شرایط بازگشت اسانلو به جنبش کارگری

فرزانه داوری، کارمند سولیداریتی سنتر: “اینها تبلیغات رژیم اسلامی علیه ماست”.  

و این خط تبلیغی و تحلیلی همه مدافعان و جاده صاف کن های سولیداریتی سنتر است که افشاگری علیه سولیداریتی سنتر توسط فعالین جناح چپ و سوسیالیستی جنبش کارگری را همراستایی با رژیم اسلامی جلوه بدهند. 

 

رضا مقدم – ۲۰ می ۲۰۱۳ 

مقدمه:

از حول و حوش روز کارگر امسال یک تلاش هماهنگ  برای باز گرداندن اسانلو به جنبش کارگری آغاز شده است. رادیو پیام در کانادا، تلویزیون روند سوسیالیستی کومه له که از کانال آسوسات پخش می شود، رادیو همبستگی در استکهلم، بهروز خباز و در هفتم می نیز عنایت فانی در برنامه “از نگاه دیگر” تلویزیون بی بی سی، با اسانلو مصاحبه کردند تا سهمی در بازگشت غیر انتقادی اسانلو به جنبش کارگری بعهده بگیرند. جنبش کارگری مانند هر جنبش دیگر دارای تعریف و چارچوب است. سندیکا و شورا عام ترین نوع سازمان توده ای کارگران در محل کار شامل کارگرانی است که مستقل از رنگ، ملیت، جنسیت، دین، مرام و نظرگاه سیاسی و فقط به اعتبار کارگر بودن و مبارزه علیه کارفرماها و دولت مدافع آن به گرد هم آمده اند. به این اعتبار دفاع از کارفرماها ها و دولت مدافع آنها عبور از چهارچوب عمومی جنبش کارگری است. اگر فعالین و رهبران کارگری با اقدامات و سیاستهایشان از محدوده جنبش کارگری عبور کردند، بعنوان یک اصل، باید راه برایشان باز باشد تا هنگامیکه به اشتباهاتشان پی بردند و صادقانه آنرا بیان کردند، در صدد جبران بر آمدند و آگاهگری کردند تا دیگران به همان دام نیافتند، بتوانند به صفوف جنبش کارگری برگردند. اسانلو برای بازگشت به جنبش کارگری گریزی از این پروسه ندارد. خروج اسانلو از جنبش کارگری به اراده و تصمیم خودش بود اما بازگشتش تنها به اراده وی منوط نیست بلکه به پذیرش آن از طرف فعالین جنبش کارگری نیز نیاز دارد. اسانلو باید مطمئن باشد جریاناتی که تا کنون با وی مصاحبه کرده اند از قدرت و نفوذی در جنبش کارگری برخوردار نیستند تا بتوانند وی را بدون انتقاد به خطاهایش به جنبش کارگری برگردانند. اسانلو با پیوستن به جریان دست راستی “موج سبز” امیر حسین جهانشاهی برای جنبش کارگری تمام شد و سوء تفاهم نامیدن آن پس از سه هفته نه یک توضیح سیاسی بود و نه با صداقت همراه بود. بعلاوه اسانلو در دورانی که رئیس هیات مدیره سندیکای واحد بود با مهدی کوهستانی از عوامل سولیداریتی سنتر در ارتباط بود که لطمات بسیاری به سندیکای واحد زد. سندیکای واحد آن دوره را پشت سر گذاشت و تجربیات زیادی کسب کرد. سندیکای واحد هم اسانلو را از ریاست هیات مدیدره برکنار کرد و هم رسما اعلام داشت که در خارج کشور نماینده ای ندارد که معنایش کنار زدن مهدی کوهستانی بود که در تمام دوران اسانلو عملا همه کاره سندیکای واحد در خارج کشور بود. اکنون اسانلو در خارج کشور است و می تواند بدون هیچ معضل امنیتی از جمله توضیح دهد که چگونه فرزانه داوری کارمند سولیداریتی سنتر مترجم و مسئول سایت سندیکای واحد شد. صداقت اسانلو در بیان رابطه اش با مهدی کوهستانی، سولیداریتی سنتر و همچنین امیر حسین جهانشاهی و مسئول شدنش در “ستاد هماهنگی فعالان کارگری” و دلایل دوری جستن از آنها می تواند در خدمت تحکیم صف مستقل جنبش کارگری علیه همه جریانات مدافع سرمایه باشد، جنبش کارگری را نسبت به روشها و اقدامات آمریکا برای یافتن جای پایی در جنبش کارگری ایران هشیار تر کند و کمکی باشد برای مقابله با یک راه حل آمریکایی در فردای رژیم اسلامی. اسانلو پس از خروج از ایران با اغلب کسانی که با وی تلفنی صحبت می کردند با خشم و غضب اعلام می کرد که برکناریش از ریاست هیات مدیره غیر قانونی است و خود را هنوز رئیس هیات مدیره سندیکا می دانست. اسانلو چاشنی وعده اقداماتی که علیه هیات مدیره صورت خواهد داد، اتهامات امنیتی و پلیسی به اعضای هیات مدیره می زد که بعدا این اتهامات عینا از نوشته های بسیاری از مدافعانش در خارج کشور سر در آورد!(۱) اسانلو برای بازگشتش به جنبش کارگری، و همچنین اگر مطابق ادعایش در مصاحبه با عنایت فانی در تلویزیون بی بی سی هنوز خود را عضو هیات مدیره می داند باید فاصله و مرز خود را با این جریانات و اتهاماتشان به سندیکای واحد روشن کند. این کمترین وظیفه یک عضو هیات مدیره است.

  

پایان مسئله اسانلو برای سندیکای واحد

مسئله اسانلو برای سندیکای واحد پایان یافته است. هنگامی که اطلاعیه سندیکای واحد در دوم بهمن ۱۳۹۱ درباره برکناری منصور اسانلو از ریاست هیات مدیره منتشر شد، اسانلو از ایران خارج شده بود. ابتدا اتحادیه جهانی ترانسپورت و سپس شعبه ترانسپورت “ث ژ ت” برکناری اسانلو را عملا امر داخلی سندیکا دانستند و آنرا برسمیت شناختند. از میان تشکلهای کارگری، “کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل کارگری” با انتشار اطلاعیه ای از تصمیم هیات مدیره سندیکا حمایت کرد. همچنین بسیاری از فعالین جنبش کارگری در داخل و خارج کشور به دفاع از تصمیم هیات مدیره سندیکای واحد برخاستند و در این راستا با مدافعان اسانلو و هتاکان و اتهام زنان به هیات مدیره سندیکای واحد مقابله کردند. در کنار همه اینها چند نفری و از جمله مجید تمجیدی در خارج کشور کوشیدند تا یک جبهه انحرافی زیر لوای دفاع از حقوق زنان ایجاد کنند تا تمرکز از دلایل برکناری اسانلو منحرف شود که موفق نشدند.(۲) تلاش اینها برای مربوط کردن مباحث عقب مانده و مرد سالارانه همسر سابق مریم ضیا به هیات مدیره سندیکا و ایجاد شک و شبهه حول و حوش دلایل برکناری اسانلو ناموفق ماند.

مهمتر از همه اینها، رای اعتماد عملی کارگران شرکت واحد به هیات مدیره سندیکا پس از برکناری اسانلو بود. این دیگر رازی نیست و حتی از ماموران امنیتی رژیم اسلامی هم پنهان نمانده که یک روند رو به رشد روی آوری مجدد برای عضویت در سندیکا واحد راه افتاده است. و دوم، در یک اقدام سمبولیک، پاسخ مثبت کارگران به فراخوان هیات مدیره برای تجمع در مقابل وزارت کار در ۱۴ اسفند ماه گذشته در اعتراض به ناکافی بودن دستمزدها بود. به دنبال دعوت غیر علنی و شفاهی هیات مدیره سندیکا، صدها تن از کارگران شرکت واحد با لباس کار خود و در اعتراض به مکفی نبودن دستمزدها در وزارت کار حاضر شدند. این تجمع پس از آنکه مسئولین وزارت کار با نمایندگان سندیکا صحبت کردند، خاتمه یافت. روی آوری مجدد به عضویت در سندیکا و پاسخ به فراخوان برای نامکفی بودن دستمزدها در واقع رای اعتماد کارگران شرکت واحد به هیات مدیره سندیکا پس از برکناری اسانلو بود. همه این وقایع اسانلو را به این نتیجه رساند که تهدیدهایش را متوقف کند و از ادعای ریاست هیات مدیره سندیکا دست بردارد و برکناریش را بپذیرد و لذا در اولین مصاحبه اش با تلویزیون رها، وی را نه رئیس هیات مدیره سندیکای واحد بلکه یکی از بنیاد گذاران آن معرفی کردند. بدین ترتیب برکناری اسانلو از ریاست هیات مدیره و کلا موضوع رابطه اش با سندیکای واحد تمام شده بود. اما صاحبان پروژه اسانلو می دانند که اگر وی در سندیکای واحد که پایگاه اصلی اش محسوب میشد، جایی نداشته باشد طبعا در جنبش کارگری هم گوش شنوایی نخواهد داشت و به همین دلیل وی را مجددا با ادعای عضویت در هیات مدیره به میدان فرستاده اند. اسانلو در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ و در مصاحبه با عنایت فانی در تلویزیون بی بی سی ادعا کرد که مطابق با اساسنامه سندیکای واحد هنوز عضو هیات مدیره است زیرا برکناری از هیات مدیره تنها در حیطه اختیار مجمع عمومی است. این ادعای اسانلو مغایر اساسنامه سندیکای واحد است. در تبصره های ماده هجده آمده است:

“تبصره یک: غیبت در سه جلسه متوالی یا پنج جلسه متناوب، بدون ارائه عذر موجه به دیگر اعضای هیات رئیسه و بازرسان که مانع انجام وظیفه هر یک از اعضای هیات مدیره شود، موجب استعفا از سمت عضویت در هیات مدیره خواهد بود و عضو یا اعضای علی البدل که به ترتیب بیشترین آرا را در مجمع عمومی کسب کرده اند جانشین عضو یا اعضای مستعفی خواهند شد.

تبصره دو: کلیه اسناد و اوراق بهادار و تعهد آور نزد مستعفی حداکثر ظرف مدت یک هفته باید به هیات مدیره عودت داده شود و رسید کامل با امضاء و مهر هیات مدیره سندیکا به او داده شود.

تبصره سه: تشخیص موجه یا غیر موجه بودن عذر به عهده هیات مدیره و بازرسین اصلی خواهد بود.” بعلاوه مطابق ماده بیست و یک: “در صورت استعفا، فوت و یا فقدان صلاحیت هر یک از اعضای هیات مدیره اعضای علی البدل با توجه به تقدم آرا جانشین عضو مزبور خواهد شد.” اکنون مسئله اسانلو اظهار نظر و نقد و بررسی رابطه اش با مهدی کوهستانی و سولیداریتی سنتر و همچنین پیوستن وی به امیر جهانشاهی است که تنها به سندیکای شرکت واحد مربوط نیست و در دستور کل جنبش کارگری است. فعالین جنبش کارگری با تحلیل از ماجرای اسانلو و تاثیراتش در جنبش کارگری تصمیم خواهند گرفت که چگونه و تا چه حدی باید به آن بپردازند. و مهم تر از آن بررسی سیاست و رفتار افراد و جریاناتی است که در افتادن تاسف بار اسانلو به ورطه این خطاها نقش داشتند.

اسانلو و باند سیاه جهانشاهی 

در مدت حدود ۴۰ روز از خروج اسانلو و برکناریش از ریاست هیات مدیره (۲ بهمن) تا اولین مصاحبه اش با تلویزیون رها (۱۰ اسفند)، جهت گیری سیاسی آینده اسانلو نیز از جمله مورد بحث موافقان و مخالفانش بود و طبعا زمان کافی برای خود اسانلو نیز بود تا درباره آینده سیاسیش تصمیم بگیرد که تازه نباید از صفر شروع می کرد بلکه بر مبانی ای استوار بود در راستای فعالیتها و تماسهای چندین ساله اش در ایران، هم با اصلاح طلبان دولتی و هم با مهدی کوهستانی و روابطی وی با سولیداریتی سنتر دارد. پس از ۴۰ روز منصور اسانلو با یک میلیاردر بنام امیر حسین جهانشاهی و صاحب تلویزیون رها که ربط و سابقه ای در هیچکدام از گرایشات شناسنامه دار فکری و سیاسی ایران در صد ساله اخیر ندارد در یک مصاحبه تلویزیونی ظاهر شد. در این مصاحبه، فعالین کارگری و دیگر سیاسیون ایران با خبر شدند که امیر حسین جهانشاهی برای کارگران ایران “ستاد هماهنگی فعالان کارگری” راه انداخته و اسانلو را هم به ریاست آن برگزیده است! در حاشیه، لازم به یادآوری است، مدافعان اسانلو که برکناری وی را از ریاست هیات مدیره  برسمیت نمی شناختند مگر با رای مجمع عمومی یعنی به اصطلاح “با اتکا به توده ها”، هنوز به اسانلو و جهانشاهی که از بالای سر و بدون اطلاع جنبش کارگری ایران و فعالینش (بدون اتکا به توده ها) برای راه اندازی اعتصاب عمومی “ستاد هماهنگی فعالان کارگری” ساختند و مسئول آنرا نیز تعیین کرده اند، اعتراض و انتقادی نکرده اند!

ظاهر شدن اسانلو در کنار امیر حسین جهانشاهی که یک جریان باند سیاهی و از اساس ضد کارگری است در ادامه توصیه اش از زندان اوین به کارگران برای رای دادن به “یاران خاتمی” نبود.(۳) بلکه در ادامه جهتگیری و ارتباطش با مهدی کوهستانی و روابط وی با سولیداریتی سنتر بود. اگر غیر از این بود اسانلو با خروج از کشور باید به یکی از شاخه های مختلف جنبش سبز در خارج کشور، شامل شاخه های مختلف لیبرالها و اصلاح طلبان دولتی، می پیوست که سازمانها، فعالین و چهره های رسمی شناخته شده ای دارد. پیوستن اسانلو به امیر حسین جهانشاهی و جریان مشکوک و امپریالیستی که سرهم بندی کرده متاسفانه در راستای خطر فسادی بود که جنبش کارگری را تهدید می کرد. در واقع اسانلو به یک جریان که امکانات لجستیکی و مالی دارد پیوست و نه به یک گرایش سیاسی شناسنامه دار و معتبر در اپوزیسیون و یا شبه اپوزیسیون رژیم اسلامی. بی جهت نیست که جریاناتی از جمله طیف کمونیست کارگری ها پیوستن اسانلو به جهانشاهی را به صرف اینکه نامش “موج سبز” است عامدانه همان جنبش سبز که موسوی و کروبی از رهبرانش هستند، جلوه می دهند در صورتیکه “موج سبز” جهانشاهی یک جریان دست راستی سرنگونی طلب است.(۴)

سولیداریتی سنتر از سال ۲۰۰۶ برای تماس با فعالین جنبش کارگری ایران فعال شد و سوسیالیستهای جنبش کارگری از همان ابتدا، ماهیت و اهداف آنرا به فعالین جنبش کارگری ایران شناساندند و نسبت به خطری که در کمین آنها نشسته بود، هشدار دادند.(۵) مطلوب سولیداریتی سنتر حرکت با چراغ خاموش بود و جریاناتی با تمام توان کوشیدند تا با اتهام زنی و فحاشی مخالفان سولیداریتی سنتر را ساکت کنند و شرایط مطلوب را برای فعالیت مرکز همبستگی آمریکایی و مهدی کوهستانی فراهم سازند تا متاسفانه اسانلو توسط دشمنان طبقه کارگر شکار شود و چنین ضربه ای به جنبش کارگری بخورد. با شکار شدن تاسف بار یک رهبر کارگری نظیر منصور اسانلو توسط امیر حسین جهانشاهی که یک جریان باند سیاهی و از اساس ضد کارگری است بطور مشخص آشکار شد که هشدار ما در سال ۲۰۰۶ از طریق کدام مکانیسمها متحقق می شود. حدود شش سال و نیم قبل که مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری ایران” منتشر شد نشانه های اندکی از آغاز توجه “مرکز همبستگی آمریکایی” (سولیداریتی سنتر) برای ارتباط با فعالین جنبش کارگری قابل مشاهده بود. روش “سولیداریتی سنتر” فعالیت با چراغ خاموش بود و هشیار شدن فعالین جنبش کارگری نسبت به فعالیت، روشها و اهداف ضد کارگریش را مانع کار خود می دانست. هنگامی که نمایندگان “سولیداریتی سنتر” پس از دو بار ملاقات رسمی با مسئولین “اتحاد بین المللی در دفاع از کارگران ایران” در تورنتو، کانادا، اطمینان یافتند که “اتحاد بین المللی…” با آنها همکاری نخواهد کرد، مهدی کوهستانی، یک ابن الوقت تشنه شهرت و مقام را به خود جلب کردند. مهدی کوهستانی که بعنوان عضو “اتحاد بین المللی در دفاع از کارگران ایران” در جریان کمپین اعتراضی جهانی علیه دستگیری کارگران در روز کارگر سقز در سال ۸۳ با تعدادی از فعالین جنبش کارگری در ارتباط قرار گرفته بود، واسطه تماس فعالین جنبش کارگری با “سولیداریتی سنتر” شد. روش سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی حرکت با چراغ خاموش بود و افراد و جریانات مختلفی با توجیهات متفاوت اما در عمل متحد، کوشیدند تا با فحاشی و اتهام زنی مخالفان سولیداریتی سنتر را ساکت کنند تا راه فعالیت سولیداریتی ستنر و مهدی کوهستانی هموار شود و فعالیت کند. اکثریت قریب به اتفاق اینها که در فراهم آوردن شرایط برای شکار منصور اسانلو توسط دشمنان کارگران و ضربه ای که اکنون جنبش کارگری ایران خورده است، سهیم هستند، هر یک به دلایلی دریافت کمک مالی فعالین جنبش کارگری از آمریکا و سولیداریتی سنتر را مجاز می دانند. در این چند ساله، اینها علیرغم اختلافات سیاسی که با هم داشته اند عملا عضو یک ارکستر هماهنگ بوده و هستند تا هر صدای مخالف سولیداریتی سنتر را با اتهام و فحاشی ساکت کنند تا فضا و پوشش مناسب برای فعالیت خود و امثال مهدی کوهستانی فراهم شود.

خبر خروج اسانلو از ایران را برای اولین بار ونداد اولاد عظیمی از “کمپین صلح فعالان در تبعید” در اوایل بهمن ۱۳۹۱ علنی ساخت و تلویزیون میهن در این باره با مریم ضیا که همراه با اسانلو به خارج آمده بود، مصاحبه کرد.(۶) اگر تماس و همکاری اسانلو با جهانشاهی را از ایران منتفی بدانیم و حتی پخش خبر خروج وی را نقطه شروع علنی شدن همکاری اسانلو با این دار و دسته بحساب نیاوریم اما امیر حسین جهانشاهی و اهداف و فعالیت هایش نمی توانسته برای اسانلو ناشناخته باشد. امیر حسین جهانشاهی دو سال قبل از اسانلو، یک سپاهی سابق و تاجر الماس بنام مدحی را در ۱۴ بهمن ۱۳۸۹ رو کرد و به یک جریان آمریکایی که تاکنون چندین جلسه در استکهلم، پراگ و بروکسل و غیره برگزار کرده و گردانندگانش از جمله سازگارا، نوری زاده و مهتدی هستند، پاس داد. آخر ماجرا را دیگر همه می دانند. مدحی، سردار سپاه، که ادعا داشت جنبش جمع یاران متشکل از بیست هزار نفر اعضای سپاه، ارتش و دستگاه‌ های اطلاعاتی رژیم اسلامی است و وی سخنگوی آنهاست با فیلمها و اسنادی که با پرسه زدن در میان فعالین اپوزیسیون آمریکایی رژیم اسلامی بدست آورده بود به ایران برگشت و سر از تلویزیون ضرغامی در آورد تا اپوزیسیون را مضحکه کند و دست بیاندازد و وزارت اطلاعات را مقتدر و حاضر در همه جا نشان دهد. و اسانلو بعنوان یک فعال سیاسی و کارگری نمی تواند از ماجرای “الماسی برای فریب” که مدتها مورد بحث رسانه ها در داخل و خارج کشور بود بی اطلاع بوده باشد.

۴۰ روز بعد از انتشار خبر خروج اسانلو و در دهم اسفند ۱۳۹۱، امیر حسین جهانشاهی در تلویزیون رها ظاهر شد و همگان را از پیوستن اسانلو به “موج سبز” و ماموریتی که به عهده وی گذاشته مطلع کرد. ۲۰ روز بعد و در ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، اسانلو در قالب یک پیام نوروزی ادعا کرد که پیوستنش به جریان مشکوک و باند سیاهی امیر حسین جهانشاهی و تلویزیون رها یک “سوءتفاهم” بوده است. اسانلو مدعی است: “متاسفانه چند هفته پیش، هنگامی که برای شرح خروج خود از ایران با یکی از رسانه ها یعنی تلویزیون رها گفت و گو کردم، توضیحات این رسانه پس از گفت و گوی من این تصور را ایجاد کرد که من برای ادامه فعالیت به یک گروه یا تشکیلات خاص پیوسته ام. از این رو ضروری می دانم یادآور شوم، مطالبی که پیرامون پیوستن این جانب به تشکیلات وابسته به این تلویزیون و صاحب امتیاز آن به عنوان یک سازمان سیاسی منتشر شد، از نظر شخص من نتیجه ی سوءتفاهم در طی گفت و گوهای مربوط به مصاحبه بوده است. همچنین تاکید می کنم که من هیچ گونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی  و رسانه ای ندارم.” (سخن سال نو،۲۹/۱۲/۱۳۹۱) امیر حسین جهانشاهی که هنگام معرفی اسانلو یک پرچم شیر و خورشید شاهنشاهی در پشت سر داشت و مانند امپراتوران برای رعایایش صحبت می کرد، اعلام داشت که “بمنظور ایجاد پیوندهای لازم در جامعه کارگری ایران و آماده ساختن شرایط لازم برای رسیدن به اعتصابات عمومی و قیام ملی از منصور اسانلو خواسته ام که مسئولیت اداره “ستاد هماهنگی فعالان کارگری” را بعهده گیرد. … مسئولیت اولیه وی ایجاد هماهنگی میان اتحادیه های کارگری و کارگران کشورمان می باشد. … منصور اسانلو اکنون در محلی امن ماموریت خطیر خود را با پشتیبانی و امکانات موج سبز آغاز نموده است.”(۷)

اولا حتی اگر برای اسانلو امکان نداشت که در همان مصاحبه ادعاهای جهانشاهی را تکذیب کند چرا حداقل در فردای آن و با مشاهده عکس العمل حتی هواداران سینه چاکش نظیر امیر پیام که تا چند روز قبل در دفاع از اسانلو به اعضای هیات مدیره سندیکای واحد اتهامات امنیتی و پلیسی را زدند، همکاری خود را با این جوجه فاشیست تکذیب نکرد. بعلاوه چرا تا امروز هم نمی گوید که چگونه از میان همه رسانه ها با تلویزیون رها مصاحبه کرد. اسانلو این قدر خام و بی اطلاع از جهان سیاست و بی ارتباط با اصلاح طلبان و جنبش سبز و مشارکت نبوده و نیست. اما اکنون و پس از ۲۰ روز، اسانلو بدون اینکه حتی کلمه ای علیه سیاستهای اولترا دست راستی و ضدکارگری جهانشاهی بنویسد تا امثال خودش را نسبت به دامی که این ضد کارگر میلیاردر ممکن است برایشان پهن کند، هشیار سازد، نباید انتظار داشته باشد که احدی “سوء تفاهم”ش را جدی بگیرد و باور کند. در آنچه منصور اسانلو “سوء تفاهم” نامیده هیچ صداقتی نیست. اگر اکنون خود اسانلو پیشقدم نشود، طبعا در آینده راز خروج اسانلو از کشور و رابطه اش با امیر حسین جهانشاهی و دلیل “سوء تفاهم” نامیده شدن آن از پرده بیرون می افتد. و همچنین رابطه اسانلو با مهدی کوهستانی که عملا همه کاره سندیکای واحد در خارج کشور شده بود و اینکه چگونه فرزانه داوری، کارمند ایرانی سولیداریتی سنتر، مترجم و مسئول سایت سندیکای واحد شد، بر ملا میشود. اما تا آنزمان اسانلو حتی یک لحظه نباید به عقل و شعور فعالین جنبش کارگری و به ویژه فعالین جناح چپ و سوسیالیست آن شک کند و در این خیال باطل باشد که کسی “سوء تفاهم”ش را باور می کند. اسانلو به هیچ حرکت و گرایش سیاسی در اپوزیسیون رژیم اسلامی نپیوست بلکه به پول و امکانات پیوست که ادامه منطقی یکی از شقوق رابطه با مهدی کوهستانی و سولیداریتی سنتر است. اینکه اسانلو اعلام کرده که “هیچ گونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی  و رسانه ای ندارم” بمعنای مخالفت اسانلو با جهانشاهی و اهدافش نیست چرا که اسانلو می تواند مستقلا همان اهداف را داشته باشد و دنبال کند. “هیچگونه وابستگی” اسانلو در متنی که مطرح شده معنایی بجز این ندارد که ایشان مجددا در صدد بررسی بازار است. صاحبان اصلی پروژه خروج اسانلو که هدفشان ایجاد یک تشکل سراسری و از بالا برای کارگران ایران است تا از آن در راه اهداف ضد کارگری خود سود جویند، با مشاهده واکنش شدید فعالین جنبش کارگری ایران به پیوستن اسانلو به “موج سبز” جهانشاهی یکه خوردند. از نظر آنها اسانلوی فاقد پایگاه در سندیکای شرکت واحد و رانده شده از جنبش کارگری بدلیل پیوستن به جهانشاهی، نه تنها قادر به فعالیت برای تحقق پروژه ایجاد تشکل کارگری مورد نظر آنها نیست بلکه اساسا یک عامل منفی برای پروژه آنهاست. برای رفع این نقیصه و راه اندازی مجدد پروژه، عده ای به عبث می کوشند تا اسانلو را بدون هیچ پیش شرطی و بدون اینکه خواهان انتقاد به اشتباهاتش باشد به جنبش کارگری برگردانند. جنبش کارگری با از دست دادن اسانلو ضربه خورد اما جبران آن ضربات با بازگشت غیر انتقادی اسانلو به جنبش کارگری، حتی اگر به فرض محال ممکن گردد، جبران نخواهد شد. با ماجرای اسانلو جنبش کارگری در عین حال نسبت به راه حل آمریکایی و سولیداریتی سنتر و عوامل و نگهبانانش در خارج کشور بیش از پیش هشیار تر شد، هر چند پرداخت چنین بهایی اجتناب ناپذیر نبود.

