پیشروی سیاسی تاریخی رهبران کارگری، پسروی سطحی بینانه احزاب کمونیست کارگری

پیشروی سیاسی تاریخی رهبران کارگری، پسروی سطحی بینانه احزاب کمونیست کارگری

رئوس مطالبی‌ که در این نوشته بترتیب اهمیتشان ملاحظه خواهید کرد
*********************************************************
یک – تامل و تعمق در اهمیت تاریخی اراده جمعی و تصمیم رهبران کارگری در ساختن حزب سیاسی تاریخی طبقه کارگر

دو – نقد و بررسی متد غیرکارگری احزاب کمونیست کارگری بویژه حزب کمونیست کارگری با رصد خانه کارگر کمونیستش

سه‌ – ملاحظات انتقادی من به محتوای نظرات رهبران کارگری در متن مهم‌ترین قوّت و ضعف حزب و طبقه کارگر
*********************************************************
نقد و بررسی نوشته انتقادی سعید صالحی نیا این چالشگر پیشگام و صریح و پرنوشته و مطلب حزب کمونیست کارگری با عنوان درد دل‌‌های ناصر احمدی یا پلاتفرم سیاسی، نوشته حمید تقوایی با عنوان تعین بخشی انقلاب، شهلا دانشفر با عنوان اعتصاب سراسری یک پاسخ فوری، ناصر اصغری با عنوان در نقد تز‌‌هایی‌ برعلیه تحزب طبقه کارگر در ایران و عنوان حزب رهبری و شرایط امروز, که با این نوشته دومی‌ بنظر می‌رسد که ناصر اصغری دارد بعنوان اولین فعال این کمونیست کارگری ها با گام های صادقانه اش بنفع رهبران کارگری نزدیک میشود، نقد و بررسی رصد خانه کارگر کمونیست که از نشریات پرسابقه و کارگری این حزب بوده، نقد و بررسی اینکه فعالینی مثل اصغر کریمی‌ که بموازات اعتصابات سندیکایی و پرشور نیشکر هفت تپه نویسندگی اعتصاب مدرسه انقلاب را به پیش می‌برده اند و نیز فعالینی چون فاتح بهرامی که بلحاظ تیزبینی‌ها و مواضع سیاسی متین و رادیکالشان از جهت رصد کردن خط و مشی سیاسی کمونیستی کارگری زبانزد نیروهای کمونیست کارگری بوده اند اکنون چرا درسکوت جانبدرانه در صفوف حزب کمونیست کارگری درجا میزنند, سکوت مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حزب به همین تصمیم سیاسی تاریخی رهبران کارگری, و کلا همه این پیشقراولان کمونیستی کارگری سابق, اکنون در آستانه انقلاب عظیم جامعه که رهبران کارگریش مصمم به تشکیل حزب سیاسی شان شده اند درکجای این جهان و این مبارزه تاریخی طبقه کارگر امروزی ایستاده اند، و نیز پاسخ به انتقاد یک جمله ای جمشید هادیان مترجم کاپیتال مارکس, و بهروز مهرآبادی دبیر نشریه انترناسیونال به پلاتفرم سیاسی من، و حتا پاسخ به انتقاد روانشناسانه سرور کاردار از کادرهای اکتیویست فعال حزب به پلاتفرم, همه و همه از مجموعه محتوای این بخش از نوشته خواهد بود
************************************************

توضیح مختصر و ضروری جهت آگاهی‌ بیشتر جامعه و مبارزین ا ش حول دو حزب و جریان کمونیست کارگری حکمتیست

در نقد و بررسی نوشته‌های مربوط به مسائل کارگری و موضوعات دیگر فعالینی چون محمد فتاحی، محمود قزوینی و اسد گلچینی ، خالد هاج محّمدی بعلاوه نوشته‌های آذر ماجدی علی‌ جوادی و سیاوش دانشور هم که از روز کارگر و از اعلام تصمیم به ساختن حزب مستقل طبقه کارگر و از پلاتفرم سیاسی خودم به اینطرف در سایت آزادی بیان ملاحظه کرده ام که عمد‌تا در دو جریان و دو حزب کمونیست کارگری حکمتیست اولی‌ و دومی‌ فعالیت میکنند, صرفاً به ذکر همین نامشان اکتفا می‌کنم چرا که اولا بلحاظ فعال بودن در مبارزه طبقاتی جامعه و جهان امروز، شکل گیری جریان راست غیرکمونیستی و غیرکارگریشان به تاریخ قبل از انقلاب و وقایع هشتاد و هشت برمیگردد و بدین معنی‌ از نظر سیاسی و اهمیت تاثیرگذاری و توهّم پراکنی‌شان نسبت به تاثیرگذاری جریان و حزب کمونیست کارگری برهبری حمید تقوایی قدیمی تر و رنگباخته تر و ضعیف تر میباشند و دلیل دوم هم اینکه با داشتن واژه حکمتیست در آخر نامشان, برای جویندگان رادیکال و انقلابی جامعه ایران قابل تشخیص و تمییز خواهد بود و آنچنان مشکل و مانع اولویت دار و مهمی‌ در برابر حزب کمونیست کارگری ای که توسط خود رهبران کارگری تشکیل گردد ایجاد نخواهد کرد

و اما بمنظور آگاهی‌ و اطلاع بیشتر و آشنایی هرچه واقعبینانه تری از این جریانات و احزاب کمونیست کارگری نیز بویژه راجع به این دو حزب حکمتیست و مضمون طبقاتی سیاسی آنها و بدرجه اولی پیرامون این دومی‌ که تازه تر و پرترکیب تر و پیچیده تر نیز شده است توضیح مختصر مفیدی را ضروری میدانم. اولا این فعالین هم نمایندگی جنبش ملی‌ ناسیونالیستی کرد از نوع کوروش مدرسی را توسط رحمان حسین زاده ها و هم نمایندگی جنبش اومانیستی سکولاریسی فمنیستی پراگماتیستی غربیش از نوع سازمان آزادی زن را توسط آذر ماجدی و علی‌ جوادی ها بطور اجین شده ا‌ش پیش میبرند. این حزب حکمتیست دومی‌ در نمونه مشابهش درواقع از نظر تشابه ترکیبی‌ بطور مشخصش و نه الزاما تشابه سیاسی طبقاتیش که اینجا باید کمی‌ تامل و درنگ بیشتری در کلام نشان داد که بحث من در این نوشته اصلا این قسمت قضیه نیست، بله از نظر ترکیبی‌ اش مثل ترکیب بخشی از ملی‌ اسلامی های دوم خردادی با بخشی از سلطنت طلبان و پهلوی چی‌‌ها در مجموعه جمهوری خواهان میباشند, و به دلیل همین ترکیب نوینش شاید بتوانند در توهّم پراکنی از نوع انقلابی گری ملی‌ اومانیستی و ملی سکولاریسی و ملی فمنیستی اش در زمان‌های دیرپاتری در صفوف کمتر رادیکال جنبش کمونیستی کارگری جوانان و بویژه جنبش زنان جامعه بخصوص در بخش کردستان جامعه دیدگاه‌ها و روحیات طبقات دیگر را رهگیری کرده و تقویت کنند

از دید من علت اصلی‌ این بهم چسبیدن نمایندگان دو جنبش بورژوایی مختلف در حزب واحد حکمتیست دوم که قبلاً از فعالین حزب کمونیست کارگری بوده اند این بوده که این فعالین در شکل و مضمون کلی‌ و گسترده اش درواقع گرایش سانتر و بینابین همان حزب کمونیست کارگری بوده اند که جناح عمده و راست ترش با جریان کوروش مدرسی رفته بوده و جناح کم حجمتر و رادیکال ترش با حزب برهبری حمید تقوایی ادامه داده بودند و اکنون بنا به دو دلیل اصلیش یعنی‌ یکی‌ بنا به چپ چرخیدن خود جامعه بوده که با انقلاب یا وقایع ۸۸ قوّت گرفت و کردستان جامعه نیز در این مجموعه چپ تر شد و بدنبالش دومی‌ نیز بدلیل زنجیره‌ انقلابات یا وقایع منطقه و فعالتر شدن و جلو آمدن مبارزات بخش کردستان منطقه حال چه جنبش‌های رادیکال مردمیش و چه جنبش ناسیونالیستی و بورژوایش بوده که حزب اتحاد کمونیست کارگری برهبری علی‌ جوادی و آذر ماجدی‌ها را که عمد‌تا از بخش غیرکردستان جامعه ریشه گرفته و تحصیل کردگان جوامع غرب بوده اند و از نظر سیاسی نیز یک افق تعریف شده و مشخصی نداشته اند و به هویت منسجم تری نیاز داشته اند و چند سال پیشتر نیز در تلاش به پیوستن به حزب کوروش مدرسی جواب رد گرفته بوده اند که در آن‌زمان هنوز آن حزب کورش مدرسی به انشعاب نرسیده بود و حزب حکمتیست دوم به رهبری رحمان حسین زاده را بیرون نداده بود، بله این‌ها بعد از انشعاب و تشکیل شدن حزب حکمتیست دوم بوده که اینبار دل‌ بدل راه پیدا کرد و به همزیستی‌ دوری و دوستی در کنار هم مجاب شدند
***********************************************
یک – تامل و تعمق و تاکیدی بر اهمیت تاریخی اراده جمعی و تصمیم رهبران کارگری در ساختن حزب سیاسی تاریخی طبقه کارگر

بقول پاستور دانشمند و محقق علم پزشکی‌ و کاشف واکسن هاری: “همیشه شرایط به ذهن مستعد یاری می‌کند

پیشاپیش روز کارگر در شرایطی که در فضای نیروهای کمونیست کارگری خارج کشور از یکطرف بخاطر بی‌عملی‌ این احزاب در پراتیک انقلاب یا وقایع هشتاد و هشت, و در تکامل این بی‌عملی سیاسی مهم نیز بخاطر کنار گذاشته شدن نقد و نقادی مارکسیستی آنها حول این بی‌عملی سیاسی برجسته شده بود, و توسط چند تن از نیروهای منفردی مثل مهرنوش موسوی و ناصر احمدی یعنی‌ خودم نقد و انتقاد تعرضی حول همین دو محور اصلی‌ یعنی نفی پراتیک انقلاب و نفی انتقاد مارکسیستی فعال شده بود, که همه این بحث و نقادی‌ها هم دقیقا از زمانی‌ گرم شده بود که فعالین رهبری حزب کمونیست کارگری به پیشگامی حمید تقوایی با سمینار معرو‌فشان جهت درک ضرورت سیاسی اوضاع سیاسی جاری و آمدن به کنگره فراحزبی اقدام مشخصی کرده بودند و اتحاد همه این نیروها را بدون نقد و تاکید به آن دو محور اصلی‌ پراتیک انقلاب و انتقاد مارکسیستی در الویت‌های سیاسی مبارزاتی جامعه معرفی کرده بودند, و در یک کلام در شرایطی که از یکطرف آنها داشتند تمامی‌ جانفشانی‌های مارکس و انگلس و لنین و منصور حکمت و مبارزات تاریخی طبقه کارگر و مردم معترض و متمدن جهان را در انطباق با این حرکت راست و اپورتونیستی خودشان تعریف میکردند و از طرف دیگرش هم ما منتقدین (جهت گیری نوین غیرکمونیستی کارگری این احزاب) از فقدان یک حزب حقیقتا کمونیستی کارگری رنج می‌بردیم و برای سروسامان یافتن و ساخته شدن چنین ابزار سرنوشتسازی بیقراری نشان می‌دادیم, آنوقت بقول پاستور دانشمند و محقق علم پزشکی‌ و کاشف واکسن هاری که میگفت “همیشه شرایط به ذهن مستعد یاری می‌کند”, در یکچنین شرایط سیاسی
سرکوب و کنترل شدید مبارزت جامعه بویژه تحرک رهبران کارگری از یکطرف و بحث و نظر پرامن و امان در این بخش از اپوزیسیون خارج کشور از طرف دیگر, شنیدن صدای رسای تصمیم به تشکیل حزب سیاسی خود طبقه کارگر آنهم از دل‌ جامعه کار ارزان کارگر خاموش که اکنون دیگر بایستی (کارهزار درصد ارزان و کارگر صددرصد خاموش) خوانده شود, بله باشنیدن صدای تاریخی تصمیم‌ به تشکیل حزب سیاسی از دل‌ جامعه و از اعماق درونی کوره آتشفشان و جنگندگی‌های رهبران کارگری که بطور واضح و مشخصش با نوشته‌های پشت سر هم روی سایت آزادی بیان ملاحظه کردم که بویژه در یکی‌ از آن نوشته‌ها برروی نام و نشان کمونیست کارگری بودن این حزب طبقه کارگر نیز تاکید غلیظی گذارده شده بود که به درست هم تاکید شده بود, بله اینجا دیگر خود من شخصا بعنوان یک فعال منحصر بفردی که سی‌ و پنج سال بدون وقفه آنهم با تحمل هشت سال زندان‌های شاه و خمینی ا‌ش در تحقّق چنین آرمانهایی جدی و مصر بوده ام, بسرعت بخود جنبیدم و در نوشته ای تحت عنوان پلاتفرم سیاسی تشکیل حزب کمونیست کارگری “چپ” ایران, هرسه مورد این متن کتبی‌ را با پاراگرافهای انتقادی و تعرضی معین و مشخصشان در اولین بخش پلاتفرم سیاسی‌ام گنجادم و با افزودن صفت “چپ” بر آن درهرچه بلندتر و مرتفعتر به گوش رسیدنش دخیل شدم

