز فراتر رفته تا حدی که بار آنچه این رژیم در ۳۴ سال گذشته بر علیه مردم کرده را به گردن ناآگاهی و باورهای دینی خود آنها انداخته و مدعی شده که مردم در ۳۴ سال گذشته دارند “تاوان” باورهای دینی خود را”پس میدهند”.ممکن است باور چنین تزهائی آنهم از سوی سازمانی که مدعی مارکسیسم می باشد باورنکردنی به نظر برسد برای همین بهتر است به خود نوشته اقلیت بازگردیم. در این مقاله اقلیت مدعی شده که ” ناآگاهی برخاسته از باورهای دینی همواره یکی از سرمنشاءهای مهم اسارت مردم یک کشور در چنگال طبقات حاکم ستمگر بوده و خواهد بود. ۳۴ سال است که تودههای مردم ایران، تاوان ناآگاهی و باورهای دینی خود را پس میدهند.” به این ترتیب از نظر اقلیت، مردم ما ۳۴ سال است که دارند “تاوان” باورهای دینی خودشان را پس می دهند و نه تاوان شکست قیام بزرگشان و در نتیجه تداوم سلطه سرمایه داران وابسته را و نه تاوان مماشاتها، ندانمکاریها و خیانتهای نیروهای به اصطلاح پیشرو و سیاسی. سازمان اقلیت برای تکمیل این تز غیر واقعی و غیر مارکسیستی خود، اینگونه ادامه میدهد: “به جز یک باور کور به مذهب، چگونه ممکن بود مردمی که برای رهایی از شر ستمگریهای رژیم سلطنتی به انقلاب روی آورده بودند، به یک دار و دسته مرتجع که در رأس آنها یک شارلاتان عوام فریب، سمبل تاریک اندیشی قرون وسطایی به نام خمینی قرار گرفته بود، اعتماد کنند”. (تاکید از من است) اقلیت با چنین موضعی معلوم نیست که چگونه میتواند وضع کسانی را توضیح دهد که بدون داشتن “باور کور به مذهب” پشت سر خمینی سینه زدند و با مواضع و تحلیلهایشان به این “دارودسته مرتجع” امکان دادند و کمک کردند تا پایههای ستمگری خودرا مستحکم کنند ! براستی مگر نویسنده اقلیتی ما فراموش کرده که سازمانی که به ناحق خود را سازمان چریکهای فدائی خلق معرفی می کرد بدون “باور کور به مذهب” پس از قیام بهمن چه موضعی در رابطه با “دارو دسته مرتجع” حاکم داشت و برای خمینی که امروز به حق او را “ یک شارلاتان عوام فریب” می نامد آرزوی سلامتی می کرد!؟ از آنجا که ممکن است نویسنده اقلیتی این مقاله مدعی شود که این موضع گیری مربوط به اکثریت بوده و نه اقلیت، لازم است تاکید کنم که این موضعگیری غیر انقلابی مربوط به ۵ بهمن سال ۱۳۵۸ است که همه اقلیتی ها دست در دست همان کسانی که بعدا اکثریتی شدند داشتند برای سلامتی” آیت الله خمینی” آرزوی سلامتی می کردند.
در ادامه این درفشانی غیرمارکسیستی و غیر واقعی اقلیت چنین مینویسد:” باید اذعان کرد وقتی که اکثریت بزرگ مردم یک کشور فریب یک شارلاتان را میخورند و نه با زور سرنیزه ستمگران، بلکه با دست خود، سند اسارتشان را امضاء میکنند، نشان میدهد که نقصی بزرگ در خود این مردم وجود دارد…” (تاکید از من است) و بعد سازمان اقلیت این “نقص بزرگ” را اینگونه توضیح میدهد:” این نقص در میان مردم ایران، ناآگاهی عجین شده با خرافات مذهبی بود. شکی نیست که این طبقات حاکم ستمگر بودهاند که با اختناق و استبداد و اشاعه سموم خرافات مذهبی، مردم را در جهل و…. نگه داشتند“. و سپس ادامه میدهد که این امر “اما در این واقعیت تغییری ایجاد نمیکند که ناآگاهی برخاسته از خرافات مذهبی باعث گردید که مردم ایران با اعتماد به سمبل تاریک اندیشی و خرافات، به پای صندوق رای گیری بروند و چشم بسته به جمهوری اسلامی رای بدهند و اولین تجربه انتخاباتیشان را در پی سرنگونی رژیم سلطنتی با یک شکست بزرگ از سر بگذرانند”، به این ترتیب به اصطلاح مارکسیستهائی که قرار بود همه رویدادها را بر اساس مبارزه طبقاتی و توازن قوای موجود در این مبارزه توضیح دهند فقدان رهبری طبقه کارگر و عدم سازمانیابی آنرا در انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ فراموش کرده و همه چیز را با “باورهای مذهبی” مردم توضیح میدهند. و از آن بدتر روی کار آمدن دارودسته خمینی را حاصل رفراندم کذائی این دارو دسته در ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ نسبت می دهند. رفراندمی سراسر تقلبی که در آن از مردمی که با انقلاب خود شاه را سرنگون کرده بودند با بیشرمی تمام سئوال میشد که رژیم سلطنت را میخواهند و یا جمهوری اسلامیای که نمی دانند چیست.