البته مسئله تنها به جاده صاف کن های سولیداریتی سنتر که در پائین به آن خواهیم پرداخت، ختم نمی شود. مواضع دیگری نیز بودند که در ضربه قابل اجتنابی که جنبش کارگری متحمل شد، تاثیر داشتند از جمله مواضعی شبیه علیرضا ثقفی. از فعالین داخل کشور، علیرضا ثقفی که اکنون عضو “کانون مدافعان حقوق کارگر” است، اولین فردی بود که به مقاله “خطر فساد …” انتقاد کرد. مطلب وی که “هوشیاری بیشتر در مورد مسائل جنبش کارگری” (سی ژانویه ۲۰۰۷) نام داشت مدعی بود “نگرانی ها و دشمن موهوم درست کردن برای جنبشی که پس از سه دهه تازه در حال پا گرفتن است، بیشتر از ناآشنایی کسانی است که از دور دستی برآتش دارند”. اکنون با علنی شدن تاثیرات مخرب سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی آشکار شده است که مطلب علیرضا ثقفی برخلاف نامش نه “هوشیاری” بلکه در بهترین حالت نوعی ساده انگاری و ساده لوحی را نمایندگی می کرد. در این مقاله از جمله آمده بود “گاه آن چنان از نفوذ سولیداریته امریکا و خطر فساد در جنبش کارگری صحبت می کنند که  گویا در این جنبش عده ای ناآگاه از شرایط جهانی و منطقه ای فریب مشتی دلار و وعده های توخالی را می خورند و در این جهت آن چنان افراط می کنند که روی نیروهای امنیتی را سفید می کنند.” … “به عنوان فردی که در داخل ایران از نزدیک با احوال جنبش کارگری ایران آشنا هستم … آن ها هم آمریکا و سولیداریته را می شناسند و آن قدر شناخت دارند که کمک های جهت دار و افکار مختلف را تشخیص دهند و هم روش مبارزه ی مستقلانه را فراگرفته اند.” وقایع روی داده اکنون خود بیانگر غلط بودن این نظرات و قوی ترین انتقادات به آن است. البته علیرضا ثقفی و کانون مدافعان و همچنین اتحادیه آزاد هنوز درباره برکناری اسانلو و کلا سرنوشت اسانلو که مدتی منشا بیشترین مباحث فعالین جنبش کارگری بود، هیچ اظهار نظری نکرده اند!

یا مورد دیگر موضع حزب کمونیست ایران در قبال سولیداریتی سنتر است. در تیرماه ۱۳۸۶، فرهاد شعبانی طی مطلبی با نام “اسانلو در کنار کوهستانی نژاد و مسائلی دیگر؟!”، از جمله نوشت: “منصور اسانلو همراه با مهدی کوهستانی نژاد از اعضای قدیمی اتحاد بین المللی برای حمایت از کارگران ایران که مدتی پیش بنا به دلائلی از جمله همکاری اش با “مرکز همبستگی آمریکائی که مرکزی است برای تاثیر گذاری بر جنبش کارگری ایران”، از اتحاد بین المللی کنار گذاشته شد، در یک گفتگوی مشترک با تلویزیون آمریکا شرکت کردند و به پرسش های گزارشگر این تلویزیون پاسخ دادند. … اسانلو در همین گفتگوی تلویزیونی به تبلیغ اصول ۲۳، ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی رژیم پرداخت و با تکیه بر آنها خواهان حقوق و مطالبات کارگران شد. برای من بعنوان یکی از فعالین جنبش کارگری ایران، خروج اسانلو در این شرایط و به این شیوه، قرار گرفتنش در کنار مهدی کوهستانی نژاد کارمند مرکز همبستگی آمریکائی، تبلیغ پیدایش صعه صدر در ذهنیت و عملکرد سران رژیم و تبلیغ اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ابهام برانگیز و جای نگرانی است و حق دارم این نگرانی را بصورت علنی و خطاب به اسانلو برای توضیح بیشتر در این باره و بدون هیچ گونه تفسیری در میان بگذارم. بر اسانلوست که برای ما فعالین جنبش کارگری، این ابهامات را روشن کند.” هیات اجرایی وقت حزب کمونیست ایران نیز فورا اطلاعیه داد و از افشاگری عضو کمیته مرکزی خود از مهدی کوهستانی نژاد برائت جست. فرهاد شعبانی هم طی نامه ای کوتاه خطاب به مهدی کوهستانی مسئولیت افشاگری از وی و سولیداریتی سنتر را بعهده گرفت تا مهدی کوهستانی از “تقصیرات و گناهان” حزب کمونیست ایران بگذرد. فرهاد شعبانی در این نامه که بیانگر متناقض بودن عضویت فعالین جنبش کارگری در حزب کمونیست ایران است، نوشت که “همانطوریکه در متن آن موضعگیری اعلام کرده بودم، این موضعگیری، حاوی نقطه نظرات من بعنوان یک فعال جنبش کارگری است. علیرغم عضویتم در حزب کمونیست ایران، یک هویت مستقل کارگری را هم برای خودم برسمیت می شناسم و نزدیک به دو دهه است که تحت این عنوان هم فعالیت می کنم. … بنابراین مسئولیت تمام آن نوشته به عهده من و نه حزب کمونیست ایران است. این موضعگیری علیرغم ملاحظه رهبری حزب کمونیست ایران بر آن، انتشار علنی پیدا کرد.” فرهاد شعبانی لزوم افشاگری علیه سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی را ناشی از هویت مستقل کارگری خود می داند که در تناقض با منافع حزب کمونیست ایران است.

در کنار اینها باید به امثال بهروز خباز اشاره کرد که با ابراز مخالفت با سولیداریتی سنتر در “کمیته هماهنگی برای کمک…” مقابله می کردند زیرا هرگونه افشاگری علیه سولیداریتی سنتر را به نفع فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری می دانستند! در بین دو گزینه مبارزه با یک خط آمریکایی در جنبش کارگری ایران و قوی شدن فعالین جناح چپ و سوسیالیست اینها عملا تقویت سولیداریتی سنتر را به سوسیالیستهای جنبش کارگری ترجیح دادند! موضع امثال بهروز خباز هیچ اصالت کارگری ندارد و منفعت کارگری را نمایندگی نمی کند. کوشش بهروز خباز برای جلوگیری از اظهار نظر علنی “کمیته هماهنگی برای کمک…” علیه سولیداریتی سنتر را باید یکی از درخشان ترین و به یاد ماندنی ترین فعالیت وی در کمیته هماهنگی دانست.(۸) بهانه وی این بود که یک تشکل کارگری نباید مواضعی را اتخاذ کند که قبلا توسط افراد یا سازمانها و احزاب دیگر بیان شده زیرا استقلال تصمیم گیری آن تشکل خدشه دار می گردد! یعنی تشکل کارگری باید همه تحلیلها و مواضعش درباره جهان اقتصاد و سیاست و مبارزه طبقاتی را خودش ارائه کند و یا ساکت باشد حتی اگر به ضررش منافع طبقاتیش تمام شود! از نظر وی اعلام موضع علنی “کمیته هماهنگی برای کمک …” علیه سولیداریتی سنتر نادرست بود، چون این مسئله را قبلا فعالین جناح چپ جنبش کارگری طرح کرده بودند و به نفع آنها میشد و نتیجه عملی نظر وی همان تقویت سولیداریتی سنتر بود. “دلیل” بهروز خباز که از فعالیت ایادی سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران در جزئیات مطلع بود و هست، حفظ استقلال “کمیته هماهنگی برای کمک …” نبود، زیرا بهروز خباز این معیار را در مورد خودش رعایت نمی کند. سئوال این است که آیا منشا همه تحلیل ها و بیان همه آنچه که بهروز خباز گفته و میگوید شخص خودش است؟ خیر. اگر بهروز خباز این معیار را در مورد خودش رعایت می کرد اساس زندگی سیاسی وی در سکوت سپری میشد. بهروز خباز کدام تحلیل و ایده اوریژینال و بکر را خودش مطرح کرده است؟ آیا بهروز خباز به بهانه استقلال خودش از تمام جریانات سیاسی، از تحلیل ها و سیاستهایی که دیگران طرح کرده اند و درست دانسته، استفاده نکرده است؟ البته مخالفان سولیداریتی سنتر در “کمیته هماهنگی برای کمک…” دست روی دست نگذاشتند و بیشترین فعالیتها را علیه اهداف و سیاستهای سولیداریتی سنتر پیش بردند و دستشان درد نکند.

توجه سولیداریتی سنتر به جنبش کارگری ایران

در سال ۸۳ که اعتراض به دستگیریهای روز کارگر سقز جهانی شد، مهدی کوهستانی یکی از مسئولین اتحادیه خدمات اجتماعی در تورنتو و در عین حال از فعالین “اتحاد بین المللی …” مرتبط با این کمپین جهانی بود. منتها وی این فعالیتها و وصل شدنش به فعالین جنبش کارگری را که از طریق “اتحاد بین المللی …” بود مال خود جلوه داد و آنرا خرج ارتقای مقامش کرد و در سال ۲۰۰۵ یکی از مسئولین خاورمیانه در کنگره کار کانادا شد. در سال ۲۰۰۶، اجلاس “آی سی اف تی یو” در ژاپن برگزار شد و مهدی کوهستانی نژاد در این اجلاس بعنوان بخشی از هیات نمایندگی کنگره کار کانادا شرکت کرد.(۹) یکی از موضوعات مطرح در اجلاس ژاپن اوضاع جنبش کارگری ایران و مسائل مربوط به وقایع سقز و محاکمات دستگیر شدگان (محمود صالحی، محمد عبدی پور، جلال حسینی، اسماعیل خودکام، برهان دیوارگر و محسن حکیمی و هادی تنومند) بود. سولیداریتی سنتر که همواره یکی از شرکت کنندگان در اجلاسهای “آی سی اف تی یو” بود از طریق مهدی کوهستانی با “اتحاد بین المللی …” آشنا و در تورنتو امکان تماس با فرید پرتوی را یافت تا از این طریق با جنبش کارگری ایران مرتبط شود. نمایندگان سولیداریتی سنتر رسما دو بار با فعالین “اتحاد بین المللی…” در تورنتو جلسه داشتند و تقاضای همکاریشان هر دو بار با جواب منفی “اتحاد بین المللی…” و فرید پرتوی که از مخالفان سولیداریتی سنتر بود، روبرو شدند.

در بهمن ۱۳۸۵ و حدود شش ماه پس از انتشار مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری”، در “اتحاد بین المللی …” جلساتی برگزار شد تا پس از بحث درباره سولیداریتی سنتر، علیه آن اطلاعیه ای منتشر شود. هر چند در همان مقاله “خطر فساد …” علنا و پیشاپیش جواب رد “اتحاد بین المللی …” به فرستادگان “سولیداریتی سنتر” اعلام شده بود: “یکی از نهادهای فعال در خارج کشور که تاکنون سهم ارزنده ای در جلب همبستگی جنبش جهانی کارگری با کارگران ایران داشته “اتحاد بین المللی در دفاع از کارگران ایران” است که هر نوع همکاری با این نهادهای آمریکایی را صریحا رد کرده است.” علت لزوم مخالفت علنی “اتحاد بین المللی…” بسیار روشن بود. سولیداریتی سنتر از “اتحاد بین المللی…” رسما دو بار جواب رد شنیده بود و این علنی کردن اعلام مخالفت “اتحاد بین المللی…” را ضروری می کرد. در اوائل پائیز ۲۰۰۶ نمایندگان سولیداریتی سنتر برای بار دوم با “اتحاد بین المللی…” تماس و در هتل “وست این پرنس” در تورنتو جلسه برگزار کردند. شرکت کنندگان در جلسه از جمله فرید پرتوی، مهدی کوهستانی و پرویز از تصمیم گیرندگان “اتحاد بین المللی…” در تورنتو بودند. فرستادگان سولیداریتی سنتر، مسئول خاور میانه آنها (یک خانم آمریکایی مصری ‌الاصل)، و مترجمش خانم فرزانه داوری بود که بعدها توسط مهدی کوهستانی و اسانلو مترجم و مسئول سایت سندیکای واحد شد. آنها بعنوان معرفی خود مقادیری کتاب و بروشور به زبان انگلیسی به همراه داشتند که گزارشاتی بود از فعالیت هایشان در کشورهای آفریقای جنوبی، مصر، تونس، لهستان، لیبی و غیره. نماینده سولیداریتی سنتر با بیان وضعیت نامناسب کارگران ایران اظهار داشت که هدف آنها ایجاد “ورک شاپ” خود در جنبش کارگری ایران با کمک و میانجیگری “اتحاد بین ‌المللی …” است و آمادگی خود را برای کمک به جنبش کارگری ایران از نظر مالی و فنی نظیر ایجاد سایت اعلام کردند. فرید پرتوی از مسئولین “اتحاد بین المللی…” به نماینده سولیداریتی سنتر اطلاع داد که آنها بمنظور کمک به ایجاد “ورک شاپ” سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران به این جلسه نیامده اند. بعلاوه اینکه “اتحاد بین المللی …” نماینده کارگران ایران نیستند و نمی توانند هیچ تصمیمی در این جلسه بگیرند. اما “اتحاد بین المللی…” می تواند پیشنهادات سولیداریتی سنتر را به اطلاع فعالین جنبش کارگری برساند و اگر جوابی بود به رابط سولیداریتی سنتر اعلام کند.

مهدی کوهستانی نژاد که مذاکراتش را با سولیداریتی سنتر در اجلاس “آی سی اف تی یو” در ژاپن کرده و رابط برگزاری این جلسه بود از ماهیت و اهداف سولیداریتی سنتر آگاهی داشت. وی در طول جلسه ساکت بود و فقط در فرصت تنفس میان جلسه اعتراض داشت که چرا با نماینده سولیداریتی سنتر تند حرف میزنید و برای همکاری سخت گیری می کنید. جلسه بدون هیچ توافقی و هیچ قراری برای جلسه بعدی، به پایان رسید و سولیداریتی سنتر دیگر با “اتحاد بین المللی…” تماس نگرفت. هنگامی که سولیداریتی سنتر از جلب نظر “اتحاد بین المللی…” برای همکاری ناامید شد، مهدی کوهستانی را به خود جلب کرد. مهدی کوهستانی نزد فعالین جنبش کارگری بعنوان فعال “اتحاد بین المللی…” شناخته میشد و اعتبارش را از “اتحاد بین المللی…” می گرفت. از این نظر “اتحاد بین المللی…” موظف بود که علنا از همکاری مهدی کوهستانی با سولیداریتی سنتر پرده بردارد و مسئولیت اعمال و گفتار وی را بعهده نگیرد و فعالین کارگری را از ارتباط با وی بر حذر دارد. بدین منظور در “اتحاد بین المللی…” چندین جلسه تشکیل شد و امیر پیام با انتشار هر نوع اطلاعیه “اتحاد بین المللی…” بر ضد سولیداریتی سنتر مخالف بود. در مجموع “اتحاد بین المللی …” یک راه میانه را انتخاب کرد و در اوایل فروردین ١٣٨۶، تنها علیه سولیداریتی سنتر یک اطلاعیه منتشر کرد بنام “همبستگى بین المللى کارگرى، دولتها و نهادهاى وابسته” و همکاری مهدی کوهستانی با سولیداریتی سنتر را علنا مسکوت گذاشت. منتها هنگامی که مهدی کوهستانی به دلیل دیگری از “اتحاد بین المللی…” جدا شد، همه جا به نادرست شایع شد که مهدی کوهستانی به دلیل ارتباط با سولیداریتی سنتر از “اتحاد بین المللی…” اخراج شده است، که چنین نبود.(۱۰) در جلسات بهمن ماه ۱۳۸۵ “اتحاد بین المللی…”، انتشار اطلاعیه علیه سولیداریتی سنتر مسجل شد. تنها مانده بود محتوای اطلاعیه که باید از میان دو متن موجود یکی بعنوان مبنا تعیین و پس از اصلاح منتشر شود که در فروردین ۱۳۸۶ منتشر شد. وقتی که انتشار اطلاعیه “اتحاد بین المللی …” قطعی شد، بهمن شفیق از اعضای محفل امید، انتقاد به مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری” را که حدود شش ماه قبل تر منتشر شده بود، شروع کرد. بهمن شفیق در این مطلب چند قسمتی که “پول، سیاست و طبقه” نام داشت، صرف نظر از آنچه که از نظر وجدان و اخلاق سیاسیش روا بود، بسوی نویسنده “خطر فساد در جنبش کارگری ایران” پرتاب کرد، به نوعی پول گرفتن از سولیداریتی سنتر را مجاز دانست.(۱۱) بهمن شفیق پیش قراول حمله و اتهام زدن به مخالفان سولیداریتی سنتر شد.

جاده صاف کن های سولیداریتی سنتر 

مدافعان سولیداریتی سنتر و نگهبانانش کمک مالی گرفتن از دولتهای سرمایه داری و آمریکا را مجاز می دانند و بعضا حتی مخالف امپریالیسم نامیدن آمریکا هستند. این جریانات در یک جبهه اعلام نشده اما در عمل موجود و متحد، در نقش نگهبانان سولیداریتی سنتر، نوشته فعالین جنبش کارگری در داخل و خارج کشور را جستجو می کردند تا چنانچه انتقادی علیه سولیداریتی سنتر بیابند به نویسنده آن فحاشی کنند و اتهام بزنند. پیشقراول اینها در اتهام زنی به مخالفان سولیداریتی سنتر، بهمن شفیق از محفل امید بود. نیروهای چپ و راست هر یک با استدلالات خاص خود دریافت کمک مالی از آمریکا را مجاز می شمارند. در نزد نیروهای ملی گرا، از جبهه ملی تا نهضت آزادی و بخشی از لیبرالها، حفظ استقلال، یک خط قرمز محسوب میشود. کاظم علمداری وظیفه اش شده تئوریزه کردن اینکه دریافت کمک از آمریکا در مبارزه با رژیم اسلامی مغایرتی با حفظ استقلال ندارد تا این بخش از اپوزیسیون بر نگرانی ها و دغدغه های استقلال خواهانه اش غلبه کند و به کمک گرفتن از آمریکا راضی شود. در شاخه های دیگر همین گرایش در اپوزیسیون، سئوال استبداد مهم است یا استقلال مطرح است. در این چهارچوب جریاناتی که بیشتر در برگیرنده اصلاح طلبان دولتی و جریانات لیبرال نزدیک به آنهاست معتقد هستند مادام که رژیم اسلامی مستقل است و وابسته نیست نباید خواهان سرنگونی آن شد. از نظر اینها تنها باید خواهان سرنگونی رژیم های وابسته شد و حتی هیچ حدی از استبداد و کشتار مردم توسط رژیم اسلامی هم نباید به خواست سرنگونی آن منجر شود.

نزد همه شاخه های انشعابی حزب کمونیست کارگری به پیروی از قرار “رابطه با دولتها” مصوب پلنوم دهم کمیته مرکزی در سال ۱۹۹۹، رابطه و دریافت کمک مالی از دولتهای غیر اسلامی مجاز است.(۱۲) در همین چهارچوب کورش مدرسی لیدر وقت حزب حکمتیست گفته است “این ها می دانند مثلا آمریکا مستقیما از نظر مالی به … کمک میکند. (من از تکرار این اتهام به حزب مورد نظر کورش مدرسی اکراه دارم و جای آنرا نقطه چین گذاشتم) … در یکی از سخنرانی های خود همین را تائید میکند. تا آنجا که به ما مربوط است، در این که … از آمریکا کمک مالی بگیرد ایراد فی نفسه ای نمی بینیم. اگر کسی ایرادی می بیند باید این ایراد را در سیاست … در قبال آمریکا، انعطاف یا سازش با آمریکا و سیاستهای آن در منطقه یا جهان را نشان دهد. اگر چنین سازشی نیست نفس قبول کمک مالی آمریکا ایرادی ندارد. این موضع سر راست ما بوده و هست”.(۱۳) محمد فتاحی از حکمتیستها، ناصر اصغری از حزب کمونیست کارگری، امیر پیام و بهمن شفیق و غیره با اتهام زنی و فحاشی به مخالفان سولیداریتی سنتر، جاده صاف کن سیاستهای آمریکا در جنبش کارگری ایران هستند و در عمل راه یک نهاد همراستا با وزارت خارجه آمریکا را باز می کنند. جایگاه عمل متحد و همسوی عمع اینها مطابق با معیار خود کورش مدرسی نیاز به توضیح ندارد.(۱۴) بعلاوه حتی راستها و سلطنت طلبان و رضا پهلوی هم به صراحت کورش مدرسی و حکمتیستها از دریافت کمک مالی از آمریکا دفاع نمی کنند. حزبی با چنین مواضعی و گوینده چنین جملاتی در دوران شاه و در طول انقلاب ۵۷ در هیچ بخشی از اپوزیسیون جای نداشت چه برسد به اپوزیسیون چپ و سوسیالیست! آیا این موضع کورش مدرسی و حکمتیستها در سال ۲۰۰۸، مبتنی بر پیش‌بینی آینده‌شان بوده و یا بیانگر تائید یک عمل قبلاً انجام شده؟

بی پروایی مهدی کوهستانی و دیگر مدافعان سولیداریتی سنتر در لجن پراکنی علیه فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری در ایران و بر حذر داشتن و ترساندن کارگران از تماس با سوسیالیستها در پناه و پشت گرمی همین جاده صاف کن های سولیداریتی سنتر بوده است.

“خطر فساد در جنبش کارگری”، یکی از بحث برانگیزترین مقالات جنبش کارگری در هفت ساله گذشته است. زیرا مغایر جهتگیری بخش اعظم اپوزیسیون در جبهه چپ و راست است. رژیم شاه آمریکایی بود و در آنزمان اپوزیسیون بودن و آمریکایی بودن یک تناقض در خود بود. اما اکنون دیگر اپوزیسیون بودن و آمریکایی بودن متناقض نیست. اکنون آمریکایی بودن و مجاز دانستن دریافت کمک مالی از آمریکا تنها منحصر به بازماندگان رژیم ساقط شده شاه نیست و به افراد و نیروهای لیبرال و حتی به افراد و نیروهای چپ سابق نظیر حزب کمونیست کارگری – حکمتیست و کورش مدرسی نیز سرایت کرده است. منشا تمام اتهامات، فحاشی ها و پاپوش دوزی های دسته جمعی اینها علیه اتحاد سوسیالیستی کارگری و فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری، همین چرخش براست آشکار آنهاست. همه آنها مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری” را علیه خود دانستند و علیه آن شدیدا موضع گرفتند و به نویسنده آن تهمت های ناروا زدند. منتها دشنام، ناسزا و افترا شنیدن از اینها بهای زیادی برای مخالفت با پول گرفتن از سولیداریتی سنتر نیست. پیشینیان ما برای اینکه جنبش کارگری ملعبه دست این و آن نشود و برای حفظ شرافت و سلامت جنبش کارگری حتی از جانشان مایه گذاشته اند و ما هم خواهیم گذاشت و اینرا همه اینها که بمنظور باز کردن راه سولیداریتی سنتر و آلوده کردن جنبش کارگری قلم فرسایی کردند، میدانند.

اتحاد سوسیالیستی کارگری و دیگر فعالین جناح چپ جنبش کارگری با بخش اعظم اپوزیسیون اعم از چپ و راست که سمتگیری آمریکایی دارند، همراه نشدند و بر آرمانهای جنبش کارگری و سوسیالیستی و استقلال همه جانبه صف طبقه کارگر پای فشردند. جنبش کارگری باید بر نیروی تشکل و آگاهی خود متکی باشد و نباید از هیچ جنبه ای به نیروهای امپریالیستی وابسته گردد. از نظر ما مجاز دانستن دریافت کمک مالی از آمریکا و دیگر امپریالیستها مغایر مخالفت و مبارزه با راه حل آمریکایی برای آینده ایران پس از رژیم اسلامی است. مخالفت ما با سولیداریتی سنتر بخشی از مبارزه عمومی ما و جنبش کارگری علیه هر نوع آلترناتیو راست و راه حل آمریکایی برای آینده ایران است. مجاز دانستن دریافت کمک مالی از آمریکا و ادعای مخالفت با تحریمها و یک راه حل آمریکایی مضحکه ای بیش نیست. مگر آنکه حزب کمونیست کارگری – حکمتیست و لیدر آن کورش مدرسی ادعا کنند که پول آمریکا خوب است اما راه حل آن برای ایران بد است و یا اینکه  آمریکا به اپوزیسیون یک کشور پول می دهد تا علیه منافعش در کشور مربوطه مبارزه کند! دریافت کمک مالی به یک سبک زندگی سیاسی و شخصی دائمی برای برخی از اینها تبدیل شده و در واقع یک “نون دونی” است. مخالفت با دریافت کمک مالی از دولتهای سرمایه داری و سولیداریتی سنتر، حمله ای است به “نون دونی” برخی از آنها و به همین دلیل علیه فعالین جناح چپ جنبش کارگری از هر روش کثیفی استفاده کردند و تهمت زدند و کوشیدند پاپوش بدوزند. اکنون دیگر برای همگان باید روشن شده باشد که اگر جناح چپ و قدرت و نفوذش در جنبش کارگری نبود، چه پروژه هایی را به طبقه کارگر ایران انداخته بودند و اکنون مهدی کوهستانی همه کاره سندیکای واحد و سندیکای هفت تپه و … در خارج بود. سولیداریتی سنتر نیاز به بی خبری و عدم هشیاری فعالین جنبش کارگری داشت و مدافعان رنگارنگش با اتهام به مخالفان سولیداریتی سنتر کوشیدند این شرایط را برایش فراهم آورند اما بدلیل فعالیتهای افشاگرانه جناح چپ، موفق نشدند. اطلاعیه سندیکای واحد به مناسبت برکناری اسانلو که اعلام کرد نماینده ای در خارج کشور ندارد یک ضربه اساسی به مهدی کوهستانی نژاد و پروژه اسانلو بود.

محفل امید و پول گرفتن از دولتها

بهمن شفیق – در مقاله چند قسمتی “پول، سیاست و طبقه” برای مجاز دانستن دریافت کمک مالی از سولیداریتی سنتر، همانند کورش مدرسی کوشیده برای خود شریک جرم بتراشد. بهمن شفیق نوشته است: “رضا مقدم سالها در صفوف حزب کمونیست ایران و در سطوح تصمیم گیری آن حضور داشته است. حزب کمونیست ایران نیز پس از عقب نشینی از کردستان سالها در خاک عراق به ادامه مبارزه دست زده است. در تمام سالهای پیش از جدایی رضا مقدم از این حزب، این حزب از دولت صدام حسین در عراق کمک مالی نیز دریافت کرده است. نه ابعاد این کمکها و نه نحوه آن هیچگاه علنی نشده است. رضا مقدم نیز هیچگاه خواستار علنی شدن این کمکها نگردیده.” اگر بهمن شفیق صداقتی در عدم فهم تفاوت ماهوی رابطه کومه له با دولت عراق و کمک مالی گرفتن از سولیداریتی سنتر با پا اندازی مهدی کوهستانی داشت، می توانست به اسناد موجود رجوع کند و یا از دوستانش در حزب حکمتیست و لیدر مدرسی بپرسد و به دروغ متوسل نشود که در پائین به آن خواهیم پرداخت. منتها مسئله مهم این است که مبارزه دسته جمعی اینها با مخالفان سولیداریتی سنتر نمی تواند از راه و روش آمریکایی ها علیه سوسیالیستها و فعالین جناح چپ جنبش کارگری در تمام جهان جدا باشد. به همین دلیل روش مدافعان سولیداریتی سنتر همان روش شناخته شده و مرسوم آمریکایی ها علیه سوسیالیستهاست، یعنی مجموعه ای از اتهام، فحاشی، پرونده سازی و پاپوش دوزی. فرزانه داوری، کارمند سولیدرایتی سنتر در پاسخ به مخالفان سولیداریتی سنتر اظهار داشته است: “اینها تبلیغات رژیم اسلامی علیه ماست” و این خط تبلیغی و تحلیلی همه جاده صاف کن های سولیداریتی سنتر علیه فعالین جناح چپ جنبش کارگری است.