مضمون نکات مهم رهبران کارگری در آن سه نوشته مشخصا چه بود

آنها پیشاپیش روز کارگر گذشته با صراحت و شجاعت و متانت سیاسیش عقب ماندگی و سکوت و محافظه کاری دهه‌های پیشین مبارزات جنبش کارگری را شکانده بودند و ضمن اعلام تصمیم تشکیل حزب سیاسی طبقه کارگر نوک پیکان انتقاداتشان را بسمت این احزاب کمونیست بویژه کمونیست کارگری گرفته بودند و آنها را احزاب رنگارنگ خارج کشور و “روشنفکران بورژوایی” میخواندند که مدام درحال انشعاب و بهم پیوستن و حزب تشکیل دادن و غیره هستند و میگفتند که این احزاب و این نیروها از دنبال کردن مسائل کارگری و اختلافات درون جنبش کارگری برای پوشاندن بیعملی‌های خودشان بهره میجویند و حتا در این راستا با تظاهر به ارجگذاری هویت جانباختگان نیز از سواستفاده کردن از هویت بیجان این جانباختگان هم نمی‌گذرند, و همچنین در متن انتقاداتشان تاکید میکردند که این احزابی که در دل‌ مردم جایی‌ ندارند و از طرف جامعه طرد شده اند حتا نتوانسته اند یک تجمع و اتحاد محسوسی از خیل ایرانیان خارج کشور را در جهت همبستگی‌ با مردم جامعه سازمان دهند, و با صراحت کمنظیر و با ذکر مثل عامیانه ای نیز در رهنمود مشخص شان به این احزاب بیان کرده بودند که (به پیر به پیغمبر دیگه بسه), و شما دو راه بیشتر در مقابل خودتان ندارید که یا خود را تسلیم سیاست‌های طبقه کارگر کنید و بسود جامعه و مبارزات این طبقه تلاش کنید و یا بهمان حزب ساختن و انشعاب کردنها و دوباره متحد شدنهایتان تا پایان عمر دوام بخشید, و بدین صورت نشان داده بودند که یکی‌ از موانع راه تشکیل حزب سیاسی طبقه کارگر همین وجود و دوام چنین احزاب درحرف کمونیستی یا کمونیستی کارگری و درعمل غیرکمونیستی و غیرکارگری میباشند. یکی‌ از رهبران کارگری نیز بعد از روز کارگر در مصاحبه با رادیو پیام, همین مفهوم را صراحتاً بیان کرده بودند که بدون پایان دادن به کار چنین احزابی آنوقت پروسه تشکیل حزب سیاسی طبقه کارگر با مشکلات جدی ای روبرو خواهد شد و پیروزیش درمبارزه با بورژوای و رهایی از چنین شرایط اسارتباری غیرممکن خواهد بود

اهمیت سیاسی تاریخی و جایگاه مبارزه طبقاتی قرن ۲۱ در جامعه ایران

سه واقعه سیاسی و مهم تاریخی و جهانی‌ از ۸۸ به اینطرف و واقعه بس سرنوشتساز و تکان دهنده چهارم

پیشاپیش بگویم که بنا به احترام هرفعال کارگری و انقلابی که با بکار بردن کلمه انقلاب به خیزش انقلابی هشتاد و هشت یا به خیزش های انقلابی جوامع منطقه موضع دارد در این نوشته تاجایی‌ که حضور ذهن داشته باشم هردو کلمه (انقلاب و وقایع) را یکجا بکار خواهم برد

بنظر من با تامل و تعمق روی سه واقعه سیاسی و مهم تاریخی و جهانی‌ از هشتاد و هشت به اینطرف که سر و ته‌شان یعنی‌ اولی‌ و سومی‌ بطور مشخص از دل‌ مبارزات جامعه پرتلاطم ایران برآمده است, و واقعه چهارم و بس سرنوشتساز و تکان دهنده تری نیز که در چشم انتظار پیش روی همین جامعه رقم خواهد خورد میتوانیم بر نقش و اهمیت مبارزاتی طبقه کارگر و جنبش‌های اجتماعی ایران و در جدیت و جسارت سیاسی و سریع جنبیدن و تعیین اولویت‌ها و بالا بردن حساسیات‌های مارکسیستی و کمونیستی کارگری مان تاکید غلیظی بگذاریم

در یک چنین جهان پرتحولی‌ که بشدت آبستن حوادث سیاسی و مهم تاریخی هست ملاحظه کردیم که انقلاب و وقایع تاریخی ۸۸ الهامگر زنجیره‌ انقلابات و وقایع عظیمی‌ در منطقه شد، و خود این زنجیره نیز بسهم خودش فعالتر کننده و شدت و وسعت بخشنده اعتصابات و اعتراضات پرشور و چشمگیری در جوامع فعال غربی شدند بطوری که در نمونه پرشور و نوین و محسوسش هویت یافتن جنبش ۹۹ درصدی ها را نیز ملاحظه کردیم و خودمان نیز در هرشرایطی که ممکن میشد کمابیش در فعالتر شدن این جنبش دخیل و سهیم شدیم، و همه و همه این حوادث و مبارزات داخلی و جهانی‌ هم درواقع یک تاکید غلیظ و محسوسی بر (آبستن حوادث بودن) این فضای سیاسی و تاریخی جهان بوده که کانون مرکزیش در دل‌ آتشفشان و مبارزه طبقاتی جامعه مشخص ایران رقم میخورد، و اکنون نیز که در دمدمای یک فوران بسیار خروشانتر و سرنوشت‌ساز همین جامعه آ‌نهم با توجه به فضای بشدت پلیسی‌ و نظامی ضّد انتخاباتی که سردمدارن جمهوری اسلامی این سرکرده اسلام سیاسی با همه وحشیگری تاریخیش آنهم به پشتوانه بانک جهانی‌ و سازمان جهانی‌ کار و میلیتاریسم غربی و حتا روسی و شرقیش در سراسر جامعه بویژه در پایتخت خروشانش برقرار کرده است, بله اکنون نیز بویژه از همین روز کارگر ماه گذشته که یکبار دیگر شاهد بمیدان آمدن رهبران کارگری آنهم اینبار بنحو یک سر و گردن پرقامت تر و کاملا جهش یافته اش میباشیم که با صدای رسا و عزم راسخ تشکیل حزب سیاسی تاریخی طبقه کارگر در مقابل بورژوازی قد برافراشته اند که با توجه به تاریخ صد ساله بعد از حزب لنینی و انقلاب مشروطیت همین جامعه بسهم خودش یکی‌ دیگر از سیاسی تاریخی ترین, و بلحاظ ابزار سازمانده و رهبریش شگرفترین سنتز مبارزه طبقاتی امروزی میباشد، اما میبینیم که در یکچنین شرایط بسیار حساسی احزاب به اصطلاح کمونیست کارگری که از همان سی‌ سال پیش با آرزوی تحقّق چنین حزب سیاسی ای در دل‌ خود جامعه بنحو جمعی و متشکلش همت گمارده بودند و در دل‌ کوهستانها و بمباران‌های بورژوازی خمینی و صدام جنگیده بودند و منصور حکمتی داشتند و شمار کثیری از همسنگران جنگنده و اندیشمند خود را که هرکدا‌مشان از رهبران و سرمایه‌های این جامعه بوده اند از دست دادند, بله این نیروها که مبارزه طبقاتی تاریخ و جهان را با متد مارکسیستی و لنینی اجتماعیش در پراتیک مبارزاتشان هضم میکردند و درک میکردند و در سازماندهی جامعه و طبقه کارگر و جنبش‌های اجتماعی جهانیش دخالت میکردند و مسیر پرافت خیزی را طی‌ کرده بودند, و از دوری و پرت افتادن از دل‌ چنین جامعه و انقلاب شکست نخوردگانی مینالیدیم و مینالیدند, بله در یکچنین شرایط تاریخی حساسی بسیار بموقع و واقع بینانه بوده که با شیندن چنین صدایی که سهمناک‌ترین صدای مبارزه طبقه کارگر برای بورژوازی میباشد شاخک‌های حساسشان میجنبید و ضرورت‌ها و جهت گیری سیاسیشان سمت و سوی حقیقتا مارکسیستی و کمونیستی و کارگری میافت اما کاملا برعکس میخواهم نشان دهم که نه تنها هیچکدام این احزاب کمونیست کارگری چنین شاخک‌های حساس و شم تیزی را از خودشان نشان نداده و نمی‌دهند, و به درجه اولی نه تنها بطور آگاهانه با متد شتر دیدیدی ندیدی سیاسیش به این سرآغاز تحول سیاسی و حزبیت یابی‌ تاریخی طبقه کارگر برخورد میکنند و به معنی‌ سیاسیش دست رد به فراخوان رهبران کارگری و به سینه طبقه کارگر جلو آمده میزنند بلکه این نشریه کارگر کمونیست که بطور مشخصش تا آستانه انقلاب یا وقایع هشتاد و هشت یعنی‌ تا پایان نسبتا نتیجه مند مبارزات سندیکایی پرشور هفت تپه بعنوان یک رصد خانه پرجذبه و جربزه ای تحرک نشان میداد اکنون دیگر بطور واضح و آشکارش با اتخاذ متد غیرکمونیستی و غیرکارگریش حتا در جهت مخالف و منحرف کردن این سنتز تاریخی چنین جامعه و جهان آبستن انقلابات و پیش تاز کمینترن کارگری‌ گام برمیدارد

و بقیه احزاب کمونیست کارگری یعنی‌ دو حزب حکمتیست, و کلا ۹۹ درصد فعالین این احزاب بغیر از ناصر اصغری و شاید تک نمونه فعالینی نیز باشند که در حسرت و آرزوی فشردن دستان گرمشان می‌‌باشم, بله بقیه هم عمد‌تا با مشغول کردن خودشان در موضوعات و نوشته‌های درجه دوم و سوم و حاشیه ایی و کهنه و رنگ باخته شان, همین متد شتر دیدی ندیدی سیاسی را پیش گرفته اند تا شاید در این شرایط پرخروشی که عزم کرده است که بورژوازی را با تمامی جنبش‌هایش رفت و روب کند و جامعه ای بدور از مالکیت خصوصی و بدون مناسبات کارمزدی و بدون دروغ و فریب و قدرتمداری و منیت سوداگرانه و بدون همه نشانه‌های نابرابری و سرکوب و تبعیض و سود جویی را جارو کند همه این کمونیست کارگری‌ها بدرجه استعداد و توانشان بتوانند در محافل سیاسی پرحقٔ ویژه خودشان حیات و ممات بیشتر و طولانی تری داشته باشند و سیستم های سوداگرانه و بد و بدتر را با اصلاح نسبی‌ و حفظ همین نظام بورژوایی و حفظ موقعیت‌های ویژه خودشان بقا و دوام بخشند
**********************************************
دو – نقد و بررسی متد غیرکمونیستی و غیرکارگری حزب کمونیست کارگری با رصد خانه و نشریه کارگر کمونیستش

الف – پاسخ به انتقادات عجولانه و قصد و غرضدار و غیرامانت دارانه و وارونه سعید صالحی نیا و نقد و بررسی “تعین بخشی انقلاب” حمید تقوایی و “اعتصاب سراسری یک پاسخ فوری” که بیانگر رهنمود مشخص در نوشته شهلا دانشفر میباشد
ب – پاسخ به مضمون پراهمیت نوشته یک جمله ایی جمشید هادیان و بهروز مهر آبادی، نکاتی‌ پیرامون سکوت اصغر کریمی‌ و اولویت دادن به افشای جنبش پرو غرب بدون متمرکز شدن به این تصمیم حزب سازی رهبران کارگری، سکوت مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حزب به همین تصمیم سیاسی تاریخی رهبران کارگری، سکوت تامل بر انگیز فاتح بهرامی به این مهمترین پیشروی جنبش کارگری، جایگاه رصد خانه نشریه کارگر کمونیست در این رابطه, و پاسخ به انتقاد روانشناسانه سرور کاردار
**********************************************
سعید صالحی نیا می‌نویسد که: “خواننده وقتی به تیتر مقاله ناصر نگاه می‌کند انتظار دارد که بحثی‌ رسمی‌ و شسته رفته در مورد اینکه چرا احزاب موجود کمونیسم کارگری از دید ایشان راه حل نیستند اشاره شود و بعد روشن شود که اون حزب پیشنهادی ناصر قرار است با چه درکی و طرح مشخصی اون ضعفهای احزاب موجود را حل کند؟

متد انتقادی بسیار قابل تامل سعید صالحی نیا عدو شود سبب خیر شد و مجبورم کرد که یکبار دیگر مجموعه نکات انتقادی رهبران کارگری را بطور فشرده در بالا ضمیمه کنم

تا اولا خوانندگان صادق و هدفمند این مطالب بتوانند درجه حساسیت‌ سیاسی به امانتداری‌شان را بیش از بیش ارتقا دهند و از آن مهمتر و سیاسی ترش یکبار دیگر ملاحظه کنند که این ناصر احمدی نبوده که فراخوان به تشکیل حزب داده باشد که ای‌کاش چنین توان و جسارت سیاسی تاریخی کمنظیری میداشتم, بلکه این تصمیم به تشکیل حزب خود طبقه کارگر و فراخوان خاتمه دادن به جریان و احزاب غیرکمونیستی و غیرکارگری خارج کشور و پیوستن به چنین سمت و سوی سیاسی توسط خود رهبران کارگری بوده که همراه با نکات انتقادی دیگری در آن نوشته‌ها بیان شده بوده, و در عین حال من نیز ضمن همنظر بودنم با چنین مفاهیمی بویژه با تشکیل حزب در دل‌ خود جامعه و مفهوم “روشنفکر بورژویی” که خود این رهبران کارگری در نقد و انتقاد به این احزاب و جریانات ارائه کرده بودند سعی‌ کرده بودم که با تعمیق دادن همان مضمونش بطور مشخصی احزاب کمونیست کارگری بویژه حزب سعید صالحی نیا برهبری حمید تقوایی را بنحو تعمیق یافته اش در متن جنبش‌های اجتماعی اومانیستی و سکولاریسی و فمینیستی غربی, آنهم با یک نقد و بررسی در بستر انقلاب و وقایع هشتاد و هشت پیش برم و بعنوان جناح چپ جنبش پراگماتیستی غرب که بموازات جناح راستش به پرچمداری چنج چنج اوباما دوام و بقا می‌یابد فرموله و بیانش کنم. نکته دوم و تامل برانگیزتر از آنهم اینکه سعید صالحی نیا می‌نویسد که: بحث اینکه دلایل عدم پیروزی انقلاب هشتاد و هشت چه بوده، نقش راست سیاسی و سرکوب چه بوده، سطح آگاهی‌ توده‌‌ها چه بوده و قدرت واقعی حزب در چرخاندن خیزش هشتاد و هشت چه می‌توانست باشد بحثی‌ است باز اما اینکه ناصر احمدی آنرا به محکوم کردن حزب کمونیست کارگری بمنظور فراخوان به حزب دیگر بگذارد لزوما از شکم بحث اول در نمیاید