چنان جملاتی نشان میدهد که سازمان اقلیت چشمان خود را بروی واقعیات بسته و فراموش کرده که شکل گیری این رژیم و رفراندوم کذائی که بین پذیرفتن رژیم جمهوری اسلامی و رژیم شاهنشاهی انجام گرفته چگونه بوده و چه فریبکاریهایی بکار رفته است. انقلاب تودهها در عمل نشان داده بود که مردم خواهان رژیم شاهنشاهی نبودند، آیا به رأی گذاشتن این امر خود فریبکاری آشکار نبود ؟ ومهمتر از همه مگر جمهوری اسلامی با رفراندم ۱۲ فروردین و با رای مردم به قدرت رسید؟ همه می دانند که امپریالیستها دارو دسته خمینی را به عنوان بدیل رژیم سلطنت در کنفرانس گوادالوپ برگزیدند و شخص خمینی هم ۱۲ بهمن ماه با هواپیمای دولت فرانسه وارد ایران شد و دولت بازرگان هم قبل از قیام بهمن اعلام شد پس براستی چرا اقلیتیها به جای بیان این واقعیتها خاک به چشم مردم ریخته و خود مردم را مسبب بدبختیهای ناشی از سلطه جمهوری اسلامی جلوه می دهند ؟ براستی که شرم هم چیز خوبی است که از قرار نویسنده این مطلب فاقد آن می باشد!
اقلیت پس از اینکه جمهوری اسلامی را حاصل رفراندم ۱۲ فروردین یعنی رفراندمی که پس از نوروز خونین سنندج و حمله وحشیانه به خلق ترکمن برگزارشد جا زد و مردم را عامل قدرت گیری این رژیم جنایتکار جلوه داد و دستان خود را در همه سازشکاریهای سازمان قبل از انشعاب به اقلیت و اکثریت به خیال خود شست با توجه به اینکه نمیتواند کشتارهای خمینی در دهه۶۰ را کتمان کند برای عقب نماندن از قافله مینویسد که :” و تودههای زحمتکشی که در تجربهی زندگی سیاسی آگاه میشدند، به چنان تهدیدی علیه ارتجاع حاکم تبدیل شدند که رژیم به سرکوب و کشتار گسترده و وحشیانهای در سال ۶۰ روی آورد تا بتواند اختناق و استبدادی را که نظیر آن را مردم ایران لااقل در طول یک قرن گذشته ندیده بودند، حاکم سازد”. نویسنده این سطور دیگر بروی خود نمی آورد که چند خط قبل نوشته بود که “ ناآگاهی عجین شده با خرافات مذهبی ” مردم دارو دسته خمینی را به قدرت رساند وبدون توضیح اینکه چطور شد که چنین مردمی یکباره آگاه شدند که رژیم برخاسته از ناآگاهی آنها مجبور به کشتار آنها شد و آنچنان قتل عامی براه انداخت که “ مردم ایران لااقل در طول یک قرن گذشته ندیده بودند”؟ براستی که وقتیکه پایه دیواری کج گذاشته شود این کج روی پایانی نخواهد داشت. به همین دلیل هم نویسنده با فراموش کردن آگاهی ای که به مردم نسبت داده بود دوباره فیلش یاد هندوستان افتاده وضمن پذیرش تبلیغات جمهوری اسلامی در مورد انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ ناامیدانه ندا سر میدهد که “پس از چه روست که بار دیگر در ۲ خرداد ۱۳۶۷، اکثریتی از مردم به پای صندوق رأی میروند تا شکستی دیگر بر شکستهای خود بیافزایند”. و به این ترتیب نشان میدهد که مشکل نه مردم و ناآگاهی آنها بلکه تحلیلهای آبکی نویسندگان اقلیت میباشد که حاضر نیستند به ساده ترین اسلوب مارکسیستی در تحلیل پدیدهها پایبند بمانند.
اقلیت از آنجا که روی کار آمدن دارو دسته خمینی را به ناآگاهی مردم نسبت داده بود و بعد دیده بود که خمینی همین مردم را هزار هزار به دار آویخت و کشت برای حل تناقض، این کشتار را به حساب آگاه شدن مردن در جریان “تجربهی زندگی سیاسی” گذاشت و بعد که دید همین مردم آگاه در انتخابات دوم خرداد که اقلیت آنرا تحریم کرده بود شرکت نمودند برای سرو سامان دادن به تناقضات خود مدعی شد که البته ” این توهم البته از نوع خالص مذهبی آن که در فروردین ۵۸ مردم را چشم بسته به پای صندوق رأی گیری کشاند، نبود.” (تاکید از من) و این ادعا در رابطه با این سئوال طرح می شود که “…علت چه بود که تب اصلاح طلبی جامعه ایران را فرا گرفت و اکثریت مردم به پای صندوق رأی رفتند؟”
روشن است که اگر کسی بخواهد تحلیل خود از رویدادهای زنده در جامعه را از همان جائی شروع کند که تبلیغات جمهوری اسلامی تمام کرده وضعیت بهتری از آنچه اقلیت پیدا کرده، پیدا نخواهد کرد.