و اما نارواهای بهمن شفیق. اول. حزب کمونیست ایران تا روزی که من عضو دفتر سیاسی آن بودم رابطه ای با دولت عراق نداشت و لاجرم کمکی از آن دریافت نکرده است. فعالیتهای حزب کمونیست ایران رابطه با دولت عراق را ایجاب نمی کرد. کومه له قبل از تشکیل حزب با دولت عراق رابطه داشت و این ارتباط بعد از تشکیل حزب نیز ادامه یافت. دوم. در زمستان سال ۱۳۶۲، کنگره چهارم کومه له، اولین کنگره کومه له پس از تشکیل حزب، که اختیار تصمیم گیری درباره رابطه با عراق را داشت، ادامه این رابطه را تائید کرد. از مصوبات همین کنگره علنی کردن رابطه کومه له با عراق بود. بدین ترتیب کومه له علنا اعلام کرد که با عراق رابطه دارد، دلایل و لزوم این رابطه و نوع تسهیلات و کمکهای دریافتی را توضیح داد. از نظر من رابطه کومه له با دولت عراق در آنزمان مجاز بود. سوم. بهمن شفیق سالها از هواداران حزب کمونیست ایران در کاسل آلمان بود. منتها من اطلاع ندارم که آیا در مقطع زمستان سال ۶۲ و هنگام برگزاری کنگره چهارم کومه له، بهمن شفیق از فدایی فاصله گرفته و هوادار حزب شده بود یا نه. در هر حال طبعا ایشان اطلاعی ندارد که بدنبال کدام مباحث در کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب و اینکه موضع من چه بوده است، رابطه با عراق و علنی کردن آن در دستور کنگره چهارم قرار گرفت.(۱۵) نارواهای بهمن شفیق بسیار سیستماتیک است و بخشی از پاپوش دوزی و اتهام زدن به فعالین جناح سوسیالست و چپ جنبش کارگری است زیرا مخالف سولیداریتی سنتر هستند و دریافت کمک مالی از نهادهای وابسته به دولت آمریکا را مجاز نمی دانند. اینها علاوه بر دروغ بافتن برای شریک جرم تراشیدن، پاپوش دوز هم هستند. در مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری ایران” آمده: “عناصر کاملا مستعد برای باز کردن راه نفوذ نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران آن بخش از فعالین گرایش راست جنبش کارگری است که تعلق خاطری به هیچ نوع سوسیالیسمی در گذشته نداشته و هم اکنون هم ندارند”. بهمن شفیق با تصمیم از پیشی این جمله را بهانه پاپوش دوزی کرده و نوشته است: “صرف نظر از این که آیا در این سطور منظور رضا مقدم چنین بوده است یا نه، او در حال دادن آدرس شرکت واحدی هاست”. بعد، امیر پیام، برادر عقیدتی بهمن شفیق و عضو دیگر محفل امید با اتکا به این پاپوش دوزی به فعالین جناح چپ جنبش کارگری اتهامات کثیف همکاری با رژیم اسلامی را می زند. در تمام این سالها مهدی کوهستانی و ایادیش در ایران علیه فعالین جناح چپ جنبش کارگری سم پاشی کردند و فعالین کارگری را از ارتباط با سوسیالیستها بر حذر می داشتند و در خارج افرادی با مواضعی رقت انگیز نظیر امیر پیام، سوسیالیستها را به “معرفی مخالفین به رژیم” متهم ساختند. منتها فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری بیش از پیش فعالین جنبش کارگری را علیه سولیداریتی سنتر با خود همراه ساختند و هرزه گوهای امثال امیر پیام روسیاه شدند.(۱۶) از سولیداریتی سنتر فقط با روشهای کثیف آمریکایی علیه سوسیالیستها می توان دفاع کرد.

امیر پیام عضو دیگر محفل امید که با انتشار اطلاعیه “اتحاد بین المللی…” علیه سولیداریتی سنتر مخالف بود در تمام این سالها کوشیده تا سولیداریتی سنتر را از زیر ضرب فعالین کارگری خارج کند هم از طریق بی اهمیت نشان دادن آن و هم از طریق پاپوش دوزی و اتهام زنی به مخالفان و افشاگران سولیداریتی سنتر. در تمام این سالها مهدی کوهستانی زیر چتری که اینها برایش فراهم کردند توانسته فعالیت کند. بعنوان نمونه امیر پیام که در دفاع از اسانلو بدترین اتهامات را به هیات مدیره سندیکای واحد زد، نوشته چند سال قبلش علیه محمد قراگوزلو را با یک مقدمه چند خطی مجدد منتشر کرد و به اتحاد سوسیالیستی کارگری برای درج مطلب قراگوزلو در سایتش بد و بیراه گفت و برکناری اسانلو را هم جهتی با شوراهای اسلامی نامید.(۱۷) امیر پیام چنان به فراهم کردن شرایط برای فعالیت سولیداریتی سنتر وفادار است که با همه ضرباتی که این تشکل هم راستا با دولت آمریکا تا هم اکنون به جنبش کارگری زده است، جهانشاهی را که یک عامل بی مقدار امپریالیستی است بعنوان خطر برای جنبش کارگری معرفی می کند نه سولیداریتی سنتر با آن تشکیلات عریض و طویل جهانی و با سابقه دشمنی علیه جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری در تمام کشورها.(۱۸) اکنون و با توجه به همه مقتضیات، تا این حد روشن شده است که مهدی کوهستانی به کمک اسانلو همه کاره سندیکای واحد در خارج کشور بوده است. مهدی کوهستانی و اسانلو در تعیین فرزانه داوری، کارمند سولیداریتی سنتر بعنوان مترجم و مسئول سایت سندیکای واحد نقش تعیین کننده داشته اند. در واقع فرزانه داوری مترجم مشترک سولیداریتی سنتر و سندیکای واحد تواما بوده است. نماینده سولیداریتی سنتر برای دیدار با مسئولین “اتحاد بین المللی …” در تورنتو در سال ۲۰۰۶ همین فرزانه داوری را بعنوان مترجم همراه آورده بود و مهدی کوهستانی در این جلسه حضور داشت. هنگامی که فرزانه داوری از سولیداریتی سنتر جدا شد مهدی کوهستانی نیز تلاش کرد تا وی از مسئولیت سایت سندیکای واحد هم کنار گذاشته شود و در دوره کشمکش بر سر این موضوع سندیکای واحد همزمان دو سایت داشت. در نهایت سندیکای واحد اطلاعیه داد و اعلام کرد که کدامیک از آنها سایت سندیکای واحد است. با این وجود، محمود قزوینی یکی از حکمتیستهای سابق که لیدرشان کورش مدرسی دریافت کمک مالی از آمریکا را مجاز می داند، مبارزه علیه سولیداریتی سنتر را مسخره کرده و اظهار داشته که “جای تاسف است، اگر در میان رهبران سندیکای شرکت واحد کسانی باشند که چنین بازیهای برخی محافل در خارج کشور را جدی بگیرند و ذهن و پراتیک خود را مثلا صرف جن گیری عناصر سولیداریته سنتر کنند، قراگوزلوها را میداندار صحنه کنند و این را نشانه رادیکالیسم خود بدانند”.(۱۹)
بغیر از این، مهدی کوهستانی کوشش بسیاری کرد تا همان نقش را در سندیکای هفت تپه هم ایفا کند، یعنی همه کاره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در خارج کشور بشود که خوشبختانه موفق نشد. مهدی کوهستانی و ایادیش در اتهام زنی و لجن پراکنی علیه فعالین جناح چپ جنبش کارگری در میان سندیکای هفت تپه هیچ حد و مرزی را رعایت نکردند. منتها کوشش فعالین جناح چپ جنبش کارگری در داخل و خارج که امیر پیام از هیچ اقدامی علیه آنها فروگذار نکرده است باعث شد تا طرح مهدی کوهستانی و سولیداریتی سنتر در سندیکای هفت تپه خنثی شود. با تغییراتی در موازین تشکیلاتی سندیکا، هم هیات مدیره سندیکای هفت تپه تابع تصمیمات دسته جمعی شد تا هیچ فردی بعنوان رئیس هیات مدیره بتنهایی نتواند تصمیم بگیرد و هم علی نجاتی با بیانیه تاریخی خود در دفاع از استقلال مالی جنبش کارگری تنها دریافت کمک مالی از کارگران را مجاز دانست. در بیانیه علی نجاتی از جمله آمده است: “ما بنا به تجربه ی کسب شده توسط خودمان و تجربیات هم طبقه ای هایمان در ایران و دیگر نقاط دنیا دریافتیم که چنانچه امکانی برای دفاع از حقوق کارگران باشد باید از آن تا جایی که به ضد خودش تبدیل نشود استفاده کرد، اما بسیاری از نهادها و سازمان های جهانی که به نام کارگران و در ظاهر برای دفاع از حقوق ما بنا شده اند بیشتر به سرابی شبیه هستند که کارگران را دلخوش کنند و به زبان ساده تر کارگران را گول بزنند تا به جای تکیه به نیروی خودشان و هم طبقه ای هایشان امیدهای بیهوده و توهم به آنان داشته باشند. … من روی حمایت مادی- معنوی توسط کارگران و نه جاهای دیگر تاکید میکنم”.

منتها بیانیه مهم علی نجاتی در دفاع از استقلال مالی جنبش کارگری که علیه دست اندازی های سولیداریتی سنتر در جنبش کارگری ایران صادر شده بود، تیری در قلب “قرار رابطه با دولتها” مصوب پلنوم دهم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری که دریافت کمک مالی از دولتهای غیر اسلامی را مجاز میشمارد، بود و ناصر اصغری را بر آشفته کرد و با حمله به مخالفان سولیداریتی سنتر نوشت: “علی نجاتی همانند موضوع روبسپیر، وقتی که اطلاعیه برای حمایت مالی از خانواده فعالین کارگری سندیکای هفت تپه صادر می کند، خود را مجبور می بیند که بگوید از مراکز همبستگی امپریالیستی می خواهد که کمکی به حساب ایشان واریز نکند!”.(۲۰) سقوط حزب کمونیست کارگری تا حدی است که مخالف یک رهبر کارگری است که اعلام کرده جنبش کارگری باید از نظر مالی روی پای خود بایستد و تنها به کمک کارگران متکی باشد و خواهان کمک مالی از طرف امپریالیستها نیست. بیانیه تاریخی علی نجاتی نه تنها از طرف حزب کمونیست کارگری تقدیر نشد بلکه مورد انتقاد قرار گرفت و موجبی شد تا ناصر اصغری دوباره به مخالفان سولیداریتی سنتر حمله کند.

در همین رابطه رضا شهابی نیز در بیانیه تاریخی خود که چند روز قبل از بازگشتش به زندان منتشر کرد از جمله مجددا بر استقلال همه جانبه جنبش کارگری از همه جریانات مدافع صاحبان سرمایه و صنایع تاکید کرد: “استقلال مالی. یکی از بزرگ ‌ترین خطرهایی که در کنار نفوذ سیاسی و تشکیلاتی در کمین تشکّل‌ها و فعّالین کارگری است، خطر نفوذ مالی بورژوازی، به اشکال گوناگون در این تشکّل‌هاست. این بورژوازی چندین و چند چهره دارد: ممکن است خودِ دولت باشد، ممکن است سرمایه‌ داران یا تشکّل‌های سرمایه‌ داران باشند، ممکن است احزاب باشند و حتّا ممکن است برخی از سازمان‌های جهانی باشند که خود را طرف‌ دار به اصطلاح حقوق بشر یا کارگر معرّفی می ‌کنند، اما در واقع می ‌خواهند با توسّل به پول و کمک‌های مالی، تشکّل‌های کارگری را کنترل کنند و تحت نفوذ خود قرار دهند. نتیجه این ‌که، کارگران باید بکوشند که هر طور شده هزینه‌های مالیِ تشکّل‌های‌شان را خودشان تأمین کنند، این سنّتی‌ست که سال‌هاست در همه‌ی کشورها در جریان بوده است. درست است که کارگران به خاطر درآمد پایین‌شان نمی‌توانند به صورت شخصی کمک زیادی به تشکّل‌های‌شان کنند، اما چون تعدادشان خیلی زیاد است و چون بر خلاف احزاب و تشکّل‌های بورژوایی، ریخت و پاش و ول ‌خرجی و دزدی ندارند، می‌توانند با اتّکا به درآمد خودشان، به استقلالِ مالی برسند. مثلاً فرض کنید یک تشکّل کارگری ۸۰۰۰ عضو داشته باشد، اگر هر عضو این تشکل ماهیانه حقِّ عضویّتی برابر با ۱۵۰۰ تومان بپردازد، درآمد ماهیانه‌ی تشکّل برابر خواهد بود با ۱۲ میلیون تومان! تعاونی‌های کارگری، صندوق‌های اعتصاب کارگری و صندوق‌های همبستگیِ کارگری به خصوص در حمایت از کارگران زندانی و اخراجی، از جمله اشکالِ دیگری است که کارگران می‌توانند بر نیروی طبقه خود به طور شفّاف و مطمئن تکیّه کنند.” (رضا شهابی، عضو هیأت مدیره و خزانه ‌دار سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس ‌رانی تهران و حومه، “درباره مبارزه طبقاتی کارگرانِ ایران” ۱۷ فروردین ۱۳۹۲). دو بیانیه رضا شهابی و علی نجاتی از دو سندیکای کارگران واحد و هفت تپه، نشان می دهد همه جریاناتی که دریافت کمک مالی از کشورهای سرمایه داری و یا سولیداریتی سنتر و یا کلا نهادهای غیر کارگری را مجاز می دانند، جریاناتی غیر اجتماعی و فاقد هر نوع نفوذ در جنبشهای اجتماعی و کارگری هستند و با مخالفت جدی فعالین جنبش کارگری ایران روبرویند.

بعنوان موخره:

با آنکه برکناری اسانلو از ریاست هیات مدیره سندیکای واحد توسط طیف وسیعی از جریانات کارگری و سیاسی مورد بحث و بررسی قرار گرفت اما کمتر در بطن بحران حکومتی و سیاسی، اقتصادی کنونی ایران قرار داده شد و لذا بعنوان حرکتی ضد کارگری در جهت استفاده از توان طبقه کارگر برای تغییرات مورد نظر دشمنان کارگران دیده نشد.(۲۱) ثمره اعتصاب عمومی طبقه کارگر ایران در سال ۵۷ به نفع اوضاع اقتصادی و سیاسی کارگران تمام نشد. طبقه کارگر ایران اجازه نخواهد داد که ثمره مبارزاتش باعث قدرت گیری انواع و اقسام ضد کارگران غیر آخوند شود. این درس بزرگ انقلاب بهمن ۵۷ برای کارگران بود و هست و فعالین جنبش کارگری ایران و به ویژه جناح چپ و سوسیالیست آن با هر سیاست و اقدامی که بخواهد یکبار نیروی مبارزه کارگران را در خدمت به قدرت رسیدن ضد کارگران کند، مقابله می کنند. به همین دلیل با پیوستن اسانلو به پروژه باند سیاهی امیر حسین جهانشاهی و روشن شدن اهداف غیر کارگری خروج وی از ایران که دیگر حتی مدافعان سینه چاکش هم از وی روی برگردانند، اسانلو با تمام خدماتی به جنبش کارگری ایران کرده بود از اوایل بهمن ۱۳۹۱ تا اواخر فروردین ۱۳۹۲ برای جنبش کارگری ایران تمام شد. منتها عده ای در تلاشند تا وی را بدون اینکه انتقاداتی به اشتباهات خود داشته باشد به جنبش کارگری بازگردانند تا پروژه ای که اسانلو علیه منافع اساسی کارگران دارد را پی بگیرد.(۲۲)

انفجار عمومی در ایران یکی از احتمالاتی است که حتی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات رژیم اسلامی نه تنها آنرا پنهان نمی کنند بلکه علنا طرحهای خود برای مقابله با آنرا برای دلگرمی به هواداران رژیم اسلامی تشریح می کنند. طی چند سال گذشته بسیاری از نیروها قدرت خود را برای ایجاد تغییرات دلخواه خویش آزموده اند. اکنون همه نگاه ها بسوی طبقه کارگر است. اکنون دیگر مسئله فقط لزوم حضور متشکل طبقه کارگر در مبارزه برای “نان و آزادی” نیست. بلکه مسئله استراتژی، سیاست و هدفی است که جنبش کارگری در مبارزه خود باید داشته باشد. الان حتی راست ترین و ضد کارگری ترین نیروهای سیاسی ایران با ایجاد سایت و نشریه و غیره در تلاش برای تاثیر گذاری بر دخالت جنبش کارگری در اوضاع سیاسی ایران هستند تا طبقه کارگر مطابق روال طبیعی و طبقاتی خود کل سرمایه داری ایران را با خطر سقوط و نابودی روبرو نکند. صاحبان سرمایه و صنایع می کوشند تا کارگران را زیر پرچمی مغایر با منافع عمومی و اساسی کارگری به میدان بیاورند و قدرت مبارزاتی کارگری را در خدمت منافع خود سازمان دهند. پروژه اسانلو برای ایجاد تشکل کارگری در خدمت همین هدف است و وی با همین هدف به خارج کشور آورده شده است. همه آنها که می کوشند تا اسانلو بدون روشن کردن رابطه اش با مهدی کوهستانی و سولیداریتی سنتر، دفاعش از خاتمی و اصلاح طلبان، وصل شدن و جدایی اش از “موج سبز” و امیر حسین جهانشاهی و بطور ویژه فاصله اش با اتهامات امنیتی به هیات مدیره سندیکای واحد و خود افراد و جریانات اتهام زننده به هیات مدیره سندیکا، به جنبش کارگری برگردد، عملا و علیرغم هر امیالی که داشته باشند در خدمت پروژه اسانلو برای مهار جنبش کارگری هستند تا به منافع صاحبان سرمایه و صنایع لطمه نزند. جدی بودن فعالین جنبش کارگری ایران برای اینکه ثمره مبارزاتشان در خدمت رفاه، آسایش و آزادی طبقه کارگر و دیگر مردم ایران قرار گیرد ریشه در تمام مرارتها، بی حقوقی ها و فلاکت اقتصادی است که در رژیم اسلامی نصیبشان شده در صورتیکه که اعتصاب عمومی کارگران کمر رژیم شاه را شکست و باعث سرنگونی آن شد.

زیر نویسها:

۱ – رجوع کنید به رضا مقدم، “برکناری اسانلو در متن کدام اوضاع”، نشریه به پیش، شماره ۷۹، شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱٫ در این مطلب تعدادی از افراد و جریانات و اتهاماتی که به هیات مدیره سندیکای واحد زده اند، درج شده است. همینجا لازم به توضیح است که علاوه بر این نوشته، مقاله “برکناری اسانلو و سنت های کارگری” (رضا مقدم – ۲۳ ژانویه ۲۰۱۳)، باضافه، میزگرد “بررسی برکناری منصور اسانلو توسط سندیکای واحد” با شرکت: بهزاد سهرابی، بیژن خوزستانی، محمد حسین مهرزاد و رضا مقدم، (مجری برنامه پروانه وزیری – تلویزیون “به پیش” ۱۰ فوریه ۲۰۱۳)، همچنین “شرایط بازگشت اسانلو”، گفتگوی پروانه وزیری با رضا مقدم، تلویزیون “به پیش”، ۱۰ می ۲۰۱۳، همگی مقاله حاضر را تکمیل می کنند.

۲ – “در حاشیه عزل منصور اسانلو، این کمپین تا مغز استخوان ارتجاعی باید بدون اما و اگر محکوم شود!” – مجید تمجیدی. وی تاکید کرده است که “تمرکز این نوشته بر موضوع هتک حرمت و زن ستیزی در کمپین ارتجاعی جاری است که علیه مریم ضیاء و منصور اسانلو برپا شده است”.

۳- در اسفند ۱۳۸۶، هنگامی که اسانلو در زندان بود، در مصاحبه ای با سایت نوروز، سایت جبهه مشارکت، از جمله اظهار داشت “اینجانب کاملا به صورت مستقل و به دور از فضا سازی های سیاسی در زمینه انتخابات مطالعه و بررسی کرده‌ ام و به این نتیجه رسیده‌ام که تنها راه حفظ دستاوردهای انقلاب عظیم ایران که همان استقلال، آزادی و پیشرفت است در رای به یاران خاتمی به دست خواهد آمد” و خواست تا “اعضای هیئت مدیره و فعالین و کارگران در این انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف اصلاح ‌طلبان رای بدهند چرا که این ائتلاف مورد قبول بنده می ‌باشد”. همان موقع سندیکای واحد و فعالینش و از جمله رضا شهابی اعلام کردند که توصیه اسانلو نظر شخصی خودش است و نظر سندیکای واحد نیست. رضا شهابی اعلام کرد که کارگران شرکت واحد نمی توانند به رهبران خانه کارگر که در لیست “یاران خاتمی” بودند رای دهند. زیرا امثال محجوب و جلودارزاده در راس خانه کارگری بودند که نقش اساسی در سرکوب کارگران واحد داشت و در جلوگیری از ایجاد سندیکای واحد از هیچ جنایت و دنائتی تا حد بریدن زبان اسانلو ابا نکردند.

ایرج آذرین طی نوشته ای با این ملاحظه که “شخصا امیدوارم این خبر جعلی باشد”، “نفس موضعی که اینجا از زبان اسانلو” بیان شده را  مورد انتقاد قرار داد. در مقابل بهمن شفیق، مرتضی افشاری، عباس فرد، امیر پیام و یداله خسرو شاهی طی بیانیه ای مصاحبه اسانلو با سایت نوروز را قابل استناد ندانستند. اطلاعیه این پنج نفر (اعلام موضع از درون زندان به نفع رژیم فاقد هر گونه اعتباری است. ۱۳ مارس ۲۰۰۸ – ۲۳ اسفند ۱۳۸۶) با اتکا به این اصل صحیح که اظهارات زندانیان سیاسی علیه خودشان و در دفاع از رژیم اسلامی قابل اتکا و استناد نیست، این تلقی را بدست می دادند که بیم آن وجود دارد که وزارت اطلاعات تحت تسلط خامنه ای و احمدی نژاد، اسانلو را تحت فشار گذاشته باشد تا برای پیروزی “یاران خاتمی” فعالیت کند! اسانلو البته در زندان و بیرون از زندان آن مصاحبه و فراخوان را هرگز تکذیب نکرد و پس از آزادی از زندان، بعنوان رئیس هیات مدیره سندیکا مناسبات حسنه ای با اصلاح طلبان داشت و این از جمله انتقادات هیات مدیره از اسانلو بود. بعلاوه در تیرماه سال۱۳۸۶، قبل از اینکه اسانلو دستگیر و زندانی شود، وی که برای دیدار با اتحادیه جهانی ترانسپورت به اروپا آمده بود، همراه با مهدی کوهستانی در مصاحبه ای با تلویزیون آمریکا، خواهان اجرای مواد ۲۳، ۲۶ و ۲۷ قانون اساسی رژیم اسلامی شد. پافشاری بر اجرای این مواد از قانون اساسی موضع شاخص اصلاح طلبان دولتی، خاتمی و رفسنجانی است. از نظر اینها چنانچه این ۳ ماده اجرا شود حقوق مردم متحقق شده است! توصیه اسانلو از زندان در ادامه همان مواضعش در بیرون زندان و در خارج کشور بود. در واقع محفل امید هیچ انتقادی به اسانلو را بر نمی تابیدند. نه تنها این، بلکه آنجا که در لیست فعالین جنبش کارگری نام اسانلو از قلم می افتاد، سوسیالیستها را آماج انتقادات خود قرار می دادند.

در ۲۷ بهمن سال ۱۳۸۶ صدیق امجدی را به جرم شرکت در روز کارگر در زندان سنندج شلاق زدند. ایرج آذرین طی نوشته ای با نام “نه فراموش می ‌کنیم، نه می‌ بخشیم”، نوشت: “روز۲۷   بهمن ۱۳۸۶ بعنوان یکی از سیاه‌ ترین روزهای طبقه کارگر ایران در تاریخ ثبت خواهد شد. در این روز، به جرم شرکت در مراسم اول مه، صدیق امجدی را در سنندج شلاق زدند” و سپس به زندانی بودن فعالین کارگری هفت تپه، به گلوله بسته شدن کارگران خاتون آباد و زندانی بودن محمود صالحی به جرم برگزاری روز کارگر اشاره داشت. مرتضی افشاری از اعضای وقت محفل امید بلافاصله و در نهم مارس ۲۰۰۸ طی مطلبی به نام “آقای آذرین شاید نبخشید، اما فراموش کرده‌اید!؟” به اینکه چرا اسانلو و شرکت واحد از لیست افتاده است انتقاد کرد و از جمله نوشت: “به‌ اعتقاد من این ابراز هم ‌دردی به‌ درد کارگران ایران نمی‌ خورد و ایرج آذرین هم (در خوش ‌بینانه ‌ترین برآورد ممکن) غم اثبات مسائل ایدئولوژیک خود را دارد؛ نه غم کارگر شلاق خورده، زندانی، اخراج شده و گلوله ‌باران شده را.” حدود یک ماه از پیوستن اسانلو به جریان امپریالیستی جهانشاهی گذشت و کجا بود مرتضی افشاری که بدلیل فقط نبودن اسانلو در لیست فعالین کارگری، به سوسیالیستها چنین نارواهایی نسبت می داد تا درباره سرنوشت اسانلو اظهار نظر کند؟ حال که نادرستی سیاستها و تحلیلهای محفل امید در دفاع بی پروا از اسانلو آشکار شده، عباس فرد بجای اینکه برای محفل امید و اعضایش دل بسوزاند، برای اسانلو دلسوزی می کند! دفاع محفل امید از اسانلو را امیر پیام اینگونه توجیه کرده است: “در تمام دوران قبل منصور اسانلو به درست و به حق مورد حمایت بی شائبه بخش اعظم فعالین چپ و سوسیالیست قرار گرفت. حمایتی که ضمن وقوف به نقطه نظرات سیاسی و ایدئولوژیک نادرست و غلط وی اما بخاطر نقش عملی مثبتی که در تشکل یابی و پیشبرد مبارزات جاری بخشی از طبقه کارگر ایران ایفا نمود پیوسته ادامه یافت. منصور اسانلو متاسفانه هیچگاه خود را چپ و سوسیالیست تعریف نکرد و فعالیت اش را به مبارزه علیه مناسبات سرمایه داری و نفی استثمار انسان از انسان ارتقا نداد. برعکس او منظما تاکید داشت که در چارچوب نظام موجود و با اتکا به قوانین جمهوری اسلامی برای بهبود وضع کارگران تلاش می کند. مساله مهم این بود که علی رغم نظرات نادرست و توهمات وی به نظام و قوانین آن، اما در عرصه عمل، و در جریان مبارزات کارگران شرکت واحد او با تعهد به منافع کارگران و اتکا به نیروی خود آنان و با از خود گذشتگی احترام برانگیزی برای بهبود وضع شان تلاش کرد و به رشد جنبش مستقل کارگری برای دوره ای کمک ارزنده ای نمود. در حقیقت همین تعهد عملی ایشان به منافع کارگران و اتکا به نیروی خود آنان بود که برانگیزنده حمایت های همه جانبه از او شد.” (امیر پیام، “در باره پیوستن منصور اسانلو به اپوزیسیون بورژوایی، ۱۳ مارس ۲۰۱۳) اکنون نادرستی روش برخورد اعضای محفل امید به اسانلو حتی نیاز به اثبات ندارد. منتها سئوال این است که چرا لطف اینها فقط شامل اسانلو شده است؟ چرا اعضای این محفل و امیر پیام همین رویه را در قبال دیگر فعالین جنبش کارگری نداشته اند؟ آنجا که اعضای این محفل با فعالین جنبش کارگری و یا تشکلهای کارگری اختلاف داشته اند علیه آنها از هیچ اقدامی فروگذار نکرده اند. بعنوان نمونه برخورد دشمنانه بهمن شفیق به “کمیته هماهنگی برای کمک …” که با فاصله بسیار زیاد از دیگر تشکلها، بزرگترین تشکل فعالین جنبش کارگری است و تلاش کودکانه محفل امید با همراهی حکمتیستها برای زیر سئوال بردن حتی علت وجودی این کمیته توجیهات امیر پیام را به باد می دهد.