و اما ببینیم که چرا سعید صالحی نیا اینقدر علاقه دارد و اینقدر تلاش چپکی و وارونه می‌کند که اراده و اقدامات عملی‌ سیاسی و جسورانه و تاریخی تشکیل و فراخوان به حزب طبقه کارگر را یعنی‌ همین “حزب دیگر” قید شده در کلام خودش را, که عالی‌ترین حاصل و سنتز مبارزه طبقاتی یک جامعه مشخصی در این جهان و تاریخ مبارزه طبقاتی بوده که توسط آگاهان و رهبران جنبش کارگری طبقه کارگر یک جامعه آنهم در بستر مبارزات سی‌ و چند ساله و فرایند بسیار پرافت و خیز و جنگندگی‌‌‌های بیسابقه ایی ارائه شده است به این راحتی‌ و سهولت به حساب ناصر احمدی بقول سعید “لغو کادری شده” پرت افتاده در این گوشه جهان خلاصه کند

من که حزب نساخته‌ام و فراخوان حزب نداده ام! من بیست روز مقدم بر آن نوشته پلاتفرم سیاسی‌ام آنهم به امید ساخته شدن حزب در دل‌ جامعه, بطور مشخصش پیرامون فراخوان به ساختن هسته‌های کمونیست کارگری صحبت کرده بودم, و زمانی‌ هم که در سایت آزادی بیان سه نوشته پشت سرهم رهبران کارگری را مبنی بر تصمیم به ساختن حزب سیاسی مستقل‌شان ملاحظه کردم, آنوقت دیگر سریع جنبیدم و فوق فوقش صرفاً جهت یک دخالتگری خلاق و سیاسی بجای دنباله روی صرف بوده که با توضیح سه دلیل مشخصم افزودن آن واژه “چپ” را به حزب کمونیست کارگری مورد نظر رهبران کارگری ضروری دانسته بودم, اما همانطوری که در بالا در بخش یکم این نوشته نشان دادم که این بستر مبارزه جامعه و جهان هست که آبستن حوادث بزرگ سیاسی و تاریخیست, معتقدم که این بحث ساختن حزب جامعه و طبقه کارگر هم عالیترین و تازه‌ ترین سنتز تاریخی همین شرایط می‌باشد, آنوقت باید گفت که اتفاقا همین جاهاست و با نقد و بررسی همینگونه نظرات قصد و غرض دار بورژوایی بوده که مارکس میگوید “تمامی فلاسفه بطرق مختلف جهان را تفسیر کرده اند و کمونیستها تغییرش میدهند”. پس بدین معنی‌ با توجه به کلام سیاسی فلسفی‌ همین مارکس اگر قرار است که حزب سیاسی ای بسازیم و داشته باشیم, و فراخوان پیوستن به حزب کمونیست کارگری بیست سال سابقه را نیز از انتشارات و توپخانه تبلیغاتی کانال جدید مان مدام و بیوقفه به جامعه پمپاژ کنیم, و اما از طرف دیگرش هم از ناکافی بودن “سطح آگاهی‌ توده‌‌ها” و از “نقش راست سیاسی و سرکوب رژیم” و ناکافی بودن “قدرت واقعی حزب در چرخاندن صحنه” و غیره بعنوان دلایل عدم آمادگی اوضاع جامعه و عدم امکان پیروزی حرف بزنیم, و درواقع از ارائه این مفهوم که نمی‌شود کاری کرد داد سخن دهیم! آنوقت بقول منصور حکمت که در سرآغاز سخنرانی “آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است” گفته که: “اگر قرار است کتابی بنویسیم و بگوئیم که نمی‌شود کاری کرد، خوب، بهتر بود که همین یک کار را هم نمی‌کردی و می‌رفتی مینشستی توی خونه ات” بله باید یقه سعید صالحی نیا و رئیس دفتر سیاسی مصطفی و صابرها و اصغر کریمی‌‌ها و مینا احدی‌ها و شهلا دانشفر‌ها و همه‌ و همه‌ شان را از تازه‌ترین کادر بدنه حزب تا لیدرش حمید تقوایی گرفت و چسبید و گفت که پس آنوقت مفهوم سیاسی فلسفی‌ و اجتماعی کمونیسم دخالتگر و لنینی چنین حزبی که قرار است به کلام مارکس جهان را تغییر دهد کجای قضیه گیر می‌کند

خوب, اگر بقول منصور حکمت “شنا بلد نبودید یا مایوتان را نیاورده بودید” و در آن خیزش انقلابی شرکت نکردید و همت سازماندهی و رهبر نشان ندادید برای برطرف کردن این ضعفهایتان دست به نقادی سریع و دقیق میزدید و میجنبیدید، وگرنه آنوقت این متد سیاسی شما در برخورد به انقلاب و وقایع هشتاد و هشت و خیزش‌های مبارزاتی طبقه کارگر و مردم جامعه چه فرقی با متد و سیاست‌های جریان کوروش مدرسی داشته که پرچمدار “هنوز وقتش نیست” در آن خیزش کوچکتر و مقدماتیش در جنبش سرنگونی سال هفتاد و هشت بوده و طراح ایده‌های “سوسیالیسم زود است” بوده, و مگر با چه زبان دیگری میتوان به سعید صالحی نیاها فهماند و پذیراند که وقتی میگوید “خواننده وقتی به تیتر مقاله ناصر نگاه می‌کند انتظار دارد که بحثی‌ رسمی‌ و شسته رفته در مورد اینکه چرا احزاب موجود کمونیسم کارگری ازدید ایشان راه حل نیست اشاره شود و روشن شود” و بدین معنی‌ یعنی‌ ناصر احمدی اشاره نمیکند و روشن نمیکند!، بله چگونه باید به سعید‌ها و این احزاب فهماند و پذیراند که شرکت نکردن در پراتیک یک خیزش انقلابی و یه سری وقایع و اعتراضات میلیونی خیابانی و یک فاز آغازین انقلابی از دید و جهان بینی‌ مارکسیستی و متد و همت هرکولی و لنینی اش یعنی‌ ناتوانی‌ و عدم قابلیت سیاسی رهبری یک حزب و یک جریان مدعی کمونیستی کارگری میباشد، و چگونه باید به شما‌ها فهماند و پذیراند که نقد و بررسی نکردن چنین بی‌عملی انکار ناپذیری یعنی‌ کنار گذاشتن هرگونه متد انتقادی مارکسیستی می‌باشد، و حالا که شما اینقدر به درجا زدن و پیچیده تر کردن مواضع خودتان اصرار می‌ورزید و اینقدر بنحوی آگاهانه عناد می‌ورزید و خاک به چشم مردم میپاشید و تا این حد و درجه تصمیم به تشکیل حزب سیاسی خود رهبران کارگری را وارونه جلوه می‌دهید و به حساب درد دلهای یک فعال منفرد “لغو کادری” شده ای قلمداد می‌کنید آنهم در شرایطی که در دمدمای انقلاب سرنوشت‌ساز جامعه آتشفشانی قرار داریم و بیقرار هستیم و باید همت جمعی کنیم و بجنبیم, بله آنوقت دیگر در چنین شرایط و زمانی‌ که شما بدین شیوه پرسماجت و پوست کلفت شده تری یکبار دیگر میخواهید سنگ راه بین پیروزی آرمانهای سیاسی و کمونیستی یک جامعه شوید و در حفظ و بقا این بورژوازی و جمهوری اسلامی نقش نو به نو تری ایفا کنید اینجا دیگر جز خطاب کردن متد کار شما بمعنی “کمونیسم بورژوایی” چه معنی‌ دیگری میتواند داشته باشد که جزو سوال شما بوده و برفروخته شده بودید‌

. به مطالب بسیار غیرامانت دارانه و وارونه و بسیار ناصادقانه و قصد و غرضدار سعید صالحی نیا بعد از نقد و بررسی نوشته‌های حمید تقوایی و شهلا دانشفر بازخواهم گشت

حمید تقوایی در نوشته “تعین بخشی انقلاب” که تاریخ انتشارش بعد از انتشار و اعلام نظرات رهبران کارگری برای ساختن حزب طبقه کارگر بوده, از یکطرف برای همین توجیه بی‌عملی خودشان در نقش دخالتگری در انقلاب محتمل جامعه یک سلسله موانع و کوهی میسازند و از طرف‌ دیگر نیز حزبشان را بعنوان “حزب کمونیستی انقلابی” حاضر و آماده ای جلوی روی جامعه میگذارند تا مثل سعید صالحی نیا بگویند که در آن انقلاب و وقایع هشتاد و هشت نمی‌شد کاری کرد اما بازهم به این حزب بپیوندید! آنهم همین جامعه آتشفشانی که بقول حافظ قرعه فال‌‌ تغییر وضع موجود جهان عمد‌تا بدوش همین جامعه بیچاره فتاده است. قرعه فال بنام من بیچاره فتاد – حافظ

موانع و کوه سلسله جبال بسیار بالا و بلند و مهندسی شده حمید تقوایی که در تیتربندی‌های فرموله شده و مشخص برای هرکدامشان نیز متن و پاراگراف بلندی ارائه میکنند چنین اند, که در نفس خودش تک به تکشان مفاهیم صحیح و درستی‌ هم میباشند و شکی‌ در هیچکدامشان نیست و حتما باید تعمیق یافته ترش هم کرد. خود رهبران کارگری نیز بطور عینی ترش درگیر همین مفاهیم ضروری هستند و بهمین منظور نیز به یاری جویی از روشنفکران حقیقتا کارگری و کمونیستی فراخوان داده اند و دست دراز کرده اند

۱ – توده‌ گیر شدن خواستها و انتظارت رادیکال و مشخص
۲ – حضور فعال چهره ها، نهاد ها، کمپین‌ها و جنبش‌های اعتراضی
۳ – نقش و ثقل اعتصابات و مبارزات کارگری
۴ – فعالیت بین المللی در دفاع از انقلاب
۵ – عروج حزب بعنوان آلترناتیو قابل اعتماد و اتکای مردم برای جانشینی حکومت

و حمید تقوایی در رابطه با همین آخری و آلترناتیو حزب هم با توضیحات لازم و پیشاپیشش که باز هم تکرار می‌کنم که همه این نکات و ملاحظات ایده‌های درست و مارکسیستی و بجایی هم هستند و حتما بایستی به آنها توجه شود چنین است. ایشان می‌گویند: “حزب میتواند به قدرت اتکا و اعتماد مردم بدل شود، حزب بعنوان نیروی خلاق و دخالتگر و پیشتاز در مبارزات مردم باشد، حزب بعنوان آلترناتیو انقلابی قدرت سیاسی وارد میدان مبارزه شود، حزب میتواند در صف مقدم اعتراضات و مبارزات مردم ظاهر گردد

اما حمید تقوایی از این درستی‌ و از اینهمه مطالب واقع بینانه سیاسی که لازمه پیروزی هر انقلابی هستند استفاده بسیار نادرست و غیرکمونیستی غیرکارگری میکنند

ایشان تمام نکته عمدی و آگاهانه ای که در کلامشان پوشیده میدارند و حاضر نمیشوند که با صداقت و جسارت کمونیستی و کارگری برای توده‌‌ها و رهبران جنبش‌های مبارز جامعه عیان کنند این هست که کوچکترین نقد و انتقادی به اینکه پس چرا در آن انقلاب و مبارزات و صفوف میلیونی مردم چنین نکردند و پیشتاز نشدند و مورد اعتماد مردم واقع نشدند و حتا در این چهار سال بعد از انقلاب و وقایع هشتاد و هشت نیز و حتا در این نوشته جدیدشان نیز که اتفاقا رهبران کارگری چند روز قبل از این نوشته ایشان ‌با صراحت انتقادیشان اعلام کرده بودند که مردم جامعه به این احزاب روشنفکری بورژوایی توهّم و اعتمادی ندارند و تاکید کرده بودند که اینها حتا از میان خیل ایرانیان خارج کشور نتوانسته اند یک تجمع محسوسی در جهت مبارزات مردم جامعه سازمان دهند، بله تمام عدم شجاعت و محافظه کاری کلام ایشان در همین است که با وجود ادعای یک “حزب کمونیست انقلابی” اما هنوز هم که چهار سال از آن انقلاب و وقایع هشتاد و هشت می‌گذرد هیچ ابراز وجود کمونیستی و انقلابی نسبت به این بی‌عملی و ضعفهای سیاسی حزبی و ادعای رهبریشان نکرده اند و نمیکنند, و اینجاست که من میگویم این همان متد شتر دیدی ندیدی سیاسی این احزاب بویژه حزب حمید تقوایی هست که کارگران و مردم سیاسی جامعه و رهبران تیز و سیاسی جنبش‌های اجتماعی بویژه رهبران بسیار پیشرو جنگنده و آگاه جنبش کارگری را ساده میگیرند, و به فراخوان سیاسی و تاریخی و شفافشان‌ پاسخ مثبتی نمیدهد, و بدتر از آن, با ندیده و نشنیده حساب کردن تصمیم به تشکیل حزب توسط رهبران کارگری بویژه درخواست صریح و شفافی که آنها از این احزاب کمونیست کارگری خارج کشور کرده بودند که یا از سر راهمان کنار بروند و تا پایان عمرشان مشغول حزب ساختن و انشعاب کردن و دوباره بهم پیوستن‌های خودشان باشند و یا تسلیم جامعه شوید و بما بپیوندند و بسود طبقه کارگر و جامعه فعالیت کنند, بله اینجا دیگر و حمید تقوایی نیز مثل همان متد سعید صالحی نیا این پیشگام پرمطلب حزب کمونیست کارگری که لنین را با جنایت کاران تاریخی در یک ردیف قرار میدهد و لیدری منصور حکمت را هم ضعیفتر از دوره حمید تقوایی ارزیابی می‌کند بطور آگاهانه خاک به چشم‌ همین مردم و طبقه کارگر و رهبرانش میپاشند و با اتخاذ چنین متدی و سماجت چهار ساله با چنین متد و روش سیاسی شان کار را بجایی میرسانند که منهم در یک پله و یک قدم آنطرفتر و ارتقا یافته ترش بعوض حزب غیرکمونسیت و غیرکارگری تحت عنوان حزب خیانت کار کمونیست کارگری یادشان کنم. باید با صدای هرچه تعرضی تری به این حزب کمونیست کارگری ‌ها گفت که اساساً اگر چنین شرایطی آماده نبوده پس روی چه حسابی‌ در آن انقلاب و وقایع هشتاد و هشت دستور پرت کردن حجاب‌ها را می‌دادید و مردم جامعه را به دم تیغ میفرستادید درصورتی که با چنین نظراتی کاملا بجا بوده که مثل حکمتیست‌های کوروش مدرسی به مردم میگفتید که “هنوز وقتش نیست” و برید بنشینید توی خونه هایتان