سرتاسر این مقاله نشان از این است که سازمان اقلیت انسانها را انتزاعی میبیند نه در رابطه با حکومت و جامعه و در جریان مبارزه طبقاتی. واقعیت این است که انواع سرکوب سیاسی و تحقیر اجتماعی نتیجه سرکوب اقتصادی است که این نیز زندگی معنوی و اخلاقی تودهها را زوال بخشیده و تیره و تار میکند. جمهوری اسلامی باید به این “نقص بزرگ” یا باورهای مذهبی تودهها دامن بزند زیرا در پناه این باورهاست که این رژیم ضمن ستم به زحمتکشان و بخصوص به زنان زحمتکش، شرایط را برای سرمایهداران و غارتگران بین المللی فراهم کرده و میکند. در اینجاست که اقلیت حاکمیت سرمایه و چگونگی تاثیرات نهادهای این حاکمیت را نمیبیند، و متوجه نیست که آنچه که سازمانهای انقلابی را از سازمانهای اپورتونیست جدا میکند این است که سازمانهای انقلابی زیربنا را هدف قرار میدهند و در مبارزه جهت تغییر زیربناست که روبنا را به چالش می کشند زیرا با تغییر زیربنا در جهت و بنفع زحمتکشان است که میتوان این “نقص” بزرگ را بطور ریشه ای برطرف کرد. در اینجاست که نظر سازمان اقلیت نسبت به نقش دولت در وضعیت موجود نقشی دوگانه است، از طرفی تودهها را مسئول وضعیت موجود دانسته و نقش دولت را به هیچ میگیرد و از طرف دیگر بعنوان یک سازمان “سیاسی” ضمن توضیح نقش دولت در سیاستهای انجام شده، تودهها را در نتایج سیاستهای دولت بی تاثیر نمیبیند زیرا که ” خرافات مذهبی تعیین کننده و راهنمای عمل سیاسی آنهاست “. در ضمن باید گفت که “انتخابات” همیشه برای حفظ ظاهر بوده و نتایج انتخابات از قبل تعیین شده بوده است و آرا مردم هیچ وقت برای این رژیم مطرح نبوده و نیست. به باور و تجربه اکثرمردم زیر سلطه جمهوری اسلامی نه از انتخابات خبری هست و نه آرای مردم به حساب می آید اما با این همه در طول همه این سالهائی که جمهوری اسلامی بر سر کار بوده و برای مشروعیت بخشیدن به سلطه مستبدانه خود چنین شعبده بازیهائی را براه انداخته، نیروهای اپوزیسیون وظیفه خود دانستهاند که ماهیت این بازی یا انتخابات را برای مردم و به خصوص نسل جوان افشا کنند، انتخاباتی که انتصاباتی از پیش مهندسی شده بیش نیست. و هر کس آنرا انتخابات بداند نشان می دهد که معنای انتخابات را هم نفهمیده است.
جدا از همه ایده های نادرست و غیر مارکسیستی ای که در این مقاله ارائه شده و به بخشی از آنها اشاره شد اما آنچه که سازمان اقلیت در این مقاله به آن نمیپردازد چرایی واقعیت موجود در جامعه بدون تاثیر نیروهای ارتجاع جهانی، امپریالیستها و نیروهای ارتجاع داخلی در ساخت آگاهی تودههاست.این سازمان به “انتخابات” بها داده و آنها را تعیین کننده میداند زیرا که نتیجه “شکست” برای آنها قائل است و این بازی در میدانی است که ارتجاع برای او ساخته است زیرا برای هر انتخاباتی گردانندگان رژیم سعی در ایجاد چنان فضایی هستند که فقط برای نیروهای مرتجع و اپورتونیستها و دوستان نادان خلق قابل پذیرش است.
ولی تودهها نشان داده اند که در ضدیت با رژیم هستند زیرا که تودهها بین آگاهی از ارزشهای انسانی و واقعیت رابطهای نمیبینند و واقعیتی که بر جامعه حاکم است برای آنها ضدانسانیترین واقعیتی است که در تاریخ مشاهده میکنند، پس برای ساختن این رابطه است که با تمام توان سعی در تغییر اوضاع خود دارند. جنبش سال ۸۸ بعد از “انتخابات” بهترین دلیل این سعی و کوشش، یا مبارزه آنهاست.
عبداله باوی
ژوئن ۲۰۱۳