توضیح اینکه، محفل امید در شهریور ۱۳۸۵ و با انتشار اطلاعیه ای با امضای بهمن شفیق، مرتضی افشاری، عباس فرد، امیر پیام و یداله خسرو شاهی اعلام موجودیت کرد. اکنون روشن است که تنها عباس فرد و بهمن شفیق باقی مانده اند و تاریخ و دلایل جدایی بقیه روشن نیست. البته نامه زنده یاد یداله خسرو شاهی به بهمن شفیق، قبل از فوتش در محافل کارگری دست به دست می شد و روشن بود که از محفل امید جدا شده است.

 ۴ – الف – “پیوستن رسمی منصور اسانلو به این جنبش و با پرچم بازگشت به قانون اساسی رژیم اسلامی و دوره خمینی نجاتی برای این جنبش نیست. منصور اسانلو از سالها قبل به لحاظ سیاسی و نظری بطور واقعی در کنار دیگر مخالفان حکومتی طیف ملی اسلامی، قرار داشته و اعتراضاتش نیز در چهارچوبه نظام موجود، قرار داشته است. واقعیت جامعه ایران و واقعیت جنبش کارگری نشان میدهد که کارگران هم از جناحهای حکومتی و جریاناتی مثل “جنبش موج سبز” و هم از کسانی چون منصور اسانلو عبور کرده اند. .. جریان راه سبز امید و شرکا همانگونه که خود میگویند جزئی از نظام اسلامی هستند و کسی که نفهمد که مدافعان این نظام هیچ جایی در میان مردم ندارند، چیزی از سیاست در ایران نفهمیده است.” (شهلا دانشفر –  “منصور اسانلو و “موج سبز” هر دو راست و یک جنبش اند”)

 ب – “منصور اسانلو رسما به یکی از سازمانهای جنبش سبز پیوست”، “پیوستن اسانلو به جنبش سبز  سرسوزنی حقانیت به نویسندگان اطلاعیه سندیکای شرکت واحد علیه او و به طبع آن دفاع ارتجاعی و مردسالارانه ای که از این اطلاعیه شد، نمیدهد” (بهرام مدرسی از حزب حکمتیست. “درسهایی از تحمیل یک عقب نشینی به طبقه کارگر”).

ج – “اما از حالا بعد، یعنی از موقعیکه منصور اسانلو با تلویزون رها، بعنوان فعال منبعد موج سبز در بین فعالین کارگری معرفی میشود، مواضع نسبت به منصور اسانلو همان نخواهد بود که قبلا بوده است. دفاعیاتی که بارها از مبارزات منصور اسانلو شده است، تا اینجا آمده است. اصلاح طلبان حکومتی و امواج سبز زائده هایی از خود جمهوری اسلامی هستند.” (بهروز ناصری از حزب کمونیست ایران. “با تشکر ازحمایتها و پشتیبانیهای تاکنونی از منصور اسانلو”، بهروز ناصری، ۳ مارس ۲۰۱۳، نشریه مبارزه طبقاتی شماره ۱۱).

د – “همه میدانند که اواخر ماه فوریه امسال منصور اسانلو با یکی از رسانه های جنبش سبز – گروه موج سبز – مصاحبه ای انجام داد که در آن، وی را بعنوان بخش “هماهنگ کننده فعالان کارگری” این گروه معرفی کرد” (فواد عبدالهی از حزب حکمتیست. “باید پاشنه ی در این “چپ” را از جا کند”) در صورتیکه “موج سبز” امیر جهانشاهی یک جریان سرنگونی طلب است و هنگام معرفی اسانلو هم سخنانش سرنگونی طلبانه است. برای خواندن متن سخنان امیر حسین جهانشاهی در برنامه معرفی اسانلو، رجوع کنید به زیر نویس شماره ۸٫

 ۵ – رجوع کنید به ضمیمه شماره یک  مقاله “خطر فساد در جنبش کارگری” و همچنین رجوع کنید به برنامه تلویزیون به پیش به نام “استقلال مالی طبقه کارگر و سولیدریتی سنتر” گفتگوی محمد حسین مهرزاد با رضا مقدم. http://www.youtube.com/watch?v=R-mAuONZjAk )

۶ – رجوع کنید به لینک زیر در یوتوب.

 http://www.youtube.com/watch?v=FrlO2QvishM)

۷ –  فایل این مصاحبه از روی یوتوب برداشته شده بود اما اکنون در این لینک قابل دسترسی است. http://www.youtube.com/watch?feature=endscreen&v=7WWHmoH_miU&NR=1).

سخنان امیر جهانشاهی در برنامه تلویزیون رها به مناسبت معرفی اسانلو در دهم اسفند ۱۳۹۱ که عینا پیاده و تایپ شده است. “هم میهنان عزیز! هیچ تغییر اساسی در بنای یک کشور بدون مبارزه و هیچ انقلابی بدون فداکاری های لازم و سرنوشت ساز جنبش کارگری که نهایتا با اعتصابات عمومی تبدیل به بسیج شدن تمامی جامعه میگردد، امکان پذیر نبوده و نخواهد بود. با توجه به این واقعیت و به منظور ایجاد پیوندهای لازم در جامعه کارگری ایران و آماده ساختن شرایط لازم برای رسیدن به اعتصابات عمومی و قیام ملی، از آقای منصور اسانلو خواسته ام تا مسئولیت اداره ستاد هماهنگی فعالان کارگری را به عهده بگیرند. مسئولیت اولیه آقای اسانلو با توجه به سابقه و تجربیات ارزشمند ایشان، ایجاد هماهنگی میان اتحادیه های کارگری و کارگران کشورمان می باشد که باید برای دست یافتن به حقوق حقه خود در وقت مقتضی وارد صحنه عمل شوند. آقای اسانلو امروز در محلی امن، ماموریت خطیر خود را با پشتیبانی و امکانات موج سبز آغاز نموده اند.

هم میهنان عزیز! سرنگونی این حکومت، آزادی کشور، بنای ایرانی قوی و مقتدر در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، و از همه مهمتر احیای غرور و حیثیت ملی ما و رسیدن به جایگاهی مطابق با شان ملت ایران در جهان، بدون هزینه امکان پذیر نخواهد بود. وظیفه ما در موج سبز، بوجود آوردن شرایط لازم برای سرنگونی این حکومت با کمترین هزینه می باشد ولی تمام امکانات و تدارکات جهان بدون عزم و اراده ملت ایران و فداکاری های مبارزان ما امکان پذیر نخواهد بود. ما این حکومت را بدون جنگ داخلی، بدون هرج و مرج و بدون کوچکترین وقفه ای در انتقال قدرت، سرنگون خواهیم ساخت. اما این بدان مفهوم نیست که حاکمیت خود بخود از هم فرو می پاشد و یا اینکه انتخابات آزاد را در یک سینی نقره ای تقدیم ملت ایران نمایند. در مقابل حکومتهای استبدادی فقط یک زبان برای رسیدن به اهداف ملی وجود دارد و آن اتکا به زور پنجه خودمان می باشد و بس و در این راستا، انقلابهای اخیر موسوم به بهار عربی این نکته را به روشنی به ما یادآور شده اند.

هم میهنان عزیز! جوانان، کارگران، زنان و مردان مبارز کشور، اصلاح طلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش و تمام آنهائیکه در داخل و خارج از چرخهای حکومت به فکر آینده ای دیگر یعنی ایرانی آباد، آزاد و قدرتمند هستید، امروز رسیدن به چنین ایرانی در دسترس ماست و در زمانی که شرایط برای اعتصابات عمومی و قیام ملی را آماده سازیم، هر ایرانی در هر کجا و در هر مقام و موقعیتی باید وظیفه ملی خود را برای آزادی کشورمان انجام دهد، چرا که هیچ مبارزه ای بدون هزینه، فداکاری و از جان گذشتگی امکان پذیر نبوده و نیست”

۸ – در تابستان ۱۳۹۰ بهروز خباز با تلویزیون کومه له مصاحبه کرد و از افتخارات خود برای جلوگیری از موضع گیری “کمیته هماهنگی برای کمک …” علیه سولیداریتی سنتر سخن گفت. مسئولین “کمیته هماهنگی برای کمک…” طی اطلاعیه ای علنی به پخش این مصاحبه از تلویزیون کومه له اعتراض کردند. همچنین بهزاد سهرابی جوابیه ای برای بهروز خباز نوشت. نوشته بهزاد سهرابی بهانه ای بود تا دوباره عده ای بهرام رحمانی را برای هرزه گویی به جان اعضای اتحاد سوسیالیستی بیاندازند و در پایان نیز بهرام رحمانی در زیر آوار دروغهای خودش مدفون شد. در این میان بهروز خباز که در مقابله با فعالین جناح چپ جنبش کارگری از هیچ کاری فرو گذار نیست، با انتشار یک اطلاعیه علنی از اراجیف بهرام رحمانی علیه اتحاد سوسیالیستی کارگری که از جمله، محسن حکیمی و فرزاد کمانگر جعلی ایجاد کرده بود، تشکر کرد! چرا که بهرام رحمانی به دفاع فعالیت بهروز خباز در مورد سولیداریتی سنتر به میدان آورده شده بود. رجوع کنید به “بهرام رحمانی زیر آوار دروغهای خودش مدفون شد”، رضا مقدم – نشریه به پیش، شماره ۶۸، مهرماه ۱۳۹۰، اکتبر ۲۰۱۱٫ شرح عزم و اراده بهروز خباز برای جلوگیری از انتشار اطلاعیه علیه سولیداریتی سنتر توسط کمیته هماهنگی برای کمک … در نوشته بهزاد سهرابی بنام “جنبش کارگری نیازمند صداقت است، نه تحریف!”، ضمیمه شماره ۲ این مطلب است.

۹ – البته اکنون محمود قزوینی در نوشته ای بنام “اگر در ترکیه میزیستیم!، در رابطه با معضل سندیکای شرکت واحد”، افشاگری فعالین جناح چپ جنبش کارگری علیه سولیداریتی سنتر را به تمسخر و ریشخند گرفته است. راستی آیا اینکه محمود قزوینی با استناد به بیان صریح کورش مدرسی لیدر وقت حکمتیستها، دریافت کمک مالی از آمریکا را مجاز می داند با عضویت وی در “اتحاد بین المللی …” متناقض نیست؟ “اتحاد بین المللی…” در اطلاعیه ای به مناسبت برکناری اسانلو و خروجش از ایران، هم برای سندیکای واحد و هم برای اسانلو هر دو آرزوی موفقیت کرد! مواضع “اتحاد بین المللی…” در قبال برکناری اسانلو با امیر پیام و مجید تمجیدی و محمود قزوینی که هر سه نفر عضو آن هستند، فرق داشت و از مدافعان اسانلو نبود هر چند پس از پیوستن اسانلو به جهانشاهی و پس از “سوء تفاهم” هنوز آرزوی موفقیت خود برای اسانلو را پس نگرفته است.

۱۰ – چگونگی پایان همکاری “اتحاد بین المللی …” و مهدی کوهستانی را باید به فرصت دیگری واگذاشت زیرا مطلب را از موضوع اصلی دور خواهد کرد. همانطور که در نوشته “برکناری اسانلو در متن کدام اوضاع” (نشریه به پیش، شماره ۷۹، شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱) آمده بود: “مهدی کوهستانی ارتباطات بین المللی جنبش کارگری را که حاصل بیش از دو دهه مبارزه فعالین جنبش کارگری در خارج کشور بود و با وقایع اول ماه مه سقز در سال ۸۳ به ثمر نشست را ربود و به مقام و پول رسید و کوشید تا مدافعان جنبش کارگری ایران در خارج کشور را به مرکز همبستگی آمریکایی (سولیداریتی سنتر) متصل کند. بعنوان بخشی از پروژه اسانلو باید به این موضوع پرداخت. من خواهم کوشید تا به سهم خود در اولین فرصت ممکن تاریخچه ای از دو دهه مبارزه فعالین کارگری در خارج برای شناساندن جنبش کارگری ایران به تشکلهای کارگری در اروپا و آمریکای شمالی و جلب حمایت و همبستگی آنها و همچنین اینکه چگونه این فعالیت ها و با چه هدفی منجر به تشکیل “اتحاد بین المللی …” شد و چگونگی پیدا شدن مهدی کوهستانی در اتحاد بین المللی و مسائل پس از آنرا بنویسم.” در اینجا تنها اطلاعیه اعلام موجویت “اتحاد بین المللی …” بعنوان ضمیمه شماره ۳ درج شده است.

هنگام جدایی مهدی کوهستانی از “اتحاد بین المللی …” طی نامه ای به فرید پرتوی که حاوی ملاحظاتی درباره روال کار اتحاد بین المللی بود، از جمله نوشتم: “البته مطلوب برای من این بود که مهدی با آنکه برای همکاری با جمع مشکل داشت و در نامه اتحاد نیز آمده است اما برای وصل کردن کمیته هامبورگ به مرکز همبستگی آمریکا اخراج میشد و اخراج وی همراه با دلیلش علنا اعلام میشد. من چنین سبک کاری را اصولی می دانم. در غیاب این سبک کار، مسئله شده است اخراج مهدی. و ما حالا باید توضیح دهیم که مهدی را اخراج نکرده ایم…. درباره مهدی و تلاشش برای ارتباط با ایران نکاتی هست که مناسب نیست کتبی باشد و بعدا تلفنی می گویم.” نامه به فرید پرتوی – هشتم بهمن ۱۳۸۵، بیست و هشتم ژانویه ۲۰۰۷ ). تقریبا دو سال طول کشید تا در بهمن ۱۳۸۷ (فوریه ۲۰۰۹) سیامک موئد زاده از فعالیت مهدی کوهستانی برای وصل کردن کمیته همبستگی هامبورگ و کلا نهادهای همبستگی آلمان به سولیداریتی سنتر پرده برداشت. سیامک موئد زاده در یک جلسه پالتاکی که به دعوت ده نهاد همبستگی با جنبش کارگری ایران در خارج کشور برگزار شد به افشای سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی و فرزانه داوری برای نفوذ در جنبش کارگری ایران پرداخت. برای شنیدن نوار این جلسات به لینک زیر رجوع کنید. متن پیاده شده افشاگریهای سیامک موئد زاده ضمیمه شماره ۴ است. http://www.wsu-iran.org/audio/SCenter_1.wma

۱۱ – در همان زمان اتحاد سوسیالیستی کارگری اطلاعیه ای درباره مواضع بهمن شفیق منتشر کرد که ضمیمه شماره ۵ است.

۱۲ – در نقد و بررسی این قرار رجوع کنید به “درباره جهتگیری اخیر حزب کمونیست کارگری در زمینه رابطه با دولتها”، (ایرج آذرین – رضا مقدم- سپتامبر ۱۹۹۹، شهریور ۱۳۷۸) که ضمیمه شماره ۶ است.

۱۳ – از متن پیاده شده و ادیت شده سخنرانی کورش مدرسی تحت عنوان “کمونیست ها در دادگاه لیبرالیسم چپ” در جلسه اعضای حزب در لندن در تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۰۸ – ۲ تیر ۱۳۸۷ است. فایل های صوتی این سخنرانی در صفحه اینترنتی کورش مدرسی (www.koorosh-modaresi.com)  قابل دسترس هستند. این متن به همت محمد فتوحی سرا پیاده و توسط سخنران ادیت شده است.

محمود قزوینی که در زمان بیان مجاز شمردن دریافت کمک مالی از آمریکا توسط کورش مدرسی، از اعضای کمیته مرکزی حکمتیستها بود، نوشته است: “یک نشانه دیگر پیروزی چپ بر راست را وجود عناصری در هیات مدیره میدانند که گویا دعوا با سولیداریته سنتر و تاثیرات آن را جدی گرفته اند. همین خود نشانه دیگری از چپ بودن هیات مدیره در مقابل اقای اسالو تلقی میشود. بنا بر افواه جمعی کاشفین توطئه های سولیداریته سنتر در خارج کشور، گویا سولیداریته سنتر میخواهد توسط عناصر ایرانی اش شبانه پولی را به خانواده های فعالین کارگری زندانی برساند که باید با تمام وجود از آن جلوگیری کرد. میگویند رساندن مخفیانه پول به خانواده های کارگران زندانی برای اغفال کارگران بوده است. بنا بر این تئوری، سولیداریته سنتر بدون نام ونشانی از خود میخواست کارگران را اغفال کند! نه دهنده و نه گیرنده این پول که بنا بر سناریوی رابین هودی فقط برای یکبار اتفاق افتاده است هم روشن نیست. سولیداریته سنتر در این سناریو نقش آدم خیرخواه  گمنامی مانند رابین هود را بازی میکند.
همه این را میدانند که سولیداریته سنتر جدا از ماهیت آن یک تشکل علنی است و تاثیرگذاری آن هم بدون اهرمهای علنی مانند مطبوعات و رادیو تلویزیون و ارتباطات علنی و شخصیتهایی که علنا و رسما از آن و از کمکهای مالی و غیر مالی  و سیاستهای آن دفاع کنند، ممکن نیست. سولیداریته سنتر نمیتواند خوبی کند و در دجله اندازد، کمک مالی کند و حتی اسمی از آن در میان نباشد. اما “مبارزین” خیلی کارگری ما با طرحهای جانی دالری که توسط آقایی به نام وارتان از آلمان کشف شده بود توانستند مدال نمایندگی سولیداریته سنتر را به زور به گردن آقای مهدی کوهستانی آویزان کنند و او بنابر این سناریو گویا یکبار میخواست پولی را مخفیانه از طرف سولیداریته سنتر بدست برخی از فعالین کارگری زندانی برساند و نقش رابین هود در آن سناریو به او واگذار شده بود. برای این سناریو چند سالی است در محافل به اصطلاح کارگری داستان نویسی میشود. آقای مهدی کوهستانی به این دلیل توسط یک محفل که در نشریه شان به راحتی احزاب چپ اپوزیسیون ایرانی را متهم به استفاده از “شکل” اسرائیل برای راه اندازی تلویزیون و فعالیتهایشان کرده اند، عنوان مزدور سولیداریته سنتر را گرفته است. سناریوی دایی جان ناپلئونی آقای وارتان هم به اندازه همان ادعای او حقیقی است که مخالفین خود از احزاب چپ را در همان سخنرانی اش بدون ذره ای شرم متهم کرده که “طبل رسوایی کمک مالی از اسرائیل گرفتننشان به سر بام افتاده”. ادعایی که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای همه مخالفینش بدون استثناء بکار میبرد. عملیات جن گیری در باره سولیداریته سنتر و بقیه اتهامات این محافل همانقدر واقعی است که تئوری نئوتوده ایسم و همکاری با پلیس جمهوری اسلامی توسط محفل مقابلشان به آنها. (محمود قزوینی، “اگر در ترکیه میزیستیم!، در رابطه با معضل سندیکای شرکت واحد”، ۱۲ فوریه ۲۰۱۳)

۱۴ – حزب کمونیست کارگری برای محافظت از نظرگاههای لنین نگهبان ندارد اما برای نرسیدن گزند به سولیداریتی سنتر نگهبان دارد. ناصر اصغری از طرف حزب کمونیست کارگری عملا نگهبان سولیداریتی سنتر است. کمتر موردی بوده که فعالین جناح چپ جنبش کارگری در داخل و خارج کشور در دفاع از استقلال مالی جنبش کارگری و یا علیه سولیداریتی سنتر اظهار نظر کنند و ناصر اصغری به میدان نیاید و به مخالفان سولیدارتی سنتر بد و بیراه نگوید. حزب کمونیست کارگری هر آنچه زرادخانه امپریالیستها علیه لنین منتشر کرده را توسط یکی از کادرهایش باز تکثیر و تکرار و تحمل کرده اما انتقاد علیه سولیداریتی سنتر را برنتابیده است. به فعالین جنبش کارگری توصیه می کنیم تا از میان مطالب متعدد ناصر اصغری علیه مخالفان سولیداریتی سنتر، مقاله “ارباب و “سالیدریتی سنتر”ش، در جواب محمد قراگوزلو”،(۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰) و ” دفاع از توده ایسم به بهانه جدال با امریکا”، ناصر اصغری، (۲۲ می ۲۰۱۲) را بخوانند تا شناخت بیشتری از حزب کمونیست کارگری و کادر لایق و شایسته این حزب در امور کارگری بدست بیاورند. و اما یک نکته برای شناخت بیشتر از ایشان. در ماه مه امسال درباره مقاله ناصر اصغری، از کادرهای حزب کمونیست کارگری، کامنتی نوشته شده است که، “آیا دفاع از زحمتکشان کاربرد هر زبانی و ادبیاتی را مجاز می سازد؟ آیا جنبش چپ برای دفاع از حقوق حقه زحمتکشان و ترویج اندیشه عدالت اجتماعی به فحاشی و توهین و مغلطه نیاز دارد؟ بنظر من جنبش چپ علاوه بر دفاع از حقوق زحمتکشان وظیفه ارتقاء و رشد فکری و فرهنگی زحمتکشان و کل جامعه را نیز دارد. و این مهم را باید از خود شروع کرد.” ناصر اصغری این عضو “دهن طلایی” کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری در جواب به این تقاضا در مطلبی به نام “سیاست و نزاکت” (پنجم می ۲۰۱۳) از جمله نوشته است” “یک چیزی که ظاهرا مد روز شده است، “ادب” و “زبان مودبانه” است. … لطفا این بساط حیله و نیرنگ و فریبتان را جمع کنید. دیگر واقعا مشمئز کننده شده است که مودب بازی در می آورید”! برای درک علل “مشمئز کننده” شدن “مودب بازی” برای فعالین حزب کمونیست کارگری، نگاه کنید به کتاب “در این بن بست، سه حزب کمونیست کارگری در انتهای راه”، فصل چهارم، “اضمحلال اخلاقی حزب کمونیست کارگری”. نسخه پی دی اف این کتاب در سایت اتحاد سوسیالیستی کارگری قابل دسترس است.

۱۵ – برای توضیح بیشتر رجوع کنید به ضمیمه شماره ۶٫

۱۶- “اینجا هم بلافاصله با عده ای غیرمسئول و بی قید به شرایط و موقعیت جنبش کارگری ایران مواجه شدیم که صرفا فرصتی برای طرح و برجسته نمودن فرقه خود پیدا کردند. آنها با بزرگنمایی از «خطر سولیدارتی سنتر» پرچم «فساد در جنبش کارگری» را برافراشتند و در روز روشن، و در جلوی چشم رژیمی که روزانه مخالفین اش از هر نوعی را به اتهام وابستگی به امریکا و پول گرفتن از نهاد های امریکایی به زیر شکنجه ها قرون وسطایی می کشاند و به چوبه دار و جوخه اعدام می سپارد، با افتخار امر «افشای فعالین مرتبط با سولیدارتی سنتر در جنبش کارگری» یعنی همان «معرفی مخالفین به رژیم» را به فعالیت روتین «گرایش رادیکال» خود بدل نمودند”. (امیر پیام، یدالله خسرو شاهی، چرا یک رهبر سوسیالیست جنبش کارگری؟ ۷ اسفند ۱۳۸۸ – نشریه آرش شماره ۱۰۴٫) اتهامات کثیف امیر پیام حتی ارزش رد کردن ندارد و خودش نیز ارزانی کسانی که با وی فعالیت می کنند منتها جای تاسف بسیار است که نشریه آرش این اتهامات را علیه فعالین جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری که جریان اصلی جنبش کارگری ایران هستند، منتشر کرده است.

۱۷ – سایت “اتحاد بین المللی …” مقاله مورد بحث و همچنین مطلب امیر پیام در اتهام به هیات مدیره شرکت واحد را در سایت خود درج کرد. اما پس از مدتی آنها را مغایر مواضع خود در قبال سازمانهای سیاسی و هیات مدیره سندیکای واحد دانست که در مقاله امیر پیام طرح شده بود لذا هر دو نوشته را از روی سایت برداشت. منتها مطابق سیاست “اکوان دیو”ی حزب کمونیست ایران، به امیر پیام جایزه دادند و با وی در تلویزیون کومه له مصاحبه کردند.