و اما ببینیم خود مارکس در حیطه انقلاب و توجه به انقلاب و نقد و انتقاد طبقه کارگر و کمونیست‌ها به متد کار و مبارزه‌ انقلابی چه میگوید

مارکس میگوید: “انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم چکامه خود را فقط از متن آینده میتواند برداشت کند نه‌ از گذشته. تا این انقلاب هرگونه ایمان خرافی به گذشته را بکلّی کنار نگذارد نمیتواند به انجام وظیفه خاص خود بپردازد. انقلاب‌های پیشین بیاد آوری رویداد‌های تاریخی دوره های سپری شده از آنجهت نیاز داشتند که بتوانند محتوای واقعی خود را بر خود پوشیده دارند، انقلاب قرن نوزدهم برای آنکه بتواند محتوای خود را بر خویش روشن سازد باید مردگان را بگذارد تا مردگان بردارند، آنجا گفتار بر محتوا برتری داشت و اینجا محتوا بر گفتار” هیجدهم برومر لویی بناپرت، ترجمه از پور هرمزان ۱۳۵۳ صفحه ۲۵

این بخش شاید به مذاق این احزاب بویژه حزبی با لیدر حمید تقوای خوش بیاید و توجیهی‌ باشد به فرار اینها از برگشتن به انقلاب و وقایع هشتاد و هشت و نقد عملکرد پاسیو خودشان, همانطوری که حمید تقوای در سمینارشان کیلومترها را صفر کرده اند و جلوی هرگونه نقد و انتقادی را یکبار برای همیشه سد کرده اند آنهم بدین دلیل که بگذشته مربوط است و کهنه شده است, اما از این دومی‌ نمیتواند فرار کنند مگر اینکه پیشاپیش از آرمان طبقه کارگر فرار کرده باشند که بنظر منهم همینطور است فرار کرده اند, اما از اینجهت پاراگراف دوم مارکس را میاورم که نتنها بیش از بیش توسل جستن آنها به علم رهایی و ادعاهای پایبندی به مارکسیسم را به چالش بگیرم بلکه هوادران صادق و کمتر اگاهشان را در خارج بویژه در داخل جامعه به برخورد مسئولانه تری مجاب کنم

مارکس میگوید: “انقلاب‌های پرولتری یعنی‌ انقلاب‌های قرن نوزدهم برعکس مدام از خود انتقاد میکنند؛ پی‌ در پی‌ حرکت خود را متوقف میسازند و به آنچه که انجام یافته بنظر می‌رسد که باز میگردند تا بار دیگر آنرا از سر بگیرند؛ خصلت نیم بند و جوانب ضعیف و فقر تلاش‌های اولیه خود را بیرحمانه بباد استهزا میگیرند؛ دشمن خود را گویی برای آن بر زمین میکوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آن قد برافرازد؛ در برابر هیولای مبهم هدفهای خوش آنقدر پس مینشینند تا سرانجام وضعی‌ پدید آید که هرگونه راه بازگشت آنها را قطع کند و خود زندگی‌ با بانگ صولتمندش اعلام دارد؛ گل همینجاست همینجا برقص” هیجدهم برومر لویی بنپارت؛ ترجمه پور هرمزان ۱۳۵۳ صفحه ۲۷
****************************************
در نقد و بررسی نوشته شهلا دانشفر تحت عنوان “اعتصاب سراسری یک پاسخ فوری

و اما در همین راستای نقد و بررسی نکته نظرات سعید صالحی نیا بویژه نوشته حمید تقوایی, چند کلمه ای هم در نقد و بررسی نوشته شهلا دانشفر تحت عنوان “اعتصاب سراسری یک پاسخ فوری” بگویم و آنوقت بازهم زود برگردم به ادامه نقد و بررسی حقایق وارونه ارائه شده سعید صالحی نیا و نیز به ادامه مطالبم یعنی‌ نقد و بررسی انتقادت جمشید هادیان مترجم کاپیتل مارکس و بهروز مهر آبادی دبیر نشریه انترناسیونال, و به متد و مضمون تلاش‌ها و انتقادات دیگر فعالین این حزب کمونیست کارگری برسم

گذشته از اینکه این صدای شهلا دانشفر نیز همان صدای حزب کمونیست کارگری و شهلا دانشفر روزهای جنگنده و پرشور انقلاب و وقایع ۸۸ را تداعی می‌کند که میگفت الان “وقت پرت کردن حجاب هاست”, و در عین حال همت هرکولی جوانان و زنان جنگنده سنگ و چماق بدست را صرفاً از کانال جدیدشان همراهی میکردند و در پیشاپیش صفوف میلیونی خیابانی شان تحت میدانداری موسوی و کروبی در جلوی سرکوبهای بورژوزی اسلامی تنها‌یشان گذاشته بودند, اما از آن مهمترش اینکه همین شهلا دانشفر دبیر کمیته داخل کشور حزب که پابپای همرزم و همسنگرشان اصغر کریمی‌ یکی‌ از فعالترین پیگیری کنندگان مسائل جنبش کارگری جامعه و انعکاس دهنده شان در اتحادیه‌های کارگری جهان سال‌های قبل از انقلاب بوده اند, بله میبینیم که مثل لیدرشان حمید تقوایی و خط دهندگانشان سعید صالحی نیاها و مثل ۹۹ فعالین این احزاب عملا کوچکترین نقد و انتقادی به بی‌عملی سیاسی و پراتیکی خود در تنها گذاشتن آن مردم و آن جوانان و کارگران نمیکنند و گذشته از اینکه آن بی‌عملی بسیار دردناک و فراموش ناشدنی را از دید خودشان در اذهان جامعه فراموش شده و رنگباخته حساب میکنند, بلکه بدتر و پرمعناتر از آن نیز کوچکترین همت و همصدایی شفاف و مشخصی با رهبران کارگری از خودشان نشان نمی‌دهند درصورتی که تا همان قبل از انقلاب و وقایع ۸۸ که اتفاقا خودشان یعنی‌ خود شهلا دانشفر و اصغر کریمی‌ بویژه شخص حمید تقوایی در تعین بخشی و بمیدان آمدن و محبوب جامعه شدن این رهبران کارگری نقش مهم و فعالی‌ داشته اند اما باهمه این میبینیم که در تصمیم به ساختن حزب حقیقتا کمونیست کارگری توسط همین رهبران کارگری که در دل‌ سرکوبهای تاریخی و وحشیانه بورژوازی آنهم به درازای عمر جمهوری اسلامی بدون وقفه جنگیده اند و با سپری کردن دوره کودکی و نوجوانی و جوانیشان بنحو محسوسی رشد کرده و جلو آمده‌اند و اکنون نیز با درایت جمعی و سیاسیشان به پختگی رسیده اند و جهش یافته شده اند و در شرایط بسیار حاد و تامل برانگیزی با وجود اینکه در چنگ اسلام سیاسی برهبری فقیه و دودمان هیولایی و خونخوارش در زندان هستند اما با همه وجود چنین سرکوب و خفقانی بهمت جنگندگی‌های جمعی خودشان و حمایت‌های طبقه جهانیشان از کوچکترین روزنه‌ها و آزادی‌های موقت بهره میگیرند و ضرورت و زمان را میشناسند و عزم سیاسی و تاریخی و طبقاتی خود را نشان میدهند و مشتهای کوبنده و مهر سیاسی طبقاتی خود را بر سینه بورژوازی تا دندان مسلحش میکوبند و با اراده لنینی و تصمیم عملی‌ شان پرچم سرخ ساخته شدن حزب طبقه کارگر را به پیشگامی طبقه کارگر جهانی برمیفرازند و با جسارت و شفافیت کمونیستی کارگریش به نقد و نقادی احزاب روشنفکری بورژوایی و دیدگاه‌های خود بورژوازی همت نشان میدهند, بله در یک چنین شرایط بسیار فخرآور و شگرف و ستودنی این رهبران کارگری اما میبینیم که شهلا دانشفرها و اصغر کریمی‌ ها و مصطفی صابرها بویژه حمید تقوایی این لیدر و تئوریسین ادبیات تعین بخشی به طبقه کارگر و رهبران کارگری بوده اند بدنبال آن بی‌عملی بزرگ سیاسی‌شان در انقلاب و وقایع ۸۸ و نیز بدنبال کنار گذاشتن نقد و نقادی مارکسیستی, اما اکنون در شرایطی که از دید همه و تمامی این کمونیست‌های کارگری که می‌بینند همین رهبران کارگری با همین عزم به تشکیل حزب مستقل خودشان درواقع همچون رقیب بلامنازعی در میدان مبارزه با بورژوازی شده اند و از مبارزات عمد‌تا محدود به حقٔ بگیریهای اقتصادی و تشکل سازی‌های اتحادیه ایی و سندیکایی یک جهش تاریخی بسیار واضح و مشخصی یافته اند و پا به عرصه سیاسی و ساختن حزب طبقه کارگر گذاشته اند و بدین وسیله مقام و منصب و منزلت و موقعیت سیاسی تشکیلاتی احزاب کمونیست کارگری را به خطر انداخته اند, بله اینجا دیگر میبینیم که این شهلا دانشفر‌ها و “کارگر کمونیست‌ها” نتنها طوری وانمود میکنند که چیزی اتفاق نیفتاده است و نه تنها طوری عمل می‌کنند و رهنمود به جامعه میدهند که گویی با یک جامعه بی رهبر و ناآگاه از نوع جامعه پنجاه و هفتش طرفند بلکه کوچکترین همکاری و همراهی و یاری صادقانه و حقیقتا کمونیستی و حقیقتا کارگری در حقٔ اینها نیز نمیکنند و مثل کاری که منصور حکمت کرد و قلمش را برداشت و از حزب کمونیست ایران بیرون زد و بدون هیچ وابستگی و ادعایی در‌ سماجت ورزیدن در حزب ناکارآمد آن دوره یک کار سیاسی نوینی کرد, اینها هم احزاب ناکارآمدشان را بنفع تشکیل حزب کمونیست کارگری سیاسی و نوینی توسط رهبران کارگری خاتمه داده و دگرگون نمیکنند, و آنوقت تازه شرایط لازم برای این مبارزات سراسری گفته شده توسط شهلا دانشفر را که نادر بکتاش هم روز و ساعت و زمانش را تعیین کرده است و باید حزب رهبری کننده حقیقتا قدرتمند و کمونیستی کارگری قابل عتماد و محبوبی داشته باشند که بتواند فراخوان سراسریش را دهد و سازماندهی و رهبریش کند و بتواند در دل‌ جامعه آتشفشانی‌شان این مبارزات سراسری گفته شده توسط شهلا دانشفر را تحقّق واقعی بخشد, بله می‌بینم که با آن رهنمود کهنه و قدیمی و سوخته شده و صرفشان درواقع دارند تاریخ را به گذشته برمیگرداند و شرایط یک شکست سرنوشتسازتری را بیصبرانه و بی‌ملاحظه طراحی‌ و هدایت میکنند