۱۸ – “انتخاب سیاسی جدید منصور اسانلو هیچ گونه توجیهی برای اطلاعیه مضر و مخرب هیئت مدیره کنونی سندیکای کارگران شرکت واحد برای عزل او از ریاست آن نمی باشد. مساله به هیچ وجه آنطور که نئوتوده ایست های معرکه گیر مدافع اطلاعیه هیئت مدیره وانمود می کنند بر سر چرایی عزل منصور اسانلو نبود. مساله بر سر این بود که آن اطلاعیه مشهور بر متن کمپینی مرد سالار و ضد زن و عمیقا ارتجاعی علیه منصور اسانلو و مریم ضیا، و با روشی بسیار مخرب، و با زیر پا نهادن موازین مهم اساسنامه مصوب مجمع عمومی سندیکا صادر شد. از این رو آن اطلاعیه به جنبش مستقل و نوپای کارگری ضربه زد و هیئت مدیره کنونی همچنان موظف است آن ضربه را جبران نماید.”… “به تناسبی که «ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز» امیرحسین جهانشاهی فعال شود، از طرف مدافعان نزدیکی به رژیم اسلامی و تشکلات کارگری مزدور آن، از قبیل نئوتوده ایست ها و ضد امپریالیست ها و چپ های احمدی نژادی، نقش این «ستاد» به عنوان «نفوذ امپریالیسم» آنقدر بزرگ خواهد شد تا در پرتو آن بتوانند سیاست های دست راستی خود را به جنبش مستقل کارگری قالب کنند. لذا افشای این ترفند های دست راستی بیش از قبل اهمیت خواهد یافت. در پایان لازم است به چند نکته تاکید نمود و به طور جدی بدانها توجه داشت. اول اینکه برخلاف مورد سولیدارتی سنتر که تحرکات آن در نطفه خفه شد و بعدا صرفا به ابزاری در دست فرقه ای معلوم الحال بدل گشت، اما پروژه امیر حسین جهانشاهی و «ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز» تهدید واقعی علیه جنبش مستقل کارگری است. این پروژه بهمراه «کلمه کارگری» از طرف ارتجاع سبز موسوی و کروبی نشانه آشکار تحرک اپوزیسیون بورژوایی برای نفوذ در جنبش کارگری می باشد. دوم اینکه، و باز برخلاف مورد سولیدارتی سنتر که در نطفه خفه شد و موضوعیت خود را از دست داد، افشا و طرد این جریانات بورژوایی و تحرکات آنها در رابطه با جنبش کارگری از ضروریات این دوره است.” (امیر پیام، “درباره پیوستن منصور اسانلو به اپوزیسیون بورژوایی”، ۱۳ مارس ۲۰۱۳). این تحلیل ترحم برانگیز فردی است که کینه بی پایانش از فعالین جناح چپ جنبش کارگری اجازه نمی دهد نتایج مواضع زیانبارش را ببیند و هنوز برای پنهان کردن سولیداریتی سنتر از حمله کارگران آدرس اشتباه امیر جهانشاهی را میدهد. ادعای امیر پیام مبنی بر در “نطفه خفه” شدن سولیداریتی سنتر و از دست دادن موضوعیتش صحت ندارد و برای از زیر ضرب خارج کردن سولیداریتی سنتر اختراع شده است. بعلاوه حتی اگر سولیداریتی سنتر تضعیف شده باشد، در اثر فعالیت فعالین جناح چپ جنبش کارگری در زیر پاپوش دوزی و اتهامات امثال امیر پیام بوده است. و بالاخره بیانیه علی نجاتی و رضا شهابی در دفاع از لزوم اتکا به خود جنبش کارگری و از  جمله در زمینه مالی یک ضربه اساسی کوبنده به سولیداریتی سنتر و مدافعان و جاده صاف کن هایش بود.

امیر پیام مدعی است “حداقل از دهه هشتاد قرن گذشته تاکنون، و به بویژه از پایان جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین و عروج ضد کمونیسم و ناسیونالیسم و جنگ های قومی و مذهبی در جهان، «ضد امپریالیسم» پدیده ای تا مغز استخوان ضد کارگری و ارتجاعی است. طبقه کارگر می باید پرچم «ضد امپریالیسم» را به ذباله دان بیندازد”. (امیر پیام، خانه کارگر تهدیدی دایمی علیه جنبش کارگری: غفلت جایز نیست، در نوامبر ۲۰۱۰). امیر پیام مطابق این نظرات، مخالفان سولیداریتی سنتر را “ضد امپریالیست” و ارتجاعی می داند و لاجرم کوشیده به مخالفان سولیداریتی سنتر حمله کند تا “ضد امپریالیستها” تضعیف شوند و طبعا نتیجه منطقی فعالیت هایش باز کردن راه فعالیت سولیداریتی سنتر بوده و هست که مبارکش باد. منتها مهدی کوهستانی نژاد بعنوان کار چاق کن سولیداریتی سنتر احتیاج به اوراد پایان “ضد امپریالیسم” نداشته است.

۱۹ – اگر در ترکیه میزیستیم! (در رابطه با معضل سندیکای شرکت واحد)، محمود قزوینی –  ۱۲ فوریه ۲۰۱۳٫

۲۰ – ناصر اصغری، ارباب و “سالیدریتی سنتر”ش٬ در جواب محمد قراگوزلو، ۱۹ سپتامیر ۲۰۱۰٫

۲۱ –  رجوع کنید به رضا مقدم “برکناری اسانلو در متن کدام اوضاع”، نشریه به پیش، شماره ۷۹، شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱٫ همچنین رجوع کنید به “میزگرد بررسی برکناری منصور اسانلو توسط سندیکای واحد در تلویزیون به پیش. گفتگوی پروانه وزیری با بهزاد سهرابی، بیژن خوزستانی، محمد حسین مهرزاد و رضا مقدم در لینک زیر: http://www.youtube.com/watch?v=BkQYlOhUIFE

۲۲ – رجوع کنید به برنامه تلویزیون “به پیش” درباره “شرایط بازگشت اسانلو”، مصاحبه پروانه وزیری با رضا مقدم در لینک زیر:   http://www.youtube.com/watch?v=2MK02XlDsbY)

ضمائم:

ضمیمه شماره یک 

خطر فساد در جنبش کارگری ایران

رضا مقدم – ۲۴ شهریور ۱۳۸۵ – سپتامبر ٢٠٠۶

خطر فساد جنبش کارگری در ایران را تهدید می کند. دولت آمریکا قصد دارد تحت عنوان حمایت از جنبش کارگری ایران، این جنبش را فاسد کند تا از این جنبش در خدمت حل و فصل اختلافاتش با رژیم اسلامی استفاده کند و یا در صورت وقوع شرایط تغییر رژیم اسلامی از بروز تحولات اساسی در ایران که فقط از جنبش طبقه کارگر ساخته است جلوگیری کند. همانطور که برای جلوگیری از پیروزی یک انقلاب چپگرا، کمک کرد تا پس از رژیم سلطنتی پهلوی، نیروهای اسلامی در ایران به قدرت برسند. بزرگترین موفقیت دولت آمریکا در این زمینه، فاسد کردن اتحادیه همبستگی لهستان و بکار گیری آن در خدمت سیاستهای امپریالیستی آمریکا علیه اردوگاه شرق بود.

برای تاثیر گذاری بر جنبش های اجتماعی ایران چندین نهاد دولتی و غیر دولتی آمریکا فعال شده اند تا در مجموع راه دخالت و تاثیر گذاری دولت آمریکا را بر اعتراضات علیه رژیم اسلامی هموار کنند. یکی از اینها “مرکز مبارزه غیر خشونت آمیز”(۱) است که سابقه دخالت وسیع در اوکرائین و گرجستان را دارد و اهدافش را درباره ایران هم اعلام کرده است. برای تاثیر گذاری بر جنبش کارگری ایران نیز چندین نهاد فعال هستند که یکی از این نهادها “مرکز همبستگی آمریکایی”(۲) است که بعنوان یک نهاد غیر انتفاعی به ثبت رسیده و در بیش از بیست کشور شعبه دارد. مرکز همبستگی آمریکایی در ارتباط با اتحادیه سراسری کارگران آمریکاست(۳). بخش کوچکی از هزینه فعالیتهای این مرکز توسط این اتحادیه تامین می شود و بخش اعظم آن توسط نهادی به نام “اوقاف ملی برای دموکراسی”(۴) تامین میشود که نهادی تماما رسوا است. “اوقاف ملی برای دموکراسی” یک موسسه غیر انتفاعی است که در زمان رونالد ریگان تاسیس شده و هدفش مداخله در امور کشورهای به اصطلاح جهان سوم و اردوگاه شوروی بود و هم اکنون در اروپای شرقی و آمریکای لاتین فعال است و همگان از نقش آن بعنوان ابزار سیاست خارجی آمریکا مطلع هستند. “مرکز همبستگی آمریکایی” مدعی است که “اوقاف ملی برای دموکراسی” دخالتی در تعیین سیاستهای آن ندارد منتها فقط هزینه آن دسته از فعالیت های مرکز همبستگی را میپردازد که با اهدافش موافق باشد! البته همینجا باید تاکید کرد که بخش مهمی از جنبش کارگری آمریکا و فعالینش، خود منتقد جدی سیاستهای بین المللی رهبری اتحادیه سراسری کارگران آمریکا هستند و علیه آن فعالانه مبارزه می کنند. اینها سالهاست که از جنبش کارگری ایران دفاع کرده اند.

همزمان با وزیر خارجه شدن کوندالیزا رایس، فاسد کردن جنبشهای اجتماعی ایران و بکارگیری آن در خدمت سیاستهای امپریالیستی آمریکا علیه رژیم اسلامی در دستور کار نهادهای آمریکایی قرار گرفت. در همین راستا، “مرکز همبستگی آمریکایی” در قبال مسائل جنبش کارگری ایران فعال شده و اخیرا فعالیتش با استخدام کارمندان ایرانی برای تماس با فعالین و نهادهای جنبش کارگری ایران و جلب همکاری با آنها وارد مرحله کاملا جدیدی شده است.

هدف “مرکز همبستگی آمریکایی” از تماس با جنبش کارگری ایران و فعالینش، شکل دادن به یک جریان آمریکایی در جنبش کارگری ایران است که نه تنها مبنای سیاستها و اقداماتش در راستای تحقق منافع مستقل طبقه کارگر ایران علیه صاحبان صنایع و سرمایه و رژیم اسلامی نباشد بلکه هدفش تحقق منافع سیاست خارجی آمریکا در قبال رژیم اسلامی باشد. “مرکز همبستگی آمریکایی” می کوشد تا جنبش کارگری ایران و فعالین آنرا فاسد کند تا نه تنها از مبارزه برای تحقق خواستهای دیرینه طبقاتی خویش باز مانند بلکه به ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی آمریکا در قبال رژیم اسلامی مبدل شوند. این فسادی است که جنبش کارگری ایران را تهدید می کند.

دولت آمریکا قبل از اینها و در دوران شاه نیز کوششهایی برای تاثیر گذاری بر جنبش کارگری ایران را در کارنامه خود دارد. تمام تلاشی را که اکنون “مرکز همبستگی آمریکایی” برای تماس گیری با جنبش کارگری ایران و فعالینش انجام می دهد در زمان شاه سفارت آمریکا در ایران انجام داده است، از قبیل فرستادن فعالین سندیکاهای زرد دوران شاه به آمریکا برای شرکت در سمینارها و آموزش دیدن بمنظور فراگیری فوت و فن تبلیغات و توطئه علیه فعالین سوسیالیست جنبش کارگری، ساختن اتحادیه هایی که با سوسیالیستها و کمونیستها در طبقه کارگر مقابله کند، و جنبش کارگری ایران را از تماس با احزاب و سازمانهای سوسیالیست و کمونیست بر حذر دارد. فعالیتهای سفارت آمریکا از محدوده نمایندگان و فعالین سندیکاهای دوران شاه فراتر نرفت و در میان فعالین جنبش کارگری ایران که تاریخا چپگرا و مخالف رژیم شاه و حکومت سلطنتی بودند نتوانست موفق گردد و لاجرم ناکام ماند. چرا که دولت آمریکا یکی از حامیان اصلی رژیم شاه بود و جنبش کارگری ایران که همواره در اپوزیسیون رژیم سلطنتی قرار داشت بنا به تعریف نمی توانست هوادار سیاستهای دولت آمریکا باشد. به همین اعتبار در زمان شاه ایران فاقد اپوزیسیون طرفدار دولت آمریکا بود زیرا اعتراض به رژیم شاه از اعتراض به دولت آمریکا جدایی ناپذیر بود. اما امروز چنین نیست. اکنون اپوزیسیون بودن و آمریکایی بودن تواما امکان دارد و در جناح راست سیاست ایران که شامل سلطنت طلبان هم میشود جریانات طرفدار آمریکا بسیار است و حتی می توان سازمانها و افرادی را یافت که سابقا چپی بوده اند. به همین دلیل از نظر دولت آمریکا، اگر می توان اپوزیسیون طرفدار دولت آمریکا داشت پس می توان جنبش کارگری طرفدار آمریکا نیز داشت. این مبنای امید دولت آمریکا در موفقیت برای فاسد کردن جنبش کارگری ایران و ایجاد یک جریان طرفدار سیاستهای دولت آمریکا در جنبش کارگری ایران است.

طبق اطلاعاتی که در حال حاضر در محافل فعالین جنبش کارگری ایران در خارج کشور وجود دارد “مرکز همبستگی آمریکایی” می کوشد تا به انحای گوناگون و از جمله از طریق جریانات اپوزیسیون طرفدار آمریکا و نهادها و افراد وابسته یا متمایل به آنها سود جویند تا با جنبش کارگری ایران و فعالینش ارتباط بر قرار کند. فعال شدن این دسته از احزاب و سازمانها و نهادهای وابسته و یا نزدیک به آنها در قبال مسائل جنبش کارگری و از جمله برگزاری سمینارهای کارگری در چند ماهه اخیر در خارج کشور در همین چارچوب است. نه تنها این بلکه حتی می کوشند تا از جمله جناحهایی از تحکیم وحدت را از طریق فعالین سابق دانشجویی که در خارج کشور ارتباطشان با نهادهای آمریکایی ظاهرا فقط برگزاری جلسه در “ساختمان کنگره آمریکا” است برای ارتباط با جنبش کارگری ایران و فعالینش بسیج کنند.

بنا به تعریف گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری و فعالینش علیه تبدیل شدن جنبش کارگری ایران به ابزار اجرای سیاستهای امپریالیستی آمریکا قاطعانه خواهند ایستاد. به این اعتبار سیاستها و اهداف دولت آمریکا برای ورود و دخالت در جنبش کارگری ایران می تواند تنها بر بخشی از فعالین گرایش راست جنبش کارگری متکی گردد. فعالین گرایش راست جنبش کارگری در ایران تا آنجا که به مواضع و رابطه با آمریکا بر می گردد هم اکنون سه بخش هستند. الف – بخشی از فعالین گرایش راست جنبش کارگری که سابقه حمایت از سوسیالیسم اردوگاهی دارند و هنوز خود را سوسیالیست می دانند و در سیاستهایشان رگه هایی از یک ضد آمریکایی گرایی وجود دارد. این گروه از فعالین گرایش راست جنبش کارگری مستقل از اختلافاتی که با گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری دارند (و هم اکنون حول ماهیت و نحوه تشکیل تشکلی است که کارگران باید داشته باشند، متمرکز است)، اما بر سر ممانعت از نفوذ نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران در کنار گرایش چپ هستند. ب – بخشی دیگر از هواداران سابق سوسیالیسم اردوگاهی که اکنون لیبرال شده اند و گاردشان در مقابل سیاستهای آمریکا در قبال ایران باز است و یا چندان محکم نیست و بعضا پرو هم آمریکایی هستند. ج – عناصر کاملا مستعد برای باز کردن راه نفوذ نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران آن بخش از فعالین گرایش راست جنبش کارگری است که تعلق خاطری به هیچ نوع سوسیالیسمی در گذشته نداشته و هم اکنون هم ندارند.

د – بخش دیگری از جناح راست جنبش کارگری که به لیبرالها و سوسیال دمکراسی نزدیک است بدلیل داشتن استراتژی فعالیت علنی، تدریجی گرایی و فعالیت درون سیستمی به لحاظ عملی در طرفداری از خط آمریکایی دارای محدودیتهای بسیار زیادی است و از این زاویه قادر نیست پر قدرت ظاهر شود.

علاوه بر اینها، روشن است که تا در جامعه آدم های ابن الوقت و فاسد وجود دارند، تا جامعه موجود خصلت ابن الوقتی و فساد را دائما بازتولید می کند، حضور برخی عناصر ابن الوقت و فاسد، و یا مستعد برای فساد و ابن الوقتی در میان فعالین جنبش کارگری و گرایشات مختلف آن غیر قابل اجتناب است. به اینها باید جریاناتی را اضافه کرد که تحت هر تابلو و عنوانی می کوشند تا با دست و پا کردن یکی دو فعال کارگری و ایجاد گروههای کارگری روی کاغذ و یک سایت، و تحت لوای “پروژه ها” و “ان جی او”های مختلف از بودجه هایی که نهادهای آمریکایی در قبال چنین فعالیت هایی می پردازند، برخوردار گردند. برای اینها هم اکنون فعالین کارگری یک ناندانی باالقوه هستند. اینها آگاهانه یا ناآگانه راه ورود نهادهای آمریکایی به جنبش کارگری ایران را باز می کنند تا زمینه فاسد شدن آنرا فراهم آورند.

نیازهای مالی جنبش کارگری

این حقیقتی است که جنبش کارگری ایران برای عبور از این دوره، یعنی از دوره بی تشکلی به دوره متشکل بودن، علاوه بر حمایت سیاسی به حمایتهای مالی نیز نیاز دارد. نهادهای آمریکایی تلاش می کنند تا برای تامین این نیازها با فعالین جنبش کارگری تماس بگیرند و راه نفوذ خود را باز کنند. طبعا حمایت های سیاسی و معنوی از جنبش کارگری ایران و اعتراض به بی حقوقی کارگران و محکوم کردن سرکوب مبارزات کارگری و دستگیری کارگران قادر نیست زمینه های ایجاد فساد در جنبش کارگری را فراهم کند. اما تلاش برای برگزاری سمینار درباره جنبش کارگری ایران در خارج کشور توسط نهادهایی که فقط با یکی دو حلقه به جریانات راست و سلطنت طلب مرتبط هستند و فراهم آوردن مشروعیت برای این گونه فعالیت ها بوسیله افراد و جریانات چپ و صد البته ناحالی به منظور یافتن سر نخها و راههایی برای تماس با فعالین جنبش کارگری در ایران بخشی از این پروژه است. تماس با فعالین بعضا لیبرال جنبش دانشجویی ایران در خارج کشور برای سوق دادن و تشویق فعالان جنبش دانشجویی هم کیش و مرام خود به تماس با فعالین جنبش کارگری برای ایجاد کانالهای ارتباطی برای یافتن راههای نفوذ در جنبش کارگری ایران، نیز در زمره این پروژه است. به اینها باید فعالیتهای گسترده برای تماس با فعالین جنبش کارگری و گروه ها و نهادهای معتبر کارگری در جنبش کارگری ایران را نام برد.

یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ایران در مرحله کنونی حمایت های مالی است. و بویژه دریافت این نوع حمایت بیشتر از هر نوع دیگری میتواند منشا ایجاد فساد در جنبش کارگری و فاسد کردن فعالین جنبش کارگری باشد. جنبش کارگری ایران باید بتواند کمک های مالی لازم را دریافت کند اما نباید هیچگونه کمکی را از موسسات و نهادهایی که استراتژی امپریالیستی آمریکا را در اپوزیسیون پیش می برند را بپذیرد.

چگونه باید ایستادگی کرد؟

نهادهای آمریکایی برای برقراری تماس با فعالین جنبش کارگری ایران و نفوذ در آن با موانعی روبرو هستند. با آنکه اتحادیه های کارگری سوسیال دمکرات سابقه همکاری با آمریکا علیه اتحادیه های نزدیک به احزاب کمونیست را دارند اما فعلا عموما مخالف دخالت نهادهای آمریکایی در جنبش کارگری ایران هستند و این ناشی از تفاوت مواضع اروپا و آمریکا بر سر چگونگی برخورد با رژیم اسلامی و معضلات منطقه خاورمیانه است. به این اعتبار، تا زمانی که این اختلافات وجود دارد نهادهای آمریکایی از ارتباط اتحادیه های چپگرا و سوسیال دمکرات که هم اکنون ارتباط فعال با جنبش کارگری ایران دارند نمی توانند برای برقراری تماس با جنبش کارگری ایران استفاده کنند؛ این اتحادیه های سوسیال دمکرات اگر مانعی در برابر نهادهای آمریکایی نباشند حداقل این است که کمکش نمی کنند.

در جنبش کارگری ایران نیز موانعی در مقابل آمریکا وجود دارد. اولا همانطور که اشاره شد گرایش چپ و سوسیالیست جنبش کارگری قاطعانه مخالف پروژه ای است که دولت آمریکا برای جنبش کارگری ایران دارد. از نظر فعالین گرایش چپ نتیجه هرگونه تماس دولت آمریکا با جنبش کارگری ایران و کمک به آن چیزی بجز ایجاد فساد در جنبش کارگری ایران نیست. تماسها و کمکهای اتحادیه های سوسیال دمکرات اروپا می تواند به تقویت یک گرایش غیر سوسیالیست و غیر انقلابی در جنبش کارگری ایران منجر شود اما فساد ایجاد نخواهد کرد. به همین دلیل بحث و جدل در این زمینه را هنوز می توان در چهارچوب مباحثات درونی جنبش کارگری گنجاند. اما در قبال سیاستهای دولت آمریکا چنین نیست. بحث در باره رابطه نهادهای آمریکایی با جنبش کارگری ایران بحثی در درون گرایشات جنبش کارگری نیست، بلکه بحثی است بر سر سلامت، پاکیزگی و شرافت جنبش کارگری با بد خواهانش. به همین اعتبار وجود چنین روابطی در چهارچوب افشاگری و محکومیت است. هر گونه رابطه فعالین و یا هر بخش جنبش کارگری با نهادهای آمریکایی و گروهها، سازمانها و نهادهای ایرانی که در چهارچوب پروژه آمریکا در صدد تماس با فعالین جنبش کارگری، حمایت از جنبش کارگری، برگزاری سمینار و راه اندازی دوره های آموزشی و غیره هستند باید افشا و محکوم گردد. نهادهای آمریکایی باید به عنوان عامل فساد و روابط ایرانی آنها در جنبش کارگری ایران باید بعنوان عوامل فساد افشا و معرفی گردند.

ثانیا، یکی از نهادهای فعال در خارج کشور که تاکنون سهم ارزنده ای در جلب همبستگی جنبش جهانی کارگری با کارگران ایران داشته “اتحاد بین المللی در دفاع از کارگران ایران” است که هر نوع همکاری با این نوع نهادهای آمریکایی را صریحا رد کرده است.

تشکیل یک هیات معتمد مالی

یکی از راههای جلوگیری از فاسد شدن جنبش کارگری ایران و فعالینش، تقبیح دریافت غیرعلنی هر نوع کمکهای مالی از کلیه نهادهای کارگری است که حاضرند به جنبش کارگری ایران کمک کنند. این را باید به یک رسم و سنت معتبر در جنبش کارگری ایران تبدیل کرد که کلیه کمکهای مالی باید علنی باشد و کاملا روشن باشد که از کجا آمده است. در جنبش کارگری ایران دریافت کمک های مالی غیرعلنی و زیر جلکی باید ممنوع باشد و بویژه اگر افراد و نه گروهها و تشکلها، این نوع کمکهای غیر علنی را دریافت کنند باید بعنوان عوامل فساد افشا و طرد گردند. (واضح است که اینجا منظور کمک های مالی ناچیز یا کمک مستقیم به تک خانواده های کارگران جان باخته و یا زندانی که توسط فعالین جنبش کارگری در ایران و خارج کشور جمع آوری می شود و هر یک از راههای میسر به کارگران ایران میرسد، نیست. این نوع حمایت ها به قدمت جنبش کارگری وجود داشته است و اساسا مسئله ساز نبوده و نیست.)

مسئله کمکهای مالی نهادهای بین المللی و اتحادیه های کارگری است. همه این نوع کمکها برای جنبش کارگری ایران یک تعهد طبقاتی ایجاد می کند تا به درجه ای که وضع مالی اش بهبود یابد به جنبش کارگری در بخشهایی که نیاز دارند کمک مالی کند. این تعهد طبقاتی ایجاب می کند تا به مجرد این که طبقه کارگر ایران تشکلهای خود را ایجاد کرد، که این روز دور نیست، کمک مالی به بخشهایی از جنبش کارگری جهانی را که نیاز مالی دارند یکی از مبانی پایه ای سیاستهای همبستگی طبقاتی خود بداند.

پول گرفتن جنبش کارگری ایران و فعالین آن از نهادهای وابسته به سیاستهای خارجی آمریکا باید تقبیح گردد و ممنوع باشد. به عنوان یک گام عملی فوری، بمنظور نظارت بر دریافت و نحوه توزیع کمکهای مالی به جنبش کارگری ایران می توان یک هیات عالی تشکیل داد. این هیات که طبعا در ارتباط نزدیک با فعالین، تشکلها و نهادهای جنبش کارگری ایران قرار دارد، مرجع معتبری از معتمدین فعالان جنبش کارگری ایران برای اطلاع از کمک کننده و نحوه خرج آن است. اعضای این هیات مستقل از عقاید سیاسی که دارند فقط و فقط باید قابل اعتماد باشند و در جامعه و بین فعالین جنبش کارگری ایران به این امر شهره باشند.

رضا مقدم – ۲۴ شهریور ۱۳۸۵

به نقل از نشریه به پیش شماره ۱۶، سپتامبر ٢٠٠۶- مهر ١٣٨۵

—————————————————–

ضمیمه شماره دو

جنبش کارگری نیازمند صداقت است، نه تحریف!

بهزاد سهرابی – یکم شهریورماه ١٣٩٠

 در مورخه ٣٠ مرداد ١٣٩٠ از تلویزیون کومله در برنامه چشم انداز، مصاحبه ای با بهروز خباز، در رابطه با تاریخچه و موقعیت کمیته هماهنگی، پخش شد که در این ارتباط لازم دیدم ضرورتا به دو نکته از بحث های ایشان اشاره ای کوتاه داشته باشم.
در شروع برنامه توسط مجری، بهروز خباز بعنوان سخنگوی گذشته کمیته هماهنگی معرفی شد تا شاید تاکیدی برتائید صحبت های ایشان باشد. باید یا آور شوم که سخنگو بر اساس تعریف در کمیته هماهنگی، تنها زمانی می تواند در این مقام صحبت کند که حامل نقطه نظرات هیئت اجرایی وقت کمیته باشد و خارج از آن، ارائه هر گونه بحثی قطعا نظرات شخصی قلمداد خواهد شد و لاغیر.

نکته اول :
بهروز خباز به موضوعاتی اشاره داشت که به دلیل علنی بودن کار کمیته جواب دادن به آنها، آن هم با آمار و ارقام شاید امکان پذیر نباشد. وی معتقد است که اکثریت اعضای کمیته هماهنگی برای … باور دارند که تشکل های کارگری باید مستقل از احزاب باشند.
این نگاه قطعا اگر بر این باور استوار باشد که هر تشکل دارای ارگان ها و مکانیزم تصمیم گیرنده خود است و این تشکل ها با رای و تبادل نظرجمعی اعضای خود، برنامه، اهداف، سبک کار و استراتژی تشکل را تعیین می کنند، کاملا درست است و هر فعال جنبش کارگری باید چنین نگاهی را داشته باشد؛ یک فعال علنی کار، و یک تشکل علنی آنهم در شرایطی که هیچ گونه فضای دموکراتیکی وجود ندارد قطعا خود را درگیر کار حزبی و سازمانی نخواهد کرد، چرا که عرصه کار یک فعال علنی مشخص می باشد وعدول از آن در چنین شرایطی، به معنای خود زنی خواهد بود. اما در یک جامعه آزاد قطعا یک کارگر آگاه با وجود عضویت در تشکل کارگری، همزمان می تواند عضو یک حزب خاص هم باشد، نفس عضویت به هیچ وجه به معنای عدم باور استقلال تشکل کارگری نخواهد بود، همانطورکه قبلا گفتم برنامه و استراتژیک و اهداف هر تشکل کارگری باید با اراده جمعی اعضای آن تشکل برنامه ریزی شود نه توسط اراده احزاب و افراد خارج از تشکل.
اما روی دیگر سکه این چنین نیست، افراد و جریاناتی هستند که کاملا ضد تشکیلات و در واقع ضد تحزب کارگری می باشند (یکی از اختلاف نظر های اکثریت اعضای کمیته با جریان لغو کار مزدی همین رویکرد بود) و در پوشش چنین نگاهی همیشه به دنبال آن هستند تا با دادن آدرس غلط و مغلطه کردن، سطح توقع و مبارزه سیاسی کارگران را فرو نشانند و تنها کارگران را وادار به چانه زنی روزانه کنند.
این نگرش به دلیل رویکرد رفرمیستی و سندیکالیستی اش، اینگونه می اندیشد که طبقه کارگر شایستگی و توانایی بدست گرفتن قدرت سیاسی در جامعه را ندارد، این یک درک عقب مانده از جنبش کارگری است که بدلیل اختناق، هر روزه به این نگرش حتی توسط حامیان سرمایه دامن زده می شود تا سطح مبارزه طبقه کارگر از چهار چوپ مبارزه صنفی خارج نگردد.

نکته دوم:
بهروز خباز در ادامه گفتگوی خود مدعی است، کسانی در کمیته هماهنگی سعی داشتند تا استقلال کمیته را از بین ببرند و برای اثبات ادعای خود به مسئله سولیداریتی سنتر اشاره می کند. او می گوید کمیته وارد این مناقشات (صدور اطلاعیه بر علیه سولیداریتی سنتر) نشد و بر استقلال خود پای فشرد!! چرا که به باور ایشان، جریان خاصی در کمیته پافشاری داشت تا اطلاعیه ای بر علیه سولیداریتی سنتر و مهدی کوهستانی نژاد صادر شود اما با تصمیم درست و به جا کمیته هماهنگی، این عملی نشد و نشان داد که کمیته مستقل است و ربطی به جریانات ندارد و …
آقای بهروز خباز خوب می داند که بحث مهدی کوهستانی نژاد و کمک های مالی چقدر در جنبش کارگری واقعی می باشد. وی اطلاع دارد که چگونه مهدی کوهستانی نژاد، سنگ اندازی می کرد تا جلو فعالیت فعالین پیشرو کارگری گرفته شود. وی اطلاع دارد که از چه کانال هایی مهدی کوهستانی نژاد و اعوان و انصار وی در صدد بودند تا سکان جنبش کارگری را در دستان خود بگیرند. حتما آقای خباز به یاد دارند قبل از اینکه مباحث کوهستانی نژاد و سولیداریتی سنتر در کمیته هماهنگی مطرح شود اعضای وقت هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد و حومه در اختلافات فی مابین سندیکای مربوطه و بحث بر سر ایجاد سایت جدید از دخالتگری خانم فرزانه داوری (کارمند رسمی سولیداریتی سنتر) صحبت به میان می آوردند؛ لابد این هم ازتوطئه های آن جریان خاص و افراد خارج کشوری است!!.
حتما آقای خباز به یاد دارند هنگاهی که من در یکی از جلسات از وی سوال کردم، آیا خطرکوهستانی نژاد و سولیدارتی سنتر در جنبش کارگری واقعی است، یا نه؟ و شما در جواب گفتنید، درست است، من خود شاهد این هستم و این خطر را درک کرده ام (با آوردن مثال و نمونه عینی برای حاضرین در جلسه)، اما چون یک جریان خاص در سال های گذشته تحت عنوان، خطر فساد در جنبش کارگری مباحثی را عنوان کرده است، اگر کمیته در این رابطه اطلاعیه صادر کند باعث تقویت آن جریان خاص خواهد شد!!! آیا این گفتگو را به یاد دارید؟ (قطعا به یاد دارید چون ثابت کردن آن زیاد مشکل نیست) و من در یک کلام گفتم پس منفعت جنبش کارگری در کجاست، چون فلان جریان در این مورد حرف زده پس ما باید سکوت اختیار کنیم و جنبش را به سلاخ خانه سولیداریتی سنتر بفرستیم!؟
آقای خباز، آیا منظور شما از استقلال و پافشاری این است؟!! کمی با خودتان رو راست باشید شما می توانید به دیگران دروغ بگوید اما قطعا نمی توانید به خودتان دروغ بگوئید. امیدوارم که روزی مسائل پلیس و امنیتی از جامعه ایران رخت بر بندد تا من و شما و دیگران بتوانیم حقایق ناگفته را بیان کنیم. جنبش کارگری نیازمند صداقت است نه تحریف. قطعا این هیچ نشانی از سرافرازی برای هیچ کسی ندارد که سینه سپر کند و مدعی شود که ما بر علیه سولیداریتی سنتر اطلاعیه ندادیم، اتفاقا برعکس، این نگاه همیشه یک علامت سوال را با خود حمل خواهد کرد و شما و دیگران و تمامی جریاناتی که آگاهانه سکوت اختیار کرده اند باید در آینده به جنبش کارگری پاسخگو باشند. قطعا تاریخ قضاوت خواهد کرد. اما بحث در این رابطه باید به زمان خود موکول شود و آن زمان باید شما رو در رو مباحثی را که می دانید بیان کنید تا صحت و سقم گفته های شما را کارگران ارزیابی کنند.
بهروز گرامی؛ کمیته هماهنگی قائم به هیچ شخصی نیست و برای صحت و سقم رویکرد های حاکم در کمیته باید به نظرات جمعی کمیته هماهنگی … مراجعه کرد. کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل ها ی کارگری، در عصر حاکمیت سرمایه داری به مثابه یک تشکل مدرن با مکانیزم خرد جمعی و با اتکا به ارای مجمع عمومی مباحث خود را ارائه و به پیش می برد، پس به این امر احترام بگذاریم.

کلام آخر اینکه:
طبقه کارگر بدون حضور من و شما به مبارزه خود ادامه خواهد داد و در شرایطی خاص، نظام سرمایه داری را به زیر خواهد کشید و حاکمیت خود را برقرار خواهد کرد
به این امید که منافع طبقه کارگر، مقدم به منافع شخصی و سازمانی باشد.

بهزاد سهرابی – یکم شهریورماه ١٣٩٠

 

———————————————-

ضمیمه شماره سه

به نقل از: نشریه کارگر امروز، سال دوازدهم، شماره ۶۴، مرداد ماه ۱۳۷۹

بیانیه اعلام موجودیت

اتحاد بین‌المللى در حمایت از مبارزات کارگران ایران

کارگران در ایران از بیشمارى حقوق بین المللى شناخته شده کارگرى و انسانى محرومند. دستمزدهاى بغایت پایین، بیکارى وسیع میلیونى، فقر روزافزون، کار کودکان، تبعیض‏ قانونى و محدودیت شدید بخصوص‏ نسبت به زنان و مهاجران، سرکوب سیاسى و ناامنى اقتصادى و اجتماعى که توسط طبقه حاکم و بوسیله سیاستها و اقدامات ضد کارگرى رژیم جمهورى اسلامى ایران اعمال مى شوند، وضعیت غیر قابل تحملى را براى طبقه کارگر ایران ایجاد نموده است.

فقدان تشکلها و سازمانهاى آزاد و مستقل کارگرى و عدم وجود حق اعتصاب در ایران، موانع متعدد و عظیمى را در مقابل مبارزات کارگران براى تحقق مطالبات و حقوقشان ایجاد نموده است. کارگران در ایران بطور روتین در معرض‏ اخراج، تعقیب، دستگیرى، شکنجه و اعدام قرار دارند.

طبقه کارگر ایران براى پیشبرد مبارزاتش‏ به حمایت کارگران و تشکلهاى کارگرى در سراسر جهان نیاز مبرم دارد. در این راستا، نهاد “اتحاد بین المللى در حمایت از مبارزات کارگران ایران” با اهداف زیر تشکیل شده است.

۱_ پشتیبانى از مبارزات کارگرى براى بهبود استانداردها و شرایط کار و زندگى در ایران.

۲_ دفاع از مطالبات جنبش‏ کارگرى ایران، از جمله حق برخوردارى از تشکلهاى آزاد و مستقل کارگرى و حق اعتصاب.

۳_ توقف بى‌قید و شرط و خاتمه بخشیدن به هرگونه سرکوب سیستماتیک، تعقیب و آزار، دستگیرى و زندان، شکنجه، ترور و اعدام فعالین کارگرى و مخالفین سیاسى در ایران.

۴_ ترویج حقوق کارگرى و انسانى و آزادیهاى شناخته شده بین المللى براى کلیه مردم ساکن ایران.

ما از کلیه سازمانها و تشکلهاى کارگران و معترضین به سرکوب حقوق کارگرى و انسانى مى‌خواهیم اهداف “اتحاد بین المللى در حمایت از مبارزات کارگران ایران” را مورد پشتیبانى قرار دهند.

حمایت و تأیید رسمى:

کنگره کار کانادا؛ اتحادیه کارگران اتومبیل‌سازى کانادا؛ اتحادیه کارگران پست کانادا؛

 اتحادیه کارگران خدمات عمومى کانادا، نشریه کارگر امروز

هیئت مشاورین: پل پیروت، نماینده سراسرى کنگره کار کانادا؛ اِورت هوگِرز، نماینده سراسرى اتحادیه کارگران پست کانادا؛ رضا مقدم، سردبیر کارگر امروز و سخنگوى اتحاد بین‌المللى؛ فرید پرتوى، هماهنگ کننده سراسرى اتحاد بین‌المللى

 ۲۴ ژانویه ۲۰۰۰

International Alliance in Support of Workers’ Struggles in Iran (IASWSI)

Box 4611, Station Q, Toronto, Ontario, M4T 24, Canada

hone: (614) 498-9997 Fax: (614) 515-0373 E-mail: labours@interlog.com

Homepage: www.interlog.com/~labours

ِ

——————————————————————-

ضمیمه شماره چهار

مقدمه: در خارج کشور دو گروه عمده برای جلب حمایت و همبستگی تشکلهای کارگری جهانی با مبارزات کارگران ایران فعالیت می کنند. “اتحاد بین المللی…” و “نهادهای همبستگی…” که در شامل ۱۳ نهاد در شهرها و کشورهای مختلف است. هر دو این نهادها مخالف سولیداریتی سنتر هستند. منتها اتحاد بین المللی مانند نهادهای همبستگی علیه سولیداریتی سنتر فعال و قاطع نیست. بعنوان مثال در اتحاد بین المللی هم زنده یاد یداله خسروشاهی که فعالانه مخالف سولیداریتی سنتر و فعالیتهای مهدی کوهستانی بود، عضویت داشت و هم امیر پیام با مواضع دشمنانه اش علیه مخالفان سولیداریتی سنتر، عضو “اتحاد بین المللی… بود و هم اکنون هم هست. اکنون محمود قزوینی هم که فعالیت علیه سولیداریتی سنتر را به ریشخند می گیرد عضو اتحاد بین المللی است. در صورتیکه افرادی با مواضع غیر قاطع علیه سولیداریتی سنتر و یا راه حل آمریکایی به دشواری بتوانند عضو “نهادهای همبستگی…” شوند و یا عضو بمانند. مخالفت و دشمنی مهدی کوهستانی و ایادی سولیداریتی سنتر با “نهادهای همبستگی…” از همین جا مایه می گیرد و آنها از هیچ اقدامی برای ایجاد دو دستگی و تضعیف “نهادهای همبستگی…” کوتاهی نمی کنند. در این چهارچوب، هنگامی که در آذر ماه ۱۳۸۷ آگهی شرکت نمایندگانی از سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در برنامه “تجارب کارگری” که نهادهای همبستگی مبتکر آن بودند، منتشر شد، مهدی کوهستانی و دیگر ایادی سولیداریتی سنتر در داخل و خارج کشور به حرکت در آمدند تا مانع شرکت فعالین سندیکای هفت تپه در جلسه “تجارب کارگری” شوند و با برگزار نشدن جلسه از جمله به اعتبار نهادهای همبستگی نیز ضربه بزنند. آنها به هر طریق ممکن با نمایندگان و فعالین سندیکای هفت تپه تماس گرفتند و با تبلیغات کثیف و سم پاشی علیه “نهادهای همبستگی…” و سوسیالیستها کوشیدند تا مانع شرکت نمایندگان و فعالین سندیکای هفت تپه در جلسه “تجارب کارگری” شوند. جهت اطلاع کسانی که خود را به هر نوعی سوسیالیست می دانند و علیه مخالفان سولیداریتی سنتر از هیچ اقدامی فرو گذار نمی کنند، حربه اصلی ایادی سولیداریتی سنتر همان نوع تبلیغات کثیف مقامات و نهادهای ضد کمونیستی آمریکایی علیه سوسیالیستها در تمام جهان بود باضافه نسبت دادن “نهادهای همبستگی…” به احزاب و سازمانهای سوسیالیست و سرنگونی طلب و جالب تر از همه “ضد انقلاب” تا فعالین کارگری را از تماس با “نهادهای همبستگی…” بر حذر دارند. بهزاد سهرابی، این خار چشم مدافعان و ایادی سولیداریتی سنتر در داخل و خارج از کشور، به شوش مسافرت کرد تا تبلیغات و اقدامات مهدی کوهستانی و ایادیش را خنثی کند. با موفقیت بهزاد سهرابی جلسه از قبل پیش بینی شده “تجارب کارگری” در ۱۹ آذر برگزار شد که علاوه بر بیان تجارب چگونگی تشکیل سندیکای هفت تپه توسط علی نجاتی، بهزاد سهرابی نیز درباره جدی بودن خطر سولیداریتی سنتر سخنرانی کرد و خواستار یافتن یک راه و چاره شد. بدنبال همین مباحث قرار شد تا “نهادهای همبستگی…” جلسه ای برگزار کنند تا سیامک موئد زاده و بهزاد سهرابی در افشای فعالیتهای سولیداریتی سنتر سخنرانی کنند. نظر به اهمیت موضوع، این جلسه در زمستان ۱۳۸۷ برگزار و با استقبال بسیاری روبرو گشت. متنی که در زیر می خوانید پیاده شده سخنرانی سیامک موئد زاده است که در ابتدای آن شرح می دهد که چه اقداماتی برای منصرف کردن وی از سخنرانی بعمل آوردند با این حال سیامک موئد زاده ضروری دانست تجارب فردی خود را از تماس با مهدی کوهستانی و چگونگی وصل شدنش به سولیداریتی سنتر و فرزانه داوری و همچنین نقش زنده یاد، یداله خسرو شاهی در مطلع کردن موئد زاده از ماهیت سولیداریتی سنتر، توضیح دهد.

شهادت سیامک موئد زاده (وارطان)

در مورد تماس سولیداریتی سنتر از طریق مهدی کوهستانی با وی

در جلسه “افشای همبستگی آمریکایی وعوامل آن برای نفوذ در جنبش کارگری ایران

ده نهاد همبستگی باجنبش کارگری ایران در خارج کشور- قسمت اول”

بهمن ۱۳۸۷ – فوریه ۲۰۰۹

با سلام به همه عزیزان و خوشامد به شما و تشکر از رفقای برگزار کننده این برنامه. با اجازه تان مقدمتا یک توضیحی را خدمتتان عرض کنم که، قبل از هر چیز لازم می دانم انگیزه خودم را از طرح این مسائل با شما در میان بگذارم. ببینید با اوضاع آشفته ای که حول مسئله مورد بحث ما در این روزها بوجود آمده که افراد و گروه های مختلف با ادعاها، اتهامات، برچسب ها، شایعات، نامه ها، اطلاعیه علیه همدیگر یک فضای جنجالی بوجود آوردند که اصل قضیه در حقیقت در آن لوث شده و شاهد انعکاسات و اثرات منفی آنهم متاسفانه هستیم.

من چون در متن قضایا نیستم نه می توانم آنها را تائید کنم و نه تکذیب. من فقط حرف خودم را می زنم. به نظر من طرفین این دعوا هر دو هم می توانند نیت خیر داشته و هدفشان خدمت به جنبش کارگری باشد، ولی از  دو زاویه مختلف، و همین که مسائل شخصی و گروهی بمنظور تخریب یکدیگر باشد.

گروه اول می تواند از موضع مثبت به منظور جلوگیری از نفوذ عوامل مثلا سولیداریتی سنتر و بالا بردن هشیاری کارگران، خواهان اجرای این مسائل باشد؛ در ضمن این که این خواست می تواند به منظور خراب کردن رقیب، مانع از رشد و مطرح شدن او هم باشد، و یا برای رادیکال و منزه نشون دادن خودش باشد.

گروه دوم ممکن است به این دلیل که طرح این مسائل ممکن است موجب تفرقه و تضعیف جنبش کارگری بشود، و یا رژیم از آن بهره برداری کند، مایل به طرح این مسائل نباشد؛ و یا اینکه برای حفظ خودش و ادامه پروژه نفوذ در جنبش، و خودش را هم سالم نشان دادن، مخالف طرح این مسائل باشد. در هر حال حرف ها و شهادت های من می تواند مورد بهره برداری و یا سوء استفاده این یا آن جریان و یا حتی رژیم قرار بگیرد.

آیا به صرف این امر باید سکوت کنم و یا حقایق رو کتمان بکنم؟ نه! من بعد از وقایع درون شرکت واحد و سپس اخباری که در مورد تلاش برای نفوذ در سندیکای هفت تپه رسید، احساس کردم که خطر جدی است، و وظیفه خودم دانستم که تجربه مستقیم خود را علنی کرده در اختیار فعالین کارگری ایران در داخل و خارج قرار بدهم. پذیرفتن یا نپذیرفتن، قبول یا رد این شواهد با خود این عزیزان است. من نه مرعوب آن نظراتی می شوم که خواهان انصراف من بودند، بهمان دلایل که عرض کردم، و نه شیفته تشویق و تائید بعضی از رفقا. این را عرض کنم خدمتتان، در این فاصله دو سه هفته اخیر از سمینار قبلی گویا من مرکز دنیا شده بودم و مرتب تماس های مختلف، تلفن و یا ای میل از طرفین متخاصم که بعضی ها با صمیمیت و با محبت در حد تشویق، تائید و رهنمود می دادند و خواهان بودند که جلسه برگزار بشود. بالعکس دوستانی که به هر دلیل و به سبب مناسبات دوستی و روابطی که با هم داشتیم تلاش می کردند مرا منصرف کنند و هشدار می دادند، و غیره و غیره، که این برنامه در حقیقت برگذار نشود. گویا پالتاک هم امشب دستی در این ماجرا داشته که با اخلالاتی سعی در تاخیر جلسه دارد*. بگذریم!

شنیده بودم که خود آقای مهدی کوهستانی هم مایل هست که در این جلسه حضور داشته باشد. من واقعا خوشحال می شوم و امیدوارم که ایشان در اینجا باشد تا چنانچه من حرفی به خطا گفتم، و یا موردی از نظر ایشان واقعیت نداشت یا من چیزی را فراموش کرده بودم، همین جا مچم رو بگیرد و تصحیح کند، انتقاد کند، رد بکند؛ و از مجریان برنامه هم تقاضا می کنم اگر حضور داشتند و خواستند صحبت کنند حق دموکراتیک و انسانی شان رعایت بشود و به ایشان فرصت داده بشود که حرفهایشان را بزنند.

اشاره ای بکنم به سابقه آشنائی با آقای مهدی کوهستانی نژاد. از سال ۱۹۹۶ حدودا – به دلیل جوانی حافظه ام زیاد دقیق نیست! – حدودا سال ۱۹۹۶ در رابطه با انتشارات سوگله که من یکی از گردانندگانش بودم و پخش کتابهای ما که مستقیما از طریق دوستان و آشنایان پخش می کردیم در آن زمان، با ایشان آشنا شدم، که محبت کرده بودند و در پخش کتابهای ما در کانادا تا حدودی همکاری می کردند، و انصافا بگویم بد حساب هم نبود ایشان. در ادامه این روابط ، در رابطه با مبارزات جهانی علیه گلوبالیزاسیون و اجلاسهای  G8 و سازمان تجارت جهانی و غیره با هم در رابطه بودیم و ایشان برای من اخبار، گزارشات و ویدئو میفرستاد، و منهم متقابلا اخبار اروپا را با ایشان در میان می گذاشتم. بعد یک پروژه ترجمه آثار مارکس داشتیم که مقداری در این زمینه هم ایشان با من همکاری کرد و بعد با متوقف شدن این پروژه حدود دو سال یا دو سال و نیم دقیقا ارتباطی با هم نداشتیم. یعنی مورد مشخصی نبود که ضرورتی برای تماس باشد. اوایل سپتامبر ۲۰۰۶ که کانونهای همبستگی با کارگران ایران در آلمان شکل گرفته بود و مطرح شده بود، بخصوص در هامبورگ، که نشریه ماهانه آلمانی زبان آربایتر نیوز (اخبار کارگری) از ایران منتشر می کردیم، یا روزشمارهای کارگری که شامل مبارزات کارگران در طول یکسال بصورت کرونولوژی بود و یا روزشمار حوادث محیط کار، همچنین در ارتباطات با مجامع کارگری و چپ آلمان فعال شده بودیم و بیشتر شناخته شده بودیم، ایشان با من تماس تلفنی گرفت و ضمن تشویق و تایید و تبریک فعالیت های ما و ضرورت تحکیم و گسترش آن به سراسر آلمان و سایر کشورها مطرح کرد که “ولی با دست خالی نمیشود کار زیادی کرد. این فعالیتها احتیاج به بودجه مالی دارد که شما ندارید. باید از امکانات بین المللی استفاده کرد، با مجامع کارگری رابطه گرفت. من رئیس DGB (1) را می شناسم، دوست من است. من می توانم شما را به او معرفی کرده تا محل و امکانات بگیرید، من با رهبران مجامع کارگری بین المللی در رابطه مستقیم هستم و دائم به کشورهای آسیایی و امریکای لاتین و اروپا سفر می کنم. می توانم بودجه ای برای فعالیتهای شما تامین کنم و روابطتان با این مجامع گسترده تر بشود”. من بنا بر شناخت و اعتمادی که به او داشتم استقبال کرده ولی اقدام به آن را موکول کردم به این که موضوع را با رفقای آلمان مطرح کنم و با توافق آنها شروع به برنامه ریزی کنیم. من ابتدا در واحد هامبورگ، سپس در اولین نشست واحدهای آلمان گزارش این گفتگو و امکانات مطرح شده و سوابق آشنائی ام با مهدی را مطرح کردم که مورد تایید و استقبال قرار گرفت، و به پیشنهاد من قرار شد یک بار از مهدی دعوت کنیم که در حضور جمع آلمان نظرات و پیشنهاداتش را مشخص تر مطرح کند. در تماس بعدی مهدی این پیشنهاد را پذیرفت ولی آن را موکول کرد به بعد از سفرش به هند یا اندونزی – دقیقا یادم نیست – و اینکه احتمالا در برگشت به آلمان بیاید و دیداری با هم داشته باشیم. ضمنا سوال کرد، دقت کنید! سوال کرد، که “خانمی برای آربایتور نیوز نامه ای نوشته و گویا امکاناتی برای ترجمه به انگلیسی و انتشار وسیع آن دارد. چرا جوابش را ندادید؟” من اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم از ایشان بخواهید مجددا بفرستد و محض محکم کاری کپی آن را به آدرس خودم هم بفرستد. چند روز بعد ای میلی از آن خانم بنام فرزانه داوری، فقط به آدرس خودم و نه به آدرس آربایتور نیوز، رسید که او هم مفصلا کار آربایتور نیوز را تایید و تشویق و لزوم پخش وسیع آن به انگلیسی، امکاناتی که دارد و غیره را مطرح کرد. شماره تلفن را هم خواسته بود. من متن این نامه را به اطلاع رفقای هامبورگ رسانده، بعد هم ایشان تلفنی با من تماس گرفت، و در عرض دو سه هفته چندین بار با من تماس گرفت، و بسیار صمیمی و خودمانی شد و از فعالیت و امکاناتش و ارتباطاتش با محافل کارگری آمریکا صحبت کرد. از جمله اطلاع داد که با سولیداریتی سنتر که نهاد مستقلی است کار می کند که من تا آنموقع اسمی از آن نشنیده و آن را نمی شناختم؛ همچنین گفت همسر شمس لنگرودی است، که بعدا معلوم شد سالهاست از او جدا شده و  تنها خواسته از نام او برای جلب اعتماد بخودش سوء استفاده کند. طی این تماس ها برنامه ریزی منظمی برای انتشار همزمان آربایتورنیوز به آلمانی و انگلیسی ریخت. همینطور در یکی از این تماس ها از من خواست که به دعوت سولیداریتی سنتر سفری به آمریکا بکنم، هم برای معرفی نهادهای کارگری آلمان و هم معرفی به اتحادیه های کارگری آمریکا و آمریکای لاتین. من مجموعه این مذاکرات، پیشنهادات و برنامه ها را در جلسه بعدی نهادهای آلمان مطرح کردم. از آنجا که هنوز رفقای آلمان هم شناختی از سولیداریتی سنتر نداشتند، همه تائید کرده و من پای اجرای این برنامه ها رفتم. و اولین مطالب شماره بعدی را هم برای آن خانم فرستادم، و مشغول تدارک سفر هم شدم. در این زمان در پاسخ نامه ای به رفیقمان یدالله خسرو شاهی از فعالین اتحادیه بین المللی، که از اوضاع و فعالیت هایمان پرسیده بود اختصارا به این ارتباطات با مهدی کوهستانی و فرزانه داوری و برنامه آربایتور نیوز و سفرم به آمریکا به دعوت سولیداریتی سنتر و غیره اشاره کردم، که او بلافاصله با من تماس گرفت و هشدار داد که “حواست جمع باشد! در تله افتادی”، و سولیداریتی سنتر و ماهیت آن را و وابستگی اش را به CIA توضیح داد، و این که “فرزانه کارمند سولیداریتی سنتر است و رسما با آنها کار میکند و این ها تلاش های زیادی کردند که در جریانات فعال کارگری در داخل نفوذ کنند، موفق نشدند. در خارج هم چند جا رابطه برقرار کردند که آنها جواب رد دادند. حالا سعی کردند از طریق شما وارد ماجرا بشوند”. یدالله سپس ترتیب جلسه مشترکی با یکی دیگر از رفقای لندن داد که اطلاعات بیشتری در مورد سولیداریتی سنتر بمن دادند. بطور ضمنی به مهدی اعتراض کردند که برای جاه و مقام و پول چه کارهایی که نمی کند.