بله رهبران جنبش‌های اجتماعی زنان و جوانان و مخصوصا رهبران کارگری که بدلیل بیکفایتی احزاب کمونیست کارگری بویژه بیکفایتی حزب کمونیست کارگری برایشان تحمیل شده که این امر سیاسی بسیار پیچیده حزب سازی را آنهم در دل‌ چنین جامعه ایی با ده برابر زیر خط فقر و صد برابر زیر اعدام و سرکوب نیز خودشان باید به پیش برند این نکته بسیار دردناک و مهم را بوضوح درک میکنند که خودشان در متن استثمار و سرکوب فوق العاده سطح بالای جامعه شان بقیمت جنگندگی‌ها و خانه خرابی‌ها و مشقات و بی‌ امنی‌ جسم و جان خود و خانواده‌شان جلو آمده اند و سازماندهی طبقه کارگر و جامعه را در طول و عرض و مضمون سیاسیش گام‌های بزرگی‌ هویت بخشیده اند و خیزش انقلابی کرده اند و قیام و تظاهرات میلیونی به خیابان کشانده اند و هشت ماه و نه ماه با سرنیزه و خون و گلوله روی در روی شده اند و اکنون هم جنبش کارگری جامعه را یک سرو گردن سیاسی و حسابیش‌ ارتقا داده و جان بخشیده اند و در یکقدمی یک تکان سیاسی و حزب سازی نوین قرار گرفته اند, و آنوقت همین احزاب کمونیست کارگری خارج کشور و شهلا دانشفر و اصغر کریمی‌ها حمید تقوایی ها و مصطفی صابرها و آذر ماجدی‌ها و علی‌ جوادی‌ها و رحمان حسین زاده‌ها با پیش کسوت پرچمدار دهه پیششان کوروش مدرسی‌ها و محمد فتاحی‌ها و محمود قزوینی‌ها و همه و همه شان, و در یک کلام ۹۹ درصد این فعالین و این احزابی که از قبل چنین مبارزات فوق العاده پرمشقت و جانسخت و مملو از استثمار و بیکاری و دربدری و کلیه فروشی نان خورد اند و در خارج کشور و جوامع اروپایی و کانادایی و آمریکایی و غربی نسبتا مرفه و پرتامین و آزاد و مدرنش پروارتر شده اند که تاریخا بلطف همین استثمار‌ها و سرکوبها و دربدری‌های جوامع “کار ارزان کارگر خاموش” شکل گرفته اند و مخصوصا با استثمار و پشتیبانی از جمهوری اسلامی و شرایط سرکوب جامعه ای ده بار زیر خط فقر و بیکاری و صدبار زیر خط اعدام و سرکوب و روی به فلاکت و موتی مثل جامعه ایران و افغانستان و غیره شکل گرفته اند و به رونق رسیده اند, بله رهبران جنبش‌های جوانان و زنان بویژه رهبران کارگری که اکنون دیگر بروشنی و با صراحت کم نظیری از تئوری‌های مارکس و لنین و از بحث حزب سازی و کار سیاسی حرف میزنند که البته و صد البته که باید نقدشان کرد و یارشان کرد خوب میدانند که احزاب کمونیست کارگری خارج کشور از قبل همین استثمار و سرکوب‌ها که به بقیمت بسیار سنگین و بدبختی‌های اجتماعی فوق العاده ویژه آنها بوده که به مبارزات حزبی و بحثهای محفلی و روشنفکری بورژوایی پرسماجت و کنونیشان دست یافته اند و در پلنوم‌ها و کنفرانس‌ها و کنگره‌ها و سفر‌ها و سخنرانی‌های پرهزینه و خارجی جهانی‌‌شان فخر فروخته اند و صاحب تئوری و میدانهای اینترنتی و سخنوری و رده‌ها و سلسله مراتب پردبدبه کبکبه تشکیلاتی و حقٔ ویژه شده اند, بله خوب میداند که این احزاب و جریانات کمونیستی کارگری موجود بسیار رنگباخته تر از این حرفها هستند که بتوانند رهنمود تظاهرات سراسری دهند (که کاملا رهنمود درستی‌ هست) اما به رهبری تاکنونی خودشان که هیچگونه کفایتی در دل‌ آن خیزش انقلابی عظیم جامعه از خود بجا نگذارده اند به پیش برند و یکبار دیگر مبارزات قدرتمند و سرنوشت‌ساز جامعه و این جوانان و این زنان جنگنده و متمدن و این رهبران کارگری بسیار جان بکف و پردرایت امروزی و در یک کلام طبقه کارگر و جامعه را به باد فنا دهند. آنچه که برای جوانان و زنان و فعالین راه آزادی و برابری باید مهم باشد بنظر من همین رهنمودی است که رهبران کارگری خطاب به این جریانات و احزاب ارائه کرده اند که بیش از بیش از آنها بخواهیم و فشار بر رویشان بگذاریم که با صورت ممکن تری از سر راه این تصمیم به حزب سازی طبقه کارگر کنار روند

حقیقتا که درود بیکران من و امثال من به منصور حکمت باشد

که بنا به نگرانیهای عمیق و وسیعی که از سرنوشت این کمونیست کارگری‌ها در روزگار فقدان خودش داشته با صراحت تمام و امید بیکرانش به این جامعه و بشریت بویژه به این جامعه انقلاب شکست نخوردگان پنجاه و هفت گفته بود که اگر این حزب کمونیست کارگری نتواند این جامعه را رهبری کند و به پیروزی برساند از دل‌ همین جامعه و خود همین جامعه یک حزب کمونیست کارگری قابل و کارایی میسازند, و بنظر من بنا به نکته قوّت‌های طبقاتی همین جامعه و همین رهبران کارگری بوده که در دل‌ استثمار و سرکوبهای فوق العاده ارتجاعی و وحشتناکش توانسته اند بسبک تئوری‌های کمونیسم کارگری مارکسیستی لنینیستی منصور حکمت خلاف جریان شنا کنند و توانسته اند عدو شود سبب خیر یک چنین منجلاب بورژوایی طبقاتی را در اعلام تصمیم تشکیل به حزب سیاسی‌شان نشان دهند
***************************************************
برمی‌گردیم به ادامه نقد و بررسی‌ها بویژه با شروع دوباره از سعید صالحی نیا
***************************************************
سعید صالحی نیا برخلاف ادعایش به آزادی بیان و ارجگذاری به فرایند گفتمان‌های سیاسی و بحث و نظر‌های روشنگرانه, بدون رعایت کلام متین و متانت سیاسیش مینویسد که: خوب اینها را ما قبلاً هم از حکمتیستها شنیده بودیم، لازم نیست ناصر احمدی یک حزب دیگر بسازد! برود آنجا ثبت نام کند! کنار کورش مدرسی! دیگر حزب دیگر ساختن و ته مانده‌های همان حرفهای مدرسی را جویدن چرا!؟

سعید صالحی نیا این پرمطلب‌ترین فعال حزب کمونیست کارگری که نشان میدهد که چشمان تیز و وقت زیاد و امکان دیدن و خواندن و ملاحظه اخبار مبارزاتی جهان را دارد و همواره مشاهدات رصد شده ا‌ش را با سرعت محسوسی در اختیار جامعه میگذارد بعوض اینکه دیدبان تیز رصدش را به جنگندگی‌های طبقه کارگر و رهبران کارگری بچرخاند که تصمیم به حزب ساز‌یشان با صدای بلندی اعلام شده و ناصر احمدی هم سریع جنبیده و هرچه پر واضح تر و پرتبلیغ ترش در دسترس ده ها سعید‌ها و بویژه هزاران و میلیونها فعال پرامید و جویای قابلیت طبقه کارگر و رهبرانش بوده قرار داده است که خود این تصمیم به حزب ساز‌ی هم حاصل و سنتز سیاسی تاریخی یک جامعه فوق العاده کارگری و جان برکفی بوده که مفصلا بحثش را ملاحظه کردیم, و بعوض اینکه پلاتفرم سیاسی ناصر احمدی را در یک چنین کانتکست و مجموعه و متن مبارزات طبقه کارگر جامعه ایران و در یک کانتکست جهانی‌ مبارزات طبقه جهانی‌ و بشریت ببیند و حساب کند و مثل همه نوشته‌های خودش سریع بجنبد و حداقل خود را متحول و دگرگون کند و این صدای شگرف تاریخی و رسای طبقه کارگر ایران را به رسانه‌های مصر و تونس و اسپانیا و فرانسه و در همان بغل گوش خودش به طبقه کارگر آمریکا برساند, بله بعوض اینکه با دیدن و رصد کردن این حقیقت مبارزاتی شگرف یک جامعه بعنوان اهرم فشاری برای توجه کردن رهنمود‌های این رهبران کارگری در درون حزبش عمل کند و گرایش کمونیست کارگری به ته دیگ رسیده حزبش را بنفع جامعه و طبقه کارگر و بسمت تحقّق برنامه یک دنیای بهتر رنگ و نوایی بخشد و تقویت کند, و کادرهای ردیکالتری را سازمان دهد و نیروی تازه نفس تری به جنبش آزادی زندانی سیاسی و کمیته رضا شهابی‌ها برساند, و دستان گرم و نیازمند محمود صالحی‌ها این مسئول پرتجربه و پیگیر و خلاق کمیته دفاع از رضا شهابی را بفشارد و کار اساسی‌ و جدی ای از پیش برد, اما کاملا برعکس ضروری می‌بیند که با متد شتر دیدی ندیدی سیاسیش بقول مثل آذری‌ها به دخترش بگوید که به عروسش بفهماند و درواقع پلاتفرم سیاسی تشکیل حزب مربوط به طبقه کارگر را به درد دل‌های شخصی ناصر‌ تقلیل دهد و ناصر احمدی را در کنار کوروش مدرسی‌ها قرار دهد تا به رهبران کارگری بفهماند که بنشینید سرجایتان و حزب طبقه کارگر سالها پیش ساخته شده و برهبری حمید تقوایی حتا بهتر از دوران منصور حکمت هم پیش میرود, و بگوید که اگرچه در پراتیک انقلاب نقشی نداشته اما “با آمار و ارقام میشود نشان داد که چه تلاش بزرگی‌ خصوصا از سوی حمید تقوایی شده که فرهنگ مدرن تحزب حتا از زمان منصور حکمت هم بیشتر و بهتر رعایت میشود”. بله از دید من متد و روش غیرکمونیستی و غیرکارگری سعید صالحی نیا به این راحتی‌ با قلم گرفتن آن سه متنی که از رهبران کارگری در پلاتفرم سیاسی‌ام آنهم در اولین بندش آورده بوده‌ام, و به این راحتی‌ با حواله کردن فراخوان حزب سازی گفته شدهٔ توسط رهبران کارگری طبقه کارگر به دهان ناصر احمدی این کادر لغو کادری شده و منفرد حزب, و چسباندن من به حزب کوروش مدرسی بیش از بیش آشکار میگردد, بله بنظرم این متد سیاسی و این روش خلاف کاری در یک کلام مواضع غیرکمونیستی و غیرکارگری سعید صالحی نیا‌ها را میپوشاند, که پیشاپیش این متد برخورد و این مورد آشکار عملکرد سیاسیش هم بطور برجسته ‌اش با سطحی پذیرفتن بی‌عملی‌شان در پراتیک انقلاب که تازه خود اینهم در تاثیر فشار‌هایی‌ بوده که من و مهرنوش موسوی روی این احزاب بویژه روی خود این حزب کمونیست کارگری گذاشته بودیم در چنین جملاتی بازتاب پیدا کرده و به خود اصغر کریمی‌ هم تحمیل شده بوده و درهمان گرماگرم بحث‌های سمینار فراحزبی شان خیلی سطحی و گذرا گفته بودند که ما ضعفهای زیادی داریم و نتوانستیم در آن انقلاب کاری کنیم، بله میخواهم بگویم که پیشاپیش همین متد سیاسی صالحی نیا‌ها و حمید تقوایی ها که با فروکش کردن مفهوم مارکسیستی پراتیک انقلاب در جهت گیری مبارزاتی شان ملاحظه کرده بودیم, و با کنار گذاشتن نقد مارکسیستی همین بی‌عملی یک حزبی ادعای رهبری دارد مورد توجه قرار داده بودیم, اکنون بطور خیلی واضح و روشن تر از همه این ماجرا و همه این جهت گیری غیرکمونیستی کارگریش نیز از خود سعید تحویل میگیریم که میگوید: “تجربه خود من در مقالات متعددی که در دفاع یا مخالفت با نظرات حمید تقوایی نوشته‌ام بهترین گواه هست که این حزب به رهبریش نچسبیده و فضا برای نقد و نظر رهبرش کاملا فراهم است از جمله نقد اخیر من به تئوری حزب بزرگ که مستقیماً در نقد نظرات حمید ارائه شد و در سایت روزنه هم انتشار یافت, اتفاقاً من فکر می‌کنم که حزب کمونیست کارگری ایران از لحاظ فرهنگ نقد رهبری حزب, در عمل آزاد‌ترین فضا را داشته است و میشود با آمار و ارقام نشان داد که چه تلاش بزرگی‌ مخصوصا از سوی حمید تقوایی شده که فرهنگ مدرن تحزب حتا از دوره منصور حکمت هم بیشتر و بهتر رعایت میشود” بنا براین سعید صالحی نیا با ارتقا یافتن سطح فرهنگ سیاسی حزبشان نسبت به دوره منصور حکمت و برجسته و مدرن شدن این فرهنگ در دوره حمید تقوایی با توجه به کنار گذاشتن پراتیک انقلاب و کنار گذاشتن نقد بی‌رحمانه به بی‌عملی در آن پراتیک ضروری و انقلابی در یک کلام و در معنی‌ برجسته اش به (کتابی بودن کمونیست‌هایی‌ مثل سعید صالحی نیا) و به نگاه کردن به حزب و مبارزه طبقاتی از زاویه صرفاً بحث و نظر آن‌هم با نگرش محدود از درون یک حزب مشخصی و نه با نگرش آزادادنه در این جهان بزرگ و پر تحول, بطور واقع بینانه ا‌ش آفتاب آمد دلیل آفتاب میشود و همان عبارت “روشنفکر بورژوایی” اعلام شده توسط رهبران کارگری را و به درست و دقیق بودن درک و ارزیابی سیاسی این رهبران کارگری از این احزاب و جریانات صحه میگذارد. و اما ببینیم که برخلاف تجربه شخصی و گفته سعید این حزب به نظرات رهبرش چسبیده است یا نه
اجازه بدهید که دوم خروس را هرچه با سند و مدرک عینی تراش برایتان نشان دهم