آن موقع هنوز مهدی اخراج نشده بود. تاریخ نامه من به یدالله اول نوامبر ۲۰۰۶ بود. تاریخ اخراج مهدی از اتحاد بین الملل ۱۹ دسامبر ۲۰۰۶ بود، که بعدها یدالله بمن گفت “یکی از دلایل عمده اخراج مهدی همین برنامه ای بود که از طریق تو میخواست برای شماها پیاده کند”. منظورم این است که من تحت القائات یدالله با مهدی در نیفتادم بلکه بعکس برنامه او برای من موجب اخراجش شد. من با این توضیحات یدالله و آن رفیقمان یک لحظه تصور کردم که ممکن است با مهدی اختلافاتی دارند و میخواهند او را خراب بکنند، و با تردید به نظرات و اطلاعاتشان برخورد کردم. محض اطمینان در تماس با رفقای قدیمی آمریکا برای هماهنگ کردن برنامه سفرم و جلساتی هم با آنها داشتن، راجع به سولیداریتی سنتر و آن خانم از آنها پرسیدم که همگی تائید کردند که سولیداریتی سنترسازمانی موازی CIA برای  نفوذ در جنبشهای کارگری جهان است، از جمله نقش موثرش در ماجرای لهستان، و بودجه اش از محل سازمان اوقاف آمریکا تامین میشود؛ آن خانم کارمند رسمی سولیداریتی سنتر است و آدم جنجالی است؛ همه جا خودش را مطرح می کند، در تظاهرات ها شلوغ می کند، شعار می دهد، و سعی می کند اعتماد همه را بخودش بعنوان یک فعال جلب کند؛ که این صحبتها، این شواهد و نظرخواهی ها در حقیقت مهر تاییدی بود بر اطلاعاتی که رفقای اتحاد بین الملل به من دادند.

در این فاصله خانم داوری اطلاع داد که “مطالب آربایتر نیوز که به انگلیسی ترجمه شده آماده است ولی با اجازه شما من آن بخش “درباره ما” را حذف کردم”. ما در آربایترنیوز یک ستونی داشتیم، تا چندین شماره اش، برای معرفی خودمان زیر عنوان “درباره ما” که در آن مواضع، نظرات، اهداف و برنامه مان را از انتشار این نشریه توضیح می دادیم که روشن بود مواضع ضد امپریالیستی و ضد سرمایه، و در پشتیبانی از جنبش کارگری ایران و جهان است. ایشان گفت که “ما چون نشریه را به رهبران و فعالین اتحادیه ها می دهیم آنها زیاد از این مسئله خوششان نمی آید و هدف ما اطلاع رسانی است و نه تبلیغ سیاسی و غیره”. گفتم خانم شما اگر قصد اطلاع رسانی دارید چه احتیاجی به آربایتر نیوز دارید. آن ستون هویت و شناسنامه آربایتور نیوز هست، و بدون آن که دیگر آربایتور نیوز نیست. تازه، تازه، نرخ معامله ایشان به دستم آمد. معلوم شد که به چه قیمتی امکانات و کمک ها را در اختیار ما می گذارند.

نمی دانم داستان آن سگه را شنیدید یا نه. جا دارد و بد نیست برایتان تعریف کنم. می گویند یک روز یکی از این سگ های اشرافی با آن مامور گردشش قدم می زدند کنار رودخانه ای، خیلی شیک و پیک و پاپیون بسته، و غیره غیره. می رود به پلی، می بیند یک سگ نحیف و مریض آن زیر خوابیده و یک استخوان پوسیده ای هم جلویش هست، یک واق واقی می کند. می گوید چه شده، این چه وضعش است، ای چه زندگی است برای خودت درست کردی. چرا این طوری افتادی این جا؟ من را نگاه بکن، ببین چه وضعی دارم، روزی چند بار گوشت آهو بهم می دهند، با شامپاین حمامم می کنند، هفته ای دو دفعه سلمانی می برند و غیره. می گوید، می گوید، می گوید از وضعیت و چیزهایی که در اختیارش گذاشته اند. آن سگ گوش می کند و می گوید خوب این چیزهایی که به تو می دهند در مقابلش چی از تو می خواهند، چی بهشان می دهی؟ می گوید هیچی فقط هر وقت بخواهند من پارس بکنم، براشان واق واق می کنم. سگ میگوید برو واق واقت را برای آنها بکن. من با همین زندگی خودم میسازم. هر وقت خودم دلم بخواهد واق واق می کنم.

در باغ سبزی هم که این خانم به من نشان می داد در حقیقت از همین قماش بود. در جلسه بعدی، بعد از این که این مسئله رو شد تمام این ماجراها، اطلاعات و گفتگوها را در جلسه آلمان گزارش دادم و از خودم انتقاد کردم که به صرف اعتماد به مهدی از طریق او به کسی که او معرفی کرده، یعنی آن خانم، نزدیک بود به چه دام خطرناکی بیفتم. من طی ای میلی شدیدا به آن خانم اعتراض کرده، او را مجری این توطئه کثیف خطاب کردم و خواستم که از انتشار آن آربایتر نیوز انگلیسی خودداری بکند، و دیگر هم با من تماس نگیرد. ولی او با سماجت طی پاسخی اظهار تاسف کرد که “علیه ما تبلیغات سوء می شود و دست جمهوری اسلامی در کار است، نمی گذارند ما به جنبش کارگری خدمت کنیم” و غیره و غیره. طی تماسی هم که تلفنی با مهدی داشتم، از او سوال کردم که “این چه خوابی بود برای ما دیدی؟ مگر این خانم را نمی شناختی؟ آن سناریویی را که “خانمی به شما نامه نوشته، چرا جواب ندادی” چی بود؟ چرا این طور با حیثیت من بازی کردی” و غیره. ابتدا سعی کرد حاشا کند یا صحبت را منحرف بکند ولی چون دستش بوضوح رو شده بود جای انکار نداشت، گفت: “من فکر نمی کردم روابط شما به این زودی اینقدر نزدیک بشود که کار به اینجا ها بکشد”. این کل ماجراست.

… از اون مثال یا عبارتی که بکار بردم بر اساس “در مثل مناقشه در کار نیست” و آن مثال سگ را زدم، امیدوارم که سوء تقاهم نشده باشد؛ ضمن این که شامل خود من هم می شد، من هم یک طرف آن سگ بودم. بگذریم.

خلاصه می کنم. مهدی کوهستانی بر مبنای آشنایی و روابطی که با من داشت با من تماس می گیرد، وعده و وعید ها و در باغ سبزی به من نشان می دهد، از جمله این که با رئیس DGB آشناست، محل  و امکان در اختیارمان می گذارد و بودجه تامین می کند و غیره و غیره. مهدی کوهستانی با سناریوی  “خانمی برای شما نامه  نوشته، چرا جواب ندادید؟” فرزانه داوری رو به ما وصل می کند. فرزانه داوری کارمند سولیداریتی سنتر است. در رابطه با آن برنامه هایی را به ما پیشنهاد می کند، سعی می کند امکاناتی را در اختیار ما بگذارد.

این تمام ماجرا در رابطه با من برای نفوذ در نهادهای همبستگی آلمان بود. اگر قضیه محدود به همین مورد بود، و اگر من مسئله شخصی با مهدی داشتم، خوب همان زمان جار و جنجال می کردم و همان زمان این مسائل را مطرح می کردم. در این صورت می شد، با اغماض، آن را به حساب خطا و سهل انگاری و غیره گذاشت. اما وقتی مطلع شدم که مهدی کوهستانی همین خانم را بعنوان مترجم به سندیکای شرکت واحد معرفی کرده و از قرار تا مدتی ایشان اخبار شرکت واحد را ترجمه و سایت آنها را اداره می کرده، زنگ خطر به صدا در اومد. اخیرا این خانم از سولیداریتی سنتر استعفا می دهد، هرچند نمیشود پذیرفت که او قبلا این سازمان را نمی شناخته، از ماهیت آن اطلاع نداشته، ولی ظاهرا می گوید که “متوجه شدم که این سازمان در خدمت جنبش کارگری نیست، به این دلیل استعفا دادم، ولی کماکان به همکاری خود برای ترجمه با سندیکای شرکت واحد ادامه می دهم”. جالب است که مهدی کوهستانی که خودش این خانم رو به سندیکا معرفی کرده حالا از آنها میخواهد که با او همکاری نکنند. به روشنی پیداست که استعفای داوری از سولیداریتی سنتر سبب مخالفت کوهستانی با اوست. و چون بخشی از فعالین سندیکا حرف او را نمی پذیرند – یعنی حرف مهدی را قبول نمی کنند – عملا موجب تفرقه ای در سندیکا شده و همانگونه که اطلاع داریم اکنون سندیکای شرکت واحد دو سایت متفاوت دارد. این اولین حاصل همبستگی بین المللی سولیداریتی از کانال آقای کوهستانی در جنبش کارگری ایران، یعنی تفرقه در یکی از فعال ترین نهادهای مستقل کارگری است.

در مورد نحوه پذیرائی و استقبال از آقای اسانلو توسط آقای کوهستانی در ITF (2) و ممانعت از تماس سایرین با اسانلو و هزینه های تدارکات و غیره نیز چیزهائی شنیده ام، گویا گوینده در این جلسه حضور دارد، امیدوارم حضور داشته باشد و من امیدوارم و خواهش می کنم خود ایشان آن وقایع را بازگو کند.

همیچنین تلاشهای مستقیم و غیر مستقیم برای نفوذ در سندیکای کارگران هفت تپه و کوشش برای ممانعت از حضور آنها در سمینار ۹ آذر، سمینار قبلی ما، و غیره، مواردی هست که انسان را بفکر می اندازد. اگر آنها را مثل قطعات پازل کنار هم بگذاریم تصویری بدست می دهد که موجب نگرانی های موجود می شود.

روشن است که شخص من هدف مهدی کوهستانی نبود، هر چند او از اعتماد من سوء استفاده کرد، سعی کرد از من بعنوان وسیله استفاده ابزاری بکند و نهایتا با حیثیت من نیز بازی کرد، که اذعان می کنم بعنوان یک زخم خورده ده در صدی هم این عوامل در تصمیم من برای افشاگری بی تاثیر نبوده، ولی او نهادهای آلمان و از آن طریق کل جنبش کارگری ایران مورد نظرش بوده؛ لذا باید با دقت و  جدیت بیشتری به آن پرداخت. هر چند رویکرد روشن و قاطع سندیکای شرکت واحد در بیانیه اخیرشان نسبت به سازمان های بین المللی نشانه هوشیاری بالا، درایت و پختگی عمیق فعالین جنبش کارگری است که جای کمترین نگرانی باقی نمی گذارد، و موجب خوشحالی و افتخار همه ماست. اما علاوه بر تلاشها و تحرکات و اخلال های عملی، تبلیغات و حتی تئوری سازی هائی نیز وجود دارد که کمک گرفتن از نهادهای بین المللی از جمله سولیداریتی سنتر را توجیه می کند، می تواند زمینه نفوذ آن مجامع و نهایتا وابستگی نهادهای مستقل کارگری بشود.

بعنوان مثال جریانی که طبل رسوائی کمک مالی گرفتنش از اسرائیل به سر بام افتاده و به کمک همین منابع توانسته در داخل به اخلال گری بپردازد و شاهد ضربه آنها به جنبش دانشجوئی و دستگیری فعالینشان بودیم، این عمل خودشان رو به این شکل تئوریزه و توجیه می کنند که “چپ هایی که با گرفتن این نوع کمک ها مخالفند به این مسئله نگاه مذهبی دارند و کمک گرفتن را نجس می دانند؛ چرا نباید از این کمک ها استفاده کرد، چه اشکالی دارد که ما از دشمن پول بگیریم و بر علیه خودش بکار ببریم، این که با اسلحه دشمن علیه اش جنگید”. این باز همان نرخ این کمک ها رو مطرح می کند. به چه قیمتی؟ آیا آنها از شما نمی خواهند هر وقت که خواستند برایشان پارس کنید؟ زهی وقاحت و بیشرمی! اصل اتکا به نیروی خود، استقلال و عدم وابستگی در جنبش کارگری و کمونیستی ایران را به سطح نگاه مذهبی، و نجس و پاک کردن، تقلیل می دهند تا برای نفوذ سازمان های آنچنانی پااندازی بکنند. حتی اگر این سازمانها فرض کنیم که هیچ شرط و شروط و خواسته ای هم نداشته باشند و فقط خیرخواهانه کمک می کنند، با مناقشاتی که هم اکنون بین موافقین و مخالفین دریافت کمک ایجاد می کنند موجب تفرقه در جنبش و تضعیف و منحرف کردن آن شدند.

اما به دلیل تهاجمات، غارتگری و استثمار امپریالیسم و نظام سرمایه داری سنت و آگاهی ضد استعماری و ضد امپریالیستی در جنبش کارگری ایران بسیار قوی و ریشه دار است، ولی دشمن هم زیرک و کار کشته است. در شرایط کنونی خفقان، خلا تشکلات مستقل کارگری و سرکوب هر گونه حرکتی؛ همچنین بیکاری ها، اخراج ها و عدم پرداخت دستمزدها و استیصال کارگران از تامین معاش خانواده خود، آنها نیز سعی می کنند از این آب گل آلود ماهی بگیرند، و به هر طریق ممکن افراد جاه طلب، مقام پرست و پول دوستی را خریده و از طریق آنها و با دادن امکانات وسیع سعی در نفوذ در جنبش می کنند. لذا باید هوشیار باشیم به هوشیاری خودمان بیفزائیم، در مقابل هر پیشنهاد یا امکاناتی ابتدا نرخ آن را بپرسیم تا شرف کارگری، مناعت طبع، استقلال و عدم وابستگی خود را با پارس کردن برای دیگران تاخت نزنیم.

متشکرم عزیزان. حرفم تا اینجا تمام شد. من در خدمتتان هستم اگر سئوالی هست پاسخ خواهم داد و بحثی هست گوش خواهم داد. متشکرم از عزیزانی که جلسه را برگزار کردند و از ادمین های محترم بسیار بسیار سپاسگزارم و از همه شما عزیزان که به عرایضم گوش کردید متشکرم.

——————————

این متن از روی فایل صوتی زیر پیاده شده است

http://www.wsu-iran.org/audio/SCenter_1.wma

* در خلال صحبت های رفیق سیامک موئد زاده اختلالات فنی در پالتاک بوجود آمد. به همین خاطر هم بخشی از صحبت های ایشان در فایل مآوادو بار تکرار شده است.

۱ – اتحادیه سراسری آلمان

۲ – فدراسیون بین المللی ترانسپورت

————————————————-

ضمیمه شماره پنج

طبقه کارگر، سیاست آمریکا، و پول

اطلاعیه اتحاد سوسیالیستی کارگری در مورد مقاله بهمن شفیق

در یکی دو هفته اخیر مقاله ای تحت عنوان “پول، سیاست، طبقه” از آقای بهمن شفیق(۱) در مورد جنبش کارگری ایران و مسئله گرفتن یا نگرفتن پول از نهادهای سیاست خارجی دولت آمریکا، در سایتهای اینترنتی درج شده است. مقاله آقای شفیق مستقیما در نقد مقاله ای است در نشریه “به پیش!” در شهریور ماه گذشته، از رفیق رضا مقدم (۲)، که در مورد تلاش سیاست خارجی آمریکا برای شکل دادن به جریانی در جنبش کارگری ایران، از طریق کمک مالی نهادهای شناخته شده پیشبرد سیاست خارجی آمریکا نظیر “مرکز آمریکایی همبستگی”(۳)، هشدار می داد. آقای بهمن شفیق به همین هشدار ما در مورد “خطر فساد در جنبش کارگری” انتقاد دارد.

نقد طولانی آقای بهمن شفیق دو قسمت دارد. بخش اول مقاله به اصطلاح “تئوریک” است، و خلاصه بحثش این است که هواداری از خط سیاست آمریکا پایه مادی ای در جنبش کارگری ایران ندارد. بخش دوم اما “تاریخی” است، و پیامش بطور فشرده این است که لنین هم با قطار قیصر به پترزبورگ بازگشت. به نکات آشفته ای که مقاله بهمن شفیق طرح می کند کاری نداریم؛ حتی به فرض صحت این مقدمات، واقعا غرض از این صغرا – کبرای “تئوریک – تاریخی” چه نتیجه گیری ای است؟ آیا منظور واقعا این است که چون خط آمریکا زمینه مادی ندارد، چون انقلابیون دیگری از دیگران پول گرفته اند، باید امروز فعالان کارگری ایران بروند از آمریکا پول بگیرند؟ آیا این تبلیغ دلالی برای معامله کثیفی نیست؟ و اگر منظور همین است، چرا سی صفحه را با لکنت زبان سیاه می کنید؟ حرف تان را صریح بزنید. این پیش شرط ایفای نقش، حال هر نقشی، در عرصه مبارزه سیاسی است.

ما عامدانه چنین فرضی را با “اگر” و بشکل استفهامی طرح می کنیم، چرا که برای ما روشن است که آقای بهمن شفیق آماتور تر از آنست که برای دلالی چنین امر خطیری از جانب کسی به خدمت گرفته شود. ایشان یا بدون منظور خاصی و از سر بیکاری دست قلم برده است، یا دست بالا تنها می تواند عرضه کننده سرویس نگارشی به کسانی باشد که برای ما ناشناخته اند، ولی اینقدر مسلم است که باید واجد شرایط لازم واسطگی در چنین معامله ای باشند. به هر رو، هیچیک از این شقوق در این واقعیت تغییری نمی دهد که مقاله بهمن شفیق در خدمت توجیه سیاست فساد آفرین دولت آمریکا در جنبش کارگری ایران قرار دارد.

در یکی دو سال گذشته طیف پیوسته شبه اپوزیسیون اصلاح طلب و اپوزیسیون لیبرال در حال تجزیه به دو شاخه متمایز بوده اند: یکی از آنها که هر چه بیشتر به جناحهای مقتدر تر رژیم امید می بندند و هر چه بیشتر سیمای اصلاحگران اسلامی را به خود می گیرند، و دیگری آنها که در سیاست خارجی آمریکا عامل فشاری در جهت اهدافشان جستجو می کنند و هر چه بیشتر صراحتا به نئولیبرالیسم و نئوکنسرواتیسم می گروند. صاحبان هر دوی این خط مشی ها در صحنه سیاسی ایران شناخته شده اند، و هیچیک نیز هواداری از مشی مورد نظر خود را پنهان نمی کنند. هر دو این شاخه ها، همچنان که کلیت لیبرالیسم ایرانی، در جنبش کارگری ایران انعکاس دارد؛ و ما مثل هر چپی در جنبش کارگری با هر دوی اینها مخالفیم، با هر دوی اینها مقابله می کنیم، و مشخصا از تکرار این حرف خسته نخواهیم شد که پول گرفتن از آمریکا، با یا بدون “پایه مادی” جنبش کارگری ایران را فاسد می کند. کسی که در توجیه پول گرفتن اپوزیسیون از آمریکا به زبان و ادبیات مارکسیستی متوسل می شود تنها نا آشنایی خود را با آرایش صحنه سیاست ایران اعلام نکرده است، بلکه همزمان آخرین مطلب شبه مارکسیستی اش را نوشته است.

کمیته اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری

۱۹ اسفند ۱۳۵۸ – ۱۰ مارس ۲۰۰۷

۱ – بهمن شفیق، “پول، سیاست، طبقه”، بخش اول ۲۸ فوریه، بخش دوم  ۲ مارس ۲۰۰۷، سایت افق روشن.

۲ – رضا مقدم، “خطر فساد در جنبش کارگری ایران”، نشریه “به پیش!” شماره ۱۶، ۲۹ شهریور ۱۳۸۵٫

American Solidarity Center (SC)  – ۳

ضمیمه شماره شش

درباره جهتگیرى اخیر حزب کمونیست کارگرى

 در زمینه رابطه با دولت ها

ایرج آذرین _ رضا مقدم – سپتامبر ۱۹۹۹ _ شهریور ۱۳۷۸

جزوه اى با عنوان مصوبات پلنوم دهم کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى ایران) تیرماه ۱۳۷۸، ژوئن ۱۹۹۹ (اخیرا انتشار علنى پیدا کرد. در میان این مصوبات، قطعنامه اى با تیتر «اصول رابطه با دولت ها» به چشم میخورد که به نظر ما لازم است مورد توجه دقیق همه فعالین کمونیست، مستقل از تعلق سازمانى شان(و از جمله فعالین حزب کمونیست کارگرى ایران)، قرار گیرد. ما در این نوشته از چند زاویه به این قطعنامه معین برخورد میکنیم. مهمترین نکته اینست که شیوه برخورد این قطعنامه نسبت به رابطه با دولتها از موضع اصولى کمونیستى نیست. نکته دیگر اینکه قرائت دقیقتر این قطعنامه روشن میسازد که در چند مورد مهم آنچه در نگاه اول ساده و سرراست بنظر میاید در واقع پر از ابهام است؛ به این معنا که ظاهر عبارات با محتواى آنها ابدا منطبق نیست و حتى در تناقض‏ است. ما ابتدا مهمترین نکات این قطعنامه را به اجمال مرور میکنیم (متن قطعنامه ضمیمه است) و سپس‏ به موضع اصولى کمونیستى در این زمینه میپردازیم.

مقدمه قطعنامه. مقدمه اعلام میکند که مناسبات میان حزب کمونیست کارگرى ایران و دولتها در صورتیکه در چهارچوب موازین مصوب کمیته مرکزى باشد بلامانع است و خود این قطعنامه قرار است این چهارچوب را تعریف کند. اما منظور از این کار واقعا چیست؟ چرا یکباره به فکر تدوین “اصول” رابطه با دولتها افتاده اند؟ آیا مساله فقط رابطه با دولتهاست، و نه نهادها و سازمانهاى غیر دولتى مثل احزاب،NGOs، بنیادها و نظایر اینها؟ اگر قرار بود چهارچوب کلى اى براى این مساله بدست داده شود چرا قطعنامه اى در مورد شرایط دریافت کمکهاى خارجى تصویب نشده است؟ پائین تر جواب تلویحى اى براى این سئوال خواهیم یافت.

بند اول. خواننده انتظار دارد که پس‏ از مقدمه، قطعنامه با یک بحث تحلیلى شروع شود و شرایط و مبانى سیاسى رابطه گرفتن با دولتها از نقطه نظر مارکسیستى و کمونیستى صریحا بیان شوند. اما بند اول این قطعنامه بسادگى میگوید “پلنوم کمیته مرکزى در هر دوره لیست دولتهایى که داشتن مناسبات با آنها براى حزب مجاز نیست را تصویب و به ارگانهاى رهبرى حزب ابلاغ میکند.” بر ما روشن نیست چرا کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى ایران حتى نخواسته است نظر خود درباره مبانى کمونیستى این امر را بحث کند. اما از این نکته هم گذشته، چرا لیست دولتهاى غیر مجاز؟ چرا موارد مشخص‏ ارتباط گرفتن نباید به تصویب کمیته مرکزى (یا حتى کنگره) حزب برسد؟ این سئوالات خصوصا از آنرو جاى مطرح شدن دارد که معمولا بحث بر سر این مسائل وقتى باز میشود که کسى یا کسانى پیشنهاد مشخصى براى ارتباط گرفتن با فلان یا بهمان دولت یا نهاد را دارند. اگر چنین است، حق بود همان موارد مشخص‏ ارتباط در قطعنامه اعلام شوند. والا در حال حاضر بیش‏ از ۲۰۰ دولت به رسمیت شناخته شده در دنیا وجود دارد، و بعید بنظر میرسد که رهبرى حزب کمونیست کارگرى ایران قصد داشته باشد باب گشایش‏ رابطه با صد و نود و خرده اى دولتى را بیازماید که مطابق این قطعنامه مجاز به رابطه گیرى با آنهاست.

قطعنامه براى دوره حاضر مشخصا مناسبات با دولتهاى اسلامى و دولت عراق را غیرمجاز اعلام میکند. در مورد علت غیرمجاز بودن مناسبات با دولتهاى اسلامى میگوید: “نظر به اینکه حزب مبارزه علیه نیروها و جریانات اسلامى را وظیفه مستقیم خود میداند.” این فرمولبندى اشکالات زیادى دارد. نخست اینکه حزب کمونیست کارگرى ایران پس‏ از اتخاذ مشى جدیدش‏ در کنگره دوم اصرار دارد تا هویت خود را «مدرنیست و آتئیست» بداند. پس‏ چرا صرفا مبارزه علیه جریانات اسلامى، و نه مذهبى على العموم؟ یعنى رابطه با دولتهاى بر مبناى مذهب هندو یا یهود یا مسیحى مشکلى در چارچوب مشى تازه برایشان ایجاد نمیکند؟ نکته دومى که در مورد این فرمولبندى گفتن دارد درباره “وظیفه مستقیم” حزب کمونیست کارگرى ایران است که خیلى با افتخار هم مطرح میشود. چرا که این فرمولبندى علیرغم ظاهرش‏ قرار نیست محدودیتى بر رابطه گیرى این حزب اعمال کند، بلکه برعکس‏، قرار است هر خصلتى جز اسلامى بودن دولت مربوطه را بلامانع اعلام کند. درک این نکته به غور و تفحص‏ زیادى نیاز ندارد، زیرا همه هنوز فکر میکنند که یک حزب کمونیستى وظیفه مستقیمش‏ مبارزه علیه کاپیتالیسم است. قطعنامه مزبور هم در حقیقت دارد این نکته را میرساند که خصلت کاپیتالیستى دولتها دلیل نمیشود که حزب کمونیست کارگرى ایران نخواهد با آنها رابطه بگیرد. بنظر ما هم اگر سازمان کمونیستى اى ناگزیر از رابطه گرفتن با دولتى در این دنیا شده، طبعا با علم به خصلت کاپیتالیستى دولت مربوطه باید به این کار دست بزند. اما قطعنامه همین مساله را به صراحتى که درخور کمونیستهائیست که قادر به دفاع از کار خویشند نمیگوید. بلکه بیان اثباتى اش‏ «غیرمجاز» اعلام کردن رابطه با دولتهاى اسلامى تحت عنوان “مبارزه مستقیم” با آنهاست. آیا معناى مخالفش‏ اینست که حزب کمونیست کارگرى ایران دیگر ادعا ندارد که مبارزه علیه نیروها و جریانات کاپیتالیستى وظیفه مستقیم اوست؟! بهررو، این فرمولبندى بیشتر از آنچه آشکار میکند پنهان میدارد.

در مورد رابطه با دولت عراق، قطعنامه بحث واقعا آشفته اى دارد. قطعنامه به وجود حزب کمونیست کارگرى عراق اشاره میکند و داشتن مناسبات با دولت عراق را به این دلیل غیر مجاز اعلام میکند که حزب کمونیست کارگرى ایران نیز “در مبارزات جارى مردم عراق براى رهائى مستقیما دخیل است”. یعنى چه؟! آیا یک نفر در آن پلنوم پیدا نمیشد که بپرسد مگر علیرغم وجود حزب مشابهى در عراق، دولت عراق خواهان یا آماده رابطه با شما بوده که شما باید در قطعنامه اى این ارتباط را غیر مجاز اعلام کنید؟ اگر کسى به این طریق در عراق درگیر باشد، مناسبات و دریافت کمک مالى و تدارکاتى اساسا موضوعیت ندارد. پس‏ ضرورت صدور قطعنامه راجع به غیرمجاز کردن رابطه با عراق از کجا آمده است؟ واقعیت اینست که مساله رابطه با عراق در بدو تاسیس‏ این حزب در رهبرى این حزب مورد بحث قرار گرفت و به دلایل اصولى اى رد شد. به نظر میرسد ذکر بدون مناسبت دولت عراق در قطعنامه حاضر فلسفه اصلى اش‏ سایه انداختن بر آن مبانى اصولى سنت گذشته باشد. به این مساله در ادامه مطلب برمیگردیم.

بند دوم. این بند در حقیقت سلب اختیار از کلیه اعضاى کمیته مرکزى، و کنگره حزب کمونیست کارگرى ایران از اطلاع از چند و چون رابطه حزب با دولتهاست. این بند نمونه خوبى از وارونه نویسى قطعنامه نویسان حزب است، چرا که علیرغم ظاهرش‏ که حدود اختیارات نمایندگان حزب در تماس‏ با دولتها را ترسیم میکند، مرجع گزارش‏ گیرى را صرفا “دبیر کمیته مرکزى و دفتر سیاسى” ذکر میکند. و در انتهاى بند چهارم نیز صراحتا تصمیم گیرى در مورد دریافت کمک را به دفتر سیاسى واگذار میکند. در هیچ جاى این قطعنامه صحبتى از این نیست که دبیر کمیته مرکزى یا دفتر سیاسى موظف است تا گزارش‏ ارتباط با دولتها یا اساسا نفس‏ وجود این ارتباطها را به اطلاع کمیته مرکزى و کنگره برساند و تائید آنها را بخواهد. در پرتو این واقعیت، یکبار دیگر مقدمه و بند اول قطعنامه را باید خواند تا جواب آن پرسشهایى را که در ابتدا مطرح کردیم پیدا کنیم. بجاى اینکه موارد مشخص‏ رابطه با دولتها در جریان عمل به اطلاع و تصویب حزب و کمیته مرکزى برسد، قطعنامه حاضر این وظیفه را دارد تا مساله را با وارونه کردن حل کند: قطعنامه مصوب کمیته مرکزى لیست دولتهاى غیرمجاز را به دست رهبرى میدهد، رهبرى در مورد رابطه با تمام دولتهاى مجاز هر چه خواست میکند و حتى موظف نیست بعدا این امر را به تائید ارگان بالاترى برساند یا حتى خبرش‏ را به کسى بدهد. برخلاف تعارفاتى از قبیل “در چهارچوب” و “محدوده اختیارات” و “ابلاغ میکند”، این قطعنامه سند واگذاردن اختیارات کمیته مرکزى و کنگره یک حزب به ارگانى به اسم دفتر سیاسى است که فونکسیون سازمانى اش‏ نیز در هر پلنوم قابل تغییر است؛ کمااینکه در همین پلنوم به ارگانى بدون حقوق تشکیلاتى، یعنى به جمع مشاوران دبیر کمیته مرکزى بدل شد.

بند سوم. این بند قرار است شاه بیت این قطعنامه باشد و ظاهرا بالاخره دو نکته عام و اصولى راجع به موازین برقرارى مناسبات با دولتها بگوید. اما آیا فرمولبندى “اصل استقلال حزب” واقعا میگوید حزب کمونیست کارگرى ایران هیچ حذف و تخفیفى در فعالیت و تبلیغاتش‏ به سبب رابطه با دولتها ایجاد نخواهد کرد؟ نه، این را نمیگوید. اگر چنین منظورى داشت، خیلى صریح میتوانست همین را بنویسد که هیچ تعدیل و تخفیفى در هیچ کار و فعالیتمان نمیدهیم. در عرف سیاسى به این میگویند «کمکهاى بى قید و شرط»، و قطعنامه این اصطلاح رایج را بکار نمیبرد. (هرچند حتى فرمولبندى «پذیرش‏ کمکهاى بى قید و شرط» نیز همانطور که پایین تر خواهیم دید هنوز خالى از اشکال نیست.) اما آنچه فرمولبندى حاضر میگوید این است که چنین حذف و تخفیفى را بعنوان توافقنامه نمیپذیرد، ولى این معنایش‏ این نیست که رهبرى نمیتواند خود داوطلبانه و به اختیار خود تصمیم بگیرد برخى از فعالیتهایش‏ را محدود کند یا برخى از مواضع و تبلیغاتش‏ را تعدیل کند تا بتواند از کمک فلان دولت برخوردار باشد. فرمولبندى حاضر در بهترین حالت معنایش‏ اینست که حزب کمونیست کارگرى ایران براى دریافت کمک از دولتها محدودیت تحمیلى را نمیپذیرد، اما ممکنست به تشخیص‏ خود محدودیت داوطلبانه اى را رعایت کند. این حالت دوم سازش‏ است، و کسى که وارد دنیاى مناسبات با دولتها میشود باید نخست به واقعیت سازش‏ اعتراف کند. براى یک سازمان کمونیستى، اعتراف به واقعیت سازش‏ بخصوص‏ از این رو مهم است که سازمان را موظف میکند تا حقانیت هر سازش‏ مشخص‏ را توضیح دهد و ملزم به دفاع از ضرورت این سازش‏ بر مبنایى اصولى باشد. فرمولبندى حاضر در قطعنامه جاى سازش‏ را باز میگذارد بى آنکه به آن صراحت دهد، و به این ترتیب قطعنامه نویسان را از پاسخگویى و دفاع از سازش‏ معین معاف میکند.

فرمولبندى “اصل علنیت” هم عینا همین اشکال را دارد. اگر کسى منظورش‏ این باشد که هیچگونه رابطه با دولتها را پنهان نمیکند و هرگونه رابطه با دولتها را به اطلاع مردم میرساند میتواند خیلى ساده همین را بگوید. اما این قطعنامه میگوید پنهان بودن رابطه را به خواست دولت مربوطه نمیپذیرد، و معناى تلویحى اش‏ اینست که تصمیم به علنى کردن یا پنهان داشتن رابطه با هر دولتى با خود حزب کمونیست کارگرى ایران (و در حقیقت با دفتر سیاسى) است. این محتواى واقعى فرمولبندى “اصل علنیت” است، و اگر منظور قطعنامه نویسان نیز همین است، باید پرسید پس‏ چرا به این شکل گمراه کننده فرمولبندى اش‏ میکنند؟ چرا آن درجه احساس‏ اعتماد به نفس‏ و حقانیت در خود سراغ ندارند که دستکم منظورشان را روشن بیان کنند؟

بهررو، مطابق این قطعنامه، دفتر سیاسى حزب اکنون اختیار دارد وارد رابطه با هریک از دولتهایى که قطعنامه غیرمجاز اعلام نکرده بشود، هر محدودیتى که دفتر سیاسى خود صلاح میداند بر فعالیت و تبلیغ حزب اعمال کند، تصمیم بگیرد رابطه با فلان دولت را از عموم پنهان نگاه دارد، و حتى ملزم نباشد وجود این رابطه را به کمیته مرکزى و کنگره اطلاع بدهد.

مرورى به گذشته

 

مناسبات با دولتها امر بیسابقه اى در اپوزیسیون و چپ ایران نیست و جریانات مختلف توضیح و توجیه خاص‏ خود را براى این قبیل مناسبات داشته اند. غرض‏ از این مرور کوتاه در اینجا بیاد آوردن پرنسیپهاى کمونیستى اى است که در امر رابطه با دولتها بدست آمده و براى جریان کمونیستى کارگرى تثبیت شده بود. پرنسیپهایى که امروز از طرف حزب کمونیست کارگرى ایران در قطعنامه حاضر یکسره به فراموشى سپرده شده اند.

در حقیقت مناسبات با دولتها انواع مختلفى داشته است. بطور مثال، رابطه حزب توده و امثالهم با دولت شوروى و کشورهاى بلوک شرق متکى به نزدیکى سیاسى و ایدئولوژیک بود و همین امر توضیح کمکهاى دریافتى بود. نوع دیگر رابطه، که بیشتر ویژه سلطنت طلبها و جریان بختیار است، تلاش‏ براى جلب حمایت دیپلماتیک و به رسمیت شناخته شدن از طرف دولتهاى غربى بعنوان آلترناتیوى در قبال رژیم حاکم، بوده است. سازمان مجاهدین نیز پس‏ از خرداد سال ۶۰ و با تشکیل شوراى ملى مقاومت تلاش‏ کرد تا از طریق جلب پشتیبانى برخى از نمایندگان کنگره آمریکا و پارلمان اروپا در این راه قدم بردارد. تلاش‏ براى برقرارى این نوع رابطه با دولتها هدف اصلى اش‏ جلب حمایت و شناسائى بود و کمک مالى و تدارکاتى تنها در نتیجه حمایت سیاسى جایگاهى مى یافت. اما براى بخش‏ اعظم چپ ایران مساله رابطه با دولتها به سبب نیازهاى تدارکاتى و فنى در یک شرایط ویژه موضوعیت پیدا میکرد و مورد اصلى اش‏ هم رابطه با دولت عراق بود. یک نکته اینجا لازم به تاکید است: برخلاف رابطه اى که هدفش‏ شناسایى و حمایت دیپلماتیک است، این قیبل کمکهاى تدارکاتى جایگاه دیگرى در سیاست دولت مربوطه دارند و بهمین دلیل نیز تقریبا هیچگاه تماس‏ رسمى و مستقیم با خود دولت وجود ندارد، بلکه رابطه از طریق نهادها و منابع دیگرى که سیاستهاى مختلف دولت مزبور را دنبال میکنند انجام میگیرد. به این معنا، آنچه در محتوا نهایتا رابطه با مثلا دولت عراق بود، در شکل شاید اینگونه نبود.

استفاده از کمکهاى عراق (به معناى دولت یا منابع نهایتا وابسته به دولت) در اپوزیسیون ایران تاریخچه طولانى اى دارد. تخاصم دولتهاى ایران و عراق و تضاد منافع ناسیونالیستى دو کشور ریشه تاریخى دارد و مستقل از تغییر رژیمهاى دو کشور یک عنصر ثابت در عرصه سیاست منطقه بوده است. براى چپ رادیکال تاریخچه رابطه با عراق به دهه ۱۳۴۰، یعنى به پیش‏ از انقلاب ۵۷، برمیگردد، اما این تنها در سالهاى ۶۲-۱۳۶۱ است که متعاقب از کف رفتن مناطق آزاد در کردستان سازمانهاى چپى که در کردستان مقر داشتند بتدریج ناگزیر به برقرارى درجه اى از رابطه با دولت عراق براى امور تدارکاتى خود شدند. این رابطه بر متن و بعضا زیر چتر رابطه نیروهاى جنبش‏ ملى خلق کرد با دولت عراق عملى شد. مناسبات نیروهاى جنبش‏ ملى کردستان، چه در عراق و چه در ایران، با دولت همسایه ویژگیهاى خود را داشته است. با اینکه جنبش‏ کرد در هر دو کشور مورد سرکوب قرار داشت، سازمانهاى کرد در ایران و عراق متقابلا این امر را پذیرفته بودند که کمک گرفتن هریک از دولت دیگرى کارى مجاز است، و از نظر مردم کرد در ایران و عراق نیز این مساله ابدا مورد انتقاد نبود. (یک مورد مشخصش‏ سمپاتى افکار عمومى کردستان ایران به جنگ ملا مصطفى با دولت عراق است که با پشتیبانى مالى و نظامى دولت شاه انجام میشد.) علت اصلى کمک این دولتها به اپوزیسیون کرد یکدیگر، پذیرش‏ این امر از طرف افکار عمومى کرد، و همچنین درک متقابل سازمانهاى کرد دو کشور، شاید در این واقعیت ریشه داشت که جنبش‏ کرد در ایران یا عراق مطالبات خود را به دولت مرکزى خود محدود میکرد و خواستار تشکیل کردستان واحدى نبود. بهررو، نیاز به ایجاد چنین مناسباتى منحصر به جنبش‏ ملى کرد نیست و براى جنبشهاى آزادیبخش‏ مسلحانه اى که به پشت جبهه احتیاج لاینفک پیدا میکنند عمومیت دارد. موارد مشابه در آفریقا گویاى این امر است. بهررو، حتى اگر توضیح و توجیه این قبیل مناسبات از نظر منافع جنبش‏ کمونیستى محدودنگرانه و ناکافى بنظر بیاید، این محدودیت در درجه اول خود ناشى از محدودنگرى ذاتى جنبشهاى آزادیبخش‏ ملى است.

مورد مشخص‏ حزب کمونیست ایران و کومه له در متن بحث فعلى قابل تامل است. تماس‏ کومه له با دولت عراق به پیش‏ از تاسیس‏ حزب کمونیست ایران برمیگردد، و رابطه کومه له در همان چهارچوب نیازهاى سازمانهاى جنبش‏ خلق کرد با دولت عراق بود؛ جنبشى که کومه له و حزب دمکرات دو نیروى اصلى آنرا تشکیل میدادند. شایان تاکید است که توضیح رابطه کومه له با دولت عراق نیازهاى یک جنبش‏ معین بود که کومه له بمنزله یک سازمان نقش‏ تعیین کننده اى در آن داشت، و نه نیازهاى صرف سازمانى یک جریان کمونیست. درک و توضیح رهبرى کومه له و رهبرى حزب کمونیست ایران نیز در کل همین امر بود، و حزب کمونیست ایران، با آنکه از امکانات پشت جبهه اى و فرستنده رادیوئى کومه له سود میبرد، از برقرارى رابطه مستقیم با عراق اکراه داشت و هیچگاه (یا دستکم تا مقطع انشعاب فراکسیون کمونیسم کارگرى که ما اطلاع دست اول داریم) رابطه مستقیمى با دولت عراق نداشت.

پس‏ از جدائى فراکسیون کمونیسم کارگرى و تاسیس‏ حزب کمونیست کارگرى ایران در سال ۱۹۹۱، مساله رابطه گرفتن با دولت عراق از نخستین مسائلى بود که در رهبرى حزب مورد بحث قرار گرفت. نویسندگان حاضر خود جزو چهارتن بنیانگزار حزب کمونیست کارگرى ایران بودند و در ارگان رهبرى وقت حزب، و در این جلسه بخصوص‏ نیز، حضور داشتند. لازم نیست به نظرات مختلف در ابتداى این جلسه اشاره شود، زیرا همه حاضران بسرعت نظر واحدى را پذیرفتند و متفقا تصمیم گرفتند حزب کمونیست کارگرى ایران نباید با عراق رابطه اى برقرار کند. دلایل چنین تصمیمى امروز لازم به یادآورى و تاکید است؛ دلایلى که امروز در قطعنامه حزب به دست فراموشى سپرده میشود.

امروز قطعنامه حزب کمونیست کارگرى ایران دلیل غیرمجاز بودن رابطه با عراق را وجود حزب کمونیست کارگرى عراق ذکر میکند. واضح است که تصمیم آنروز ما به این دلیل نمیتوانست باشد، چرا که چنین حزبى هنوز وجود نداشت. همچنین، برخلاف آنچه عده اى اینجا و آنجا گفته اند، تصمیم به رابطه نگرفتن با عراق به این دلیل نبود که حزب کمونیست کارگرى ایران قصد نداشت در جنبش‏ کردستان حضور مسلح داشته باشد یا مخالف شیوه مبارزه مسلحانه در کردستان شده بود. برعکس‏، تصمیم ما به عدم ایجاد رابطه با عراق ما را از سازمان دادن حضور مسلحانه در کردستان در آن مقطع معین محروم کرد. دو جنبه مهم در مساله وجود داشت. اول اینکه حزب کمونیست کارگرى ایران، برخلاف کومه له، بعنوان یکى از نیروهاى اصلى جنبش‏ ملى کرد در افکار عمومى کردستان ایران و عراق شناخته شده نبود، و حتى خود آگاهانه میخواست که سیماى حزب کمونیست کارگرى ایران در کردستان بدوا با جنبش‏ کارگرى در کردستان تداعى شود و نه با جنبش‏ ملى مسلحانه. این جنبه از قضیه گرچه پیچیدگى اى به مساله میداد اما بخودى خود هنوز مطلوبیت حضور مسلحانه در جنبش‏ کردستان را نفى نمیکرد و بنابراین هنوز غیر ضرورى بودن رابطه با عراق را نتیجه نمیداد. اما توجه به این مساله متفاوت بودن موقعیت حزب را از سازمانهاى سنتى جنبش‏ کردستان بخوبى برجسته میکرد. بنابراین حزب براى رابطه گرفتن یا نگرفتن با عراق باید پرنسیپها و ملاحظات دیگرى را معیار قرار میداد.

مهمترین ملاحظه اى که ما را از اقدام براى گشایش‏ رابطه با عراق بازداشت این بود که چنین رابطه اى میتوانست تاثیر سوئى هم بر فعالیت کمونیستى حزب بگذارد و هم تصور افکار عمومى را از کمونیسم خدشه دار کند. اکنون بخصوص‏ باید بیاد آورد که در سال ۱۹۹۱ تاسیس‏ حزب کمونیست کارگرى ایران مقارن بود با موج عظیم جهانى ضد کمونیستى و هجوم بورژوازى به هرنوع اندیشه کمونیستى. همچنین در مقطع تاسیس‏ حزب کمونیست کارگرى ایران، متعاقب پایان جنگ خلیج، رسانه هاى غربى کمپین خود را براى شیطان سازى از صدام حسین و رژیم عراق با حرارت تمام ادامه میدادند. حزب کمونیست کارگرى ایران که خود را جزئى از جریان مقاومت کمونیستى در سطح جهانى میدید، نخواست در چنین شرایطى هیچگونه رابطه اى با عراق داشته باشد، چرا که چنین رابطه اى تصویر غلطى، ولو به ناحق، در ذهن عموم نسبت به ماهیت و موقعیت کمونیسم در دوره پس‏ از جنگ سرد ایجاد میکرد. انعکاس‏ منفى چنین رابطه اى بر تصور افکار عمومى ایران و عراق (و کردستان ایران و عراق) از کمونیسم کارگرى را شاید میشد در میان مدت با توضیح صبورانه خنثى کرد، اما بخصوص‏ براى افکار عمومى فعالین کمونیست و کارگرى اروپا (که دستکم در آندوره جایگاه مهمى در نقشه عملهاى حزب داشت) ابدا چنین نبود و این مساله ما را، ولو به ناحق، با مانع جدیدى براى فعالیت کمونیستى مواجه میکرد. این امر بخصوص‏ از آنرو اهمیت داشت که جریان کمونیسم کارگرى در برابر هجوم آمریکا و متفقینش‏ به عراق، برخلاف بسیارى از جریانات مدعى کمونیسم، نه در سطح جهانى مقهور “دمکرات منشى” بورژوازى غرب شده بود و نه در سطح منطقه فرجه براى پیشرفت جنبش‏ ملى خلق کرد جلوى چشمش‏ را گرفته بود. جریان کمونیسم کارگرى از معدود جریاناتى بود که از موضع منافع بین المللى کارگران ماهیت امپریالیستى جنگ را افشا کرده بود و بر محکوم کردن نقش‏ آمریکا بى هیچ تبصره اى پاى فشرده بود. بنابراین مساله ابدا تسلیم شدن به پیشداوریهاى افکار عمومى نبود، بلکه برعکس‏، هدف مقابله با این پیشداوریها بود که غالبا توسط رسانه ها شکل گرفته بود. ایجاد رابطه با عراق شبهه نابجایى در مورد موضع انترناسیونالیستى کمونیستهاى کارگرى ایجاد میکرد. شاید مقدور بود با استناد به اصول انتزاعى، مثلا «بى قید و شرط» بودن کمکها، از ایجاد رابطه با عراق دفاع کرد، اما مساله این نبود. مساله این بود که حقانیت انتزاعى بهیچوجه پاسخگوى خدشه دار شدن عملى تصور عمومى از ماهیت مواضع کمونیسم کارگرى نبود.

یادآورى سنت گذشته و مورد عراق لازم است براى اینکه همه این دستاوردها در قطعنامه کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى ایران زیر پا گذاشته میشوند و امروز هیچ نشانى از وسواس‏ در حراست از حرمت کمونیسم و منافع بین المللى کارگران بچشم نمیخورد؛ وسواسى که در بدو تاسیس‏ حزب مثلا در برخورد به مساله رابطه گرفتن یا نگرفتن با عراق وجود داشت.

لازم نیست شخص‏ حتما مارکسیست باقى مانده باشد تا بفهمد دولتها بدون چشمداشت نیست که به چنین سازمانهایى کمک میکنند، و حتى آنجا که این کمکها از طریق نهادها و منابع ظاهرا غیر دولتى شان عرضه میشوند، آنجا که صحبت از تحمیل صریح شرطى نیست و کمکها «بى قید و شرط» عرضه میشوند، یا قید و شرط ضمنى موجود است و یا این رابطه بازتابهاى غیر مستقیمى در بسیارى عرصه هاى دیگر دارد که خواه ناخواه براى کمونیسم و منافع کارگران عواقب منفى بهمراه دارد. دقیقا به دلیل چنین شروط ضمنى و چنین عواقب غیر مستقیمى است که تن دادن به چنین روابطى معمولا سازش‏ نام میگیرد. اما سازش‏، تحمیل میشود. تن دادن به سازش‏ غالبا براى سازمانهایى که درگیر جنبشهاى توده اى هستند ناگزیر میشود، زیرا باید به نیازهاى عاجل یک جنبش‏ پاسخ گویند. اما اگر این سازمان کنگره ملى آفریقا یا سازمان آزادیبخش‏ فلسطین نیست بلکه سازمان کوچک و گمنام و بى ارتباط به هرنوع جنبش‏ توده اى از نوع حزب کمونیست کارگرى ایران است، دیگر صحبت کردن از سازش‏ و “توافقنامه” در پوست شیر رفتن است. بکار بردن لفظ سازش‏ در مورد چنین سازمانهایى صحیح نیست، چرا که ناگزیرى اى وجود ندارد. میخواستید سازمان نسازید تا نیاز سازمانى هم نداشته باشید. اینجا لفظ درست «معامله» است. آدمى که در دنیاى سیاست وارد معامله میشود لابد تشخیص‏ میدهد که آنچه در آن شرایط معین بدست میاورد بیشتر از آنچه از دست میدهد برایش‏ ارزش‏ دارد. اما براى یک سازمان کمونیستى این مساله به سادگى معامله در بازار نباید باشد. اگر کمونیسم جنبش‏ طبقه کارگر بین المللى است علیه نظام بین المللى سرمایه دارى، سنجش‏ سود و زیان یک “معامله” تنها با در نظر گرفتن آنچه در این میان مبادله شده است میسر نیست. چنین معاملاتى براى کمونیسم و همه کمونیستها، و براى مبارزه کمونیستى کارگران در همه جا، عواقب و بازتابهایى دارد. و کسى که هنوز عناوین کمونیست و کارگر را در اسم حزبش‏ یدک میکشد موظف است در پیشگاه طبقه جهانى کارگر و همه کمونیستها از کار خود دفاع کند.

به همه دلایلى که گفتیم، صدور قطعنامه «اصول رابطه با دولتها» از سوى پلنوم کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى ایران باید از طرف همه کمونیستها و کارگران نگران کننده تلقى شود. فرمولبندیهاى محضردارانه قطعنامه در بهترین حالت نشانه لاقیدى و بى مسئوولیتى نسبت به عواقب اعمال این حزب براى کمونیسم و کارگران است؛ و در بدترین حالت نشانه جهتگیرى رهبرى حزب کمونیست کارگرى ایران به سمتى است که حتى خودشان هم آنقدر برایش‏ حقانیت قائل نیستند تا بر تشکیلات و حتى کمیته مرکزى اش‏ آشکار کنند.

                                             سپتامبر ۱۹۹۹ _ شهریور ۱۳۷۸

ضمیمه: قرار پلنوم دهم کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى ایران تحت عنوان “اصول رابطه با دولتها”

تماس‏ و برقرارى مناسبات حزب کمونیست کارگرى ایران با دولتها، چه در منطقه و غیر از آن، چنانچه موازین مصوب کمیته مرکزى اکیدا رعایت شود، على الاصول بلامانع است. کمیته مرکزى اصول زیر را بعنوان چهارچوب و محدوده اختیارات دفتر سیاسى و دبیر کمیته مرکزى در عرصه رابطه با دولتها تصویب مى کند.

-۱ پلنوم کمیته مرکزى در هر دوره لیست دولتهایى که داشتن مناسبات با آنها براى حزب مجاز نیست را تصویب و به ارگانهاى رهبرى حزب ابلاغ میکند.

در مقطع کنونى داشتن مناسبات با دولتهاى زیر مجاز نیست:

– دولتهاى اسلامى (نظر به اینکه حزب مبارزه علیه نیروها و جریانات اسلامى را وظیفه مستقیم خود میداند).

– دولت عراق (نظر به اینکه حزب در مبارزات جارى مردم عراق براى رهایى مستقیما دخیل است و حزب کمونیست کارگرى عراق براى سرنگونى رژیم عراق فعالیت میکند)

تبصره: بندهاى فوق ناظر بر ایجاد مناسبات مستمر است. دفتر سیاسى حزب مجاز است با هر دولت و حزب دولتى که خواهان دیدار و طرح نکاتى با حزب باشد، یک دیدار تک نوبتى انجام بدهد. نمایندگان دفتر سیاسى در چنین تماسهایى صرفا جهت اطلاع از نکات مورد نظر طرف مقابل شرکت میکنند و اختیاراتى براى مذاکره و حصول توافق ندارند.

-۲ تصمیم به شرکت در هر دیدار صرفا با دفتر سیاسى است. در هر تماس‏ و گفتگوى احتمالى با هر دولت و مقام دولتى، باید حداقل دونفر از کادرهاى حزب شرکت داشته باشند. گزارش‏ دقیق نشست باید به امضاى هر دو نفر به دبیر کمیته مرکزى و دفتر سیاسى حزب داده شود.

-۳ حزب کمونیست کارگرى هیچ توافقى را که متضمن محدود شدن آزادى عمل و فعالیت و تبلیغات حزب باشد را نمیپذیرد (اصل استقلال حزب). حزب کمونیست کارگرى به هیچ توافق و هیچ رابطه اى که حزب بنا بخواست دولت ذیربط ملزم به پنهان کردن آن از مردم باشد وارد نمیشود. (اصل علنیت).

-۴ حزب کمونیست کارگرى ایران قبول کمک مالى و تدارکاتى از دولتهایى که رابطه با آنها بنا بر مفاد این مصوبه مجاز تشخیص‏ داده شده است را منتفى نمیداند. پذیرش‏ کمک باید بر مبناى اصول مندرج در بند ۳ (استقلال و علنیت) صورت بگیرد. تصمیم درباره دریافت و عدم دریافت کمک در هر مورد با دفتر سیاسى است.

به نقل از به پیش! ۸۰، پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲، ۳۰ می ۲۰۱۳