من در نقد و بررسی ای که خطاب به سمینار معروف حمید تقوایی نوشته بودم و به سایت آزادی بیان و روزنه فرستاده بودم و خود حمید تقوایی هم در گرماگرم سمینارشان تاکید کرده بودند که فعالین منفرد هم میتوانند بطور مستقیم به من بنویسند و تماس گیرند که نوشتیم و چند بار هم نوشتیم و کسی‌ در خانه نبود که جواب دهد، زمانی‌ که سایت روزنه از درج کردن آن وحشت داشته و ممنوع بوده و راه و چاره دیگری جستجو می‌کردم, و آنوقت با فشار گذاشتن صمیمانه و همراه کردن سعید صالحی نیا در این پیشروی ام اتفاقا خودشان نامه ای به سایت روزانه و سردبیرش امیر توکلی نوشتند و با تاکید اینکه این ناصر احمدی از کادرهای حزب مان بوده و نوشته ا‌ش را درج کنید، اما بازهم دیدیم که هرگز و هرگز حاضر نشدند که نوشته‌های انتقادی ما را درج کنند، و اکنون سعید صالحی نیا بسیار راضی‌ و خرسندند که فرهنگ آزادی بیان برهبری حمید تقوایی حتا بهتر از دوره منصور حکمت شده است. بله باید گفت که متشکر از اینهمه از آدیخواهی‌ها و فرهنگ محفلی “روشنفکری بورژوایی” نوینتان. منهم اگر مثل حمید تقوایی بودم که در دوره‌های قبل از انقلاب و وقایع ۸۸ بعنوان یکی‌ از مدافعان سرسخت و وفادار نقش لنین در انقلاب روسیه بوده و در مقابل نظرات ضّد لنینی همین سعید صالحی نیا قدرت بلامنازع و برجسته ایی از خود نشان میداده است اما با چرخش براست پرقد و قامتی که از آن انقلاب و وقایع به بعدش بویژه با کنار گذاشتن نقد و انتقاد مارکسیستی از خود نشان دادند و بویژه حتما که با یک چنین تعریف و توصیف‌های گرانقدری منیت لیدری غیرکمونیستی کارگری لیدریشان دو چندان تقویت شده است، بله اگر منهم جای حمید تقوایی بودم و به چنین سرنوشت زود خسته شونده و تغییر ماهیت دهنده ای سرانجام میافتم آنوقت اینجا دیگر مماشات با نظرات ضّد لنینی سعید صالحی نیا را بخود و به حزبم هموار می‌کردم که بمناسبت سال روز انقلاب سوسیالیستی روسیه طوری در نقد لنین مقاله نوشته و ایفای نظر کرده بود که کم مانده بود لنین را بدلیل مبارزات آندوره که حمید تقوایی با متد علمی‌ و بنحو تحسین برانگیزی درست در کانتکست تاریخی خود قرارش میداد و از لنین و لنینیسم دفاع میکرد، بله در آن نوشته کم مانده بود که لنین را تحویل دادگاه بررسی جنایات بشری دهند، بله اکنون از دید من بسیار طبیعی‌ و قابل فهم است که چرا سعید صالحی نیا با فروکش کردن حساسیت‌های مارکسیستی بویژه پراتیکی لنینیستی حمید تقوایی, از فرهنگ آزادی بیان امروزی حزبشان اینجور دفاع می‌کنند آنهم بدون اینکه کوچکترین جمله ای در نقد سایت روزنه حزبشان اشاره کنند که سد و مانع جدی ای در پذیرش نقد و نقادی‌های رادیکال کمونیستی کارگری من و امثال من و غیر سعید ها میباشند

صد تاسف از سایت روزنه و یک قدردانی گرم و سیاسی از سایت آزادی بیان حقیقتا آزادی بیان و حتا از سایت اسمایل هوشیار و همت منحصر بفرد او

و همینجا شایسته است اعلام کنم که بزودی یک نوشته بسیار گرم و قدردانانه ایی در حقٔ سایت آزادی بیان ارائه خواهم کرد که با نشانه‌های بسیار ستودنیش, در مجموع کاراکتر یک منبع و مرکز خبری فکری مبارزاتی و سیاسی اجتماعی بسیار منضبط و منظمی را نشان میدهد که نتنها بطور بالفعلش از سرمایه‌های این جامعه پرجهش و تکان دهنده جهان امروز ما که آبستن حوادث تاریخی است حساب میشود بلکه همانطوری که سال نکو از بهارش پیداست از سرمایه‌های گرانقدر جامعه بلقوه و سوسیالیستی و کمونیستی مان نیز خواهند بود, و در متن آن نوشته قدردانه حتا از اسماعیل هوشیار و سایتش هم بگرمی یاد خواهم کرد که او نیز مثل من و امثال انگشت شمار ما بطور یک تنه و تنها و کم یار و رفیقی این سنگینی‌ محسوس سیاسی و پیگیری و رهگیری تحرک و اقدمات یک سازمانی که در سالهای دوری از اعضایش بوده یعنی‌ مجاهدین را بردوش می‌کشد و سوای آن که اخبار سیاسی مربوط به هوادارن کثیر گیرافتاده در چنگال ارتجاع را در حد و توان خود بنحو مسئولانه ایی میپوشاند بلکه مردم و جامعه مبارز ایران را نیز پیشاپیش طوفان انقلابی تکان دهنده ای از برنامه های مهندسی شده شان باخبر می‌کند

و اما بازهم سریع برگردم به همین صالحی نیا و نقد و بررسی چالش‌های قابل تامل شان

و نکته مهم دیگری که در ارتباط با نوشته شان باقی مانده اینست, او یکبار دیگر حقایق سیاسی را بسیار وارونه توضیح داده و نوشته که “ناصر احمدی از کادرهای حزب بوده و بعد از لغو کادریش از حزب کناره گیری کرده” که در اینجا و در این مورد مشخصش اگرهم تا همین لحظه دندان روی جگر گذاشته بودم و به مصلحت طبقه کارگر و نسل مبارز و مردم مبارز جامعه و شان و حرمت بشریت صحیح نمیدانسته ام که با صدای بلندی بیان کنم و صرفاً در همان سه سال پیش بوده که به کمیته مرکزی همین حزب و نیز به خود سعید صالحی نیا بعنوان تنها کادر روان پزشک حزب گفته بودم و صرفاً ندا داده بوده ام, و درواقع بنوعی از جهت خطرناک بودن سیاست‌ها و متد برخورد باند بازی ها‌یشان بوده که هشدار داده بودم تا شاید تاثیری در بهبود سیاست‌هایشان داشته باشد, اکنون دیگر وظیفه کمونیستی و آگاهی‌ دهی‌ و روشنگری و توهّم زدایی خودم میدانم که یک افشاگری ضروری در فرصت مناسب تری که اگر اکنون ارائه اش کنم دیگر نوشته‌ام خیلی طولانی میشود در حقٔ این حزب کمونیست کارگری بنفع هوادارانی که هنوز بدلایلی ناگاه از کم و کیف مسائل اند و آگاهی‌ دهی بیش از بیش بنفع رهبران کارگری که از دید من بطور بلقوه صدای جنگنده و رسای جامعه هستند و بطور بلقوه اش هم پیشگامان دخالتگر این طبقه کارگر جهانی‌ برای تشکیل احزاب کمونیست کارگری مصر و تونس و ترکیه و یونان و اسپانیا و غیره و بدین معنی‌ پیشگامان تشکیل انترنسیونال کمونیست و جهانی‌ اند، بله با یک افشاگری ‌ضروری در خور و لایق فعالینی چون سعید صالحی نیا که باوجود آنهمه درد دلهای سیاسی و مکتوب و پیشینمان پیرامون نحوه غیرکمونیستی کارگری اخراج من از حزب, هنوز هم با عبارت ناصر احمدی”لغو کادری شده” اینجور ساده و شست و شو داده جلوی ویترین جامعه میگذارد و معرفی می‌کند بنویسم و ارائه کنم تا نقش پرتاثیرتر و شکاندنی تر ‌و خرد کننده تری در سماجت نشان دادن آنهایی که همواره از پاسخ مسئولانه به درخواست رهبران کارگری طفره میروند و با تلاششان به حفظ وضع موجود این احزاب وقت میکشند و برای جنبش‌های بورژوازی وقت میخرند داشته باشم, و با تحمیل کردن عقب نشینی و منزوی تر کردن و هرچه ضعیف تر کردن این حزب ویروس گرفته کمونیست کارگری و بویژه ضّد لنینی و ضّد منصور حکمتی که با فعال شدن سعید صالحی نیاها اکنون دیگر برجسته تر شده است نیروی بیشتری بگذارم و سهم خودم را در هموار کردن راه تشکیل حزب سیاسی توسط خود رهبران کارگری هرچه فعال تر بکار گیرم

براستی از کجا معلوم که همین فردا با یک تصادف معمولی‌ و با یک دشنهٔ زهراگین ریش پشمی ها و با مهندسی این بورژوازی همه فن حریف کشتار‌ و جنایتش جان سالمی بدر برم، پس لااقل اکنون که با این سماجت‌های حزب کمونیست کارگری که در روز روشن در برابر آفتاب آمد دلیل آفتاب جامعه و رهبران کارگری سایه میاندازند و بهمراهی دو حزب حکمتیست و جریانات غیر کمونیست کارگری شان موانع جدی و پر سماجتی میسازند, وظیفه انسانی‌ سیاسی‌ام را بنحو ماگزیمالیستی و سیاسیش ادا کنم و جلوی اینهمه حقٔ بجانب سخنوری کردن سعید صالحی نیا‌ها بایستم و مبارزه کنم, و در این روزگار بسیار پرتلاطم و سنتزساز عظیم و سرنوشت‌سازش بویژه در کانون مبارزات جامعه ایران که گفتم آبستن حوادث‌ است بیش از بیش دخیل شوم
***********************************************
ب – پاسخ به مضمون پراهمیت نوشته یک جمله ایی جمشید هادیان و بهروز مهر آبادی
*******************************************
و نکاتی‌ پیرامون سکوت اصغر کریمی‌ و اولویت دادن به افشای جنبش پرو غرب بدون متمرکز شدن به این تصمیم حزب سازی رهبران کارگری، سکوت مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حزب به همین تصمیم سیاسی تاریخی رهبران کارگری، سکوت تامل بر انگیز فاتح بهرامی به این مهمترین پیشروی جنبش کارگری، جایگاه رصد خانه نشریه کارگر کمونیست در این رابطه
***********************************************
جمشید هادیان مترجم کاپیتال مارکس و بهروز مهرابادی سردبیر نشریه انترناسیونال هردو در یک یک جمله در نقد پلاتفرم سیاسی‌ام در ایمیلم این پیام را فرستاده بودند: “تو بیست سال عقب مانده ای و قطار رفته” بله با یک چینین‌ مضمونی ملاحظه کردم و بسیار تاسف خوردم

بقول منصور حکمت علت اینکه کاپیتال مارکس را در دانشگاه‌های بورژوازی تدریس نمیکنند اینست که با تدریس اقتصادیتاتش آن دومی‌ یعنی‌ انتقادش به این نظام نیز پابپا همراهش میاید. و جمشید هادیان اگرچه نفسا در سالهای متمادی اگر خوب بخاطر بیاورم بقول خودش بیست و چند سال رویش جان گذاشته بوده و با دقت کم نظیری کار کرده بوده و حتا بهنگام ارائه به طبقه کارگر در هفتمین کنگره حزب از این سالهای طولانی هم صمیمانه عذر خواسته بوده اما اتفاقا این جمشید‌ها و شهلا دانشفر و اصغر کریمی‌ و مینا احدی و آذر ماجدی و سهیلا شریفی و مصطفی صابر‌ها و فعالین پرتاثیر دیگری که بسیار پیشگام تر از بقیه هرکدام به دلیل عرصه‌های پرتاثیری که در این سالها بنا به توان و استعداد‌های کم نظیر خودشان بعهده گرفته بودند و پیش برده و جامعه را تا مقطع وقایع و انقلاب ۸۸ تحت تاثیر اندیشه‌های مارکسیسیتی و کمونیست کارگری قرار داده بودند که از دید امانت دارانه من یاد زحمات بی‌دریغ همه شان و حتا یاد کارهای پرتاثیرهمه فعالین منفرد و سازمان‌های دیگر این جنبش انقلابی بی‌ امان بهمراه جانباختگان این مسیر سی‌ و چند سال بسیار گرامی‌ خواهد ماند، بله اتفاقا شخص جمشید هادیان بدلیل آن ترجمه بسیار سنگین و حساس و پردقت و مسئولیتش می‌بایست پیشاپیش خیزش ۸۸ بر کمیته مرکزی حزب‌شان نیرو می‌گذاشت و بتناسب و‌شان همان کاپیتال مارکس که با تحمل فقر طبقاتی و تبعید‌ها و خانه بدوشی‌های مکرر و مشقت‌های شخصی و جسمی‌ و خانوادگیش آن اثر بی‌بدیل طبقه کارگر را بر کله این نظام سرمایه کوبیده و حک‌ کرده بود که من و امثال من و بدرجاتی توده‌‌های طبقه کارگر به آن فخر می‌کنیم و تکیه می‌کنیم و متد مبارزاتیش را راه و چراغ مبارزات خود قرار داده ایم و بس امیدوارانه حیات و بقا می‌یابیم بله جمشید می‌بایست کمیته مرکزی حزبشان را هرچه انقلابی تر و هرچه منظم و منضبط و پراراده و پرهمت و لنینی شرکت کردن در رهبری آن انقلاب قانعشان میکرد و نقش دخالت گری بسیار جدی و مارکسیستی ایفا میکرد، و حتا لااقل بعد از آن بی‌عملی حزبشان در متن جامعه, لااقل مثل همان جوهره مارکس که در بالا پاراگرافش را بکلام خود مارکس ملاحظه کردید بنو بیرحمانه ایی این خالی گذاشتن میدان مبارزه و تحویل دادن آن به موسوی و کروبی بطور را مارکس گونه و با متد کاپیتالش نقد و بررسی میکرد. میخواهم بگویم که بدون این پراتیک انقلابی و بدون نقد ضعفها و کج و مووجی و بقول مارکس “فقر تلاش‌های اولیه خود را به باد استهزا” می‌گرفت که در این چهار سال هرگز چنین نکرده اند که هیچ، و امروز هم می‌بینم که بطریق اولی بدون جدی و حساس و مسئولانه برخورد کردن به این تصمیم حزب سازی رهبران کارگری آنوقت دیگر یکچنین کاری بتمام معنی‌ اش در متد دانشگاهی و آکادمیک غیرکمونیستی و غیرکارگری جای می‌گیرد که مثل فعالیت‌های فرهنگی‌ سیاسی سعید صالحی نیا‌ها یکبار دیگر آفتاب آمد دلیل آفتاب میشود و به ارزیابی رهبران کارگری تحت عنوان “روشنفکری بورژوایی” بودن این احزاب و جریانات صحه میگذارد

و امیدوارم که سر دبیر نشریه اصلی‌ حزب حمید تقوای یعنی‌ بهروز مهرآبادی نیز‌ که در پلنوم معروف و بسیار جنجالی حزب بهنگام قدرتمداری علی‌ جوادی‌ها و آذر ماجدی‌ها و زمزمه انشعاب دوم حزب بیصبرانه عاطفی شده بود و از اینهمه تیکه پاره شدن‌های حزب منصور حکمت بویژه در فقدان آن رهبر زنده یاد اشک میریخت و خود را به در و دیوار میزد (و درکش می‌کردم) جواب جمله انتقادی خود را از “تو بیست سال عقب ماندی و قطار رفت” مختصر مفید خودش نیز گرفته باشد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
********************************
اصغر کریمی‌ همیشه پیگیر مسائل کارگری تا پیش از انقلاب و وقایع ۸۸ ، خوب تشخیص میدهند که باید آن جنبش پرو غرب و شاهی‌ و سلطنت طلبی تشریح شده در “آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است” منصور حکمت را جدی بگیرند و بهمین دلیل با نوشته مربوط به نامه رضا پهلوی به خامنه ایی و گذاشتن آن در سایت رونه همچنان در صحنه فعال هستند اما بسیار متاسفانه که ایشان هم در کنار حمید تقوایی‌ها و سعید صالحی نیا‌ها دیگر آن اولویت جنبش دیگر آن سخنرانی باشکوه منصور زنده یاد را که مربوط به جنبش کمونیسم کارگری بوده به این راحتی‌ کنار میگذارند و صفحه اینترنتی روزنه‌شان را از تصمیم سرخ و سوسیالیستی و کمونیستی بسیار رادیکال و سیاسی تاریخی رهبران کارگری خالی نگاه میدارند و بدین مضمون با یک چنین دخالت گری شتر دیدی ندیدی و پرداختن به موضوع سیاسی دیگر همچنان نشان میدهند که اگر در وقایع ۸۸ با تحویل دادن میدان رهبری جامعه به جنبش دوم خوردادی و سبز ملی‌ مذهبی‌ یعنی‌ آن اولین دو جنبش بورژوایی مورد اشاره منصور حکمت “ملی‌ مذهبی‌‌ها و پرو غربی ها” و کنار گذاشتن مبارزات میلیونی جامعه و کارگران انقلابی در کنار اپوزیسیون بورژوازی قرار گرفته بودند امروز هم میبینیم که متأسفانه بنا به نقد و نقادی نکردن بی‌رحمانه به آن بی‌ عملی‌ فرصت طلبانه خودشان بطور مسموم شده تر و ویروس گرفته ترش همین تصمیم به ساختن حزب سیاسی توسط رهبران همان جامعه را که طبقه کارگرش جلو ر آمده و می‌خواهد با انقلاب سرنوشتسازش بساط کلّ بورژوازی را جارو کند، بله اصغر کریمی‌ امروز هم با چنین تلاش‌هایی‌ بعوض یاری به رهبران کارگری و فشار گذاشتن بر روی حزبشان و تعطیل کردن این جریان و پیوستن به آنها گویی یکبار دیگر در مسیر به شکست کشاندن مبارزات نوین آن جامعه در تک و تا میباشند

در نقد و بررسی مصطفی صابر با توجه به فعالیت‌های سیاسی نوشتاری پرحجمش

مصطفی صابرهم که با توجه به فعالیت‌های سیاسی نوشتاری پرحجم‌شان در این دوره بعد از روز کارگر و اعلام شدن تصمیم به ساختن حزب مستقل طبقه کارگر بنحو خیلی محسوسی غایب میباشند این نکته کوتاه را بگویم که اولا از نظر انسانی‌ امیدوارم که همگی‌ این غایب شوندگانی که مورد نقد و بررسی این نوشته هستند از نظر سلامتی مشکلی‌ نداشته باشند, اما با این وجود پذیرفتن اینیکی‌ دیگر چندان ساده نیست که رئیس دفتر سیاسی حزب ساخته شده منصور حکمت باشی‌ و در فقدان او آنهم در چنین شرایط حساس و کم زمان و محسوسی که طبقه کارگر با پیشگامی رهبران کارگری چنین شجاعانه و سیاسی پا به میدان گذشته اند و بطور هراسان بیقرار در گیرودار نحوه رهبری آتشفشان احتمالی‌ پیش روی جامعه اند بویژه در چنگ رژیمند و از حال و روز خانواده های خودشان
نیزسخت نگرانند اینقدر در سکوت و غیبت بسر بریم

رفیق فاتح بهرامی بهرام سروش ها شما کجای کارید؟

شما که هنوز هم نمی‌توانم مثل ناصر اصغری رفیق و عزیز خطاب تان نکنم (هر چند که من کسی‌ نیستم) و بدون کنایه و طنز و غیره جدی میگویم‌ ای کاش منهم می‌توانستم مثل محمد اشرفی این منتقد احزاب کمونیست کارگری و ادامه دهنده راه رهبران کارگری به همه تان بخصوص به حمید تقوایی هم رفیق خطاب کنم، بله رفیق گرامی فاتح بهرامی شما دیگر کجایید؟ زمانی‌ که عبارت “کمونیستی کارگران” علی‌ جوادی را در دمدمای انشعاب‌شان بلحاظ “کمونیستی کارگری” نبودن کلام نقد میکردید و از طرف آذر ماجدی مورد اعتراض میبودید که میگفتند گویا برای بیان مسائل جنبش کارگری از فاتح بهرامی باید اجازه بگیریم، و چنین مضمون و کلامی‌ بکار می‌بردند ، بله اکنون که طبقه کارگر و جنبش کارگری از حزب کمونیستی کارگری شما هم جلو زده است و بطور شفاف و آشکار دارد به سر نوشت سیاسی و حزبی جامعه و ابقلاب طبقه کارگر می‌اندیشد و می‌جنگد شما حقیقتا کجایید؟ و حتا شما بهرام سروش بسیار فعال در سازمان جهانی‌ کار، شما و شما‌ها کجایید؟

سرور کاردار هم که با پاراگراف کوتاه و روانشناسانه اش در نقد پلاتفرم سیاسی ناصر احمدی او را پر از تناقض و روانپریشی روانی‌ معرفی‌ کرده بود و مثل دکتر‌های بیمارستان و کاروبارش توصیه رفتن به سفر و سیر و سیاحت کرده بوده و شاید اگر وقت میکرد چند قرص و کپسول و چیزی هم ارائه میکرد, که خیلی سریع از جانب سعید صالحی نیا پاسخ گرفت و یک اخطار پزشکی‌ رفیقانه و سیاسی هم گرفت, بله اکنون شاید فهمیده باشد که کلامش مثل فعالیت‌های زیاد و اکتیویستیش در کمیته دفاع از زندانی سیاسی بهیچوجه سیاسی بمعنی‌ کمونیستی کارگری نبوده است. حتا زمانی‌ که با متد سیاسی باند بازی و بلوا سازی‌شان از حزب و فعالیت‌های سیاسی بسبک کارفرمایان کارخانجات اخراجم کرده بودند بویژه همین سرور کاردار خوب بیاد دارد که در سالنی به مسئولیت او که سی‌ چهل نفری آمده بودند و تار می‌زدند و آواز میخواندند و شعر میگفتند و بحث میکردند و در پشت سر همدیگر نیز بوضوح نشان میدادند که چشم دیدن هم را نداشتند اما هر طوری شده بود به این مناسبات بین حزبی و سازمانی خارج کشور دوام و بقا میبخشیدند, بله زمانی که ناصر احمدی در نوشتن جمعبندی آن جلسهٔ و فرستادن به روزنه یاریش میکرد و یک پارگراف کوچک انتقادی نیز بنفع کلّ جنبش اجتماعی دفاع از زندانی سیاسی در پایانبند آن گزارش یک صفحه ایم جا داده بودم اما همین سرور کاردار نیز در همان قامت زمخت انتقاد ناپذیری لیدرشان حمید تقوایی که یکبار برای همیشه کیلومتر‌های انتقاد را صفر کرده اند, او نیز انتقاد برنتابید و پاراگراف کوچک و جان کلام آن گزارش را حذفش کرد و یک گزارش اخته شده و مملو از تعریف و توصیفی را به رهبری کلّ کمیته دفاع از زندانی فرستادند و مورد ملاحظه شیوا محبوبی دبیر این مجموعه فعالیت حزبی قرار گرفت و از طریق نشریات حزبی و روزنه تحویل جامعه داده شد, که خود همین متد کار نیز از دید من بازیچه قرار دادن جنبش واقعی آزادی زندانی سیاسی برای حفظ وضع موجود یک حزب پردبدبه کبکبه کمونیست کارگری حساب می‌شد

در آن روزهای قبل از اخراج شدن اهانت بارم به دلیل پیگیری‌های جدیم در نقد مشخص حمید تقوایی آنهم بطور مشخص از جهت تبعیض قائل شدن و جبهه گیری ایشان در مقابل کادر انتقاد کننده ای مثل من, و حامی‌ و حمایت گر‌یشان از کادرهای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی, که از همین نوع فعالیت‌های اکتیویستی صرف و روشنفکرانه بتنگ آمده بودم و بارها به گوش شخص خودشان و کمیته مرکزی میرساندم, و حتا از روی ناچاری و جواب ندادن های بی‌ مسئولانه شان درخواست جدا شدنم از کمیته کشوری و (تنها در ارتباط بودنم با حزب میکرده ام), سرانجام, با یک اتهام سیاسی شاخدری در یک ماجرای بسیار قابل وصفی که در فرصت مناسب دیگر بطور مفصلش به آن خواهم پرداخت که خود اتهام زننده بعد از شش ماه آنهم بنا به پیگیری‌های بسیار پرتحمل و دندان روی جگر گذاشتن های پرملاحظه و سخت خودم بوده که حداقل بطور شفاهیش پس گرفته بود, بله ضمن پس گرفتن شفاهی اتهامش اما کتباً و عملا بنحو (حقیقتا رذیلانه ایی) مسکوت گذاشته بود, که در جلسهٔ ویژه دفتر سیاسی بروی آن اتهام خم شدند و جدی و واقعیش حساب کردند و به اخراج من از آن حزب رای دادند, و حتا جراتش را هم نداشتند که مکتوبش کنند, که شاید خود کادر اتهام زننده جنجال برانگیز که از اعضای دفتر سیاسی بوده و سمت مهمی‌ هم در کانال جدید روی به جامعه داشته و دارد (شاید) ترفیع‌ درجه هم گرفت و در بافت رهبری حزب محبوب تر هم شد, بله بعد از رای به اخراج از طرف دفتر سیاسی آنجا دیگر پروسه باند بازی و اتخاذ متد بورژوایی‌شان را تکمیل کردند آنهم بدین معنی که بدون اجازه دادن به حضورم در جلسهٔ مجمع عمومی ماهانه کادرها آنهم در دو ماه پیاپی اش آنهم با این ترس و واهمه که با افتادن میکروفون به دست ناصر و بر باد رفتن قرب و مقامشان در منظر حضور کادرهای حزبی و بهم خوردن کاسه کوزه‌ها و برباد رفتن نان و آبشان آنوقت دیگر کار بجاهای باریکی می‌کشید و از نظر سیاسی نیز بنوعی کارتن خواب این روزگار میشدند。 بله کمیته رهبری حزب با عظمت دفتر سیاسی و پیشگام اصغر کریمی اش‌ بدون کوچکترین احترامی به “اصل بر برائت” که خود حمید تقوایی در سخنرانیهای چند باره ‌شان پیرامون نحوه قضاوت در جامعه سوسیالیستی با دقت و تاکید تمام از جرم اتهام زننده و از اصل بر برائت و از وکیل گرفتن و از رعایت مراحل انسانی‌ دادرسی روی به جامعه سخنرانی میکردند اخراجم کردند, یعنی‌ مرا قبل از عضو شدن سرور‌ها در این حزب اخراجم کرده بوده اند اما همچنان از روی دلسوزی از جهت حقیقتا با متد کمونیستی کارگری پیش رفتن فعالیت‌های سیاسی حزبی, مثل تنظیم کردن بخش نقادی و کلّ آن گزارش اکتیویستی سرور کاردار و بطور کلیش‌ نیز از هیچ تلاش دیگری در عرصه‌های دیگر حزب دریغ نمیکردم، چرا که مساله‌ام پیروزی طبقه کارگر و پایان دادن به جامعه طبقاتی بود, اما با کمال تاسف هنوز هم میبینیم که این سرور کاردار در انتقادش میگوید که من ناصر احمدی را از نزدیک خوب می‌شناسم و ،،، و ناصر باید بداند که اخراجش از این حزب کاملا کار درستی‌ بوده است و انسان باید تحمل عواقب کار غلط خودش را بپذیرد

و سعید سالحی نیا هم با وجود اینکه بعنوان یک کادر حزبی که تحصیلات عالی‌ روانشناسی‌ داشته و تمامی‌ این ماجرا را برایش شرح داده بود‌ام تا (اگر در خانه کس است) در (بودن آن کس) تقویت و تاکیدی گذارده باشم تا بیش از بیش مراقب چنین بلاهای جانی و سکته قلبی و مغزی و فلج کننده ‌شان باشد، که بطور مشخش بیان خواهم که سکته کردن کادر گرانقدی بنام مجید سپاسی در بازی فوتبال در محل زیست خود در کانادا از نمونه کارکرد تلخ همین متدها و حرکات باند بازی درون یک حزب سیاسی بوده، و اگر پوست کلفتی‌ من مانع چنین سکته‌های قبلی و مغزی و غیره اش گردیده, از دید خودم هرگز دلیل بر این نمیشود که کادرها و اعضای بسیار صادق و فعالی‌ مراقب یک چنین حرکاتی در عرصه تشکیلاتی و سیاسی و حتا اجتماعی چنین حزب و احزابی نباشند, بله سعید سالحی نیا هم که از تمامی نوشته‌های من در آن پروسه اخراج از حزب در جریان بوده اند اکنون در آن نوشته انتقادی‌شان که از یک‌طرف فرهنگ انتقادی دوره حمید تقوایی را حتا بالاتر از دوره منصور حکمت قرارش میدهند و تا این حد به پشت لیدرشان میروند و به غرور لیدری و منیت سیاسی غیرکمونیستی کارگری‌شان بیش از بیش بار میدهند میبینیم که از طرفی دیگر نیز نه تنها پلاتفرم سیاسی مرا که دربردارنده تصمیم سیاسی و تاریخی رهبران کارگری به تشکیل حزب سیاسی‌شان بوده اینقدر محسوس نادیده میگیرد بلکه این فراخان حزب سازی را با اینهمه چشم بینا و بقول معروف در روز روشنش بحساب من میگذارند, و تازه به آن‌هم راضی‌ نمیشود و تا حد یک درد دل‌ “یک کادر لغو کادری شده” تقلیلش میدهد و درواقع از نظر ارزش سیاسی طبقاتیش به صفرش میرساند, و از همه سیاسی تر و پرسماجت تر و پراهمیت تر نیز همانطوری که در مطالب پیشین با آن مثل آذری ام تشبیه اش کردم درواقع دارد بنحو خیلی زیرکانه اش با متد سیاسی غیرشفاف و غیرمستقیمی آن‌هم از موضع بالا به دخترش می‌گوید که به عروسش فهمانده باشند و به من می‌گوید که به رهبران کارگری فهمانده باشد بطوری که با چسباندن من به کوروش مدرسی درواقع بخیالش دارد به رهبران کارگری میگوید که بشینید سرجایتان و حزب انقلابی کمونیستی حمید تقوایی سال‌هاست که تشکیل شده است و حضور دارد و حزب بی بدیل و بزرگ جامعه هم میباشد و حتا از دوره منصور حکمت هم خوب مدرن تر کار می‌کند

بله من بخش مربوط به “کادر لغو کادری شده ناصر احمدی“ در نوشته انتقادی سعید صالحی نیا به پلاتفرم سیاسی را بدینگونه به بخش‌های دیگر انتقاداتش ربط میدهم, آنهم در شرایطی که خو‌د سعید خوب می‌دانست و پیشاپیش با نوشته‌هایم درجریانش گذاشته بودم که به این نمیگویند (لغو کادری) بلکه می‌گویند موضع گیری در قبال یک کمونیست کارگری هر چند صمیمی‌ و بسیار مهربان و با وفا که حتما ساده لوحش حساب میکردند اما زمانی‌ که پای انتقاد و مبارزه در این عرصه رسید آنوقت من دیگر خیلی سریع همان ناصر احمدی را بعنوان یک کادر سخت جان موی دماغ شده ای ملاحظه اش کردند و سریع بخود آمدند بطوری که حتا اصغر کریمی‌ فیلش یاد هندوستان کرده بود و به اعماق گذشته رفته بود و خیز برداشت و تلاشش را کرد که شاید بتواند سرنخ مورد نظری گیر آرد و به آن اتهام ساختگی غیر قابل دفاع خودشان رنگ واقعی تری بخشند تا با احتمال روز مبادا بطور بلنسبه محکمه پسندش کنند و بتوانند از آن دفاع کنند و در یک کلام بتوانند پرونده زمخت تری دست و پا کنند تا با زرد کردن هویت سی‌ سال مبارزه ناصر احمدی آن سرخی صورت خود را بحساب پرچم سرخ مارکس و لنین و منصور حکمت جا بزنند آنهم همان ناصر احمدی که با وجود فقیرترین کادر حزب بودنش میزان کمک مالی‌‌هایش بقدری بوده که در مورد ده هزار کرون نروژی آخری ش مسئول بودجه و یعنی‌ شهلا دانشفر و همه‌شان فهمید بودند که اگر این مبلغ را هم از ناصر قبول کنند آنوقت دیگر تلویزیون و یخچال و کرایه خانه اش را از دست میدهد و لذا به من برگرداندند و همه این وارونه کار کردن‌های سیاسی که سعید صالحی نیا هم بسهم خودش خوب آشناست در این جهان بسیار بلبشویی که طبقه کارگرش ضعیف هست و منصور حکمتش هم بکلی رخت بر بسته است و ناصر هم که یک کادر معمولیست‌ و حتا کادر مشاور هم نیست و در مقابل این همه محبوبیت حمید و اصغر و مصطفی و مینا احدی و شهلا دانشفر و غیره و غیره دستش بجایی بند نیست
*********************************************
سعید صالحی نیا یا عجله کرده و یا خوانده و نفهمیده که بیش از نصف صفحه موارد ذکر شده داشتم در نقد گرایش راست رشد یابنده درونی حزب حمید تقوایی که پیشاپیش وارد شدن انقلاب و وقایع هشتاد و هشت آورده بودم لذا انتقادش به اینکه در مورد حمید تقوایی با آنهمه تایید از آن رو به اینرو شده‌ام وارد نیست

من در این نوشته سعی‌ کردم که با تکیه به اسامی مارکس و لنین و منصور حکمت مطالبم را بقول سعید صالحی نیا پر بر نکنم
********************************************
جمعبندی از این بخش دوم نوشته که مربوط به نقد و بررسی احزاب کمونیست کارگری بود

یک – بجز ناصر اصغری از فعالین حزب کمونیست کارگری بقیه کادرهای این حزب بعلاوه همه حکمتیست با متد شتر دیدی ندیدی سیاسی اش به تصمیم اعلام شده رهبران کارگری پیرامون ساختن حزب طبقه کارگر و حتا پیرامون دو آلتر ناتیوی که جلوی روی این احزاب و جریانات گزارده اند برخورد کرده اند و در این میان رصد خانه نشریه کارگر کمونیست بدرجه اولی و بنحو بسیار تامل برانگیزی در این متد شتر دیدی ندیدی سیاسیش حقیقتا که شاهکار کرده است. آندو آلترناتیو رهبران کارگری هم اشاره به این کرده بوده که یا تسلیم طبقه کارگر شوید و بسود مبارزات جامعه کار کنید و یا از جلوی راهمان بروید کنار و به همان حزب ساختنها و انشعاب کردن‌هایتان تا پایان عمر ادامه دهید

دو – ناصر اصغری هم که خودتان میتوانید به ارشیو آزادی بیان کلیک کنید و آخرین نوشته ا‌ش را پیدا کنید و مستقلاً مطالعه کنید و ببینید که دارد از حزب طبقه کارگر حرف میزند و از حزب رهبران کارگری نیز حرف میزند اما هنوز بطور شسته رفته و شفاف و دلنشین به روی مساله خم نشده است و بنحو امانت دارانه و آنچه که به عینه خوانده و متوجه شده است برخلاف نوشته‌ها و رصد کردنهای قبلی ‌آش چه بطور منفرد و چه بعنوان عضوی از رصد خانه کارگر کمونیست بطور جدی و موشکافانه اشاره نکرده است منتها برخلاف متد ضّد کارگری سعید صالحی نیا که دارد بنحو خیلی متفاوت و ناشایستی عقب عقب میرود ناصر اصغری دارد بنحو نسبتا قابل اعتمادی جلو جلو میاید

سه – در این میان حمید تقوایی برخلاف اصغر کریمی‌ و علی‌ جوادی که آنها با پرداختن به موضوع‌های دیگر متد شتر دیدی ندیدی سیاسی را پیش گرفته اند و برخلاف فاتح بهرامی‌ها و مصطفی صبار‌ها که هنوز سکوت اختیار کرده اند ولی‌ ایشان مستقیماً به مساله انقلاب پیش روی جامعه خم شده اند آنهم با ارائه مطالبی‌ برای پرکردن ضعفهای انقلاب و وقایع هشتاد و هشت متمرکز شده اند با این توجه که همان خط و مشی و متد زیرکانه قبلی را دوام میبخشند اینهم با این فرق که در نوشته طولانی قبلی‌شان بعد از بررسی جامعه بشری و جهان و زنجیره انقلابات و وقایع منطقه زمانی‌ که به جامعه ایران می‌رسیدند برای توجیه آن بی‌عملی‌شان رادیکالیسم خودشان را هم با غلیظ پرداختن به انقلابات منطقه نشان میدادند و هم بطور مشخش با آویزان شدن به اقدامات مینا احدی در جنبش اعدام ارائه میکردند اما در این نوشته تعین بخشی انقلاب از آنجایی که دیگر یواش یواش داریم به حقیقت بی‌ بازگشت نزدیک می‌شویم لذا رادیکالیسم خود را با رهنمود‌ها و روشنگری‌های فشرده و تبعا ع نشان داده اند اما کارشان پیچیده تر شده است و تناقضاتشان اشکارتر و علنی تر میشود

چهار – محمود قزوینی‌ها و محمد فتاحی‌ها و اسد گلچینی و خالد حاج محمدی‌ها هم مشغول مطالب دورتر و قدیمیتری هستند از جمله نقد و نقادی ایرج آذرین ها و رضا مقدم ها
********************************************
سه – ملاحظات انتقادی من به محتوای نظرات رهبران طبقه کارگر در متن مهمترین قوّت و ضعف حزب و جامعه
قوت ها

۱- با نقد شگرفی که منصور حکمت و یارانش روی لنینیسم گذشته بوده قطعا که مبارزه طبقاتی جامعه بشری چپ تر و انقلابی تر از حکومت کارگری آن دوره پیش آمده است و این حقیقت را انقلاب و وقایع هشتاد و هشت که الهامگر زنجیره‌ انقلابات و وقایع منطقه و تپش مبارزات تعرضی جهان شد نشان داده است و نشانه دیگرش اینست که احزاب کمونیست کارگری برخلاف باند استالین که لنینیسم را دگرگون کرد در این انقلاب این احزاب و جریانات غیرکمونیست کارگری زود رس تر از اینکه به حکومت برسند از طرف جامعه بی‌ اعتبار شدند

۲- تصمیم سیاسی تاریخی تشکیل حزب خود این رهبران کارگری آنهم با نقد هرچند ناپخته ای که روی این احزاب و جریانات گذارده اند بسهم خود نکته قوّت مهمی‌ می‌باشد آنهم با ویژگی‌ نقشی که رضا شهابی در این شرایط بنحو بیاد ماندنی ایفا کرد و با یک تیر دو نشان زد که هم جنبش سندیکایی را بنحو جنبش حزبی ارتقا بخشید بنحو شگرفی در فاصله آزادی موقتش این همت ستودنی را از خود بجا گذاشت

۳- منطقه آتش زیر خاکستر است

۴ – رهبران کارگری یعنی‌ کارگر کمونیست ها و امیدوارم بجرات بتوانیم بگوییم کارگر کمونیست کارگری ها و تک و توک روشنفکران کمونیست که اینجا هم همان ارتقا به روشنفکران کمونیست کارگری ضروری است از ادبیات لنینیم مطالعاتی دارند و انرژی دهنده و امیدوار کننده است و نیز از مارکس چندان بیخبر هم نیستند
******************************************
ضعف ها
۱- رهبران کارگری طوری ایفای کلام میکنند که گویی این جامعه اصلا منصور حکمتی نداشته است و طوری از لنینیسم حرف میزنند که گویی اساساً نقد منصور حکمت و یارانش به لنینیسم را ملاحظه نکرده اند و این در واقع فراتر از یک ضعف بلکه یک خطر بزرگی‌ است برای بعد از سرنگونی رژیم و برقراری دیکتاتوری هم سیاسی و بدرجه اولی هم اقتصادیش

۲- رهبران کارگری طوری اظهار نظر می‌کند که گویی اصلا این جامعه حزبی نساخته است و نداشته است و ای‌کاش بتوانند از مناسبات حزب و جامعه حرف بزنند و بدین متد وارد نقد و نقادی این احزاب و جریانات شوند

۳- رهبران کارگری در متد نقادی این احزاب و جریانات نشان میدهند که آشنایی‌ چندانی به تئوری‌های کمونیسم کارگری ندارند و در نشان دادن انحرافت غیرکمونیستی کارگری اینها در متن جنبش‌های اجتماعی خیلی ضعیف بنظر می‌رسند و عمد‌تا در چهار چوب متد‌های سازمان پیکار و رزمنگان و چپ سنتی‌ انتقاد می‌کند

۴- از حزب طبقه کارگر با تاکید به نام و نشان حزب کمونیست کارگری حرف میزنند بدون اینکه نشان دهند که این اسم و این رسم و این حزب و نام و نشان صاحب سخنی بنام منصور حکمت داشته است

۵- چیزی از مضمون بحث‌های تئوری دولت در دوره‌های انقلابی که بسیار مهم و ضروری می‌باشد در مطالب این رهبران کارگری مشاهده نمیکنم
*********************************************

با دورود به مارکس و انگلس و لنین و بویژه منصور زنده یاد که نماند و ندید این اعلام تصمیم سیاسی تاریخی شگرف حزب سازی رهبران کارگری را

با اعلام همدردی با مردم تحت ستم جهان بویژه مردم سوریه و حتا لیبی‌ بویژه سوریه که هم میلیتاریسم غربش میزندشان و هم میلیتاریسم شرقش و هم اسلام سیاسی و اعلام همدردی با مردم و طبقه کارگر جامعه جنگنده و فقر و فلاکت گرفته ایران

nahmadi100@yahoo.com ناصر احمدی ۰۵.۰۶.۲۰